قدرت سیاسی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
از منابع اسلامی استفاده میشود «[[حاکمیت]]» یا | از منابع اسلامی استفاده میشود «[[حاکمیت]]» یا «قدرت سیاسی» که حقیقتش [[برتری]] ارادۀ [[حاکم]] بر ارادۀ محکومان است و نتیجۀ آن [[وجوب اطاعت]] حاکم، و [[جُرم]] بودن تخلّف از ارادۀ حاکم و خروج از مرز دستور و [[فرمان]] اوست». | ||
تعریف مذکور از [[قدرت]] برخاسته از متون [[قرآن]] و [[سنت]] است. [[خدای متعال]] در [[آیات]] متعدّدی از [[قرآن کریم]] به چنین مفهومی اشاره فرموده است<ref>سوره قصص، آیه ۶۸-۷۰؛ سوره احزاب، آیه ۶؛ سوره احزاب، آیه ۳۶؛ سوره نساء، آیه ۶۵؛ سوره نور، آیه ۵۱.</ref>. از [[آیات]] به روشنی استفاده میشود حاکمیت سیاسی [[خدا]] و [[رسول]] به معنای مقدم بودن [[ارادۀ خدا]] و رسول بر ارادۀ سایر [[مردم]]، و [[برتر]] بودن [[اختیار]] و تصمیم خدا و رسول بر اختیار و تصمیم کافّۀ مردم، بیان شده است. | تعریف مذکور از [[قدرت]] برخاسته از متون [[قرآن]] و [[سنت]] است. [[خدای متعال]] در [[آیات]] متعدّدی از [[قرآن کریم]] به چنین مفهومی اشاره فرموده است<ref>سوره قصص، آیه ۶۸-۷۰؛ سوره احزاب، آیه ۶؛ سوره احزاب، آیه ۳۶؛ سوره نساء، آیه ۶۵؛ سوره نور، آیه ۵۱.</ref>. از [[آیات]] به روشنی استفاده میشود حاکمیت سیاسی [[خدا]] و [[رسول]] به معنای مقدم بودن [[ارادۀ خدا]] و رسول بر ارادۀ سایر [[مردم]]، و [[برتر]] بودن [[اختیار]] و تصمیم خدا و رسول بر اختیار و تصمیم کافّۀ مردم، بیان شده است. | ||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
در [[روایات]] وارده از [[معصومین]] نیز بر همین معنا تأکید شده است مانند: [[امام باقر]]{{ع}} فرمود: آنچه مردم به آن [[مکلف]] شدهاند سه چیز است: [[شناخت]] [[رهبران الهی]]، [[تسلیم]] در برابر دستوراتی که از آنها به مردم میرسد و رجوع به آنان در آنچه در آن [[اختلاف]] میکنند<ref>{{متن حدیث|إِنَّمَا كُلِّفَ النَّاسُ ثَلَاثَةً مَعْرِفَةَ الْأَئِمَّةِ وَ التَّسْلِيمَ لَهُمْ فِيمَا وَرَدَ عَلَيْهِمْ وَ الرَّدَّ إِلَيْهِمْ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ}}، اصول كافی، ج۱، ص۳۹۰.</ref>. از [[روایات]] استفاده میشود [[امامت]] و [[رهبری]] به معنای [[برتر]] بودن [[اراده]] و تصمیم [[رهبر]] و [[امام]] بر ارادۀ [[پیروان]] است و اینکه [[مسئولیت]] پیروی از امام و رهبری رام بودن ارادۀ پیروان نسبت به اراده و تصمیم رهبری و [[اطاعت]] [[دستورات]] اوست. | در [[روایات]] وارده از [[معصومین]] نیز بر همین معنا تأکید شده است مانند: [[امام باقر]]{{ع}} فرمود: آنچه مردم به آن [[مکلف]] شدهاند سه چیز است: [[شناخت]] [[رهبران الهی]]، [[تسلیم]] در برابر دستوراتی که از آنها به مردم میرسد و رجوع به آنان در آنچه در آن [[اختلاف]] میکنند<ref>{{متن حدیث|إِنَّمَا كُلِّفَ النَّاسُ ثَلَاثَةً مَعْرِفَةَ الْأَئِمَّةِ وَ التَّسْلِيمَ لَهُمْ فِيمَا وَرَدَ عَلَيْهِمْ وَ الرَّدَّ إِلَيْهِمْ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ}}، اصول كافی، ج۱، ص۳۹۰.</ref>. از [[روایات]] استفاده میشود [[امامت]] و [[رهبری]] به معنای [[برتر]] بودن [[اراده]] و تصمیم [[رهبر]] و [[امام]] بر ارادۀ [[پیروان]] است و اینکه [[مسئولیت]] پیروی از امام و رهبری رام بودن ارادۀ پیروان نسبت به اراده و تصمیم رهبری و [[اطاعت]] [[دستورات]] اوست. | ||
