پیشینه اعتقاد به عصمت در ادیان پیشین چیست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۷: خط ۷:
}}
}}
'''پیشینه اعتقاد به عصمت در ادیان پیشین چیست؟''' یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث '''[[عصمت (پرسش)|عصمت]]''' است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی '''[[عصمت]]''' مراجعه شود.
'''پیشینه اعتقاد به عصمت در ادیان پیشین چیست؟''' یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث '''[[عصمت (پرسش)|عصمت]]''' است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی '''[[عصمت]]''' مراجعه شود.
== پاسخ جامع اجمالی ==
=== اندیشه عصمت پیامبران در [[ادیان]] قبل از [[اسلام]] ===
==== دین زرتشت ====
{{اصلی|زرتشت}}
«دکتر ناصر بن عبدالله بن علی القفاری» از نویسندگان معاصر [[وهابیت]] کتاب بسیار مفصّلی علیه [[شیعه]] و [[معتقدات]] آن نگاشته است به نام «اصول مذهب الشیعة» که در آن از [[قاضی عبدالجبّار]] نقل می‌نماید که شیعه نظریه [[عصمت]] را از [[مذهب]] مجوسی گرفته است. او می‌گوید: [[مجوسیان]] در مورد [[منجی]] و [[نجات]] بخش [[منتظر]] خود و یارانش [[اعتقاد]] دارند که آنها [[دروغ]] نمی‌گویند، [[گناه]] نمی‌کنند و هیچ گناه کبیره‌ای از آنها صادر نمی‌شود<ref>ر.ک: ناصر القفاری، اصول مذهب الشیعه، ج۲، ص۷۷۳، به نقل از: قاضی عبدالجبار، تثبیت دلائل النبوه، ج۱، ص۱۷۹.</ref>.


== پاسخ نخست ==
سؤالی که در برابر صاحب این نظریه مطرح می‌شود این است که در چه [[زمان]] و عصری و توسط چه کسی نظریه عصمت از زرتشتی‌ها گرفته شده است. آیا [[شاهد]] و سند [[تاریخی]] بر این مطلب وجود دارد؟ برخی معاصرین در پاسخ گفته‌اند: مبدع و مبتکر [[اندیشه]] عصمت خود [[پیامبر]] {{صل}} و [[اهل بیت]] {{عم}} اوست. به باور ایشان هر چند در متن تعالیم پیامبر {{صل}} مسئله اعتقاد به عصمت خویش و [[اهل]] بیتش ذکر شده است؛ اما [[پیامبر اکرم]] {{صل}} این [[عقیده]] را همانند بسیاری دیگر از آرا و نظریاتش، به طورمستقیم یا غیرمستقیم، از [[آیین زرتشت]] اقتباس کرده است و از کسانی مانند [[سلمان فارسی]] که قبلاً زرتشتی بودند و از [[آیین]] و تعالیم [[زرتشت]] اطلاع کامل داشتند، فراگرفته است.
[[پرونده:11258.jpg|بندانگشتی|راست|100px|[[جعفر انواری]]]]
 
حجت الاسلام و المسلمین '''[[جعفر انواری|انواری]]''' در [[کتاب]] ''«[[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
صاحب این دیدگاه معتقد است: روابط نزدیک [[پیغمبر]] با سلمان فارسی آنچنان بود که گروهی [[معتقد]] بودند: مطالب [[قرآن]] را [[سلمان]] [[اعجمی]] به پیغمبر [[تعلیم]] می‌دهد. از منظر وی در قرآن نیز به این عقیده اشاره شده است. مطالعه تطبیقی آیین‌های زرتشتی و [[عقاید اسلامی]]، این نکته را نشان می‌دهد که پیامبر اسلام مستقیم و غیرمستقیم، تأثیراتی از [[آیین‌ها]] و باورهای زرتشتی داشته است<ref>علی میرفطروس، اسلام‌شناسی، ص۲۴ - ۲۵.</ref>.
 
برخی هم معتقدند: اخذ اندیشه عصمت از آموزه‌های زرتشتی مطابق با [[فلسفه]] [[نور]] از حکمت‌های کهن بابلی است که به موجب آن، [[نور الهی]] در وجود [[ائمه]] تجسّم یافته است؛ نوری که از طریق نسل‌های پیاپی به ایشان رسیده است»<ref>هیلتون گیب، اسلام بررسی تاریخی.</ref>. از این جهت هنگامی که اسلام وارد ایران شد و [[ایرانیان]] [[مذهب شیعه]] را پذیرفتند، ایرانیان مصداق [[اعتقادات]] و افسانه‌های خویش را در وجود [[امامان]] جستجو و آنان را مّتصف به صفات فوق بشری کردند<ref>مرتضی عسکری، عبدالله بن سبا، ج۱.</ref>.<ref>[[بهروز مینایی|مینایی، بهروز]]، [[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|اندیشه کلامی عصمت]]، ص ۲۲۲-۲۳۰.</ref>
 
'''نقد دیدگاه اخذ نظریه [[عصمت]] از آموزه‌های زرتشتی''':
 
اگر تنها به [[استدلال]] دکتر ناصر القفاری صاحب [[اصول مذهب]] الشیعه نظر بیفکنیم، چیزی جز [[عداوت]] شخصی و [[قضاوت]] ازپیش تعیین شده او نسبت به [[شیعه]] و [[معتقدات]] آن دیده نمی‌شود. او نه تنها استدلالی بر نظریه خود عرضه نمی‌کند، بلکه هیچ [[شاهد]] و مستندی نیز مطرح نمی‌سازد. به فرض اینکه حکایت و نقل او از [[قاضی عبدالجبّار]] درست باشد، این حکایت مشتمل بر ارائه هیچ گونه شاهد و استدلالی نیست. تنها به این اکتفا شده است که در [[دین زرتشت]] [[عقیده]] عصمت [[مسیحیان]] و [[نجات]] بخشان وجود دارد.
 
روشن است که بودن یک عقیده در یک مسلک و [[آیین]] و وجود چنین عقیده‌ای مشابه در [[دین]] و آیین متأخر، [[گواه]] اخذ و اقتباس آیین متأخر از متقدم نمی‌باشد؛ وگرنه [[دعوت]] تمامی [[ادیان]] به [[توحید]] و [[یگانه پرستی]] و نفی شرک و وجود [[اندیشه]] [[معاد]] و [[رستاخیز]] در تمامی [[مذاهب]] آیا شاهد و گواه بر اخذ و اقتباس [[آیین‌ها]] از یکدیگر می‌باشد؟ کسی تاکنون چنین ادعایی نکرده است.
 
این استدلال هم بسیار سخیف و سبک است که گفته شود یکی از [[صحابه پیامبر]] {{صل}} [[سلمان فارسی]] بوده است و [[سلمان]] در اوان [[جوانی]] بر دین زرتشت بوده است و از طریق مشابهت تعالیم این دو دین نتیجه گرفته است که [[پیامبر]] خود مبدع این اندیشه در [[دین اسلام]] بوده است و این عقیده را از گفته‌های سلمان اخذ نموده است. چراکه سلمان سال‌ها بعد از ظهور اسلام در [[مدینه]] به حضور پیامبر {{صل}} رسید و [[عقاید]] [[یکتاپرستی]] و منشأ [[شرّ]] بودن [[شیطان]] عقیده‌ای نیست که پانزده سال بعد از ظهور اسلام تکوّن یافته باشد؛ بلکه این طیف از عقاید در ابتدای دعوت [[رسول خدا]] {{صل}} از آن حضرت و تعالیم [[وحی]] بر [[مردم]] خوانده شد. افزون بر آنکه می‌توان گفت با مطالعه در [[زندگی]] [[سلمان]] می‌یابیم که سلمان دوران زیادی از [[عمر]] خود را بر [[آیین مسیحیت]] بوده است و در خدمت ارباب کلیسا و [[دین مسیحیت]] بوده است، اما روحیه تحرّی [[حقیقت]] و فطرت حق‌جویی او سرانجام او را به سرزمین [[اعراب]] و چشمه زلال [[معارف الهی]] [[دین]] محمدی {{صل}} کشانید و در مدت بسیار اندکی سرآمد [[صحابه]] گردید و همسنگ بسیاری از [[مهاجران]] و [[انصار]] بلکه بالاتر از آنها از سرچشمه [[انوار]] معارف نبوی سیراب گردید تا جایی که [[پیامبر اکرم]] {{صل}} تنها در مورد او {{متن حدیث|مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ}} را فرموده است.
 
گذشته از این، اینکه [[پیامبر اکرم]] {{صل}} از شخص دیگری [[تعلیم]] می‌گرفته است، ازجمله افتراها و تهمت‌هایی است که [[کفار]] به [[رسول اکرم]] {{صل}} نسبت می‌دادند این بود که ایشان مضامین و حتی الفاظ [[قرآن]] را از شخص دیگری می‌آموزد. [[استدلال]] آنها این‌گونه بود که صدور این الفاظ [[فصیح]] و مضامین [[بلیغ]] از شخص [[امّی]] و درس ناخوانده نشان می‌دهد که معلّمی دانشمند به او می‌آموزد و این [[فصاحت]] و [[بلاغت]] را دلیل [[اعجاز قرآن]] و ارتباط پیامبر {{صل}} با [[عالم غیب]] از [[طریق وحی]] نمی‌گرفتند. قرآن به این ماجرا چنین اشاره می‌کند: {{متن قرآن|وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ}}<ref>«و خوب می‌دانیم که آنان می‌گویند: جز این نیست که بشری به او آموزش می‌دهد؛ (چنین نیست، زیرا) زبان آن کس که (قرآن را) به او می‌بندند غیر عربی است و این (قرآن به) زبان عربی روشنی است» سوره نحل، آیه ۱۰۳.</ref>.
 
