پرش به محتوا

حارث بن هشام مخزومی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۲: خط ۲:


== مقدمه ==
== مقدمه ==
ابوعبدالرحمان<ref>انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۷۵؛ تهذیب الکمال، ج ۵، ص ۲۹۵.</ref> [[حارث بن هشام بن مغیرة بن عبدالله]]،<ref>رجال الطوسی، ص ۳۵؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۰۱؛ اعلام القرآن، ص ۲۷۸.</ref> [[برادر]] [[ابوجهل]] و پسر عموی [[خالد بن ولید]] بود.<ref> انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۷۵؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۶۴۴.</ref> پدرش [[هشام بن مغیره]]، مورد توجه [[قریش]] بود و تا مدت‌ها [[روز]] وفاتش را مبدأ [[تاریخ]] [[قریش]] می‌شناختند.<ref> انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۷۲.</ref> هشام سخاوتمند بود و در [[راه خدا]] [[انفاق]] می‌کرد.<ref>انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۷۲ - ۱۷۳.</ref> مادرش ام جُلاس،<ref>الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۰۱؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۳۵۱.</ref> [[اسماء بنت مَخْرَمَه تمیمی]]<ref>الاغانی، ج ۱، ص ۷۴؛ انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۷۳.</ref> به [[خرید و فروش]] [[عطر]] می‌پرداخت.<ref> الاغانی، ج ۱، ص ۷۴.</ref> وی مدتی نیز [[همسر]] [[ابوربیعه مخزومی]] بود و از این رو [[حارث بن هشام]] با [[عبدالله بن ابی‌ربیعه مخزومی|عبدالله‌]] و [[عیاش بن ابی‌ربیعه]] برادر بود.
ابوعبدالرحمان<ref>انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۷۵؛ تهذیب الکمال، ج ۵، ص ۲۹۵.</ref> [[حارث بن هشام بن مغیرة بن عبدالله]]،<ref>رجال الطوسی، ص ۳۵؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۰۱؛ اعلام القرآن، ص ۲۷۸.</ref> [[برادر]] [[ابوجهل]] و پسر عموی [[خالد بن ولید]] بود.<ref> انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۷۵؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۶۴۴.</ref> پدرش [[هشام بن مغیره]]، مورد توجه [[قریش]] بود و تا مدت‌ها [[روز]] وفاتش را مبدأ [[تاریخ]] [[قریش]] می‌شناختند.<ref> انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۷۲.</ref> هشام سخاوتمند بود و در [[راه خدا]] [[انفاق]] می‌کرد.<ref>انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۷۲ - ۱۷۳.</ref> مادرش [[ام جُلاس]]،<ref>الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۰۱؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۳۵۱.</ref> [[اسماء بنت مَخْرَمَه تمیمی]]<ref>الاغانی، ج ۱، ص ۷۴؛ انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۷۳.</ref> به [[خرید و فروش]] [[عطر]] می‌پرداخت.<ref> الاغانی، ج ۱، ص ۷۴.</ref> وی مدتی نیز [[همسر]] [[ابوربیعه مخزومی]] بود و از این رو [[حارث بن هشام]] با [[عبدالله بن ابی‌ربیعه مخزومی|عبدالله‌]] و [[عیاش بن ابی‌ربیعه]] برادر بود.


