حضرت آدم علیه السلام: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۰۰: خط ۱۰۰:


آدم {{ع}} هنگام [[وفات]] به [[نقل]] از [[امام صادق]] {{ع}} ۹۳۰ سال داشت<ref>بحار الانوار، ج۱۱، ص۲۶۸.</ref>؛ برخی از [[القاب]] [[حضرت آدم]] {{ع}} عبارتند از: [[ابوالبشر]]، [[خلیفة الله]]، [[صفی]] [[الله]]، ابوالوری، ابومحمد و [[معلم]] الاسماء<ref>دائرة المعارف تشیع.</ref>.<ref>[[حسن علی نوری‌ها|نوری‌ها، حسن علی]]، [[آدم - نوری‌ها (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|دانشنامه معاصر قرآن کریم]]، ص۳۵-۳۹.</ref>
آدم {{ع}} هنگام [[وفات]] به [[نقل]] از [[امام صادق]] {{ع}} ۹۳۰ سال داشت<ref>بحار الانوار، ج۱۱، ص۲۶۸.</ref>؛ برخی از [[القاب]] [[حضرت آدم]] {{ع}} عبارتند از: [[ابوالبشر]]، [[خلیفة الله]]، [[صفی]] [[الله]]، ابوالوری، ابومحمد و [[معلم]] الاسماء<ref>دائرة المعارف تشیع.</ref>.<ref>[[حسن علی نوری‌ها|نوری‌ها، حسن علی]]، [[آدم - نوری‌ها (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|دانشنامه معاصر قرآن کریم]]، ص۳۵-۳۹.</ref>
==[[آدم]] و حوّا در [[بهشت]]==
آدم و حوّا به دنبال این [[فرمان]] با [[دستوری]] که از طرف [[پروردگار]] صادر شد در بهشت [[مسکن]] گرفتند و از انواع [[نعمت‌ها]] و لذاید [[بهشتی]] بهره‌مند شدند و بدون هیج [[رنج]] و زحمتی [[روزگار]] خود را به سر می‌بردند، نه به [[فکر]] [[گرسنگی]] بودند و نه از برهنه ماندن [[ترس]] داشتند، نه [[تشنه]] می‌شدند و نه از سرما و [[گرما]] [[واهمه]] داشتند؛ زیرا [[خدا]] به آدم فرموده بود: «تو را در بهشت این [[نعمت]] هست که نه گرسنه می‌شوی و نه برهنه، نه تشنه خواهی شد و نه [[آفتاب]] زده»<ref>{{متن قرآن|إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيهَا وَلَا تَعْرَى * وَأَنَّكَ لَا تَظْمَأُ فِيهَا وَلَا تَضْحَى}} «بی‌گمان برای تو (مقرّر) است که در آنجا گرسنه نشوی و برهنه نمانی * و اینکه در آنجا تشنه نشوی و آفتاب‌زده نگردی» سوره طه، آیه ۱۱۸-۱۱۹.</ref>.
[[شیطان]] که همه بدبختی‌های خود و رانده شدن از [[درگاه الهی]] را از آدم می‌دانست، چنان‌که گفتیم [[کینه]] او را به [[سختی]] در [[دل]] گرفته بود و در صدد بود تا به هر ترتیبی موجبات [[گمراهی]] آدم و فرزندانش را فراهم سازد و حتّی به خدا [[سوگند]] یاد کرده بود که به هر نحو و از هر سویی که بتواند [[آدمیان]] را [[گمراه]] نموده و مانند خود [[بدبخت]] و جهنّمی خواهد کرد، در چنین موقعیّتی چگونه می‌تواند [[آسوده]] بنشیند و آدم را در آن لذت‌های بی‌پایان مادی و [[معنوی]] غوطه‌ور ببیند و نصیب وی فقط [[حسرت]] و [[پشیمانی]] باشد، و شاید اگر فکر [[انتقام]] هم در سر او نبود، همان [[حسد]] و تکبّری که داشت او را آسوده نمی‌گذاشت و در صدد از بین بردن نعمت‌های بی‌حدّ [[الهی]] از آدم و حوّا بر می‌آمد. مگر نه این که او به سبب تکبری که به [[انسان]] ورزید و خود را [[برتر]] از او دانست حاضر نشد در برابرش [[سجده]] کند و از فرمان پروردگار خود [[سرپیچی]] کرد و آن همه [[عبادت‌ها]] و زحمات چند هزار ساله خود را تباه ساخت، و به سبب [[رشک]] و حسدی که به [[مقام]] [[آدم]] برد برای همیشه خود را مورد [[لعنت]] و [[رانده شده]] درگاه خدای خویش گردانید.