[[خداوند]] در این [[آیه]] می‌فرماید: ما می‌دانیم که [[کافران]] و مشرکان مکه می‌گویند که قرآن از نزد [[خدا]] نیست، بلکه فردی از [[بشر]] به پیامبر تعلیم می‌دهد. [[امین]] الاسلام [[طبرسی]] از [[ابن عباس]] [[روایت]] می‌کند که [[قریش]] می‌گفتند: آن شخص بلعام است که آهنگر یا شمشیرسازی [[رومی]] و [[نصرانی]] از «طایفه بنی حضرمی» در [[مکه]] بود. ضحاک می‌گوید مراد [[سلمان فارسی]] است. [[روایات]] دیگری نیز آورده است با اسامی دیگر<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۶، ص۵۹۵.</ref>. خداوند آنها را [[تکذیب]] می‌کند که زبان کسی که به او نسبت می‌دهند [[اعجمی]]، یعنی غیرفصیح است؛ اما عجمی به معنای غیرعرب است که چه بسا ممکن است فصیح باشد. [[الحاد]] در این آیه به معنای نسبت دادن است؛ حال آنکه این [[قرآن]] عربی بسیار [[فصیح]] و روشنی است. [[علامه طباطبائی]] در مورد اینکه مراد [[سلمان فارسی]] باشد رد کرده است؛ چون [[آیه]] مکی است و [[سلمان]] پس از [[هجرت]] [[رسول اکرم]] {{صل}} به [[مدینه]] آمد و [[اسلام]] [[اختیار]] کرد<ref>ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۲، ص۳۵۲.</ref>.
 
عده‌ای دیگر [[گمان]] برده‌اند که نظریه [[عصمت]] بعد از ورود اسلام به [[ایران]] پیدا شده است؛ با این تقریر که [[ایرانی‌ها]] مطابق افسانه‌هایی که داشتند، به نورهای [[پاک]] و منزّهی قایل بودند که هیچ‌گونه کاستی و [[کژی]] به ساحت [[مقدس]] آنها راه نداشت<ref>The Encyclopedia of Religion / Ismah، V.۷، P. ۴۶۵.</ref>.
 
اما اینکه گفته شده نظریه [[عصمت]] پس از ورود [[اسلام]] به [[ایران]] پیدا شده است چرا که [[ایرانی‌ها]] [[اعتقاد]] به نورهای [[پاک]] و منزّه را از [[عقاید]] کهن خود به [[دین اسلام]] [[رسوخ]] دادند، نیز چیزی جز گمانه زنی بی‌دلیل و بی‌اساس نمی‌باشد؛ چراکه ایرانی‌ها عقاید بسیار زیادی از [[آیین]] میترائیسم داشتند که اینچنین به اسلام راه نیافته است، بلکه عقاید معکوسی در اسلام با آن [[آیین‌ها]] مشاهده می‌کنیم. از سوی دیگر اعتقاد به امر قدسی و وجودهایی که دارای [[قداست]] هستند کمابیش در تمامی [[ادیان]] وجود دارد؛ همان‌طور که رودلف اتو مشخصه‌های مشترک چندی برای چنین امری در تمامی ادیان برمی‌شمارد.
 
نظیر چنین ادعایی درباره اعتقاد به فرشتگان نیز درباره [[مسلمانان]] ادعا شده است که آنان [[عقیده]] به [[فرشتگان]] را از آیین‌های [[ایرانی]] گرفته‌اند؛ حال آنکه عقیده به [[ملائکه]] در ابتدای ظهور دین اسلام، پیش از برخورد اعراب با [[تمدن]] و [[فرهنگ]] ایرانی در نخستین آیات مکی ظهور و بروز داشته است.
 
در هر حال اگر نگاهی به [[تاریخ]] بیندازیم، می‌بینیم که اسلام از [[زمان]] [[خلیفه دوم]] در ایران نفوذ کرد. با [[شکست]] یزدگرد سوم در [[جنگ]]، [[مسلمانان]] وارد خاک ایران شدند و با ورود لشکر اسلام، [[دین اسلام]] هم به [[شهرها]] و خانه‌های [[مردم]] نفوذ کرد و این زمان، از صدر اسلام تقریباً حدود شصت سال فاصله دارد؛ در حالی که [[اندیشه]] عصمت از اولین روزهای [[نزول قرآن]] و اسلام بر قلب‌های مسلمانان حک شد، پس از حیث [[تاریخی]] نمی‌توان [[ایرانیان]] را مبتکر اندیشه عصمت دانست<ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]] ص ۲۶۹.</ref>.
 
اگر با [[تدبر]] در ادیان [[حاکم]] بر جامعه ایران قبل از [[زرتشت]]، یعنی [[آیین]] مهر یا میترائیسم دقت نماییم، حتی با شمارش صفاتی که برای میترا یا مهر برشمرده‌اند<ref>ر.ک: هاشم رضی، آیین مهر، میترائیسم، صص۱۴۸ ـ ۱۵۰ و ۴۳۹ ـ ۴۴۰.</ref>، مطلبِ روشن چندانی درباره [[اندیشه]] عصمت نمی‌یابیم؛ اما نسبت به [[مذهب]] مزدیسنا یا زرتشت، اطلاعات بیشتری در دست داریم<ref>می‌گویند زرتشت از بیست سالگی برای یافتن [[اسرار]] مذهبی [[خانه]] را ترک گفت. به اطراف و اکناف رفت تا شاید [[نور]] [[اشراق]]، درون [[دل]] او را منور سازد. چون زرتشت به سی سالگی رسید، مکاشفاتی به او دست داد. اهورامزدا او را در صفوف [[فرشتگان مقرّب]] [[جن]] ساخت و او را [[تعلیم]] داد و به [[پیامبری]] برگزید. او با شش [[فرشته مقرّب]] (امشاسپندان) گفت و شنود کرد؛ بر [[روشنایی]] ضمیر و صفای دل او افزود. در [[گات‌ها]] [[مکاشفات]] او آمده است. زرتشت پس از این [[تعلیم الهی]] و مکاشفه‌ها، تعلیم خلایق را آغاز کرد؛ خویشتن را [[پیام]] آور و [[آموزگار]] [[مبعوث]] از طرف اهورامزدا اعلام کرد. ر.ک: جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ص۴۵۳ ـ ۴۵۸. بررسی محتوایی [[تعالیم]] گاتاها و [[هرم]] صفات کمالی در آن از سروش تا اهورامزدا، نیز رابطه [[عمل نیک]] و تجلی [[رحمت الهی]]، از مباحثی است که بی‌ربط به مبحث مورد بحث ما نیستند. از [[بشر]] عمل اشایی (خدایی) به سوی [[خدا]] می‌رود و از سوی [[خداوند]] فروزگان [[معنوی]] یا فَروَشی بر او نازل می‌شود. ر.ک: جلال الدین آشتیانی، زرتشت، مزدیسنا و حکومت، ص۱۶۱ - ۱۶۳، ۱۸۰، ۱۸۶، ۲۲۸ و ۲۴۳. در [[اوستا]]، زرتشت [[انسان]] اهورایی است؛ با اتکا به [[پروردگار]] و مدد اندیشه [[نیک]] به [[مبارزه با ستمگران]] برمی‌خیزد. جلال الدین آشتیانی، زرتشت، مزدیسنا و حکومت، ص۲۵۳.</ref>. در [[کتاب مقدس]] [[زرتشت]]، عباراتی وجود دارد که یا به ذکر صفات خود زرتشت می‌پردازد، یا اینکه صفات آموزگاران و پیام‌آوران و نجات‌بخشان را برمی‌شمارد. این عبارات که بعضا بر مصونیت زرتشت به عنوان [[برگزیده الهی]] از [[بدی‌ها]] و [[منزه]] بودنش از [[زشتی‌ها]] را می‌رسانند، شواهد خوبی هستند بر اینکه [[دین زرتشتی]]، [[تأیید]] خاص [[الهی]] و مبرّا و منزه بودن از زشتی‌ها را از ویژگی‌های پیام آوران خود می‌داند.
 
به عنوان نمونه در اوستا چنین آمده: "آنهایی که [[اهل]] [[دانش]] و خردند و به [[پاکی]] روی آورند و به فروزگان الهی و صفات کمالیه نزدیک گردند، آموزگار مناسبی برای تعلیم راه درست [[زندگی]] خواهند بود"<ref>جلال الدین آشتیانی، زرتشت، مزدیسنا و حکومت، ص۲۵۵.</ref>. همچنین آمده است: "[[زرتشت]] مردی است که از دایره [[استعداد]] [[زمان]] پا فراتر گذاشته است"<ref>جلال الدین آشتیانی، زرتشت، مزدیسنا و حکومت، ص۲۷۴.</ref>.
 
همچنین نظریه منجی موعود و اینکه در نهایت [[نجات]] بخشی می‌آید و [[جامعه بشری]] را به [[فلاح]] و [[رستگاری]] می‌رساند، در [[دین]] زرتشتی مانند سایر [[ادیان]] وجود دارد. نجات بخش در اوستا با واژه سوشیانت (soavsyant) نامیده می‌شود. خود زرتشت نیز یکی از سوشیانت‌ها محسوب می‌شود. در اوستای گاهانی زرتشت را آفریده‌ای معرفی می‌کند با وجدان [[پاک]] و بی‌آلایش که [[عطیه]] هرمزدی است و راه درست و راست را می‌پیماید<ref>ر.ک: محمدتقی راشد محصّل، نجات بخشی در ادیان، ص۳ ـ ۹.</ref>.
 
سوشیانت‌ها در اوستای جدید این‌گونه معرفی شده‌اند: به همه صفات نیکو آراسته‌اند و از [[بدی‌ها]] و [[زشتی‌ها]] مبرّا هستند؛ شخصیتی [[الهی]] و آسمانی دارند؛ خردمندترین مردمان‌اند و [[دانش]] آنان با ایزد «اشی» قابل قیاس است؛ یعنی از [[خرد]] ذاتی و [[فطری]] برخوردارند و فرّ کیانی دارند<ref>ر.ک: محمدتقی راشد محصّل، نجات بخشی در ادیان، ص۲۴۳-۲۴۴.</ref>.<ref>[[بهروز مینایی|مینایی، بهروز]]، [[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|اندیشه کلامی عصمت]]، ص۱۷۳.</ref>
 
==== [[دین یهود]] ====
{{اصلی|دین یهودیت}}
با اندکی جستجو در منابع و [[تعالیم دین]] [[یهود]]، شواهدی بر [[عصمت انبیا]]، حتی در مقام عمل نیز می‌توان به دست آورد. در یکی از کتاب‌های اپوکریفای [[عهد عتیق]] به نام [[نیایش]] مَنَسّی ([[صلاة]] منسّی) در [[آیه]] هشتم عصمت انبیا را به نحو شدیدی مطرح می‌کند. این نیایش دعای یکی از [[پادشاهان]] [[بنی اسرائیل]] به نام [[ملک]] [[یهودا]] (۶۹۵ - ۶۴۱ ق. م) است. او ملت یهود را [[گمراه]] کرد؛ اما هنگامی که در دوره [[اسارت]] بابلی [[اسیر]] شد و به [[بابل]] منتقل شد، [[توبه]] کرد و در مقابل خدای پدران یهود (آبای یهود) [[خضوع]] کرد. او در این کتاب، نیایش کوتاهی دارد که در آن [[عصمت]] آبا (Patriachs) را نیز مطرح می‌کند<ref>رونالدسون، عقیدة الشیعه، ص۳۲۴ - ۳۲۵؛ به نقل از: الاصحاح، ص۳۳.</ref>.
 