بسیاری از سیاستشناسان معروف نیز در تعریف | بسیاری از سیاستشناسان معروف نیز در تعریف قدرت سیاسی همان را گفتهاند که گفته شد، یعنی نسبتی بین [[حاکم]] و محکوم که موجب [[برتری]] ارادۀ حاکم بر ارادۀ پیروان و محکومان میشود<ref>فارابی، آراء اهل المدینة الفاضله، ص۷۲-۷۷.</ref>. تعاریفی که فلاسفۀ [[سیاست]] از قدرت یا [[حاکمیت]] بیان کردهاند همگی بهطور صریح یا ضمنی بر این [[حقیقت]] [[اتفاق نظر]] دارند که «قدرت سیاسی» یا «حاکمیت» [[برتری]] ارادۀ [[حاکم]] را بر محکومان میطلبد از این برتری گاهی به «نفوذ» و گاهی به «[[تحمیل]] [[اراده]]» و گاهی به «تأثیرگذاری» یا به عبارتهای دیگر تعبیر شده است<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۲ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۲، ص ۱۳-۲۳.</ref>. | ||
== | == قدرت سیاسی بالذات و بالعرض == | ||
قدرت سیاسی گاهی بالذات است و گاهی بالعرض. مقصود از قدرت سیاسی بالذات آن است که از منبعی دیگر بهدست نیامده باشد، بلکه به [[حکم عقل]] برای ذات [[حاکم]] ثابت باشد بدون آنکه عنصری دیگر در ثبوت آن برای حاکم دخیل باشد. این قدرت سیاسی بالذات، به استناد حق حاکمیت بالذاتی که دارد میتواند به شخص دیگری نیز حق حاکمیت داده و ارادۀ او را بر سایر [[ارادهها]] برتری بخشد، و او را از قدرت سیاسی بهرهمند گرداند<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۲ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۲، ص ۲۳.</ref>. | قدرت سیاسی گاهی بالذات است و گاهی بالعرض. مقصود از قدرت سیاسی بالذات آن است که از منبعی دیگر بهدست نیامده باشد، بلکه به [[حکم عقل]] برای ذات [[حاکم]] ثابت باشد بدون آنکه عنصری دیگر در ثبوت آن برای حاکم دخیل باشد. این قدرت سیاسی بالذات، به استناد حق حاکمیت بالذاتی که دارد میتواند به شخص دیگری نیز حق حاکمیت داده و ارادۀ او را بر سایر [[ارادهها]] برتری بخشد، و او را از قدرت سیاسی بهرهمند گرداند<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۲ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۲، ص ۲۳.</ref>. | ||
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
# حاکمی که حاکمیت بالذات دارد میتواند برای [[اعمال]] [[حاکمیت]] خود افراد دیگری را به [[حکومت]] [[منصوب]] نموده و حاکمیت مشروط به آنان عطا کند. | # حاکمی که حاکمیت بالذات دارد میتواند برای [[اعمال]] [[حاکمیت]] خود افراد دیگری را به [[حکومت]] [[منصوب]] نموده و حاکمیت مشروط به آنان عطا کند. | ||
# [[حاکم]] [[منصوب]] از سوی حاکم بالذات باید بگونهای باشد که تقید و انقیادش نسبت به [[حکم]] حاکم بالذات تضمین شده باشد؛ زیرا [[نصب]] حاکمی که تقید و انقیادش به حکم حاکم بالاصل و بالذّات تضمین نشده باشد، نافی و ناقض [[حاکمیت]] حاکم و به معنای کنارهگیری حاکم بالذات از [[حکومت]] و [[قدرت]] در حوزۀ حکومت حاکم منصوب است. | # [[حاکم]] [[منصوب]] از سوی حاکم بالذات باید بگونهای