حالا چه نقشه‌هایی برای [[فریب]] آدم و حوّا طرح کرد؟ و در چه لباس‌هایی در آمد؟ و به چه ترتیبی به [[بهشت]] راه پیدا کرد و خود را به آدم و [[حوا]] رسانید؟ و یا از خارج بهشت با آنها سخن گفت و آن دو را [[وسوسه]] کرد و با همان وسوسه‌ها سبب [[اخراج]] آن دو از بهشت گردید... درست معلوم نیست.
در [[قرآن کریم]] و [[احادیث معتبر]] صریحاً چیزی در این باره نرسیده است. در بعضی [[روایات]] غیر معتبر آمده است که در کالبد طاووس یا مار درآمد و وارد بهشت شد<ref>بحارالانوار، ج۱۱، ص۱۹۳.</ref>، که بر فرض صحّت، بعید نیست کنایه از فریبا بودن، [[زیبایی]] لباسی بوده که با آن [[جامه]] نزد آدم و حوّا در آمد و بدین وسیله آن دو را فریب داد.
اما طریقه فریب و راهی را که بدین منظور [[انتخاب]] کرد و سخنانی که به آدم و حوّا گفت، در [[قرآن]] و [[احادیث]] به تفصیل نقل شده است. و چنین استفاده می‌شود که گویا [[شیطان]] در [[فکر]] بوده تا نقطه ضعفی در [[انسان]] پیدا کند و از آن راه پیش آید. از طرز پیشنهادی که در مورد خوردن میوه آن درخت به آدم و حوّا یا به آدم تنها نمود، می‌توان [[حدس]] زد که از کدام یک از [[غرایز انسانی]] استفاده کرد.
شیطان برای پیش‌برد این [[هدف]]، به صورت [[خیرخواهی]] [[دل]] سوز در آمده و به آدم گفت: «می‌خواهی تا تو را به درخت ابدیّت و [[ملک]] [[جاودانی]] [[راهنمایی]] کنم؟»<ref>{{متن قرآن|فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَا يَبْلَى}} «اما شیطان او را وسوسه کرد، گفت: ای آدم! می‌خواهی تو را به درخت جاودانگی و (آن) فرمانروایی که فرسوده نمی‌شود راهبر شوم» سوره طه، آیه ۱۲۰.</ref> یا هر دوی آنها را مخاطب ساخته چنین گفت: «پروردگارتان از نزدیک شدن به این درخت نهیتان نکرد مگر از [[بیم]] آن‌که دو [[فرشته]] مجرّد شوید یا [[زندگی]] [[جاودانه]] یابید»<ref>{{متن قرآن|فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ}} «پس شیطان آن دو را به وسوسه افکند تا از شرمگاه‌هایشان آنچه را بر آن دو پوشیده بود بر آنها آشکار سازد و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت باز نداشت مگر بدین رو که مبادا دو فرشته شوید یا از جاودانگان گردید» سوره اعراف، آیه ۲۰.</ref> اگر از این درخت بخورید به صورت [[فرشتگان]] در آمده و برای همیشه در [[بهشت]] جاویدان می‌مانید، و به دنبال این گفتار و برای اینکه سخنش در [[دل]] آن دو کارگر افتد و وسوسه‌اش اثر کند، به [[دروغ]] سوگندی هم برای ایشان یاد کرد که من در این گفتار نظری جز [[خیر خواهی]] و دل سوزی شما ندارم.
در [[حدیث]] دیگری آمده است که ابتدا نزد [[حضرت آدم]] آمد و هر چه خواست [[آدم]] را [[فریب]] دهد، وسوسه‌اش کارگر نشد از این رو به سراغ حوّا رفت و او را با سخنان فریبنده‌ای که گفت با خود همراه کرد و با هم نزد آدم آمدند و از طریق حوّا او را فریب داد<ref>بحارالانوار، ج۱۱؛ ابن کثیر، قصص الانبیاء، ج۱، ص۵۱.</ref>.
از این رو در [[روایات]] آمده است که «[[زنان]] دام شیطان‌اند»<ref>مجمع البحرین، ماده «حبل».</ref> و هر گاه [[شیطان]] دستش از همه جا کوتاه شود به سراغ آنها می‌رود.