مضمون این آیه چنین است: «پس تو ای [[خدا]]! ای [[خداوند]] [[حق]]! [[توبه]] را بر کسانی که [[عادل]] هستند [[واجب]] نکردی، یعنی بر [[ابراهیم]]، [[اسحاق]] و [[یعقوب]] که آنها هیچ‌گاه [[خطا]] نکردند. اما توبه را بر من که گناهکارم فرض و واجب نموده‌ای»<ref>Bible، Revised Standard Version:
Dictionary of Bible، Manasseh of prayer، Apocrypha. [[بهروز مینایی|مینایی، بهروز]]، [[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|اندیشه کلامی عصمت]]، ص۱۷۵.</ref>
 
«بعضی می‌گویند [[اندیشه]] [[عصمت]] از یهودیانی نشأت گرفته که تازه [[مسلمان]] شده بودند. لکن می‌دانیم که [[یهود]] نمی‌تواند مبتکر اندیشه عصمت باشد، چون در [[تورات]] موجود، قبیح‌ترین [[گناهان]] را به [[انبیا]] نسبت داده‌اند<ref>الهدی إلی دین المصطفی، ج۱ (مقارنة الادیان الیهودیه)، ص۱۹۱ و ۲۳۱؛ الالهیات (سبحانی)، ج۳، ص۱۶۳؛ پژوهشی در عصمت معصومان، ص۸۴.</ref>.
 
هر چند در تورات [[تحریف]] شده کنونی، گناهان و خطاهای زیادی به [[انبیای الهی]] نسبت داده شده است، لکن انبیا از [[دروغ]] و خطا در تبلیغ وحی، [[معصوم]] دانسته شده‌اند. به تعبیر دیگر، بر طبق [[کتاب مقدس یهود]]» [[نبی]] [[دهان]] خداست و سخن و [[کلام]] او سخن [[خدا]]«<ref>تحقیقی در دین یهود، ص۳۲۹.</ref>. موسی بن میمون، متفکر و [[اندیشمند]] [[یهودی]] قرون وسطا (۱۲۰۴-۱۱۳۵م) اعتقاد به [[عصمت انبیا]] را یکی از ارکان اساسی [[اعتقادات]] یهود برمی‌شمرد، به طوری که پس از مطالعه و بررسی مبانی فکری و [[اصول اعتقادی]] [[مذهب]] یهود، سیزده اصل کلی را از آن استخراج نموده که از جمله آنها این است. تمامی سخنان انبیا صحیح است<ref>الادیان الحیة، ص۱۴۰.</ref> و کتاب تورات که در دست ماست، همانی است که به [[حضرت موسی]]{{ع}} [[وحی]] شده است<ref>جهان مذهبی، ج۲، ص۶۲۳-۶۲۴.</ref>.<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]] ص ۵۰.</ref>
 
در بیان منشأ [[طهارت]] و [[پاکی]] انبیا، در منابع مربوط به یهود چنین آمده است: زیرکی و چابکی برای [[انسان]] پاکی می‌آورد. پاکی باعث طهارت می‌شود، طهارت به [[پرهیزگاری]] منجر می‌گردد، پرهیزگاری به انسان قدّوسیّت می‌بخشد، قدّوسیّت [[آدم]] را [[متواضع]] و [[فروتن]] می‌کند. [[تواضع]] و [[فروتنی]] [[ترس]] از خطاکاری را در [[دل انسان]] می‌پرورد، ترس از خطاکاری سبب [[پارسایی]] و [[دینداری]] می‌شود و پارسایی و دینداری شخص را دارای [[روح القدس]] می‌کند<ref>گنجینه‌ای از تلمود، ص۱۳۹. (به نقل از: میشناسوطا ۹: ۱۵).</ref> و آنگاه: [[روح‌القدس]] [[انبیا]] را از [[خطا]] و [[اشتباه]] در آنچه که بر زبان آنها جاری می‌کند، مصون و محفوظ می‌دارد. از این رو، [[اخبار]] و اقوال آنها [[معصوم]] از خطاست... بنابراین، [[پیامبران]] نه در گفتار خطا می‌کنند و نه در کتابت سخنان روح‌القدس<ref>المیزان فی مقارنة الأدیان، ص۳۳.</ref>. البته [[تورات]] فعلی، انبیا را در [[اعمال]] شخصی خود معصوم از [[گناه]] و خطا نمی‌داند و حتّی گناهانی همچون [[قتل]]، [[کفر]]، [[زنا]] و شرب خمر نیز به ساحت [[مقدس]] آنها نسبت داده شده است<ref>ر.ک: خلاصة الکلام فی افتخار الاسلام، ص۹۰ و ۱۰۷؛ المیزان فی مقارنة الأدیان، ص۳۳-۳۶؛ مقارنة الأدیان، الشرقاوی، ص۱۹۴-۲۱۹؛ بذل المجهود فی افحام الیهود. ص۱۶۹-۱۷۹؛ عقیدة الشیعه، ص۳۲۴.</ref>. هر چند در موارد دیگری تصریح شده است که [[انحراف]] [[اخلاقی]]، [[عطیه]] [[نبوت]] را به طور موقّت، یا برای همیشه، از شخص [[پیامبر]] سلب می‌نماید: اگر [[پیغمبر]] [[تکبر]] کند، از وی دور می‌شود و اگر او عصبانی و [[خشمگین]] شود نیز نبوت او ترک می‌گوید<ref>گنجینه‌ای از تلمود، ص۱۴۰ (به نقل از: پساجیم ۶۶ ب).</ref>.<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص۶۹-۷۹.</ref>
 
[[عهد عتیق]] در موارد متعددی [[ارتکاب گناه]] و خطا را به انبیا نسبت داده است؛ حتی گناهانی مانند زنا، شرب خمر، قتل و کفر را برای پیامبران برشمرده است<ref>ر.ک: رونالدسون، عقیدة الشیعه، ص۳۲۴، محمد عزت الطهطاوی، المیزان فی مقارنة الادیان، ص۳۳ ـ ۳۶، محمد الشرقاوی، مقارنة الادیان، ص۱۹۴ ـ ۲۱۹، السمؤل بن یحیی المغربی، بذل المعهود فی افحام الیهود، ص۱۶۹ ـ ۱۷۹، محمدصادق فخرالاسلام، رسالة خلاصة الکلام فی افتخار الاسلام، ص۹۰ ـ ۱۰۷.</ref>. بررسی این موارد نشان می‌دهد که [[عصمت]] در مقام عمل را برای انبیا نمی‌توان به [[دین یهود]] نسبت داد؛ گرچه در کتاب‌هایی که در شرح و بسط عهد عتیق در [[آیین یهود]] نگاشته شده است، شواهدی برخلاف این نتیجه‌ای که در ابتدای نظر اتخاذ شد، به چشم می‌خورد و آن تصریحاتی است که می‌گوید [[پیامبر]] در حال [[پیامبری]] نمی‌تواند [[گناه]] کند یا خطای [[اخلاقی]] داشته باشد. هرگونه [[انحرافی]]، [[مقام نبوت]] را به طورموقت یا همیشه از پیامبر سلب می‌کند: «اگر پیامبر [[تکبر]] کند، [[نبوت]] از وی دور می‌شود و اگر او عصبانی یا [[خشمگین]] شود نیز نبوت او را ترک می‌گوید»<ref>راب آبراهام کهن، گنجینه‌ای از تلمود، ص۱۴۰، به نقل از: پ جیم ۶۶ ب.</ref>.
 
طبق این توجیه تلمود [[عصمت]] لازمه مقام و [[منزلت]] نبوت است و مقام نبوت هیچ گاه با گناه و انحراف اخلاقی جمع نمی‌شوند و سازگاری ندارند.
 
آنچه گفته شد، در مورد [[عصمت انبیا]] در مقام عمل بود؛ اما [[دین یهود]]، عصمت انبیا را در مقام اخذ و تلقّی وحی و بازخوانی آن مسلّم شمرده است. بنا به [[کتاب مقدس]] دین یهود «[[نبی]] دهان خداست و سخن و [[کلام]] او سخن [[خدا]]»<ref>ر.ک: عهد عتیق، سفر خروج، ۴: ۱۵ و ۷: ۱. در این دو آیه خداوند خطاب به موسی درباره هارون چنین می‌گوید: «و بدو سخن خواهی گفت و کلام را به زبان وی القا خواهی کرد و من با زبان تو و با زبان او خواهم بود و آنچه باید بکنید شما را خواهیم آموخت» (سفر خروج، ۴: ۱۵). «و خداوند به موسی گفت: ببین تو را بر فرعون خدا ساخته‌ام و برادرت هارون نبی تو خواهد بود» (سفر خروج، ۷: ۱).</ref>.<ref>[[بهروز مینایی|مینایی، بهروز]]، [[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|اندیشه کلامی عصمت]]، ص ۱۷۵.</ref>
 
==== [[مسیحیت]] ====
{{اصلی|دین مسیحیت}}
[[آیین مسیحیت]]، علاوه بر آنکه [[مسیح]]{{ع}} را هم از نظر [[تعلیم]] و هم [[اخلاق]]، [[معصوم]] و بدون [[نقص]] می‌داند، عصمت افراد دیگری، از جمله نویسندگان کتاب مقدس، را نیز می‌پذیرد<ref>الهیات مسیحی، ص۲۰۵.</ref>. به دلیل شواهد گوناگون و به اعتراف خود [[مسیحیان]]، انجیل‌های موجود همان کتابی نیست که بر [[عیسی]]{{ع}} نازل شده است. بلکه بعد از آنکه کتاب اصلی از بین رفته است و سال‌ها پس از [[حضرت مسیح]] (و به [[عقیده]] [[مسیحیت]] بعد از کشته شدن [[مسیح]]) عده‌ای از [[شاگردان]] او، کتب حاضر را نوشته‌اند. حال [[آیین مسیحیت]] موجود در [[زمان]] ما، برای جلب اعتماد [[پیروان]] خود و اقناع [[فکری]] و وجدانی آنها، نویسندگان این کتب را از نظر [[تعلیم معصوم]] می‌داند یعنی هر چند در [[اعمال]] مربوط به [[زندگی شخصی]] خودشان دچار [[عیب]] و [[نقص]] و اشتباهاتی بوده‌اند، امّا در [[مقام]] [[تعلیم کتاب]] [[مقدّس]]، عیب و نقصی در آنها راه ندارد<ref>[[بهروز مینایی|مینایی، بهروز]]، [[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|اندیشه کلامی عصمت]]، ص۱۷۸.</ref>.
 
