پرش به محتوا

شرطة الخمیس در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷: خط ۷:
۱. شرطه از «شَرَط» به معنای علامت، گرفته شده، چون نیروهای انتظامی برای خود نشانه‌هایی قرار می‌دادند که به آنها شناخته شوند. از همین معنا «اشراط السّاعه» است؛ یعنی علامت‌های [[ساعت]] و [[قیامت]]<ref>قلقشندی، صبح الاعشی، ج۵، ص۴۲۲-۴۲۳؛ جوهری، الصحاح، ج۳، ص۱۱۳۶؛ ابن سیده، المحکم و المحیط الأعظم، ج۸، ص۶۱۴.</ref>.
۱. شرطه از «شَرَط» به معنای علامت، گرفته شده، چون نیروهای انتظامی برای خود نشانه‌هایی قرار می‌دادند که به آنها شناخته شوند. از همین معنا «اشراط السّاعه» است؛ یعنی علامت‌های [[ساعت]] و [[قیامت]]<ref>قلقشندی، صبح الاعشی، ج۵، ص۴۲۲-۴۲۳؛ جوهری، الصحاح، ج۳، ص۱۱۳۶؛ ابن سیده، المحکم و المحیط الأعظم، ج۸، ص۶۱۴.</ref>.


مرحوم [[سید کاظم یزدی]]، در بحث شرط در [[مکاسب]] محرّمه، [[شرطةالخمیس]] را از همین معنا گرفته و در تعریف آن می‌نویسد: گروهی از [[سپاه]] هستند که پیش از [[لشکر]] حرکت می‌کنند، چون آنان خود را با علامت‌هایی مشخص کرده‌اند که به آن شناخته می‌شوند<ref>یزدی، حاشیة المکاسب (چ.ق)، ج۲، ص۱۰۶.</ref>. به همین سبب برخی در تعریف آن گفته‌اند: گروهی از مردان [[شجاع]] که با علامت‌هایی خود را شناسانده‌اند<ref>سید بدرالدّین عاملی، الحاشیة علی اصول الکافی، ص۲۱۸؛ نعمت الله جزائری، نورالمبین فی قصص الانبیاء و المرسلین، ص۳۱۲، متن از اول: {{عربی|أناسٌ مِنَ الأبْطالِ يُعْلِمُونَ أنْفُسِهِمْ بِعلاماتٍ يَعْرَفُونَ بها}}.</ref>.
مرحوم [[سید کاظم یزدی]]، در بحث شرط در [[مکاسب]] محرّمه، [[شرطة الخمیس]] را از همین معنا گرفته و در تعریف آن می‌نویسد: گروهی از [[سپاه]] هستند که پیش از [[لشکر]] حرکت می‌کنند، چون آنان خود را با علامت‌هایی مشخص کرده‌اند که به آن شناخته می‌شوند<ref>یزدی، حاشیة المکاسب (چ.ق)، ج۲، ص۱۰۶.</ref>. به همین سبب برخی در تعریف آن گفته‌اند: گروهی از مردان [[شجاع]] که با علامت‌هایی خود را شناسانده‌اند<ref>سید بدرالدّین عاملی، الحاشیة علی اصول الکافی، ص۲۱۸؛ نعمت الله جزائری، نورالمبین فی قصص الانبیاء و المرسلین، ص۳۱۲، متن از اول: {{عربی|أناسٌ مِنَ الأبْطالِ يُعْلِمُونَ أنْفُسِهِمْ بِعلاماتٍ يَعْرَفُونَ بها}}.</ref>.


۲. گفته‌اند: از شَرَط به فتح که به معنای اموالِ [[پست]]، گرفته شده است، چون آنها بین آدم‌های [[رذل]] و پست و [[سفیه]] می‌روند. مانند دزدها و [[جنایت]] کاران و بیشتر با آنها سخن می‌گویند و مرتبط هستند<ref>قلقشندی، صبح الاعشی، ج۵، ص۴۲۲-۴۲۳؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۷، ص۳۳۱، اشراط را به معنی اراذل دانسته است.</ref> که [[نظم اجتماعی]] را برقرار کنند و مانع جنایت اراذل و [[اوباش]] شوند، از این رو به آنان شُرْطَه می‌گویند. درنتیجه: صاحبِ شُرْطَه یعنی کسی که [[مسئولیت]] این گروه انتظامی را به عهده می‌گیرد، و صاحب [[شرطة الخمیس]]؛ یعنی [[مسئول]] شرطةالخمیس.
۲. گفته‌اند: از شَرَط به فتح که به معنای اموالِ [[پست]]، گرفته شده است، چون آنها بین آدم‌های [[رذل]] و پست و [[سفیه]] می‌روند. مانند دزدها و [[جنایت]] کاران و بیشتر با آنها سخن می‌گویند و مرتبط هستند<ref>قلقشندی، صبح الاعشی، ج۵، ص۴۲۲-۴۲۳؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۷، ص۳۳۱، اشراط را به معنی اراذل دانسته است.</ref> که [[نظم اجتماعی]] را برقرار کنند و مانع جنایت اراذل و [[اوباش]] شوند، از این رو به آنان شُرْطَه می‌گویند. درنتیجه: صاحبِ شُرْطَه یعنی کسی که [[مسئولیت]] این گروه انتظامی را به عهده می‌گیرد، و صاحب [[شرطة الخمیس]]؛ یعنی [[مسئول]] شرطة الخمیس.


[[عینی]] می‌نویسد: گفته‌اند: [[صاحب شرطه]] یعنی بزرگ آنان<ref>عینی، عمدة القاری، ج۲۴، ص۲۳۳: {{عربی|قيل: المُرادُ بِصاحِبِ الشُّرطَة كَبيرِهم}}.</ref>. برای اعضای گروه، تعبیرهای دیگری به کار می‌رود. البته [[قلقشندی]] می‌نویسد: صاحب الشّرطه در [[زمان]] ما به معنای [[والی]] است؛ یعنی کسی که جمعی را در [[اختیار]] دارد و با آنها [[امر و نهی]] می‌کند<ref>قلقشندی، صبح الاعشی، ج۵، ص۴۲۲- ۴۲۳.</ref>.
[[عینی]] می‌نویسد: گفته‌اند: [[صاحب شرطه]] یعنی بزرگ آنان<ref>عینی، عمدة القاری، ج۲۴، ص۲۳۳: {{عربی|قيل: المُرادُ بِصاحِبِ الشُّرطَة كَبيرِهم}}.</ref>. برای اعضای گروه، تعبیرهای دیگری به کار می‌رود. البته [[قلقشندی]] می‌نویسد: صاحب الشّرطه در [[زمان]] ما به معنای [[والی]] است؛ یعنی کسی که جمعی را در [[اختیار]] دارد و با آنها [[امر و نهی]] می‌کند<ref>قلقشندی، صبح الاعشی، ج۵، ص۴۲۲- ۴۲۳.</ref>.
خط ۱۵: خط ۱۵:
۳. [[شرطه]] یعنی آنچه شرط کرده‌ای و شرطه، اول گُردانی است که در [[جنگ]] شرکت می‌کنند و به گروهی از [[یاران]] [[کارگزاران]] گفته می‌شود<ref>فیروزآبادی، قاموس المحیط (۴ جلدی)، دار احیاء التّراث العربی، ج۲، ص۵۴۳؛ ابن سیده، المحکم والمحیط الأعظم، ج۸، ص۱۴.</ref>.
۳. [[شرطه]] یعنی آنچه شرط کرده‌ای و شرطه، اول گُردانی است که در [[جنگ]] شرکت می‌کنند و به گروهی از [[یاران]] [[کارگزاران]] گفته می‌شود<ref>فیروزآبادی، قاموس المحیط (۴ جلدی)، دار احیاء التّراث العربی، ج۲، ص۵۴۳؛ ابن سیده، المحکم والمحیط الأعظم، ج۸، ص۱۴.</ref>.


دربارۀ [[شرطة الخمیس]] گفته‌اند: از «شَرْط» گرفته شده به معنای [[الزام]] به چیزی یا مطلق الزام و [[تعهد]]. [[امام خمینی]] در بحث شرط [[بیع]]، در توضیح معنای لغوی آن، [[شرطةالخمیس]] را با توجه به [[روایات]] از این ریشه مشتق دانسته. و می‌نویسد: چه بسا که شرط مطلق الزام و تعهد باشد، به جهت آنچه از [[اصبغ بن نباته]] نقل شده که از او پرسیده شد: چگونه و برای چه شما، شرطةالخمیس نامیده شده‌اید؟ [[اصبغ]]! گفت: ما [[فداکاری]] را پذیرفتیم و او [[پیروزی]] را برای ما ضمانت کرد<ref>{{متن حدیث|إِنَّا ضَمِنَّا لَهُ الذَّبْحَ وَ ضَمِنَ لَنَا الْفَتْحَ}}؛ رجال الکشّی، ص۱۰۳، ش۱۶۵؛ الاختصاص، ص۶۵؛ بحارالانوار، ج۴۲، ص۱۸۰.</ref>.
دربارۀ [[شرطة الخمیس]] گفته‌اند: از «شَرْط» گرفته شده به معنای [[الزام]] به چیزی یا مطلق الزام و [[تعهد]]. [[امام خمینی]] در بحث شرط [[بیع]]، در توضیح معنای لغوی آن، [[شرطة الخمیس]] را با توجه به [[روایات]] از این ریشه مشتق دانسته. و می‌نویسد: چه بسا که شرط مطلق الزام و تعهد باشد، به جهت آنچه از [[اصبغ بن نباته]] نقل شده که از او پرسیده شد: چگونه و برای چه شما، شرطة الخمیس نامیده شده‌اید؟ [[اصبغ]]! گفت: ما [[فداکاری]] را پذیرفتیم و او [[پیروزی]] را برای ما ضمانت کرد<ref>{{متن حدیث|إِنَّا ضَمِنَّا لَهُ الذَّبْحَ وَ ضَمِنَ لَنَا الْفَتْحَ}}؛ رجال الکشّی، ص۱۰۳، ش۱۶۵؛ الاختصاص، ص۶۵؛ بحارالانوار، ج۴۲، ص۱۸۰.</ref>.


چون ما برای [[امام علی]]{{ع}} [[فدا]] شدن را ضمانت کردیم و پذیرفتیم، او پیروزی را برای ما تضمین کرد. البته ایشان این وجه [[تسمیه]] را به جهت [[مخالفت]] با آنچه مشهور گفته‌اند، [[ضعیف]] میشمارد<ref>امام خمینی، کتاب البیع، ج۱، ص۱۳۲.</ref>.
چون ما برای [[امام علی]]{{ع}} [[فدا]] شدن را ضمانت کردیم و پذیرفتیم، او پیروزی را برای ما تضمین کرد. البته ایشان این وجه [[تسمیه]] را به جهت [[مخالفت]] با آنچه مشهور گفته‌اند، [[ضعیف]] میشمارد<ref>امام خمینی، کتاب البیع، ج۱، ص۱۳۲.</ref>.
خط ۲۵: خط ۲۵:
[[ابن اثیر]] گوید: شرطۀ [[سلطان]]، گروهی از [[نخبگان]] وی هستند که بر دیگر سپاهش، مقدّم می‌دارد و [[شرطه]] اوّلین گروه از [[سپاه]] است که وارد واقعه و [[جنگ]] و درگیری می‌شود<ref>ابن اثیر، النّهایه، ج۲، ص۴۶۰: {{عربی|شُرطَةُ السّلطانِ نُخْبَةُ أصحابِهِ الَّذينَ يُقَدِّمُهُمْ عَلى غَيْرِهِم مِنْ جُندِهِ. والشّرْطَةُ أوّلُ طائفِةٍ مِن الجَيشِ تَشْهَدُ الوَقْعَةَ}} و مشابه آن، ملامحمدصالح مازندرانی، شرح اصول الکافی، ج۶، ص۲۶۴.</ref>.
[[ابن اثیر]] گوید: شرطۀ [[سلطان]]، گروهی از [[نخبگان]] وی هستند که بر دیگر سپاهش، مقدّم می‌دارد و [[شرطه]] اوّلین گروه از [[سپاه]] است که وارد واقعه و [[جنگ]] و درگیری می‌شود<ref>ابن اثیر، النّهایه، ج۲، ص۴۶۰: {{عربی|شُرطَةُ السّلطانِ نُخْبَةُ أصحابِهِ الَّذينَ يُقَدِّمُهُمْ عَلى غَيْرِهِم مِنْ جُندِهِ. والشّرْطَةُ أوّلُ طائفِةٍ مِن الجَيشِ تَشْهَدُ الوَقْعَةَ}} و مشابه آن، ملامحمدصالح مازندرانی، شرح اصول الکافی، ج۶، ص۲۶۴.</ref>.


۵. [[ابن ندیم]] می‌نویسد: در معنای [[شرطة الخمیس]] از علی{{ع}} نقل کرده‌اند که به اعضای [[شرطةالخمیس]] فرمود: شرط کنید [و [[متعهد]] به [[فداکاری]] باشید] من فقط شرط [[[تعهد]]] می‌نمایم شما به [[بهشت]] بروید و من شرط طلا و [[نقره]] نمیکنم؛ زیرا [[پیامبری]] از [[پیامبران]] گذشته به یارانش گفت: شرط (تعهد فداکاری) کنید، به [[درستی]] که من شرطی برای شما جز بهشت قرار نمی‌دهم<ref>{{متن حدیث|تَشَرَّطُوا فَأنَا أُشَارِطُكُمْ عَلَى الْجَنَّةِ وَ لَسْتُ أُشَارِطُكُمْ عَلَى ذَهَبٍ وَ لَا فِضَّةٍ إِنَّ نَبِيَّنَا{{صل}} فِيمَا مَضَى قَالَ لِأَصْحَابِهِ تَشَرَّطُوا فَإِنِّي لَسْتُ أُشَارِطُكُمْ إِلَّا عَلَى الْجَنَّةِ}}؛ ابن‌ندیم، الفهرست، ص۲۴۹: {{عربی|الفَنُ الثّاني مِنَ المَقالةِ الخامِسَة}}.</ref>.
۵. [[ابن ندیم]] می‌نویسد: در معنای [[شرطة الخمیس]] از علی{{ع}} نقل کرده‌اند که به اعضای [[شرطة الخمیس]] فرمود: شرط کنید و [[متعهد]] به [[فداکاری]] باشید من فقط شرط [[تعهد]] می‌نمایم شما به [[بهشت]] بروید و من شرط طلا و [[نقره]] نمیکنم؛ زیرا [[پیامبری]] از [[پیامبران]] گذشته به یارانش گفت: شرط (تعهد فداکاری) کنید، به [[درستی]] که من شرطی برای شما جز بهشت قرار نمی‌دهم<ref>{{متن حدیث|تَشَرَّطُوا فَأنَا أُشَارِطُكُمْ عَلَى الْجَنَّةِ وَ لَسْتُ أُشَارِطُكُمْ عَلَى ذَهَبٍ وَ لَا فِضَّةٍ إِنَّ نَبِيَّنَا{{صل}} فِيمَا مَضَى قَالَ لِأَصْحَابِهِ تَشَرَّطُوا فَإِنِّي لَسْتُ أُشَارِطُكُمْ إِلَّا عَلَى الْجَنَّةِ}}؛ ابن‌ندیم، الفهرست، ص۲۴۹: {{عربی|الفَنُ الثّاني مِنَ المَقالةِ الخامِسَة}}.</ref>.


در منابع [[شیعی]]، عین این [[روایت]] نقل شده، با این تفاوت که: «پیامبرِ ما درگذشته»<ref>{{متن حدیث|إِنَّ نَبِيَّنَا فِيمَا مَضَى}}؛ برقی، رجال، تحقیق قیومی، ص۳۴؛ الاختصاص، ص۲-۳؛ بحارالانوار، ج۳۴، ص۲۷۱.</ref> این با معنا شرط همسوست. بنا بر روایتی دیگر از [[حضرت علی]]{{ع}}، [[پیامبر]]{{صل}} این گروه را شرطةالخمیس نامیده است<ref>برقی، رجال، تحقیق قیومی، ص۳۴.</ref>.
در منابع [[شیعی]]، عین این [[روایت]] نقل شده، با این تفاوت که: «پیامبرِ ما درگذشته»<ref>{{متن حدیث|إِنَّ نَبِيَّنَا فِيمَا مَضَى}}؛ برقی، رجال، تحقیق قیومی، ص۳۴؛ الاختصاص، ص۲-۳؛ بحارالانوار، ج۳۴، ص۲۷۱.</ref> این با معنا شرط همسوست. بنا بر روایتی دیگر از [[حضرت علی]]{{ع}}، [[پیامبر]]{{صل}} این گروه را شرطة الخمیس نامیده است<ref>برقی، رجال، تحقیق قیومی، ص۳۴.</ref>.