باشد که تقید و انقیادش نسبت به [[حکم]] حاکم بالذات تضمین شده باشد؛ زیرا [[نصب]] حاکمی که تقید و انقیادش به حکم حاکم بالاصل و بالذّات تضمین نشده باشد، نافی و ناقض [[حاکمیت]] حاکم و به معنای کنارهگیری حاکم بالذات از [[حکومت]] و [[قدرت]] در حوزۀ حکومت حاکم منصوب است. | ||
# با توجه به تعریفی که از حاکمیت و | # با توجه به تعریفی که از حاکمیت و قدرت سیاسی ارائه کردیم، براساس حکم عقل حاکم بالذات باید [[عادل]] مطلق و بالذات باشد. باید عادل مطلق باشد؛ یعنی [[عدالت]] او نامحدود باشد و به هیچ گونه قید کیفی یا کمّی یا زمانی یا مکانی و سایر انواع حدود و قیود مقیّد نباشد. | ||
# عدالت ذاتی حاکم بالذات چنین نتیجه میدهد که ارادۀ حاکم بالذات [[ملاک مشروعیت]] ارادۀ محکوم است. بنابراین [[مشروعیت]] ارادۀ محکوم برخاسته از ارادۀ [[حاکم]] بالذات، و [[مشروعیت حاکم]] بالذات سابق بر مشروعیت ارادۀ محکوم است. | # عدالت ذاتی حاکم بالذات چنین نتیجه میدهد که ارادۀ حاکم بالذات [[ملاک مشروعیت]] ارادۀ محکوم است. بنابراین [[مشروعیت]] ارادۀ محکوم برخاسته از ارادۀ [[حاکم]] بالذات، و [[مشروعیت حاکم]] بالذات سابق بر مشروعیت ارادۀ محکوم است. | ||
# | # قدرت سیاسی بالذات باید بالاترین مرجع حل اختلاف و فیصله دهندۀ هرگونه [[نزاع]] باشد و نباید مرجعی بالاتر از او برای حل نزاع و [[داوری]] در موارد [[اختلاف]] وجود داشته باشد. | ||
# ارادهای که بالذات برتر از سایر ارادههاست، به طور طبیعی حق دارد به جای غائبان و مفقودان و [[بیماران]] و قاصران و [[کودکان]] فاقد ارادۀ عاقلانه و هر موجود فاقد ارادهای تصمیم بگیرد و ارادۀ خود را جایگزین ارادۀ مفقود یا [[غائب]] کند. | # ارادهای که بالذات برتر از سایر ارادههاست، به طور طبیعی حق دارد به جای غائبان و مفقودان و [[بیماران]] و قاصران و [[کودکان]] فاقد ارادۀ عاقلانه و هر موجود فاقد ارادهای تصمیم بگیرد و ارادۀ خود را جایگزین ارادۀ مفقود یا [[غائب]] کند. | ||
# از ویژگیهای ارادۀ برتر، حق تصمیمگیری برای معدومین (گذشتگان و آیندگان) است. ولایت حاکم، بر موتی و غیر متولّدین و داشتن حق تصمیمگیری به جای آنان، نتیجۀ برتری ارادۀ او بر ارادۀ سایرین است. | # از ویژگیهای ارادۀ برتر، حق تصمیمگیری برای معدومین (گذشتگان و آیندگان) است. ولایت حاکم، بر موتی و غیر متولّدین و داشتن حق تصمیمگیری به جای آنان، نتیجۀ برتری ارادۀ او بر ارادۀ سایرین است. | ||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
== علل پیدایش قدرت سیاسی == | == علل پیدایش قدرت سیاسی == | ||
دربارۀ علّت پیدایش | دربارۀ علّت پیدایش قدرت سیاسی نیز دوگونه بررسی وجود دارد: بررسی توصیفی؛ بررسی دستوری و تکلیفی. | ||