حارث نیز همچون [[پدر]] از اشراف و سخاوتمندان قریش و [[رهبر]] [[طایفه]] [[بنی مخزوم]] بود.<ref>المنمق، ص ۳۴۲؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۰۳.</ref> وی با یکی دیگر از [[اشراف قریش]] یعنی [[حکیم بن حزام اسدی]]، پسر برادر [[خدیجه]] کبرا {{ع}} رابطه نزدیکی داشت؛ به گونه‌ای که وی را همدم و ندیم او دانسته‌اند.<ref> المحبّر، ص ۱۷۶.</ref> حارث را از جنگاوران و چابک‌سواران قریش نیز شمرده‌اند.<ref>المنمق، ص ۴۲۰.</ref> گزارش‌هایی محدود درباره رویارویی حارث و [[پیامبر]] در دست است و گویا نسبت به دیگر اشراف قریش واکنش کمتری در برابر پیامبر نشان می‌داده است؛ از جمله [[روزی]] او و [[عبداللّه ‌بن ابی امیه]] از [[پیامبر اکرم]] {{صل}} خواستند چونان امم پیشین نشانه‌هایی مانند جوشش چشمه از سنگ بر آنان بنمایاند. به دنبال این درخواست لجوجانه [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|وَمَا مَنَعَنَا أَنْ نُرْسِلَ بِالْآيَاتِ إِلَّا أَنْ كَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ وَآتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِهَا وَمَا نُرْسِلُ بِالْآيَاتِ إِلَّا تَخْوِيفًا}}<ref>«و چیزی ما را از فرستادن نشانه‌ها باز نداشت جز اینکه پیشینیان آن را دروغ می‌شمردند و ما برای ثمود آن ناقه را روشنگرانه فرستادیم اما به آن ستم روا داشتند و ما نشانه‌ها را جز برای بیم دادن نمی‌فرستیم» سوره اسراء، آیه ۵۹.</ref> نازل شد و آنان را [[بیم]] داد که اگر نشانه‌ای نازل شود و آنها آن را [[تکذیب]] کنند گرفتار [[عذاب الهی]] خواهند شد.<ref>تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۵۳۷ - ۵۳۸.</ref> با [[بیعت]] یثربیان با [[پیامبراکرم]] {{صل}} در [[عقبه دوم]] در سال دوازدهم [[بعثت]]، [[حارث]] همراه گروهی از مکیان نزد آنان رفت و آنان را [[سرزنش]] کرد.<ref> السیرة النبویه، ج ۱، ص ۳۰۷.</ref> یک سال بعد [[اشراف قریش]] [[تصمیم]] گرفتند [[کار]] [[پیامبر]] را یکسره کنند و برای [[اخراج]]، اعدام یا [[زندانی]] کردن [[پیامبر اکرم]] {{صل}} تصمیم گرفتند. هرچند [[آیه]] {{متن قرآن|أَلَا تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُمْ بَدَءُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ}}<ref>«چرا با گروهی که پیمان‌های خود را شکستند و به بیرون راندن پیامبر دل نهادند و نخست بار پیکار با شما را آغاز کردند جنگ نمی‌کنید؟ آیا از آنها می‌هراسید؟ با آنکه- اگر مؤمنید- خداوند سزاوارتر است که از وی بهراسید» سوره توبه، آیه ۱۳.</ref> در اواخر [[عصر]] [[مدنی]] و ناظر به مسائل همان دوره نازل شده، عبارت {{متن قرآن|وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ}} در آیه یادآور تصمیم[[قریش]] به اخراج پیامبر از [[مکه]] است. بنا به [[روایت]] [[ابن عباس]]، [[حارث‌ بن هشام]] یکی از اعضای شورای [[تصمیم‌گیری]] بود.<ref> تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۱۵۹.