'''خَمیس:''' در لغت از «خَمْس» یعنی پنج گرفته شده و خُمْس هم به معنای یک پنجم است؛ یعنی [[لشکر]] و سپاه. از آن جهت به جیش و لشکر خمیس می‌‌گفتند که از پنج قسمت تشکیل می‌شد:
'''خَمیس:''' در لغت از «خَمْس» یعنی پنج گرفته شده و خُمْس هم به معنای یک پنجم است؛ یعنی [[لشکر]] و سپاه. از آن جهت به جیش و لشکر خمیس می‌‌گفتند که از پنج قسمت تشکیل می‌شد:
خط ۴۳: خط ۴۳:
برخی در معرفی شرطة الخمیس گفته‌اند: آن را [[عرب]] ایجاد کرده است<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۱۲۱.</ref>. بعضی نیز گفته‌اند: در [[زمان]] خلفای پیشین بوده؛ به ویژه از وجود آن در [[زمان عمر]] یاد می‌کنند. و عسس؛ یعنی شبگردیِ [[خلیفۀ دوم]] را دلیل آن گرفته‌اند<ref>ابن‌أبی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۸۲؛ بحارالانوار، ج۳۰، ص۶۶۱-۶۶۳؛ طوسی، الأمالی، ص۱۳۰، ش۲۰۵، مجلس ۵.</ref> و تلاش می‌کنند آن را از ابتکارهای [[امام علی]]{{ع}} ندانند. ولی حسن ابراهیم در عین این که عسس را از زمان عمر می‌داند، می‌افزاید: «اوّلین کسی که [[نظام]] شبگردی را ایجاد کرد، [[عمر]] بود و در [[عهد]] علی{{ع}} نظام [[شرطه]] و [[نیروی انتظامی]] [[منظم]] شد و [[رئیس]] آن را [[صاحب شرطه]] نامیدند»<ref>{{عربی|كان أوّلُ مَن أدخلَ نظامَ العَسَس في اللَّيل هُوَ عمْر، وَ فِي عَهدِ الإمام عَليِ نُظِمَتِ الشّرطة، و أطْلَقَ عَلى رئيسِها صاحبُ الشرطة}}؛ حسن إبراهیم، تاریخ الاسلام، ج۱ ص۴۶۰.</ref>
برخی در معرفی شرطة الخمیس گفته‌اند: آن را [[عرب]] ایجاد کرده است<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۱۲۱.</ref>. بعضی نیز گفته‌اند: در [[زمان]] خلفای پیشین بوده؛ به ویژه از وجود آن در [[زمان عمر]] یاد می‌کنند. و عسس؛ یعنی شبگردیِ [[خلیفۀ دوم]] را دلیل آن گرفته‌اند<ref>ابن‌أبی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۸۲؛ بحارالانوار، ج۳۰، ص۶۶۱-۶۶۳؛ طوسی، الأمالی، ص۱۳۰، ش۲۰۵، مجلس ۵.</ref> و تلاش می‌کنند آن را از ابتکارهای [[امام علی]]{{ع}} ندانند. ولی حسن ابراهیم در عین این که عسس را از زمان عمر می‌داند، می‌افزاید: «اوّلین کسی که [[نظام]] شبگردی را ایجاد کرد، [[عمر]] بود و در [[عهد]] علی{{ع}} نظام [[شرطه]] و [[نیروی انتظامی]] [[منظم]] شد و [[رئیس]] آن را [[صاحب شرطه]] نامیدند»<ref>{{عربی|كان أوّلُ مَن أدخلَ نظامَ العَسَس في اللَّيل هُوَ عمْر، وَ فِي عَهدِ الإمام عَليِ نُظِمَتِ الشّرطة، و أطْلَقَ عَلى رئيسِها صاحبُ الشرطة}}؛ حسن إبراهیم، تاریخ الاسلام، ج۱ ص۴۶۰.</ref>


[[واقعیت]] این است که در [[زمان]] خلفای گذشته [[نیروی انتظامی]] و گشتِ امنیتیِ شبانه فقط در مواردی خاص بوده، اما از [[سیرۀ امام علی]]{{ع}} استفاده می‌شود که در زمان آن حضرت گروهی منسجم بوده‌اند و افرادی به عنوان عضو [[شرطةالخمیس]] معرفی شده‌اند و افرادی نیز [[فرمانده]] آنها بودند که در زمان‌های مختلف تعویض می‌شدند.
[[واقعیت]] این است که در [[زمان]] خلفای گذشته [[نیروی انتظامی]] و گشتِ امنیتیِ شبانه فقط در مواردی خاص بوده، اما از [[سیرۀ امام علی]]{{ع}} استفاده می‌شود که در زمان آن حضرت گروهی منسجم بوده‌اند و افرادی به عنوان عضو [[شرطة الخمیس]] معرفی شده‌اند و افرادی نیز [[فرمانده]] آنها بودند که در زمان‌های مختلف تعویض می‌شدند.


امیرعلی، نویسندۀ [[هندی]] می‌نویسد: ابتدا خدمات و [[وظایف]] مربوط به پاسبان به دست [[عامه]] انجام می‌گرفت و [[عمر]] از اشخاصی است که پاسبان برای شب قرار داد ولی [[تشکیلات]] و [[سازمان]] [[منظم]] [[شهربانی]] فقط در [[خلافت علی]]{{ع}} صورت گرفت و او [[نظام اداری]] صحیحی به آن داده، ادارۀ پاسبان شهری، که آن را [[شرطه]] و [[رئیس]] آن را صاحب الشّرطه می‌‌گفته، تشکیل داد<ref>امیرعلی، تاریخ عرب و اسلام، ص۶۹.</ref>.
امیرعلی، نویسندۀ [[هندی]] می‌نویسد: ابتدا خدمات و [[وظایف]] مربوط به پاسبان به دست [[عامه]] انجام می‌گرفت و [[عمر]] از اشخاصی است که پاسبان برای شب قرار داد ولی [[تشکیلات]] و [[سازمان]] [[منظم]] [[شهربانی]] فقط در [[خلافت علی]]{{ع}} صورت گرفت و او [[نظام اداری]] صحیحی به آن داده، ادارۀ پاسبان شهری، که آن را [[شرطه]] و [[رئیس]] آن را صاحب الشّرطه می‌‌گفته، تشکیل داد<ref>امیرعلی، تاریخ عرب و اسلام، ص۶۹.</ref>.


این گزارش‌ها حکایت از واقعیتی [[تاریخی]] دارد که از جمع‌بندی نقل‌ها به دست می‌آید و آن اینک: [[امام علی]]{{ع}} مبتکر شرطةالخمیس بوده است.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج4، ص 296 - 297.</ref>
این گزارش‌ها حکایت از واقعیتی [[تاریخی]] دارد که از جمع‌بندی نقل‌ها به دست می‌آید و آن اینک: [[امام علی]]{{ع}} مبتکر شرطة الخمیس بوده است.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج4، ص 296 - 297.</ref>


==زمان تشکیل [[شرطة الخمیس]]==
==زمان تشکیل [[شرطة الخمیس]]==
خط ۵۳: خط ۵۳:


دو گزارش، این نکته را [[تأیید]] می‌کند:
دو گزارش، این نکته را [[تأیید]] می‌کند:
#در رجال‌کشّی، رجال‌برقی و منابع دیگر آمده است: [[حضرت علی]]{{ع}} [[روز جنگ جمل]] به [[عبدالله بن یحیی حضرمی]] فرمود: [[بشارت]] باد ای فرزند [[یحیی]]! به تحقیق که تو و پدرت به [[حق]] از اعضای شرطة الخمیس هستید. به تحقیق که [[رسول خدا]]{{صل}} مرا از نام تو و نام پدرت در شرطةالخمیس [[آگاه]] کرد و [[خدا]] شما را به زبان پیامبرش شرطة الخمیس نامید<ref>رجال الکشّی، ص۶، ش۱۰؛ رجال البرقی، ص۳۴؛ علامه حلّی، خلاصة الأقوال، تحقیق قیومی، ص۱۹۱، ش۵۹۳؛ بحارالانوار، ج۴۲، ص۱۵۱.</ref>. برابر این گزارش، این نام را [[خداوند]] از طریق پیامبرش برای این گروه برگزید که سابقه و [[شرافت]] آنان را می‌رساند و این که نام جمعی را [[پیامبر]] با مشخصات آنان برای علی{{ع}} بیان نموده است. نکتۀ دیگر این که استفاده می‌شود هنگام [[جنگ جمل]] این گروه تشکیل شده و به مرور گسترش یافته است.
#در [[رجال‌ کشی]]، [[رجال‌ برقی]] و منابع دیگر آمده است: [[حضرت علی]]{{ع}} [[روز جنگ جمل]] به [[عبدالله بن یحیی حضرمی]] فرمود: [[بشارت]] باد ای فرزند [[یحیی]]! به تحقیق که تو و پدرت به [[حق]] از اعضای شرطة الخمیس هستید. به تحقیق که [[رسول خدا]]{{صل}} مرا از نام تو و نام پدرت در شرطة الخمیس [[آگاه]] کرد و [[خدا]] شما را به زبان پیامبرش شرطة الخمیس نامید<ref>رجال الکشّی، ص۶، ش۱۰؛ رجال البرقی، ص۳۴؛ علامه حلّی، خلاصة الأقوال، تحقیق قیومی، ص۱۹۱، ش۵۹۳؛ بحارالانوار، ج۴۲، ص۱۵۱.</ref>. برابر این گزارش، این نام را [[خداوند]] از طریق پیامبرش برای این گروه برگزید که سابقه و [[شرافت]] آنان را می‌رساند و این که نام جمعی را [[پیامبر]] با مشخصات آنان برای علی{{ع}} بیان نموده است. نکتۀ دیگر این که استفاده می‌شود هنگام [[جنگ جمل]] این گروه تشکیل شده و به مرور گسترش یافته است.
#[[شیخ مفید]] پس از نقل خطبۀ حضرت در پایان جنگ جمل برای [[اهل بصره]] که حضرت عفوشان کرد، می‌افزاید: ایشان سوار استر خود شد، گروهی از اعضای [[شرطةالخمیس]] و [[مردم]] دورش جمع شدند<ref>مفید، الجمل، ص۴۰۸.</ref>. این گزارش هم، نشان از وجود [[تشکیلات]] شرطةالخمیس هنگام جنگ جمل و پس از آن دارد.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج4، ص 297 - 298.</ref>
#[[شیخ مفید]] پس از نقل خطبۀ حضرت در پایان جنگ جمل برای [[اهل بصره]] که حضرت عفوشان کرد، می‌افزاید: ایشان سوار استر خود شد، گروهی از اعضای [[شرطة الخمیس]] و [[مردم]] دورش جمع شدند<ref>مفید، الجمل، ص۴۰۸.</ref>. این گزارش هم، نشان از وجود [[تشکیلات]] شرطة الخمیس هنگام جنگ جمل و پس از آن دارد.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج4، ص 297 - 298.</ref>


==[[فرماندهان]] شرطةالخمیس و [[نیروی انتظامی]] حضرت==
==[[فرماندهان]] شرطة الخمیس و [[نیروی انتظامی]] حضرت==
چند تن، [[فرمانده]] شرطةالخمیس معرفی شده‌اند که دو نفرشان معروف‌اند:
چند تن، [[فرمانده]] شرطة الخمیس معرفی شده‌اند که دو نفرشان معروف‌اند:
#[[اصبغ بن نباته مجاشعی]]، وی هنگام [[جنگ صفّین]] [[فرمان]] دهی شرطةالخمیس را به عهده داشت<ref>منقری، وقعة صفّین، ص۴۰۶.</ref>. [[خلیفة بن خیاط]] هم در ضمن معرّفی نیروهای انتظامی [[امام علی]]{{ع}}، [[معقل بن قیس ریاحی]] و [[مالک بن حبیب یربوعی]] را نیروهای انتظامی و [[شرطه]]، و [[اصبغ بن نباته]] را [[مسئول]] شرطةالخمیس برمی شمارد<ref>عصفری، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۵۱.</ref>.
#[[اصبغ بن نباته مجاشعی]]، وی هنگام [[جنگ صفّین]] [[فرمان]] دهی شرطة الخمیس را به عهده داشت<ref>منقری، وقعة صفّین، ص۴۰۶.</ref>. [[خلیفة بن خیاط]] هم در ضمن معرّفی نیروهای انتظامی [[امام علی]]{{ع}}، [[معقل بن قیس ریاحی]] و [[مالک بن حبیب یربوعی]] را نیروهای انتظامی و [[شرطه]]، و [[اصبغ بن نباته]] را [[مسئول]] شرطة الخمیس برمی شمارد<ref>عصفری، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۵۱.</ref>.
#[[قیس بن سعد بن عباده]]، وی نیز فرمانده شرطةالخمیس بود. هنگام اعزام مالک به [[مصر]] از همین سِمت او یاد شده است و برای اعزام به منطقۀ [[سواد عراق]] و تعقیب [[شامیان]]<ref>ثقفی، الغارات، ج۲، ص۴۸۹ – ۴۹۲؛ محمودی، نهج السعاده، ج۵، ص۳۰۷؛ ابن‌سعد، طبقات الکبری، دار صادر، ج۶، ص۵۲.</ref>. به نظر می‌رسد پس از [[انتصاب]] قیس وی تا پایان [[عمر]] [[حضرت علی]]{{ع}}، همین [[مسئولیت]] را عهده دار بود<ref>ابن‌سعد، طبقات الکبری، ج۶، ص۵۲.</ref>. جز زمانی که به [[آذربایجان]] رفته است. همچنین بعد از حضرت علی، وی را با [[دوازده]] هزار نیروی تحت اختیارش، مسئول شرطةالخمیس در [[زمان امام حسن]]{{ع}}، معرفی کرده‌اند<ref>مزی یوسف، تهذیب الکمال، ج۶، ص۲۴۴.</ref>.
#[[قیس بن سعد بن عباده]]، وی نیز فرمانده شرطة الخمیس بود. هنگام اعزام مالک به [[مصر]] از همین سِمت او یاد شده است و برای اعزام به منطقۀ [[سواد عراق]] و تعقیب [[شامیان]]<ref>ثقفی، الغارات، ج۲، ص۴۸۹ – ۴۹۲؛ محمودی، نهج السعاده، ج۵، ص۳۰۷؛ ابن‌سعد، طبقات الکبری، دار صادر، ج۶، ص۵۲.</ref>. به نظر می‌رسد پس از [[انتصاب]] قیس وی تا پایان [[عمر]] [[حضرت علی]]{{ع}}، همین [[مسئولیت]] را عهده دار بود<ref>ابن‌سعد، طبقات الکبری، ج۶، ص۵۲.</ref>. جز زمانی که به [[آذربایجان]] رفته است. همچنین بعد از حضرت علی، وی را با [[دوازده]] هزار نیروی تحت اختیارش، مسئول شرطة الخمیس در [[زمان امام حسن]]{{ع}}، معرفی کرده‌اند<ref>مزی یوسف، تهذیب الکمال، ج۶، ص۲۴۴.</ref>.
#[[مالک بن حبیب یربوعی]]: وی مسئول نیروی انتظامی حضرت بود.
#[[مالک بن حبیب یربوعی]]: وی مسئول نیروی انتظامی حضرت بود.
#[[ معقل بن قیس ریاحی]]: او را نیز صاحب شرطۀ حضرت دانسته‌اند.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج4، ص 298 - 299.</ref>
#[[ معقل بن قیس ریاحی]]: او را نیز صاحب شرطۀ حضرت دانسته‌اند.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج4، ص 298 - 299.</ref>
خط ۶۷: خط ۶۷:


از نقل [[ابن ندیم]] برمی‌آید که این سابقه را حضرت دربارۀ [[پیامبران پیشین]] بیان فرموده است. و به جای {{عربی|"نبيّنا"}}؛ «[[پیامبر]] ما» تعبیرِ {{عربی|"نبي من الأنبياء فيما مضى"}}؛ «‌پیامبری از [[پیامبران]]، در گذشته» آمده است. در [[رجال کشی]]، سه روایت دربارۀ [[شرطة الخمیس]] آمده که روایت اوّل، نقل ابن ندیم را [[تأیید]] کرده، و اشاره به [[بنی‌اسرائیل]] دارد<ref>رجال الکشّی (اختیار معرفة الرجال)، ص۵، ش۸.</ref>. اکنون به روایاتی دیگر می‌پردازیم:
از نقل [[ابن ندیم]] برمی‌آید که این سابقه را حضرت دربارۀ [[پیامبران پیشین]] بیان فرموده است. و به جای {{عربی|"نبيّنا"}}؛ «[[پیامبر]] ما» تعبیرِ {{عربی|"نبي من الأنبياء فيما مضى"}}؛ «‌پیامبری از [[پیامبران]]، در گذشته» آمده است. در [[رجال کشی]]، سه روایت دربارۀ [[شرطة الخمیس]] آمده که روایت اوّل، نقل ابن ندیم را [[تأیید]] کرده، و اشاره به [[بنی‌اسرائیل]] دارد<ref>رجال الکشّی (اختیار معرفة الرجال)، ص۵، ش۸.</ref>. اکنون به روایاتی دیگر می‌پردازیم:
#[[امام علی]]{{ع}} به [[عبدالله بن یحیی]] [[[نجی]]] [[حضرمی]] فرمود: «[[بشارت]] باد ای فرزند [[یحیی]]! به تحقیق که تو و پدرت به [[حق]] از اعضای [[شرطةالخمیس]] هستید. به تحقیق که [[رسول خدا]] مرا از نام تو و پدرت در شرطةالخمیس [[آگاه]] کرد و [[خدا]] شما را به زبان پیامبرش شرطة الخمیس نامید»<ref>{{متن حدیث|أَبْشِرْ ابْنَ يَحْيَى فَإِنَّكَ وَ أَبُوكَ مِنْ شُرْطَةِ الْخَمِيسِ حَقّاً لَقَدْ أَخْبَرَنِي رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} بِاسْمِكَ وَ اسْمِ أَبِيكَ فِي شُرْطَةِ الْخَمِيسِ وَ اللَّهُ سَمَّاكُمْ شُرْطَةَ الْخَمِيسِ عَلَى لِسَانِ نَبِيِّهِ{{صل}}}}؛ رجال الکشّی (اختیار معرفة الرجال)، ص۶، ش۱۰؛ رجال البرقی، ص۳۴؛ علامه حلی، خلاصة الأقوال، ص۱۹۱، ش۵۹۳؛ بحارالانوار، ج۴۲، ص۱۵۱.</ref>. توجه به این نکته ضرور است که در [[منابع اهل سنّت]]، نامِ یحیی پدر عبدالله، «نجی» آمده است، به همین جهت مرحوم محمودی که بخش دوران [[حکومت]] حضرت را از کتاب [[فتن]] [[بحارالانوار]] تحقیق کرده، نجی را درست دانسته. [[علامه مجلسی]] همین [[حدیث]] را چنین آورده: «بشارت باد ای فرزند نجی! تو و پدرت عضو شرطةالخمیس هستید، [[خداوند]] شما را در [[آسمان]] به این نام خوانده است»<ref>{{متن حدیث|أَبْشِرْ يَا ابْنَ نُجَيٍّ فَأَنْتَ وَ أَبُوكَ مِنْ شُرْطَةِ الْخَمِيسِ، سَمَّاكُمُ اللَّهُ بِهِ فِي السَّمَاءِ}}؛ بحارالانوار، ج۳۴، ص۲۷۴؛ اختصاص، ص۶.</ref>؛ باید گفت که [[روایت]] عبدالله یا ابن نجی، جزو [[روایات]] اصلی این موضوع است.
#[[امام علی]]{{ع}} به [[عبدالله بن یحیی حضرمی]] فرمود: «[[بشارت]] باد ای فرزند [[یحیی]]! به تحقیق که تو و پدرت به [[حق]] از اعضای [[شرطة الخمیس]] هستید. به تحقیق که [[رسول خدا]] مرا از نام تو و پدرت در شرطة الخمیس [[آگاه]] کرد و [[خدا]] شما را به زبان پیامبرش شرطة الخمیس نامید»<ref>{{متن حدیث|أَبْشِرْ ابْنَ يَحْيَى فَإِنَّكَ وَ أَبُوكَ مِنْ شُرْطَةِ الْخَمِيسِ حَقّاً لَقَدْ أَخْبَرَنِي رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} بِاسْمِكَ وَ اسْمِ أَبِيكَ فِي شُرْطَةِ الْخَمِيسِ وَ اللَّهُ سَمَّاكُمْ شُرْطَةَ الْخَمِيسِ عَلَى لِسَانِ نَبِيِّهِ{{صل}}}}؛ رجال الکشّی (اختیار معرفة الرجال)، ص۶، ش۱۰؛ رجال البرقی، ص۳۴؛ علامه حلی، خلاصة الأقوال، ص۱۹۱، ش۵۹۳؛ بحارالانوار، ج۴۲، ص۱۵۱.</ref>. توجه به این نکته ضرور است که در [[منابع اهل سنّت]]، نامِ یحیی پدر عبدالله، «نجی» آمده است، به همین جهت مرحوم محمودی که بخش دوران [[حکومت]] حضرت را از کتاب [[فتن]] [[بحارالانوار]] تحقیق کرده، نجی را درست دانسته. [[علامه مجلسی]] همین [[حدیث]] را چنین آورده: «بشارت باد ای فرزند نجی! تو و پدرت عضو شرطة الخمیس هستید، [[خداوند]] شما را در [[آسمان]] به این نام خوانده است»<ref>{{متن حدیث|أَبْشِرْ يَا ابْنَ نُجَيٍّ فَأَنْتَ وَ أَبُوكَ مِنْ شُرْطَةِ الْخَمِيسِ، سَمَّاكُمُ اللَّهُ بِهِ فِي السَّمَاءِ}}؛ بحارالانوار، ج۳۴، ص۲۷۴؛ اختصاص، ص۶.</ref>؛ باید گفت که [[روایت]] عبدالله یا ابن نجی، جزو [[روایات]] اصلی این موضوع است.
#[[ابو‌الجارود]] از [[یاران امام باقر]]{{ع}} گوید: از [[اصبغ]] پرسیدم: [[منزلت]] این [[مرد]] (علی{{ع}}) در میان شما چگونه بود؟ گفت: «نمی‌دانم چه میگویی جز این که شمشیرهای ما بر گردنهای مان بود (آمادۀ [[فداکاری]] بودیم) و به هرکس اشاره می‌کرد، گردن او را میزدیم. و همیشه به ما میفرمود: [[متعهد]] باشید، [[تعهد]] شما نه به طلا و [[نقره]] است، تعهد شما جز به [[مرگ]] نیست. به [[درستی]] که مردمی قبل از شما از [[بنی‌اسرائیل]] بین خود [[پیمان]] بستند هیچ یک از آنها نمرد جز این که [[پیامبر]] مردمش یا منطقهاش یا خودش بود و شما نیز مانند آنها هستید، جز این که پیامبر نیستید»<ref>{{متن حدیث|مَا أَدْرِي مَا تَقُولُ إِلَّا أَنَّ سُيُوفَنَا كَانَتْ عَلَى عَوَاتِقِنَا فَمَنْ أَوْمَأَ إِلَيْنَا ضَرَبْنَاهُ بِهَا وَ كَانَ يَقُولُ لَنَا تَشَرَّطُوا فَوَ اللَّهِ مَا اشْتِرَاطُكُمْ لِذَهَبٍ وَ لَا فِضَّةٍ وَ مَا اشْتِرَاطُكُمْ إِلَّا لِلْمَوْتِ إِنَّ قَوْماً مِنْ قَبْلِكُمْ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ تَشَارَطُوا بَيْنَهُمْ فَمَا مَاتَ أَحَدٌ مِنْهُمْ حَتَّى كَانَ نَبِيَّ قَوْمِهِ أَوْ نَبِيَّ قَرْيَتِهِ أَوْ نَبِيَّ نَفْسِهِ وَ إِنَّكُمْ لَبِمَنْزِلَتِهِمْ غَيْرَ أَنَّكُمْ لَسْتُمْ بِأَنْبِيَاءَ}}؛ رجال الکشّی، ص۵، ش۸ و ص۱۰۳، ش۱۶۴؛ بحارالانوار، ج۴۲، ص۱۵۰.</ref>؛ برابر‌این نقل، عبارت ابن ندیم درست به نظر می‌رسد و حضرت می‌فرماید: این جمع [[فداکار]] مانند یک پیامبر به [[وظایف]] خود عمل می‌کردند.
#[[ابو‌الجارود]] از [[یاران امام باقر]]{{ع}} گوید: از [[اصبغ]] پرسیدم: [[منزلت]] این [[مرد]] (علی{{ع}}) در میان شما چگونه بود؟ گفت: «نمی‌دانم چه میگویی جز این که شمشیرهای ما بر گردنهای مان بود (آمادۀ [[فداکاری]] بودیم) و به هرکس اشاره می‌کرد، گردن او را میزدیم. و همیشه به ما میفرمود: [[متعهد]] باشید، [[تعهد]] شما نه به طلا و [[نقره]] است، تعهد شما جز به [[مرگ]] نیست. به [[درستی]] که مردمی قبل از شما از [[بنی‌اسرائیل]] بین خود [[پیمان]] بستند هیچ یک از آنها نمرد جز این که [[پیامبر]] مردمش یا منطقهاش یا خودش بود و شما نیز مانند آنها هستید، جز این که پیامبر نیستید»<ref>{{متن حدیث|مَا أَدْرِي مَا تَقُولُ إِلَّا أَنَّ سُيُوفَنَا كَانَتْ عَلَى عَوَاتِقِنَا فَمَنْ أَوْمَأَ إِلَيْنَا ضَرَبْنَاهُ بِهَا وَ كَانَ يَقُولُ لَنَا تَشَرَّطُوا فَوَ اللَّهِ مَا اشْتِرَاطُكُمْ لِذَهَبٍ وَ لَا فِضَّةٍ وَ مَا اشْتِرَاطُكُمْ إِلَّا لِلْمَوْتِ إِنَّ قَوْماً مِنْ قَبْلِكُمْ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ تَشَارَطُوا بَيْنَهُمْ فَمَا مَاتَ أَحَدٌ مِنْهُمْ حَتَّى كَانَ نَبِيَّ قَوْمِهِ أَوْ نَبِيَّ قَرْيَتِهِ أَوْ نَبِيَّ نَفْسِهِ وَ إِنَّكُمْ لَبِمَنْزِلَتِهِمْ غَيْرَ أَنَّكُمْ لَسْتُمْ بِأَنْبِيَاءَ}}؛ رجال الکشّی، ص۵، ش۸ و ص۱۰۳، ش۱۶۴؛ بحارالانوار، ج۴۲، ص۱۵۰.</ref>؛ برابر‌این نقل، عبارت ابن ندیم درست به نظر می‌رسد و حضرت می‌فرماید: این جمع [[فداکار]] مانند یک پیامبر به [[وظایف]] خود عمل می‌کردند.
#[[بشر بن عمرو همدانی]] گوید: علی بر ما گذشت و فرمود: درنگ کنید در این [[شرطةالخمیس]]. به [[خدا]] [[سوگند]] کسی پس از اینها به این کار نمیپردازد جز شرطۀ [[آتش]]، مگر آنکه مانند اینان عمل نماید<ref>{{متن حدیث|الْبَثُوا فِي هَذِهِ الشُّرْطَةِ فَوَ اللَّهِ لَا تَلِي بَعْدَهُمْ إِلَّا شُرْطَةُ النَّارِ إِلَّا مَنْ عَمِلَ بِمِثْلِ أَعْمَالِهِمْ}}؛ بحارالانوار، ج۴۲، ص۱۵۱.</ref>؛ در نقل رجال‌ کشّی: به جای {{متن حدیث|الْبَثُوا}}؛ «درنگ کنید»، {{عربی|"اكتتبوا"}}<ref>رجال الکشّی، ص۵، ش۹.</ref>؛ «در این گردان جمع شَوید» آمده است. برابر نقلِ کشّی: این جمع شعبه و مکانی داشتند که درنگ در آن را لازم می‌شمردند، چون افراد برای [[انجام وظیفه]] در مرکز [[بسیج]] خود آماده بودند<ref>میرداماد، رجال الکشّی مع تعلیقات میرداماد، ج۱، ص۲۳.</ref>.
#[[بشر بن عمرو همدانی]] گوید: علی بر ما گذشت و فرمود: درنگ کنید در این [[شرطة الخمیس]]. به [[خدا]] [[سوگند]] کسی پس از اینها به این کار نمیپردازد جز شرطۀ [[آتش]]، مگر آنکه مانند اینان عمل نماید<ref>{{متن حدیث|الْبَثُوا فِي هَذِهِ الشُّرْطَةِ فَوَ اللَّهِ لَا تَلِي بَعْدَهُمْ إِلَّا شُرْطَةُ النَّارِ إِلَّا مَنْ عَمِلَ بِمِثْلِ أَعْمَالِهِمْ}}؛ بحارالانوار، ج۴۲، ص۱۵۱.</ref>؛ در نقل رجال‌ کشّی: به جای {{متن حدیث|الْبَثُوا}}؛ «درنگ کنید»، {{عربی|"اكتتبوا"}}<ref>رجال الکشّی، ص۵، ش۹.</ref>؛ «در این گردان جمع شَوید» آمده است. برابر نقلِ کشّی: این جمع شعبه و مکانی داشتند که درنگ در آن را لازم می‌شمردند، چون افراد برای [[انجام وظیفه]] در مرکز [[بسیج]] خود آماده بودند<ref>میرداماد، رجال الکشّی مع تعلیقات میرداماد، ج۱، ص۲۳.</ref>.


