پرش به محتوا

شریح بن الحارث: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۹٬۹۶۷ بایت حذف‌شده ،  ‏۱۸ ژوئیهٔ ۲۰۲۳
تغییرمسیر به شریح بن حارث قاضی
(تغییرمسیر به شریح بن حارث قاضی)
برچسب: تغییر مسیر جدید
 
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[شریح بن الحارث در نهج البلاغه]] - [[شریح بن الحارث در تاریخ اسلامی]] - [[شریح بن الحارث در معارف و سیره حسینی]]| پرسش مرتبط  = }}
#تغییر_مسیر [[شریح بن حارث قاضی]]
 
'''شریح بن الحارث''' معروف به [[شریح قاضی]] از بزرگان [[تابعین]] شمرده شده است. او را به زیرکی و تیزهوشی توصیف کرده‌اند. از زمان خلیفه دوم و به دستور او منصب قضاوت را برعهده گرفت و بیشتر به عنوان عالم وابسته به دربار [[ستم]] و در خدمت [[زور]] و تزویر شناخته می‌شود. حتی معروف است که وی به [[دستور]] [[عبید الله بن زیاد]] برعلیه [[امام حسین]] {{ع}} فتوا داد.
 
== مقدمه ==
[[شریح بن حارث]] که به [[شریح قاضی]] معروف بوده، کنیه‌اش "ابو امیه"<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۳۶۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۲۷۱.</ref> و به [[قبیله کنده]] [[یمن]] منسوب بوده، ولی اصل او از قبیله کنده نیست بلکه از [[قبیله]] رائش بوده که هم [[پیمان]] [[کنده]] بوده‌اند<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۷۰۲؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۳۶۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۲۷۱.</ref> و جز [[خاندان]] [[شریح]] از بنی رائش، کسی در [[کوفه]] سکونت نکرد و آنها در هجر و حضرموت ساکن بوده‌اند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۶، ص۵۸۱؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۷۰۲.</ref>. شریح از کسانی است که [[دوران جاهلیت]] و [[اسلام]] را [[درک]] کرده<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۷۰۲.</ref> و به [[نقلی]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} را [[ملاقات]] نکرده<ref>الغارات، ثقفی کوفی (ترجمه: عطاردی)، ص۴۴۲؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۳۶۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۳۷۲.</ref> و به همین [[دلیل]] از بزرگان [[تابعین]] شمرده شده است<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۷۰۲.</ref>.<ref>[[محمد نقی افشار|افشار، محمد نقی]]، [[شریح قاضی (مقاله)|مقاله «شریح قاضی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۴۰۳-۴۰۴؛ [[مرضیه محمدزاده|محمدزاده، مرضیه]]، [[دوزخیان جاوید (کتاب)|دوزخیان جاوید]]، ص۲۴۵-۲۴۶.</ref>
 
== شریح و [[منصب قضاوت]] ==
نقل شده، وقتی [[معاذ بن جبل]] در یمن به قضاوت مشغول بود، [[شریح]] [[قضاوت]] را از او آموخت<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۲۷۲.</ref>. او مدت پنجاه و سه سال در [[کوفه]] و هفت سال در [[بصره]] عهده‌دار [[قضا]] بوده است<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۲۷۲.</ref>.
 
درباره اینکه [[عمر]] چگونه [[منصب]] قضاوت را به او بخشید، [[نقل]] شده است که روزی عمر از کسی اسبی را به شرط [[امتحان]] و [[آزمایش]] خریداری کرد، چون اسب را گرفته، اسب مقداری [[راه]] رفت، اسب سکندری خورده یا از حرکت بازماند. اسب را بازگردانده گفت: اسب خویش را پس بگیر. فروشنده گفت: "قبول نمی‌کنم".
 
عمر گفت: "بنابراین باید به [[قاضی]] مراجعه کرد". فروشنده گفت: "شریح بین ما و تو [[حکم]] باشد". عمر گفت: "شریح کیست؟" فروشنده گفت: "شریح عراقی" و لذا هر دو پیش شریح رفته و حکایت خویش گفتند. شریح گفت: "[[امیرالمؤمنین]] باید اسب را همان طوری که گرفته بود، باز گرداند یا به همان قیمت که خریداری کرده، بردارد".
 
عمر گفت: "قضاوت همین است! به کوفه برو که تو را متولی قضای آن دیار قرار دادم<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۶، ص۵۸۲؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۹، ص۲۵.</ref>.
 