آیین مسیحیت، افزون بر آنکه [[عیسی مسیح]]{{ع}} را هم از نظر [[تعلیم]] و هم [[اخلاق]]، [[معصوم]] و بدون نقص می‌داند، [[عصمت]] افراد دیگری، ازجمله نویسندگان [[کتاب مقدس]] را نیز می‌پذیرد<ref>هنری تیسن، الهیات مسیحی، ص۲۰۵</ref>.<ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]] ص ۲۶۸.</ref>
 
در [[انجیل]] به جز عصمت [[عیسی]]{{ع}} و [[کاتبان انجیل]]، عصمت را برای دیگران نیز [[اثبات]] کرده است<ref>رونالد سون، عقیدة الشیعه، به نقل از: انجیل لوتا، آیه ۸ از اصحاح ۱۵، عبارتی را در مورد ادعای فریسیان درباره نود نفر که نیازمند توبه نیستند، نقل می‌نماید: {{عربی|اكثر من تسعة و تسعين بارّاً لا يحتاجون إلى توبة}}. این موضوع از اعتقاد فریسیان به وجود تعداد زیادی از افراد معصوم حکایت می‌کند. محمدجواد بلاغی، الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۴۸. ایشان به سه مورد از انجیل استناد نموده است: متی۱۲: ۱ - ۵، مرقیس ۲: ۲۳ - ۲۶، لوقا ۶: ۱ - ۴.</ref>؛ همان طور که برای سایر [[انبیا]] اثبات کرده است<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]] ص ۵۰.</ref>.<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۶۹-۷۹.</ref>
 
منبع دیگری که از آن می‌توان باورهای [[دین مسیحیت]] رایج را دریافت، اعتقادنامه‌هایی است که به تصویب شوراهای [[حل اختلاف]] [[کلیسا]] رسیده است. در اعتقادنامه شورای نیقیه که در ۴۵۱ میلادی به تصویب رسید، اصول و کلیاتی در مورد «ماهیت عیسی{{ع}}» وضع کردند که در آن خاطرنشان شده است عیسی{{ع}} دارای عصمت صرف و فرزند یگانه مولود [[الهی]] است<ref>جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ص۶۳۵ - ۶۳۷.</ref>. [[مسیحیان کاتولیک]] مقام [[پاپ]] را نیز [[منزّه]] از [[آلودگی]] و نقایص شمرده‌اند. آنها پاپ را دست کم در [[اوامر]] [[دینی]] و فتاوای [[شرعی]] [[انسانی]] [[پاک]]، [[بی‌عیب]] و [[نقص]] قلمداد می‌کنند<ref>C.F:»Science and Religion«، in the Encyclopedia of Religion V.۱۳، pp.۱۲۱-۱۲۲.</ref>.
 
بنابراین [[کلیسای کاتولیک]]، [[عصمت]] [[کلیسا]] را افزون بر عصمت [[عیسی]]{{ع}} و [[کاتبان]] [[انجیل]] پذیرفته‌اند. کاتولیک‌ها عصمت [[پاپ]] را نیز در فتوای رسمی او را قبول دارند؛ ازاین رو پاپ اگر رسماً [[فتوا]] بدهد که پروتستان‌ها بر باطل‌اند، خودِ نفسِ همین فتوا ثابت می‌کند که آنها بر اشتباه‌اند<ref>C.F:»Hans Kung، Infallibility.</ref>.
 
در آموزه‌های [[مسیحیت]] [[اندیشه]] عصمت، فراتر از عیسی{{ع}} آبا، [[کاتبان انجیل]]، پاپ و کلیسا به حوزه عام‌تری بسط و [[توسعه]] داده شده است. آگوستین قدیس پس از آنکه «[[معصیت]] جبلّی» و «[[ذنب]] [[ازلی]]» را برای همه نوع [[بشر]] [[اثبات]] کرده است، می‌گوید: تمام بشر اخلاقاً [[مفتون]] و [[مبتلا]] هستند؛ لکن [[خداوند]] دارای صفت [[رحمت]] است و هر کس را برگزیند مشمول [[عفو]] و [[غفران]] خود می‌فرماید. شخص مذنب [[خطاکار]] همان لحظه که مشمول [[لطف]] [[حق]] می‌گردد، دارای جدّ و جهد و [[صبر]] و [[ثبات]] می‌شود و در برابر خطایا و [[معاصی]] [[پایداری]] و [[استقامت]] می‌ورزد تا به درجه قدسیت می‌رسد و از این سبب ماهیت او [[تغییر]] یافته و به [[مقام عصمت]] و [[طهارت]] نایل می‌شود<ref>جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ص۶۴۴.</ref>.<ref>[[بهروز مینایی|مینایی، بهروز]]، [[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|اندیشه کلامی عصمت]]، ص۱۷۸.</ref>.<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۶۹-۷۹.</ref>
 
==== [[ادیان]] هند و [[چین]] ====
[[مردم]] جنوب شرقی آسیا عموماً [[پیروان]] [[فرقه]] هینه یانه یکی از بزرگ‌ترین فرقه‌های [[بودایی]] هستند. این فرقه بیشتر در برمه، تایلند و کامبوج پراکنده شده‌اند. در [[تعالیم]] این فرقه آمده است: [[بودا]] موجودی است [[الهی]] دارای عصمت محض و [[علم مطلق]] که بعد از طی تناسخ‌ها و ظهور در ابدان متعدد و در عمرهای بی‌شمار، آن چنان [[سیر کمال]] را طی کرده است که سرانجام به درجه و [[مقام]] [[الوهیت]] رسیده و در اعلا علیین، جای گرفته است؛ پس از آنجا به سوی [[زمین]] [[نزول]] کرده، در رحم مادرش استقرار یافته، سپس مانند انسانی در [[جهان]] زاییده شده است. [[سرشت]] الوهی و ماهیت خدایی وی در سراسر زندگانی او هنگام [[شهود]] و [[اشراق]] ظاهر و نمایان شد. پس [[تعالیم]] او تعالیم [[الهی]] است و [[رفتار]] و [[کردار]] او منطبق با اصل [[حقیقت]] و [[عصمت]] است و هر کس بدان راه و روش برود، از [[بدبختی]] و [[شقاوت]] خلاصی یافته، در [[صلح]] و [[سلام]] محض خواهد آرمید<ref>ر.ک: جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ص۲۱۱ ـ ۲۱۴.</ref>. این سلسله [[افکار]] و تعالیم در [[اخلاقیات]] [[مکتب]] مهایانه نیز آمده است<ref>جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ص۲۳۰ ـ ۲۳۴.</ref>.
 
همچنین اگر دربارۀ تعالیمی که در [[مذهب]] سیک که ترکیبی از [[دین اسلام]] و [[دین]] هندوست<ref>ر.ک: جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ص۳۰۴ ـ ۳۱۰.</ref> و نیز تعالیمی که در [[مذهب کنفوسیوس]]، مبحث «[[انسان کامل]]»<ref>ر.ک: جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ص۳۸۴ ـ ۳۸۷.</ref> آمده است، [[تأمّل]] کنیم، در می‌یابیم که [[رهبران مذهبی]] تا به مرتبه‌ای از [[طهارت]]، عصمت، [[دانایی]] و شهود نرسیده باشند، به [[تعلیم]] خلایق نمی‌پردازند. همان طور که در تعالیم [[فرقه]] هینه یانه بررسی کردیم؛ آنها صریحاً [[بودا]] را [[مظهر]] عصمت محض و [[علم مطلق]] می‌دانند<ref>[[بهروز مینایی|مینایی، بهروز]]، [[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|اندیشه کلامی عصمت]]، ص۱۷۰.</ref>.
 
«در هندوئیزم قدیم و [[مردم]] آریایی نژاد [[هند]] [[اعتقاد]] به این قضیه وجود داشت که رسیدن به [[حقیقت]] کامل تنها در صورتی میسّر است که [[آدمی]] به کلی در برهمن - آتمن مستغرق شود؛ همچنان که در اوپانیشادها آمده است، [[احساس]] [[سعادت]] کامل انعکاسی از اتصال و [[وحدت]] با برهما می‌باشد و از اینجا یک حالت [[فراغت]] و [[آسایش]] [[قلبی]] [[روحانی]] نصیب سالک می‌شود؛ زیرا وجود خود را عین [[حق]]، بلکه وجود مطلق می‌بیند<ref>ر.ک: جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ص۱۵۸ - ۱۵۹.</ref>.
در [[آیین]] جینیزم، مهاویرا پس از [[دوازده]] [[سال]] [[ریاضت]] شدید [[نفسانی]] به نیروانا [[واصل]] شد. از آن پس او را جینه ([[پیروز]] و فاتح) [[لقب]] دادند؛ زیرا او از [[پیروزی]] و فتح کامل برخوردار شده بود و بر [[دشمن]] نفس و [[آمال]] [[جسمانی]] که سبب [[دلبستگی]] آدمی به این [[جهان]] ماده است، غالب آمد. پس از این بود که مهاویره زبان به سخن گشود و خلایق را [[تعلیم]] داد و به مدت سی سال به امر [[تعلیم و تربیت]] مریدان و تشکیل سازمان‌های [[دینی]] پرداخت<ref>ر.ک: جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ص۱۶۴ - ۱۶۷.</ref>.<ref>[[بهروز مینایی|مینایی، بهروز]]، [[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|اندیشه کلامی عصمت]]، ص ۱۶۹.</ref>
 
== پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه ==
{{پاسخ پرسش
| عنوان پاسخ‌دهنده = 1. جعفر انواری؛
| تصویر = 11258.jpg
| پاسخ‌دهنده = جعفر انواری
| پاسخ = حجت الاسلام و المسلمین '''[[جعفر انواری|انواری]]''' در [[کتاب]] ''«[[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]]»'' در این‌باره گفته‌ است:


«موضوع [[عصمت]]، پیشینه‌ای بس طولانی در [[کتاب‌های آسمانی]] دارد. این موضوع در گذر [[تاریخ اسلام]] به صورت موضوعی مهم، مورد توجه [[اندیشمندان]] و صاحب‌نظران و بلکه عموم [[مسلمانان]] قرار داشته است که خاستگاه آن را می‌توان [[آیات قرآن]] و گفتار [[معصومان]] {{عم}} دانست. رونالدسن خاورشناس، پیشینه [[عقیده]] به عصمت را به دوران پس از [[رحلت پیامبر اکرم]] {{صل}} پیوند می‌دهد. وی چنین نگاشته است: «پیدایش عقیده به عصمت، پس از [[رحلت پیامبر اسلام]] {{صل}} تا [[زمان]] [[غیبت حضرت مهدی]] تحقق یافته است و در زمان [[آل بویه]] که [[ثقة الاسلام کلینی]]، [[شیخ مفید]] و [[شیخ صدوق]] در آن دوران می‌زیستند، به [[رشد]] کامل خود رسیده است»<ref>دوایت رونالدسن، عقیدة الشیعه، ۳۲۹.</ref>.
«موضوع [[عصمت]]، پیشینه‌ای بس طولانی در [[کتاب‌های آسمانی]] دارد. این موضوع در گذر [[تاریخ اسلام]] به صورت موضوعی مهم، مورد توجه [[اندیشمندان]] و صاحب‌نظران و بلکه عموم [[مسلمانان]] قرار داشته است که خاستگاه آن را می‌توان [[آیات قرآن]] و گفتار [[معصومان]] {{عم}} دانست. رونالدسن خاورشناس، پیشینه [[عقیده]] به عصمت را به دوران پس از [[رحلت پیامبر اکرم]] {{صل}} پیوند می‌دهد. وی چنین نگاشته است: «پیدایش عقیده به عصمت، پس از [[رحلت پیامبر اسلام]] {{صل}} تا [[زمان]] [[غیبت حضرت مهدی]] تحقق یافته است و در زمان [[آل بویه]] که [[ثقة الاسلام کلینی]]، [[شیخ مفید]] و [[شیخ صدوق]] در آن دوران می‌زیستند، به [[رشد]] کامل خود رسیده است»<ref>دوایت رونالدسن، عقیدة الشیعه، ۳۲۹.</ref>.
خط ۲۳: خط ۱۰۶:
مرحوم بلاغی در این زمینه چنین می‌نویسد: «تمام باورمندان به [[دین]] و [[رسالت]] پیامبران بر آن‌اند که ایشان خود از هرگونه لغزشی به دور هستند.... اهل کتاب، پیامبران را به مطلب ساختگی که خود به ساختگی بودن آنها [[اذعان]] دارند، متهم می‌سازند»<ref>محمدجواد بلاغی، الهادی إلی دین المصطفی، ج۱، ص۴۲-۶۵.</ref>.
مرحوم بلاغی در این زمینه چنین می‌نویسد: «تمام باورمندان به [[دین]] و [[رسالت]] پیامبران بر آن‌اند که ایشان خود از هرگونه لغزشی به دور هستند.... اهل کتاب، پیامبران را به مطلب ساختگی که خود به ساختگی بودن آنها [[اذعان]] دارند، متهم می‌سازند»<ref>محمدجواد بلاغی، الهادی إلی دین المصطفی، ج۱، ص۴۲-۶۵.</ref>.
موضوع [[عصمت]] در دو حوزه طرح می‌شود: حوزه [[وحی]]، و حوزه عمل. عصمت در حوزه نخست، [[مورد اتفاق]] نظر [[پیروان ادیان الهی]] است؛ چون [[عقل]] به گونه‌ای [[بدیهی]]، می‌یابد که [[هدف رسالت]] [[رسولان]] تنها در پرتو عصمت ایشان محقق خواهد شد. در حوزه دوم گرچه یهود و نصارا [[لزوم عصمت]] را برنمی‌تابند، [[دلیل عقلی]] در این حوزه به سان همان دلیل عقلی در حوزه نخست است؛ چون [[ارتکاب گناه]] نه تنها جایگاه [[رهبری دینی]] را می‌کاهد، بلکه دیگران را بر ارتکاب گناه [[تشویق]] می‌کند؛ افزون بر آنکه در [[کتاب مقدس]] از واگذاری [[عهد الهی]] به پیامبرانی چون [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} سخن به میان آمده است<ref>ر.ک: محمدجواد بلاغی، الهادی إلی دین المصطفی، ج۱، ص۷۸.</ref>: «و چون ابرام ۹۹ ساله بود، [[خداوند]] بر ابرام ظاهر شده، گفت من هستم خدای [[قادر]] مطلق، پیش روی من بخرام و کامل شو و [[عهد]] خویش را در میان خود و تو خواهم بست.»..<ref>کتاب مقدس، انجیل، لوقا، سفر پیدایش، باب ۱۷.</ref>. در این گفتار [[عهد خداوند]] با حضرت ابراهیم {{ع}} وابسته بدان است که آن [[حضرت]] برای [[رسیدن به کمال]]، [[سیر]] به سوی خداوند داشته باشد. همچنین [[حضرت عیسی]] {{ع}} در [[مقام]] [[پندآموزی]] به [[شاگردان]] خود چنین می‌گوید: «... شما نمک جهانید، لکن اگر نمک [[فاسد]] گردد، به کدام چیز باز [[تمکین]] شود؛ دیگر مصرفی ندارد جز آنکه بیرون افکنده، پایمال [[مردم]] شود.»..<ref>کتاب مقدس، انجیل متی، باب ۵، بند ۱۳.</ref>»<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]] ص ۵۰.</ref>.
موضوع [[عصمت]] در دو حوزه طرح می‌شود: حوزه [[وحی]]، و حوزه عمل. عصمت در حوزه نخست، [[مورد اتفاق]] نظر [[پیروان ادیان الهی]] است؛ چون [[عقل]] به گونه‌ای [[بدیهی]]، می‌یابد که [[هدف رسالت]] [[رسولان]] تنها در پرتو عصمت ایشان محقق خواهد شد. در حوزه دوم گرچه یهود و نصارا [[لزوم عصمت]] را برنمی‌تابند، [[دلیل عقلی]] در این حوزه به سان همان دلیل عقلی در حوزه نخست است؛ چون [[ارتکاب گناه]] نه تنها جایگاه [[رهبری دینی]] را می‌کاهد، بلکه دیگران را بر ارتکاب گناه [[تشویق]] می‌کند؛ افزون بر آنکه در [[کتاب مقدس]] از واگذاری [[عهد الهی]] به پیامبرانی چون [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} سخن به میان آمده است<ref>ر.ک: محمدجواد بلاغی، الهادی إلی دین المصطفی، ج۱، ص۷۸.</ref>: «و چون ابرام ۹۹ ساله بود، [[خداوند]] بر ابرام ظاهر شده، گفت من هستم خدای [[قادر]] مطلق، پیش روی من بخرام و کامل شو و [[عهد]] خویش را در میان خود و تو خواهم بست.»..<ref>کتاب مقدس، انجیل، لوقا، سفر پیدایش، باب ۱۷.</ref>. در این گفتار [[عهد خداوند]] با حضرت ابراهیم {{ع}} وابسته بدان است که آن [[حضرت]] برای [[رسیدن به کمال]]، [[سیر]] به سوی خداوند داشته باشد. همچنین [[حضرت عیسی]] {{ع}} در [[مقام]] [[پندآموزی]] به [[شاگردان]] خود چنین می‌گوید: «... شما نمک جهانید، لکن اگر نمک [[فاسد]] گردد، به کدام چیز باز [[تمکین]] شود؛ دیگر مصرفی ندارد جز آنکه بیرون افکنده، پایمال [[مردم]] شود.»..<ref>کتاب مقدس، انجیل متی، باب ۵، بند ۱۳.</ref>»<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]] ص ۵۰.</ref>.
 
}}
== پاسخ‌های متفرقه ==
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۱. بهروز مینایی؛
| عنوان پاسخ‌دهنده = 2. بهروز مینایی؛
| تصویر = IM010274.jpg
| تصویر = IM010274.jpg
| پاسخ‌دهنده = بهروز مینایی
| پاسخ‌دهنده = بهروز مینایی
خط ۳۲: خط ۱۱۴:


«[[اندیشه]] [[عصمت]] پیش از [[اسلام]] وجود داشته است؛ گرچه در هر [[دینی]] به شکل و قالب خاصی بروز و جلوه داشته است. در [[ادیان]] غیرابراهیمی، بیشتر به عنوان صفت پیش فرضِ [[معلم]] و [[آموزگار]] خلایق قرار گرفتن و راهبری [[مردم]] قرار گرفته است. در بعضی فرقه‌های بودیزم به [[صراحت]] و در بسیاری دیگر به صورت غیرمستقیم این اندیشه مطرح شده است؛ اما در [[ادیان ابراهیمی]] نیز به شکل واضح‌تری این اندیشه وجود دارد. در [[دین یهود]]، [[عصمت انبیا]] در [[مقام]] اخذ و تلقّی و [[ابلاغ وحی]] به شکل [[قطعی]] مطرح شده است؛ اما عصمت آنها در [[مقام عمل]] نیز با توجیه موارد خلاف در [[تفاسیر]] [[تورات]] به شکل خاصی مطرح شده است. بیش از همه ادیان و آشکارتر از آنها در [[مسیحیت]]، عصمتِ [[عیسی مسیح]] {{ع}}، عصمت [[کاتبان]] [[انجیل]]، عصمت [[کلیسا]]، عصمت پاپ در مقام [[فتوا]] و اَشکال دیگری از عصمت مطرح بوده و هست؛ درنتیجه می‌توان گفت [[تاریخ]] این [[فکر]] و اندیشه و نظریه، قبل از اسلام بی‌ریشه نیست. بنابراین استبعاد یا [[انکار]] این اندیشه در اسلام و بالمآل انتساب آن به عامل بیرونی دور از [[انصاف]] است»<ref>[[بهروز مینایی|مینایی، بهروز]]، [[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|اندیشه کلامی عصمت]]، ص ۱۸۱.</ref>
«[[اندیشه]] [[عصمت]] پیش از [[اسلام]] وجود داشته است؛ گرچه در هر [[دینی]] به شکل و قالب خاصی بروز و جلوه داشته است. در [[ادیان]] غیرابراهیمی، بیشتر به عنوان صفت پیش فرضِ [[معلم]] و [[آموزگار]] خلایق قرار گرفتن و راهبری [[مردم]] قرار گرفته است. در بعضی فرقه‌های بودیزم به [[صراحت]] و در بسیاری دیگر به صورت غیرمستقیم این اندیشه مطرح شده است؛ اما در [[ادیان ابراهیمی]] نیز به شکل واضح‌تری این اندیشه وجود دارد. در [[دین یهود]]، [[عصمت انبیا]] در [[مقام]] اخذ و تلقّی و [[ابلاغ وحی]] به شکل [[قطعی]] مطرح شده است؛ اما عصمت آنها در [[مقام عمل]] نیز با توجیه موارد خلاف در [[تفاسیر]] [[تورات]] به شکل خاصی مطرح شده است. بیش از همه ادیان و آشکارتر از آنها در [[مسیحیت]]، عصمتِ [[عیسی مسیح]] {{ع}}، عصمت [[کاتبان]] [[انجیل]]، عصمت [[کلیسا]]، عصمت پاپ در مقام [[فتوا]] و اَشکال دیگری از عصمت مطرح بوده و هست؛ درنتیجه می‌توان گفت [[تاریخ]] این [[فکر]] و اندیشه و نظریه، قبل از اسلام بی‌ریشه نیست. بنابراین استبعاد یا [[انکار]] این اندیشه در اسلام و بالمآل انتساب آن به عامل بیرونی دور از [[انصاف]] است»<ref>[[بهروز مینایی|مینایی، بهروز]]، [[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|اندیشه کلامی عصمت]]، ص ۱۸۱.</ref>
}}
{{پاسخ پرسش
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۱. احمد حسین شریفی؛
| تصویر = 11917.jpg
| پاسخ‌دهنده = احمد حسین شریفی
| پاسخ = آقایان دکتر '''[[حسن یوسفیان|یوسفیان]]'''  و '''[[احمد حسین شریفی|شریفی]]''' در ''«[[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]]»'' در این‌باره گفته‌‌اند:
«'''[[عصمت]] در [[یهودیت]]''': هر چند در [[تورات]] محرّف، [[گناهان]] و خطاهای زیادی به [[انبیای الهی]] نسبت داده شده است، لکن [[انبیا]] از [[دروغ]] و [[خطا]] در [[تبلیغ وحی]]، [[معصوم]] دانسته شده‌اند. به تعبیر دیگر، بر طبق کتاب مقادس [[یهود]] "[[نبی]] دهان خداست و سخن و [[کلام]] او سخن [[خدا]]"<ref>تحقیقی در دین یهود، ص۳۲۹.</ref>. [[موسی]] بن میمون، متفکر و [[اندیشمند]] [[یهودی]] قرون وسطا (۱۲۰۴-۱۱۳۵م) [[اعتقاد به عصمت]] انبیا را یکی از ارکان اساسی [[اعتقادات]] یهود بر می‌شمرد. به طوری که پس از مطالعه و بررسی [[مبانی فکری]] و [[اصول اعتقادی]] [[مذهب]] یهود، سیزده اصل کلی را از آن استخراج نموده که از جمله آنها این است. تمامی سخنان انبیا صحیح می‌باشد<ref>الادیان الحیة، ص۱۴۰.</ref> و کتاب تورات که در دست ماست، همانی است که به [[حضرت موسی]] {{ع}} [[وحی]] شده است<ref>جهان مذهبی، ج۲، ص۶۲۳-۶۲۴.</ref>.
در بیان منشأ [[طهارت]] و [[پاکی]] انبیا، در منابع مربوط به یهود چنین آمده است: [[زیرکی]] و چابکی برای [[انسان]] پاکی می‌آورد. پاکی باعث طهارت می‌شود، طهارت به [[پرهیزگاری]] منجر می‌گردد، پرهیزگاری به انسان قدّوسیّت می‌بخشد، قدّوسیّت [[آدم]] را [[متواضع]] و [[فروتن]] می‌کند. [[تواضع]] و [[فروتنی]] [[ترس]] از خطاکاری را در [[دل انسان]] می‌پرورد، ترس از خطاکاری سبب [[پارسایی]] و [[دینداری]] می‌شود، و پارسایی و دینداری شخص را دارای [[روح القدس]] می‌کند<ref>گنجینه‌ای از تلمود، ص۱۳۹. (به نقل از: میشناسوطا ۹: ۱۵).</ref>.
و آنگاه: [[روح‌القدس]] انبیا را از خطا و [[اشتباه]] در آنچه که بر [[زبان]] آنها جاری می‌کند، مصون و محفوظ می‌دارد. از این رو، [[اخبار]] و اقوال آنها معصوم از خطاست... بنابراین، [[پیامبران]] نه در گفتار خطا می‌کنند و نه در [[کتابت]] سخنان روح‌القدس<ref>المیزان فی مقارنة الأدیان، ص۳۳.</ref>. البته چنان‌که اشاره شد، [[تورات]] فعلی، انبیا را در [[اعمال]] شخصی خود معصوم از [[گناه]] و [[خطا]] نمی‌داند. و حتّی گناهانی همچون [[قتل]]، [[کفر]]، [[زنا]] و شرب خمر نیز به [[ساحت]] [[مقدس]] آنها نسبت داده شده است<ref>ر.ک: خلاصة الکلام فی افتخار الاسلام، ص۹۰ و ۱۰۷؛ المیزان فی مقارنة الأدیان، ص۳۳-۳۶؛ مقارنة الأدیان، الشرقاوی، ص۱۹۴-۲۱۹؛ بذل المجهود فی افحام الیهود. ص۱۶۹-۱۷۹؛ عقیدة الشیعه، ص۳۲۴.</ref>. هر چند در موارد دیگری تصریح شده است که [[انحراف]] [[اخلاقی]]، عطیه [[نبوت]] را به طور موقّت، یا برای همیشه، از شخص [[پیامبر]] سلب می‌نماید: اگر [[پیغمبر]] [[تکبر]] کند، از وی دور می‌شود. و اگر او عصبانی و [[خشمگین]] شود. نیز نبوت او ترک می‌گوید<ref>گنجینه‌ای از تلمود، ص۱۴۰ (به نقل از: پساجیم ۶۶ ب).</ref>.
'''[[عصمت]] در [[مسیحیت]]''': [[آیین مسیحیت]]، علاوه بر آنکه [[مسیح]] {{ع}} را هم از نظر [[تعلیم]] و هم [[اخلاق]]، [[معصوم]] و بدون [[نقص]] می‌داند، عصمت افراد دیگری، از جمله نویسندگان [[کتاب مقدس]]، را نیز می‌پذیرد<ref>الهیات مسیحی، ص۲۰۵.</ref>. به [[دلیل]] شواهد گوناگون و به اعتراف خود [[مسیحیان]]، انجیل‌های موجود همان کتابی نیست که بر [[عیسی]] {{ع}} نازل شده است. بلکه بعد از آنکه کتاب اصلی از بین رفته است و سال‌ها پس از [[حضرت مسیح]] (و به [[عقیده]] مسیحیت بعد از کشته شدن مسیح) عده‌ای از [[شاگردان]] او، کتب حاضر را نوشته‌اند. حال آیین مسیحیت موجود در [[زمان]] ما، برای [[جلب اعتماد]] [[پیروان]] خود و اقناع [[فکری]] و وجدانی آنها، نویسندگان این کتب را از نظر [[تعلیم معصوم]] می‌داند یعنی هر چند در [[اعمال]] مربوط به [[زندگی شخصی]] خودشان دچار [[عیب]] و نقص و اشتباهاتی بوده‌اند، امّا در [[مقام]] [[تعلیم کتاب]] [[مقدّس]]، عیب و نقصی در آنها [[راه]] ندارد.
البته مسیحیان [[کاتولیک]] به این حد اکتفا نکرده و مقام پاپ را نیز، مقامی منزه از آلودگی‌ها و نقایص شمرده‌اند. آنها پاپ را لااقل در [[اوامر]] [[دینی]] و فتاوای [[شرعی]]، [[انسانی]] [[پاک]] و بی‌عیب و نقص، قلمداد می‌کنند<ref>cience and Religion in The Encyclopedia of Religion, v.۳۱.pp.۱۲۱-۱۲۲.. </ref>. هر چند [[رهبران]] [[کلیسا]]، از این موقعیت و [[منزلت]] فوق‌العاده [[اجتماعی]] خویش [[سوء]] استفاده کردند و در واقع "این نهادی که این [[قدر]] منادی [[محبّت]] و [[عشق]] به [[انسان‌ها]] بوده است، بیش از هر نهاد دیگری در [[تاریخ]] [[بشریت]]، [[خون‌ریزی]] کرده است"<ref>جزوه کلام جدید (انسان‌شناسی)، ص۱۴۴.</ref>.
شاید جایزالخطا شمردن همه انسان‌ها و [[مخالفت]] با [[عصمت]] [[آدمیان]]. که یکی از ارکان [[معرفت‌شناسی]] برخی از مکاتب [[مغرب زمین]] به شمار می‌رود، واکنشی باشد در مقابل سوء استفاده‌های فزاینده [[کلیسا]] از این [[مقام]]<ref>جزوه کلام جدید (انسان‌شناسی)، ص۱۴۴.</ref>.