در بررسی توصیفی به تحلیل علل اسباب [[تکوینی]] پیدایش و شکلگیری قدرت سیاسی میپردازیم، بدون آنکه جنبۀ ارزشی آن را مدنظر داشته باشیم. در بررسی دستوری و تکلیفی به ارزیابی علّت پیدایش قدرت سیاسی در [[جامعه]] میپردازیم و از جنبۀ ارزشی به آن مینگریم و به این [[پرسش]] پاسخ میدهیم: بهترین شیوۀ پیدایش و شکلگیری قدرت سیاسی در جامعه چه شیوهای است، بهویژه از نظر [[شرع اسلام]] شیوۀ درست و شایستۀ دستیابی به قدرت سیاسی چیست؟ | در بررسی توصیفی به تحلیل علل اسباب [[تکوینی]] پیدایش و شکلگیری قدرت سیاسی میپردازیم، بدون آنکه جنبۀ ارزشی آن را مدنظر داشته باشیم. در بررسی دستوری و تکلیفی به ارزیابی علّت پیدایش قدرت سیاسی در [[جامعه]] میپردازیم و از جنبۀ ارزشی به آن مینگریم و به این [[پرسش]] پاسخ میدهیم: بهترین شیوۀ پیدایش و شکلگیری قدرت سیاسی در جامعه چه شیوهای است، بهویژه از نظر [[شرع اسلام]] شیوۀ درست و شایستۀ دستیابی به قدرت سیاسی چیست؟ | ||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
# بند اول: مقولۀ [[حکومت]]، مقولهای اضافی است که یک طرف آن [[حاکم]] و طرف دیگر آن محکوماناند و بدون تحقق هر دو طرف اضافه تحقق این مقولۀ اضافی معقول نیست. در اینجا به این نکته اشاره میکنیم طرفین اضافه در مقولۀ حکومت و قدرت سیاسی صاحب [[اراده]] و اختیارند و لذا مقولۀ حکومت مقولهای اضافی است که متقوم به [[اختیار]] و ارادۀ حاکم از یک سو، و اختیار و ارادۀ محکومان از سوی دیگر است. نه بدون ارادۀ حاکم [[حکومتی]] شکل میگیرد، و نه بدون خواست و ارادۀ محکومان حکومتی بهوجود میآید. | # بند اول: مقولۀ [[حکومت]]، مقولهای اضافی است که یک طرف آن [[حاکم]] و طرف دیگر آن محکوماناند و بدون تحقق هر دو طرف اضافه تحقق این مقولۀ اضافی معقول نیست. در اینجا به این نکته اشاره میکنیم طرفین اضافه در مقولۀ حکومت و قدرت سیاسی صاحب [[اراده]] و اختیارند و لذا مقولۀ حکومت مقولهای اضافی است که متقوم به [[اختیار]] و ارادۀ حاکم از یک سو، و اختیار و ارادۀ محکومان از سوی دیگر است. نه بدون ارادۀ حاکم [[حکومتی]] شکل میگیرد، و نه بدون خواست و ارادۀ محکومان حکومتی بهوجود میآید. | ||
# بند دوّم: قدرت سیاسی یک مقولۀ [[اجتماعی]] مرکب از ارادۀ حاکم و ارادۀ محکومان است. در نتیجۀ ترکب ارادۀ حاکم که اعمال [[حاکمیت]] میکند ـ یعنی دستور و [[فرمان]] میدهد ـ با ارادهای دیگر که ارادۀ جمعی محکومان است که فرمان میبرد و حاکمیت حاکم را میپذیرد، قدرت سیاسی شکل میگیرد. | # بند دوّم: قدرت سیاسی یک مقولۀ [[اجتماعی]] مرکب از ارادۀ حاکم و ارادۀ محکومان است. در نتیجۀ ترکب ارادۀ حاکم که اعمال [[حاکمیت]] میکند ـ یعنی دستور و [[فرمان]] میدهد ـ با ارادهای دیگر که ارادۀ جمعی محکومان است که فرمان میبرد و حاکمیت حاکم را میپذیرد، قدرت سیاسی شکل میگیرد. | ||
# بند سوّم: در بند فوق گفتیم: «منشأ پیدایش | # بند سوّم: در بند فوق گفتیم: «منشأ پیدایش قدرت سیاسی ارادۀ جمعی [[جامعه]] است». مقصود از ارادۀ جمعی جامعه ارادۀ غالب است؛ یعنی ارادۀ فعّال و کارآمد جامعه، نه ارادۀ غیر فعال و غیر کارآمد آن. در هر جامعهای ارادهای جمعی وجود دارد که ارادۀ غالب است؛ یعنی ارادههای دیگر در برابر آن مغلوب و منفعل و فاقد [[کارآمدی]] است، به عبارتی دیگر ارادههای دیگر در برابر آن ارادۀ غالب، خواسته یا ناخواسته [[تسلیم]] و در نتیجه فانی در آن ارادۀ غالباند. قدرت سیاسی هنگامی شکل میگیرد که مجموعهای از ارادههای فعّال وکارآمد جامعه با یکدیگر ادغام شوند، و ارادهای صاحب [[قدرت]] بهوجود آورند که بتواند تصمیم و ارادۀ خود را دربارۀ نحوه رفتارهای [[اجتماعی]] جامعه، [[نظام]] جمعی، شکل روابط