پرش به محتوا

واقعه کربلا در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز (جایگزینی متن - 'پیوستن' به 'پیوستن')
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۴۶: خط ۱۴۶:


[[لشکریان]] یکپارچه بر [[حسین]] [[یورش]] بردند تا او را به اردوگاهش عقب برانند. در اینجا [[تشنگی]] بر [[امام]] چیره شد و به اتفاق برادرش [[عباس]] از دژی خاکی عبور کرد تا به آب [[فرات]] دست یابد. ولی جمعی از [[سپاهیان ابن سعد]] مانع [[حضرت]] شدند. و مردی از [[قبیله]] دارم از جمع [[سپاه]] خطاب به آن [[جمعیت]] گفت: وای بر شما! بین او و آب فرات فاصله بیندازید و نگذارید به آب دست یابد. [[امام حسین]] {{ع}} به پیشگاه [[خدا]] عرضه داشت: «خدایا! او را همواره تشنه‌کام‌ بدار» مرد دارمی از [[سخن امام]] به [[خشم]] آمد و با شلیک تیری گلوی [[مبارک]] حضرت را نشانه رفت. امام حسین {{ع}} تیر را از گلو خارج و دستان مبارکش را زیر گلوی خود گشود، پر از [[خون]] که شدند، آنها را به [[آسمان]] پاشید و عرضه داشت: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ إِنِّي أَشْكُو إِلَيْكَ مَا يُفْعَلُ بِابْنِ بِنْتِ نَبِيِّكَ}}<ref>.«خدایا! از مردمی که با فرزند دخت پیامبرت چنین رفتار کردند، نزدت شکایت می‌آورم»</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۵ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۵]] ص۲۶۰-۲۷۰.</ref>.
[[لشکریان]] یکپارچه بر [[حسین]] [[یورش]] بردند تا او را به اردوگاهش عقب برانند. در اینجا [[تشنگی]] بر [[امام]] چیره شد و به اتفاق برادرش [[عباس]] از دژی خاکی عبور کرد تا به آب [[فرات]] دست یابد. ولی جمعی از [[سپاهیان ابن سعد]] مانع [[حضرت]] شدند. و مردی از [[قبیله]] دارم از جمع [[سپاه]] خطاب به آن [[جمعیت]] گفت: وای بر شما! بین او و آب فرات فاصله بیندازید و نگذارید به آب دست یابد. [[امام حسین]] {{ع}} به پیشگاه [[خدا]] عرضه داشت: «خدایا! او را همواره تشنه‌کام‌ بدار» مرد دارمی از [[سخن امام]] به [[خشم]] آمد و با شلیک تیری گلوی [[مبارک]] حضرت را نشانه رفت. امام حسین {{ع}} تیر را از گلو خارج و دستان مبارکش را زیر گلوی خود گشود، پر از [[خون]] که شدند، آنها را به [[آسمان]] پاشید و عرضه داشت: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ إِنِّي أَشْكُو إِلَيْكَ مَا يُفْعَلُ بِابْنِ بِنْتِ نَبِيِّكَ}}<ref>.«خدایا! از مردمی که با فرزند دخت پیامبرت چنین رفتار کردند، نزدت شکایت می‌آورم»</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۵ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۵]] ص۲۶۰-۲۷۰.</ref>.
==حوادث شگفت‌انگیز [[صدر اسلام]]==
روی کار آمدن [[معاویه]] و یزید و [[تجهیز]] نیروی [[مسلمانان]] از سوی آنان علیه [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} و [[حسین بن علی]]{{ع}}، یکی از حوادث شگفت صدر اسلام است. در اینجا دو مطلب را باید مورد بحث قرار دهیم تا بتوانیم به ماهیت، [[هدف]] و علت حادثه [[قیام حسینی]] پی ببریم.
۱. [[مبارزه]] شدید [[امویان]] و در رأس آنها [[ابوسفیان]]، با [[اسلام]] و [[قرآن]].
این مطلب، دو علت داشت:
# [[رقابت]] [[نژادی]] که در سه [[نسل]] متوالی متراکم شده بود.
#تباین [[قوانین اسلامی]] با [[نظام]] [[زندگی اجتماعی]] [[رؤسای قریش]] به ویژه [[اموی‌ها]] که اسلام برهم زننده آن زندگانی بود.
۲. [[موفقیت]] امویان در به دست گرفتن [[حکومت اسلامی]].
یک [[جامعه]] نوساز و نوبنیاد هر اندازه [[عامل وحدت]] آنها [[قوی]] باشد، نمی‌تواند یک دست و یکنواخت باشد. جامعه نوبنیاد و تازه ساز [[اسلامی]] هر چند در زیر لوای [[توحید]] و [[پرچم]] {{متن قرآن|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ}} [[وحدت]] [[نیرومندی]] پیدا کرده بود و [[اختلاف]] رنگ‌ها و شکل‌ها را به صورت [[معجزه]] آسایی از بین برده بود، در عین حال طبیعی است مردمی که از نژادها و عناصر مختلف، با طبایع، [[عادت‌ها]]، [[اخلاق]]، [[آداب]] و [[عقاید]] گوناگونی پرورش پیدا کرده بودند، همه در [[استعداد]] قبول مسائل [[دینی]] و پذیرش [[تربیت دینی]] یکسان نباشند، یکی قوی الایمان است و یکی [[ضعیف الایمان]]، و دیگری در [[شک]] و [[کفر]] و [[الحاد]] [[باطنی]] به سر می‌برد. به همین دلیل اداره این چنین جمعیتی بر [[اساس اسلام]] تا سال‌ها بلکه قرن‌ها کار آسانی نیست.