'''عصمت در [[دین اسلام]]''': بر کسانی که نگاهی -هر چند گذرا- به [[قرآن کریم]] و [[روایات]] [[پیامبر گرامی اسلام]] {{صل}} و [[اهل‌بیت]] {{عم}} او بیندازند. پوشیده نخواهد ماند که مسأله عصمت از [[تعالیم]] اساسی [[اسلام]]، و بلکه از [[ضروریات دین]] است، و از آغاز، همگام با سایر [[احکام]] و [[اعتقادات اسلامی]] مطرح بوده است؛ هر چند این بحث، همچون سایر مباحث [[کلامی]] و [[اعتقادی]]، با پیدایش [[علم کلام]] رونق بیشتری یافت و موشکافی‌های دقیق‌تری در آن انجام گرفت، و فِرق گوناگون کلامی، هر یک بر حسب اصول خویش، در باب محدوده عصمت نظرات مختلفی ارائه دادند.
ما، در اینجا قصد بررسی آثار کلامی مکتوب در این زمینه را نداریم. امّا برای دفع برخی از [[شبهات]] ناگزیریم، اشاراتی به برخی از روایات [[پیامبر اکرم]] {{صل}} و جریانات مرتبط با این مسأله در [[زمان]] آن [[حضرت]]، داشته باشیم؛ تا مبدأ پیدایش [[اندیشه]] عصمت و نحوه تلقی و برخورد [[مسلمانان]] با آن روشن شود. علاوه بر [[آیات قرآنی]] که تصریح به [[عصمت انبیا]]، به ویژه [[رسول گرامی اسلام]] دارند- و در جای خود به تفصیل بررسی خواهد شد – اینک تنها به ذکر چند [[روایت]] و قضیه [[تاریخی]] اکتفا می‌کنیم؛ تا روشن شود که [[اعتقاد به عصمت]] [[انبیا]] اعتقادی ریشه‌دار در تعالیم اولیه اسلام است و اصل [[اعتقاد]] به آن نزد مسلمانان امری مسلّم و خدشه‌ناپذیر است.
'''عصمت در روایات [[پیامبر]] {{صل}}''': پیامبر گرامی اسلام در برخی از روایات، به عصمت خویش و اهل‌بیت {{عم}} تصریح نموده‌اند که در اینجا به ذکر دو [[روایت]] در این زمینه اکتفا می‌شود:
# {{متن حدیث|عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ {{صل}} يَقُولُ أَنَا وَ عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ}}<ref>بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۰۱؛ ینابیع الموده، ب ۷۷، ص۲۴۵.</ref>؛ [[ابن‌عباس]] می‌گوید از [[رسول خدا]] {{صل}} شنیدم که می‌فرمود: من، [[علی]]، [[حسین]] و حسین و نُه نفر دیگر از [[اولاد حسین]]، [[پاک]] و [[معصوم]] هستیم.
# {{متن حدیث|عَنِ النَّبِيِّ {{صل}} أَنَّهُ قَالَ: فَإِنَّهُمْ خِيَرَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ صَفْوَتُهُ وَ هُمُ الْمَعْصُومُونَ مِنْ كُلِّ ذَنْبٍ وَ خَطِيئَةٍ}}؛ [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در مورد علی و سایر [[ائمه]] {{عم}} فرمودند:... آنها برگزیدگان خداوندند و از هر گونه [[گناه]] و خطایی معصومند.
'''[[عصمت]] در میان [[مسلمین]] [[صدر اسلام]]'''
'''مذاکرات پیرامون [[جنگ بدر]]''': یکی از قضایای [[تاریخی]] که نهایت [[تسلیم]] و [[انقیاد]] [[اصحاب پیامبر]] را در مقابل آن [[حضرت]] نشان می‌دهد، مذاکراتی است که در هنگام [[مشورت]] پیرامون جنگ بدر انجام گرفت. بعد از آنکه [[مسلمانان]] در دستیابی به کاروان تجارتی [[قریش]] ناکام شدند و [[سپاه]] [[مشرکین]] برای [[دفاع]] از کاروان، [[مکه]] را به سوی [[مدینه]] ترک کردند، [[پیامبر]] {{صل}} موضوع [[جنگ]] با [[مشرکان]] را به مشورت گذاشته، فرمودند: {{متن حدیث|أَشِيرُوا إِلَى‌}}؛ نظرات خویش را در این باره بیان کنید. در عین حالی که دو تن از [[مهاجران]] سخنان ناصواب بر [[زبان]] آوردند - که حتی موجب [[ناراحتی]] و آزردگی خاطر حضرت شد - [[مقداد]] به پاخاسته، عرضه داشت: {{متن حدیث|وَ قَدْ آمَنَّا بِكَ وَ صَدَّقْنَاكَ وَ شَهِدْنَا أَنَّ مَا جِئْتَ بِهِ حَقٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اللَّهِ لَوْ أَمَرْتَنَا أَنْ نَخُوضَ جَمْرَ الْغَضَا وَ شَوْكَ الْهَرَاسِ لَخُضْنَا مَعَكَ...‌}}<ref>الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج۳، ص۱۷۴.</ref><ref>جمر: آتش فروزان؛ الغضا: در پختی با آتش بسیار پایدار؛ الشوک: خار؛ الهراس: درختی با خارهای فراوان. (ر.ک: المنجد فی اللغه).</ref>؛
ما به تو [[ایمان]] آوردیم و تصدیقت نمودیم و [[گواهی]] دادیم که آنچه تو آورده‌ای همه [[حق]] است و از جانب [[خدا]]. به خدا قسم! اگر [[فرمان]] دهی که در [[آتش]]... فرو رویم، همراه با تو چنین خواهیم کرد.
سخنان [[مقداد]] [[پیامبر]] {{صل}} را [[خشنود]] کرد، ولی مانع از ادامه [[مشورت]] پیامبر {{صل}} نشد. از این رو تکرار کردند: {{متن حدیث|أَشِيرُوا إِلَى‌}}. در این هنگام [[سعد بن معاذ]] که از بزرگان [[انصار]] بود، برخاست و ضمن گفت‌و‌گویی با [[حضرت]] عرض کرد: {{متن حدیث|بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّا قَدْ آمَنَّا بِكَ وَ صَدَّقْنَاكَ وَ شَهِدْنَا أَنَّ مَا جِئْتَ بِهِ حَقٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَمُرْنَا بِمَا شِئْتَ وَ خُذْ مِنْ أَمْوَالِنَا مَا شِئْتَ وَ اتْرُكْ مِنْهُ مَا شِئْتَ... وَ اللَّهِ لَوْ أَمَرْتَنَا أَنْ نَخُوضَ هَذَا الْبَحْرَ لَخُضْنَا مَعَكَ...}}<ref>«پدر و مادرم فدای تو باد یا رسول الله! ما به تو ایمان آوردیم و تصدیقت نمودیم و گواهی دادیم که آنچه تو آورده‌ای همه حق است و از جانب خدا. به هر چه که می‌خواهی فرمان بده؛ هر آنچه را دوست داری از اموال ما برگیر و هر اندازه که مایلی باقی گذار... سوگند به خدا که اگر دستور دهی تا خویش را به دریا زنیم، سرپیچی نخواهیم کرد» الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۳، ص۱۷۵؛ بحارالانوار، ج۱۹، ص۲۴۷.</ref>.
آنچه که در این جریان درخور توجه و دقّت می‌باشد این است که چرا پیامبر {{صل}} از سخنان مقداد و سعدبن معاذ مسرور شد؟ با اینکه آنها نظری در باب [[جنگ]] یا [[صلح]] ارائه نکردند. به نظر می‌رسد علّت [[شادمانی]] حضرت از اظهارات این دو [[صحابی]] بزرگ، آن بود که در بیانات آنها نهایت [[تسلیم]] و [[انقیاد]] در برابر [[رسول الله]] {{صل}} نمایان بود.
پس روشن می‌شود – بر خلاف آنچه که بعضی پنداشته‌اند<ref>مقارنة الادیان (۳)، الاسلام، ص۱۲۳.</ref>- [[مسلمین]] [[صدر اسلام]] بین [[مقام نبوت]] و [[بشریت]] پیامبر {{صل}} تفکیکی قائل نمی‌شدند؛ این‌گونه نبود که در برابر "[[محمد]] [[انسان]]" [[مخالفت]] و [[سرپیچی]] نمایند و در [[حق]] او احتمال [[خطا]] و [[اشتباه]] بدهند، و تنها در برابر "محمد [[نبی]]" منقاد و [[مطیع]] باشند.
این نحوه تسلیم و انقیاد مطلق در تمامی جهات، و نسبت به تمامی [[کارها]] و [[دستورات]] و خواسته‌های [[رسول الله]] {{صل}} به این [[دلیل]] بود که هیچ‌گونه [[خطا]] و اشتباهی را در [[حق]] آن [[حضرت]]، احتمال نمی‌دادند. و الا هیچ [[عقل]] سلیمی به [[انسان]] اجازه نمی‌دهد که عنان [[اختیار]] خویش را، در همه جهات، به دست کسی بسپارد که احتمال خطا و [[اشتباه]] در او [[راه]] داشته باشد و یا [[گمان]] رود تصمیمات او، مطابق [[مصلحت]] نباشد. در واقع، چنین حالات خداپسندانه‌ای ریشه در [[اعتقادات]] [[قرآنی]] داشت؛ آنجا که می‌فرماید: {{متن قرآن|وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى}}<ref>«و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۳-۴.</ref>.
'''[[ذوالشهادتین]]''': [[پیامبر گرامی اسلام]] {{صل}} از سواءبن [[قیس]] محاربی، اسبی را خریداری کردند، امّا پس از چندی، سواءبن قیس این [[معامله]] را [[انکار]] کرد. در این هنگام [[خزیمه بن ثابت]] [[انصاری]]، با وجود اینکه در هنگام معامله حضور نداشت، به نفع رسول الله {{صل}} [[شهادت]] داد و جریان فیصله یافت. پس از آن، [[پیامبر]] {{صل}} به [[خزیمه]] فرمودند: "بر چه اساسی شهادت دادی، حال آنکه به هنگام انجام معامله با ما نبودی؟" خزیمه در پاسخ عرض کرد: {{عربی|يا رسول الله {{صل}} أنا أصدقك بخبر السماء و لا اصدقك بما تقول؟}}<ref>«ای رسول خدا! من تو را در نقل اخبار آسمانی تصدیق می‌کنم، چگونه در مورد غیر آن تصدیق نکنم؟» طبقات ابن سعد، ج۴، ص۳۷۹-۳۸۰.</ref>؛
در برخی دیگر از [[منابع تاریخی]]، [[سخن]] خزیمه چنین [[نقل]] شده است: {{عربی|صدقتك بما جئت به و علمت انك لا تقول الا حقاً}}<ref>«من تو را نسبت به هر آنچه که آورده‌ای تصدیق کرده‌ام و یقین دارم که جز حق نمی‌گویی». اسدالغابه، ج۱، ص۶۱۰.</ref>؛