در حدیث است که چون آدم به [[زمین]] [[هبوط]] کرد، [[جبرئیل]] نزد وی آمد و پرسید: «ای آدم مگر [[خدا]] تو را به دست [[قدرت]] خویش نیافرید و از [[روح]] خویش در تو ندمید و فرشتگان را به [[سجده]] بر تو [[مأمور]] نکرد؟ پس چرا با این [[فضیلت]] و مقامی که به تو داد نافرمانیش کردی؟» در پاسخ گفت: «ای [[جبرئیل]] [[شیطان]] برای من قسم خورد که [[خیرخواه]] من است و آن سخن را از روی دل‌سوزی می‌گوید و من [[باور]] نمی‌کردم که کسی بتواند به [[خدا]] [[قسم دروغ]] بخورد»<ref>تفسیر علی بن ابراهیم، ص۲۱۳.</ref>.
در [[حدیث]] دیگری است که [[رسول خدا]]{{صل}} در [[شب معراج]]، [[شاهد]] [[مناظره]] [[موسی]] و [[آدم]]{{عم}} بود. موسی گفت: «ای آدم تو نبودی که [[خداوند]] به دست [[قدرت]] خویش تو را آفرید و از [[روح]] خود در تو دمید، [[فرشتگان]] را به سجده‌ات مأمور و بهشتش را بر تو [[مباح]] کرد، در جوار [[رحمت]] خود جایت داد و رو در رو با تو سخن گفت؟ آن‌گاه تو را از یک درخت [[نهی]] کرد، ولی تو نتوانستی خودداری کنی تا سبب [[هبوط]] خود به [[زمین]] گشتی و خود را نگاه نداشته و [[فریب]] [[ابلیس]] را خوردی و بدین وسیله ما را از [[بهشت]] بیرون آوردی؟»
آدم گفت: «فرزندم با پدر خود در این مورد به آرامی سخن گوی که [[دشمن]] از راه فریب و خُدعه پیش آمد و برای من قسم خورد که در گفتارش خیرخواه و [[دل]] سوز است، نزد من آمد و گفت: «ای آدم من برای تو غمگینم!» گفتم: «چرا؟» گفت: «برای آنکه من با تو مأنوس گشته و از نزدیک بودن با تو بهره‌مندم، اما می‌دانم که تو از این جا می‌روی و وضع ناخوشایندی پیدا می‌کنی!» گفتم: «چاره چیست؟» گفت: «چاره به دست توست. می‌خواهی تو را به آن درختی که سبب جاویدان ماندن و [[فرمان روایی]] بی‌زوال می‌گردد [[راهنمایی]] کنم. تو با همسرت از آن بخورید تا همیشه با من در بهشت باشید؟» و به دنبال آن قسم دروغ خورد که این سخن را از روی [[خیر خواهی]] می‌گوید. ای موسی، من [[گمان]] نمی‌کردم که کسی بتواند قسم دروغ به خدا بخورد.»..<ref>بحارالانوار، ج۱۱، ص۱۸۸.</ref>.
به هر صورت [[آدم]] را وادار کرد که به آن درخت نزدیک شود و یا بدان دست زند. و در این که آیا آدم با این عمل، خلافی انجام داد یا اصلاً خلافی نبود و بهتر آن بود که آن کار را نمی‌کرد، و این که [[خداوند]] از خوردن آن [[نهی]] فرمود، برای [[تذکر]] و [[ارشاد]] به این [[حقیقت]] بود که اگر بدان دست زند، از [[نعمت‌های بهشتی]] [[محروم]] می‌گردد و چنان که [[خدا]] فرمود: «از [[ستمکاران]] گردند» یا «به [[بدبختی]] گرایند» و به اصطلاح نھی ارشادی بود بحثی است و ظاهر همین است که مرتکب خلاف و گناهی نشد و بهتر بود که انجام ندهد. در هر حال همین عمل سبب شد تا از نعمت‌های بهشتی و سکونت در آن محروم گردد و به دنبال آن، خطاب شد:
{{متن قرآن|قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَى * وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى}}<ref>«فرمود: هر دو با هم از آن (بهشت فرازین) فرود آیید- (که) برخی دشمن برخی دیگر (خواهید بود)- آنگاه چون از من رهنمودی به شما رسد، هر که از رهنمود من پیروی کند نه گمراه می‌گردد و نه در رنج می‌افتد * و هر که از یادکرد من روی برتابد بی‌گمان او را زیستنی تنگ خواهد بود و روز رستخیز وی را نابینا بر خواهیم انگیخت» سوره طه، آیه ۱۲۳-۱۲۴.</ref>.