اموی‌ها بعد از [[حکومت]] [[عثمان]]، بر [[بیت المال]] و [[مناصب]] دست یافتند و دو عامل [[ثروت]] و مناصب را در دست گرفتند، فقط یک عامل قوی و نیرومند «[[دیانت]]» را کسر داشتند. بعد از [[قتل عثمان]]، معاویه با طراری و زبردستی عجیب بر این عامل هم دست یافتند و آن را هم [[استخدام]] کرد و اینجا بود که توانستند سپاهی به نام [[دین]] و با نیروی دین علیه [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} [[تجهیز]] کنند. [[معاویه]] بعدها در [[زمان]] خلافتش با [[اجیر]] کردن روحانیونی همچون [[ابوهریره]] کاملاً عامل [[روحانیت]] را علاوه بر عامل [[دیانت]] [[استخدام]] کرد و به این ترتیب چهار عامل را به دست گرفت: عامل [[سیاست]] و پست‌های [[سیاسی]]، عامل [[ثروت]]، عامل دیانت، عامل روحانیت و طبقه روحانیین.
در [[تسلط]] معاویه بر دستگاه [[خلافت اسلامی]]، چند چیز دخالت داشت:
# [[ذکاوت]] و [[فطانت]] خود آنها؛
# [[سوء]] سیاست و [[تدبیر]] [[خلفا]] که به اینها راه دادند؛
# [[جهالت]] و [[نادانی]] و بساطت [[مردم]].
معاویه و [[اموی‌ها]] برای محو [[اصول اسلام]] [[کوشش]] بسیار کردند؛ آنان با امتیاز [[نژادی]]، [[عرب]] را بر [[عجم]] ترجیح دادند و همچنین [[فاصله طبقاتی]] را پی ریختند<ref>مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱۷، ص۴۳۰.</ref>.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[حماسه عاشورا (کتاب)|حماسه عاشورا]] ص ۲۳.</ref>.
==[[تقابل]] [[فکر اموی]] و [[فکر اسلامی]]==
علی{{ع}} به خطر [[سلطه اموی]] زیاد اهمیت می‌داد و اعلام خطر می‌کرد، ولی کمتر کسی متوجه می‌شد! چند موضوع را علی{{ع}} [[پیش بینی]] کرد:
#[[ظلم]]، [[استبداد]] و [[استیثار]] [[بنی امیه]]؛ دیگر از این [[عدل]] و [[مساوات]] امروز خبری نخواهد بود.
#کشته شدن [[نخبگان]]، [[نیکان]]، [[روشنفکران]]؛ هر سری که در آن سر، مغزی و در آن مغز، [[برقی]] از روشنی موجود باشد از تن جدا خواهد شد.
#از بین رفتن [[حرمت]] [[احکام اسلام]]؛ حرامی باقی نمی‌ماند مگر آنکه [[حلال]] می‌شود.
#[[تحریف]] و وارونه کردن [[اسلام]]؛ عناصر غیر [[اسلامی]] وارد [[افکار]] مردم می‌شود به گونه‌ای که با [[حفظ]] [[ظواهر]] اسلام، محتوای آن را از بین می‌برند<ref>علی{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوباً}}؛ «جامه و پوستین اسلام را وارونه می‌پوشند» (نهج البلاغه، خطبه ۱۰۶). پوستین خصلتش گرمی و زیبایی آن است ولی این در صورتی است که آن را درست بپوشند، اگر وارونه بپوشند و پشم‌ها بیرون باشد؛ اولاً سرد است و ثانیاً، یک شیء موحش است که هر کس می‌بیند خیال می‌کند یک خرس است. (مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۵، ص۳۱۲).</ref>.
علی{{ع}} از [[دنیا]] رفت و معاویه [[خلیفه]] شد. خلاف [[انتظار]] معاویه، علی{{ع}} به صورت نیرویی باقی ماند و [[معاویه]] آن طوری که [[اعمال]] بیرون از [[تعادل]] و متانتش نشان می‌دهد از این موضوع خیلی ناراحت بود، بنابراین ستون [[تبلیغاتی]] علیه علی{{ع}} را [[تجهیز]] کرد. لیکن یک نیروی غیر متشکل به نام [[تشیع]] علیه [[حکومت اموی]] همیشه در فعالیت بود. [[فکر اموی]] در زیر پرده و لفافه با [[فکر اسلامی]] [[مبارزه]] می‌کرد. عنصر فکر اموی داخل عناصر فکر اسلامی شد. معاویه مرد و علاوه بر [[حیف و میل]] [[اموال]] و [[غصب]] [[مناصب]] که از [[زمان عثمان]] شایع شده بود چند [[سنت]] [[سوء]] هم باقی گذاشت:
# [[لعن]] و [[سب علی]]{{ع}} در [[منابر]] و [[خطبه‌ها]].
# [[پول]] [[خرج]] کردن و وادار کردن به [[جعل حدیث]] علیه علی{{ع}}، و به عبارت دیگر [[استخدام]] عامل [[روحانیت]] به وسیله علمای سوء علاوه بر استخدام عامل [[دیانت]] از راه [[قتل عثمان]].
#کشتن بی‌گناهان بدون تقصیر که در [[اسلام]] سابقه نداشت و از بین بردن [[احترام]] [[نفوس]]، بریدن دست و پا و به نیزه کردن سر مثل سر، [[عمرو بن حمق خزاعی]] به [[جرم]] طرفداری از علی{{ع}}.
# [[مسموم]] کردن و معمول کردن آن، که با [[مروت]] و [[انسانیت]] سازگار نبود و خلفای بعدی از او [[پیروی]] کردند. معاویه در عملی ناجوانمردانه، [[امام حسن]]{{ع}}، [[مالک اشتر]]، [[سعد وقاص]] و [[عبدالرحمن بن خالد بن ولید]] را - که بهترین [[یار]] او بود - مسموم کرد.