[[پیامبر اکرم]] {{صل}} سخن او را پسندیدند و برای [[قدردانی]] از [[شناخت]] و [[معرفت]] بالای خزیمه نسبت به [[مقام عصمت پیامبر]] {{صل}}، شهادت ایشان را به منزله شهادت دو نفر قرار دادند و از آن پس به [[ذو الشهادتین]] معروف شد. از این ماجرای کوتاه هم به خوبی روشن می‌شود [[اعتقاد به عصمت]] [[پیامبر]] {{صل}} (ولو در امور روزمره) برای [[اصحاب خاص]] [[رسول اکرم]] {{صل}}، امری مسلم بوده است.
'''[[صلح]] حدیبیّه''': در جریان حدیبیّه، وقتی [[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[تصمیم]] به انعقاد قراردداد صلح با [[مشرکان]] گرفتند، عمر بن خطاب در حالی که از این قضیه به شدت ناراحت بود، نزد [[ابابکر]] رفت و گفت؟ آیا او [[رسول خدا]] نیست؟ و مگر نه این است که ما مسلمانیم و آنها [[مشرک]]؟ پس چرا باید چنین [[پستی]] و ذلتی را در [[دین]] خویش پذیرا باشیم؟ ابابکر در جواب گفت: {{عربی|انه رسول الله {{صل}} و ليس يعصي ربه}}<ref>«یقیناً او رسول خدا است، و هرگز خدای خود را نافرمانی نمی‌کند». السیرة الحلبیة، ج۳، ص۱۹.</ref>.
سپس نظیر همین گفت‌و‌گو بین [[عمر]] و رسول خدا {{صل}} واقع شد و پیامبر {{صل}} در پاسخ فرمودند: {{متن حدیث|لن لخاف امره و لن یضیعنی}}<ref>تاریخ الطبری، ج۲، ص۶۳۴.</ref>؛
از این جریان به خوبی رواج اعتقاد به عصمت [[انبیا]] در بین [[مسلمین]] [[صدر اسلام]] [[مشاهده]] می‌شود. زیرا:
'''اولاً''': از نحوه گفت‌و‌گوی عمر بن خطاب با ابابکر فهمیده می‌شود که ایشان بین [[نبوت]] و [[عصمت]] انفکاکی نمی‌دیده است؛ زیرا از آنجا که در نظر ایشان انعقاد [[قرارداد صلح]] با [[مشرکین]]، [[خطا]] بود، این مسأله برای او مطرح شد که ایشان یا پیامبر خداست، پس نباید چنین خطایی را مرتکب شود و یا [[پیامبر خدا]] نیست. با اینکه، در صورت عدم اعتقاد به عصمت، احتمال سومی هم قابل طرح بود و آن اینکه پیامبر باشد ولی در این قضیه مرتکب خطا شده باشد.
'''ثانیاً''': ابابکر نیز در پاسخ عمر، بر [[عصمت پیامبر]] تأکید می‌کند.
علاوه بر اینکه خود پیامبر نیز در پاسخ عمر، تصریح به عصمت خویش می‌نمایند.
'''تقسیم [[غنایم]] [[حنین]]''': پس از [[جنگ حنین]]، پیامبر اکرم {{صل}} تمامی غنایم این [[جنگ]] – و طبق برخی از نقل‌ها، اکثر غنایم – را بین [[قریش]] تقسیم کردند و سهم زیادی برای {{متن قرآن|مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ}} در نظر گرفتند؛ یعنی، افرادی همانند [[ابوسفیان]] که سال‌ها با [[پیامبر]] [[مبارزه]] کردند و در جریان [[فتح مکه]]، ناچار به [[پذیرش اسلام]] شدند. چنانکه در [[قرآن کریم]]<ref>شیخ مفید، الارشاد، ص۷۶-۷۷.</ref>، یکی از [[موارد مصرف]] [[زکات]] به عنوان {{متن قرآن|وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ}} ذکر شده است؛ یعنی اینکه گاهی [[مصلحت]] اقتضا می‌کند که از [[بیت‌المال]] [[مسلمین]] به افراد ویژه‌ای اختصاص یابد تا دل‌هایشان متمایل به [[اسلام]] گردد.
در این میان، برخی از [[انصار]] از چنین تقسیمی شگفت‌زده و ناراحت شدند، و البته این [[ناراحتی]] بر اساس معیارهای عادّی، بسیار طبیعی بود. وقتی پیامبر {{صل}} و [[یاران]] اندکش در [[مکّه]]، توسط [[قریش]] و در رأس آنها ابوسفیان، زیر انواع و اقسام فشارها و شکنجه‌ها قرار داشتند، این انصار بودند که آنها را در خانه‌های خود، در [[مدینه]]، جای داده با کمال [[ایثار]] و [[سخاوت]] از آنها [[پذیرایی]] نمودند. حال، پس از سال‌ها که پیامبر {{صل}} قدرتی یافته و بر [[دشمنان]] غالب آمده است، بیشترین سهم را به همان دشمنان دیروز اختصاص داده است!
[[پیامبر اکرم]] {{صل}} برای اینکه هرگونه شبهه‌ای را دفع کنند – تا سخنان گروه اندکی که [[معرفت]] کافی نسبت به [[عصمت]] آن [[حضرت]] نداشتند، دیگران را تحت تأثیر قرار ندهد- [[دستور]] فرمودند تا انصار در محلّی [[اجتماع]] کنند. سپس در جمع آنها حضور یافتند و [[نعمت]] [[هدایت الهی]] و دیگر نعم [[معنوی]] را که [[خداوند]] به واسطه آن حضرت، [[انصار]] و [[اهل]] مدینه را از آن بهره‌مند کرده بود، متذکّر شدند. انصار نیز، همگی سخنان حضرت را [[تصدیق]] کردند. سپس پیامبر سؤالی بدین مضمون از آنان پرسیدند: چرا نمی‌گویید: "تو آواره بودی، ما پناهت دادیم، تو از دشمنان بیمناک بودی، ما تو را در [[امان]] قرار دادیم، وقتی که همه تو را [[تکذیب]] کردند، ما تو را تصدیق نمودیم"؟
آن‌گاه که [[سخنان پیامبر]] {{صل}} به اینجا رسید، صدای انصار به [[گریه]] بلند شد و بزرگان و رؤسای آنها، خود را به دست و پای حضرت انداخته، به پیشگاه آن گرامی خاکساری کردند. سپس گفتند: "هر چه که [[خدا]] و رسولش بفرمایند، ما بدان [[راضی]] هستیم. [نه تنها [[غنائم جنگی]]، بلکه] همه [[اموال]] ما را هم اگر بخواهی، می‌توانی بین [[قوم]] خودت تقسیم کنی". و به دنبال این سخنان افزودند: "اگر عده‌ای از ما به نحوه تقسیم [[غنایم]] [[اعتراض]] کردند، نه از این روی بود که در دل‌های آنها ناخالصی و یا [[دشمنی]] وجود داشته باشد، بلکه به خاطر [[ناراحتی‌ها]] و زجرهایی بود که از امثال [[ابوسفیان]] کشیده بودند". سپس [[خدمت]] [[حضرت]] عرض کردند که یا [[رسول الله]] {{صل}}، همچنان که خود این گروه به [[اشتباه]] خود پی برده و از کرد‌ه خویش پشیمان شده‌اند و به [[درگاه الهی]] [[توبه]] کرد‌ه‌اند، تو نیز برای آنها [[طلب]] [[آمرزش]] و [[مغفرت]] نما. حضرت {{صل}} هم در پاسخ، در [[حق]] همه [[انصار]] [[دعا]] کرده، به درگاه الهی عرض نمودند: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْأَنْصَارِ وَ لِأَبْنَاءِ الْأَنْصَارِ وَ لِأَبْنَاءِ أَبْنَاءِ الْأَنْصَارِ}}<ref>شیخ مفید، الارشاد، ص۷۶-۷۷.</ref>.
این جریان، به خوبی نشان می‌دهد که تا چه حد، [[عصمت پیامبر]] {{صل}} و [[مصونیت]] او از هرگونه [[لغزش]] و خطایی، برای [[اصحاب]] مسلّم بود؛ به نحوی که حاضر بودند تمامی اموال خود را در [[اختیار]] آن حضرت قرار دهند تا هرگونه که می‌خواهد در آن [[تصرف]] نماید. البته روشن است که [[اصحاب پیامبر]] {{صل}} از نظر [[معرفت]] و [[درجه]] [[شناخت]] نسبت به [[مقام]] و [[منزلت]] آن حضرت در یک سطح نبودند، از این رو گاهی، عده‌ای از آنان ناآگاهانه و از روی [[جهل]]، به عملکرد حضرت اعتراض می‌نمودند.
در همین جریان، فردی به نام ذی الخویصره بی‌شرمانه به [[پیامبر]] {{صل}} معترض است که چرا در [[تقسیم غنائم]]، [[عدالت]] را رعایت نکرده است! پیامبر {{صل}} در پاسخ می‌فرمایند:{{متن حدیث|وَيْلَكَ إِنْ لَمْ يَكُنِ الْعَدْلُ عِنْدِي فَعِنْدَ مَنْ يَكُونُ}}<ref>«وای بر تو، اگر عدالت را نزد من نتوان یافت، کجا می‌توان سراغی از آن گرفت؟» شیخ مفید، الارشاد، ص۷۸؛ شهرستانی، الملل والنحل، ج۱، ص۲۹؛ البدایة و النهایة، ج۴، ص۴۱۶.</ref>؛
آنچه که در این جریان قابل توجه است. عکس‌العمل [[صحابه پیامبر]] {{صل}} در مقابل [[اعتراض]] ذی‌الخویصره است؛ آنها به قدری از این سخن او به [[خشم]] آمدند که اجازه [[قتل]] او را از [[پیامبر]] خواستند، امّا [[حضرت]] اجازه نداد.
بی‌شک، علت خشم و [[غضب]] [[اصحاب]] و اینکه او را مستحق قتل دانستند، این بود که در نظر آنان، اعتراض به عملکرد پیامبر - اعتراضی که به [[عصمت]] حضرت خدشه‌ای وارد کند - مساوی با [[انکار]] اصل [[رسالت]] و [[نبوت]] بود و مرتکب آن مستحق [[مرگ]]؛ و الا اگر [[اعتقاد به عصمت]] پیامبر {{صل}} از اصول اساسی [[دین]] نبود، این‌گونه برخوردی با ذی‌الخویصره به نظر خردمندانه نمی‌رسد.
'''[[خطبه]] [[خلیفه اول]]''': پس از [[رحلت پیامبر اکرم]] {{صل}} [[ابابکر]] در آغاز [[خلافت]] خود خطبه‌ای برای [[مردم]] خواند؛ به این مضمون که [[رسول خدا]] از [[دنیا]] [[رحلت]] کرد، در حالی که [[حق]] هیچ کس بر عهده او نبود، چرا که آن حضرت [[معصوم]] از [[خطا]] بود: {{عربی|و كان {{صل}} معصوماً من الخطأ}}.
بنابراین آنچه از او [[انتظار]] داشتید، از من توقّع نداشته باشید<ref>بحارالانوار، ج۱۰، ص۴۳۹؛ و همچنین ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۷، ص۱۵۹.</ref>.<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۶۹-۷۹.</ref>.
}}
}}


۱۱٬۰۹۸

ویرایش