{{متن قرآن|وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى}}<ref>«و هر که از یادکرد من روی برتابد بی‌گمان او را زیستنی تنگ خواهد بود و روز رستخیز وی را نابینا بر خواهیم انگیخت» سوره طه، آیه ۱۲۴.</ref>.
و در این که آن [[بهشت]] در کجا بود، در [[زمین]] بود یا در [[آسمان]]؟ و اساساً همان بهشت [[موعود]] بوده یا غیر آن؟ و آن درختی که از خوردن آن نهی شده بودند درخت [[مادّی]] بود یا [[معنوی]]؟ درست معلوم نیست؟
برخی گفته‌اند: آن [[بهشت]] در هر کجا که بود بهشت [[موعود]] نبود، به دلیل آن‌که اگر بهشت موعود و جنَّةُ الخُلد بود، [[شیطان]] در آن راه نداشت، و همچنین [[تکلیف]] به خوردن و نخوردن آنجا نیست و هر که در آن جای گرفت، دیگر بیرون نخواهد رفت. در مقابل اینان، دسته‌ای هم معتقدند که همان بهشت موعود بود؛ زیرا هر کجا نامی از بهشت آمده، منظور همان بهشت است و این که گفته‌اند هر که در آنجا درآید بیرون نخواهد رفت، مربوط به [[زمان]] پس از حساب و [[قیامت]] است که [[اهل]] [[ثواب]] داخل آن می‌شوند نه پیش از آن.
درباره آن درخت نیز [[اختلاف]] نظر فراوان است. برخی آن را خوشه گندم و برخی درخت انگور یا [[انجیر]] ذکر کرده‌اند. [[شیخ طوسی]] در کتاب تبیان آن را درخت [[کافور]] نوشته و جمعی هم درخت عناب گفته‌اند. در بعضی [[روایات]] نیز آن را درخت [[حسد]] یا شجره [[علم]] دانسته‌اند، والله أعلم<ref>بحارالانوار، ج۱۱، ص۱۴۳، ۱۶۱ و۱۶۵.</ref>.
به هر حال هر چه بود، سبب زوال [[نعمت‌های بهشتی]] از آن دو گردید و آنان را از جای [[امن]] و [[آسودگی]]، به این [[جهان]] پر از [[بلا]] و [[گرفتاری]] در آورد. شیطان نیز بدین وسیله توانست بزرگ‌ترین ضربه انتقامی خود را به [[آدم]] زده و [[عداوت]] خود را با آن دو به ظهور برساند. [[خدای تعالی]] نیز در یکی از جاهایی که داستان آدم را نقل کرده پس از بیان آن داستان این هشدار و [[تذکر]] را به [[فرزندان آدم]] نیز می‌دهد:
{{متن قرآن|يَا بَنِي آدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ}}<ref>«ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد! چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند» سوره اعراف، آیه ۲۷.</ref>.
باری آدم و حوّا به [[زمین]] [[هبوط]] کردند و چنان که [[طبری]] و دیگران گفته‌اند، آدم{{ع}} در [[کوه]] «سراندیب» قرار گرفت و حوّا در «جدّه». و سپس حضرت آمدم به دنبال حوّا آمد تا او را در [[سرزمین مکه]] [[دیدار]] کرد، و [[زندگی]] خود را شروع کردند.<ref>[[سید هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی، سید هاشم]]، [[تاریخ انبیاء (کتاب)|تاریخ انبیاء]] ص ۳۵.</ref>
==[[توبه]] [[آدم]] و حوّا==
آدم و حوّا از کرده خود به [[سختی]] پشیمان شدند و برای [[مخالفت]] دستور [[پروردگار متعال]] و [[محرومیت]] از [[نعمت‌های بهشتی]] حسرت‌ها خوردند، به ویژه هنگامی که در [[زمین]] [[مسکن]] گزیده و با [[مشکلات]] این [[جهان]] مواجه شدند. [[خدا]] می‌داند چند سال به منظور توبه و همچنین در [[فراق]] [[بهشت]] گریستند و چه تأسف‌ها خورد تا آن‌گاه که [[خداوند]] آن دو را مخاطب ساخت و فرمود: «مگر من شما را از این درخت [[نهی]] نکرده و به شما نگفتم که [[شیطان]] [[دشمن]] آشکاری برای شماست؟»
آن دو در جواب به تقصیر خود اعتراف کردند و در [[مقام]] توبه بر آمدند و گفتند: «پروردگارا! ما به خویشتن [[ستم]] کردیم و اگر تو ما را نیامرزی و به ما رحم نکنی، حتماً از زیان‌کاران خواهیم بود»<ref>{{متن قرآن|فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُلْ لَكُمَا إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُبِينٌ * قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ}} «پس آنان را با فریب فرو لغزاند؛ و چون از آن درخت چشیدند شرمگاه‌هایشان بر آنان نمودار گشت و به چسباندن از برگ‌های بهشت بر آنها آغازیدند و پروردگارشان به آن دو ندا داد: آیا شما را از این درخت باز نداشته و به شما نگفته بودم که به راستی شیطان، شما را دشمنی آشکار است؟ * گفتند: پروردگارا! ما به خویش ستم کردیم و اگر ما را نیامرزی و بر ما نبخشایی بی‌گمان از زیانکاران خواهیم بود» سوره اعراف، آیه ۲۲-۲۳.</ref>.