# [[موروثی کردن خلافت]] در [[خاندان]] خود؛ معاویه یزیدی را که هیچ‌گونه [[لیاقت]] نداشت ولی [[عهد]] کرد.
#دامن زدن به [[آتش]] امتیاز [[نژادی]] و [[فضیلت]] [[عرب]] بر [[عجم]] و [[قریش]] بر غیر قریش<ref>مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱۷، ص۴۳۵.</ref>.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[حماسه عاشورا (کتاب)|حماسه عاشورا]] ص ۲۵.</ref>.
==[[نهضت]] چند ماهیتی==
[[نهضت امام حسین]]{{ع}} یک نقطه عطف در [[تاریخ اسلام]] است از آن [[روز]] دیگر مسئله [[خلافت]] با اسلام تفکیک می‌شود و [[مردم]] فهمیدند که اسلام را با خلافت نباید یکی دانست، [[حقیقت اسلام]] جای دیگری است. این تفکیک را [[حسین بن علی]]{{ع}} با ریختن خونش در راه اسلام انجام داد<ref>مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱۷، ص۲۹۶.</ref>.
[[نهضت امام حسین]]{{ع}}، یک [[انقلاب]] آگاهانه است؛ یک [[انقلاب اسلامی]] و نه یک انفجار. انقلاب آگاهانه‌ای از ناحیه [[امام]]، [[اهل‌بیت]] و یارانش<ref>مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱۷، ص۱۳۵.</ref>.
[[نهضت‌ها]] و حرکت‌های [[انسان‌ها]] ممکن است نهضتی تک معنایی و تک مقصدی باشد و ممکن است در آن واحد مقصدها و هدف‌های مختلف داشته باشد، گو اینکه همه آن [[هدف‌ها]] بازگشتشان به یک [[هدف]] اصلی باشد. از این رو انقلاب آگاهانه می‌تواند ماهیت‌های مختلف داشته باشد. اتفاقاً در قضایای [[امام حسین]]{{ع}}، عوامل زیادی مؤثر است که این عوامل سبب شده است که [[نهضت امام]] یک [[نهضت]] چند ماهیتی باشد نه تک ماهیتی.
یکی از تفاوت‌های میان پدیده‌های [[اجتماعی]] و پدیده‌های طبیعی این است که پدیده طبیعی باید تک ماهیتی باشد، نمی‌تواند چند ماهیتی باشد.
یک فلز در آن واحد نمی‌تواند که هم ماهیت طلا را داشته باشد و هم ماهیت مس را. ولی پدیده‌های اجتماعی، می‌توانند در آن واحد چند ماهیتی باشند. یک نهضت می‌تواند ماهیت عکس العملی داشته باشد، یعنی صرفاً عکس العمل باشد، می‌تواند ماهیت آغازگری داشته باشد. اگر یک نهضت ماهیت عکس العملی داشته باشد، می‌تواند یک عکس العمل منفی باشد در مقابل یک جریان، و می‌تواند یک عکس العمل مثبت باشد در مقابل جریان دیگر. همه اینها در [[نهضت امام حسین]]{{ع}} وجود دارد. این است که این نهضت یک نهضت چند ماهیتی شده است<ref>مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱۷، ص۱۴۰.</ref>.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[حماسه عاشورا (کتاب)|حماسه عاشورا]] ص ۲۷.</ref>.
==عناصر شکل‌دهی نهضت امام==
در ساختمان نهضت [[مقدس]] [[حسینی]] سه عنصر اساسی دخالت داشته است و در مجموع سه عامل به این حادثه بزرگ شکل داده است:
===تقاضای [[بیعت]]===
این عامل به اعتبار زمانی اولین عامل است. امام حسین{{ع}} در [[مدینه]] است. [[معاویه]] قبل از مردنش - که می‌خواهد [[جانشینی]] یزید را برای خود مسلم کند - به مدینه می‌آید تا از امام بیعت بگیرد، آنجا موفق نمی‌شود. بعد از مردنش یزید می‌خواهد بیعت بگیرد<ref>مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱۷، ص۱۴۱-۱۴۴.</ref>. به [[نص]] [[قطعی]] [[تاریخ]]، یزید در [[نامه]] خصوصی خود به [[والی مدینه]] چنین می‌نویسد:
{{عربی|خُذِ الْحُسَيْنَ بِالْبَيْعَةِ أَخْذاً شَدِيداً}}<ref>مقرم، مقتل الحسین{{ع}}، ص۱۴۰.</ref>؛
حسین را برای [[بیعت گرفتن]] محکم بگیر و تا [[بیعت]] نکرده رها نکن.
[[امام حسین]]{{ع}} در برابر فشار، یکی از سه کار را باید بکند: یا بیعت کند و [[تسلیم]] شود، یا آن طوری که بعضی پیشنهاد کردند بیعت نکند و اگر لازم شد - و البته لازم هم می‌شد - خودش را به کناری بکشد، به دره‌ای یا دامنه کوهی [[پناه]] ببرد، و یا [[ایستادگی]] کند تا کشته شود. اولی را اعوان و [[انصار]] [[اموی‌ها]] مثل [[مروان]] پیشنهاد می‌کردند. دومی را [[ابن حنفیه]] و [[ابن عباس]] پیشنهاد کردند و سومی راهی بود که خودش [[انتخاب]] کرد<ref>مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱۷، ص۴۴۲.</ref>.
دو [[مفسده]] در [[بیعت با یزید]] بود که حتی در مورد [[معاویه]] وجود نداشت:
#تثبیت [[خلافت]] موروثی از طرف امام حسین{{ع}} یعنی مسئله خلافت یک فرد مطرح نبود، مسئله خلافت موروثی مطرح بود.