میان افراد جامعه، و در مجموع نظام روابط اجتماعی جامعه عملی سازد. | ||
# بند چهارم: از آنچه در بندهای فوق گفتیم معلوم شد: شکلگیری ارادۀ غالب سبب و شرط پیدایش قدرت سیاسی [[حاکم]] است، خواه این قدرت سیاسی حق حاکمیت داشته باشد ـ یعنی دارای [[مشروعیت]] باشد ـ یا نداشته باشد و خواه شکلگیری این ارادۀ غالب به روش صحیح و مشروعی باشد یا نباشد. بنابراین هر قدرت سیاسی نیازمند دو عنصر اصلی و اساسی است: | # بند چهارم: از آنچه در بندهای فوق گفتیم معلوم شد: شکلگیری ارادۀ غالب سبب و شرط پیدایش قدرت سیاسی [[حاکم]] است، خواه این قدرت سیاسی حق حاکمیت داشته باشد ـ یعنی دارای [[مشروعیت]] باشد ـ یا نداشته باشد و خواه شکلگیری این ارادۀ غالب به روش صحیح و مشروعی باشد یا نباشد. بنابراین هر قدرت سیاسی نیازمند دو عنصر اصلی و اساسی است: | ||
##عنصر مشروعیت و حقانیت؛ این عنصر از منشأی میتواند برخیزد که مشروعیت و حقانیت بالذات داشته باشد چنانکه توضیح و تبیین آن گذشت؛ | ##عنصر مشروعیت و حقانیت؛ این عنصر از منشأی میتواند برخیزد که مشروعیت و حقانیت بالذات داشته باشد چنانکه توضیح و تبیین آن گذشت؛ | ||
## [[قدرت]] بر [[اعمال]] خواست و ارادۀ خویش. | ## [[قدرت]] بر [[اعمال]] خواست و ارادۀ خویش. | ||
# بند پنجم: وجود ارادۀ جمعی غالب لزوماً به معنای رای [[آزاد]] [[اکثریت]] نیست. شکلگیری ارادۀ جمعی غالب به معنای آن نیست که این ارادۀ جمعی لزوماً و حتماً ارادۀ جمعی آزاد جامعه باشد؛ بسیار اتفاق میافتد که صاحبان موقعیتها و استعدادها و توانمندیهای ویژه [[اجتماعی]] با استفاده از دو عنصر [[زور]] یا تزویر ارادههای دیگر را تابع خویش ساخته و یک ارادۀ جمعی غالبی را که همسان و همسو با ارادۀ آنهاست بهوجود میآورند. شکلگیری این نوع ارادۀ غالب جمعی با رأی اکثریتی بهوجود میآید که فاقد [[قدرت]] تصمیمگیری مستقل است؛ زیرا اساساً از ارادۀ مستقل مبتنی بر سنجش و [[گزینش]] برخوردار نیست. | # بند پنجم: وجود ارادۀ جمعی غالب لزوماً به معنای رای [[آزاد]] [[اکثریت]] نیست. شکلگیری ارادۀ جمعی غالب به معنای آن نیست که این ارادۀ جمعی لزوماً و حتماً ارادۀ جمعی آزاد جامعه باشد؛ بسیار اتفاق میافتد که صاحبان موقعیتها و استعدادها و توانمندیهای ویژه [[اجتماعی]] با استفاده از دو عنصر [[زور]] یا تزویر ارادههای دیگر را تابع خویش ساخته و یک ارادۀ جمعی غالبی را که همسان و همسو با ارادۀ آنهاست بهوجود میآورند. شکلگیری این نوع ارادۀ غالب جمعی با رأی اکثریتی بهوجود میآید که فاقد [[قدرت]] تصمیمگیری مستقل است؛ زیرا اساساً از ارادۀ مستقل مبتنی بر سنجش و [[گزینش]] برخوردار نیست. | ||
# بند ششم: | # بند ششم: قدرت سیاسی به دو نوع از [[مشروعیت]] نیازمند است. | ||
# مشروعیت اصل [[فرمانروایی]] [[حاکمیت]] و قدرت سیاسی؛ | # مشروعیت اصل [[فرمانروایی]] [[حاکمیت]] و قدرت سیاسی؛ | ||
# مشروعیت روش ایجاد و پیدایش قدرت سیاسی در [[جامعه]]. | # مشروعیت روش ایجاد و پیدایش قدرت سیاسی در [[جامعه]]. | ||
در نتیجه هرگاه [[مردم]] در [[انتخاب]] خود آزاد باشند و بخواهند براساس سنجش و گزینش عقلایی حاکمیتی را بپذیرند و ارادۀ غالبی را شکل دهند که منجر به [[حاکمیت]] | در نتیجه هرگاه [[مردم]] در [[انتخاب]] خود آزاد باشند و بخواهند براساس سنجش و گزینش عقلایی حاکمیتی را بپذیرند و ارادۀ غالبی را شکل دهند که منجر به [[حاکمیت]] قدرت سیاسی معینی شود، بدون تردید حاکمیت [[مشروع]] را بر میگزینند، و هیچگاه به [[انتخاب]] حاکمیت [[نامشروع]] نخواهند پرداخت<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۲ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۲، ص ۹۸.