</ref> با [[هجرت]] [[مسلمانان]] به [[مدینه]] [[عیاش]] مخزومی [[برادر]] [[مسلمان]] شده حارث مخفیانه و از [[ترس]] [[خاندان]] خود پیش از پیامبر اکرم به مدینه هجرت کرد. مادرش [[اسماء بنت مخرمه]] با شنیدن این [[خبر]] [[سوگند]] یاد کرد که آبی نیاشامد و غذایی نخورد و زیر سقف نرود تا عیاش به مکه بازگردد، از این رو حارث بن هشام و برادرش [[ابوجهل]] در پی او رفتند و با [[تعهد]] به اینکه به دینش کاری نداشته باشند از او خواستند به مکه بازگردد. در میانه [[راه]] حارث بن هشام، ابوجهل و [[حارث بن یزید عامری]] آن‌قدر او را زدند تا از [[اسلام]] [[بیزاری]] جست و [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذَابِ اللَّهِ وَلَئِنْ جَاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ أَوَلَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فِي صُدُورِ الْعَالَمِينَ}}<ref>«و برخی از مردم کسانی هستند که می‌گویند: به خداوند ایمان آورده‌ایم آنگاه چون در راه خداوند، آزاری ببینند گزند مردم را همچون عذاب خداوند می‌انگارند و اگر از سوی پروردگارت امدادی برسد می‌گویند: بی‌گمان ما با شما بوده‌ایم؛ آیا خداوند به آنچه جهانیان در دل دارند داناتر نیست؟» سوره عنکبوت، آیه ۱۰.</ref>.<ref> انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۳۷ - ۲۳۸؛ روض الجنان، ج ۱۵، ص ۱۹۲؛ مجمع البیان، ج ۸، ص ۴۲۹.</ref> [[حارث]] در [[جنگ بدر]]، از تأمین‌کنندگان آذوقه و غذای [[سپاه]] بود که درباره آنان چنین نازل گردید: {{متن قرآن|الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ}}<ref>«(خداوند) کردارهای کسانی را که کفر ورزیدند و (مردم را) از راه خداوند باز داشتند بیراه گرداند» سوره محمد، آیه ۱.</ref>.<ref>تفسیر مقاتل، ج ۳، ص ۳۷۵؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۸، ص ۳۳؛ لباب التأویل، ج ۴، ص ۱۳۹.</ref> آنچه باعث توجه [[سیره‌نویسان]] به [[حارث بن هشام]] در [[نبرد]] [[بدر]] شده رابطه او با [[سراقة بن مالک]] است. بر اساس [[روایات]] [[عبدالله ‌بن عباس]] و [[محمد بن اسحاق]] و سدّی و کلبی [[سپاه قریش]] پیش از حرکت به سوی [[مدینه]] نگران [[حمله]] [[بنی کنانه]] [[دشمن]] قدیمی خود به [[مکه]] بودند که [[سراقة بن مالک|سُراقَة بن مالک]] از اشراف و رؤسای بنی کنانه به آنان [[اطمینان]] داد که در نبرد با [[پیامبر]] گزندی به ایشان نرسد. سپاه قریش پس از اطمینان از این امر، روی به [[بدر]] نهاد. [[سراقة]] نیز با آنان همراه شد و دست در دست حارث بن هشام نهاده بود. با رویارویی دو سپاه، [[سراقه]] از صحنه نبرد گریخت؛ گویا [[قریش]] فرار سراقه را سبب [[شکست]] خود می‌دانست؛ ولی بعدها سراقه [[حضور]] خود را در بدر [[انکار]] کرد و شایع شد که [[شیطان]] به صورت سراقه در این نبرد شرکت کرده است.<ref>المعجم الکبیر، ج ۵، ص ۴۷ - ۴۸؛ روض‌الجنان، ج ۹، ص ۱۲۷ - ۱۲۸؛ مناقب، ج ۱، ص ۱۶۳؛ زاد المسیر، ج ۲، ص ۲۱۶.</ref> پس از فرار حارث بن هشام از معرکه بدر، [[حسّان بن ثابت]] با اشعاری او را هجو کرد.<ref>المحبّر، ص ۵۰۱ - ۵۰۲؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۰۱؛ تهذیب الکمال، ج ۵، ص ۲۹۷.</ref> او نیز برای توجیه فرار خود از میدان [[جنگ]] شعری سرود.<ref>اسدالغابه، ج ۱، ص ۶۴۴.