بدین‌سان شریح در تمام مدت [[خلافت عمر]] از طرف او در کوفه مسوؤل قضاوت بود و سپس در دوره [[عثمان]] و بعد از او در [[زمان]] [[امام علی]] {{ع}} قضاوت کرد و [[معاویه]] نیز این [[منصب]] را به او داد<ref>تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۴.</ref> و او به مدت هفت سال در [[بصره]] تحت فرمانروانی زیاد عهده‌دار منصب [[قضا]] بود<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۲۷۲.</ref>.<ref>[[محمد نقی افشار|افشار، محمد نقی]]، [[شریح قاضی (مقاله)|مقاله «شریح قاضی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۴۰۴-۴۰۵.</ref>
 
== [[شریح]] و زیاد ==
[[معاویه]] در سال ۴۰ هجری وارد [[کوفه]] شد و به عنوان [[امیر المؤمنین]] با او [[بیعت]] شد. او در [[سال ۴۴ هجری]] [[زیاد بن ابیه]] را به [[ابوسفیان]] ملحق کرد و در [[سال ۴۵ هجری]] او را [[والی بصره]] کرد<ref> الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۴۷۲ (حوادث سال ۴۵ تا ۴۶ هجری).</ref>. زیاد در [[سال ۵۰ هجری]] بعد از فوت [[مغیرة بن شعبه]] [[والی کوفه]] شد و او اول کسی بود که [[والی بصره]] و [[کوفه]] شد<ref>الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۵۰. </ref>. بعضی گفته‌اند، [[ریاست]] زیاد بر این دو [[شهر]] در [[سال ۵۱ هجری]] بوده است<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۱۶۱.</ref> او شش ماه از سال را در [[بصره]] و شش ماه را در کوفه بود<ref>الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۴۸۱.</ref>. [[جابر بن یزید]] [[نقل]] کرده: زیاد [[شریح]] را با خود به بصره آورد و او میان ما یک سال [[قضاوت]] کرد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۶، ص۵۸۸؛ الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۲۷۲.</ref>.<ref>[[محمد نقی افشار|افشار، محمد نقی]]، [[شریح قاضی (مقاله)|مقاله «شریح قاضی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۴۱۲-۴۱۳.</ref>
 
== [[شریح]] و [[ابن زیاد]] ==
برای دانستن رابطه شریح و ابن زیاد باید به ماجرای کشته شدن مسلم و [[هانی بن عروه]] اشاره کرد.
 
پس از آمدن [[عبید الله بن زیاد]] به کوفه، هانی بن عروه از او بر [[جان]] خویش ترسیده بود و از حضور در مجلس او خودداری و خود را به [[بیماری]] زده بود. ابن زیاد از حال وی جویا شد. گفتند: [[بیمار]] است. گفت: "اگر از بیماریش خبر می‌داشتم، به [[عیادت]] وی می‌رفتم" و سپس [[محمد بن اشعث]]، [[اسماء بن خارجه]] و [[عمرو بن حجاج]] زبیدی را به نزد خود خوانده، گفت: "چرا هانی بن عروه به [[دیدار]] ما نیامد؟" آنها گفتند: ما نمی‌دانیم؛ می‌گویند بیمار است. ابن زیاد گفت: "شنیده‌ام بهبودی یافته و روزها بر در خانه‌اش می‌نشیند. فورا به دیدار او رفته، به او [[دستور]] دهید که [[حق]] ما را به جای آورد". آنها پیش [[هانی]] رفته و گفتند: چرا به دیدن [[امیر]] نیامدی؟ او نام تو را برده و گفته اگر می‌دانستم بیمارست به دیدارش می‌رفتم. هانی گفت: "کسالت مانع بود". آنها گفتند: تو را [[سوگند]] می‌دهیم که هم اکنون سوار اسب شو و به دیدارش برویم. هانی [[لباس]] خود را پوشید و استرش را سوار شده نزد عبید الله رفت و در حالی بر عبید الله بن زیاد وارد شد که [[مردم]] دور او نشسته بودند. وقتی چشم ابن زیاد به هانی افتاد، با کنایه گفت: با پای خود به سوی [[مرگ]] [[آمدی]].
 
