پرش به محتوا

محمد بن میمون (راوی امام رضا): تفاوت میان نسخه‌ها

(صفحه‌ای تازه حاوی «{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط = }} == آشنایی اجمالی == در کتب رجال حدیث جماعتی به نام محمد بن میمون ذکر شده‌اند و معلوم نشد کدام یک از آنها از امام رضا{{ع}} روایت کرده‌اند، یکی از آنها به نام محمد بن حس...» ایجاد کرد)
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
 
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط  = }}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط  = }}
== آشنایی اجمالی ==
== آشنایی اجمالی ==
در کتب [[رجال حدیث]] جماعتی به نام [[محمد بن میمون]] ذکر شده‌اند و معلوم نشد کدام یک از آنها از [[امام رضا]]{{ع}} [[روایت]] کرده‌اند، یکی از آنها به نام [[محمد بن حسن بن میمون]] از [[امام عسکری]]{{ع}} روایت کرده و محتمل است که او [[حضرت رضا]]{{ع}} را هم [[درک]] کرده باشد، او از امام رضا{{ع}} فقط یک [[حدیث]] روایت کرده، او می‌گوید: من در [[مکه]] [[خدمت]] حضرت رضا{{ع}} بودم، قبل از این که به طرف [[خراسان]] حرکت کنند، به آن [[حضرت]] عرض کردم [[تصمیم]] دارم به [[مدینه]] بروم نامه‌ای بنویسید تا برای [[ابوجعفر]] ببرم، حضرت [[تبسم]] کردند و نامه‌ای نوشتند، من به طرف مدینه حرکت کردم درحالی که دیدگانم [[بینایی]] نداشت، هنگامی که به مدینه رسیدم به در [[خانه امام]]{{ع}} رفتم و منظورم را گفتم.
در کتب [[رجال حدیث]] جماعتی به نام «[[محمد بن میمون]]» ذکر شده‌اند و معلوم نشد کدام یک از آنها از [[امام رضا]]{{ع}} [[روایت]] کرده‌اند، یکی از آنها به نام [[محمد بن حسن بن میمون]] از [[امام عسکری]]{{ع}} روایت کرده و محتمل است که او [[حضرت رضا]]{{ع}} را هم [[درک]] کرده باشد، او از امام رضا{{ع}} فقط یک [[حدیث]] روایت کرده، او می‌گوید: من در [[مکه]] [[خدمت]] حضرت رضا{{ع}} بودم، قبل از این که به طرف [[خراسان]] حرکت کنند، به آن [[حضرت]] عرض کردم [[تصمیم]] دارم به [[مدینه]] بروم نامه‌ای بنویسید تا برای [[ابوجعفر]] ببرم، حضرت [[تبسم]] کردند و نامه‌ای نوشتند، من به طرف مدینه حرکت کردم درحالی که دیدگانم [[بینایی]] نداشت، هنگامی که به مدینه رسیدم به در [[خانه امام]]{{ع}} رفتم و منظورم را گفتم.


[[خادمی]] ابوجعفر را که هنوز [[کودک]] بود از اطاقی بیرون آورد و من [[نامه]] پدرش را به او دادم، او به موفق [[خادم]] گفت: نامه را باز کنید، او نامه را باز کرد و در مقابل آن حضرت گذاشت، ابوجعفر همچنان که به آن نامه نگاه می‌کرد به من فرمودند:دیدگانت چه شده؟ عرض کردم: یابن [[رسول الله]] دیدگانم در یک [[بیماری]] [[کور]] شد، گفت: نزدیک بیا، من نزدیک رفتم. [[امام]] دست بر دیدگانم گذاشت و بینایی را بازیافتم.<ref>[[عزیزالله عطاردی قوچانی|عطاردی قوچانی، عزیزالله]]، [[راویان امام رضا در مسند الرضا (کتاب)|راویان امام رضا در مسند الرضا]]، ص 474.</ref>
[[خادمی]] ابوجعفر را که هنوز [[کودک]] بود از اطاقی بیرون آورد و من [[نامه]] پدرش را به او دادم، او به موفق [[خادم]] گفت: نامه را باز کنید، او نامه را باز کرد و در مقابل آن حضرت گذاشت، ابوجعفر همچنان که به آن نامه نگاه می‌کرد به من فرمودند:دیدگانت چه شده؟ عرض کردم: یابن [[رسول الله]] دیدگانم در یک [[بیماری]] [[کور]] شد، گفت: نزدیک بیا، من نزدیک رفتم. [[امام]] دست بر دیدگانم گذاشت و بینایی را بازیافتم.<ref>[[عزیزالله عطاردی قوچانی|عطاردی قوچانی، عزیزالله]]، [[راویان امام رضا در مسند الرضا (کتاب)|راویان امام رضا در مسند الرضا]]، ص 474.</ref>
۲۱۷٬۶۸۰

ویرایش