</ref>. | ||
=== تحلیل ارزشی و تکلیفی منشأ پیدایش قدرت سیاسی === | === تحلیل ارزشی و تکلیفی منشأ پیدایش قدرت سیاسی === | ||
خط ۶۶: | خط ۶۶: | ||
در حکومتهای اسبتدادی و دیکتاتوریهای فردی یا جمعی از این شیوه استفاده میشود. [[حکومتهای استبدادی]] ـ غالباً ـ با بهکارگیری شیوۀ اعمال زور و [[شکنجه]] و [[کشتار]] به [[قدرت]] دست مییابند و ارادۀ جمعی غالبی به نفع خویش پدید میآورند. [[قرآن کریم]] در اشاره به این شیوۀ [[حاکمان]] استبدادگر میفرماید: {{متن قرآن|إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ}}<ref>«فرعون در زمین برتری جویی کرد، و اهل آن را به گروههای مختلفی تقسیم نمود؛ گروهی از آنها را به ضعف و ناتوانی میکشاند، پسرانشان را سر میبرید و زنانشان را (برای کنیزی و خدمت) زنده نگه میداشت؛ او به یقین از تبهکاران بود» سوره قصص، آیه ۴.</ref>. | در حکومتهای اسبتدادی و دیکتاتوریهای فردی یا جمعی از این شیوه استفاده میشود. [[حکومتهای استبدادی]] ـ غالباً ـ با بهکارگیری شیوۀ اعمال زور و [[شکنجه]] و [[کشتار]] به [[قدرت]] دست مییابند و ارادۀ جمعی غالبی به نفع خویش پدید میآورند. [[قرآن کریم]] در اشاره به این شیوۀ [[حاکمان]] استبدادگر میفرماید: {{متن قرآن|إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ}}<ref>«فرعون در زمین برتری جویی کرد، و اهل آن را به گروههای مختلفی تقسیم نمود؛ گروهی از آنها را به ضعف و ناتوانی میکشاند، پسرانشان را سر میبرید و زنانشان را (برای کنیزی و خدمت) زنده نگه میداشت؛ او به یقین از تبهکاران بود» سوره قصص، آیه ۴.</ref>. | ||
آنچه مقتضای [[عقل]] است و [[شرع]] نیز آن را تأیید میکند بهرهگیری از شیوۀ نخست ـ شیوۀ اقناع برهانی و وجدانی ـ برای فراهم ساختن و پدید آوردن | آنچه مقتضای [[عقل]] است و [[شرع]] نیز آن را تأیید میکند بهرهگیری از شیوۀ نخست ـ شیوۀ اقناع برهانی و وجدانی ـ برای فراهم ساختن و پدید آوردن قدرت سیاسی و ایجاد [[حاکمیت]] است. شیوۀ [[فریب]] و تزویر از نگاه عقل محکوم است؛ زیرا فریب و تزویر از مصادیق [[دروغ]] است که در نظر عقل از قبیحترین خصلتها و رفتارهاست. | ||
از نظر [[شرع اسلام]] نیز شیوۀ مشروع برپایی و تأسیس حاکمیت یا به عبارتی دیگر شیوۀ مشروع پیدایش قدرت سیاسی منحصراً شیوۀ اقناع برهانی و وجدانی است، و هر یک از دو شیوۀ تزویر یا اعمال زور برای ایجاد حاکمیت سیاسی در [[اسلام]] محکوم و مردود است. | از نظر [[شرع اسلام]] نیز شیوۀ مشروع برپایی و تأسیس حاکمیت یا به عبارتی دیگر شیوۀ مشروع پیدایش قدرت سیاسی منحصراً شیوۀ اقناع برهانی و وجدانی است، و هر یک از دو شیوۀ تزویر یا اعمال زور برای ایجاد حاکمیت سیاسی در [[اسلام]] محکوم و مردود است. |