بعد از ساعاتی، [[عمرو بن حجاج زبیدی]] شنید که هانی کشته شده و با [[قبیله مذحج]] آمد و [[قصر]] ابن زیاد را با جمع فراوانی که به همراه داشت، محاصره کرد. آنگاه فریاد زد: زیاد من [[عمرو]] بن حجاجم و اینها جنگجویان قبیله مذحج‌اند. به ابن زیاد گفته شد؛ قبیلة [[مذحج]] بر در قصر ریخته‌اند. ابن زیاد به [[شریح قاضی]] گفت: نزد بزرگ ایشان، هانی برو، او را ببین و سپس بیرون برو و اینان را [[آگاه]] ساز که هانی زنده است و کشته نشده است". [[شریح]] به اطاقی که هانی در آن محبوس بود آمد و او را دید. با آمدن شریح قاضی، [[هانی بن عروه]] که هم چنان [[خون]] صورتش بر روی محاسنش می‌ریخت، فریاد زد: "ای [[خدا]]! ای [[مسلمان‌ها]]! قبیلة من هلاک شده‌اند؟ کجایند [[دین]] داران؟ کجایند [[مردم]] [[شهر]]؟"
 
[[هانی]] ناگهان فریاد و غوغائی از بیرون قصر شنید، گفت: [[گمان]] دارم اینها فریاد قبیلة [[مذحج]] و [[پیروان]] [[مسلمان]] من هستند. اگر ده تن از آنها نزد من بیایند، مرا [[آزاد]] خواهند کرد".
 
[[شریح]] که این سخن هانی را شنید به نزد قبیلة مذحج آمده، گفت: "وقتی [[امیر]] عبیدالله آمدن شما و سخنانتان را درباره بزرگ‌تان شنید، به من [[دستور]] داد نزد او بروم. من هم به نزد او رفتم و او را دیدم. سپس امیر به من دستور داد شما را ببینم و به شما اطلاع دهم که هانی زنده است و اینکه به شما گفته‌اند او کشته شده، [[دروغ]] است". [[عمرو بن حجاج]] و همراهان او پس از شنیدن [[شهادت]] شریح، گفتند: اکنون که هانی کشته نشده، خدا را سپاسگزاریم و همه پراکنده شدند<ref>الارشاد، شیخ مفید، ص۵۰-۴۵؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۴، ص۳۴۵-۳۴۷.</ref>.<ref>[[محمد نقی افشار|افشار، محمد نقی]]، [[شریح قاضی (مقاله)|مقاله «شریح قاضی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۴۱۴-۴۱۶؛ [[مرضیه محمدزاده|محمدزاده، مرضیه]]، [[دوزخیان جاوید (کتاب)|دوزخیان جاوید]]، ص۲۴۵-۲۴۶؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، ص ۲۶۶.</ref>
 
== شریح و [[تبعید]] دوباره ==
[[مختار بن ابی عبیده ثقفی]] بار دیگر شریح را به بانقیا تبعید کرد. "مختار بن ابی [[عبید]] در [[سال ۶۶ هجری]] [[قیام]] کرد و ابن مطیع عامل [[عبد الله بن زبیر]] را در [[کوفه]] که [[شیعیان]] [[علی بن ابیطالب]] {{ع}} را [[آزار]] و [[شکنجه]] می‌داد، با نبردی سخت [[شکست]] داده و با لشکری به [[فرماندهی]] [[ابراهیم بن اشتر]] در منطقه بحر خازر با عبیدالله [[جنگ]] کرد و او را به [[قتل]] رسانید و سرش را به [[مدینه]] فرستاد <ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۲۰۲.</ref>. [[عبدالله بن زبیر]] ـ که بعد از [[مرگ یزید]] بر [[مکه]] مسلط شده و [[آل مروان]] را از مدینه بیرون کرده بود ـ برادرش [[مصعب]] را به [[عراق]] فرستاد و او در [[سال ۶۸ هجری]] به طرف عراق آمده و مختار با او به [[نبرد]] پرداخت و جنگ‌های شهری بین او و [[مصعب ابن زبیر]] به وقوع پیوست تا در همین سال مختار [[شکست]] خورده و به [[قتل]] رسید<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۲۰۹.</ref>.
 
هنگامی که مختار بر [[کوفه]] مسلط شد، چون [[مردم]] درباره [[شریح]] می‌گفتند که او [[عثمانی]] است و علیه [[حجر بن عدی]] [[شهادت دروغ]] داده و با نرساندن پیغام [[هانی بن عروه]] به [[قوم]] او باعث کشته شدن او شده و [[علی]] {{ع}} نیز او را از [[قضاوت]] [[عزل]] کرده<ref>الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۶۷۲؛ البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۲۹۵.</ref>، مختار نیز در [[زمان]] [[حکومت]] خود بر کوفه او را از [[شهر]] بیرون و به دهی که ساکنین آن [[یهودی]] بودند، فرستاد تا اینکه وقتی [[حجاج]]، [[امیر]] کوفه شد، او را به کوفه باز گردانید<ref>الفتوح، ابن اعثم (ترجمه: مستوفی هروی)، ص۱۰۴۳.</ref>.<ref>[[محمد نقی افشار|افشار، محمد نقی]]، [[شریح قاضی (مقاله)|مقاله «شریح قاضی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۴۱۶-۴۱۷.</ref>
 