# [[شخصیت]] خاص یزید؛ او نه تنها مرد [[فاسق]] و فاجری بود بلکه متظاهر و [[متجاهر به فسق]] بود و [[شایستگی]] [[سیاسی]] هم نداشت. معاویه و بسیاری از خلفای [[آل عباس]] هم [[مردمان]] فاسق و فاجری بودند، ولی یک مطلب را کاملاً [[درک]] می‌کردند، می‌فهمیدند اگر بخواهند [[ملک]] و قدرتشان باقی بماند، باید تا حدود زیادی [[مصالح]] [[اسلامی]] را رعایت کنند، [[شئون]] اسلامی را [[حفظ]] کنند. اما این مرد علناً در مجلس رسمی شراب می‌خورد، مست لایعقل می‌شد و شروع به یاوه‌سرایی می‌کرد. تمام [[مورخین]] معتبر نوشته‌اند که این مرد، میمون باز و یوزباز بود. میمونی داشت که به آن [[کنیه]] اباقیس داده بود و او را خیلی [[دوست]] می‌داشت. چون مادرش [[زن]] [[بادیه نشین]] بود و خودش هم در [[بادیه]] بزرگ شده بود، [[اخلاق]] [[بادیه نشینی]] داشت، با سگ و یوز و میمون انس و علاقه به خصوصی داشت. [[مسعودی]] در مروج الذهب می‌نویسد: «میمون را لباس‌های حریر و [[زیبا]] می‌پوشانید و در پهلو دست خود بالاتر از [[رجال]] کشوری و لشکری می‌نشاند!».
یزید بسیاری از وقت خودش را در دیرها و صومعه‌های [[مسیحیان]] به سر می‌برد، چون کسانی که می‌خواستند دنبال شراب‌خواری و فاحشه [[بازی]] بروند، راهی این دیرها می‌شدند؛ لذا [[مسیحیت]] نفود فراوانی در دستگاه او پیدا کرد و یزید از مشاورهای مسیحی‌اش [[الهام]] می‌گرفت؛ [[سرجون]] [[رومی]] از [[مشاوران]] مهم دربار او بود<ref>مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۵، ص۳۷۰.</ref>.
بنابراین [[عهد]] یزید را می‌توان عهد [[رسوایی]] [[اسلام]] و [[مسلمانان]] برشمرد. [[نمایندگان]] کشورهای دیگر می‌آمدند و از همه جا بی‌خبر به جای [[پیغمبر]] مردی را می‌دیدند که در دستش شراب و در کنارش بوزینه‌ای با جامه‌های دیبا نشسته است، دیگر چه [[آبرویی]] برای اسلام باقی می‌ماند؟ یزید، مست [[غرور]] [[جوانی]]، [[حکومت]] و شراب بود<ref>مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱۷، ص۴۳۵-۴۳۷.</ref>. در این صورت معنای [[کلام]] [[سیدالشهدا]] واضح می‌شود که:
{{متن حدیث|وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ}}<ref>مقرم، مقتل الحسین{{ع}}، ص۱۴۶. </ref>؛
میان یزید و دیگران تفاوت وجود داشت، اصلاً وجود این شخص [[تبلیغ]] علیه اسلام بود.
[[امام]] بیش از یک [[وظیفه]] منفی، وظیفه دیگری ندارند؛ [[بیعت]] نمی‌کنم. در اینجا جواب امام فقط یک «نه» است و این عمل از سنخ [[تقوا]] است، از سنخ این است که هر [[انسانی]] در [[جامعه]] خودش با تقاضاهایی مواجه می‌شود که به شکل‌های مختلف، به صورت [[شهوت]]، به صورت [[مقام]]، به صورت [[ترس]] و [[ارعاب]] از او می‌شود و باید در مقابل آنها بگوید: نه، یعنی تقوا.
این نکته قابل ذکر است که مسئله تقاضای بیعت و [[امتناع]] از آن، بر عوامل دیگر، تقدم زمانی دارد. خود یزید هم وقتی [[معاویه]] مرد، همراه این خبر که به وسیله یک پیک سبک [[سیر]] و تندرو فرستاد که در ظرف چند [[روز]] با آن شترهای جماز خودش را به [[مدینه]] رساند، نامه‌ای فرستاد و همان کسی که خبر [[مرگ معاویه]] را به [[والی مدینه]] داد، آن [[نامه]] را هم به او نشان داد که:
{{عربی|خُذِ الْحُسَيْنَ بِالْبَيْعَةِ أَخْذاً شَدِيداً}}.
از [[حسین بن علی]] و این دو سه نفر دیگر، به شدت، هر طور که هست [[بیعت]] بگیرد، هنوز شاید [[کوفه]] خبر نشده بود که [[معاویه]] مرده است. به علاوه، [[تاریخ]] این طور می‌گوید که از [[امام حسین]]{{ع}} تقاضای بیعت کردند، امام حسین{{ع}} [[امتناع]] کرد و حاضر نشد. دو سه [[روز]] به همین منوال گذشت، تا حضرت اساساً [[مدینه]] را رها کرد. امام حسین{{ع}} در [[۲۷ رجب]] [[سال ۶۰]] از مدینه حرکت کرد و در سوم [[شعبان]] به [[مکه]] رسید. [[دعوت مردم کوفه]] در پانزدهم [[رمضان]] به امام حسین{{ع}} رسید، یعنی بعد از آنکه یک ماه و نیم از تقاضای بیعت و امتناع [[امام]] گذشته بود، و بعد از اینکه بیش از چهل روز بود که امام اساساً در مکه اقامت کرده بود<ref>مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱۷، ص۱۴۱-۱۴۴.  </ref>.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[حماسه عاشورا (کتاب)|حماسه عاشورا]] ص ۲۸.</ref>.