اما کار از کار گذشته و دستور [[هبوط]] به زمین صادر شده بود. آدم و حوّا نیز در زمین مسکن گزیده بودند و [[تأسف]] و حسرت‌ها نتوانست آنها را به جای اول بازگرداند. ولی [[خدای تعالی]] از روی [[رحمت]]، در دیگری برای وصول به [[سعادت]] به روی آن دو گشود و وسیله دیگری برای جلب توجّه خود به آنها یاد داد و آن [[توبه]] و [[استغفار]] به درگاه [[حق تعالی]] بود و شاید به گفته بعضی از [[دانشمندان]]، جبران [[گناه]] از راه توبه، جزء همان علومی بود که [[خداوند]] در داستان [[تعلیم اسماء]] به او یاد داده بود.
از آنجا که داستان‌های [[قرآن]] جنبه آموزندگی دارد، ظاهراً [[خدای سبحان]] می‌خواهد ضمن این قسمت از داستان [[آدم]] [[ابوالبشر]] این نکته را هم به [[فرزندان]] او یاد دهد که در هر حال [[انسان]] نباید [[مأیوس]] باشد و هر [[زمان]] دچار گناه و [[نافرمانی]] [[حق]] گردید، باید از راه توبه و استغفار به درگاه حق تعالی درصدد جبران آن برآید و مانند سایر [[واجبات]] توبه را بر خود [[واجب]] بداند، چنان‌که [[علما]] به [[وجوب]] آن [[فتوا]] داده‌اند.
[[قرآن کریم]] در این جا - با مختصر توضیحی که ما می‌دهیم - این گونه بیان می‌فرماید: «[[حضرت آدم]] از [[پروردگار]] خود کلماتی را فرا گرفت و با ذکر و یادآوری آنها به درگاه [[خدا]] توبه کرد و خدا توبه‌اش را پذیرفت.»..<ref>{{متن قرآن|فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ}} «آنگاه آدم از پروردگارش کلماتی فرا گرفت و (پروردگار) از او در گذشت که او بسیار توبه‌پذیر بخشاینده است» سوره بقره، آیه ۳۷.</ref>. و درباره آن کلمات نیز [[روایات]] مختلف است. در بسیاری از [[روایات شیعه]] و [[سنی]] است که آن کلمات این بود:
{{متن حدیث|لَا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ، سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَ بِحَمْدِكَ عَمِلْتُ سُوءاً، وَ ظَلَمْتُ نَفْسِي‌، فَاغْفِرْ لِي وَ أَنْتَ خَيْرُ الْغَافِرِينَ‌؛ لَاإِلهَ إِلَّا أَنْتَ، سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَ بِحَمْدِكَ عَمِلْتُ سُوءاً، وَ ظَلَمْتُ نَفْسِي، فَاغْفِرْ لِي وَ ارْحَمْنِي وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ؛ لَاإِلهَ إِلَّا أَنْتَ، سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَ بِحَمْدِكَ عَمِلْتُ سُوءاً، وَ ظَلَمْتُ نَفْسِي، فَتُبْ عَلَيَّ، إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ}}<ref>تفسیر علی بن ابراهیم، ص۳۷؛ الدر المنثور، ج۱، ص۵۹ و ۶۰.</ref>.