از گزارش حبابۀ والبیه نیز استفاده می‌شود [[شرطةالخمیس]] شعبه‌ای در بازار داشت است، چون وی علی{{ع}} را از جمع شرطةالخمیس در بازار تا رحبۀ [[مسجد کوفه]] تعقیب و با حضرت گفت وگو می‌کند<ref>کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۴۶.</ref>.
از گزارش حبابۀ والبیه نیز استفاده می‌شود [[شرطة الخمیس]] شعبه‌ای در بازار داشت است، چون وی علی{{ع}} را از جمع شرطة الخمیس در بازار تا رحبۀ [[مسجد کوفه]] تعقیب و با حضرت گفت وگو می‌کند<ref>کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۴۶.</ref>.
مجموع [[روایات]] نشان می‌دهد که اینان تلاشگرانی بودند که خود را [[وقف]] اجرای دستورهای امیرالمؤمنین علی{{ع}} کرده بودند.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج4، ص 299 - 302.</ref>
مجموع [[روایات]] نشان می‌دهد که اینان تلاشگرانی بودند که خود را [[وقف]] اجرای دستورهای امیرالمؤمنین علی{{ع}} کرده بودند.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج4، ص 299 - 302.</ref>
==[[وظایف]] شرطة‌الخمیس و [[نیروی انتظامی]]==
==[[وظایف]] شرطة‌الخمیس و [[نیروی انتظامی]]==
وظایف گروه شرطةالخمیس در کتابی ثبت نشده است، ولی از آمدنِ نام‌شان در آثار [[روایی]]، مشخص می‌شود که برخی جنبۀ نظامی و بسیاری جنبۀ انتظامی داشته است. اینک به گزارش نمونه‌هایی هشت گانه ا ز حضور آنان در صحنه‌های مختلف می‌پردازیم:
وظایف گروه شرطة الخمیس در کتابی ثبت نشده است، ولی از آمدنِ نام‌شان در آثار [[روایی]]، مشخص می‌شود که برخی جنبۀ نظامی و بسیاری جنبۀ انتظامی داشته است. اینک به گزارش نمونه‌هایی هشت گانه ا ز حضور آنان در صحنه‌های مختلف می‌پردازیم:
#نیروه‌های ویژۀ [[جنگ]]: وقتی [[اصبغ بن نباته]] در [[جنگ صفّین]] به فرمان‌دهی [[شرطة الخمیس]] [[منصوب]] می‌شود، یعنی او [[مسئولیت]] ویژه‌ای برای [[نبرد]] با [[دشمن]] می‌یابد. این همان گروه نخبه یا اوّلین گردانی است که با دشمن درگیر می‌شود. آنان به منزلۀ پاسدارانی بودندکه در صحنه‌های نبرد با دشمن، پیش گام بودند؛ مانند [[پاسداران]] پس از [[پیروزی انقلاب اسلامی ایران]]. در سخنان حضرت در بارۀ [[آرایش]] [[جنگی]] و شیوۀ نبرد با دشمن، وظیفۀ شرطةالخمیس [[پشتیبانی]] از مقدمۀ [[سپاه]] دانسته است: پس هرگاه ارادۀ [[حمله]] نمودید، [[فرمانده]] مقدمۀ سپاه حمله را بیاغازد؛ پس اگر [[سست]] و [[ناتوان]] شدند، شرطةالخمیس از آنها [[حمایت]] کند.
#نیروه‌های ویژۀ [[جنگ]]: وقتی [[اصبغ بن نباته]] در [[جنگ صفّین]] به فرمان‌دهی [[شرطة الخمیس]] [[منصوب]] می‌شود، یعنی او [[مسئولیت]] ویژه‌ای برای [[نبرد]] با [[دشمن]] می‌یابد. این همان گروه نخبه یا اوّلین گردانی است که با دشمن درگیر می‌شود. آنان به منزلۀ پاسدارانی بودندکه در صحنه‌های نبرد با دشمن، پیش گام بودند؛ مانند [[پاسداران]] پس از [[پیروزی انقلاب اسلامی ایران]]. در سخنان حضرت در بارۀ [[آرایش]] [[جنگی]] و شیوۀ نبرد با دشمن، وظیفۀ شرطة الخمیس [[پشتیبانی]] از مقدمۀ [[سپاه]] دانسته است: پس هرگاه ارادۀ [[حمله]] نمودید، [[فرمانده]] مقدمۀ سپاه حمله را بیاغازد؛ پس اگر [[سست]] و [[ناتوان]] شدند، شرطة الخمیس از آنها [[حمایت]] کند.<ref>{{متن حدیث|فَإِذَا أَرَدْتُمُ الْحَمْلَةَ فَلْيَبْدَأْ صَاحِبُ الْمُقَدَّمَةِ فَإِنْ تَضَعْضَعَ دَعَمَتْهُ شُرْطَةُ الْخَمِيسِ}}؛ دعائم‌الاسلام، ج۱، ص۳۷۳؛ مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۸۲؛ نهج السّعاده، ج۸، ص۳۳۳.</ref> در این سخن شرطة الخمیس همانند گارد ویژه و پاسداران خاص هستند.
<ref>{{متن حدیث|فَإِذَا أَرَدْتُمُ الْحَمْلَةَ فَلْيَبْدَأْ صَاحِبُ الْمُقَدَّمَةِ فَإِنْ تَضَعْضَعَ دَعَمَتْهُ شُرْطَةُ الْخَمِيسِ}}؛ دعائم‌الاسلام، ج۱، ص۳۷۳؛ مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۸۲؛ نهج السّعاده، ج۸، ص۳۳۳.</ref> در این سخن شرطةالخمیس همانند گارد ویژه و پاسداران خاص هستند.
#[[مبارزه]] با [[متجاوزان]]: نیروهای فاسدی که [[معاویه]] به [[قلمرو حکومت]] علی فرستاده بود، حضرتش [[قیس بن سعد]] را که [[مسئول]] شرطة الخمیس بود برای [[دفع تجاوز]] آنها اعزام کرد<ref>الغارات، ج۲، ص۳۳۶؛ بحارالانوار، ج۳۴، ص۵۸؛ نهج السّعاده، ج۵، ص۲۷۹.</ref>. به نظر می‌رسد گروهی را که در تعقیب [[متجاوزان]] [[معاویه]]، [[فرمان]] دهی جمعی را به عهده داشتند می‌‌توان عضو [[شرطة الخمیس]] یا [[شرطه]] نامید.
#[[مبارزه]] با [[متجاوزان]]: نیروهای فاسدی که [[معاویه]] به [[قلمرو حکومت]] علی فرستاده بود، حضرتش [[قیس بن سعد]] را که [[مسئول]] شرطةالخمیس بود برای [[دفع تجاوز]] آنها اعزام کرد<ref>الغارات، ج۲، ص۳۳۶؛ بحارالانوار، ج۳۴، ص۵۸؛ نهج السّعاده، ج۵، ص۲۷۹.</ref>. به نظر می‌رسد گروهی را که در تعقیب [[متجاوزان]] [[معاویه]]، [[فرمان]] دهی جمعی را به عهده داشتند می‌‌توان عضو [[شرطة الخمیس]] یا [[شرطه]] نامید.
#[[نظارت بر بازار]]: از گزارش حبابۀ والبیه استفاده می‌شود که [[شرطة الخمیس]] برای نظارت بر بازار همراه علی{{ع}} حاضر می‌شدند و حضرت توصیه‌های لازم را به بازاریان می‌کرد. حضور آنان برای [[نظارت و کنترل]] [[بازار]] بوده تا معاملۀ [[خلاف شرع]] انجام نگیرد<ref>کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۴۶؛ شیخ صدوق، کمال الدّین و تمام النّعمه، ج۲، ص۵۳۶؛ طبرسی، إعلام الوری (یک جلدی)، ص۲۰۹؛ بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۷۵.</ref>.
#[[نظارت بر بازار]]: از گزارش حبابۀ والبیه استفاده می‌شود که [[شرطةالخمیس]] برای نظارت بر بازار همراه علی{{ع}} حاضر می‌شدند و حضرت توصیه‌های لازم را به بازاریان می‌کرد. حضور آنان برای [[نظارت و کنترل]] [[بازار]] بوده تا معاملۀ [[خلاف شرع]] انجام نگیرد<ref>کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۴۶؛ شیخ صدوق، کمال الدّین و تمام النّعمه، ج۲، ص۵۳۶؛ طبرسی، إعلام الوری (یک جلدی)، ص۲۰۹؛ بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۷۵.</ref>.
# ضابط [[قضایی]]: هنگام [[قضاوت]]، از حضور شرطة الخمیس بهره می‌برد. در موردی که [[شریح]] به [[راحتی]] از ادعای [[جوانی]] که پدرش در [[سفر]] کشته شده بود گذشت، وقتی حضرت [[آگاه]] شد، شرطة الخمیس را خواست و هر یک از هم سفران پدر این [[جوان]] را کنار ستونی قرار داد و یکی از نیروها را کنار وی و به بازجویی جداگانه از هریک پرداخت. آنها [[اقرار]] کردند که هم سفر خود را کشته و اموالش را بینِ خود تقسیم کرده‌اند!<ref>الکافی، ج۷، ص۳۷۱ و ۳۷۳؛ من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۲۵؛ تهذیب الاحکام، ج۶، ص۳۱۶؛ فیض کاشانی، الوافی، ج۱۶، ص۱۰۸۲؛ حرّ عاملی، وسائل الشّیعه، ج۲۷، ص۲۷۹؛ بحارالانوار، ج۱۴، ص۱۱ و ج۴۰ ص۲۶۰. </ref> [[بدیهی]] است که [[اجرای حدود]] هم بر عهدۀ این جمع باشد.
# ضابط [[قضایی]]: هنگام [[قضاوت]]، از حضور شرطةالخمیس بهره می‌برد. در موردی که [[شریح]] به [[راحتی]] از ادعای [[جوانی]] که پدرش در [[سفر]] کشته شده بود گذشت، وقتی حضرت [[آگاه]] شد، شرطةالخمیس را خواست و هر یک از هم سفران پدر این [[جوان]] را کنار ستونی قرار داد و یکی از نیروها را کنار وی و به بازجویی جداگانه از هریک پرداخت. آنها [[اقرار]] کردند که هم سفر خود را کشته و اموالش را بینِ خود تقسیم کرده‌اند!<ref>الکافی، ج۷، ص۳۷۱ و ۳۷۳؛ من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۲۵؛ تهذیب الاحکام، ج۶، ص۳۱۶؛ فیض کاشانی، الوافی، ج۱۶، ص۱۰۸۲؛ حرّ عاملی، وسائل الشّیعه، ج۲۷، ص۲۷۹؛ بحارالانوار، ج۱۴، ص۱۱ و ج۴۰ ص۲۶۰. </ref> [[بدیهی]] است که [[اجرای حدود]] هم بر عهدۀ این جمع باشد.
#[[مبارزه با فساد]]: برای مبارزه با فساد و مشکلی که در [[سواد عراق]] ایجاد شده بود، [[حضرت علی]]{{ع}} [[ثعلبة بن یزید]] را همراه گروهی به آنجا اعزام کرد<ref>ابو‌عبید، الاموال، ص۱۰۳: {{عربی|بلغ عَلِيّاً رضي الله عنه عَنِ السّوادِ فَسادٌ}}.</ref>.
#[[مبارزه با فساد]]: برای مبارزه با فساد و مشکلی که در [[سواد عراق]] ایجاد شده بود، [[حضرت علی]]{{ع}} [[ثعلبة بن یزید]] را همراه گروهی به آنجا اعزام کرد<ref>ابو‌عبید، الاموال، ص۱۰۳: {{عربی|بلغ عَلِيّاً رضي الله عنه عَنِ السّوادِ فَسادٌ}}.</ref>.
#[[مبارزه]] با [[شورشیان]] داخلی: [[معقل بن قیس]] عضو شرطۀ حضرت [[فرمانده]] جمع تعقیب کنندگان و [[سرکوب]] [[خریت بن راشد]] بود که در جلد دوم به آن پرداخته‌ایم<ref>سیمای کارگزاران...، ج۲، ص۴۹۰: کارگزاران بصره.</ref>.
#[[مبارزه]] با [[شورشیان]] داخلی: [[معقل بن قیس]] عضو شرطۀ حضرت [[فرمانده]] جمع تعقیب کنندگان و [[سرکوب]] [[خریت بن راشد]] بود که در جلد دوم به آن پرداخته‌ایم<ref>سیمای کارگزاران...، ج۲، ص۴۹۰: کارگزاران بصره.</ref>.
#[[حفاظت]] و [[پاسداری]]: به نظر می‌رسد از جمله مأموریت‌های این جمع، [[نگهبانی]] و پاسداری بوده است. گاهی اعضای شرطةالخمیس وظیفۀ [[محافظت]] از [[امام علی]]{{ع}} را برعهدۀ خود می‌دانستند گرچه حضرت آنان را از این کار باز میداشت. نقل است: روزی علی در [[مسجد کوفه]] بود. وقتی شب فرا رسید، مردی سفید پوش از [[باب الفیل]] وارد شد. [[پاسداران]] و [[شرطةالخمیس]] برای [[حفاظت]] نزد حضرت آمدند. [[امام]] فرمود: چه کار دارید؟ گفتند: دیدیم این مرد به سوی ما آمد، ترسیدیم شما را بکشد. حضرت فرمود:بس کنید؛ بازگردید! [[خداوند]] شما را [[رحمت]] کند. آیا مرا از [[اهل]] [[زمین]] [[حفظ]] می‌کنید؟ پس چه کسی مرا از ساکنان [[آسمان]] حفظ کند<ref>{{متن حدیث|كَلَّا انْصَرِفُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ أَ تَحْفَظُونِّي مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ فَمَنْ يَحْفَظُنِي مِنْ أَهْلِ السَّمَاءِ}}؛ ابن‌شهر اشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۲۴۷؛ بحارالانوار، ج۳۹، ص۱۳۲: {{متن حدیث|فَجَاءَ الْحَرَسُ وَ شُرْطَةُ الْخَمِيسِ فَقَالَ لَهُمْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ{{ع}} مَا تُرِيدُونَ فَقَالُوا رَأَيْنَا هَذَا الرَّجُلَ أَقْبَلَ إِلَيْنَا فَخَشِينَا أَنْ يَغْتَالَكَ}}.</ref> این گزارش نشان می‌دهد که اعضای [[شرطة الخمیس]] یا [[مسئول]] انتظامی، یکی از [[وظایف]] خود را حفاظت از [[جان]] علی{{ع}} می‌دانستند. در گزارش، هم از تعبیر حَرَس و هم شرطةالخمیس استفاده شده است.
#[[حفاظت]] و [[پاسداری]]: به نظر می‌رسد از جمله مأموریت‌های این جمع، [[نگهبانی]] و پاسداری بوده است. گاهی اعضای شرطة الخمیس وظیفۀ [[محافظت]] از [[امام علی]]{{ع}} را برعهدۀ خود می‌دانستند گرچه حضرت آنان را از این کار باز میداشت. نقل است: روزی علی در [[مسجد کوفه]] بود. وقتی شب فرا رسید، مردی سفید پوش از [[باب الفیل]] وارد شد. [[پاسداران]] و [[شرطة الخمیس]] برای [[حفاظت]] نزد حضرت آمدند. [[امام]] فرمود: چه کار دارید؟ گفتند: دیدیم این مرد به سوی ما آمد، ترسیدیم شما را بکشد. حضرت فرمود:بس کنید؛ بازگردید! [[خداوند]] شما را [[رحمت]] کند. آیا مرا از [[اهل]] [[زمین]] [[حفظ]] می‌کنید؟ پس چه کسی مرا از ساکنان [[آسمان]] حفظ کند<ref>{{متن حدیث|كَلَّا انْصَرِفُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ أَ تَحْفَظُونِّي مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ فَمَنْ يَحْفَظُنِي مِنْ أَهْلِ السَّمَاءِ}}؛ ابن‌شهر اشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۲۴۷؛ بحارالانوار، ج۳۹، ص۱۳۲: {{متن حدیث|فَجَاءَ الْحَرَسُ وَ شُرْطَةُ الْخَمِيسِ فَقَالَ لَهُمْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ{{ع}} مَا تُرِيدُونَ فَقَالُوا رَأَيْنَا هَذَا الرَّجُلَ أَقْبَلَ إِلَيْنَا فَخَشِينَا أَنْ يَغْتَالَكَ}}.</ref> این گزارش نشان می‌دهد که اعضای [[شرطة الخمیس]] یا [[مسئول]] انتظامی، یکی از [[وظایف]] خود را حفاظت از [[جان]] علی{{ع}} می‌دانستند. در گزارش، هم از تعبیر حَرَس و هم شرطة الخمیس استفاده شده است.
#کار [[امنیتی]] و اطلاعاتی: آنان کارهای امنیتی و [[جاسوسان]] [[دشمن]] را نیز [[شناسایی]] می‌نمودند. [[مالک بن حبیب]] پیش از [[جنگ صفّین]] به [[امام علی]]{{ع}} اطلاع داد که [[حنظلة بن ربیع]] با [[معاویه]] مکاتبه دارد. حضرت او را خواست ولی وی این [[اتهام]] را نپذیرفت<ref>ابن‌ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۱۷۵.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج4، ص 302 - 304.</ref>
#کار [[امنیتی]] و اطلاعاتی: آنان کارهای امنیتی و [[جاسوسان]] [[دشمن]] را نیز [[شناسایی]] می‌نمودند. [[مالک بن حبیب]] پیش از [[جنگ صفّین]] به [[امام علی]]{{ع}} اطلاع داد که [[حنظلة بن ربیع]] با [[معاویه]] مکاتبه دارد. حضرت او را خواست ولی وی این [[اتهام]] را نپذیرفت<ref>ابن‌ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۱۷۵.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج4، ص 302 - 304.</ref>
== تعداد اعضای شرطةالخمیس==
== تعداد اعضای شرطة الخمیس==
دربارۀ تعداد اعضای [[جمعیت]] شرطة الخمیس [[اختلاف]] است. برابر [[نقلی]] که در [[رجال برقی]]<ref>برقی، رجال، ص۳۴.</ref> و [[رجال کشی]]<ref>رجال الکشّی، ص۶؛ بحارالانوار، ج۴۲، ص۱۵۱.</ref> و در اختصاص به نقل از [[امام صادق]]{{ع}} آمده: کلّ جمعیت آنان شش هزار تن بودند<ref>الاختصاص، ص۲؛ بحارالانوار، ج۳۴، ص۲۷۱.</ref>. برابر قولی دیگر در رجال‌ کشّی شش یا پنج هزار بودند<ref>رجال الکشّی، ص۶؛ بحارالانوار، ج۴۲، ص۱۵۱.</ref>. پس از آن، کشّی، گفتار [[امام باقر]]{{ع}} را آورده که همراه علی{{ع}} در [[عراق]] جمعی می‌جنگیدند. کسانی که [[حقّ]] [[امامت]] آن حضرت را به خوبی می‌شناختند به پنجاه نفر نمی‌رسید<ref>رجال الکشّی (اختیار معرفة الرّجال)، ص۶، ش۱۱.</ref>.
دربارۀ تعداد اعضای [[جمعیت]] شرطة الخمیس [[اختلاف]] است. برابر [[نقلی]] که در [[رجال برقی]]<ref>برقی، رجال، ص۳۴.</ref> و [[رجال کشی]]<ref>رجال الکشّی، ص۶؛ بحارالانوار، ج۴۲، ص۱۵۱.</ref> و در اختصاص به نقل از [[امام صادق]]{{ع}} آمده: کلّ جمعیت آنان شش هزار تن بودند<ref>الاختصاص، ص۲؛ بحارالانوار، ج۳۴، ص۲۷۱.</ref>. برابر قولی دیگر در رجال‌ کشّی شش یا پنج هزار بودند<ref>رجال الکشّی، ص۶؛ بحارالانوار، ج۴۲، ص۱۵۱.</ref>. پس از آن، کشّی، گفتار [[امام باقر]]{{ع}} را آورده که همراه علی{{ع}} در [[عراق]] جمعی می‌جنگیدند. کسانی که [[حقّ]] [[امامت]] آن حضرت را به خوبی می‌شناختند به پنجاه نفر نمی‌رسید<ref>رجال الکشّی (اختیار معرفة الرّجال)، ص۶، ش۱۱.</ref>.