===دعوت مردم کوفه===
«کوفه» از اول به عنوان یک اردوگاه تأسیس شد. این [[شهر]] در [[زمان]] [[خلیفه]] [[عمر بن الخطاب]] ساخته شد، قبلاً «[[حیره]]» بود. این شهر را [[سعد وقاص]] ساخت. همان مسلمانانی که سرباز بودند، برای خود [[خانه]] ساختند و بنابراین از یک نظر قوی‌ترین شهرهای عالم [[اسلام]] بود.
با [[مرگ معاویه]]، در کوفه‌ای که با وجود تصفیه‌های خونین، هنوز آثار [[تعلیم و تربیت]] علی{{ع}} به کلی از میان نرفته است - لااقل پنج سال علی{{ع}} در این شهر [[زندگی]] کرده است - [[مردم]] به خود می‌آیند، دور همدیگر جمع می‌شوند که اکنون از [[فرصت]] باید استفاده کرد، نباید گذاشت که فرصت به یزید برسد، امام بر [[حق]] ما حسین بن علی{{ع}} است، ما باید او را [[دعوت]] کنیم که به کوفه بیاید و او را کمک دهیم، بعد هم [[خلافت]] را [[خلافت اسلامی]] کنیم. اینجا یک دعوت است از طرف مردمی که مدعی هستند ما از سر و [[جان]] و [[دل]] آماده‌ایم، درخت‌های ما میوه داده است. مقصود از این جمله نه این است که فصل [[بهار]] است. بعضی اینجور [[خیال]] می‌کنند که درخت‌ها سبز شده و میوه داده است یعنی آقا! الان اینجا فصل میوه است، بیایید اینجا یک شکم [[سیر]] میوه بخورید! نه این مثل است، می‌خواهد بگوید که درخت‌های [[انسان‌ها]] سرسبزند و این باغ [[اجتماع]] آماده است برای اینکه شما در آن قدم بگذارید.
[[مردم کوفه]] از [[امام حسین]]{{ع}} [[دعوت]] می‌کنند، حدود هجده هزار [[نامه به امام]] می‌رسد که بعضی از [[نامه‌ها]] را چند نفر و بعضی دیگر را شاید صد نفر [[امضا]] کرده بودند که در مجموع شاید حدود صد هزار نفر به او [[نامه]] نوشته‌اند.
اینجا عکس‌العمل [[امام]] چه باید باشد؟ [[حجت]] بر امام تمام شده است. عکس العمل، مثبت و ماهیت عملش، ماهیت [[تعاون]] است. یعنی مسلمانانی [[قیام]] کرده‌اند، امام باید به کمک آنها بشتابد. اینجا دیگر عکس‌العمل امام ماهیت منفی ندارد، ماهیت مثبت دارد؛ لذا ماهیت [[نهضت حسینی]] از این نظر، ماهیت عکس‌العملی است ولی عکس‌العمل مثبت نه منفی.
مسئله دعوت، یک [[وظیفه]] جدید است، [[مسلمان‌ها]] حدود هجده هزار نامه با حدود صد هزار امضاء داده‌اند. اینجا [[اتمام حجت]] است.
امام حسین{{ع}} از اول حرکتش معلوم بود که مردم کوفه را آماده نمی‌بیند، [[مردم]] [[سست]] عنصر و مرعوب شده‌ای می‌داند. قطعاً اگر امام حسین{{ع}} به مردم کوفه اعتنا نمی‌کرد، همین ما که امروز اینجا نشسته‌ایم، می‌گفتیم چرا امام حسین{{ع}} جواب مثبت نداد. اگر رفته بود، ریشه یزید و یزیدی‌ها کنده شده بود و از بین رفته بود، امام حسین{{ع}} [[جبن]] به [[خرج]] داد و ترسید که به آنجا نرفت، اگر می‌رفت در [[دنیای اسلام]] [[انقلاب]] می‌شد. این است که اینجا [[تکلیف]] این‌گونه ایجاب می‌کند که همین که آنها می‌گویند ما آماده‌ایم، امام می‌گوید من آماده هستم<ref>مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱۷، ص۱۴۱-۱۴۴.</ref>.
حداکثر تأثیر این عامل این بوده است که امام را از [[مکه]] بیرون بکشاند، و ایشان به طرف [[کوفه]] بیایند. البته نمی‌خواهم بگویم که واقعاً اگر اینها دعوت نمی‌کردند، امام قطعاً در [[مدینه]] یا مکه می‌ماند، نه، [[تاریخ]] نشان می‌دهد که همه اینها برای [[امام]] محذور داشته است. [[مکه]] هم از نظر مساعد بودن اوضاع ظاهری وضع بهتری نسبت به [[کوفه]] نداشت. قرائن زیادی در [[تاریخ]] هست که نشان می‌دهد اینها تصمیم گرفته بودند که چون امام [[بیعت]] نمی‌کند، در ایام [[حج]] ایشان را از میان بردارند.
در بین راه که می‌رفتند، شخصی از امام پرسید: چرا بیرون آمدی؟ معنی سخنش این بود که تو در [[مدینه]] جای امنی داشتی، آنجا در [[حرم]] جدت، کنار [[قبر]] [[پیغمبر]] کسی متعرض نمی‌شد، یا در مکه می‌ماندی کنار [[بیت الله الحرام]]. اکنون که بیرون آمدی برای خودت خطر ایجاد کردی. فرمود: [[اشتباه]] می‌کنی، من اگر در سوراخ یک [[حیوان]] هم پنهان شوم آنها مرا رها نخواهند کرد تا این [[خون]] را از [[قلب]] من بیرون بریزند. [[اختلاف]] من با آنها اختلاف [[آشتی]] پذیری نیست. آنها از من چیزی می‌خواهند که من به هیچ وجه حاضر نیستم زیر بار آن بروم. من هم چیزی می‌خواهم که آنها به هیچ وجه قبول نمی‌کنند<ref>مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱۷، ص۲۰۸-۲۲۶.</ref>.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[حماسه عاشورا (کتاب)|حماسه عاشورا]] ص ۳۲.</ref>.