</ref> حارث در [[جنگ احد]] در [[سال سوم هجری]] شرکت داشت و همچون بسیاری دیگر از بزرگان قریش <ref>المغازی، ج ۱، ص ۲۰۳؛ السیرة النبویه، ج ۳، ص ۵۸۲.</ref> [[همسر]] خود، [[فاطمه]] دختر [[ولید بن مغیره]] و [[خواهر]] [[خالد]] <ref>اسدالغابه، ج ۷، ص ۲۲۶.</ref> را همراه خود برده بود <ref> المغازی، ج ۱، ص ۲۰۳؛ السیرة النبویه، ج ۳، ص ۵۸۲.</ref> گفته شده: پس از [[شکست]] [[احد]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[حارث بن هشام]] و دیگر اشراف [[سپاه قریش]] را [[نفرین]] کرد که [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظَالِمُونَ}}<ref>«- تو را در این کار هیچ دستی نیست- چه (خداوند) توبه آنان را بپذیرد یا عذابشان کند، که آنان بی‌گمان ستمگرند» سوره آل عمران، آیه ۱۲۸.</ref> نازل شد.<ref>جامع‌البیان، ج ۴، ص ۵۸؛ روض الجنان، ج ۵، ص ۶۱؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۱۰۰.</ref> بر اساس این گزارش، [[آیه]] درصدد بوده تا [[حضرت]] را از [[لعن]] آنان بازدارد؛ ولی بنا به گفته [[طبرسی]] و [[زمخشری]] [[پیامبر]] ایشان را نفرین نکرد، بلکه ایشان از [[پایبندی]] آنها به [[کفر]] [[رنج]] می‌برد و این آیه بیان می‌کند که [[ایمان]] آنها در دست تو نیست که در آیه {{متن قرآن|لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ}}<ref>«مبادا خود را از اینکه (مشرکان) ایمان نمی‌آورند به هلاکت افکنی» سوره شعراء، آیه ۳.</ref>.<ref>مجمع‌البیان، ج ۲، ص ۸۳۱ - ۸۳۲؛ الکشاف، ج ۳، ص ۲۹۸.</ref> هم بیان شده است.
حارث نیز همچون [[پدر]] از اشراف و سخاوتمندان قریش و [[رهبر]] [[طایفه]] [[بنی مخزوم]] بود.<ref>المنمق، ص ۳۴۲؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۰۳.</ref> وی با یکی دیگر از [[اشراف قریش]] یعنی [[حکیم بن حزام اسدی]]، پسر برادر [[خدیجه]] کبرا {{ع}} رابطه نزدیکی داشت؛ به گونه‌ای که وی را همدم و ندیم او دانسته‌اند.<ref> المحبّر، ص ۱۷۶.</ref> حارث را از جنگاوران و چابک‌سواران قریش نیز شمرده‌اند.<ref>المنمق، ص ۴۲۰.</ref> گزارش‌هایی محدود درباره رویارویی حارث و [[پیامبر]] در دست است و گویا نسبت به دیگر اشراف قریش واکنش کمتری در برابر پیامبر نشان می‌داده است؛ از جمله [[روزی]] او و [[عبداللّه ‌بن ابی امیه]] از [[پیامبر اکرم]] {{صل}} خواستند چونان امم پیشین نشانه‌هایی مانند جوشش چشمه از سنگ بر آنان بنمایاند. به دنبال این درخواست لجوجانه [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|وَمَا مَنَعَنَا أَنْ نُرْسِلَ بِالْآيَاتِ إِلَّا أَنْ كَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ وَآتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِهَا وَمَا نُرْسِلُ بِالْآيَاتِ إِلَّا تَخْوِيفًا}}<ref>«و چیزی ما را از فرستادن نشانه‌ها باز نداشت جز اینکه پیشینیان آن را دروغ می‌شمردند و ما برای ثمود آن ناقه را روشنگرانه فرستادیم اما به آن ستم روا داشتند و ما نشانه‌ها را جز برای بیم دادن نمی‌فرستیم» سوره اسراء، آیه ۵۹.</ref> نازل شد و آنان را [[بیم]] داد که اگر نشانه‌ای نازل شود و آنها آن را [[تکذیب]] کنند گرفتار [[عذاب الهی]] خواهند شد.