== شریح و [[فتنه]] [[ابن زبیر]] ==
شریح از [[سال ۶۴ هجری]] که [[عبدالله بن زبیر]] در [[مکه]] [[قیام]] کرد و در [[سال ۷۳ هجری]] [[حجاج بن یوسف ثقفی]] او را کشت<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۵۴۰.</ref>، در [[خانه]] نشست و از قضاوت استعفا داد و او می‌گوید: "در فتنۀ ابن زبیر نه خبری از کسی گرفتم و نه خبری به کسی دادم و بر هیچ [[مسلمانی]] یک [[دینار]] یا [[درهم]] [[ظلم]] روا نداشتم<ref>البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۹، ص۲۲.</ref>. اما وقتی [[عبدالملک مروان]] در [[سال ۷۵ هجری]] [[حجاج بن یوسف]] را از مکه فرا خواند و حکومت [[عراق]] را به او داد، در این زمان، شریح، [[قاضی کوفه]] بود<ref>تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۲۱۹.</ref>. تا اینکه شریح ابوبرده، پسر [[ابوموسی اشعری]] را به عنوان [[قاضی]] به حجاج بن یوسف پیشنهاد کرد و حجاج نیز او را به جای شریح پذیرفت و شریح استعفا کرد و استعفایش پذیرفته شد<ref>الکامل، ابن اثیر، ج۵، ص۱۳۸؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۳۶۶.</ref>.<ref>[[محمد نقی افشار|افشار، محمد نقی]]، [[شریح قاضی (مقاله)|مقاله «شریح قاضی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۴۱۷.</ref>
 
== سرانجام شریح ==
شریح یک سال بعد از آنکه در [[زمان]] [[حکومت]] [[حجاج]] بر [[کوفه]] از وی تقاضای استعفا از سمت قضاوت شد و او نیز پذیرفت، درگذشت؛ ولی [[تاریخ]] [[وفات]] او را سال‌های ۷۶،<ref>المنتظم، ابن جوزی، ج۶، ص۱۸۷.</ref>۷۸، ۷۹<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۷۰۲؛ الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۲۷۲.</ref>، ۸۷<ref>المعارف، ابن قتیبة، ص۴۳۴.</ref> [[هجری]] و [[عمر]] او را صد سال<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۷۰۲؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۳۶۶.</ref>، صد و هشت سال<ref>المنتظم، ابن جوزی، ج۶، ص۱۸۷.</ref> و تا صد و بیست سال ذکر کرده‌اند <ref>المنتظم، ابن جوزی، ج۶، ص۱۸۷؛ سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۴، ص۱۰۶.</ref>. شریح سفارش کرده بود که در گورستان بر پیکر او [[نماز]] گزارند و کسی را از [[مرگ]] او [[آگاه]] نکنند و هیچ [[زن]] مویه گری از پی تابوتش [[راه]] نیفتد و بر گورش پارچه نگسترند و پیکرش را تند و شتابان ببرند و [[گور]] او را لحد دار درست کنند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۶، ص۵۹۴.</ref>. شریح افراد [[خانواده]] خود را که از [[دنیا]] رفته بودند، شبانه به [[خاک]] سپرده و [[وصیت]] کرده بود خودش نیز شبانه به خاک سپرده شود<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۶، ص۹۳.</ref>.<ref>[[محمد نقی افشار|افشار، محمد نقی]]، [[شریح قاضی (مقاله)|مقاله «شریح قاضی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۴۱۹.</ref>
 
== منابع ==
{{منابع}}
# [[پرونده:1100357.jpg|22px]] [[محمد نقی افشار|افشار، محمد نقی]]، [[شریح قاضی (مقاله)|مقاله «شریح قاضی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵''']]
# [[پرونده:13681024.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|'''فرهنگ عاشورا''']]
# [[پرونده:87443.jpg|22px]] [[مرضیه محمدزاده|محمدزاده، مرضیه]]، [[دوزخیان جاوید (کتاب)|'''دوزخیان جاوید''']]
{{پایان منابع}}
 
== پانویس ==
{{پانویس}}
 
{{عاملان واقعه کربلا}}
 
[[رده:قاتلان امام حسین]]
[[رده:مدخل نهج البلاغه]]
[[رده:مدخل]]
[[رده:اعلام]]
۲۴٬۴۶۴

ویرایش