===[[امر به معروف و نهی از منکر]]===
از [[روز]] اولی که [[امام حسین]]{{ع}} از مدینه حرکت کرد، با [[شعار]] امر به معروف و نهی از منکر حرکت کرد. از این نظر، مسئله این نبود که چون از من بیعت می‌خواهند و من نمی‌پذیرم، [[قیام]] می‌کنم، بلکه اگر بیعت هم نخواهند من به [[حکم]] [[وظیفه]] امر به معروف و نهی از منکر باید قیام کنم و نیز مسئله این نبود که چون [[مردم کوفه]] از من [[دعوت]] کرده‌اند، قیام می‌کنم. هنوز حدود دو ماه مانده بود که مردم کوفه دعوت بکنند، روزهای اول بود و به [[دعوت مردم کوفه]] مربوط نیست. [[دنیای اسلام]] را [[منکرات]] فرا گرفته است، من به حکم [[وظیفه دینی]]، به حکم [[مسئولیت]] [[شرعی]] و [[الهی]] خودم قیام می‌کنم. در اینجا او به [[حکومت]] وقت [[هجوم]] کرده است. به حسب این عامل، امام حسین{{ع}} یک مرد انقلابی است، یک [[ثائر]] است و می‌خواهد [[انقلاب]] کند<ref>مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱۷، ص۱۴۱-۱۴۴.</ref>.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[حماسه عاشورا (کتاب)|حماسه عاشورا]] ص ۳۴.</ref>.
==[[ارزش]] عناصر سه‌گانه [[نهضت]]==
در عامل اول، [[امام حسین]]{{ع}} مدافع است. به او می‌گویند: [[بیعت]] کن، می‌فرماید: بیعت نمی‌کنم و از خودش [[دفاع]] کند.
در عامل دوم، امام حسین{{ع}} متعاون است، او را به [[همکاری]] [[دعوت]] کرده‌اند و جواب مثبت داده است.
در عامل سوم، امام حسین{{ع}} مهاجم است. در اینجا او به [[حکومت]] [[هجوم]] کرده است<ref>مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱۷، ص۱۴۱-۱۴۴.</ref>.
هر یک از این عوامل، یک نوع [[تکلیف]] و [[وظیفه]] برای امام حسین{{ع}} ایجاب می‌کرد.
از نظر عامل بیعت، امام حسین{{ع}} وظیفه‌ای ندارد جز زیر بار بیعت نرفتن. از نظر عامل [[دعوت مردم کوفه]]، امام حسین{{ع}} وظیفه دارد به سوی [[کوفه]] بیاید تا وقتی که آنها سر قولشان هستند. از آن ساعتی که آنها جا زدند، زیر قولشان زدند و [[شکست]] خوردند و رفتند، دیگر امام حسین{{ع}} از این نظر وظیفه‌ای ندارد. عامل دعوت مردم کوفه یک عامل موقت بود، یعنی عاملی بود که از پانزدهم [[رمضان]] آغاز شد، مرتب [[نامه‌ها]] متبادل می‌شد و این امر ادامه داشت تا وقتی که [[امام]] به نزدیکی کوفه رسیدند. بعد که با حربن یزید ریاحی [[ملاقات]] کرد و آن خبرها از جمله خبر [[قتل]] مسلم رسید، دیگر موضوع دعوت مردم کوفه منتفی شد و از این نظر امام وظیفه‌ای نداشت. بنابراین امام وقتی با [[مردم کوفه]] صحبت می‌کند و مخاطبش مردم کوفه هستند نه یزید و حکومت وقت، به آنان می‌گوید: مرا دعوت کردید، من آمدم. نمی‌خواهید، بر می‌گردم. شما مرا دعوت کردید، دعوت شما برای من وظیفه ایجاب کرده، اما حالا که پشیمان شدید، من بر می‌گردم.
آیا این سخن یعنی دیگر بیعت هم می‌کنم؟ ابداً. آن، عامل و مسئله دیگری است، چنانکه خودش گفت: اگر در تمام روی [[زمین]] یک نقطه وجود نداشته باشد که مرا جا بدهد - نه تنها شما مرا جا ندهید - باز هم بیعت نمی‌کنم.
از نظر عامل [[امر به معروف و نهی از منکر]] که از این نظر [[امام حسین]]{{ع}} دیگر مدافع نیست، متعاون نیست، بلکه یک مهاجم است، یک [[ثائر]] و یک انقلابی است.  
به نظر من یکی از اشتباهاتی که نویسنده کتاب [[شهید]] جاوید کرده، این است که برای عامل [[دعوت مردم کوفه]]، [[ارزش]] بیش از حد قائل شده است، گویی [[خیال]] کرده است که عامل اساسی و اصلی، این است. البته یک کسی [[استنباط]] می‌کند، اما در استنباط [[اشتباه]] کرده است.
در میان این عامل‌ها، اتفاقاً کوچک‌ترین آنها از نظر تأثیر، عامل دعوت مردم کوفه است. و الا اگر عامل اساسی این می‌بود، آن وقتی که به [[امام]] خبر رسید که زمینه [[کوفه]] دیگر منتفی شد، امام می‌بایست دست از آن حرف‌های دیگرش هم بر می‌داشت و می‌گفت بسیار خوب، حالا که این طور شد پس ما [[بیعت]] می‌کنیم، دیگر دم از امر به معروف و نهی از منکر هم نمی‌زنیم. اتفاقاً قضیه بر عکس است. داغ‌ترین [[خطبه‌های امام حسین]]{{ع}}، شورانگیزترین و پرهیجان‌ترین [[سخنان امام حسین]]{{ع}}، بعد از [[شکست]] [[عهد]] و [[پیمان]] است.