<ref>تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۵۳۷ - ۵۳۸.</ref> با [[بیعت]] یثربیان با [[پیامبراکرم]] {{صل}} در [[عقبه دوم]] در سال دوازدهم [[بعثت]]، [[حارث]] همراه گروهی از مکیان نزد آنان رفت و آنان را [[سرزنش]] کرد.<ref> السیرة النبویه، ج ۱، ص ۳۰۷.</ref> یک سال بعد [[اشراف قریش]] [[تصمیم]] گرفتند [[کار]] [[پیامبر]] را یکسره کنند و برای [[اخراج]]، اعدام یا [[زندانی]] کردن [[پیامبر اکرم]] {{صل}} تصمیم گرفتند. هرچند [[آیه]] {{متن قرآن|أَلَا تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُمْ بَدَءُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ}}<ref>«چرا با گروهی که پیمان‌های خود را شکستند و به بیرون راندن پیامبر دل نهادند و نخست بار پیکار با شما را آغاز کردند جنگ نمی‌کنید؟ آیا از آنها می‌هراسید؟ با آنکه- اگر مؤمنید- خداوند سزاوارتر است که از وی بهراسید» سوره توبه، آیه ۱۳.</ref> در اواخر [[عصر]] [[مدنی]] و ناظر به مسائل همان دوره نازل شده، عبارت {{متن قرآن|وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ}} در آیه یادآور تصمیم[[قریش]] به اخراج پیامبر از [[مکه]] است. بنا به [[روایت]] [[ابن عباس]]، [[حارث‌ بن هشام]] یکی از اعضای شورای [[تصمیم‌گیری]] بود.<ref> تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۱۵۹.</ref> با [[هجرت]] [[مسلمانان]] به [[مدینه]] [[عیاش]] مخزومی [[برادر]] [[مسلمان]] شده حارث مخفیانه و از [[ترس]] [[خاندان]] خود پیش از پیامبر اکرم به مدینه هجرت کرد. مادرش [[اسماء بنت مخرمه]] با شنیدن این [[خبر]] [[سوگند]] یاد کرد که آبی نیاشامد و غذایی نخورد و زیر سقف نرود تا عیاش به مکه بازگردد، از این رو حارث بن هشام و برادرش [[ابوجهل]] در پی او رفتند و با [[تعهد]] به اینکه به دینش کاری نداشته باشند از او خواستند به مکه بازگردد. در میانه [[راه]] حارث بن هشام، ابوجهل و [[حارث بن یزید عامری]] آن‌قدر او را زدند تا از [[اسلام]] [[بیزاری]] جست و [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذَابِ اللَّهِ وَلَئِنْ جَاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ أَوَلَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فِي صُدُورِ الْعَالَمِينَ}}<ref>«و برخی از مردم کسانی هستند که می‌گویند: به خداوند ایمان آورده‌ایم آنگاه چون در راه خداوند، آزاری ببینند گزند مردم را همچون عذاب خداوند می‌انگارند و اگر از سوی پروردگارت امدادی برسد می‌گویند: بی‌گمان ما با شما بوده‌ایم؛ آیا خداوند به آنچه جهانیان در دل دارند داناتر نیست؟» سوره عنکبوت، آیه ۱۰.</ref>.<ref> انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۳۷ - ۲۳۸؛ روض الجنان، ج ۱۵، ص ۱۹۲؛ مجمع البیان، ج ۸، ص ۴۲۹.</ref> [[حارث]] در [[جنگ بدر]]، از تأمین‌کنندگان آذوقه و غذای [[سپاه]] بود که درباره آنان چنین نازل گردید: {{متن قرآن|الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ}}<ref>«(خداوند) کردارهای کسانی را که کفر ورزیدند و (مردم را) از راه خداوند باز داشتند بیراه گرداند» سوره محمد، آیه ۱.