حر بن یزید ریاحی: تفاوت میان نسخهها
←حُر بر سر دوراهی دنیا و آخرت
(←مقدمه) |
|||
خط ۸۶: | خط ۸۶: | ||
[[امام]] {{ع}} سرانجام با مراقبتهای ویژه حر و سپاهیانش در [[روز]] پنجشنبه، دوم [[محرم]] سال ۶۱ه.ق وارد [[کربلا]] شد. تا قبل از [[حادثه کربلا]]، مورخان نامی از [[حر بن یزید ریاحی]]، ذکر نکردهاند و [[تاریخ]] در اینکه او قبل از کربلا در چه کاری بوده و چگونه [[روزگار]] سپری نموده، ساکت است. اما در این مدت هشت روزی که حر، سپاه امام {{ع}} را [[همراهی]] میکرد، چنان متأثر از امام {{ع}} شده بود که [[دل]] از دنیا [[برید]] و در لوای ولایت امام [[معصوم]] {{ع}} عاشقانه، [[جان]] خویش را [[فدا]] نمود. | [[امام]] {{ع}} سرانجام با مراقبتهای ویژه حر و سپاهیانش در [[روز]] پنجشنبه، دوم [[محرم]] سال ۶۱ه.ق وارد [[کربلا]] شد. تا قبل از [[حادثه کربلا]]، مورخان نامی از [[حر بن یزید ریاحی]]، ذکر نکردهاند و [[تاریخ]] در اینکه او قبل از کربلا در چه کاری بوده و چگونه [[روزگار]] سپری نموده، ساکت است. اما در این مدت هشت روزی که حر، سپاه امام {{ع}} را [[همراهی]] میکرد، چنان متأثر از امام {{ع}} شده بود که [[دل]] از دنیا [[برید]] و در لوای ولایت امام [[معصوم]] {{ع}} عاشقانه، [[جان]] خویش را [[فدا]] نمود. | ||
امام {{ع}} در برابر سپاه دشمن آمد در حالی که به صفهای آنها نظاره میکرد خطبه غرایی ایراد نمود و آنها را [[نصیحت]] فرمود. یکی از کسانی که تحت تأثیر سخنان دلنشین و گفتار [[امام حسین]] {{ع}} قرار گرفت [[حر بن یزید ریاحی]] بود. حُر پس از [[استغاثه]] امام با [[قلبی]] لرزان و آهی سوزان، نزد عمر سعد رفت<ref>الملهوف، ص۱۵۹. ولی طبق نقل دیگر مورخان، مثل شیخ مفید، طبری، ابن اثیر، ابن کثیر، پس از سخنان امام {{ع}}، حردانست لشکر کوفه، تصمیم به جنگ با حسین دارد و پیشنهاد او پذیرفته نمیشود؛ لذا نزد عمر سعد رفت.</ref> و گفت: آیا با این [[مرد]] (یعنی با [[امام حسین]] {{ع}}) میجنگی؟ [[عمر سعد]] گفت: آری، به [[خدا]] [[جنگ]] [[سختی]] خواهم کرد که آسانترین آن، سرها از تنها جدا شود و دستها قلم گردد. حُر پرسید: آیا به یکی از پیشنهادهایی که [[حسین]] به تو داده [[راضی]] نمیشوی؟<ref> امام {{ع}} مکرر پیام داده بود و با سخن و خطبه خوانده بود.</ref> عمر سعد گفت: اگر کار به دست من بود میپذیرفتم، ولی امیرت (یعنی [[ابن زیاد]]) راضی نمیشود و نمیگذارد خواسته من عملی شود<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۷؛ و ر. ک: ارشاد مفید، ج۲، ص۹۹ و الملهوف، ص۱۵۹.</ref>. | امام {{ع}} در برابر سپاه دشمن آمد در حالی که به صفهای آنها نظاره میکرد خطبه غرایی ایراد نمود و آنها را [[نصیحت]] فرمود. یکی از کسانی که تحت تأثیر سخنان دلنشین و گفتار [[امام حسین]] {{ع}} قرار گرفت [[حر بن یزید ریاحی]] بود. حُر پس از [[استغاثه]] امام با [[قلبی]] لرزان و آهی سوزان، نزد عمر سعد رفت<ref>الملهوف، ص۱۵۹. ولی طبق نقل دیگر مورخان، مثل شیخ مفید، طبری، ابن اثیر، ابن کثیر، پس از سخنان امام {{ع}}، حردانست لشکر کوفه، تصمیم به جنگ با حسین دارد و پیشنهاد او پذیرفته نمیشود؛ لذا نزد عمر سعد رفت.</ref> و گفت: آیا با این [[مرد]] (یعنی با [[امام حسین]] {{ع}}) میجنگی؟ [[عمر سعد]] گفت: آری، به [[خدا]] [[جنگ]] [[سختی]] خواهم کرد که آسانترین آن، سرها از تنها جدا شود و دستها قلم گردد. حُر پرسید: آیا به یکی از پیشنهادهایی که [[حسین]] به تو داده [[راضی]] نمیشوی؟<ref> امام {{ع}} مکرر پیام داده بود و با سخن و خطبه خوانده بود.</ref> عمر سعد گفت: اگر کار به دست من بود میپذیرفتم، ولی امیرت (یعنی [[ابن زیاد]]) راضی نمیشود و نمیگذارد خواسته من عملی شود<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۷؛ و ر.ک: ارشاد مفید، ج۲، ص۹۹ و الملهوف، ص۱۵۹.</ref>. | ||
حر آرام آرام به لشکرگاه [[حسین]] {{ع}} نزدیک شد. در همین حال یکی از بستگان دیگرش به نام [[مهاجر بن اوس ریاحی]]، چون حُر را با وضع غیر عادی دید پرسید: ای حر! چه خیال داری، حالت را دگرگون میبینم، آیا میخواهی حمله کنی؟ حُر پاسخ او را نداد ـ چون از گذشته نادم و به [[آینده]] [[امیدوار]] بود در این جزر و مد درونی ـ لرزه بر اندامش افتاد اما ساکت ماند. مهاجر به او گفت: ای حر! به خدا قسم، کار تو مشکوک است. به خدا [[سوگند]] تو را در هیچ موقعی مانند آنچه الآن از تو میبینم مشاهده نکرده بودم و اگر از من سؤال میشد شجاعترین [[مردم کوفه]] کیست. من از تو نمیگذشتم، پس این چه حالی است که از تو میبینم که لرزان و پریشان هستی؟ حُر گفت: راستش این است که به [[خدا]] قسم من خود را بین [[بهشت و جهنم]] مخیر میبینم! و به خدا [[سوگند]] چیزی را بر [[بهشت]] [[اختیار]] نمیکنم، گرچه مرا قطعه قطعه کنند، و در [[آتش]] بسوزانند! | حر آرام آرام به لشکرگاه [[حسین]] {{ع}} نزدیک شد. در همین حال یکی از بستگان دیگرش به نام [[مهاجر بن اوس ریاحی]]، چون حُر را با وضع غیر عادی دید پرسید: ای حر! چه خیال داری، حالت را دگرگون میبینم، آیا میخواهی حمله کنی؟ حُر پاسخ او را نداد ـ چون از گذشته نادم و به [[آینده]] [[امیدوار]] بود در این جزر و مد درونی ـ لرزه بر اندامش افتاد اما ساکت ماند. مهاجر به او گفت: ای حر! به خدا قسم، کار تو مشکوک است. به خدا [[سوگند]] تو را در هیچ موقعی مانند آنچه الآن از تو میبینم مشاهده نکرده بودم و اگر از من سؤال میشد شجاعترین [[مردم کوفه]] کیست. من از تو نمیگذشتم، پس این چه حالی است که از تو میبینم که لرزان و پریشان هستی؟ حُر گفت: راستش این است که به [[خدا]] قسم من خود را بین [[بهشت و جهنم]] مخیر میبینم! و به خدا [[سوگند]] چیزی را بر [[بهشت]] [[اختیار]] نمیکنم، گرچه مرا قطعه قطعه کنند، و در [[آتش]] بسوزانند! | ||
خط ۹۲: | خط ۹۲: | ||
بعد تازیانه به اسب خود زد و رو به خیمههای [[حسین]] {{ع}} رفت. همین که نزدیک خیام [[حرم]] [[آل]] البیت رسید، طبق نقل مقرم، سر به زیر انداخته و از [[اهل]] حرم شرمسار دست بر سر گذاشت و ضمن عذرخواهی، از کرده خود طلب [[مغفرت]] نمود<ref>{{عربی|اَللَّهُمَّ إِلَيْكَ أُنِيبُ فَتُبْ عَلَيَّ فَقَدْ أَرْعَبْتُ قُلُوبَ أَوْلِيَائِكَ وَ أَوْلاَدَ نَبِيِّكَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ هَلْ لِي مِنْ تَوْبَةٍ}}</ref>. | بعد تازیانه به اسب خود زد و رو به خیمههای [[حسین]] {{ع}} رفت. همین که نزدیک خیام [[حرم]] [[آل]] البیت رسید، طبق نقل مقرم، سر به زیر انداخته و از [[اهل]] حرم شرمسار دست بر سر گذاشت و ضمن عذرخواهی، از کرده خود طلب [[مغفرت]] نمود<ref>{{عربی|اَللَّهُمَّ إِلَيْكَ أُنِيبُ فَتُبْ عَلَيَّ فَقَدْ أَرْعَبْتُ قُلُوبَ أَوْلِيَائِكَ وَ أَوْلاَدَ نَبِيِّكَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ هَلْ لِي مِنْ تَوْبَةٍ}}</ref>. | ||