در روایات دیگری که باز [[شیعه]] و سنی [[روایت]] کرده‌اند، آن حضرت خدا را به حق محمد{{صل}}<ref>الدر المنثور، ج۱، ص۶۰.</ref> یا خمسه طیّبة [[سوگند]] داد که توبه‌اش را بپذیرد و [[خداوند]] هم [[توبه]] او را قبول کرد<ref>معانی الاخبار، ص۴۲؛ ابن کثیر، قصص الانبیاء، ج۱، ص۵۹.</ref> و [[عنایات]] خاص خود را به او [[ابلاغ]] فرمود.
حالا دیگر [[آدم]] و حوّا در [[زمین]] قرار گرفته، و به [[رنج]] و [[مشقت]] افتاده بودند. ایشان تا در [[بهشت]] بودند، نه رنج [[گرسنگی]] می‌بردند و نه احتیاجی به تهیه [[غذا]] و فراهم ساختن آب و نان داشتند، و نه برای تهیه [[پوشاک]] و [[مسکن]] در [[زحمت]] بودند، اما اکنون که به زمین آمدند باید همه را تهیه کرده و برای ادامه [[زندگی]] دست به تلاش و [[کوشش]] می‌زدند. این کار اولاً به وسایل و ابزار آن احتیاج داشت، و ثانیاً دانشی می‌خواست تا راه به دست آوردن [[خوراک]] و پوشاک و همچنین به‌کارگیری این ابزار را بیاموزد. [[خدای سبحان]] تمام این وسایل را برای [[حضرت آدم]] آماده کرد و طرز استفاده آنها و راه تهیه موادّ خوراکی و پوشاکی و مسکن، و خلاصه همه راهنمایی‌های لازم در مورد [[زندگی مادی]] و رفع نیازمندی‌های جسمی را به وی آموخت و شاید در همان داستان، [[اسماء]] را هم به او [[تعلیم]] داده بود، اما چون آدم و [[فرزندان]] او نیازمندی‌های دیگری هم از نظر [[روحی]] - و به تعبیر بعضی از [[محققان]] - از نظر زندگی آسمانی داشتند، لازم بود برای [[هدایت]] به راه [[سعادت]] و [[پرهیز]] از طریق [[شقاوت]] [[معنوی]] هم [[راهنمایی]] شده و [[راه و رسم]] آن را نیز بیاموزند. [[خدای رحمان]] پس از [[فرمان]] [[هبوط]] آنها، ضمن یک جمله آن راه را نیز به ایشان یاد داده و چنین می‌فرماید:
{{متن قرآن|قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ}}<ref>«گفتیم: همه از آن (بهشت فرازین) فرود آیید، آنگاه اگر از من به شما رهنمودی رسید، کسانی که از رهنمود من پیروی کنند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند» سوره بقره، آیه ۳۸.</ref>
با این جمله کوتاه، گویا [[خداوند سبحان]] می‌خواهد این نکته را نیز به [[آدم]] متذکر شود که فقط [[یاد گرفتن]] [[راه و رسم]] [[زندگی]] ظاهری و رفع احتیاجات جسمی، [[آرامش]] و [[آسودگی]] [[خیال]] بدو نمی‌دهد، بلکه باید برای رفع [[اندوه]] درونی، از [[هدایت]] [[خدای تعالی]] [[پیروی]] کند و گرنه با تأمین همه این احتیاجات و آشنا شدن با تمام [[قوانین]] [[زندگی مادی]] اگر در صدد تأمین نیازهای [[روحی]] و درونی خود بر نیاید، باز هم زندگی بر او دشوار می‌شود. چنان که در جای دیگری به دنبال [[هبوط آدم]] و [[حوا]]، بدان اشاره کرده و می‌فرماید:
{{متن قرآن|قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَى * وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى}}<ref>«فرمود: هر دو با هم از آن (بهشت فرازین) فرود آیید- (که) برخی دشمن برخی دیگر (خواهید بود)- آنگاه چون از من رهنمودی به شما رسد، هر که از رهنمود من پیروی کند نه گمراه می‌گردد و نه در رنج می‌افتد * و هر که از یادکرد من روی برتابد بی‌گمان او را زیستنی تنگ خواهد بود و روز رستخیز وی را نابینا بر خواهیم انگیخت» سوره طه، آیه ۱۲۳-۱۲۴.</ref>.<ref>[[سید هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی، سید هاشم]]، [[تاریخ انبیاء (کتاب)|تاریخ انبیاء]] ص ۴۰.</ref>
==[[فرزندان آدم]]{{ع}}==
[[خدای تعالی]] پس از [[خلقت آدم]]، حوّا را نیز آفرید تا ضمن این که [[آدم]] را از [[تنهایی]] می‌رهاند، وسیله‌ای طبیعی برای ازدیاد [[نسل]] او در [[زمین]] فراهم سازد. آن دو به [[فرمان]] [[خدای سبحان]] با هم [[ازدواج]] کرده و دارای فرزند شدند. در [[تواریخ]] و [[احادیث]]، تعداد فرزندانی که آدم از حوّا پیدا کرد مختلف نقل شده است. برخی آنها را چهل فرزند و در پاره‌ای از [[روایات]] صد نفر و برخی بیش از صدها فرزند ذکر کرده‌اند که از آن جمله در پسران نام‌های: [[هابیل]]، [[قابیل]]<ref>در تورات و برخی کتاب‌های دیگر «قاین» یا «قائین» به جای «قابیل» نقل شده است.</ref> و [[شیث]] (یا [[هبة الله]]) و در [[دختران]] نام های: عناق، اقلیما، لوزا و... ذکر شده است<ref>تاریخ طبری، ج۱، ص۹۸؛ ابن کثیر، قصص الانبیاء، ج۱، ص۹۲؛ بحارالانوار، ج۱۱، ص۲۲۵ به بعد.</ref>.
