پرش به محتوا

آتش‌زدن خانه حضرت فاطمه: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶: خط ۶:
}}
}}


== آتش‌زدن خانه از زبان فاطمه ==
== شرح ماجرا از زبان حضرت ==
{{متن حدیث|فَجَمَعُوا الْحَطَبَ الْجَزْلَ عَلَى بَابِنَا وَ أَتَوْا بِالنَّارِ لِيُحْرِقُوهُ وَ يُحْرِقُونَا، فَوَقَفْتُ بِعَضَادَةِ الْبَابِ وَ نَاشَدْتُهُمْ بِاللَّهِ وَ بِأَبِي أَنْ يَكُفُّوا عَنَّا وَ يَنْصُرُونَا، فَأَخَذَ عُمَرُ السَّوْطَ مِنْ يَدِ قُنْفُذٍ- مَوْلَى أَبِي بَكْرٍ- فَضَرَبَ بِهِ عَضُدِي فَالْتَوَى السَّوْطُ عَلَى عَضُدِي حَتَّى صَارَ كَالدُّمْلُجِ، وَ رَكَلَ الْبَابَ بِرِجْلِهِ فَرَدَّهُ عَلَيَّ وَ أَنَا حَامِلٌ فَسَقَطْتُ لِوَجْهِي وَ النَّارُ تُسْعَرُ وَ تَسْفَعُ وَجْهِي، فَضَرَبَنِي بِيَدِهِ حَتَّى انْتَثَرَ قُرْطِي مِنْ أُذُنِي، وَ جَاءَنِي الْمَخَاضُ فَأَسْقَطْتُ مُحَسِّناً قَتِيلًا بِغَيْرِ جُرْمٍ}}<ref>شیخ عباس قمی، بیت الأحزان، ص۹۷؛ علی قائمی، در مکتب فاطمه، ص۳۳۱.</ref>؛
{{متن حدیث|فَجَمَعُوا الْحَطَبَ الْجَزْلَ عَلَى بَابِنَا وَ أَتَوْا بِالنَّارِ لِيُحْرِقُوهُ وَ يُحْرِقُونَا، فَوَقَفْتُ بِعَضَادَةِ الْبَابِ وَ نَاشَدْتُهُمْ بِاللَّهِ وَ بِأَبِي أَنْ يَكُفُّوا عَنَّا وَ يَنْصُرُونَا، فَأَخَذَ عُمَرُ السَّوْطَ مِنْ يَدِ قُنْفُذٍ- مَوْلَى أَبِي بَكْرٍ- فَضَرَبَ بِهِ عَضُدِي فَالْتَوَى السَّوْطُ عَلَى عَضُدِي حَتَّى صَارَ كَالدُّمْلُجِ، وَ رَكَلَ الْبَابَ بِرِجْلِهِ فَرَدَّهُ عَلَيَّ وَ أَنَا حَامِلٌ فَسَقَطْتُ لِوَجْهِي وَ النَّارُ تُسْعَرُ وَ تَسْفَعُ وَجْهِي، فَضَرَبَنِي بِيَدِهِ حَتَّى انْتَثَرَ قُرْطِي مِنْ أُذُنِي، وَ جَاءَنِي الْمَخَاضُ فَأَسْقَطْتُ مُحَسِّناً قَتِيلًا بِغَيْرِ جُرْمٍ}}<ref>شیخ عباس قمی، بیت الأحزان، ص۹۷؛ علی قائمی، در مکتب فاطمه، ص۳۳۱.</ref>؛
[[فاطمه زهرا]] {{س}} فرمود: بر در خانه‌ام هیزم و آتش آوردند که آن را شعله‌ور سازند و ما را بسوزانند. من در آستانه در قرار داشتم. آنها را قسم دادم به [[خدا]] و به پدرم که دست از ما بردارید و به دادمان برسید. [[عمر]] تازیانه را از دست [[قنفذ]] [[غلام]] [[ابوبکر]] گرفت. آن را بر بازویم زد، چنان‌که کبود شد. لگد محکمی بر در زد و آن را بر رویم انداخت. در حالی که حامله بودم به رو در [[خاک]] افتادم. آتش زبانه می‌کشید و چهره‌ام را داغ می‌کرد. مرا چنان سیلی زد که گوشواره از گوشم افتاد. مرا درد زایمان گرفت. محسنم را بدون [[جرم]] سقط کردم».
[[فاطمه زهرا]] {{س}} فرمود: بر در خانه‌ام هیزم و آتش آوردند که آن را شعله‌ور سازند و ما را بسوزانند. من در آستانه در قرار داشتم. آنها را قسم دادم به [[خدا]] و به پدرم که دست از ما بردارید و به دادمان برسید. [[عمر]] تازیانه را از دست [[قنفذ]] [[غلام]] [[ابوبکر]] گرفت. آن را بر بازویم زد، چنان‌که کبود شد. لگد محکمی بر در زد و آن را بر رویم انداخت. در حالی که حامله بودم به رو در [[خاک]] افتادم. آتش زبانه می‌کشید و چهره‌ام را داغ می‌کرد. مرا چنان سیلی زد که گوشواره از گوشم افتاد. مرا درد زایمان گرفت. محسنم را بدون [[جرم]] سقط کردم».
۲۱۸٬۲۲۶

ویرایش