[[امام]] پذیرش گناهش را از طرف خدا اعلام کرد و لذا در پاسخش فرمود: «آری، توبهات را خدا قبول میکند و تو را میآمرزد!»<ref>{{متن حدیث|نَعَمْ، يَتُوبُ اَللَّهُ عَلَيْكَ، وَ يَغْفِرُ لَكَ}}</ref>، سپس امام {{ع}} از اسم او سؤال کرد و فرمود: «اسم تو چیست؟»<ref>{{متن حدیث|مَا اِسْمُكَ؟}}</ref>، حُر گفت: «من حر بن یزیدم»<ref>{{عربی|أَنَا اَلْحُرُّ بْنُ يَزِيدَ}}؛ شاید حضرت با اینکه اسم او را میدانست، به این دلیل نام او را پرسید چون امام {{ع}} نیز در بین راه مکه به کربلا به حر فرموده بود: «مادرت به عزایت بنشیند» و حر از شنیدن نام مادرش با این تعبیر ناراحت شده بود، اما به احترام فاطمه زهرا، به حسین {{ع}} پاسخ نداد. علی القاعده امام حسین {{ع}} میخواست این ناراحتی حر را به نحوی برطرف کند؛ لذا از اسم او سؤال کرد تا با یاد و احترام از مادرار، گذشته را جبران کند و این درسی است که به پیروان خود آموخته است.</ref>. حضرت در پاسخ او فرمود: «تو حری همانگونه که مادرت نامت را گذارده، ان شاء [[الله]] تو حر و آزادهای در [[دنیا]] و [[آخرت]]»<ref>{{متن حدیث|أَنْتَ اَلْحُرُّ كَمَا سَمَّتْكَ أُمُّكَ، أَنْتَ اَلْحُرُّ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ فِي اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ}}</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظمزاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص۴۰۵- | [[امام]] پذیرش گناهش را از طرف خدا اعلام کرد و لذا در پاسخش فرمود: «آری، توبهات را خدا قبول میکند و تو را میآمرزد!»<ref>{{متن حدیث|نَعَمْ، يَتُوبُ اَللَّهُ عَلَيْكَ، وَ يَغْفِرُ لَكَ}}</ref>، سپس امام {{ع}} از اسم او سؤال کرد و فرمود: «اسم تو چیست؟»<ref>{{متن حدیث|مَا اِسْمُكَ؟}}</ref>، حُر گفت: «من حر بن یزیدم»<ref>{{عربی|أَنَا اَلْحُرُّ بْنُ يَزِيدَ}}؛ شاید حضرت با اینکه اسم او را میدانست، به این دلیل نام او را پرسید چون امام {{ع}} نیز در بین راه مکه به کربلا به حر فرموده بود: «مادرت به عزایت بنشیند» و حر از شنیدن نام مادرش با این تعبیر ناراحت شده بود، اما به احترام فاطمه زهرا، به حسین {{ع}} پاسخ نداد. علی القاعده امام حسین {{ع}} میخواست این ناراحتی حر را به نحوی برطرف کند؛ لذا از اسم او سؤال کرد تا با یاد و احترام از مادرار، گذشته را جبران کند و این درسی است که به پیروان خود آموخته است.</ref>. حضرت در پاسخ او فرمود: «تو حری همانگونه که مادرت نامت را گذارده، ان شاء [[الله]] تو حر و آزادهای در [[دنیا]] و [[آخرت]]»<ref>{{متن حدیث|أَنْتَ اَلْحُرُّ كَمَا سَمَّتْكَ أُمُّكَ، أَنْتَ اَلْحُرُّ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ فِي اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ}}</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظمزاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص۴۰۵-۴۱۰؛ [[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص۵۴۲.</ref> | ||
== حُر در آغوش [[جنگ]] و [[شهادت]] == | == حُر در آغوش [[جنگ]] و [[شهادت]] == |