از [[مروج الذّهب]] نقل شده است: پنجاه نخبه، بر [[مرگ]] با حضرت [[بیعت]] کردند<ref>مروج الذّهب، ج۲، ص۳۸۲ و مترجَم، ج۱، ص۷۳۹: سخن از پنجاه نخبه است که با علی{{ع}} تا پای مرگ بیعت کردند. </ref>. به نظر می‌رسد این جمع کسانی بودند که در [[جنگ صفّین]] بر مرگ بیعت کردند که در گزارش رجال‌ کشّی ۹۹ نفر بیان شده است و صدمین شان که دیر‌تر آمد، [[اویس قرنی]] بود<ref>رجال الکشّی (اختیار معرفة الرّجال)، ص۱۸، ش۱۵۶.</ref>. احتمال نیز دارد که عبارت درست مروج الذّهب «الاشراط الخمیس» بوده، نه {{عربی|الاشراط الخمسين}}<ref>مروج الذّهب، ج۲، ص۳۸۲؛ شوشتری، بهج الصّباغه، ج۱۰، ص۳۰۴: {{عربی|و قَد أتَينا عَلى خَبَره في كتاب مزاهر الاخبار و طرائف الآثار عِند ذكرنا الأشْرَاطَ الخمسين الَّذينَ بايَعُوا عَليًّا عَلَى المَوتِ}}.</ref>؛یعنی شرح حال [[عمّار یاسر]] را در کتاب مزاهر الاخبار در ضمن [[شرطةالخمیس]] آورده‌ام. در این صورت، [[عمّار]] هم عضو شرطةالخمیس بوده است.
از [[مروج الذّهب]] نقل شده است: پنجاه نخبه، بر [[مرگ]] با حضرت [[بیعت]] کردند<ref>مروج الذّهب، ج۲، ص۳۸۲ و مترجَم، ج۱، ص۷۳۹: سخن از پنجاه نخبه است که با علی{{ع}} تا پای مرگ بیعت کردند. </ref>. به نظر می‌رسد این جمع کسانی بودند که در [[جنگ صفّین]] بر مرگ بیعت کردند که در گزارش رجال‌ کشّی ۹۹ نفر بیان شده است و صدمین شان که دیر‌تر آمد، [[اویس قرنی]] بود<ref>رجال الکشّی (اختیار معرفة الرّجال)، ص۱۸، ش۱۵۶.</ref>. احتمال نیز دارد که عبارت درست مروج الذّهب «الاشراط الخمیس» بوده، نه {{عربی|الاشراط الخمسين}}<ref>مروج الذّهب، ج۲، ص۳۸۲؛ شوشتری، بهج الصّباغه، ج۱۰، ص۳۰۴: {{عربی|و قَد أتَينا عَلى خَبَره في كتاب مزاهر الاخبار و طرائف الآثار عِند ذكرنا الأشْرَاطَ الخمسين الَّذينَ بايَعُوا عَليًّا عَلَى المَوتِ}}.</ref>؛یعنی شرح حال [[عمّار یاسر]] را در کتاب مزاهر الاخبار در ضمن [[شرطة الخمیس]] آورده‌ام. در این صورت، [[عمّار]] هم عضو شرطة الخمیس بوده است.


کتاب‌های [[تاریخی]]، اعضای شرطةالخمیس در [[زمان امام حسن]]{{ع}} را به [[رهبری]] [[قیس بن سعد]] [[دوازده]] هزار تن و بیشتر<ref>مزّی یوسف، تهذیب الکمال، ج۶، ص۲۴۴.</ref> آورده‌اند. [[طبری]] در گزارش خود به نقل از [[زهری]] می‌گوید: آنان چهل هزار تن بودند که با علی{{ع}} بر مرگ بیعت کردند و [[فرمان]] دهی آنان همیشه به عهدۀ قیس بود. تا علی به [[شهادت]] رسید و [[حکومت]] به [[امام حسن]]{{ع}} رسید<ref>تاریخ طبریِ، ج۴، ص۱۲۱: {{عربی|و كانُوا اَربعينَ ألْفاً، بايَعُوا عَليّاً{{ع}} عَلى المَوْتِ، وَ لَمْ يَزَلْ قَيسَ يُدارى ذلك البعثُ حَتّى قُتِلَ علي{{ع}}، و اسْتَخْلَفَ اهلُ العراق الحَسَنَ بنِ علي{{ع}} عَلَى الَخلافَة}}.</ref> این گزارش را عبدالرّزّاق<ref>عبدالرّزاق صنعانی، المصنف، ج۵، ص۴۶۱.</ref>و دیگران آورده‌اند<ref>ابن‌دمشقی، جواهرالمطالب فی مناقب الامام علی{{ع}}، ج۲، ص۱۹۵؛ تاریخ طبری، چ۴، ص۱۲۵؛ ابن‌کثیر، البدایة والنّهایه، ج۸، ص۱۶؛ ابن‌عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۴۹، ص۴۲۹.</ref>.
کتاب‌های [[تاریخی]]، اعضای شرطة الخمیس در [[زمان امام حسن]]{{ع}} را به [[رهبری]] [[قیس بن سعد]] [[دوازده]] هزار تن و بیشتر<ref>مزّی یوسف، تهذیب الکمال، ج۶، ص۲۴۴.</ref> آورده‌اند. [[طبری]] در گزارش خود به نقل از [[زهری]] می‌گوید: آنان چهل هزار تن بودند که با علی{{ع}} بر مرگ بیعت کردند و [[فرمان]] دهی آنان همیشه به عهدۀ قیس بود. تا علی به [[شهادت]] رسید و [[حکومت]] به [[امام حسن]]{{ع}} رسید<ref>تاریخ طبریِ، ج۴، ص۱۲۱: {{عربی|و كانُوا اَربعينَ ألْفاً، بايَعُوا عَليّاً{{ع}} عَلى المَوْتِ، وَ لَمْ يَزَلْ قَيسَ يُدارى ذلك البعثُ حَتّى قُتِلَ علي{{ع}}، و اسْتَخْلَفَ اهلُ العراق الحَسَنَ بنِ علي{{ع}} عَلَى الَخلافَة}}.</ref> این گزارش را عبدالرّزّاق<ref>عبدالرّزاق صنعانی، المصنف، ج۵، ص۴۶۱.</ref>و دیگران آورده‌اند<ref>ابن‌دمشقی، جواهرالمطالب فی مناقب الامام علی{{ع}}، ج۲، ص۱۹۵؛ تاریخ طبری، چ۴، ص۱۲۵؛ ابن‌کثیر، البدایة والنّهایه، ج۸، ص۱۶؛ ابن‌عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۴۹، ص۴۲۹.</ref>.


برابرِ [[نقلی]]، عددشان پنجاه هزار تن بوده که مرحوم [[فلسفی]]، ضمن نقل آن، دربارۀ شرطةالخمیس می‌نویسد: نام گروهی حدودِ پنجاه هزار نفر؛ که افرادی باایمان، [[مسلح]]، [[قوی]]، آماده به [[خدمت]] و مجری [[اوامر]] علی{{ع}} بودند<ref>محمدتقی فلسفی، سخن و سخنوران، ص۲۳۸.</ref>.
برابرِ [[نقلی]]، عددشان پنجاه هزار تن بوده که مرحوم [[فلسفی]]، ضمن نقل آن، دربارۀ شرطة الخمیس می‌نویسد: نام گروهی حدودِ پنجاه هزار نفر؛ که افرادی باایمان، [[مسلح]]، [[قوی]]، آماده به [[خدمت]] و مجری [[اوامر]] علی{{ع}} بودند<ref>محمدتقی فلسفی، سخن و سخنوران، ص۲۳۸.</ref>.


به نظر می‌رسد گزارش [[منابع شیعه]]، یعنی بینِ پنج تا شش هزار تن درست است، چون اگر علی{{ع}} بیست تا پنجاه هزار نفر مرد آماده به خدمت داشت، این قدر از کوتاهی [[یاران]] شکوا نمی‌کرد!. فقط اندک شماری به هنگام [[ضرورت]]، آمادۀ [[ستیز]] با [[غارت]] گران مزدور [[معاویه]] بودند.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج4، ص 305 - 306.</ref>
به نظر می‌رسد گزارش [[منابع شیعه]]، یعنی بینِ پنج تا شش هزار تن درست است، چون اگر علی{{ع}} بیست تا پنجاه هزار نفر مرد آماده به خدمت داشت، این قدر از کوتاهی [[یاران]] شکوا نمی‌کرد!. فقط اندک شماری به هنگام [[ضرورت]]، آمادۀ [[ستیز]] با [[غارت]] گران مزدور [[معاویه]] بودند.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج4، ص 305 - 306.</ref>


==اعضای [[شرطةالخمیس]] در رجال‌ برقی و اختصاص==
==اعضای [[شرطة الخمیس]] در رجال‌ برقی و اختصاص==
دربارۀ کسانی که مشخصاً شرطةالخمیس معرفی شده‌اند نیز [[اختلاف]] است. ما دو گزارش در دسترس داریم که هر دو ابهام‌هایی دارد.
دربارۀ کسانی که مشخصاً شرطة الخمیس معرفی شده‌اند نیز [[اختلاف]] است. ما دو گزارش در دسترس داریم که هر دو ابهام‌هایی دارد.


گزارش اوّل در [[رجال‌ برقی]] و گزارش دوم در کتاب اختصاص است. [[برقی]] [[یاران امیرالمؤمنین]] را به چهار دسته تقسیم می‌کند و می‌نویسد: از [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} که «الاصحاب» نامیده میشوند، سپس الاصفیا، آن‌گاه [[اولیا]]، سپس شرطةالخمیس. آن‌گاه سیزده تن از [[اصحاب پیامبر]] را نام می‌برد که جزو [[یاران امام علی]]{{ع}} و از اصفیای یاران حضرتش بودند. مانندِ [[سلمان]]، [[مقداد]]، [[ابوذر]]، [[عمّار]]، [[ابولیلی]]، [[شبیر]]، ابو‌سنان، [[ابو‌سعید خدری]]، [[ابو‌برزه]]، [[جابر بن عبدالله]]، [[براء بن عازب انصاری]] و [[عرفۀ اَزدی]]<ref>رجال البرقی، چ دانشگاه، ص۳.</ref> شاید شبیر، همان «شتیره» [[غلام]] [[پیامبر]] باشد که قائل به [[ولایت علی]]{{ع}} بوده و در [[روایت]] رجال‌کشّی نامش جزو [[وفاداران]] و [[معتقدان]] به [[خلافت]] و [[امامت بلافصل]] حضرت آمده است<ref>رجال الکشّی، ص۱۱: {{متن حدیث|وَ كَانَ أَوَّلَ مَنْ أَنَابَ أَبُو سَاسَانَ الْأَنْصَارِيُّ وَ أَبُو عَمْرَةَ وَ شُتَيْرَةُ وَ كَانُوا سَبْعَةً}}</ref>.
گزارش اوّل در [[رجال‌ برقی]] و گزارش دوم در کتاب اختصاص است. [[برقی]] [[یاران امیرالمؤمنین]] را به چهار دسته تقسیم می‌کند و می‌نویسد: از [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} که «الاصحاب» نامیده میشوند، سپس الاصفیا، آن‌گاه [[اولیا]]، سپس شرطة الخمیس. آن‌گاه سیزده تن از [[اصحاب پیامبر]] را نام می‌برد که جزو [[یاران امام علی]]{{ع}} و از اصفیای یاران حضرتش بودند. مانندِ [[سلمان]]، [[مقداد]]، [[ابوذر]]، [[عمّار]]، [[ابولیلی]]، [[شبیر]]، ابو‌سنان، [[ابو‌سعید خدری]]، [[ابو‌برزه]]، [[جابر بن عبدالله]]، [[براء بن عازب انصاری]] و [[عرفۀ اَزدی]]<ref>رجال البرقی، چ دانشگاه، ص۳.</ref> شاید شبیر، همان «شتیره» [[غلام]] [[پیامبر]] باشد که قائل به [[ولایت علی]]{{ع}} بوده و در [[روایت]] رجال‌کشّی نامش جزو [[وفاداران]] و [[معتقدان]] به [[خلافت]] و [[امامت بلافصل]] حضرت آمده است<ref>رجال الکشّی، ص۱۱: {{متن حدیث|وَ كَانَ أَوَّلَ مَنْ أَنَابَ أَبُو سَاسَانَ الْأَنْصَارِيُّ وَ أَبُو عَمْرَةَ وَ شُتَيْرَةُ وَ كَانُوا سَبْعَةً}}</ref>.


جمعی را این دو کتاب، از اعضای شرطةالخمیس خوانده‌اند که می‌‌توان آنان را دو قسم دانست: کسانی که تصریح شده جزو شرطةالخمیس هستند و کسانی که برابر با تعریفی خاص جزو این گروه شمرده می‌شوند.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج4، ص 306 - 307.</ref>
جمعی را این دو کتاب، از اعضای شرطة الخمیس خوانده‌اند که می‌‌توان آنان را دو قسم دانست: کسانی که تصریح شده جزو شرطة الخمیس هستند و کسانی که برابر با تعریفی خاص جزو این گروه شمرده می‌شوند.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج4، ص 306 - 307.</ref>


==اعضای شرطةالخمیس از [[یاران پیامبر]]{{صل}}==
==اعضای شرطة الخمیس از [[یاران پیامبر]]{{صل}}==
برقی، یاران حضرت را که جزو [[شرطة الخمیس]] بودند، شش هزار تن می‌داند. آن‌گاه از [[علی بن حکم]]، حدیثِ اشتراط [[بهشت]] را آورده، سپس سخن [[حضرت علی]]{{ع}} را به [[عبدالله بن یحیی]] که او و پدرش جزو [[شرطةالخمیس]] هستند آورده، و سرانجام نام برخی [[یاران]] حضرت را می‌برد که به ظاهر جزو این گروه هستند<ref>رجال البرقی، چ دانشگاه، ص۳-۴.</ref>.
برقی، یاران حضرت را که جزو [[شرطة الخمیس]] بودند، شش هزار تن می‌داند. آن‌گاه از [[علی بن حکم]]، حدیثِ اشتراط [[بهشت]] را آورده، سپس سخن [[حضرت علی]]{{ع}} را به [[عبدالله بن یحیی]] که او و پدرش جزو [[شرطة الخمیس]] هستند آورده، و سرانجام نام برخی [[یاران]] حضرت را می‌برد که به ظاهر جزو این گروه هستند<ref>رجال البرقی، چ دانشگاه، ص۳-۴.</ref>.


در نقل اختصاص پس از بیان تعداد اعضای [[شرطة الخمیس]] و ذکر [[حدیث]] اشتراط [[بهشت]] می‌گوید: و آنان عبارت از این عدّه هستند و نام جمعی را که [[برقی]] آورده، با وصف بهتر بیان نموده؛ با این تفاوت که [[ابوساسان]]، جای ابو‌سنان آمده است. به تصریح کتاب اختصاص، این جمع، جزو شرطةالخمیس‌اند<ref>مفید، الاختصاص، ص۲-۳.</ref>. جمع اوّلی که در رجال‌ برقی جزو شرطةالخمیس نامیده شده‌اند نُه تن از [[یاران پیامبر]]{{صل}} هستند. شبهۀ مربوط این است که شرطةالخمیس در عصر [[حکومت امام علی]]{{ع}} تشکیل شده است و افرادی مانند [[ابوذر]] که در [[زمان عثمان]] درگذشت<ref>ابن‌عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۲۵۳.</ref> و [[مقداد]] هم آن [[زمان]] را [[درک]] نکرده و در سال ۳۳ درگذشته است<ref>ابن‌عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۴۸۱.</ref> و دربارۀ زمان درگذشت [[سلمان]] [[اختلاف]] است. پس چگونه آنها جزو این جمع قرار گرفته‌اند؟
در نقل اختصاص پس از بیان تعداد اعضای [[شرطة الخمیس]] و ذکر [[حدیث]] اشتراط [[بهشت]] می‌گوید: و آنان عبارت از این عدّه هستند و نام جمعی را که [[برقی]] آورده، با وصف بهتر بیان نموده؛ با این تفاوت که [[ابوساسان]]، جای ابو‌سنان آمده است. به تصریح کتاب اختصاص، این جمع، جزو شرطة الخمیس‌اند<ref>مفید، الاختصاص، ص۲-۳.</ref>. جمع اوّلی که در رجال‌ برقی جزو شرطة الخمیس نامیده شده‌اند نُه تن از [[یاران پیامبر]]{{صل}} هستند. شبهۀ مربوط این است که شرطة الخمیس در عصر [[حکومت امام علی]]{{ع}} تشکیل شده است و افرادی مانند [[ابوذر]] که در [[زمان عثمان]] درگذشت<ref>ابن‌عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۲۵۳.</ref> و [[مقداد]] هم آن [[زمان]] را [[درک]] نکرده و در سال ۳۳ درگذشته است<ref>ابن‌عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۴۸۱.</ref> و دربارۀ زمان درگذشت [[سلمان]] [[اختلاف]] است. پس چگونه آنها جزو این جمع قرار گرفته‌اند؟


شاید بشود این اشکال را چنین پاسخ داد: اگر در تعریف این گروه بگوییم آنان جمعی هستند که بی‌چون وچرا [[فرمان]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را [[اجرا]] میکردند، کسانی مانندِ سلمان، ابوذر و مقداد، گرچه پیش از [[حکومت]] حضرت بودند، در [[اطاعت]] از ایشان مانند اعضای شرطةالخمیس بودند و در اجرای دستورهای حضرت، [[تردید]] نداشتند.
شاید بشود این اشکال را چنین پاسخ داد: اگر در تعریف این گروه بگوییم آنان جمعی هستند که بی‌چون وچرا [[فرمان]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را [[اجرا]] میکردند، کسانی مانندِ سلمان، ابوذر و مقداد، گرچه پیش از [[حکومت]] حضرت بودند، در [[اطاعت]] از ایشان مانند اعضای شرطة الخمیس بودند و در اجرای دستورهای حضرت، [[تردید]] نداشتند.