[[اختلاف]] دیگری که در این جا به چشم می‌خورد، درباره کیفیت ازدواج فرزندان آدم و چگونگی ازدیاد نسل او در زمین است.
بیشتر [[تاریخ‌نویسان]] و [[راویان]] [[اهل سنت]] گفته‌اند: حوّا در دو نوبت چهار فرزند زایید. نخست قابیل و خواهرش اقلیما و سپس هابیل و خواهرش لوزا به [[دنیا]] آمدند - یا بالعکس - و پس از آنکه به حد [[رشد]] و [[بلوغ]] رسیدند، [[خداوند سبحان]] امر فرمود (یا خود آدم به این [[فکر]] افتاد) که هر یک از دختران را به [[عقد]] [[برادر]] دیگری در آورد؛ یعنی اقلیما را به عقد هابیل درآورد و لوزا را به ازدواج قابیل. به دنبال این مطلب گفته‌اند: چون دختری که سهم هابیل شده بود زیباتر از [[همسر]] قابیل بود، قابیل به این تقسیم و ازدواج [[راضی]] نشد و زبان به [[اعتراض]] گشود. سرانجام قرار شد هر کدام جداگانه قربانی‌ای به درگاه [[خدا]] ببرند و [[قربانی]] هر کدام که قبول شد، آن دختر [[زیبا]] سهم او شود<ref>ابن کثیر، قصص الانبیاء، ج۱، ص۸۵ و ۸۶؛ کامل ابن اثیر، ج۱، ص۴۱-۴۳.</ref>.
ولی [[روایات شیعه]] عموماً این مطلب را نادرست خوانده و گفته‌اند: [[خداوند]] برای همسری [[هابیل]] حوریه‌ای فرستاد و برای [[قابیل]] همسری از [[جنیان]] [[انتخاب]] کرد و [[نسل]] [[آدم]] از آن دو پدید آمد، علاوه بر این در چند [[حدیث]] [[همسر]] [[شیث]] را نیز حوریه‌ای از حوریه‌های [[بهشت]] ذکر کرده‌اند<ref>علل الشرائع، ص۱۷ و ۱۸؛ بحارالانوار، ج۱۱، ص۲۲۳ به بعد.</ref>. در برخی از [[روایات]] نیز آمده که همسر هابیل یا شیث از همان زیادی گل آدم و حوّا [[خلق]] شد، و موضوع [[اختلاف]] قابیل و هابیل را - که منجر به [[قتل]] هابیل گردید - موضوع [[وصیت]] و [[جانشینی]] آدم دانسته‌اند که بعداً خواهد آمد.
و [[اجمال]] آن‌چه از [[ائمه]] بزرگوار ما در این باره رسیده این است که [[ازدواج]] [[برادر]] و [[خواهر]] در همه [[ادیان]] [[حرام]] بوده و آدم [[ابوالبشر]] نیز چنین کاری نکرد و همان خدایی که خود آدم و حوّا را از [[گِل]] آفرید، این [[قدرت]] را داشت که افراد دیگری را نیز برای همسری پسران آدم خلق کند یا از عالم دیگری بفرستد.