</ref>.<ref>تفسیر مقاتل، ج ۳، ص ۳۷۵؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۸، ص ۳۳؛ لباب التأویل، ج ۴، ص ۱۳۹.</ref> آنچه باعث توجه [[سیره‌نویسان]] به [[حارث بن هشام]] در [[نبرد]] [[بدر]] شده رابطه او با [[سراقة بن مالک]] است. بر اساس [[روایات]] [[عبدالله ‌بن عباس]] و [[محمد بن اسحاق]] و سدّی و کلبی [[سپاه قریش]] پیش از حرکت به سوی [[مدینه]] نگران [[حمله]] [[بنی کنانه]] [[دشمن]] قدیمی خود به [[مکه]] بودند که [[سراقة بن مالک|سُراقَة بن مالک]] از اشراف و رؤسای بنی کنانه به آنان [[اطمینان]] داد که در نبرد با [[پیامبر]] گزندی به ایشان نرسد. سپاه قریش پس از اطمینان از این امر، روی به [[بدر]] نهاد. [[سراقة]] نیز با آنان همراه شد و دست در دست حارث بن هشام نهاده بود. با رویارویی دو سپاه، [[سراقه]] از صحنه نبرد گریخت؛ گویا [[قریش]] فرار سراقه را سبب [[شکست]] خود می‌دانست؛ ولی بعدها سراقه [[حضور]] خود را در بدر [[انکار]] کرد و شایع شد که [[شیطان]] به صورت سراقه در این نبرد شرکت کرده است.<ref>المعجم الکبیر، ج ۵، ص ۴۷ - ۴۸؛ روض‌الجنان، ج ۹، ص ۱۲۷ - ۱۲۸؛ مناقب، ج ۱، ص ۱۶۳؛ زاد المسیر، ج ۲، ص ۲۱۶.</ref> پس از فرار حارث بن هشام از معرکه بدر، [[حسّان بن ثابت]] با اشعاری او را هجو کرد.<ref>المحبّر، ص ۵۰۱ - ۵۰۲؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۰۱؛ تهذیب الکمال، ج ۵، ص ۲۹۷.</ref> او نیز برای توجیه فرار خود از میدان [[جنگ]] شعری سرود.<ref>اسدالغابه، ج ۱، ص ۶۴۴.</ref> حارث در [[جنگ احد]] در [[سال سوم هجری]] شرکت داشت و همچون بسیاری دیگر از بزرگان قریش <ref>المغازی، ج ۱، ص ۲۰۳؛ السیرة النبویه، ج ۳، ص ۵۸۲.</ref> [[همسر]] خود، [[فاطمه]] دختر [[ولید بن مغیره]] و [[خواهر]] [[خالد]] <ref>اسدالغابه، ج ۷، ص ۲۲۶.</ref> را همراه خود برده بود <ref> المغازی، ج ۱، ص ۲۰۳؛ السیرة النبویه، ج ۳، ص ۵۸۲.</ref> گفته شده: پس از [[شکست]] [[احد]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[حارث بن هشام]] و دیگر اشراف [[سپاه قریش]] را [[نفرین]] کرد که [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظَالِمُونَ}}<ref>«- تو را در این کار هیچ دستی نیست- چه (خداوند) توبه آنان را بپذیرد یا عذابشان کند، که آنان بی‌گمان ستمگرند» سوره آل عمران، آیه ۱۲۸.</ref> نازل شد.<ref>جامع‌البیان، ج ۴، ص ۵۸؛ روض الجنان، ج ۵، ص ۶۱؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۱۰۰.</ref> بر اساس این گزارش، [[آیه]] درصدد بوده تا [[حضرت]] را از [[لعن]] آنان بازدارد؛ ولی بنا به گفته [[طبرسی]] و [[زمخشری]] [[پیامبر]] ایشان را نفرین نکرد، بلکه ایشان از [[پایبندی]] آنها به [[کفر]] [[رنج]] می‌برد و این آیه بیان می‌کند که [[ایمان]] آنها در دست تو نیست که در آیه {{متن قرآن|لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ}}<ref>«مبادا خود را از اینکه (مشرکان) ایمان نمی‌آورند به هلاکت افکنی» سوره شعراء، آیه ۳.</ref>.<ref>مجمع‌البیان، ج ۲، ص ۸۳۱ - ۸۳۲؛ الکشاف، ج ۳، ص ۲۹۸.</ref> هم بیان شده است.
۲۱۸٬۱۴۶

ویرایش