محقق [[بحارالانوار]] در حاشیۀ آن کتاب [[شریف]] با اشاره به [[روایات]] و تعداد اعضای آنان، برخی اسامی [[صحابه]] را به نقل از برقی از اعضای شرطةالخمیس برشمرده است<ref>بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۷۶.</ref>.
محقق [[بحارالانوار]] در حاشیۀ آن کتاب [[شریف]] با اشاره به [[روایات]] و تعداد اعضای آنان، برخی اسامی [[صحابه]] را به نقل از برقی از اعضای شرطة الخمیس برشمرده است<ref>بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۷۶.</ref>.


برقی و صاحب اختصاص تنی چند را از این جمع دانسته‌اند:
برقی و صاحب اختصاص تنی چند را از این جمع دانسته‌اند:
#[[سلمان فارسی]]: معجم [[رجال الحدیث]] با نقل عبارت اختصاص، این نُه تن و از جمله سلمان را جزو شرطةالخمیس دانسته است<ref>ابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، ج۱۸، ص۳۱۸.</ref>. دیگر کتاب‌ها به این موضوع نپرداخته‌اند.  
#[[سلمان فارسی]]: معجم [[رجال الحدیث]] با نقل عبارت اختصاص، این نُه تن و از جمله سلمان را جزو شرطة الخمیس دانسته است<ref>ابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، ج۱۸، ص۳۱۸.</ref>. دیگر کتاب‌ها به این موضوع نپرداخته‌اند.  
#[[مقداد بن اسود]]: وی در معجم [[رجال الحدیث]] به نقل از اختصاص و در [[قاموس الرجال]]، جزو این جمع معرفی شده است<ref>محمد تقی شوشتری، قاموس الرّجال، ج۱۰، ص۲۲۷.</ref>. [[مقداد]] از [[امامت]] و خلافتِ [[بلافصل]] علی{{ع}} [[حمایت]] کرد و در عقیده‌اش [[استوار]] بود<ref>رجال الکشّی (إختیار معرفة الرّجال)، ص۶.</ref>. [[رحمت خدا]] بر او باد.
#[[مقداد بن اسود]]: وی در معجم [[رجال الحدیث]] به نقل از اختصاص و در [[قاموس الرجال]]، جزو این جمع معرفی شده است<ref>محمد تقی شوشتری، قاموس الرّجال، ج۱۰، ص۲۲۷.</ref>. [[مقداد]] از [[امامت]] و خلافتِ [[بلافصل]] علی{{ع}} [[حمایت]] کرد و در عقیده‌اش [[استوار]] بود<ref>رجال الکشّی (إختیار معرفة الرّجال)، ص۶.</ref>. [[رحمت خدا]] بر او باد.
#[[ابوذر غِفاری]]: [[جندب بن جناده]]، در دو کتاب مزبور، جزو [[شرطةالخمیس]] شمرده شده است. کتاب [[معجم رجال‌ الحدیث]] به نقل از رجال‌ برقی وی را جزو این جمع آورده است. وی در [[ربذه]] در حال [[تبعید]] از [[دنیا]] رفت و بر [[باور]] خود مبنی بر [[شایستگی علی]]{{ع}} استوار ماند<ref>ابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۱۶۴-۱۶۵.</ref>. وی نیز قبل از خلافت حضرت درگذشت.
#[[ابوذر غِفاری]]: [[جندب بن جناده]]، در دو کتاب مزبور، جزو [[شرطة الخمیس]] شمرده شده است. کتاب [[معجم رجال‌ الحدیث]] به نقل از رجال‌ برقی وی را جزو این جمع آورده است. وی در [[ربذه]] در حال [[تبعید]] از [[دنیا]] رفت و بر [[باور]] خود مبنی بر [[شایستگی علی]]{{ع}} استوار ماند<ref>ابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۱۶۴-۱۶۵.</ref>. وی نیز قبل از خلافت حضرت درگذشت.
#[[عمّار یاسر]]: وی نیز در شمارِ این جمع است او در [[جامع الرّواة]]<ref>اردبیلی، جامع الرّواة، ج۱، ص۶۱۴.</ref> و [[طرائف المقال]]<ref>سیدعلی، بروجردی، طرائف المقال، ج۲، ص۱۴۴. </ref> جزو این جمع معرفی شده است.
#[[عمّار یاسر]]: وی نیز در شمارِ این جمع است او در [[جامع الرّواة]]<ref>اردبیلی، جامع الرّواة، ج۱، ص۶۱۴.</ref> و [[طرائف المقال]]<ref>سیدعلی، بروجردی، طرائف المقال، ج۲، ص۱۴۴. </ref> جزو این جمع معرفی شده است.
#ابو‌سنان یا [[ابوساسان]]: در رجال‌ برقی [[ابو‌سنان انصاری]]<ref>رجال البرقی، ص۳.</ref> و در اختصاص [[ابو‌ساسان انصاری]]، عضو شرطةالخمیس معرفی شده‌اند<ref>الاختصاص، ص۳.</ref>. اگر منظور از ابو‌ساسان، [[حضین بن منذر رقاشی]] باشد که او را جزو شرطۀ حضرت برشمرده‌اند. وی نمی‌تواند از [[یاران پیامبر]]{{صل}} و عضو این گروه باشد؛ زیرا [[زمان]] [[جنگ صفّین]] [[نوزده سال]] بیش نداشت<ref>سیمای کارگزاران، ج۱، ص۴۲۵.</ref>. و از [[عبدالقیس]] بود نه [[انصار]]. البته برخی کنیۀ [[بریدة بن خصیب اسلمی]] را ابو‌ساسان نوشته اند<ref>ابن‌حبّان، الثّقات، ج۳، ص۲۹؛ همو، مشاهیر علماء الأمصار، ص۶۰؛ ابن‌منده، فتح الباب فی الکنی والالقاب، ص۴۰۶.</ref>. اما نگفته‌اند جزو شرطۀ حضرت بوده است.  
#ابو‌سنان یا [[ابوساسان]]: در رجال‌ برقی [[ابو‌سنان انصاری]]<ref>رجال البرقی، ص۳.</ref> و در اختصاص [[ابو‌ساسان انصاری]]، عضو شرطة الخمیس معرفی شده‌اند<ref>الاختصاص، ص۳.</ref>. اگر منظور از ابو‌ساسان، [[حضین بن منذر رقاشی]] باشد که او را جزو شرطۀ حضرت برشمرده‌اند. وی نمی‌تواند از [[یاران پیامبر]]{{صل}} و عضو این گروه باشد؛ زیرا [[زمان]] [[جنگ صفّین]] [[نوزده سال]] بیش نداشت<ref>سیمای کارگزاران، ج۱، ص۴۲۵.</ref>. و از [[عبدالقیس]] بود نه [[انصار]]. البته برخی کنیۀ [[بریدة بن خصیب اسلمی]] را ابو‌ساسان نوشته اند<ref>ابن‌حبّان، الثّقات، ج۳، ص۲۹؛ همو، مشاهیر علماء الأمصار، ص۶۰؛ ابن‌منده، فتح الباب فی الکنی والالقاب، ص۴۰۶.</ref>. اما نگفته‌اند جزو شرطۀ حضرت بوده است.  
#[[ابو‌عمره]]: ابوعمره یا ابوعَمرو<ref>الإختصاص، ص۳؛ بحارالانوار، ج۳۴، ص۲۷۲.</ref> [[انصاری]] نیز در زمرۀ این گروه معرفی شده<ref>رجال البرقی، ص۴.</ref>.
#[[ابو‌عمره]]: ابوعمره یا ابوعَمرو<ref>الإختصاص، ص۳؛ بحارالانوار، ج۳۴، ص۲۷۲.</ref> [[انصاری]] نیز در زمرۀ این گروه معرفی شده<ref>رجال البرقی، ص۴.</ref>.
#[[جابر بن عبدالله انصاری]]: او نیز در این دو اثر، جزو [[شرطةالخمیس]] [[حضرت علی]]{{ع}} شمرده شده است<ref>رجال البرقی، ص۴؛ الإختصاص، ص۳.</ref> ولی در حوادث دوران [[حکومت امام علی]]{{ع}} خبری از وی نیست؛ گویا [[مدینه]] را ترک نکرده است. [[ابن کلبی]] نقل می‌کند: وی در [[صفّین]] در رکاب علی حضور داشت<ref>ابن‌عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۲۲۰.</ref>. در هر حال در [[نبرد]] صفّین و حوادث [[کوفه]]، نامی از وی نیست؛ در نتیجه عضویتش در این گروه بعید می‌نماید.
#[[جابر بن عبدالله انصاری]]: او نیز در این دو اثر، جزو [[شرطة الخمیس]] [[حضرت علی]]{{ع}} شمرده شده است<ref>رجال البرقی، ص۴؛ الإختصاص، ص۳.</ref> ولی در حوادث دوران [[حکومت امام علی]]{{ع}} خبری از وی نیست؛ گویا [[مدینه]] را ترک نکرده است. [[ابن کلبی]] نقل می‌کند: وی در [[صفّین]] در رکاب علی حضور داشت<ref>ابن‌عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۲۲۰.</ref>. در هر حال در [[نبرد]] صفّین و حوادث [[کوفه]]، نامی از وی نیست؛ در نتیجه عضویتش در این گروه بعید می‌نماید.
#[[سهل بن حنیف بدری]]: وی [[کارگزار مدینه]] بود که بعد به کوفه کوچ کرد و در [[زمان]] حضرت از [[دنیا]] رفت. بر همین اساس، در آثاری وی و برادرش جزو [[شرطة الخمیس]] معرفی شده‌اند<ref>الاختصاص، ص۳؛ بحارالانوار، ج۳۴، ص۲۷۲؛ رجال الکشّی، با تعلیقات میرداماد، ج۱، ص۱۶۱؛ فیض کاشانی، الوافی، ج۲۴، ص۴۴۲؛ تحف العقول، ص۳۴۴، حاشیه؛ احمدی میانجی، مکاتیب الائمه، ج۴، ص۱۷۸، حاشیه.</ref>.
#[[سهل بن حنیف بدری]]: وی [[کارگزار مدینه]] بود که بعد به کوفه کوچ کرد و در [[زمان]] حضرت از [[دنیا]] رفت. بر همین اساس، در آثاری وی و برادرش جزو [[شرطة الخمیس]] معرفی شده‌اند<ref>الاختصاص، ص۳؛ بحارالانوار، ج۳۴، ص۲۷۲؛ رجال الکشّی، با تعلیقات میرداماد، ج۱، ص۱۶۱؛ فیض کاشانی، الوافی، ج۲۴، ص۴۴۲؛ تحف العقول، ص۳۴۴، حاشیه؛ احمدی میانجی، مکاتیب الائمه، ج۴، ص۱۷۸، حاشیه.</ref>.
#[[عثمان بن حنیف انصاری]]: در اختصاص وی عضو شرطةالخمیس دانسته شده است<ref>الاختصاص، ص۳؛ بحارالانوار، ج۳۴، ص۲۷۲؛ بحرالعلوم، فوائد الرّجال، ج۳، ص۳۵؛ خوئی، معجم رجال الحدیث، ج۱۸، ص۲۱۸.</ref>. او [[کارگزار]] حضرت در [[بصره]] بود که [[ناکثین]] او را [[شکنجه]] کردند<ref>سیمای کارگزاران...، ج۲، ص۲۹۰.</ref>.
#[[عثمان بن حنیف انصاری]]: در اختصاص وی عضو شرطة الخمیس دانسته شده است<ref>الاختصاص، ص۳؛ بحارالانوار، ج۳۴، ص۲۷۲؛ بحرالعلوم، فوائد الرّجال، ج۳، ص۳۵؛ خوئی، معجم رجال الحدیث، ج۱۸، ص۲۱۸.</ref>. او [[کارگزار]] حضرت در [[بصره]] بود که [[ناکثین]] او را [[شکنجه]] کردند<ref>سیمای کارگزاران...، ج۲، ص۲۹۰.</ref>.
بعد از این که در [[کتاب رجال برقی]] و اختصاص نام نُه تن از [[اصحاب پیامبر]]، که جزو شرطةالخمیس آمده، در [[رجال برقی]] می‌افزاید: از [[اصحاب]] حضرت، [[عمرو بن حمق]] است<ref>رجال البرقی، ص۴.</ref> و در ادامه تنی دیگر را بیان کرده که خواهیم خواند. در اختصاص بعد از بیان نام نُه تن آمده: و از اصفیای حضرت، [[عمرو بن حمق خزاعی]] [[عربی]] است<ref>الاختصاص، ص۳؛ بحارالانوار، ج۳۴، ص۲۷۲: {{متن حدیث|وَ مِنْ أَصْفِيَاءِ أَصْحَابِهِ عَمْرُو بْنُ الْحَمِقِ الْخُزَاعِيُّ عَرَبِيٌّ}}.</ref>. بنابراین [[تفسیر]] این گروه را هم جمعی از [[شرطةالخمیس]] شمرده‌اند. یعنی گروه اوّل از [[شرطة الخمیس]] از [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} بودند؛ گروه دوم از [[اصحاب]] یا اصفیای آنان بودند؛ و اولیای حضرت گروه سوم، که می‌آیند و بعد نام سه تن از [[خواص]] حضرت بیان شده است. پس آنها نیز جمعی از شرطةالخمیس هستند که آنان را نام می‌بریم.
بعد از این که در [[کتاب رجال برقی]] و اختصاص نام نُه تن از [[اصحاب پیامبر]]، که جزو شرطة الخمیس آمده، در [[رجال برقی]] می‌افزاید: از [[اصحاب]] حضرت، [[عمرو بن حمق]] است<ref>رجال البرقی، ص۴.</ref> و در ادامه تنی دیگر را بیان کرده که خواهیم خواند. در اختصاص بعد از بیان نام نُه تن آمده: و از اصفیای حضرت، [[عمرو بن حمق خزاعی]] [[عربی]] است<ref>الاختصاص، ص۳؛ بحارالانوار، ج۳۴، ص۲۷۲: {{متن حدیث|وَ مِنْ أَصْفِيَاءِ أَصْحَابِهِ عَمْرُو بْنُ الْحَمِقِ الْخُزَاعِيُّ عَرَبِيٌّ}}.</ref>. بنابراین [[تفسیر]] این گروه را هم جمعی از [[شرطة الخمیس]] شمرده‌اند. یعنی گروه اوّل از [[شرطة الخمیس]] از [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} بودند؛ گروه دوم از [[اصحاب]] یا اصفیای آنان بودند؛ و اولیای حضرت گروه سوم، که می‌آیند و بعد نام سه تن از [[خواص]] حضرت بیان شده است. پس آنها نیز جمعی از شرطة الخمیس هستند که آنان را نام می‌بریم.
#[[عَمرو بن حَمِق خُزاعی عربی]]: در [[معجم رجال]] به نقل [[برقی]]، وی عضو شرطةالخمیس معرفی شده است<ref>خوئی، معجم رجال الحدیث، ج۱۳، ص۸۷؛ رجال البرقی، ص۴؛ الاختصاص، ص۳. </ref>.
#[[عَمرو بن حَمِق خُزاعی عربی]]: در [[معجم رجال]] به نقل [[برقی]]، وی عضو شرطة الخمیس معرفی شده است<ref>خوئی، معجم رجال الحدیث، ج۱۳، ص۸۷؛ رجال البرقی، ص۴؛ الاختصاص، ص۳. </ref>.
#[[میثم یحیی تمار مولی]]: در [[معجم رجال الحدیث]] نیز به نقل از [[رجال برقی]] و اختصاص، [[میثم تمار]] عضو شرطة الخمیس و اولیای علی{{ع}} معرفی شده است<ref>خوئی، معجم رجال الحدیث، ج۱۹، ص۹۴؛ رجال البرقی، ص۴؛ الإختصاص، ص۳.</ref>.
#[[میثم یحیی تمار مولی]]: در [[معجم رجال الحدیث]] نیز به نقل از [[رجال برقی]] و اختصاص، [[میثم تمار]] عضو شرطة الخمیس و اولیای علی{{ع}} معرفی شده است<ref>خوئی، معجم رجال الحدیث، ج۱۹، ص۹۴؛ رجال البرقی، ص۴؛ الإختصاص، ص۳.</ref>.
#[[رشید هجری]]: رشید هجری را هم جزو شرطة الخمیس دانسته‌اند<ref>رجال البرقی، ص۴؛ الإختصاص، ص۳؛ مظفر، دلائل الصّدق، ج۶، ص۳۶۱، حاشیه.</ref>.
#[[رشید هجری]]: رشید هجری را هم جزو شرطة الخمیس دانسته‌اند<ref>رجال البرقی، ص۴؛ الإختصاص، ص۳؛ مظفر، دلائل الصّدق، ج۶، ص۳۶۱، حاشیه.</ref>.
#[[حبیب بن مظاهر اسدی]]: وی نیز در معجم رجال جزو شرطةالخمیس قلمداد شده است<ref>رجال البرقی، ص۴؛ الإختصاص، ص۳؛ خوئی، معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۲۲۲.</ref>.
#[[حبیب بن مظاهر اسدی]]: وی نیز در معجم رجال جزو شرطة الخمیس قلمداد شده است<ref>رجال البرقی، ص۴؛ الإختصاص، ص۳؛ خوئی، معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۲۲۲.</ref>.
#[[محمد بن‌ ابی‌بکر]]: وی را نیز جزو گروه اصحاب یا [[اصفیا]] معرفی کرده‌اند<ref>رجال البرقی، ص۴؛ الإختصاص، ص۳.</ref>.
#[[محمد بن‌ ابی‌بکر]]: وی را نیز جزو گروه اصحاب یا [[اصفیا]] معرفی کرده‌اند<ref>رجال البرقی، ص۴؛ الإختصاص، ص۳.</ref>.
پس از آن، گروه دیگری در هر دو منبع با عنوان اولیای حضرت معرفی شده‌اند:
پس از آن، گروه دیگری در هر دو منبع با عنوان اولیای حضرت معرفی شده‌اند:
#[[اعلم ازدی]]: بنا بر [[تفسیری]] که بیان شد، «اعلم ازدی» در رجال‌ برقی<ref>رجال البرقی، ص۴: الأعلم الأزدی.</ref> یا «علَم ازدی» در نقل اختصاص، عضو شرطةالخمیس معرفی شده است، به همین جهت [[کتاب‌های رجالی]] او را [[ثقه]] دانسته‌اند<ref>علامه حلی، رجال العلامة الحلی، ص۱۹۲؛ ابن داوود، الرّجال، ص۵۹.</ref>. در سند روایتی در [[غیبت نعمانی]]، [[علی بن محمد]] از پدرش اعلم ازدی از [[امیرمؤمنان]]{{ع}} خبری را دربارۀ [[مهدی]]{{ع}} نقل کرده است<ref>نعمانی، الغیبه، ص۲۷۷: {{متن حدیث|عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْأَعْلَمِ الْأَزْدِيِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ{{ع}}}}.</ref>. با توجه به این که [[اخبار]] [[آینده]] را [[امیرالمؤمنین]] به همه کس نمی‌گفت، باید وی از [[خواص]] حضرت باشد. ولی نام او چیست؟ در حاشیۀ اختصاص آمده که: شاید منظور از علَم [[ازدی]]، [[مالک بن حارث اَشتر]] باشد<ref>اختصاص، ص۳.</ref>؛ زیرا در مورد دیگر، علَم ازدی پس از نام وی آمده و درواقع [[عَلَم]]، وصف او است<ref>اختصاص، ص۷: {{متن حدیث|مَالِكُ بْنُ الْحَارِثِ الْأَشْتَرُ الْعَلَمُ الْأَزْدِيُّ}}.</ref>. البته این نظر قابل قبول نیست، چون به نظر نامی مستقل می‌رسد، که باید وی را [[شناخت]]. نام وی به [[درستی]] شناخته نشده است ولی افرادی به عنوان [[اعلم ازدی]] بوده‌اند که در ضمن اسامی مختلف ذکر شده و یا [[فرزندان]] و [[نوادگان]] آنان خبر از او از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} نقل کرده‌اند. از [[خاندان]] اعلم ازدی، [[یعقوب بن قعقاع بن اعلم ازدی]]، [[قاضی]] مَرو در [[زمان]] [[ابو‌مسلم]] بود<ref>ابن‌ابی حاتم، الجرح و التّعدیل، ج۹، ص۲۱۳؛ ابن حِبّان، الثّقات، ج۷، ص۶۴۴: ابومسلم از فرماندهان بنی عباس بود که نقش مهمی در به حکومت رسیدن بنی عباس داشت.</ref>. وی در سال ۱۵۰ درگذشت<ref> ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۹، ص۳۴۱.</ref>. در آثار [[شیعه]]، [[علی بن محمد]] نوادۀ اعلم ازدی، روایتی دربارۀ [[مهدی]]{{ع}} از جَدّش اعلم ازدی نقل کرده است<ref>نعمانی، الغیبه، ص۲۷۷: همین روایت را شیخ مفید در ارشاد (ج۲، ص۳۷۲) نقل کرده و به جای اعلم ازدی، «الاودی» آورده است.</ref>. در جمع [[یاران امام صادق]]{{ع}}، نام [[محمد بن عبدالله اعلم کوفی]]<ref>رجال الطّوسی، تحقیق قیومی، ص۲۸۷؛ اردبیلی، جامع الرواة، ج۲، ص۱۴۰.</ref> دیده می‌شود که اگر یکی باشند، نام اعلم، عبدالله است.