اینجا است که نشان می‌دهد امام حسین{{ع}} تا چه اندازه روی عامل امر به معروف و نهی از منکر تکیه دارد و او است که به [[دولت]] و [[حکومت فاسد]] [[هجوم]] آورده است<ref>مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱۷، ص۱۴۵.</ref>.
از نظر اینکه امام مهاجم و ثائر و انقلابی بود، منطقش با [[منطق]] مدافع و با منطق متعاون فرق می‌کند. منطق مدافع، منطق [[آدمی]] است که یک شیء گران‌بها دارد، دزد می‌خواهد آن را از او بگیرد. بسا هست که اگر کشتی هم بگیرد، دزد را به [[زمین]] می‌زند، ولی به این مسائل [[فکر]] نمی‌کند، آن شیء را محکم گرفته، در می‌رود که دزد از او نگیرد. کار ندارد که حالا زورش کمتر است یا بیشتر. حساب این است که می‌خواهد آن را از دزد نگه دارد. ولی یک [[آدم]] مهاجم نمی‌خواهد فقط خودش را [[حفظ]] کند، می‌خواهد او را از بین ببرد ولو به قیمت شهادتش باشد.
[[منطق]] [[امر به معروف و نهی از منکر]]، منطق حسین را منطق [[شهید]] کرد. منطق شهید ماورای این منطقه است. منطق شهید یعنی منطق کسی که برای [[جامعه]] خودش پیامی دارد و این [[پیام]] را جز با [[خون]] با چیز دیگری نمی‌خواهد بنویسد.
هر سال [[محرم]]، [[امام حسین]]{{ع}} از نو طلوع می‌کند، از نو زنده می‌شود. در این منطق یعنی منطق [[هجوم]]، منطق شهید، منطق [[توسعه]] و گسترش دادن [[انقلاب]]. امام حسین{{ع}} کارهایی کرده است که جز با این منطق، با منطق دیگری قابل توجیه نیست. [[شب عاشورا]] [[بیعت]] را از دوش اصحابش بر می‌دارد تا آنها آگاهانه [[انتخاب]] کنند، بعد که آنها انتخاب کنند. برای آنها [[دعا]] می‌کند که [[خدا]] به همه شما خیر بدهد، خدا همه شما را [[اجر]] بدهد. چرا در شب عاشورا، [[حبیب بن مظاهر اسدی]] را می‌فرستد که از میان [[بنی اسد]] چند نفر را بیاورد، مگر بنی اسد همه‌شان چقدر بودند؟ حالا گیرم [[حبیب]] رفت از بنی اسد صد نفر را آورد، اینها در مقابل آن سی هزار نفر چه نقشی می‌توانستند داشته باشند؟ آیا می‌توانستند اوضاع را دگرگون کنند؟ ابداً. امام حسین{{ع}} می‌خواست در این منطق که منطق هجوم، منطق شهید و منطق انقلاب است، دامنه پیامش گسترش پیدا کند. اینکه خاندانش را هم آورد، برای همین بود، چون قسمتی از پیامش را خاندانش باید برسانند. خود امام حسین{{ع}} [[کوشش]] می‌کرد حالا که قضیه به اینجا کشیده شده است، هر چه که می‌شود داغ‌تر بشود، برای اینکه بذری بکارد که برای همیشه در [[دنیا]] ثمر و میوه بدهد. چه مناظر و صحنه‌هایی در [[کربلا]] به وجود آمد که واقعاً عجیب و حیرت‌انگیز است!<ref>مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱۷، ص۱۴۹.</ref>.
البته همه عوامل، آموزنده هستند ولی این عامل آموزندگی بیشتری دارد؛ زیرا نه متکی به [[دعوت]] است و نه متکی به تقاضای بیعت. چنانچه در تقاضای [[بیعت]] اگر [[حکومت]] وقت از حسین{{ع}} بیعت نمی‌خواست، او هم با آنها کاری نداشت، می‌گفت: شما از من بیعت نخواهید، مطلب تمام است. اما به موجب عامل سوم، حسین{{ع}} یک مرد معترض و منتقد است، مردی است انقلابی و [[قیام]] کننده، یک مرد مثبت است. دیگر انگیزه دیگری لازم نیست؛ همه جا را [[فساد]] گرفته، [[حلال]] [[خدا]] [[حرام]]، و حرام خدا خلال شده است، [[بیت المال مسلمانان]] در [[اختیار]] افراد ناشایسته قرار گرفته و در غیر راه [[رضای خدا]] [[مصرف]] می‌شود و [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} فرمود: هرکس چنین اوضاع و احوالی را ببیند و درصدد دگرگونی آن نباشد و در [[مقام]] [[اعتراض]] بر نیاید<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۳۰۴.</ref>، [[شایسته]] است -ثابت است در [[قانون الهی]] - که خدا چنین کسی را به آنجا ببرد که [[ظالمان]]، جابران، [[ستمکاران]] و [[تغییر]] دهندگان [[دین خدا]] می‌روند<ref>مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱۷، ص۲۱۱-۲۱۵.</ref>.
بنابراین عنصر [[امر به معروف و نهی از منکر]] [[ارزش]] بیشتری به [[نهضت حسینی]] داده است، [[امام حسین]]{{ع}} به امر به معروف و نهی از منکر ارزش داد. امر به معروف و نهی از منکر، نهضت حسینی را بالا برد، ولی حسین{{ع}} این اصل را به نحوی [[اجرا]] کرد که [[شأن]] این اصل بالا رفت، یک تاج [[افتخار]] به سر آن نهاد. او به اصلی ارزش و اعتبار دارد که آبروی [[جامعه اسلامی]] است<ref>مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱۷، ص۱۵۲.</ref>.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[حماسه عاشورا (کتاب)|حماسه عاشورا]] ص ۳۵.</ref>.