از جمله حدیث‌های کاملی که در این باره داریم، [[حدیثی]] است که [[عیاشی]] در [[تفسیر]] خود از [[سلیمان بن خالد]] [[روایت]] کرده که گوید: «به [[امام صادق]]{{ع}} عرض کردم: قربانت گردم [[مردم]] می‌گویند که [[حضرت آدم]] دختر خود را به پسرش [[تزویج]] کرد؟ [[حضرت صادق]]{{ع}} فرمود: مردم چنین می‌گویند، اما ای سلیمان! آیا ندانسته‌ای که [[پیغمبر]] فرمود: اگر من می‌دانستم آدم دختر خود را به پسرش تزویج کرده بود، من هم (دخترم) [[زینب]] را به پسرم (قاسم) می‌دادم و از [[آیین]] آدم [[پیروی]] می‌کردم».
سلیمان گوید: گفتم قربانت گردم! مردم می‌گویند سبب این که قابیل هابیل را کشت، آن بود که به خواهرش [[رشک]] برد. [[امام]] فرمود: «ای سلیمان چگونه این حرف را می‌زنی. آیا [[شرم]] نداری که چنین سخنی را درباره پیغمبر [[خدا]] آدم می‌گویی»؟
عرض کردم: پس علت قتل هابیل به دست قابیل چه بود؟ حضرت فرمود: «درباره [[وصیّت]] بود». آن گاه ادامه داده فرمود: «ای سلیمان! [[خدای تبارک و تعالی]] به [[آدم]] [[وحی]] فرمود که [[وصیّت]] و [[اسم اعظم]] را به [[هابیل]] بسپارد با این که [[قابیل]] از او بزرگ‌تر بود. قابیل که از موضوع مطلع شد، [[غضبناک]] گشت و گفت: من سزاوارتر به [[وصیت]] بودم و از این رو آدم بر طبق [[فرمان الهی]] به آن دو دستور داد تا [[قربانی]] کنند، و چون به درگاه [[خداوند]] قربانی بردند، قربانی هابیل قبول شد، ولی از قابیل پذیرفته نگشت. همین ماجرا سبب شد که قابیل بر وی [[رشک]] برد و او را به [[قتل]] برساند».
عرض کردم: قربانت گردم! [[نسل]] [[فرزندان آدم]] از کجا پیدا شد؟ آیا به جز حوّا زنی و به جز آدم مردی بود؟ حضرت فرمود: «ای سلیمان! خدای تبارک و تعالی از حوّا قابیل را به آدم داد و پس از وی هابیل به [[دنیا]] آمد. هنگامی که قابیل به حد [[بلوغ]] و [[رشد]] رسید، زنی از جنّیان برای او فرستاد و به [[حضرت آدم]] وحی کرد تا او را به [[ازدواج]] قابیل در آورد. آدم نیز این کار را کرد و قابل هم [[راضی]] و قانع بود تا اینکه نوبت ازدواج هابیل شد و [[خدا]] برای او حوریه‌ای فرستاد و به آدم وحی فرمود که او را به ازدواج هابیل در آورد. حضرت آدم این کار را کرد و هنگامی که قابیل برادرش هابیل را کشت، آن حوریه حامله بود و پس از گذشتن دوران حمل، پسری زایید و آدم نامش را [[هبة الله]] گذارد و به حضرت آدم وحی شد که وصیت و اسم اعظم را به او بسپارد.
حوّا نیز فرزند دیگری زایید و حضرت آدم نامش را [[شیث]] گذارد. وقتی او به حدّ رشد و بلوغ رسید، خداوند حوریه دیگری فرستاد و به آدم وحی کرد او را به همسری شیث در آورد. آدم نیز این کار را کرد و شیث از آن حوریه دختری پیدا کرد و نامش را حورة گذارد. وقتی آن دختر بزرگ شد، او را به [[ازدواج]] هبة [[اللّه]] در آورد و [[نسل]] [[آدم]] از آن دو به وجود آمد. در این وقت هبة اللّه از [[دنیا]] رفت و [[خداوند]] به آدم [[وحی]] کرد که [[وصیت]] و [[اسم اعظم]] را به [[شیث]] بسپارد و [[حضرت آدم]] نیز این کار را کرد»<ref>تفسیر عیاشی، ج۱، ص۳۱۲.</ref>.
ولی مطابق [[روایات]] دیگری که شاید پس از این ذکر شود، هبة اللّه [[لقب]] شیث یا معنای [[عربی]] شیث است، والله أعلم.<ref>[[سید هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی، سید هاشم]]، [[تاریخ انبیاء (کتاب)|تاریخ انبیاء]] ص ۴۳.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۱۱۱٬۶۳۵

ویرایش