#[[اعلم ازدی]]: بنا بر [[تفسیری]] که بیان شد، «اعلم ازدی» در رجال‌ برقی<ref>رجال البرقی، ص۴: الأعلم الأزدی.</ref> یا «علَم ازدی» در نقل اختصاص، عضو شرطة الخمیس معرفی شده است، به همین جهت [[کتاب‌های رجالی]] او را [[ثقه]] دانسته‌اند<ref>علامه حلی، رجال العلامة الحلی، ص۱۹۲؛ ابن داوود، الرّجال، ص۵۹.</ref>. در سند روایتی در [[غیبت نعمانی]]، [[علی بن محمد]] از پدرش اعلم ازدی از [[امیرمؤمنان]]{{ع}} خبری را دربارۀ [[مهدی]]{{ع}} نقل کرده است<ref>نعمانی، الغیبه، ص۲۷۷: {{متن حدیث|عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْأَعْلَمِ الْأَزْدِيِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ{{ع}}}}.</ref>. با توجه به این که [[اخبار]] [[آینده]] را [[امیرالمؤمنین]] به همه کس نمی‌گفت، باید وی از [[خواص]] حضرت باشد. ولی نام او چیست؟ در حاشیۀ اختصاص آمده که: شاید منظور از علَم [[ازدی]]، [[مالک بن حارث اَشتر]] باشد<ref>اختصاص، ص۳.</ref>؛ زیرا در مورد دیگر، علَم ازدی پس از نام وی آمده و درواقع [[عَلَم]]، وصف او است<ref>اختصاص، ص۷: {{متن حدیث|مَالِكُ بْنُ الْحَارِثِ الْأَشْتَرُ الْعَلَمُ الْأَزْدِيُّ}}.</ref>. البته این نظر قابل قبول نیست، چون به نظر نامی مستقل می‌رسد، که باید وی را [[شناخت]]. نام وی به [[درستی]] شناخته نشده است ولی افرادی به عنوان [[اعلم ازدی]] بوده‌اند که در ضمن اسامی مختلف ذکر شده و یا [[فرزندان]] و [[نوادگان]] آنان خبر از او از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} نقل کرده‌اند. از [[خاندان]] اعلم ازدی، [[یعقوب بن قعقاع بن اعلم ازدی]]، [[قاضی]] مَرو در [[زمان]] [[ابو‌مسلم]] بود<ref>ابن‌ابی حاتم، الجرح و التّعدیل، ج۹، ص۲۱۳؛ ابن حِبّان، الثّقات، ج۷، ص۶۴۴: ابومسلم از فرماندهان بنی عباس بود که نقش مهمی در به حکومت رسیدن بنی عباس داشت.</ref>. وی در سال ۱۵۰ درگذشت<ref> ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۹، ص۳۴۱.</ref>. در آثار [[شیعه]]، [[علی بن محمد]] نوادۀ اعلم ازدی، روایتی دربارۀ [[مهدی]]{{ع}} از جَدّش اعلم ازدی نقل کرده است<ref>نعمانی، الغیبه، ص۲۷۷: همین روایت را شیخ مفید در ارشاد (ج۲، ص۳۷۲) نقل کرده و به جای اعلم ازدی، «الاودی» آورده است.</ref>. در جمع [[یاران امام صادق]]{{ع}}، نام [[محمد بن عبدالله اعلم کوفی]]<ref>رجال الطّوسی، تحقیق قیومی، ص۲۸۷؛ اردبیلی، جامع الرواة، ج۲، ص۱۴۰.</ref> دیده می‌شود که اگر یکی باشند، نام اعلم، عبدالله است.
#[[سُوَید بن غَفَله جُعفی]]: نام [[سوید]] بعد از اعلم ازدی در [[رجال برقی]] آمده است<ref>رجال البرقی، ص۴.</ref>. وی از [[یاران امام علی]]{{ع}} و در [[صفّین]] نیز با حضرت بود<ref>الاستیعاب، ج۲، ص۶۷۹.</ref>، ولی دیگران او را عضو [[شرطةالخمیس]] ندانسته‌اند.
#[[سُوَید بن غَفَله جُعفی]]: نام [[سوید]] بعد از اعلم ازدی در [[رجال برقی]] آمده است<ref>رجال البرقی، ص۴.</ref>. وی از [[یاران امام علی]]{{ع}} و در [[صفّین]] نیز با حضرت بود<ref>الاستیعاب، ج۲، ص۶۷۹.</ref>، ولی دیگران او را عضو [[شرطة الخمیس]] ندانسته‌اند.
#[[حارث بن عبدالله اَعوَر هَمدانی]]: نام [[حارث اعور]]، بعد از سوید آمده است<ref>رجال البرقی، ص۴.</ref>.او جزو [[یاران علی]]{{ع}} بود که کاغذ تهیه کرده وخطبه‌های حضرت را می‌نوشت<ref>ابن‌سعد، طبقات الکبری، دار صادر، ج۶، ص۱۶۸؛ ذهبی، سیرأعلام النّبلاء، ج۴، ص۱۵۳؛ محسن امین، اعیان الشّیعه، ج۴، ص۳۶۹.</ref>. و در مواردی نیز پیام‌های ایشان را برای دیگران تکرار میکرد و مُنادیِ [[امام]] بود؛ مانند [[زمان]] [[بسیج]] [[مردم]] برای [[جنگ صفّین]]<ref>منقری، وقعة صفّین، ص۱۲۱؛ ابن‌ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۱۹۰؛ محسن امین، اعیان الشّیعه، ج۱، ص۴۷۶؛ ج۴، ص۳۶۹؛ محمدباقر محمودی، نهج السّعاده، ج۲، ص۱۱۹.</ref>، یا بسیج آنان برای تعقیب [[سفیان بن عوف]] که به [[شهر انبار]] [[حمله]] کرده بود<ref>ثقفی، الغارات (یک جلدی)، ص۳۳۰.</ref>. او را [[پرچم‌دار]] و صاحب رایتِ علی{{ع}} دانسته‌اند<ref>علامه حلّی، کشف الیقین فی فضائل امیرالمؤمنین{{ع}}، ص۵۴.</ref>. در بخشِ نامه‌های [[نهج البلاغه]] نامه‌ای از [[امام علی]]{{ع}} به وی نقل شده است<ref>نهج البلاغه، ص۴۵۹، نامۀ ۶۹.</ref>. او را جزو موثقان علی خوانده‌اند و در صدور نامۀ علی برای [[شیعیان]]، نقش داشته است<ref>فیض کاشانی، نوادر الاخبار، ص۱۹۳.</ref>. شرح حالش را در همین مجموعه به عنوان منادی حضرت آورده‌ایم.
#[[حارث بن عبدالله اَعوَر هَمدانی]]: نام [[حارث اعور]]، بعد از سوید آمده است<ref>رجال البرقی، ص۴.</ref>.او جزو [[یاران علی]]{{ع}} بود که کاغذ تهیه کرده وخطبه‌های حضرت را می‌نوشت<ref>ابن‌سعد، طبقات الکبری، دار صادر، ج۶، ص۱۶۸؛ ذهبی، سیرأعلام النّبلاء، ج۴، ص۱۵۳؛ محسن امین، اعیان الشّیعه، ج۴، ص۳۶۹.</ref>. و در مواردی نیز پیام‌های ایشان را برای دیگران تکرار میکرد و مُنادیِ [[امام]] بود؛ مانند [[زمان]] [[بسیج]] [[مردم]] برای [[جنگ صفّین]]<ref>منقری، وقعة صفّین، ص۱۲۱؛ ابن‌ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۱۹۰؛ محسن امین، اعیان الشّیعه، ج۱، ص۴۷۶؛ ج۴، ص۳۶۹؛ محمدباقر محمودی، نهج السّعاده، ج۲، ص۱۱۹.</ref>، یا بسیج آنان برای تعقیب [[سفیان بن عوف]] که به [[شهر انبار]] [[حمله]] کرده بود<ref>ثقفی، الغارات (یک جلدی)، ص۳۳۰.</ref>. او را [[پرچم‌دار]] و صاحب رایتِ علی{{ع}} دانسته‌اند<ref>علامه حلّی، کشف الیقین فی فضائل امیرالمؤمنین{{ع}}، ص۵۴.</ref>. در بخشِ نامه‌های [[نهج البلاغه]] نامه‌ای از [[امام علی]]{{ع}} به وی نقل شده است<ref>نهج البلاغه، ص۴۵۹، نامۀ ۶۹.</ref>. او را جزو موثقان علی خوانده‌اند و در صدور نامۀ علی برای [[شیعیان]]، نقش داشته است<ref>فیض کاشانی، نوادر الاخبار، ص۱۹۳.</ref>. شرح حالش را در همین مجموعه به عنوان منادی حضرت آورده‌ایم.
#[[ابو‌عبدالله جدلی]]: اسم وی بعد از «حارث» در [[رجال برقی]] آمده است<ref>رجال البرقی، ص۴.</ref>. نامش را [[شیخ طوسی]]، [[عبید بن عبد]] دانسته است<ref>رجال الطّوسی، ص۵۲۹.</ref>. گروهی هم «عبد» یا «عبدالرّحمان» آورده‌اند <ref>مزّی، تهذیب الکمال، ج۳۴، ص۲۴، شمارۀ ۷۴۷۱.</ref> و برخی نیز [[عبیدالله بن عبدالله]]، که از [[اولیا]] و [[خواص]] علی بوده است<ref>مولا صالح مازندرانی، شرح اصول الکافی، ج۵، ص۱۷۹؛ میرداماد، رجال الکشّی مع تعلیقات میرداماد، ج۱، ص۱۱۳.</ref>. ابن حجر، وی را [[کوفی]] و متهم به [[تشیع]] کرده و [[ثقه]] دانسته است<ref>تهذیب التهذیب، ج۱۲، ص۱۶۵.</ref>.ابن معین نیز او را [[توثیق]] کرده است<ref>ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۶، ص۵۳۳.</ref>. در المسترشد جزو شیعیان برشماری شده است<ref>طبری، المسترشد فی الامامه، ص۱۹۳-۱۹۴ و ص۲۱۱.</ref>. وی هنگام [[قتل عثمان]] در [[مکه]] بوده و در آنجا با [[عایشه]] دیدار و به او [[اعتراض]] می‌کند که: آیا [[خدا]] به تو دستور نداده در خانه‌ات بمانی؟ سپس در [[مدینه]] به [[خدمت]] حضرت می‌رسد و در [[جنگ جمل]] حضور می‌یاید<ref>قاضی نعمان، شرح الأخبار، ج۱، ص۴۰۱.</ref>. او گزارشی از امیرالمؤمنین علی{{ع}} دربارۀ دربِ قلعۀ [[خیبر]] دارد<ref>ابن‌حمزه، الثّاقب فی المناقب، ص۲۵۷.</ref>. او [[احادیث]] متعددی از ایشان نقل می‌کند؛ از جمله: [[حدیثی]] که [[حسنه]] را در [[آیۀ قرآن]] {{متن قرآن|مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا وَهُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ * وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ}} <ref>«آنان که کار نیک آورند (پاداشی) بهتر از آن خواهند داشت و آنان در آن روز از هر بیمی در امانند * و کسانی که کار بد آورند (با) چهره‌هایشان در آتش افکنده می‌شوند؛ آیا جز (برای) آنچه انجام می‌دادید کیفر داده می‌شوید؟» سوره نمل، آیه ۸۹-۹۰.</ref>، [[حُبّ]] ما [[اهل بیت]] می‌داند و [[سَیّئه]] را [[بغض]] ما اهل بیت می‌شمارد<ref>حسکانی، شواهد التّنزیل، ج۱، ص۱۵۸ و ۵۴۸؛ طوسی، أمالی، ص۴۹۳: {{متن حدیث|الْحَسَنَةُ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ السَّيِّئَةُ بُغْضُنَا}}.</ref>. [[حدیث]] وی را بسیاری آثار نقل کرده‌اند<ref>کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۸۵و ۴۵۴.</ref> و نیز [[حدیث]] {{متن قرآن|دَابَّةُ الْأَرْضِ}}<ref> سوره سبأ، آیه ۱۴.</ref><ref>ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۱۰۲؛ بحارالانوار، ج۳۹، ص۲۴۴.</ref>. او جزو کوفیانی بود که نامۀ اَشراف [[کوفه]]، مانند [[شبث بن ربعی]] را برای [[امام حسین]]{{ع}} آورد<ref>ابن نما، مثیر الاحزان، ص۲۵.</ref>. وی از [[یاران مختار]] بود که [[محمد بن حنفیه]] و [[عبدالله بن عباس]] را از دست [[عبدالله بن زبیر]] [[نجات]] داد<ref>بلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ج۳، ص۴۸۷؛ ابن‌ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۹، ص۹۱؛ ج۲۰، ص۱۴۸؛ مجلسی، مرآةالعقول، ج۴، ص۱۶۶؛ بحارالانوار، ج۴۸، ص۱۸۳.</ref>؛ به همین دلیل وی را [[مسئول]] انتظامی مختار دانسته و نامش را [[عبده]] گفته‌اند<ref>ابن‌سعد، طبقات الکبری، ج۶، ص۲۴۸.</ref>.
#[[ابو‌عبدالله جدلی]]: اسم وی بعد از «حارث» در [[رجال برقی]] آمده است<ref>رجال البرقی، ص۴.</ref>. نامش را [[شیخ طوسی]]، [[عبید بن عبد]] دانسته است<ref>رجال الطّوسی، ص۵۲۹.</ref>. گروهی هم «عبد» یا «عبدالرّحمان» آورده‌اند <ref>مزّی، تهذیب الکمال، ج۳۴، ص۲۴، شمارۀ ۷۴۷۱.</ref> و برخی نیز [[عبیدالله بن عبدالله]]، که از [[اولیا]] و [[خواص]] علی بوده است<ref>مولا صالح مازندرانی، شرح اصول الکافی، ج۵، ص۱۷۹؛ میرداماد، رجال الکشّی مع تعلیقات میرداماد، ج۱، ص۱۱۳.</ref>. ابن حجر، وی را [[کوفی]] و متهم به [[تشیع]] کرده و [[ثقه]] دانسته است<ref>تهذیب التهذیب، ج۱۲، ص۱۶۵.</ref>.ابن معین نیز او را [[توثیق]] کرده است<ref>ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۶، ص۵۳۳.</ref>. در المسترشد جزو شیعیان برشماری شده است<ref>طبری، المسترشد فی الامامه، ص۱۹۳-۱۹۴ و ص۲۱۱.</ref>. وی هنگام [[قتل عثمان]] در [[مکه]] بوده و در آنجا با [[عایشه]] دیدار و به او [[اعتراض]] می‌کند که: آیا [[خدا]] به تو دستور نداده در خانه‌ات بمانی؟ سپس در [[مدینه]] به [[خدمت]] حضرت می‌رسد و در [[جنگ جمل]] حضور می‌یاید<ref>قاضی نعمان، شرح الأخبار، ج۱، ص۴۰۱.</ref>. او گزارشی از امیرالمؤمنین علی{{ع}} دربارۀ دربِ قلعۀ [[خیبر]] دارد<ref>ابن‌حمزه، الثّاقب فی المناقب، ص۲۵۷.</ref>. او [[احادیث]] متعددی از ایشان نقل می‌کند؛ از جمله: [[حدیثی]] که [[حسنه]] را در [[آیۀ قرآن]] {{متن قرآن|مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا وَهُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ * وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ}} <ref>«آنان که کار نیک آورند (پاداشی) بهتر از آن خواهند داشت و آنان در آن روز از هر بیمی در امانند * و کسانی که کار بد آورند (با) چهره‌هایشان در آتش افکنده می‌شوند؛ آیا جز (برای) آنچه انجام می‌دادید کیفر داده می‌شوید؟» سوره نمل، آیه ۸۹-۹۰.</ref>، [[حُبّ]] ما [[اهل بیت]] می‌داند و [[سَیّئه]] را [[بغض]] ما اهل بیت می‌شمارد<ref>حسکانی، شواهد التّنزیل، ج۱، ص۱۵۸ و ۵۴۸؛ طوسی، أمالی، ص۴۹۳: {{متن حدیث|الْحَسَنَةُ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ السَّيِّئَةُ بُغْضُنَا}}.</ref>. [[حدیث]] وی را بسیاری آثار نقل کرده‌اند<ref>کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۸۵و ۴۵۴.</ref> و نیز [[حدیث]] {{متن قرآن|دَابَّةُ الْأَرْضِ}}<ref> سوره سبأ، آیه ۱۴.</ref><ref>ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۱۰۲؛ بحارالانوار، ج۳۹، ص۲۴۴.</ref>. او جزو کوفیانی بود که نامۀ اَشراف [[کوفه]]، مانند [[شبث بن ربعی]] را برای [[امام حسین]]{{ع}} آورد<ref>ابن نما، مثیر الاحزان، ص۲۵.</ref>. وی از [[یاران مختار]] بود که [[محمد بن حنفیه]] و [[عبدالله بن عباس]] را از دست [[عبدالله بن زبیر]] [[نجات]] داد<ref>بلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ج۳، ص۴۸۷؛ ابن‌ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۹، ص۹۱؛ ج۲۰، ص۱۴۸؛ مجلسی، مرآةالعقول، ج۴، ص۱۶۶؛ بحارالانوار، ج۴۸، ص۱۸۳.</ref>؛ به همین دلیل وی را [[مسئول]] انتظامی مختار دانسته و نامش را [[عبده]] گفته‌اند<ref>ابن‌سعد، طبقات الکبری، ج۶، ص۲۴۸.</ref>.
#[[ابویحیی حکیم بن سعد حنفی]]: در [[رجال برقی]] پس از نام [[ابویحیی حکیم بن سعید حنفی]] آمده است: {{عربی|وَ كانَ مِنْ شُرْطةِ الخميس}}؛ و او از اعضای [[شرطةالخمیس]] بود. محقق رجال‌برقی این جمله را ادامۀ نام قبلی دانسته؛ یعنی [[حکیم بن سعید]]، جزو شرطةالخمیس است. سپس اسامی سه تن آمده است<ref>رجال البرقی، ص۴. در رجال شیخ، ص۶۰، نام پدر وی سعد با کنیۀ ابویحیی آمده که به شرح حالش خواهیم پرداخت.</ref>.
#[[ابویحیی حکیم بن سعد حنفی]]: در [[رجال برقی]] پس از نام [[ابویحیی حکیم بن سعید حنفی]] آمده است: {{عربی|وَ كانَ مِنْ شُرْطةِ الخميس}}؛ و او از اعضای [[شرطة الخمیس]] بود. محقق رجال‌برقی این جمله را ادامۀ نام قبلی دانسته؛ یعنی [[حکیم بن سعید]]، جزو شرطة الخمیس است. سپس اسامی سه تن آمده است<ref>رجال البرقی، ص۴. در رجال شیخ، ص۶۰، نام پدر وی سعد با کنیۀ ابویحیی آمده که به شرح حالش خواهیم پرداخت.</ref>.