==[[سیره]] و روش [[رهبری]]==
در [[حادثه عاشورا]]، ما در امام حسین{{ع}} جلوه‌هایی می‌بینیم که نشان می‌دهد علاوه بر مسئله امر به معروف و نهی از منکر و مسئله [[امتناع]] از بیعت و مسئله [[اجابت]] [[دعوت مردم کوفه]]، کار دیگری هم هست و آن این است که [[امام]] می‌خواست سیره جدش را زنده کند. از این رو روش رهبری را می‌توان به عنوان چهارمین عنصر از عناصر شکل‌دهی [[نهضت امام حسین]]{{ع}} برشمرد.
ابعاد حوادث و وقایع در [[زمان]] خودش، آنچنان که هست، تشخیص داده نمی‌شود. بسا هست که یک حادثه، کوچک تلقی می‌شود، ولی بعد از مدتی تدریجاً ابعاد، عمق، لایه‌ها، [[عظمت]] و اهمیت این حادثه، بهتر شناخته می‌شود. [[حادثه عاشورا]] از جمله این حوادث است.
ظاهراً وقتی که حضرت می‌خواستند از [[مدینه]] خارج شوند، [[وصیت]] نامه‌ای نوشتند و به محمد بن [[حنیفه]] تحویل دادند. البته این [[وصیت‌نامه]] نه به معنای وصیت نامه‌ای است که ما می‌گوییم، بلکه به معنای سفارش‌نامه است، به معنای اینکه وضع خودش را روشن می‌کند که حرکت و [[قیام]] من چیست. در آن [[وصیت نامه]] فرمود:
{{متن حدیث|أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي‌}}؛
[[هدف]] من، یکی [[امر به معروف و نهی از منکر]] است و دیگر اینکه [[سیر]] کنم، [[سیره]] قرار بدهم همان سیره جدم و پدرم را.
ممکن است کسی بگوید همان گفتن امر به معروف و نهی از منکر کافی بود. مگر سیره جد و پدرش، غیر از امر به معروف و نهی از منکر بود؟ جواب این است که اتفاقاً بله<ref>مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱۷، ص۱۶۴.</ref>.
سیره از ماده سیر است. سیر یعنی حرکت، ولی سیره یعنی حرکت به گونه خاص. یکی از [[شئون پیامبر]] که شأنی [[الهی]] است و [[خدا]] باید معین کند، این است که وقتی [[مردم]] در مسائل [[حقوقی]] با یکدیگر [[اختلاف]] پیدا می‌کنند، یا در مسائل جزائی و جنایی میان مردم [[مشاجره]] واقع می‌شود و کار به [[داوری]] می‌کشد، باید به [[پیامبر]] به عنوان [[مرجع]] [[حکم]] مراجعه کنند و علاوه بر قبول [[قانون]]، افرادی باشند که:
{{متن قرآن|فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا}}<ref>«پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمی‌آورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کرده‌ای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.</ref>.
این [[شأن]] [[پیغمبر]]، همان [[رهبری]] [[امت]] است. پیغمبر در همان حال که [[پیغمبر]] است، [[امام]] هم هست. [[خدای متعال]] به امام و [[رهبر]] از آن جهت که امام و رهبر است، اختیاراتی داده است؛ روش [[رهبری]] با مسئله [[کتاب و سنت]] متفاوت است. کتاب و سنت یعنی خود [[قانون]]. روش رهبری به متن قانون مربوط نیست، به کیفیت رهبری [[مردم]]، به اختیاراتی که یک رهبر دارد و به تصمیم‌هایی که رهبر اتخاذ می‌کند مربوط می‌شود. در آن [[زمان]]، در [[دنیای اسلام]]، گذشته از [[امر به معروف و نهی از منکر]]، مسئله دیگری وجود داشت و آن اینکه: اکنون [[سال ۶۰ هجری]] است. از [[سال ۱۱ هجری]] تاکنون، حدود پنجاه سال است که [[پیامبر]] از میان مردم رفته است. در چهار سال و چند ماه از این پنجاه سال، یعنی از سال ۳۶ تا سال ۴۱، [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} رهبری کرده است که در آن مدت، رهبری، به روش پیغمبر بازگشت کرده. تازه آن هم به این صورت بوده که چون [[ابوبکر]] و [[عمر]] و [[عثمان]]، سنت‌هایی را به وجود آورده بودند، علی{{ع}} در بسیاری از موارد اصلاً [[قدرت]] پیدا نکرد که روش پیغمبر را [[اجرا]] کند. وقتی در [[مقام]] اجرا برآمد، خود مردم علیه او [[قیام]] کردند. بنابراین پنجاه سال بر [[امت اسلام]] گذشته است که علاوه بر مسئله [[کتاب الله]] و [[سنت رسول الله]]، روش رهبری [[تغییر]] کرده و عوض شده است. [[سخن امام حسین]]{{ع}} که فرمود: {{متن حدیث|أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي‌}}؛ «می‌خواهم سیره‌ام [[سیره]] جد و پدرم باشد»، یعنی نه سیره ابوبکر، عمر و عثمان و نه سیره هیچ کس دیگر<ref>مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱۷، ص۱۷۱-۱۷۴ و ۱۷۶.</ref>.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[حماسه عاشورا (کتاب)|حماسه عاشورا]] ص ۴۰.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:151919.jpg|22px]] [[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۵ (کتاب)|'''پیشوایان هدایت ج۵''']]
# [[پرونده:151919.jpg|22px]] [[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۵ (کتاب)|'''پیشوایان هدایت ج۵''']]
# [[پرونده:1100657.jpg|22px]] [[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[حماسه عاشورا (کتاب)|'''حماسه عاشورا''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


۷۳٬۳۴۳

ویرایش