اما در اختصاص بعد از نام پدرش سعید این جملۀ جدیدی در نظر گرفته شده و مربوط به بعد دانسته‌اند که چنین نتیجه می‌دهد: نام سه تن که بعد می‌آید، جزو [[شرطةالخمیس]] هستند<ref>إختصاص، ص۳: {{متن حدیث|وَ كَانَ مِنْ شُرْطَةِ الْخَمِيسِ أَبُو الرَّضِيِّ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ يَحْيَى الْحَضْرَمِيُّ وَ سُلَيْمُ بْنُ قَيْسٍ الْهِلَالِيُّ وَ عَبِيدَةُ السَّلْمَانِيُّ الْمُرَادِيُّ عَرَبِيٌّ}}.</ref>. آنان عبارتند از:
اما در اختصاص بعد از نام پدرش سعید این جملۀ جدیدی در نظر گرفته شده و مربوط به بعد دانسته‌اند که چنین نتیجه می‌دهد: نام سه تن که بعد می‌آید، جزو [[شرطة الخمیس]] هستند<ref>إختصاص، ص۳: {{متن حدیث|وَ كَانَ مِنْ شُرْطَةِ الْخَمِيسِ أَبُو الرَّضِيِّ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ يَحْيَى الْحَضْرَمِيُّ وَ سُلَيْمُ بْنُ قَيْسٍ الْهِلَالِيُّ وَ عَبِيدَةُ السَّلْمَانِيُّ الْمُرَادِيُّ عَرَبِيٌّ}}.</ref>. آنان عبارتند از:
#[[ابو‌الرّضا عبدالله بن یحیی حضرمی]]: بی تردید [[عبدالله بن یحیی]]، یا [[نجی حضرمی]]، از اعضای شرطةالخمیس بود؛ چون حضرت در [[حدیثی]] وی را عضو این گروه معرفی می‌کند.
#[[ابو‌الرّضا عبدالله بن یحیی حضرمی]]: بی تردید [[عبدالله بن یحیی]]، یا [[نجی حضرمی]]، از اعضای شرطة الخمیس بود؛ چون حضرت در [[حدیثی]] وی را عضو این گروه معرفی می‌کند.
#[[سُلَیم بن قَیس هلالی]]: در [[بحارالانوار]]<ref>مجلسی، بحارالانوار، ج۳۴، ص۲۷۲.</ref> و برخی کتاب‌های دیگر وی را جزو شرطةالخمیس دانسته‌اند<ref>هلالی، کتاب سلیم (سه جلدی)، تحقیق محمدباقر انصاری، ج۱، ص۲۶۵.</ref>. او مؤلف کتاب سُلَیم بن قَیس است که مرحوم [[کلینی]] به آن [[اعتماد]] داشته و [[اخبار]] گوناگونی را از وی نقل کرده است. او از [[امیرالمؤمنین]] [[احادیث]] مختلفی نقل کرده و یا شنیده است<ref>رجال النّجاشی، ص۸؛ فهرست کتب الشّیعة و اصولهم و اسماء المصنّفین و اصحاب الاصول، ص۲۳۰؛ رجال الطوسی، ص۱۳۶؛ ابن داوود، الرّجال، ص۱۷۸.</ref>. [[تاریخ دمشق]]، خبری از وی با عنوان سلیمان بن قیس عامری دربارۀ [[شهادت]] [[اویس قرنی]] و جمعی دیگر در [[صفّین]] نقل کرده است<ref>الکافی، ج۱، ص۴۴، ص۴۶، ص۶۲ و۱۹۱.</ref>. شرح حالش در کتاب‌های [[رجال]] آمده و کنیه‌اش [[ابوصادق]] است<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۹، ص۴۵۵.</ref>.
#[[سُلَیم بن قَیس هلالی]]: در [[بحارالانوار]]<ref>مجلسی، بحارالانوار، ج۳۴، ص۲۷۲.</ref> و برخی کتاب‌های دیگر وی را جزو شرطة الخمیس دانسته‌اند<ref>هلالی، کتاب سلیم (سه جلدی)، تحقیق محمدباقر انصاری، ج۱، ص۲۶۵.</ref>. او مؤلف کتاب سُلَیم بن قَیس است که مرحوم [[کلینی]] به آن [[اعتماد]] داشته و [[اخبار]] گوناگونی را از وی نقل کرده است. او از [[امیرالمؤمنین]] [[احادیث]] مختلفی نقل کرده و یا شنیده است<ref>رجال النّجاشی، ص۸؛ فهرست کتب الشّیعة و اصولهم و اسماء المصنّفین و اصحاب الاصول، ص۲۳۰؛ رجال الطوسی، ص۱۳۶؛ ابن داوود، الرّجال، ص۱۷۸.</ref>. [[تاریخ دمشق]]، خبری از وی با عنوان سلیمان بن قیس عامری دربارۀ [[شهادت]] [[اویس قرنی]] و جمعی دیگر در [[صفّین]] نقل کرده است<ref>الکافی، ج۱، ص۴۴، ص۴۶، ص۶۲ و۱۹۱.</ref>. شرح حالش در کتاب‌های [[رجال]] آمده و کنیه‌اش [[ابوصادق]] است<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۹، ص۴۵۵.</ref>.
#[[عَبیدة بن عمرو سَلمانی مرادی عربی]].
#[[عَبیدة بن عمرو سَلمانی مرادی عربی]].


مسلّم است که [[عبدالله بن یحیی حضرمی]] از اعضای با [[افتخار]] شرطةالخمیس بوده است، اما عَبیده جزو کسانی است که در آغاز [[جنگ صفّین]] در [[حقانیت]] [[نبرد امام]] علی{{ع}} با [[معاویه]] [[تردید]] کرده بود. بنابراین، درصورتی می‌‌توان وی را جزو شرطةالخمیس دانست که منبع دیگری آن را [[تأیید]] کند. در این صورت فقط عبدالله جزو این جمع خواهد بود؛ مگر این که گفته شود وی بعداً [[بصیرت]] یافته در جرگۀ اولیای حضرت و [[شرطةالخمیس]] قرار گرفته است.
مسلّم است که [[عبدالله بن یحیی حضرمی]] از اعضای با [[افتخار]] شرطة الخمیس بوده است، اما عَبیده جزو کسانی است که در آغاز [[جنگ صفّین]] در [[حقانیت]] [[نبرد امام]] علی{{ع}} با [[معاویه]] [[تردید]] کرده بود. بنابراین، درصورتی می‌‌توان وی را جزو شرطة الخمیس دانست که منبع دیگری آن را [[تأیید]] کند. در این صورت فقط عبدالله جزو این جمع خواهد بود؛ مگر این که گفته شود وی بعداً [[بصیرت]] یافته در جرگۀ اولیای حضرت و [[شرطة الخمیس]] قرار گرفته است.


اگر گفته شود: تمام این جمع از شرطةالخمیس بودند این اشکال باقی است که چرا هنگام یاد نام [[حکیم]] یا [[عبدالله بن یحیی]]، این دو جزو این جمع ذکر شده‌اند.
اگر گفته شود: تمام این جمع از شرطة الخمیس بودند این اشکال باقی است که چرا هنگام یاد نام [[حکیم]] یا [[عبدالله بن یحیی]]، این دو جزو این جمع ذکر شده‌اند.


در ادامه در اختصاص از جمله [[خواص]] حضرت، [[تمیم بن حِذْیَم ناجی]] بیان شده که در [[صفّین]] حضور داشته و قنبر [[غلام]] حضرت، [[ابو‌فاخته]] غلام دیگر حضرت، [[عبیدالله بن ابی رافع]] که کاتب حضرت بوده است<ref>اختصاص، ص۲- ۴. در وقعة صفّین، ص۴۷۸، ۵۵۴ و ۵۵۶ گزارش‌هایی دربارۀ تمیم بن حِذیَمْ در صفّین آمده است.</ref>.
در ادامه در اختصاص از جمله [[خواص]] حضرت، [[تمیم بن حِذْیَم ناجی]] بیان شده که در [[صفّین]] حضور داشته و قنبر [[غلام]] حضرت، [[ابو‌فاخته]] غلام دیگر حضرت، [[عبیدالله بن ابی رافع]] که کاتب حضرت بوده است<ref>اختصاص، ص۲- ۴. در وقعة صفّین، ص۴۷۸، ۵۵۴ و ۵۵۶ گزارش‌هایی دربارۀ تمیم بن حِذیَمْ در صفّین آمده است.</ref>.
خط ۱۶۶: خط ۱۶۵:
در این صورت «شبیرِ» قبلی، «ابن شکل» است. اینان ۴۴ نفر شدند. افراد دیگری عضو این جمع معرفی شده‌اند.
در این صورت «شبیرِ» قبلی، «ابن شکل» است. اینان ۴۴ نفر شدند. افراد دیگری عضو این جمع معرفی شده‌اند.


آنچه ممکن است باعث تقویت این موضوع شود که اینها جزو [[شرطةالخمیس]] بودند. این است که مجدداً در [[یاران]] یَمَنی حضرت، نام [[اصبغ بن نباته]] آمده است. و چون موضوع اختلافی است، ما شرح حال کسانی از [[نیروی انتظامی]] حضرت را می‌آوریم که در دیگر منابع آمده باشد. باید دانست با توجه به بیان عدد شش هزار نفر برای [[جمعیت]] شرطةالخمیس، بعید نیست که اینها همه از اعضای آن باشند.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج4، ص 308 - 319.</ref>
آنچه ممکن است باعث تقویت این موضوع شود که اینها جزو [[شرطة الخمیس]] بودند. این است که مجدداً در [[یاران]] یَمَنی حضرت، نام [[اصبغ بن نباته]] آمده است. و چون موضوع اختلافی است، ما شرح حال کسانی از [[نیروی انتظامی]] حضرت را می‌آوریم که در دیگر منابع آمده باشد. باید دانست با توجه به بیان عدد شش هزار نفر برای [[جمعیت]] شرطة الخمیس، بعید نیست که اینها همه از اعضای آن باشند.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج4، ص 308 - 319.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش