پرش به محتوا

قاعده لطف در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ه. ق.' به 'ﻫ.ق'
جز (جایگزینی متن - 'ه. ق)' به 'ﻫ.ق)')
جز (جایگزینی متن - 'ه. ق.' به 'ﻫ.ق')
خط ۱۵: خط ۱۵:
شیخ مفید درباره قاعده لطف مقرّر می‌دارد: "لطف آن [[توفیق الهی]] است که به واسطه آن، راه [[امتثال]] امرالهی برای مکلّف هموار می‌شود و او را به [[فعل طاعت]] نزدیک و از [[معصیت]] دور می‌کند"<ref>{{عربی|اللطف ما یقرب المکلف معه الی الطاعه و یبعد عن المعصیه}}</ref>.
شیخ مفید درباره قاعده لطف مقرّر می‌دارد: "لطف آن [[توفیق الهی]] است که به واسطه آن، راه [[امتثال]] امرالهی برای مکلّف هموار می‌شود و او را به [[فعل طاعت]] نزدیک و از [[معصیت]] دور می‌کند"<ref>{{عربی|اللطف ما یقرب المکلف معه الی الطاعه و یبعد عن المعصیه}}</ref>.


ایشان در مورد [[دلیل]] [[وجوب لطف]] تصریح می‌نماید: "[[دلیل]] بر [[وجوب لطف]] از سوی [[خداوند]]، توقّف [[هدف]] [[خداوند]] از [[خلقت انسان]] بر فراهم نمودن ابزار آن است. در نتیجه، بنا برحکمت [[الهی]] (و اینکه [[حکیم]] کار [[عبث]] انجام نمی‌دهد)، لطف بر [[خداوند]] [[واجب]] است"<ref>{{عربی|و الدلیل علی وجوبه توقف غرض المکلف (خالق) علیه، فیکون واجبا فی الحکمه}}؛ النکت الاعتقادیه (ط. المؤتمر العالمی للشیخ المفید، ۱۴۱۳ ه. ق.)، ص۳۵، الفصل الثالث فی النبوه.</ref><ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص۱۴۹.</ref>.
ایشان در مورد [[دلیل]] [[وجوب لطف]] تصریح می‌نماید: "[[دلیل]] بر [[وجوب لطف]] از سوی [[خداوند]]، توقّف [[هدف]] [[خداوند]] از [[خلقت انسان]] بر فراهم نمودن ابزار آن است. در نتیجه، بنا برحکمت [[الهی]] (و اینکه [[حکیم]] کار [[عبث]] انجام نمی‌دهد)، لطف بر [[خداوند]] [[واجب]] است"<ref>{{عربی|و الدلیل علی وجوبه توقف غرض المکلف (خالق) علیه، فیکون واجبا فی الحکمه}}؛ النکت الاعتقادیه (ط. المؤتمر العالمی للشیخ المفید، ۱۴۱۳ .ق)، ص۳۵، الفصل الثالث فی النبوه.</ref><ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص۱۴۹.</ref>.


=== تقریر [[سید مرتضی علم الهدی]] ===
=== تقریر [[سید مرتضی علم الهدی]] ===
مرحوم [[سید مرتضی علم الهدی]] [[شاگرد]] برجسته [[شیخ مفید]]، در معنای لطف ابراز داشته است: {{عربی|ان اللطف ما دعا الی فعل الطاعة و ينقسم الى ما يختار المكلّف عنده فعل الطاعه و لولاه لم يختره و الى ما يكون اقرب الى اختیارها وكلا القسمين يشمله كونه داعياً}}<ref>الذخیره فی علم الکلام (ط مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۱ ه. ق.)، ص۱۸۶.</ref>.
مرحوم [[سید مرتضی علم الهدی]] [[شاگرد]] برجسته [[شیخ مفید]]، در معنای لطف ابراز داشته است: {{عربی|ان اللطف ما دعا الی فعل الطاعة و ينقسم الى ما يختار المكلّف عنده فعل الطاعه و لولاه لم يختره و الى ما يكون اقرب الى اختیارها وكلا القسمين يشمله كونه داعياً}}<ref>الذخیره فی علم الکلام (ط مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۱ .ق)، ص۱۸۶.</ref>.


مستنبط از این تعبیر، [[لطف الهی]]، امری است که مکلّف را به [[اطاعت از خدا]] [[دعوت]] می‌کند و به دو قسم لطف محصّل و [[مقرّب]] تقسیم می‌شود. لطف محصّل عبارت است از آن‌چه مکلّف به واسطه آن موفق به [[امتثال]] ارادی و اختیاری [[فرمان الهی]] می‌گردد؛ به گونه‌ای که اگر آن امر نبود، نمی‌توانست آن [[طاعت]] را انجام دهد. لطف [[مقرّب]] عبارت از امری است که تنها زمینه نزدیک شدن مکلّف به [[اطاعت]] از [[امر الهی]] را فراهم می‌آورد.
مستنبط از این تعبیر، [[لطف الهی]]، امری است که مکلّف را به [[اطاعت از خدا]] [[دعوت]] می‌کند و به دو قسم لطف محصّل و [[مقرّب]] تقسیم می‌شود. لطف محصّل عبارت است از آن‌چه مکلّف به واسطه آن موفق به [[امتثال]] ارادی و اختیاری [[فرمان الهی]] می‌گردد؛ به گونه‌ای که اگر آن امر نبود، نمی‌توانست آن [[طاعت]] را انجام دهد. لطف [[مقرّب]] عبارت از امری است که تنها زمینه نزدیک شدن مکلّف به [[اطاعت]] از [[امر الهی]] را فراهم می‌آورد.
خط ۳۱: خط ۳۱:


=== تقریر [[خواجه نصیرالدین طوسی]] ===
=== تقریر [[خواجه نصیرالدین طوسی]] ===
محقّق [[طوسی]] در تعریف [[لطف]] ابراز داشته است: "لطف عبارت است از مجموعه آنچه که راه را برای [[اطاعت خداوند]] برای مکلّف فراهم می‌کند و او به واسطه آنها به [[اطاعت]] نزدیک و از [[معصیت]] دور می‌شود؛ گرچه این دوری یا نزدیکی، اجباری نیست"<ref>{{عربی|اللطف عباره عن جمیع ما یقرّب العبد الی الطاعه و یبعده عن المعصیه حیث لایؤدّی الی الالجاء}}تلخیص المحصّل (ط. دارالاضواء، ۱۴۰۵ ه. ق.)، ص۳۴۲.</ref>. ایشان همچنین در مورد [[وجوب لطف]] چنین [[استدلال]] می‌نماید: "لطف بر [[خداوند]] [[واجب]] است؛ چون غرض از [[خلقت]] با آن حاصل می‌شود"<ref>{{عربی|و اللطف واجب لیحصُل الغرض به}}؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد (ط. مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۳ ه. ق.)، ص۳۲۴.</ref>.
محقّق [[طوسی]] در تعریف [[لطف]] ابراز داشته است: "لطف عبارت است از مجموعه آنچه که راه را برای [[اطاعت خداوند]] برای مکلّف فراهم می‌کند و او به واسطه آنها به [[اطاعت]] نزدیک و از [[معصیت]] دور می‌شود؛ گرچه این دوری یا نزدیکی، اجباری نیست"<ref>{{عربی|اللطف عباره عن جمیع ما یقرّب العبد الی الطاعه و یبعده عن المعصیه حیث لایؤدّی الی الالجاء}}تلخیص المحصّل (ط. دارالاضواء، ۱۴۰۵ .ق)، ص۳۴۲.</ref>. ایشان همچنین در مورد [[وجوب لطف]] چنین [[استدلال]] می‌نماید: "لطف بر [[خداوند]] [[واجب]] است؛ چون غرض از [[خلقت]] با آن حاصل می‌شود"<ref>{{عربی|و اللطف واجب لیحصُل الغرض به}}؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد (ط. مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۳ .ق)، ص۳۲۴.</ref>.


در توضیح این عبارت می‌توان گفت که چون غرض از [[خلقت]]، کمال [[توحیدی]] [[انسان]] است و ابزار آن [[ارسال رسل]] و انزال کتب است، اگر [[خداوند]] ابزار لازم برای انجام [[تکالیف]] را برای [[بندگان]] خود ـ که کمال آنها و ورودشان به [[بهشت]] و [[سعادت ابدی]] متوقّف بر آن است ـ فراهم نکند، گویی آنان را به [[بهشت]] [[دعوت]] نموده (لطف [[مقرّب]])، ولی دربِ آن را به روی [[بندگان]] قفل نموده است (عدم لطف محصّل) و ترکیب چنین فعل و ترک فعلی از [[حکیم]] عقلاً مذموم است و از [[خداوند]] [[فعل قبیح]] عقلاً صادر نمی‌شود<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص۱۵۱-۱۵۲.</ref>.
در توضیح این عبارت می‌توان گفت که چون غرض از [[خلقت]]، کمال [[توحیدی]] [[انسان]] است و ابزار آن [[ارسال رسل]] و انزال کتب است، اگر [[خداوند]] ابزار لازم برای انجام [[تکالیف]] را برای [[بندگان]] خود ـ که کمال آنها و ورودشان به [[بهشت]] و [[سعادت ابدی]] متوقّف بر آن است ـ فراهم نکند، گویی آنان را به [[بهشت]] [[دعوت]] نموده (لطف [[مقرّب]])، ولی دربِ آن را به روی [[بندگان]] قفل نموده است (عدم لطف محصّل) و ترکیب چنین فعل و ترک فعلی از [[حکیم]] عقلاً مذموم است و از [[خداوند]] [[فعل قبیح]] عقلاً صادر نمی‌شود<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص۱۵۱-۱۵۲.</ref>.


=== تقریر [[علامه حلی]] ===
=== تقریر [[علامه حلی]] ===
[[علامه حلی]]، محقّق بزرگ [[شیعه]] و شاگرد محقّق [[طوسی]]، کامل‌ترین تعریف از قاعده لطف را بیان کرده است. وی در این زمینه چنین می‌گوید: {{عربی|مرادنا باللطف هو ما کان المکلّف معه اقرب الی الطاعه و ابعد من فعل المعصیه و لم یبلُغ حد الالجاء. و قد یکون مقرّباً او محصّلاً و هو ما یحصل عنده الطاعه من المکلّف علی سبیل الاختیار}}<ref>کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد (ط. مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۳ ه. ق.)، ص۳۲۵: المسأله الثانیه عشره فی اللطف و ماهیته و احکامه.</ref>.
[[علامه حلی]]، محقّق بزرگ [[شیعه]] و شاگرد محقّق [[طوسی]]، کامل‌ترین تعریف از قاعده لطف را بیان کرده است. وی در این زمینه چنین می‌گوید: {{عربی|مرادنا باللطف هو ما کان المکلّف معه اقرب الی الطاعه و ابعد من فعل المعصیه و لم یبلُغ حد الالجاء. و قد یکون مقرّباً او محصّلاً و هو ما یحصل عنده الطاعه من المکلّف علی سبیل الاختیار}}<ref>کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد (ط. مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۳ .ق)، ص۳۲۵: المسأله الثانیه عشره فی اللطف و ماهیته و احکامه.</ref>.


چنان‌که ملاحظه می‌شود، قسمت اوّل تقریر [[علامه حلی]]، همسو با بیان محقّق [[طوسی]] است؛ و البته [[علامه]] در بخش دوم اضافه می‌کند که لطف یا محصِّل و یا مقرِّب است {{عربی|قد یکون مقرّباً او محصّلاًّ...}} همچنین در تعریف علّامه، ابتدا لطف [[مقرّب]] با این عبارت تعریف شده: {{عربی|ما کان المکلف معه اقرب الی الطاعه وابعد من فعل المعصیه}}، ولی تنها لطف محصّل را توضیح داده است. از این رو، طبق بیانی که [[گذشت]]، در لطف محصّل است که مکلّف می‌تواند [[تکلیف الهی]] را [[فهم]] و دریافت نموده و در نتیجه به واسطه آن، [[امر الهی]] را [[امتثال]] نماید.
چنان‌که ملاحظه می‌شود، قسمت اوّل تقریر [[علامه حلی]]، همسو با بیان محقّق [[طوسی]] است؛ و البته [[علامه]] در بخش دوم اضافه می‌کند که لطف یا محصِّل و یا مقرِّب است {{عربی|قد یکون مقرّباً او محصّلاًّ...}} همچنین در تعریف علّامه، ابتدا لطف [[مقرّب]] با این عبارت تعریف شده: {{عربی|ما کان المکلف معه اقرب الی الطاعه وابعد من فعل المعصیه}}، ولی تنها لطف محصّل را توضیح داده است. از این رو، طبق بیانی که [[گذشت]]، در لطف محصّل است که مکلّف می‌تواند [[تکلیف الهی]] را [[فهم]] و دریافت نموده و در نتیجه به واسطه آن، [[امر الهی]] را [[امتثال]] نماید.
خط ۴۵: خط ۴۵:


=== تقریر [[ابواسحاق نوبختی]] ===
=== تقریر [[ابواسحاق نوبختی]] ===
[[ابواسحاق نوبختی]]، از متکلمین [[امامیه]]، در تعریف [[لطف]] می‌گوید: "لطف عنایتی است که [[خداوند]] درباره مکلّفین انجام می‌دهد و ضرری برای آنان ندارد (به این معنی که آنان را به [[گناه]] ترغیب نمی‌نماید) و اگر واقع نشود، مکلّف نمی‌تواند [[اطاعت الهی]] را با [[اختیار]] خود انجام دهد"<ref>{{عربی|اللطف أمر یفعله الله تعالی بالمکلّف لاضرر فیه، یعلم عند وقوع الطاعه منه و لولاه لم یطع}}؛ القواعد الکلامیه (ط مؤسسه الإمام الصادق {{ع}}، ۱۴۱۸ ه. ق.)، ص۹۸: اللطف المحصّل و المقرّب.</ref>.
[[ابواسحاق نوبختی]]، از متکلمین [[امامیه]]، در تعریف [[لطف]] می‌گوید: "لطف عنایتی است که [[خداوند]] درباره مکلّفین انجام می‌دهد و ضرری برای آنان ندارد (به این معنی که آنان را به [[گناه]] ترغیب نمی‌نماید) و اگر واقع نشود، مکلّف نمی‌تواند [[اطاعت الهی]] را با [[اختیار]] خود انجام دهد"<ref>{{عربی|اللطف أمر یفعله الله تعالی بالمکلّف لاضرر فیه، یعلم عند وقوع الطاعه منه و لولاه لم یطع}}؛ القواعد الکلامیه (ط مؤسسه الإمام الصادق {{ع}}، ۱۴۱۸ .ق)، ص۹۸: اللطف المحصّل و المقرّب.</ref>.


البته از این بیان روشن می‌شود که ایشان در تعریف خود تنها به [[لطف]] محصّل اشاره داشته؛ زیرا در تعریف بیان شده می‌گوید: {{عربی|يعلم عند وقوع الطاعه منه و لولاه لم يطع}}.
البته از این بیان روشن می‌شود که ایشان در تعریف خود تنها به [[لطف]] محصّل اشاره داشته؛ زیرا در تعریف بیان شده می‌گوید: {{عربی|يعلم عند وقوع الطاعه منه و لولاه لم يطع}}.


[[ابواسحاق]] همچنین از طریق [[برهان]] [[خلف]]، تقریر دیگری از [[برهان لطف]] را نیز بیان داشته است. تعبیر وی از این زاویه [[جدید]] این‌گونه است: {{عربی|إن ترک اللطف، لطف فی ترک الطاعه، و اللطف فی المفسده قبیح}}<ref>القواعد الکلامیه (ط مؤسسه الإمام الصادق {{ع}}، ۱۴۱۸ ه. ق.)، ص۱۰۷.</ref>. یعنی واگذاری [[انسان‌ها]] به خودشان و ترک [[لطف]] در [[حقّ]] آنها، در [[حقیقت]] [[ترغیب]] مکلّف به [[گناه]] است و جریان [[لطف]] در اموری که برای مکلّف [[مفسده]] دارد، با [[هدف خلقت]] ناسازگار است و از [[خداوند حکیم]] عقلاً [[فعل قبیح]] صادر نمی‌شود. هرچند زیربنای این تقریر "[[برهان]] [[خلف]]" است، اما چون مبنای آن همان [[ضرورت]] [[حکمت الهی]] در تقریر قبلی است، [[برهان]] جدیدی محسوب نمی‌شود. مبنای [[استدلال]] در این [[برهان]] به صورت [[قیاس]] استثنایی است؛ به این ترتیب که: اگر [[لطف الهی]] بر [[بندگان]] ترک شود، زمینه [[فساد]] و ترک [[طاعت]] [[پروردگار]] برای آنها فراهم می‌گردد، ولی [[خداوند]] هرگز کسی را به [[گناه]] و [[فساد]] [[دعوت]] نمی‌کند، پس هرگز در [[هدایت]] بندگانش ترک لطف نمی‌نماید. توضیح تلازم به این ترتیب است که:
[[ابواسحاق]] همچنین از طریق [[برهان]] [[خلف]]، تقریر دیگری از [[برهان لطف]] را نیز بیان داشته است. تعبیر وی از این زاویه [[جدید]] این‌گونه است: {{عربی|إن ترک اللطف، لطف فی ترک الطاعه، و اللطف فی المفسده قبیح}}<ref>القواعد الکلامیه (ط مؤسسه الإمام الصادق {{ع}}، ۱۴۱۸ .ق)، ص۱۰۷.</ref>. یعنی واگذاری [[انسان‌ها]] به خودشان و ترک [[لطف]] در [[حقّ]] آنها، در [[حقیقت]] [[ترغیب]] مکلّف به [[گناه]] است و جریان [[لطف]] در اموری که برای مکلّف [[مفسده]] دارد، با [[هدف خلقت]] ناسازگار است و از [[خداوند حکیم]] عقلاً [[فعل قبیح]] صادر نمی‌شود. هرچند زیربنای این تقریر "[[برهان]] [[خلف]]" است، اما چون مبنای آن همان [[ضرورت]] [[حکمت الهی]] در تقریر قبلی است، [[برهان]] جدیدی محسوب نمی‌شود. مبنای [[استدلال]] در این [[برهان]] به صورت [[قیاس]] استثنایی است؛ به این ترتیب که: اگر [[لطف الهی]] بر [[بندگان]] ترک شود، زمینه [[فساد]] و ترک [[طاعت]] [[پروردگار]] برای آنها فراهم می‌گردد، ولی [[خداوند]] هرگز کسی را به [[گناه]] و [[فساد]] [[دعوت]] نمی‌کند، پس هرگز در [[هدایت]] بندگانش ترک لطف نمی‌نماید. توضیح تلازم به این ترتیب است که:
# [[خداوند]] هرگز کسی را به [[گناه]] امر نمی‌کند: {{متن قرآن|قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ}}<ref>«بگو: بی‌گمان خداوند به کار زشت فرمان نمی‌دهد» سوره اعراف، آیه ۲۸.</ref>.
# [[خداوند]] هرگز کسی را به [[گناه]] امر نمی‌کند: {{متن قرآن|قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ}}<ref>«بگو: بی‌گمان خداوند به کار زشت فرمان نمی‌دهد» سوره اعراف، آیه ۲۸.</ref>.
# [[خداوند]] هیچ‌گاه برای هیچ‌یک از [[بندگان]]، زمینه [[گناه]] فراهم نمی‌آورد و اگر در [[قرآن]] به کسی اسناد [[اضلال الهی]] داده شده، به [[دلیل]] زمینه شقاوتی است که برای خود فراهم کرده بوده است؛ چنان‌که می‌فرماید:{{متن قرآن|يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ}}<ref>«با آن بسیاری را بیراه و بسیاری (دیگر) را رهیاب می‌کند. و جز نافرمانان را با آن بیراه نمی‌گرداند» سوره بقره، آیه ۲۶.</ref>.
# [[خداوند]] هیچ‌گاه برای هیچ‌یک از [[بندگان]]، زمینه [[گناه]] فراهم نمی‌آورد و اگر در [[قرآن]] به کسی اسناد [[اضلال الهی]] داده شده، به [[دلیل]] زمینه شقاوتی است که برای خود فراهم کرده بوده است؛ چنان‌که می‌فرماید:{{متن قرآن|يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ}}<ref>«با آن بسیاری را بیراه و بسیاری (دیگر) را رهیاب می‌کند. و جز نافرمانان را با آن بیراه نمی‌گرداند» سوره بقره، آیه ۲۶.</ref>.
خط ۶۵: خط ۶۵:


=== تقریر [[حمصی رازی]] ===
=== تقریر [[حمصی رازی]] ===
[[حمصی رازی]] ـ از [[متکلمان]] قرن هفتم هجری ـ نیز [[لطف]] را چنین تعریف نمود: {{عربی|اللطف هو ما یختار المکلّف عنده فعل الطاعه و التجنّب عن المعصیه أو أحدهما، و لولاه ما کان یختارهما و لا واحدا منهما، أو یکون عنده أقرب إلیهما أو إلی أحدهما و یسمی اللطف مصلحه فی الدین}}<ref>القواعد الکلامیّه (ط مؤسسه الإمام الصادق {{ع}}، ۱۴۱۸ ه. ق.)، ص۹۹.</ref>.
[[حمصی رازی]] ـ از [[متکلمان]] قرن هفتم هجری ـ نیز [[لطف]] را چنین تعریف نمود: {{عربی|اللطف هو ما یختار المکلّف عنده فعل الطاعه و التجنّب عن المعصیه أو أحدهما، و لولاه ما کان یختارهما و لا واحدا منهما، أو یکون عنده أقرب إلیهما أو إلی أحدهما و یسمی اللطف مصلحه فی الدین}}<ref>القواعد الکلامیّه (ط مؤسسه الإمام الصادق {{ع}}، ۱۴۱۸ .ق)، ص۹۹.</ref>.


یعنی [[لطف]] امری است که [[مکلف]] با وجود آن، بر [[اختیار]] [[اطاعت الهی]] و یا [[پرهیز از گناه]] [[اختیار]] پیدا می‌کند؛ به گونه‌ای که اگر چنین امری نباشد، نمی‌تواند آن دو را انجام دهد. نوع دیگر [[لطف]] آن است که مکلّف را [[تشویق]] به امتثال امر الهی می‌نماید که [[لطف]] [[مقرّب]] نام دارد. همچنین، [[لطف]] به امری که [[مصلحت]] [[دین]] در آن است نیز اطلاق شده است<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص۱۵۵.</ref>.
یعنی [[لطف]] امری است که [[مکلف]] با وجود آن، بر [[اختیار]] [[اطاعت الهی]] و یا [[پرهیز از گناه]] [[اختیار]] پیدا می‌کند؛ به گونه‌ای که اگر چنین امری نباشد، نمی‌تواند آن دو را انجام دهد. نوع دیگر [[لطف]] آن است که مکلّف را [[تشویق]] به امتثال امر الهی می‌نماید که [[لطف]] [[مقرّب]] نام دارد. همچنین، [[لطف]] به امری که [[مصلحت]] [[دین]] در آن است نیز اطلاق شده است<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص۱۵۵.</ref>.
خط ۷۶: خط ۷۶:


=== تقریر قاضی عبدالجبّار معتزلی ===
=== تقریر قاضی عبدالجبّار معتزلی ===
بیان قاضی عبدالجبّار معتزلی مانند تعاریف متکلمین امامی است؛ وی ابراز داشته است: "[[لطف]]، هر آن امری است که شخص به واسطه آن، انجام واجب [[الهی]] را [[اختیار]] و از امر [[قبیح]] اجتناب می‌کند؛ و یا می‌توان گفت [[لطف]]، امری است که موجب [[تقرّب]] و [[شوق]] [[عبد]] به [[اختیار]] [[واجب]] یا ترک [[قبیح]] می‌شود"<ref>{{عربی|إنّ اللطف هو کل ما یختار عنده المرء الواجب و یتجنّب القبیح، أو یکون عنده أقرب إمّا إلی اختیار (الواجب) أو إلی ترک القبیح}}؛ شرح الاصول الخمسه (ط. دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ ه. ق.)، ص۳۵۱.</ref>.
بیان قاضی عبدالجبّار معتزلی مانند تعاریف متکلمین امامی است؛ وی ابراز داشته است: "[[لطف]]، هر آن امری است که شخص به واسطه آن، انجام واجب [[الهی]] را [[اختیار]] و از امر [[قبیح]] اجتناب می‌کند؛ و یا می‌توان گفت [[لطف]]، امری است که موجب [[تقرّب]] و [[شوق]] [[عبد]] به [[اختیار]] [[واجب]] یا ترک [[قبیح]] می‌شود"<ref>{{عربی|إنّ اللطف هو کل ما یختار عنده المرء الواجب و یتجنّب القبیح، أو یکون عنده أقرب إمّا إلی اختیار (الواجب) أو إلی ترک القبیح}}؛ شرح الاصول الخمسه (ط. دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ .ق)، ص۳۵۱.</ref>.


چنان‌که از این بیان عبدالجبّار معتزلی روشن می‌شود، قسمت اوّل تعریف بر [[لطف]] محصّل و دومی بر [[لطف]] [[مقرّب]] منطبق است.
چنان‌که از این بیان عبدالجبّار معتزلی روشن می‌شود، قسمت اوّل تعریف بر [[لطف]] محصّل و دومی بر [[لطف]] [[مقرّب]] منطبق است.
خط ۱۲۶: خط ۱۲۶:


== ادلّه [[ضرورت]] [[امامت عامّه]] بنا بر [[برهان لطف]] ==
== ادلّه [[ضرورت]] [[امامت عامّه]] بنا بر [[برهان لطف]] ==
ادلّه‌ای که [[امامیه]] در [[اثبات امامت]] و [[صفات امام]] بیان داشته، بر مبنای [[قاعده لطف]] تنظیم و تعلیل شده است و به ادلّه [[اثبات]] [[ضرورت]] [[نبوّت]] عامّه و [[بعثت پیامبران]] {{عم}} بسیار نزدیک است. همان مبانی که [[نبوت]] عامّه را بنا بر [[برهان لطف]] ثابت می‌کند، عیناً [[امامت عامّه]] را نیز به [[اثبات]] می‌رساند؛ چنان‌که [[علامه مجلسی]] در "[[حقّ]] الیقین" و مرحوم [[فیض کاشانی]] در "[[علم الیقین]]" خود به این مهم صریحاً اشاره می‌نمایند: {{عربی|إن ما ذكر في بيان الاضطرار إلى الرسل، فهو بعينه جار في الاضطرار إلى أوصيائهم و خلفائهم - الأئمة من بعدهم إلى ظهور نبي آخر- لأن الاحتياج إليهم غير مختصّ بوقت دون آخر، و في حاله دون اخرى؛ و لا يكفي بقاء الكتب و الشرائع من دون قیّم لها، عالم بها}}"<ref>ر.ک: حقّ الیقین (ط. اسلامیه)، ص۳۶؛ علم الیقین فی اصول الدین (ط. بیدار، ۱۴۱۸ ه. ق.)، ج۱، ص۵۰.</ref>.
ادلّه‌ای که [[امامیه]] در [[اثبات امامت]] و [[صفات امام]] بیان داشته، بر مبنای [[قاعده لطف]] تنظیم و تعلیل شده است و به ادلّه [[اثبات]] [[ضرورت]] [[نبوّت]] عامّه و [[بعثت پیامبران]] {{عم}} بسیار نزدیک است. همان مبانی که [[نبوت]] عامّه را بنا بر [[برهان لطف]] ثابت می‌کند، عیناً [[امامت عامّه]] را نیز به [[اثبات]] می‌رساند؛ چنان‌که [[علامه مجلسی]] در "[[حقّ]] الیقین" و مرحوم [[فیض کاشانی]] در "[[علم الیقین]]" خود به این مهم صریحاً اشاره می‌نمایند: {{عربی|إن ما ذكر في بيان الاضطرار إلى الرسل، فهو بعينه جار في الاضطرار إلى أوصيائهم و خلفائهم - الأئمة من بعدهم إلى ظهور نبي آخر- لأن الاحتياج إليهم غير مختصّ بوقت دون آخر، و في حاله دون اخرى؛ و لا يكفي بقاء الكتب و الشرائع من دون قیّم لها، عالم بها}}"<ref>ر.ک: حقّ الیقین (ط. اسلامیه)، ص۳۶؛ علم الیقین فی اصول الدین (ط. بیدار، ۱۴۱۸ .ق)، ج۱، ص۵۰.</ref>.


اکنون به برخی ادلّه [[ضرورت]] [[امامت عامّه]] بنا بر [[برهان لطف]] اشاره می‌شود:
اکنون به برخی ادلّه [[ضرورت]] [[امامت عامّه]] بنا بر [[برهان لطف]] اشاره می‌شود:
خط ۱۳۲: خط ۱۳۲:
تقریر مرحوم [[شیخ مفید]] در [[اثبات]] [[امامت عامّه]]، به همان صورت [[اثبات نبوت]] عامّه است؛ به این ترتیب که: اگر با [[رحلت]] نبیّ [[معصوم]]، ادامه دهنده [[هدایت]] او در [[جامعه]] وجود نداشته باشد، اسباب [[هرج و مرج]] و [[ظلم]] فراهم می‌شود و هر عاقلی این مطلب را به روشنی [[تصدیق]] می‌کند که [[انسان‌ها]] در [[جامعه]] سالم بهتر [[رشد]] می‌کنند. بنابراین، طبق همان مجاری [[قاعده لطف]]، بر [[خداوند]] [[واجب]] است که بعد از [[نبی]]، شخصی را با ویژگی‌های حضرتش در رأس [[جامعه]] قرار دهد تا زمینه [[رشد]] [[بندگان]] فراهم باشد. بی‌تردید، [[انکار]] این امر، [[انکار]] یک بدیهی [[عقل]] است.
تقریر مرحوم [[شیخ مفید]] در [[اثبات]] [[امامت عامّه]]، به همان صورت [[اثبات نبوت]] عامّه است؛ به این ترتیب که: اگر با [[رحلت]] نبیّ [[معصوم]]، ادامه دهنده [[هدایت]] او در [[جامعه]] وجود نداشته باشد، اسباب [[هرج و مرج]] و [[ظلم]] فراهم می‌شود و هر عاقلی این مطلب را به روشنی [[تصدیق]] می‌کند که [[انسان‌ها]] در [[جامعه]] سالم بهتر [[رشد]] می‌کنند. بنابراین، طبق همان مجاری [[قاعده لطف]]، بر [[خداوند]] [[واجب]] است که بعد از [[نبی]]، شخصی را با ویژگی‌های حضرتش در رأس [[جامعه]] قرار دهد تا زمینه [[رشد]] [[بندگان]] فراهم باشد. بی‌تردید، [[انکار]] این امر، [[انکار]] یک بدیهی [[عقل]] است.


[[شیخ مفید]] در تقریر این [[برهان]]، بعد از تعریف [[مقام امامت]] اظهار داشته است: "[[امام]] کسی است که از [[جان]] [[پیامبر]]، بر امور [[دین]] و [[دنیا]] [[ریاست]] عام و کلان دارد. و چنانچه [[پرسش]] شود "چه دلیلی بر [[وجوب نصب امام]] به لحاظ مبانی [[حکمت]] وجود دارد؟" پاسخ آن است که [[دلیل]] این امر، آن است که [[وجوب نصب امام]]، از باب [[لطف]] است. عقلاً [[لطف]] [[وظیفه]] [[خداوند]] است؛ از این رو، وجود [[امامت]] نیز از حیث [[موازین]] [[حکمت الهی]]، بر [[خداوند]] [[واجب]] است"<ref>{{عربی|"الإمام: هو الإنسان الذی له رئاسه فی امور الدین و الدنیا نیابه عن النبی. فإن قیل ما الدلیل علی أن الامامه واجبه فی الحکمه، فالجواب: الدلیل علی ذلک أنها لطف و اللطف واجب فی الحکمه علی الله تعالی فالإمامه واجبه فی الحکمه"}}؛ النکت الاعتقادیه (ط. المؤتمر العالمی للشیخ المفید، ۱۴۱۳ ه. ق.)، ص۳۹.</ref>.
[[شیخ مفید]] در تقریر این [[برهان]]، بعد از تعریف [[مقام امامت]] اظهار داشته است: "[[امام]] کسی است که از [[جان]] [[پیامبر]]، بر امور [[دین]] و [[دنیا]] [[ریاست]] عام و کلان دارد. و چنانچه [[پرسش]] شود "چه دلیلی بر [[وجوب نصب امام]] به لحاظ مبانی [[حکمت]] وجود دارد؟" پاسخ آن است که [[دلیل]] این امر، آن است که [[وجوب نصب امام]]، از باب [[لطف]] است. عقلاً [[لطف]] [[وظیفه]] [[خداوند]] است؛ از این رو، وجود [[امامت]] نیز از حیث [[موازین]] [[حکمت الهی]]، بر [[خداوند]] [[واجب]] است"<ref>{{عربی|"الإمام: هو الإنسان الذی له رئاسه فی امور الدین و الدنیا نیابه عن النبی. فإن قیل ما الدلیل علی أن الامامه واجبه فی الحکمه، فالجواب: الدلیل علی ذلک أنها لطف و اللطف واجب فی الحکمه علی الله تعالی فالإمامه واجبه فی الحکمه"}}؛ النکت الاعتقادیه (ط. المؤتمر العالمی للشیخ المفید، ۱۴۱۳ .ق)، ص۳۹.</ref>.


ایشان، پس از بیان [[ویژگی‌های امام]] بنا بر [[قاعده لطف]]، [[ضرورت وجود دائمی امام]] را در همه زمان‌ها نیز [[اثبات]] می‌کند و بر این اساس، [[ضرورت]] وجود [[مبارک]] [[امام عصر]] {{ع}} را نیز [[اثبات]] می‌نماید و تصریح می‌دارد:{{عربی|فإن قيل ما الدليل على وجوده؟ فالجواب: الدليل على ذلك أن كل زمان لابد فيه من إمام معصوم و إلا لخلا الزمان من إمام معصوم مع أنه لطف و اللطف واجب على الله تعالی}}<ref>النکت الاعتقادیه (ط. المؤتمر العالمی للشیخ المفید، ۱۴۱۳ ه. ق.)، ص۴۴.</ref>.<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص۱۶۳-۱۶۴.</ref>
ایشان، پس از بیان [[ویژگی‌های امام]] بنا بر [[قاعده لطف]]، [[ضرورت وجود دائمی امام]] را در همه زمان‌ها نیز [[اثبات]] می‌کند و بر این اساس، [[ضرورت]] وجود [[مبارک]] [[امام عصر]] {{ع}} را نیز [[اثبات]] می‌نماید و تصریح می‌دارد:{{عربی|فإن قيل ما الدليل على وجوده؟ فالجواب: الدليل على ذلك أن كل زمان لابد فيه من إمام معصوم و إلا لخلا الزمان من إمام معصوم مع أنه لطف و اللطف واجب على الله تعالی}}<ref>النکت الاعتقادیه (ط. المؤتمر العالمی للشیخ المفید، ۱۴۱۳ .ق)، ص۴۴.</ref>.<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص۱۶۳-۱۶۴.</ref>


=== بیان [[سید مرتضی علم الهدی]] ===
=== بیان [[سید مرتضی علم الهدی]] ===
خط ۱۹۰: خط ۱۹۰:
بر اساس بیان [[فاضل مقداد]]، متکلّم شهیر [[شیعه]]، مبنای [[قاعده لطف]] به مقام آسمانی امام باز می‌گردد و اینکه [[امام]] می‌باید بعد از [[پیامبر]]، [[فرامین الهی]] را از [[خداوند]] دریافت نماید و [[احکام]] [[قرآن]] و [[سنّت نبوی]] را [[تبیین]] کند. تشخیص [[عصمت امام]]، امری [[باطنی]] است و [[بشر]] عادّی هرگز قادر نیست بر ضمائر و بواطن افراد و [[میزان]] [[طهارت]] آنان [[آگاهی]] یابد. بنابراین، اگر بر [[امّت]] [[واجب]] باشد که خود [[امام]] را [[انتخاب]] نماید، [[امر]] به تکلیف مالایطاق است و صدور چنین فرمانی از [[حکیم]] عقلاً [[قبیح]] است و از [[خداوند]] [[فعل قبیح]] صادر نمی‌شود.
بر اساس بیان [[فاضل مقداد]]، متکلّم شهیر [[شیعه]]، مبنای [[قاعده لطف]] به مقام آسمانی امام باز می‌گردد و اینکه [[امام]] می‌باید بعد از [[پیامبر]]، [[فرامین الهی]] را از [[خداوند]] دریافت نماید و [[احکام]] [[قرآن]] و [[سنّت نبوی]] را [[تبیین]] کند. تشخیص [[عصمت امام]]، امری [[باطنی]] است و [[بشر]] عادّی هرگز قادر نیست بر ضمائر و بواطن افراد و [[میزان]] [[طهارت]] آنان [[آگاهی]] یابد. بنابراین، اگر بر [[امّت]] [[واجب]] باشد که خود [[امام]] را [[انتخاب]] نماید، [[امر]] به تکلیف مالایطاق است و صدور چنین فرمانی از [[حکیم]] عقلاً [[قبیح]] است و از [[خداوند]] [[فعل قبیح]] صادر نمی‌شود.


فاضل مقداد، وجه اوّل از [[برهان]] خود را چنین بیان می‌دارد: {{عربی|كل ما وجب كونه معصوما و أفضل وجب كونه منصوصا عليه، لكن المقدّم حقّ فالتالي مثله، أما حقيه المقدّم فقد تقدّمت، و أما بيان الشرطيه فلأن العصمه أمر خفي لايطلع عليها غير علام الغيوب، و كذا الأفضليه؛ لأن كثره الثواب لها مدخل في الأفضليه و لايعلم كثرته إلا الله، فيجب" نصبه عليه، و الا لكان تكليفنا باتباعه مع عدم النصّ تكليفا بالمحال}}<ref>اللوامع الإلهیه فی المباحث الکلامیه (ط. جامعه مدرسین، ۱۴۲۲ ه. ق.)، ص۳۳۴.</ref>.
فاضل مقداد، وجه اوّل از [[برهان]] خود را چنین بیان می‌دارد: {{عربی|كل ما وجب كونه معصوما و أفضل وجب كونه منصوصا عليه، لكن المقدّم حقّ فالتالي مثله، أما حقيه المقدّم فقد تقدّمت، و أما بيان الشرطيه فلأن العصمه أمر خفي لايطلع عليها غير علام الغيوب، و كذا الأفضليه؛ لأن كثره الثواب لها مدخل في الأفضليه و لايعلم كثرته إلا الله، فيجب" نصبه عليه، و الا لكان تكليفنا باتباعه مع عدم النصّ تكليفا بالمحال}}<ref>اللوامع الإلهیه فی المباحث الکلامیه (ط. جامعه مدرسین، ۱۴۲۲ .ق)، ص۳۳۴.</ref>.


ماحصل [[برهان]] [[فاضل مقداد]]، مرکّب از قیاسی شرطی است که از طریق [[اثبات]] مقدّم، [[تالی]] ثابت می‌شود؛ به این ترتیب که: اگرامام باید [[معصوم]] و [[افضل افراد امّت]] باشد، این [[عصمت]] و [[افضلیّت]] باید [[منصوص]] از طرف [[خداوند]] باشد. از آنکه [[افضلیّت]] و [[عصمت امام]] قبلاً ثابت شده، [[منصوص بودن]] او نیز ثابت می‌گردد؛ زیرا:
ماحصل [[برهان]] [[فاضل مقداد]]، مرکّب از قیاسی شرطی است که از طریق [[اثبات]] مقدّم، [[تالی]] ثابت می‌شود؛ به این ترتیب که: اگرامام باید [[معصوم]] و [[افضل افراد امّت]] باشد، این [[عصمت]] و [[افضلیّت]] باید [[منصوص]] از طرف [[خداوند]] باشد. از آنکه [[افضلیّت]] و [[عصمت امام]] قبلاً ثابت شده، [[منصوص بودن]] او نیز ثابت می‌گردد؛ زیرا:
خط ۱۹۶: خط ۱۹۶:
# [[امام]] باید [[افضل امّت]] در [[کمالات]] [[توحیدی]] باشد و کمال و [[افضلیّت]] در [[ثواب]] و [[تقرّب به خداوند]] نیز امری [[باطنی]] است؛ خصوصاً که [[خداوند]] در [[قرآن]]، ملاک [[فضیلت]] را اموری [[باطنی]] از قبیل [[تقوا]]، [[خشیت الهی]]، [[علم]]، [[عقل]] و [[معرفت به دین]] بیان فرموده است؛ چنان‌که [[رسول خدا]] {{صل}} درباره [[عقل]] و رابطه آن با [[دین]] و [[معرفت]] فرمودند: {{متن حدیث| إِنَّمَا يُدْرَكُ الْخَيْرُ كُلُّهُ بِالْعَقْلِ وَ لَا دِينَ لِمَنْ لَا عَقْلَ لَهُ}}<ref>تحف العقول (ط. جامعه مدرسین، ۱۴۰۴ ﻫ.ق)، ص۵۴.</ref>.
# [[امام]] باید [[افضل امّت]] در [[کمالات]] [[توحیدی]] باشد و کمال و [[افضلیّت]] در [[ثواب]] و [[تقرّب به خداوند]] نیز امری [[باطنی]] است؛ خصوصاً که [[خداوند]] در [[قرآن]]، ملاک [[فضیلت]] را اموری [[باطنی]] از قبیل [[تقوا]]، [[خشیت الهی]]، [[علم]]، [[عقل]] و [[معرفت به دین]] بیان فرموده است؛ چنان‌که [[رسول خدا]] {{صل}} درباره [[عقل]] و رابطه آن با [[دین]] و [[معرفت]] فرمودند: {{متن حدیث| إِنَّمَا يُدْرَكُ الْخَيْرُ كُلُّهُ بِالْعَقْلِ وَ لَا دِينَ لِمَنْ لَا عَقْلَ لَهُ}}<ref>تحف العقول (ط. جامعه مدرسین، ۱۴۰۴ ﻫ.ق)، ص۵۴.</ref>.


و چون تشخیص مراتب عقل و [[تقوی]] به [[علم الهی]] است، تنها [[خداوند]] می‌تواند [[افضل]] افراد [[امّت]] را در هر زمان تشخیص دهد و به [[امامت]] بر [[خلق]] [[منصوب]] نماید. این [[استدلال]]، درکلمات [[اهل‌بیت]] {{عم}} به صورت [[برهان]] و با بیان‌های مختلف [[تبیین]] شده است که در این جا تنها به یک مورد از آنها اشاره می‌گردد: {{متن حدیث|قَالَ حَدَّثَنِي مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ {{ع}} قَالَ: الْإِمَامُ مِنَّا لَا يَكُونُ إِلَّا مَعْصُوماً وَ لَيْسَتِ الْعِصْمَةُ فِي ظَاهِرِ الْخِلْقَةِ فَيُعْرَفَ بِهَا وَ لِذَلِكَ لَا يَكُونُ إِلَّا مَنْصُوصاً فَقِيلَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا مَعْنَى الْمَعْصُومِ فَقَالَ هُوَ الْمُعْتَصِمُ بِحَبْلِ اللَّهِ وَ حَبْلُ اللَّهِ هُوَ الْقُرْآنُ لَا يَفْتَرِقَانِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ الْإِمَامُ يَهْدِي إِلَى الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ يَهْدِي إِلَى الْإِمَامِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ {{متن قرآن|إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ}}<ref>«بی‌گمان این قرآن به آیین استوارتر رهنمون می‌گردد» سوره اسراء، آیه ۹.</ref>.<ref>معانی الأخبار (ط. دفتر انتشارات اسلامی حوزه علمیه قم، ۱۴۰۳ ه. ق.)، ص۱۳۲.</ref>
و چون تشخیص مراتب عقل و [[تقوی]] به [[علم الهی]] است، تنها [[خداوند]] می‌تواند [[افضل]] افراد [[امّت]] را در هر زمان تشخیص دهد و به [[امامت]] بر [[خلق]] [[منصوب]] نماید. این [[استدلال]]، درکلمات [[اهل‌بیت]] {{عم}} به صورت [[برهان]] و با بیان‌های مختلف [[تبیین]] شده است که در این جا تنها به یک مورد از آنها اشاره می‌گردد: {{متن حدیث|قَالَ حَدَّثَنِي مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ {{ع}} قَالَ: الْإِمَامُ مِنَّا لَا يَكُونُ إِلَّا مَعْصُوماً وَ لَيْسَتِ الْعِصْمَةُ فِي ظَاهِرِ الْخِلْقَةِ فَيُعْرَفَ بِهَا وَ لِذَلِكَ لَا يَكُونُ إِلَّا مَنْصُوصاً فَقِيلَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا مَعْنَى الْمَعْصُومِ فَقَالَ هُوَ الْمُعْتَصِمُ بِحَبْلِ اللَّهِ وَ حَبْلُ اللَّهِ هُوَ الْقُرْآنُ لَا يَفْتَرِقَانِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ الْإِمَامُ يَهْدِي إِلَى الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ يَهْدِي إِلَى الْإِمَامِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ {{متن قرآن|إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ}}<ref>«بی‌گمان این قرآن به آیین استوارتر رهنمون می‌گردد» سوره اسراء، آیه ۹.</ref>.<ref>معانی الأخبار (ط. دفتر انتشارات اسلامی حوزه علمیه قم، ۱۴۰۳ .ق)، ص۱۳۲.</ref>


با توجه به مبانی [[عقلی]] که در [[برهان]] اشاره شد، بیان [[امام]] {{ع}} به چند نکته پیرامون [[عصمت]] [[مقام امامت]] اشاره دارد:
با توجه به مبانی [[عقلی]] که در [[برهان]] اشاره شد، بیان [[امام]] {{ع}} به چند نکته پیرامون [[عصمت]] [[مقام امامت]] اشاره دارد:
خط ۲۱۴: خط ۲۱۴:
۲. این [[پیامبر]] [[دلسوز]] و حریص، هرآنچه [[نیاز]] [[امّت]] در [[مسیر کمال]] و [[رستگاری]] بود به ایشان عرضه داشت و حتی ارش خدش و [[احکام]] استنجاء - کنایه از جزئیات ریز [[احکام]] [[امور دنیوی]] - را هم بیان فرمود. حال چگونه ممکن است که مسئله‌ای حیاتی چون [[امامت]] را که از حساس‌ترین مسائل عالم [[اسلام]] است، فروگذار کرده باشد؟! موضوعی که به [[شهادت]] [[تاریخ]]، درباره هیچ حکمی از [[احکام اسلام]] به [[قدر]] آن [[نزاع]] نشده و [[خون]] بر [[زمین]] نریخته است. آیا ممکن است که [[رسول خدا]] {{صل}} نفیاً یا اثباتاً چنین مسئله مهمی را رها کرده باشد؟! و حتی اگر [[انتخاب امام]] به [[اختیار]] [[امّت]] بود، لازم می‌آمد که [[پیامبر]] {{صل}} بیان صریحی نسبت به آن می‌فرمود؛ چنان‌که درباره سایر [[احکام دینی]] که در [[اختیار]] [[امّت]] است، بیانات صریح وارد شده؛ احکامی از قبیل [[تعیین]] مواقیت [[امتثال]] [[واجبات]] موسّع، وقت ادای نمازهای یومیه، [[انتخاب امام]] [[جماعت]]، زمان [[ازدواج]] یا [[طلاق]] [[همسر]] و امور دیگری که [[احکام شرعی]] برآن بار می‌شود. این در حالی است که در مسئله [[امامت]]، [[پیامبر]] {{صل}} خلاف آن را تصریحاً بیان فرمود و هرگز [[نصّ]] صریحی که دلالت بر [[انتخاب]] از طریق [[شورا]] و یا [[اجماع]] [[امّت]] و یا [[انتخاب]] [[اهل حلّ و عقد]] و یا به [[نصّ]] [[امام]] قبلی و اموری از این قبیل باشد، بیان نفرمود. لذا باید پرسید که [[امّت]] بنا بر چه [[حجّت شرعی]]، در [[انتخاب امام]] به نظر خود عمل نموده است؟
۲. این [[پیامبر]] [[دلسوز]] و حریص، هرآنچه [[نیاز]] [[امّت]] در [[مسیر کمال]] و [[رستگاری]] بود به ایشان عرضه داشت و حتی ارش خدش و [[احکام]] استنجاء - کنایه از جزئیات ریز [[احکام]] [[امور دنیوی]] - را هم بیان فرمود. حال چگونه ممکن است که مسئله‌ای حیاتی چون [[امامت]] را که از حساس‌ترین مسائل عالم [[اسلام]] است، فروگذار کرده باشد؟! موضوعی که به [[شهادت]] [[تاریخ]]، درباره هیچ حکمی از [[احکام اسلام]] به [[قدر]] آن [[نزاع]] نشده و [[خون]] بر [[زمین]] نریخته است. آیا ممکن است که [[رسول خدا]] {{صل}} نفیاً یا اثباتاً چنین مسئله مهمی را رها کرده باشد؟! و حتی اگر [[انتخاب امام]] به [[اختیار]] [[امّت]] بود، لازم می‌آمد که [[پیامبر]] {{صل}} بیان صریحی نسبت به آن می‌فرمود؛ چنان‌که درباره سایر [[احکام دینی]] که در [[اختیار]] [[امّت]] است، بیانات صریح وارد شده؛ احکامی از قبیل [[تعیین]] مواقیت [[امتثال]] [[واجبات]] موسّع، وقت ادای نمازهای یومیه، [[انتخاب امام]] [[جماعت]]، زمان [[ازدواج]] یا [[طلاق]] [[همسر]] و امور دیگری که [[احکام شرعی]] برآن بار می‌شود. این در حالی است که در مسئله [[امامت]]، [[پیامبر]] {{صل}} خلاف آن را تصریحاً بیان فرمود و هرگز [[نصّ]] صریحی که دلالت بر [[انتخاب]] از طریق [[شورا]] و یا [[اجماع]] [[امّت]] و یا [[انتخاب]] [[اهل حلّ و عقد]] و یا به [[نصّ]] [[امام]] قبلی و اموری از این قبیل باشد، بیان نفرمود. لذا باید پرسید که [[امّت]] بنا بر چه [[حجّت شرعی]]، در [[انتخاب امام]] به نظر خود عمل نموده است؟


بیان [[فاضل مقداد]] در این رابطه چنین است: {{عربی|علم من سيره النّبي {{صل}} كونه أشفق على الأمة من الوالد على الولد، و يؤيده قوله تعالي:{{متن قرآن|لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ}}<ref>«بی‌گمان پیامبری از (میان) خودتان نزد شما آمده است که هر رنجی ببرید بر او گران است، بسیار خواستار شماست، با مؤمنان مهربانی بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۲۸.</ref>. {{عربی|و لما كان شفقته عليهم في أشياء لا نسبه لها إلى الإمامة كوظائف الاستنجاء و غيرها، و كان إذا سافر عن المدينه يوما أو يومين يستخلف فيها من يقوم مقامه، فيلزم من هذه سيرته أن ینصّ لهم على ما هو أعم نفعاً و أعظم فائده و أشد احتياجاً إليه، و هو نصب إمام، و هو المطلوب}}<ref>اللوامع الإلهیه فی المباحث الکلامیه (ط. دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۴۲۲ ه. ق.)، ص۳۳۴.</ref>.<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص۲۱۳-۲۱۵.</ref>
بیان [[فاضل مقداد]] در این رابطه چنین است: {{عربی|علم من سيره النّبي {{صل}} كونه أشفق على الأمة من الوالد على الولد، و يؤيده قوله تعالي:{{متن قرآن|لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ}}<ref>«بی‌گمان پیامبری از (میان) خودتان نزد شما آمده است که هر رنجی ببرید بر او گران است، بسیار خواستار شماست، با مؤمنان مهربانی بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۲۸.</ref>. {{عربی|و لما كان شفقته عليهم في أشياء لا نسبه لها إلى الإمامة كوظائف الاستنجاء و غيرها، و كان إذا سافر عن المدينه يوما أو يومين يستخلف فيها من يقوم مقامه، فيلزم من هذه سيرته أن ینصّ لهم على ما هو أعم نفعاً و أعظم فائده و أشد احتياجاً إليه، و هو نصب إمام، و هو المطلوب}}<ref>اللوامع الإلهیه فی المباحث الکلامیه (ط. دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۴۲۲ .ق)، ص۳۳۴.</ref>.<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص۲۱۳-۲۱۵.</ref>


=== بیان [[علامه مجلسی]] پیرامون [[سیره نبوی]] {{صل}} در [[تنصیص]] [[امام]] ===
=== بیان [[علامه مجلسی]] پیرامون [[سیره نبوی]] {{صل}} در [[تنصیص]] [[امام]] ===
خط ۲۴۶: خط ۲۴۶:
[[ادیان الهی]] نیز منطبق بر فطریّات بشری است و لذا همه افراد [[انسان‌ها]] در این امور با یکدیگر مشترکند؛ چنان‌که فرمود: {{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ}}<ref>«بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار» سوره روم، آیه ۳۰.</ref>.
[[ادیان الهی]] نیز منطبق بر فطریّات بشری است و لذا همه افراد [[انسان‌ها]] در این امور با یکدیگر مشترکند؛ چنان‌که فرمود: {{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ}}<ref>«بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار» سوره روم، آیه ۳۰.</ref>.


جواب آنکه: [[ادیان الهی]] آمدند تا [[گنج‌های نهفته]] در نهاد [[انسان‌ها]] را استخراج نمایند؛ چنان‌که [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} فرمود: {{متن حدیث|فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ {{عم}} لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ...}}<ref>نهج البلاغه (للصبحی صالح) (ط. هجرت، ۱۴۱۴ ه. ق.)، ص۴۳.</ref>.
جواب آنکه: [[ادیان الهی]] آمدند تا [[گنج‌های نهفته]] در نهاد [[انسان‌ها]] را استخراج نمایند؛ چنان‌که [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} فرمود: {{متن حدیث|فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ {{عم}} لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ...}}<ref>نهج البلاغه (للصبحی صالح) (ط. هجرت، ۱۴۱۴ .ق)، ص۴۳.</ref>.


اما تفاوت اینجاست که گرچه [[عقل انسان‌ها]] در [[شناخت]] کلیات [[خوبی‌ها]] و [[زشتی‌ها]] مستقل است و لذا آن دسته از [[اوامر]] [[شرعی]] ـ اگر وارد شده باشد ـ امری است [[ارشاد]] به [[استنباط]] [[عقل]]، ولی محدوده این امور بسیار اندک است و [[عقل]] [[قادر]] نیست تا جزئیات [[احکام]] و [[اخلاق]] و یا [[مسائل اعتقادی]]، از قبیل احوال [[انسان]] بعد از [[مرگ]] و در [[عالم برزخ]] و یا [[قیامت]] و [[بهشت و دوزخ]] را [[درک]] نماید و در نتیجه، محتاج [[راهنمایی]] [[شرایع الهی]] است.
اما تفاوت اینجاست که گرچه [[عقل انسان‌ها]] در [[شناخت]] کلیات [[خوبی‌ها]] و [[زشتی‌ها]] مستقل است و لذا آن دسته از [[اوامر]] [[شرعی]] ـ اگر وارد شده باشد ـ امری است [[ارشاد]] به [[استنباط]] [[عقل]]، ولی محدوده این امور بسیار اندک است و [[عقل]] [[قادر]] نیست تا جزئیات [[احکام]] و [[اخلاق]] و یا [[مسائل اعتقادی]]، از قبیل احوال [[انسان]] بعد از [[مرگ]] و در [[عالم برزخ]] و یا [[قیامت]] و [[بهشت و دوزخ]] را [[درک]] نماید و در نتیجه، محتاج [[راهنمایی]] [[شرایع الهی]] است.
خط ۲۵۲: خط ۲۵۲:
'''[[دلیل]] دوم:''' اگر [[حسن و قبح]] [[عقلی]] پذیرفته نشود، اصل [[شرایع الهی]] زیر سؤال می‌رود. نحوه [[استدلال]] در این باره به صورت [[قیاس]] استثنایی است؛ بدین شکل که از بطلان مقدّم، بطلان [[تالی]] رخ می‌دهد.
'''[[دلیل]] دوم:''' اگر [[حسن و قبح]] [[عقلی]] پذیرفته نشود، اصل [[شرایع الهی]] زیر سؤال می‌رود. نحوه [[استدلال]] در این باره به صورت [[قیاس]] استثنایی است؛ بدین شکل که از بطلان مقدّم، بطلان [[تالی]] رخ می‌دهد.


[[محقّق طوسی]] در توضیح این [[استدلال]] می‌گوید:{{عربی|لانتفائهما مطلقا لوثبتا شرعا}}<ref>تجرید الاعتقاد (ط. جامعه مدرسین، ۱۴۰۷ ه. ق.)، ص۱۹۷: الفصل الثالث فی أفعاله...</ref>.
[[محقّق طوسی]] در توضیح این [[استدلال]] می‌گوید:{{عربی|لانتفائهما مطلقا لوثبتا شرعا}}<ref>تجرید الاعتقاد (ط. جامعه مدرسین، ۱۴۰۷ .ق)، ص۱۹۷: الفصل الثالث فی أفعاله...</ref>.


یعنی اگر [[حسن و قبح عقلی]] نباشد و تنها [[شرعی]] باشد، [[حسن و قبح عقلی]] و [[شرعی]] هر دو [[باطل]] می‌گردد؛ [[تالی]] [[باطل]] است، پس مقدّم هم [[باطل]] است و نقیض آن، یعنی صحّت [[حسن و قبح عقلی]]، ثابت می‌شود.
یعنی اگر [[حسن و قبح عقلی]] نباشد و تنها [[شرعی]] باشد، [[حسن و قبح عقلی]] و [[شرعی]] هر دو [[باطل]] می‌گردد؛ [[تالی]] [[باطل]] است، پس مقدّم هم [[باطل]] است و نقیض آن، یعنی صحّت [[حسن و قبح عقلی]]، ثابت می‌شود.


به عبارت دیگر: اگر [[قبح]] [[کذب]] و لغو و فعل [[بیهوده]] و [[عبث]]، عقلاً و قبل از ورود [[شرع]] ثابت نشده باشد، ممکن است [[پیامبران]] {{عم}}[[دروغ]] و لغو بگویند و [[وحی الهی]] را [[تحریف]] کنند و در عین حال، هیچ قبحی نیز عقلاً برای آنان نباشد و یا [[خداوند]] [[معجزات]] خود را به [[پیامبری]] [[دروغگو]] عطا کند و [[عقل]] [[زشتی]] آن را [[درک]] نکند. حتی اگر [[شارع]] به [[زشتی]] [[دروغ]] [[حکم]] بدهد، [[عقل]] احتمال [[خطا]] در آن می‌دهد و قبحی در این خطاگویی نیز نمی‌بیند<ref>کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد (ط مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۳ ه. ق.)، ص۳۰۴.</ref>.
به عبارت دیگر: اگر [[قبح]] [[کذب]] و لغو و فعل [[بیهوده]] و [[عبث]]، عقلاً و قبل از ورود [[شرع]] ثابت نشده باشد، ممکن است [[پیامبران]] {{عم}}[[دروغ]] و لغو بگویند و [[وحی الهی]] را [[تحریف]] کنند و در عین حال، هیچ قبحی نیز عقلاً برای آنان نباشد و یا [[خداوند]] [[معجزات]] خود را به [[پیامبری]] [[دروغگو]] عطا کند و [[عقل]] [[زشتی]] آن را [[درک]] نکند. حتی اگر [[شارع]] به [[زشتی]] [[دروغ]] [[حکم]] بدهد، [[عقل]] احتمال [[خطا]] در آن می‌دهد و قبحی در این خطاگویی نیز نمی‌بیند<ref>کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد (ط مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۳ .ق)، ص۳۰۴.</ref>.


'''[[دلیل]] سوم:''' در صورتی که [[حسن و قبح عقلی]] ثابت نباشد، بسیاری از اصول [[شریعت]] که باید قبل از [[شرع]] و از طریق [[عقل]] ثابت شود و سپس توسط آن، [[احکام شرعی]] و بیانات [[الهی]] ثابت شود، مخدوش می‌گردد؛ مثلاً [[اثبات]] [[نبوّت]] با [[اعجاز]] ثابت می‌شود و این [[دلیل]] مسبوق به قاعده‌ای [[عقلی]] و مسلّم در نزد همه عقلاست که اعطای [[معجزه]] به [[دروغ‌گو]] [[قبیح]] است؛ و یا [[ایمان به قرآن]] زمانی قطعی است که [[عصمت]] [[نبی]] {{صل}}ثابت شده باشد و اگر [[دروغ]] بستن [[پیامبر]] {{صل}} و [[تحریف]] [[آیات الهی]] عقلاً [[قبیح]] نباشد، هیچ حکمی از [[احکام الهی]] ثابت نمی‌شود.
'''[[دلیل]] سوم:''' در صورتی که [[حسن و قبح عقلی]] ثابت نباشد، بسیاری از اصول [[شریعت]] که باید قبل از [[شرع]] و از طریق [[عقل]] ثابت شود و سپس توسط آن، [[احکام شرعی]] و بیانات [[الهی]] ثابت شود، مخدوش می‌گردد؛ مثلاً [[اثبات]] [[نبوّت]] با [[اعجاز]] ثابت می‌شود و این [[دلیل]] مسبوق به قاعده‌ای [[عقلی]] و مسلّم در نزد همه عقلاست که اعطای [[معجزه]] به [[دروغ‌گو]] [[قبیح]] است؛ و یا [[ایمان به قرآن]] زمانی قطعی است که [[عصمت]] [[نبی]] {{صل}}ثابت شده باشد و اگر [[دروغ]] بستن [[پیامبر]] {{صل}} و [[تحریف]] [[آیات الهی]] عقلاً [[قبیح]] نباشد، هیچ حکمی از [[احکام الهی]] ثابت نمی‌شود.
خط ۲۸۲: خط ۲۸۲:
# وجه دوم [[استدلال]]، مربوط به سیاق [[آیه]] است. در [[آیه]] اوّل، [[خداوند]] از اموری [[فطری]] نام می‌برد که برای همه [[عقل‌ها]] قابل قبول است؛ از قبیل توصیه به بهره‌مندی از امور [[پاکیزه]] و [[نهی]] از امور [[آلوده]] و مخالف طبع، و امر به [[خوبی‌ها]] و [[نهی]] از [[زشتی‌ها]] و توصیه به [[آزاد]] شدن از بند و بارهای [[عبث]] و چه بسا مضرّی که بر دوش [[انسان‌ها]] سنگینی می‌کند و امور دیگری از این قبیل که همه انسان‌های [[عاقل]] آن را [[تأیید]] می‌کنند. مجموعه این امور، وجود [[حسن و قبح عقلی]] را ثابت می‌نماید.
# وجه دوم [[استدلال]]، مربوط به سیاق [[آیه]] است. در [[آیه]] اوّل، [[خداوند]] از اموری [[فطری]] نام می‌برد که برای همه [[عقل‌ها]] قابل قبول است؛ از قبیل توصیه به بهره‌مندی از امور [[پاکیزه]] و [[نهی]] از امور [[آلوده]] و مخالف طبع، و امر به [[خوبی‌ها]] و [[نهی]] از [[زشتی‌ها]] و توصیه به [[آزاد]] شدن از بند و بارهای [[عبث]] و چه بسا مضرّی که بر دوش [[انسان‌ها]] سنگینی می‌کند و امور دیگری از این قبیل که همه انسان‌های [[عاقل]] آن را [[تأیید]] می‌کنند. مجموعه این امور، وجود [[حسن و قبح عقلی]] را ثابت می‌نماید.


'''[[دلیل]] سوم:''' [[آیات]] فراوانی که در [[مقام]] بیان علّت [[حرمت]] و یا [[وجوب]] چیزی، مخاطب را به [[قضاوت]] [[عقل]] در روشن بودن [[حسن]] یا [[قبح]] آن ارجاع داده است؛ برای نمونه، صرفاً مواردی را ذکر می‌کنیم<ref>برای مطالعه بیشتر ر. ک: القواعد الکلامیّه (ط. مؤسسه الإمام الصادق {{ع}}، ۱۴۱۸ ه. ق.)، ص۶۵ به بعد.</ref>: {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که لقمان به پسرش- در حالی که بدو اندرز می‌داد- گفت: پسرکم! به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.</ref>، {{متن قرآن|وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَنْ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَسَعَى فِي خَرَابِهَا}}<ref>«و ستمکارتر از کسی که نمی‌گذارد نام خداوند در مسجدهای او برده شود و در ویرانی آنها می‌کوشد کیست؟» سوره بقره، آیه ۱۱۴.</ref>، {{متن قرآن|أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطَ كَانُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى قُلْ أَأَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهَادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ...}}<ref>«یا می‌گویید که ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط، یهودی یا مسیحی بودند؛ بگو: شما داناترید یا خداوند؟ و کیست ستمکارتر از کسی که گواهی‌یی را که از خداوند نزد اوست پنهان می‌دارد؟.».. سوره بقره، آیه ۱۴۰.</ref>.<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص۲۲۰-۲۲۳.</ref>
'''[[دلیل]] سوم:''' [[آیات]] فراوانی که در [[مقام]] بیان علّت [[حرمت]] و یا [[وجوب]] چیزی، مخاطب را به [[قضاوت]] [[عقل]] در روشن بودن [[حسن]] یا [[قبح]] آن ارجاع داده است؛ برای نمونه، صرفاً مواردی را ذکر می‌کنیم<ref>برای مطالعه بیشتر ر. ک: القواعد الکلامیّه (ط. مؤسسه الإمام الصادق {{ع}}، ۱۴۱۸ .ق)، ص۶۵ به بعد.</ref>: {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که لقمان به پسرش- در حالی که بدو اندرز می‌داد- گفت: پسرکم! به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.</ref>، {{متن قرآن|وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَنْ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَسَعَى فِي خَرَابِهَا}}<ref>«و ستمکارتر از کسی که نمی‌گذارد نام خداوند در مسجدهای او برده شود و در ویرانی آنها می‌کوشد کیست؟» سوره بقره، آیه ۱۱۴.</ref>، {{متن قرآن|أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطَ كَانُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى قُلْ أَأَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهَادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ...}}<ref>«یا می‌گویید که ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط، یهودی یا مسیحی بودند؛ بگو: شما داناترید یا خداوند؟ و کیست ستمکارتر از کسی که گواهی‌یی را که از خداوند نزد اوست پنهان می‌دارد؟.».. سوره بقره، آیه ۱۴۰.</ref>.<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص۲۲۰-۲۲۳.</ref>


=== [[شبهه]] دوم: بازخواست از [[خداوند]] ===
=== [[شبهه]] دوم: بازخواست از [[خداوند]] ===
خط ۳۰۹: خط ۳۰۹:
با توجه به پاسخ فوق، اشکال دیگر [[اشاعره]] نیز پاسخ داده می‌شود که معتقدند [[وجوب]] بر [[خداوند]] معنا ندارد، در حالی که در [[برهان لطف]] گفته می‌شود:{{عربی|اللطف واجب على الله}}.
با توجه به پاسخ فوق، اشکال دیگر [[اشاعره]] نیز پاسخ داده می‌شود که معتقدند [[وجوب]] بر [[خداوند]] معنا ندارد، در حالی که در [[برهان لطف]] گفته می‌شود:{{عربی|اللطف واجب على الله}}.


جواب آنکه: چنین عبارتی بیان واقع است و از قبیل [[تکالیف]] عرفی نیست؛ بلکه از زمره [[احکام]] نفس‌الامری است که بیانگر [[سنن]] [[حاکم]] بر [[آفرینش]] می‌باشد؛ مثل آنکه گفته شود: [[صفات واجب الوجود]] بالذات باید عین ذات [[واجب]] باشد و یا [[خداوند]] باید منزّه از همه نواقص و ترکیب‌ها باشد. چنین [[احکام]] ایجابی به معنای [[الزام]] عرفی و [[مولوی]] بر [[خداوند]] نیست<ref>ایضاح الروم المراد فی شرح کشف المراد، ص۲۵۱.</ref>؛ مضافاً آنکه [[خداوند]] در [[قرآن]] چنین الزاماتی را به خود نسبت داده است؛ از قبیل: {{متن قرآن|وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ رُسُلًا إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَانْتَقَمْنَا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا وَكَانَ حَقًّا عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«و بی‌گمان پیش از تو پیامبرانی به سوی قوم آنان فرستادیم که برای آنها برهان‌ها (ی روشن) آوردند و ما از گناهکاران انتقام گرفتیم و یاری مؤمنان بر ما واجب است» سوره روم، آیه ۴۷.</ref>، {{متن قرآن|قُلْ لِمَنْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلْ لِلَّهِ كَتَبَ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ}}<ref>«بگو آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آن کیست؟ بگو از آن خداوند است که بر خویش بخشایش را بر خویش مقرّر داشته است» سوره انعام، آیه ۱۲.</ref>.<ref>القواعد الکلامیه (ط، مؤسسه الإمام الصادق {{ع}}، ۱۴۱۸ ه. ق.)، ص۸۰.</ref>.<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص۲۲۳-۲۲۶.</ref>.
جواب آنکه: چنین عبارتی بیان واقع است و از قبیل [[تکالیف]] عرفی نیست؛ بلکه از زمره [[احکام]] نفس‌الامری است که بیانگر [[سنن]] [[حاکم]] بر [[آفرینش]] می‌باشد؛ مثل آنکه گفته شود: [[صفات واجب الوجود]] بالذات باید عین ذات [[واجب]] باشد و یا [[خداوند]] باید منزّه از همه نواقص و ترکیب‌ها باشد. چنین [[احکام]] ایجابی به معنای [[الزام]] عرفی و [[مولوی]] بر [[خداوند]] نیست<ref>ایضاح الروم المراد فی شرح کشف المراد، ص۲۵۱.</ref>؛ مضافاً آنکه [[خداوند]] در [[قرآن]] چنین الزاماتی را به خود نسبت داده است؛ از قبیل: {{متن قرآن|وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ رُسُلًا إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَانْتَقَمْنَا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا وَكَانَ حَقًّا عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«و بی‌گمان پیش از تو پیامبرانی به سوی قوم آنان فرستادیم که برای آنها برهان‌ها (ی روشن) آوردند و ما از گناهکاران انتقام گرفتیم و یاری مؤمنان بر ما واجب است» سوره روم، آیه ۴۷.</ref>، {{متن قرآن|قُلْ لِمَنْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلْ لِلَّهِ كَتَبَ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ}}<ref>«بگو آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آن کیست؟ بگو از آن خداوند است که بر خویش بخشایش را بر خویش مقرّر داشته است» سوره انعام، آیه ۱۲.</ref>.<ref>القواعد الکلامیه (ط، مؤسسه الإمام الصادق {{ع}}، ۱۴۱۸ .ق)، ص۸۰.</ref>.<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص۲۲۳-۲۲۶.</ref>.


=== [[شبهه]] سوم: تصدی [[علما]] به [[هدایت]] [[امّت]] بعد از [[پیامبر اسلام]] {{صل}} ===
=== [[شبهه]] سوم: تصدی [[علما]] به [[هدایت]] [[امّت]] بعد از [[پیامبر اسلام]] {{صل}} ===
خط ۳۲۲: خط ۳۲۲:
به همین [[دلیل]] است که با بهره‌گیری از قاعده لطف، [[عصمت]] [[وصیّ]] [[نبیّ]] را [[اثبات]] می‌کنند.
به همین [[دلیل]] است که با بهره‌گیری از قاعده لطف، [[عصمت]] [[وصیّ]] [[نبیّ]] را [[اثبات]] می‌کنند.


از سوی دیگر، [[وجوب لطف]] [[الهی]] بر [[بندگان]] اختصاص به زمان [[حیات]] [[نبیّ]] اکرم {{صل}} ندارد و در همه زمان‌ها، باید [[حجّت]] و بیّنه‌ای در میان [[مردم]] باشد تا ایشان را به کمال لایقشان [[هدایت]] کند و [[مردم]]، این چنین مشمول [[لطف الهی]] قرار گیرند. مصداق این [[لطف]] وجود [[معصوم]] است؛ خواه [[رسول]] باشد یا [[امام]]. [[سید مرتضی]] درباره این مطلب چنین می‌نویسد:{{عربی|لافرق بين أن يكون الرئيس الذي اوجبناه منبئاً یوحي اليه و متحملاً شريعة و بين ان لايكون كذلك... لانا انما نوجب الرئاسة المطلقة}}<ref>الذخیره فی علم الکلام (ط. مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۱ ه. ق.)، ص۴۰۹.</ref>.
از سوی دیگر، [[وجوب لطف]] [[الهی]] بر [[بندگان]] اختصاص به زمان [[حیات]] [[نبیّ]] اکرم {{صل}} ندارد و در همه زمان‌ها، باید [[حجّت]] و بیّنه‌ای در میان [[مردم]] باشد تا ایشان را به کمال لایقشان [[هدایت]] کند و [[مردم]]، این چنین مشمول [[لطف الهی]] قرار گیرند. مصداق این [[لطف]] وجود [[معصوم]] است؛ خواه [[رسول]] باشد یا [[امام]]. [[سید مرتضی]] درباره این مطلب چنین می‌نویسد:{{عربی|لافرق بين أن يكون الرئيس الذي اوجبناه منبئاً یوحي اليه و متحملاً شريعة و بين ان لايكون كذلك... لانا انما نوجب الرئاسة المطلقة}}<ref>الذخیره فی علم الکلام (ط. مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۱ .ق)، ص۴۰۹.</ref>.


بر همین مبناست که [[متکلمین]] [[امامیه]]، مؤدّای قاعده لطف در [[جامعه]] را مطلق وجود [[رهبر الهی]] می‌دانند؛ خواه [[نبی]] باشد و یا [[امام]] [[معصوم]]. چنان‌که [[ابوالصلاح حلبی]] (از [[متکلمین]] [[شیعه]] [[قرن پنجم]] قمری) وجود [[رهبری الهی]] در [[جامعه]] را از مصادیق [[لطف]] دانسته و [[نصب]] آن را [[واجب]] می‌داند؛ خواه [[نبی]] باشد یا [[امام]]. او می‌گوید: {{عربی|وهذه الرئاسة قد تكون نبوة و كل نبي رسول و امام اذا كان رئيسا، و قد يكون امامة ليست بنبوة}}<ref>تقریب المعارف (ط. الهادی، ۱۴۰۴ ه. ق.)، ص۱۵۲.</ref>.
بر همین مبناست که [[متکلمین]] [[امامیه]]، مؤدّای قاعده لطف در [[جامعه]] را مطلق وجود [[رهبر الهی]] می‌دانند؛ خواه [[نبی]] باشد و یا [[امام]] [[معصوم]]. چنان‌که [[ابوالصلاح حلبی]] (از [[متکلمین]] [[شیعه]] [[قرن پنجم]] قمری) وجود [[رهبری الهی]] در [[جامعه]] را از مصادیق [[لطف]] دانسته و [[نصب]] آن را [[واجب]] می‌داند؛ خواه [[نبی]] باشد یا [[امام]]. او می‌گوید: {{عربی|وهذه الرئاسة قد تكون نبوة و كل نبي رسول و امام اذا كان رئيسا، و قد يكون امامة ليست بنبوة}}<ref>تقریب المعارف (ط. الهادی، ۱۴۰۴ .ق)، ص۱۵۲.</ref>.


'''پاسخ دوم:''' علمای [[امّت]]، به [[دلیل]] [[علم]] ناقصی که دارند، در بیان [[احکام الهی]] و [[تفسیر قرآن]] با یکدیگر دچار [[اختلاف]] می‌شوند و اگر امامی در [[جامعه]] نباشد تا [[مرجع]] حلّ [[اختلافات]] قرار گیرد، [[نزاع]] آنها به [[جامعه]] منتقل می‌گردد و [[امّت]] را دچار [[انحراف]] و سردرگمی و تشتّت می‌کند. تجربه [[تاریخ]] بعد از [[رحلت رسول اکرم]] {{صل}} نشان داد که وقتی [[خلافت]] از مسیر [[الهی]] خود [[منحرف]] شد، [[امّت اسلام]] دچار تشتّت آرا و [[اختلاف]] و [[انحراف]] گردید و به دنبال آن در طیّ قرون بعدی، [[مبتلا]] به [[ظلم]] و خون‌ریزی‌هایی شد که حتّی در [[تاریخ]] [[عرب]] [[جاهلیّت]] نیز کمتر نظیر آن دیده شده بود؛ چنان‌که [[شهرستانی]] در [[ملل و نحل]] خود می‌گوید: {{عربی|أعظم خلاف بين الأمة خلاف الإمامة، إذ ما سل سيف في الإسلام على قاعدة دينية مثل ماسل على الإمامة في كلّ زمان}}<ref>الملل و النحل (ط. الشریف الرضی، ۱۳۶۴ ه. ش.)، ج۱، ص۳۱.</ref>.
'''پاسخ دوم:''' علمای [[امّت]]، به [[دلیل]] [[علم]] ناقصی که دارند، در بیان [[احکام الهی]] و [[تفسیر قرآن]] با یکدیگر دچار [[اختلاف]] می‌شوند و اگر امامی در [[جامعه]] نباشد تا [[مرجع]] حلّ [[اختلافات]] قرار گیرد، [[نزاع]] آنها به [[جامعه]] منتقل می‌گردد و [[امّت]] را دچار [[انحراف]] و سردرگمی و تشتّت می‌کند. تجربه [[تاریخ]] بعد از [[رحلت رسول اکرم]] {{صل}} نشان داد که وقتی [[خلافت]] از مسیر [[الهی]] خود [[منحرف]] شد، [[امّت اسلام]] دچار تشتّت آرا و [[اختلاف]] و [[انحراف]] گردید و به دنبال آن در طیّ قرون بعدی، [[مبتلا]] به [[ظلم]] و خون‌ریزی‌هایی شد که حتّی در [[تاریخ]] [[عرب]] [[جاهلیّت]] نیز کمتر نظیر آن دیده شده بود؛ چنان‌که [[شهرستانی]] در [[ملل و نحل]] خود می‌گوید: {{عربی|أعظم خلاف بين الأمة خلاف الإمامة، إذ ما سل سيف في الإسلام على قاعدة دينية مثل ماسل على الإمامة في كلّ زمان}}<ref>الملل و النحل (ط. الشریف الرضی، ۱۳۶۴ ه. ش.)، ج۱، ص۳۱.</ref>.
خط ۳۴۶: خط ۳۴۶:
'''پاسخ چهارم:''' [[علماء]] نمی‌توانند [[احکام الهی]] را چنان‌که مرضیّ رضای خداست [[تبیین]] نمایند و احتمال ارایه تفسیری غلط از [[دین]] وکتاب [[الهی]] درباره آنها وجود دارد. در نتیجه، [[امّت اسلام]] تا [[آخرالزمان]] در ورطه [[اشتباه]] گرفتار خواهد بود و در سیر کمالی خود، بدون آنکه تقصیری داشته باشد، متوقّف می‌شود. از سوی دیگر، چنان‌که اشاره شد، امکان برداشت‌های گوناگون آنان از [[کتاب الهی]]، زمینه‌ای برای پدیداری [[اختلاف]] و در نتیجه [[هرج و مرج]] در [[امّت اسلام]] و [[انحراف]] و [[اضلال]] [[مردم]] است؛ که هر دوی این موارد [[ظلم]] به عباد است و از [[خداوند]] محال است: {{متن قرآن|وَلَا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا}}<ref>«و پروردگارت به هیچ کس ستم نمی‌ورزد» سوره کهف، آیه ۴۹.</ref>.
'''پاسخ چهارم:''' [[علماء]] نمی‌توانند [[احکام الهی]] را چنان‌که مرضیّ رضای خداست [[تبیین]] نمایند و احتمال ارایه تفسیری غلط از [[دین]] وکتاب [[الهی]] درباره آنها وجود دارد. در نتیجه، [[امّت اسلام]] تا [[آخرالزمان]] در ورطه [[اشتباه]] گرفتار خواهد بود و در سیر کمالی خود، بدون آنکه تقصیری داشته باشد، متوقّف می‌شود. از سوی دیگر، چنان‌که اشاره شد، امکان برداشت‌های گوناگون آنان از [[کتاب الهی]]، زمینه‌ای برای پدیداری [[اختلاف]] و در نتیجه [[هرج و مرج]] در [[امّت اسلام]] و [[انحراف]] و [[اضلال]] [[مردم]] است؛ که هر دوی این موارد [[ظلم]] به عباد است و از [[خداوند]] محال است: {{متن قرآن|وَلَا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا}}<ref>«و پروردگارت به هیچ کس ستم نمی‌ورزد» سوره کهف، آیه ۴۹.</ref>.


برداشت‌های غلط از [[دین]]، لزوماً با سوء [[نیّت]] همراه نیست. به طور کلّی، همه [[انسان‌ها]] [[قدرت]] [[درک]] [[معارف]] بلند را ندارند. در نتیجه، ممکن است آنها علی‌رغم تلاش خالصانه در [[فهم]] [[معارف قرآن]] و کلمات [[اهل بیت]] {{عم}}، به [[حقیقت]] آن پی نبرند؛ چنان‌که در کلمات [[ائمّه هدی]] {{عم}} به انحای گوناگون به این مطلب اشاره شده است؛ مثلاً [[مفضّل بن عمر]] از [[امام صادق]] {{ع}} [[روایت]] می‌کند که فرمود: {{متن حدیث|حَدِيثُنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يُؤْمِنُ بِهِ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ}}<ref>بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد {{صل}} (ط. مکتبه آیت‌الله المرعشی النجفی، ۱۴۰۴ ه. ق.)، ج۱، ص۲۲، باب ۱۱: فی أئمه آل محمد {{عم}}: حدیثهم صعب مستصعب....</ref>.
برداشت‌های غلط از [[دین]]، لزوماً با سوء [[نیّت]] همراه نیست. به طور کلّی، همه [[انسان‌ها]] [[قدرت]] [[درک]] [[معارف]] بلند را ندارند. در نتیجه، ممکن است آنها علی‌رغم تلاش خالصانه در [[فهم]] [[معارف قرآن]] و کلمات [[اهل بیت]] {{عم}}، به [[حقیقت]] آن پی نبرند؛ چنان‌که در کلمات [[ائمّه هدی]] {{عم}} به انحای گوناگون به این مطلب اشاره شده است؛ مثلاً [[مفضّل بن عمر]] از [[امام صادق]] {{ع}} [[روایت]] می‌کند که فرمود: {{متن حدیث|حَدِيثُنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يُؤْمِنُ بِهِ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ}}<ref>بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد {{صل}} (ط. مکتبه آیت‌الله المرعشی النجفی، ۱۴۰۴ .ق)، ج۱، ص۲۲، باب ۱۱: فی أئمه آل محمد {{عم}}: حدیثهم صعب مستصعب....</ref>.


این تفاوت استعدادهای [[مردم]]، معلول عوامل گوناگونی است؛ بخشی از آن وابسته به [[میزان]] [[طهارت]] و [[قداست]] شخص است و بخشی دیگر مربوط به استعدادهای [[خدادادی]] است که در نهاد هرکس به [[ودیعه]] نهاده شده. زینون کبیر ([[شاگرد]] ارسطو) در رساله خود موسوم به "المبدأ و المعاد" می‌گوید: {{عربی|النبي يضع السنن و الشرائع و يأخذ الأمة بالترغيب و الترهيب يعرفهم أن لهم الها مجازيا لهم على أفعالهم يثيب الخير و يعاقب على الشر و لا يكلفهم بعلم ما لا يحتملونه فان هذه الرتبة هي رتبة العلم أعلى من أن يصل إليها كل أحد. ثم قال: قال معلمي ارسطاطاليس حكايه عن معلمة افلاطن: إن شاهق المعرفه أشمخ من أن يطير إليه كل طائر و سرادق البصيرة أحجب من أن يحوم حوله كل سائر}}<ref>کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد (ط مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۳ ه. ق.)، ص۵۸۹.</ref>.
این تفاوت استعدادهای [[مردم]]، معلول عوامل گوناگونی است؛ بخشی از آن وابسته به [[میزان]] [[طهارت]] و [[قداست]] شخص است و بخشی دیگر مربوط به استعدادهای [[خدادادی]] است که در نهاد هرکس به [[ودیعه]] نهاده شده. زینون کبیر ([[شاگرد]] ارسطو) در رساله خود موسوم به "المبدأ و المعاد" می‌گوید: {{عربی|النبي يضع السنن و الشرائع و يأخذ الأمة بالترغيب و الترهيب يعرفهم أن لهم الها مجازيا لهم على أفعالهم يثيب الخير و يعاقب على الشر و لا يكلفهم بعلم ما لا يحتملونه فان هذه الرتبة هي رتبة العلم أعلى من أن يصل إليها كل أحد. ثم قال: قال معلمي ارسطاطاليس حكايه عن معلمة افلاطن: إن شاهق المعرفه أشمخ من أن يطير إليه كل طائر و سرادق البصيرة أحجب من أن يحوم حوله كل سائر}}<ref>کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد (ط مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۳ .ق)، ص۵۸۹.</ref>.


شیخ الرئیس نیز در این باره عبارت [[زیبایی]] دارد. او پیرامون مراتب [[فهم]] [[توحید]] می‌گوید: {{عربی|جل جناب الحق عن أن يكون شريعة لكلّ وارد، أو يطلع عليه إلا واحد بعد واحد... و كلّ ميسر لما خلق له}}<ref>الاشارات و التنبیهات (ط. نشر البلاغه، ۱۳۷۵ ه. ش.)، ص۱۴۹.</ref>.
شیخ الرئیس نیز در این باره عبارت [[زیبایی]] دارد. او پیرامون مراتب [[فهم]] [[توحید]] می‌گوید: {{عربی|جل جناب الحق عن أن يكون شريعة لكلّ وارد، أو يطلع عليه إلا واحد بعد واحد... و كلّ ميسر لما خلق له}}<ref>الاشارات و التنبیهات (ط. نشر البلاغه، ۱۳۷۵ ه. ش.)، ص۱۴۹.</ref>.
خط ۳۷۷: خط ۳۷۷:
'''پاسخ دوم:''' تفاوت اصلی نگاه عامّه با [[شیعه]] در [[تعیین امام]] بعد از [[رسول خدا]] {{صل}} در آن است که آنان [[جایگاه امامت]] در [[جامعه]] را تنها در [[رهبری سیاسی]] [[امّت]] و [[حکومت]] می‌دانند؛ در حالی که در طیّ [[برهان]] ثابت شد که بنابر [[برهان لطف]]، [[امامت]] سِمَت [[هدایت]] [[امّت]] و [[تبیین دین]] و [[احکام]] آن بعد از [[رسول خدا]] {{صل}} است؛ زیرا هرچند تمام [[نیاز]] [[مردم]] در امر [[هدایت الهی]] از [[احکام]] و [[اعتقادات]] در [[قرآن]] بیان شده، ولی [[آیات]] آن باید [[تبیین]] و روشن شود؛ چنان‌که [[احکام]] [[نماز]]، [[روزه]]، [[حج]]، حدود، دیات، بیع، [[نکاح]] و غیره به تفصیل در [[قرآن]] نیامده و [[نیازمند]] [[تبیین]] است؛ [[خداوند]] خود در این باره فرمود: {{متن قرآن|وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ}}<ref>«و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی»؛ سوره نحل، آیه ۴۴.</ref>. همچنین فرمود: {{متن قرآن|وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ}}<ref>«و ما این کتاب را بر تو فرو فرستادیم تا آنچه را در آن اختلاف ورزیدند برای آنها روشن گردانی»؛ سوره نحل، آیه ۶۴.</ref>.
'''پاسخ دوم:''' تفاوت اصلی نگاه عامّه با [[شیعه]] در [[تعیین امام]] بعد از [[رسول خدا]] {{صل}} در آن است که آنان [[جایگاه امامت]] در [[جامعه]] را تنها در [[رهبری سیاسی]] [[امّت]] و [[حکومت]] می‌دانند؛ در حالی که در طیّ [[برهان]] ثابت شد که بنابر [[برهان لطف]]، [[امامت]] سِمَت [[هدایت]] [[امّت]] و [[تبیین دین]] و [[احکام]] آن بعد از [[رسول خدا]] {{صل}} است؛ زیرا هرچند تمام [[نیاز]] [[مردم]] در امر [[هدایت الهی]] از [[احکام]] و [[اعتقادات]] در [[قرآن]] بیان شده، ولی [[آیات]] آن باید [[تبیین]] و روشن شود؛ چنان‌که [[احکام]] [[نماز]]، [[روزه]]، [[حج]]، حدود، دیات، بیع، [[نکاح]] و غیره به تفصیل در [[قرآن]] نیامده و [[نیازمند]] [[تبیین]] است؛ [[خداوند]] خود در این باره فرمود: {{متن قرآن|وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ}}<ref>«و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی»؛ سوره نحل، آیه ۴۴.</ref>. همچنین فرمود: {{متن قرآن|وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ}}<ref>«و ما این کتاب را بر تو فرو فرستادیم تا آنچه را در آن اختلاف ورزیدند برای آنها روشن گردانی»؛ سوره نحل، آیه ۶۴.</ref>.


مبیّن [[قرآن]] باید کسی باشد که به [[اذن خداوند]] به [[حقیقت قرآن]] و [[کتاب مکنون]] [[آگاهی]] داشته باشد؛ چنین فردی یا [[نبی]] و یا [[امام]] است؛ چنان‌که [[امام باقر]] {{ع}} خطاب به [[قتاده]] (مفسّر و [[فقیه]] اهل [[بصره]]) فرمود: {{متن حدیث|وَيْحَكَ يَا قَتَادَةُ إِنَّمَا يَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ}}<ref>الکافی (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ ه. ق.)، ج۸، ص۳۱۲.</ref>.
مبیّن [[قرآن]] باید کسی باشد که به [[اذن خداوند]] به [[حقیقت قرآن]] و [[کتاب مکنون]] [[آگاهی]] داشته باشد؛ چنین فردی یا [[نبی]] و یا [[امام]] است؛ چنان‌که [[امام باقر]] {{ع}} خطاب به [[قتاده]] (مفسّر و [[فقیه]] اهل [[بصره]]) فرمود: {{متن حدیث|وَيْحَكَ يَا قَتَادَةُ إِنَّمَا يَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ}}<ref>الکافی (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ .ق)، ج۸، ص۳۱۲.</ref>.


در زمان [[پیامبر خاتم|نبیّ اکرم]] {{صل}}، ایشان خود مبیّن [[قرآن]] بودند که به تصریح [[الهی]]، بیان ایشان [[مصون از خطا]] و عین گفتار [[قرآن]] است و [[راه هدایت]] و [[ظهور]] [[هدایت تشریعی]] [[الهی]]، از لسان [[نبی]] است: {{متن قرآن|وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى}}<ref>«و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۳-۴.</ref>.
در زمان [[پیامبر خاتم|نبیّ اکرم]] {{صل}}، ایشان خود مبیّن [[قرآن]] بودند که به تصریح [[الهی]]، بیان ایشان [[مصون از خطا]] و عین گفتار [[قرآن]] است و [[راه هدایت]] و [[ظهور]] [[هدایت تشریعی]] [[الهی]]، از لسان [[نبی]] است: {{متن قرآن|وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى}}<ref>«و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۳-۴.</ref>.
خط ۳۹۶: خط ۳۹۶:
هر چند این [[حدیث]] مشهور در کتب عامّه وجود دارد و در برخی کتب خاصّه نیز بیان شده<ref>برخی از کتب روایی که این حدیث را نقل کرده‌اند عبارت است از: بحارالأنوار، ج۵، ص۲۰ و ۳۰؛ ج۵، ص۶۸؛ لا تجتمع امتی علی ضلاله؛ سنن ابن‌ماجه، ج۲، ح۱۳۰۳ و ح۳۹۵۰: {{عربی|إن أمتی لا تجتمع علی الضلاله}}؛ سنن ترمذی، ج۴، ص۴۰۵؛ جامع الأصول فی أحادیث الرسول، ج۹، ص۱۹۶، ح۶۷۶۱: {{عربی|إن الله لا یجمع امتی – او قال امه محمد {{صل}}- علی الضلاله}} المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۱۱۵: {{عربی|لن یجمع الله أمتی علی الضلاله ابدا}}(به نقل از الفین (ط. هجرت، ۱۴۰۹ ﻫ.ق)، ص۳۴۷).</ref>، ولی اساساً اصالت آن محلّ تردید است و روات آن مورد نقد قرار گرفته‌اند<ref>ر. ک: شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات (ط. مشعر، ۱۳۸۴ ﻫ.ق)، ج۱، ص۴۸۶.</ref>. در کتب اصولی<ref>برخی از کتب اصولی که این حدیث را مورد بحث قرار داده‌اند عبارت است از: الذریعه الی اصول الشریعه، ج۲، ص۶۰۸؛ العدّه فی اصول الفقه، ج۲، ص۶۲۵؛ المعتمد فی أصول الفقه، ج۲، ص۱۶؛ اللمع فی أصول الفقه، ص۸۷؛ المستصفی من علم الأصول، ج۱، ص۲۰۸.</ref> و [[کلامی]] [[شیعه]] نیز بحث‌ها و اشکالاتی پیرامون این [[حدیث]] مطرح شده است. در هر حال، در اینجا قصد داریم تا با جمع‌بندی مطالب مطرح شده در کتب مختلف، نکاتی را در خصوص این [[روایت]] ذکر کنیم:
هر چند این [[حدیث]] مشهور در کتب عامّه وجود دارد و در برخی کتب خاصّه نیز بیان شده<ref>برخی از کتب روایی که این حدیث را نقل کرده‌اند عبارت است از: بحارالأنوار، ج۵، ص۲۰ و ۳۰؛ ج۵، ص۶۸؛ لا تجتمع امتی علی ضلاله؛ سنن ابن‌ماجه، ج۲، ح۱۳۰۳ و ح۳۹۵۰: {{عربی|إن أمتی لا تجتمع علی الضلاله}}؛ سنن ترمذی، ج۴، ص۴۰۵؛ جامع الأصول فی أحادیث الرسول، ج۹، ص۱۹۶، ح۶۷۶۱: {{عربی|إن الله لا یجمع امتی – او قال امه محمد {{صل}}- علی الضلاله}} المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۱۱۵: {{عربی|لن یجمع الله أمتی علی الضلاله ابدا}}(به نقل از الفین (ط. هجرت، ۱۴۰۹ ﻫ.ق)، ص۳۴۷).</ref>، ولی اساساً اصالت آن محلّ تردید است و روات آن مورد نقد قرار گرفته‌اند<ref>ر. ک: شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات (ط. مشعر، ۱۳۸۴ ﻫ.ق)، ج۱، ص۴۸۶.</ref>. در کتب اصولی<ref>برخی از کتب اصولی که این حدیث را مورد بحث قرار داده‌اند عبارت است از: الذریعه الی اصول الشریعه، ج۲، ص۶۰۸؛ العدّه فی اصول الفقه، ج۲، ص۶۲۵؛ المعتمد فی أصول الفقه، ج۲، ص۱۶؛ اللمع فی أصول الفقه، ص۸۷؛ المستصفی من علم الأصول، ج۱، ص۲۰۸.</ref> و [[کلامی]] [[شیعه]] نیز بحث‌ها و اشکالاتی پیرامون این [[حدیث]] مطرح شده است. در هر حال، در اینجا قصد داریم تا با جمع‌بندی مطالب مطرح شده در کتب مختلف، نکاتی را در خصوص این [[روایت]] ذکر کنیم:


'''پاسخ اوّل:''' این [[روایت]] (به فرض صحّت) اشاره به عدم [[اجماع]] [[امّت]] به طور کامل بر [[خطا]] دارد؛ زیرا بنا بر [[اعتقاد]] [[شیعه]]، همیشه بر روی [[زمین]] [[امام]] زنده معصومی موجود است و در نتیجه، اگر همه افراد [[امّت اسلام]] بر امری متّفق شوند، قطعاً یکی از آنان [[امام]] [[معصوم]] است و چون او مصون از خطاست، پس آن جمع برحق هستند. بر این اساس، [[امّت]] فی حدّ ذاته ملاکی در صحّت و عدم [[خطا]] در تشخیص نیست؛ زیرا اگر این امکان وجود داشته باشد که افراد [[اشتباه]] کنند، برخطای جمع آنان نیز تضمینی نیست؛ بلکه ملاک عدم ارتکاب [[خطا]]، وجود [[معصوم]] در میان مجتمعین است؛ چنان‌که [[علامه حلی]] همین [[روایت]] را [[دلیل]] بر خالی نبودن [[زمین]] از [[حجّت]] [[خدا]] می‌داند و در کتب مختلف خود از جمله در "الفین" چنین [[استدلال]] می‌کند: {{عربی|خبر متّفق عليه و هو يدل على وجود المعصوم في كلّ عصر، لأن الألف و اللام التي في الخطأ ليست للعهد اتّفاقا فهي للجنس أو لتعريف الطبيعة فبقى المعنى لا يجتمع أمتي على جنس الخطإ من حيث هي فلو لم يكن منهم معصوم من أول العمر إلى آخره لجاز في زمان عدم المعصوم فعل كل واحد نوعاً من الخطأ مغايراً لما يفعله الآخر فيكون قد اجتمعوا على جنس الخطاء لكنّه منفي بالخبر فدل على ثبوت معصوم بينهم من اول عمره الى آخره في كل عصر إذ المراد به كل عصر اجماعاً فثبت مطلوبناً لاستحاله كون الإمام غيره هي هي}}<ref>الألفین (ط. هجرت، ۱۴۰۹ ه. ق.)، ص۱۰۱.</ref>.
'''پاسخ اوّل:''' این [[روایت]] (به فرض صحّت) اشاره به عدم [[اجماع]] [[امّت]] به طور کامل بر [[خطا]] دارد؛ زیرا بنا بر [[اعتقاد]] [[شیعه]]، همیشه بر روی [[زمین]] [[امام]] زنده معصومی موجود است و در نتیجه، اگر همه افراد [[امّت اسلام]] بر امری متّفق شوند، قطعاً یکی از آنان [[امام]] [[معصوم]] است و چون او مصون از خطاست، پس آن جمع برحق هستند. بر این اساس، [[امّت]] فی حدّ ذاته ملاکی در صحّت و عدم [[خطا]] در تشخیص نیست؛ زیرا اگر این امکان وجود داشته باشد که افراد [[اشتباه]] کنند، برخطای جمع آنان نیز تضمینی نیست؛ بلکه ملاک عدم ارتکاب [[خطا]]، وجود [[معصوم]] در میان مجتمعین است؛ چنان‌که [[علامه حلی]] همین [[روایت]] را [[دلیل]] بر خالی نبودن [[زمین]] از [[حجّت]] [[خدا]] می‌داند و در کتب مختلف خود از جمله در "الفین" چنین [[استدلال]] می‌کند: {{عربی|خبر متّفق عليه و هو يدل على وجود المعصوم في كلّ عصر، لأن الألف و اللام التي في الخطأ ليست للعهد اتّفاقا فهي للجنس أو لتعريف الطبيعة فبقى المعنى لا يجتمع أمتي على جنس الخطإ من حيث هي فلو لم يكن منهم معصوم من أول العمر إلى آخره لجاز في زمان عدم المعصوم فعل كل واحد نوعاً من الخطأ مغايراً لما يفعله الآخر فيكون قد اجتمعوا على جنس الخطاء لكنّه منفي بالخبر فدل على ثبوت معصوم بينهم من اول عمره الى آخره في كل عصر إذ المراد به كل عصر اجماعاً فثبت مطلوبناً لاستحاله كون الإمام غيره هي هي}}<ref>الألفین (ط. هجرت، ۱۴۰۹ .ق)، ص۱۰۱.</ref>.


'''پاسخ دوم:''' اگر بنا باشد که در میان اجماع‌کنندگان [[امام]] [[معصوم]] نباشد، [[روایت]] عملاً با اصول [[بدیهی]] [[عقلی]] و [[قرآنی]] منافات دارد. در نتیجه، حتّی به فرض صحّت [[سند]]، به [[دلیل]] معارض بودن با [[قرآن]]، مردود است؛ زیرا مسئله [[خلافت]] و [[امامت]] از جمله مسائلی است که مورد [[اختلاف]] شدید بین [[مسلمانان]] بوده و هست و هر [[قوم]] و قبیله‌ای می‌خواهد [[امام]] و [[خلیفه]] از [[قوم]] خودش باشد. حتّی در زمان [[حیات رسول خدا]] {{صل}}، عدّه‌ای از [[مشرکان]] می‌خواستند به این [[شرط ایمان]] بیاورند که بعد از [[پیامبر]] {{صل}} سهمی در [[خلافت]] داشته باشند؛ که [[حضرت]] [[امتناع]] فرموده و صریحاٌ امر [[خلافت]] خویش را به [[اراده پروردگار]] موکول نمود. [[تاریخ]] [[گواه]] است که از [[صدر اسلام]] تا کنون - از [[ماجرای سقیفه]] و پس از آن، [[شورای شش نفره]] [[منصوب]] [[خلیفه دوم]] گرفته تا [[خلافت]] [[بنی‌امیه]] و [[بنی‌عباس]] و... - هرگز [[امّت]] برخلاف هیج امامی به [[اجماع]] [[دست]] نیافت؛ که اگر چنین می‌شد، این همه [[خون‌ریزی]] بر سر [[خلافت]] و [[ضعف]] حکومت‌های [[اسلامی]] پدید نمی‌آمد و [[تمدن اسلامی]] در اوج می‌بود.
'''پاسخ دوم:''' اگر بنا باشد که در میان اجماع‌کنندگان [[امام]] [[معصوم]] نباشد، [[روایت]] عملاً با اصول [[بدیهی]] [[عقلی]] و [[قرآنی]] منافات دارد. در نتیجه، حتّی به فرض صحّت [[سند]]، به [[دلیل]] معارض بودن با [[قرآن]]، مردود است؛ زیرا مسئله [[خلافت]] و [[امامت]] از جمله مسائلی است که مورد [[اختلاف]] شدید بین [[مسلمانان]] بوده و هست و هر [[قوم]] و قبیله‌ای می‌خواهد [[امام]] و [[خلیفه]] از [[قوم]] خودش باشد. حتّی در زمان [[حیات رسول خدا]] {{صل}}، عدّه‌ای از [[مشرکان]] می‌خواستند به این [[شرط ایمان]] بیاورند که بعد از [[پیامبر]] {{صل}} سهمی در [[خلافت]] داشته باشند؛ که [[حضرت]] [[امتناع]] فرموده و صریحاٌ امر [[خلافت]] خویش را به [[اراده پروردگار]] موکول نمود. [[تاریخ]] [[گواه]] است که از [[صدر اسلام]] تا کنون - از [[ماجرای سقیفه]] و پس از آن، [[شورای شش نفره]] [[منصوب]] [[خلیفه دوم]] گرفته تا [[خلافت]] [[بنی‌امیه]] و [[بنی‌عباس]] و... - هرگز [[امّت]] برخلاف هیج امامی به [[اجماع]] [[دست]] نیافت؛ که اگر چنین می‌شد، این همه [[خون‌ریزی]] بر سر [[خلافت]] و [[ضعف]] حکومت‌های [[اسلامی]] پدید نمی‌آمد و [[تمدن اسلامی]] در اوج می‌بود.
خط ۴۲۵: خط ۴۲۵:
# [[پذیرش]] عامّه و [[نصرت]] [[مردم]] و [[دفاع]] عمومی از [[حریم]] [[امامت]] است؛ تا [[امام]] بتواند [[تشکیل حکومت]] دهد و در [[هدایت]] [[امّت]] دارای [[اختیار]] و [[اراده]] کامل و واجد [[ولایت تکوینی]]، علاوه بر [[ولایت تشریعی]] باشد.
# [[پذیرش]] عامّه و [[نصرت]] [[مردم]] و [[دفاع]] عمومی از [[حریم]] [[امامت]] است؛ تا [[امام]] بتواند [[تشکیل حکومت]] دهد و در [[هدایت]] [[امّت]] دارای [[اختیار]] و [[اراده]] کامل و واجد [[ولایت تکوینی]]، علاوه بر [[ولایت تشریعی]] باشد.


اکنون باید گفت که امر اوّل، بنا بر قاعده [[عقلی]] [[لطف]]، بر [[خداوند]] [[واجب]] است و انجام شده است و امر دوم بر [[رسول]] و [[امام]] [[واجب]] است و آن نیز چون [[امام]] [[معصوم]] است و بر [[امر الهی]] [[عصیان]] نمی‌کند، تحقق یافته است. و اما امر سوم که [[تکلیف]] [[امّت]] است، نه تنها انجام نشد، بلکه [[مردم]] به حدّی [[امام]] خود را تنها گذاشتند که [[حکّام]] [[جور]] قصد [[جان]] آنان را نمودند و یک به یک را [[مسموم]] و یا مقتول ساختند و به همین خاطر بوده که [[امام]]، به [[اذن الهی]]، از انظار عموم [[غایب]] شد و زمانی که [[خدا]] بخواهد [[قیام]] خواهد نمود. بنابراین، امکان‌ناپذیری دسترسی مستقیم به [[امام]]، به [[دلیل]] [[تقصیر]] [[امّت]] است، نه [[خداوند]] یا [[امام]]<ref>برای تفصیل بیشتر، رجوع کنید به بیان شیخ طوسی درتلخیص الشافی (ط. المحبین، ۱۳۸۲ ه. ق.)، ج۱، ص۱۰۶.</ref>.
اکنون باید گفت که امر اوّل، بنا بر قاعده [[عقلی]] [[لطف]]، بر [[خداوند]] [[واجب]] است و انجام شده است و امر دوم بر [[رسول]] و [[امام]] [[واجب]] است و آن نیز چون [[امام]] [[معصوم]] است و بر [[امر الهی]] [[عصیان]] نمی‌کند، تحقق یافته است. و اما امر سوم که [[تکلیف]] [[امّت]] است، نه تنها انجام نشد، بلکه [[مردم]] به حدّی [[امام]] خود را تنها گذاشتند که [[حکّام]] [[جور]] قصد [[جان]] آنان را نمودند و یک به یک را [[مسموم]] و یا مقتول ساختند و به همین خاطر بوده که [[امام]]، به [[اذن الهی]]، از انظار عموم [[غایب]] شد و زمانی که [[خدا]] بخواهد [[قیام]] خواهد نمود. بنابراین، امکان‌ناپذیری دسترسی مستقیم به [[امام]]، به [[دلیل]] [[تقصیر]] [[امّت]] است، نه [[خداوند]] یا [[امام]]<ref>برای تفصیل بیشتر، رجوع کنید به بیان شیخ طوسی درتلخیص الشافی (ط. المحبین، ۱۳۸۲ .ق)، ج۱، ص۱۰۶.</ref>.


[[خواجه نصیر]] نیز در عبارتی کوتاه، ضمن بیان [[عقلی]] قاعده لطف، به این اشکال چنین پاسخ می‌دهد: {{عربی|الإمام لطف، فيجب نصبه على الله تعالى تحصيلاً للغرض. و المفاسد معلومة الانتفاء. و انحصار اللّطف فيه معلوم للعقلاء. و وجوده لطف، و تصرّفة لطف آخر، و غيبتة منّا}}.
[[خواجه نصیر]] نیز در عبارتی کوتاه، ضمن بیان [[عقلی]] قاعده لطف، به این اشکال چنین پاسخ می‌دهد: {{عربی|الإمام لطف، فيجب نصبه على الله تعالى تحصيلاً للغرض. و المفاسد معلومة الانتفاء. و انحصار اللّطف فيه معلوم للعقلاء. و وجوده لطف، و تصرّفة لطف آخر، و غيبتة منّا}}.
خط ۴۶۰: خط ۴۶۰:
آنچه در [[برهان لطف]] [[اثبات]] شد، [[ضرورت]] وجود دائمی [[حجّت الهی]] در میان [[مردم]] است؛ به این ترتیب که [[امّت]] در [[اعتقادات]] و [[اعمال]] خود [[نیازمند]] [[هادی]] هستند که با تبعیّت از او، [[یقین]] نمایند که [[وظیفه]] [[بندگی]] خود را در برابر [[خداوند]] انجام داده‌اند؛ به گونه‌ای که اگر از صحّت [[اعتقادات]] و یا [[اعمال]] آنان بازخواست شد، بتوانند حجّتی مستدلّ در مقابل [[پروردگار]] داشته باشند. در این میان، [[حجّت]] در برخی امور [[عقل]] است؛ مانند کلیّات امور [[اعتقادی]].
آنچه در [[برهان لطف]] [[اثبات]] شد، [[ضرورت]] وجود دائمی [[حجّت الهی]] در میان [[مردم]] است؛ به این ترتیب که [[امّت]] در [[اعتقادات]] و [[اعمال]] خود [[نیازمند]] [[هادی]] هستند که با تبعیّت از او، [[یقین]] نمایند که [[وظیفه]] [[بندگی]] خود را در برابر [[خداوند]] انجام داده‌اند؛ به گونه‌ای که اگر از صحّت [[اعتقادات]] و یا [[اعمال]] آنان بازخواست شد، بتوانند حجّتی مستدلّ در مقابل [[پروردگار]] داشته باشند. در این میان، [[حجّت]] در برخی امور [[عقل]] است؛ مانند کلیّات امور [[اعتقادی]].


اما در بسیاری از [[مسائل اعتقادی]] که [[عقل]] یا راهی به آن ندارد و یا دریافتن آن احتمال [[خطا]] می‌رود و نیز در همه [[احکام عملی]] و جزئی [[دینی]] که [[عقل]] در [[استنباط]] آنها ساکت است، در این امور [[نیازمند]] به [[حجّت الهی]] هستیم. بر این اساس، [[علماء]] [[امّت]] در [[استنباط]] [[احکام]]، خواه در زمان حضور و یا [[غیبت امام]] [[معصوم]]، تلاش می‌نمایند که بر اساس قواعدی که در [[اصول استنباط]] آموخته‌اند، نظر [[معصوم]] را [[کشف]] نمایند. به همین [[دلیل]] است که [[شیخ صدوق]] در [[کتاب]] "[[توحید]]" خود، [[روایات]] فراوانی را [[نقل]] می‌کند که [[اصحاب]]، استنباط‌های خود پیرامون [[مسائل اعتقادی]] در [[توحید]] و یا [[صفات الهی]] را به [[امام]] عرضه می‌نمودند و حضرات [[ائمه]] [[معصومین]] {{عم}} آنها را نقد، اصلاح و یا رد می‌کردند. برای مثال، جناب [[عبدالعظیم حسنی]] [[اعتقادات]] خود را به [[امام هادی]] {{ع}} ارائه نمود و پس از گرفتن مهر [[تأیید]] از ایشان، [[آرامش]] پیدا کرد<ref>وسائل الشیعه (ط. مؤسسه آل‌البیت {{عم}}، ۱۴۰۹ ه. ق.)، تقول ج۱۶، ص۲۴۱.</ref>. به همین ترتیب، [[ابان بن تغلب]] که از بزرگان [[اصحاب امام صادق]] {{ع}} و با اجازه ایشان صاحب [[فتوا]] بود، در [[حکم]] دیه [[قطع]] انگشتان [[زن]] و تفاوت آن با دیه مرد، فتوای خود با [[امام]] {{ع}} در میان گذارد و ایشان به شدّت او را از [[قیاس]] [[عقلی]] [[پرهیز]] دادند<ref>{{متن حدیث|عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ {{ع}}: مَا تَقُولُ فِي رَجُلٍ قَطَعَ إِصْبَعاً مِنْ أَصَابِعِ الْمَرْأَةِ كَمْ فِيهَا قَالَ عَشْرٌ مِنَ الْإِبِلِ قُلْتُ قَطَعَ اثْنَيْنِ قَالَ عِشْرُونَ قُلْتُ قَطَعَ ثَلَاثاً قَالَ ثَلَاثُونَ قُلْتُ قَطَعَ أَرْبَعاً قَالَ عِشْرُونَ قُلْتُ سُبْحَانَ اللَّهِ يَقْطَعُ ثَلَاثاً فَيَكُونُ عَلَيْهِ ثَلَاثُونَ وَ يَقْطَعُ أَرْبَعاً فَيَكُونُ عَلَيْهِ عِشْرُونَ إِنَّ هَذَا كَانَ يَبْلُغُنَا وَ نَحْنُ بِالْعِرَاقِ فَنَبْرَأُ مِمَّنْ قَالَهُ وَ نَقُولُ الَّذِي جَاءَ بِهِ شَيْطَانٌ فَقَالَ مَهْلًا يَا أَبَانُ هَكَذَا حَكَمَ رَسُولُ اللَّهِ صإِنَّ الْمَرْأَةَ تُقَابِلُ الرَّجُلَ إِلَى ثُلُثِ الدِّيَةِ فَإِذَا بَلَغَتِ الثُّلُثَ رَجَعَتْ إِلَى النِّصْفِ يَا أَبَانُ إِنَّكَ أَخَذْتَنِي بِالْقِيَاسِ وَ السُّنَّةُ إِذَا قِيسَتْ مُحِقَ الدِّينُ}} (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ ه. ق.) ج۷، ص۳۰۰.</ref>. حتی در مورد [[مناجات]] با [[خدا]]، با وجود آنکه [[اصحاب]] اجازه داشتند به هر ترتیب که می‌توانند با خدای خود [[مناجات]] کنند، ولی چون [[دعا]] [[آداب]] خاصّی می‌طلبد که فقط [[امام]] [[معصوم]] به آن [[آگاه]] است، [[ادعیه]] خود را نیز به [[محضر امام]] عرضه می‌داشتند تا خطایی در هنگام [[مناجات]] با [[پروردگار]] از آنان سر نزند<ref>برای نمونه ر. ک: الکافی (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ ه. ق.)، ج۳، ص۴۷۶: باب صلاه الحوائج.</ref>. بر این اساس، می‌توان [[شبهه]] مطرح شده را از جهات گوناگون پاسخ گفت:
اما در بسیاری از [[مسائل اعتقادی]] که [[عقل]] یا راهی به آن ندارد و یا دریافتن آن احتمال [[خطا]] می‌رود و نیز در همه [[احکام عملی]] و جزئی [[دینی]] که [[عقل]] در [[استنباط]] آنها ساکت است، در این امور [[نیازمند]] به [[حجّت الهی]] هستیم. بر این اساس، [[علماء]] [[امّت]] در [[استنباط]] [[احکام]]، خواه در زمان حضور و یا [[غیبت امام]] [[معصوم]]، تلاش می‌نمایند که بر اساس قواعدی که در [[اصول استنباط]] آموخته‌اند، نظر [[معصوم]] را [[کشف]] نمایند. به همین [[دلیل]] است که [[شیخ صدوق]] در [[کتاب]] "[[توحید]]" خود، [[روایات]] فراوانی را [[نقل]] می‌کند که [[اصحاب]]، استنباط‌های خود پیرامون [[مسائل اعتقادی]] در [[توحید]] و یا [[صفات الهی]] را به [[امام]] عرضه می‌نمودند و حضرات [[ائمه]] [[معصومین]] {{عم}} آنها را نقد، اصلاح و یا رد می‌کردند. برای مثال، جناب [[عبدالعظیم حسنی]] [[اعتقادات]] خود را به [[امام هادی]] {{ع}} ارائه نمود و پس از گرفتن مهر [[تأیید]] از ایشان، [[آرامش]] پیدا کرد<ref>وسائل الشیعه (ط. مؤسسه آل‌البیت {{عم}}، ۱۴۰۹ .ق)، تقول ج۱۶، ص۲۴۱.</ref>. به همین ترتیب، [[ابان بن تغلب]] که از بزرگان [[اصحاب امام صادق]] {{ع}} و با اجازه ایشان صاحب [[فتوا]] بود، در [[حکم]] دیه [[قطع]] انگشتان [[زن]] و تفاوت آن با دیه مرد، فتوای خود با [[امام]] {{ع}} در میان گذارد و ایشان به شدّت او را از [[قیاس]] [[عقلی]] [[پرهیز]] دادند<ref>{{متن حدیث|عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ {{ع}}: مَا تَقُولُ فِي رَجُلٍ قَطَعَ إِصْبَعاً مِنْ أَصَابِعِ الْمَرْأَةِ كَمْ فِيهَا قَالَ عَشْرٌ مِنَ الْإِبِلِ قُلْتُ قَطَعَ اثْنَيْنِ قَالَ عِشْرُونَ قُلْتُ قَطَعَ ثَلَاثاً قَالَ ثَلَاثُونَ قُلْتُ قَطَعَ أَرْبَعاً قَالَ عِشْرُونَ قُلْتُ سُبْحَانَ اللَّهِ يَقْطَعُ ثَلَاثاً فَيَكُونُ عَلَيْهِ ثَلَاثُونَ وَ يَقْطَعُ أَرْبَعاً فَيَكُونُ عَلَيْهِ عِشْرُونَ إِنَّ هَذَا كَانَ يَبْلُغُنَا وَ نَحْنُ بِالْعِرَاقِ فَنَبْرَأُ مِمَّنْ قَالَهُ وَ نَقُولُ الَّذِي جَاءَ بِهِ شَيْطَانٌ فَقَالَ مَهْلًا يَا أَبَانُ هَكَذَا حَكَمَ رَسُولُ اللَّهِ صإِنَّ الْمَرْأَةَ تُقَابِلُ الرَّجُلَ إِلَى ثُلُثِ الدِّيَةِ فَإِذَا بَلَغَتِ الثُّلُثَ رَجَعَتْ إِلَى النِّصْفِ يَا أَبَانُ إِنَّكَ أَخَذْتَنِي بِالْقِيَاسِ وَ السُّنَّةُ إِذَا قِيسَتْ مُحِقَ الدِّينُ}} (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ .ق) ج۷، ص۳۰۰.</ref>. حتی در مورد [[مناجات]] با [[خدا]]، با وجود آنکه [[اصحاب]] اجازه داشتند به هر ترتیب که می‌توانند با خدای خود [[مناجات]] کنند، ولی چون [[دعا]] [[آداب]] خاصّی می‌طلبد که فقط [[امام]] [[معصوم]] به آن [[آگاه]] است، [[ادعیه]] خود را نیز به [[محضر امام]] عرضه می‌داشتند تا خطایی در هنگام [[مناجات]] با [[پروردگار]] از آنان سر نزند<ref>برای نمونه ر. ک: الکافی (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ .ق)، ج۳، ص۴۷۶: باب صلاه الحوائج.</ref>. بر این اساس، می‌توان [[شبهه]] مطرح شده را از جهات گوناگون پاسخ گفت:
# اصل براین است که [[احکام الهی]] از [[ناحیه]] [[امام]] (به عنوان [[حجّت]] [[خدا]]) صادر و [[تبیین]] می‌گردد و کسی جز او اجازه [[فتوا]] ندارد. بر همین مبنا، فتوای همه [[فقهاء]] امامیّه در بحث [[قضاء]]، انحصار [[قضاوت]] برای [[معصوم]] است<ref>شیخ الطائفه، محقّق طوسی، در باب امر به معروف و نهی از منکر در کتاب النهایه، فتوا به این امر می‌دهد و در کتاب الخلاف خود ادعای اجماع در این مسئله می‌نماید (النهایه فی مجرد الفقه و الفتوی، ص۳۰۱؛ الخلاف، ج۵، ص۳۴۲). محقّق حلی نیز در کتاب الشرایع، شرط قضاوت غیر را ثبوت ولایت از سوی امام معصوم می‌داند و می‌گوید: {{عربی|یشترط فی ثبوت الولایه اذن الامام او من فوض الیه الامام}}. (شرایع الاسلام، ج۴، ص۶۰) او سپس اضافه می‌کند که در صورت غیبت امام، این اذن با فقهای اهل‌بیت {{عم}} است. صاحب جواهر نیز در شرح خود بر شرایع، ادعای اجماع بر این مطلب می‌نماید و می‌گوید: {{عربی|بلا خلاف عندنا بل الاجماع بقسمیه علیه فی انه یشترط فی ثبوت الولایه للقضاء و توابعه اذن الامام او من فرض الیه الامام ذلک لما عرفت من أن منصب الحکومه له}}. (جواهرالکلام، ج۴، ص۲۳) صاحب ریاض نیز در تبیین قول محقّق حلّی، بر همین مبنا، اتفاق فقهای امامیه را بیان می‌دارد (ریاض المسائل، ج۲، ص۳۸۷ و ج۱۵، ص۹)؛ حضرت امام خمینی نیز در بحث قضا از کتاب تحریرالوسیله همین نظر را بیان می‌دارد (تحریرالوسیله، ج۲، ص۳۸۷). ماحصل بیان همه آنان، اثبات ولایت امام بالاصاله درامر قضاوت است و در مرتبه بعد، کسانی که امام تصریحاً و یا به واسطه عمومات بر این امر می‌گمارد، واجد حقّ قضاوت است.</ref>؛ زیرا [[قاضی]] باید بین دو نفر [[حکم]] و [[فتوا]] دهد و اصل اولی در [[فتوا]] تنها با [[امام]] [[معصوم]] است و در مرحله بعد و بنا بر [[ضرورت]] و به خاطر عدم دسترسی به [[امام]] [[معصوم]]، [[حجیّت]] فتوای [[علماء]] [[دینی]] تحت شرایطی خاص پذیرفته شده است. بر این اساس، [[استنباط]] [[علماء]]، در [[حقیقت]] تلاش برای [[کشف]] بیان [[معصوم]] در هر مسئله است و زمانی [[حجیّت]] دارد که [[کشف]] از بیان [[امام]] بنماید. لذا تا زمانی که دامنه [[حکومت اسلامی]] در زمان [[رسول خدا]] {{صل}} محدود بود، [[امّت]] در بیان همه [[احکام دینی]] و امور [[قضایی]]، مستقیماً به شخص آن [[حضرت]] مراجعه می‌کرد؛ امّا با گسترش جغرافیایی عالم [[اسلام]]، آن حضرت مبلّغینی را به سرزمین‌های مختلف ارسال می‌کردند و آنان تنها اجازه داشتند مطالبی را که از [[پیامبر]] {{صل}} آموخته بودند بیان کنند و کسی به خود اجازه [[فتوا]] نمی‌داد. در زمان‌های بعد که دامنه قلمرو [[اسلامی]] گسترده‌تر شد و امکان دسترسی مستقیم به [[امام]] نبود و یا به واسطه استقرار حکومت‌های [[جور]]، حضرات [[ائمه]] {{عم}} تحت نظر بودند، ایشان به [[اصحاب خاص]] اجازه [[تفریع]] بر اساس اصول برگرفته از محضرشان را می‌دادند و آنان نیز تحت نظر [[ائمه]] {{عم}} [[قضاوت]] می‌کردند و یا [[فتوا]] می‌دادند. بنابراین، فتوای [[علماء]] همیشه [[کشف]] بیان [[معصوم]]- به عنوان اصل و ریشه [[حجیّت]] فتوای غیر معصوم - است و تا زمانی که اصل وجود نداشته باشد، [[حجیّت]] [[کلام]] غیرمعصوم نیز خود به خود از بین می‌رود؛ چنان‌که ابن مُسکان از [[امام صادق]] {{ع}} [[نقل]] می‌کند که خطاب به آنها فرمود: {{متن حدیث|مَا أَحَدٌ أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْكُمْ إِنَ النَّاسَ سَلَكُوا سُبُلًا شَتَّى مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَ بِهَوَاهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَ بِرَأْيِهِ وَ إِنَّكُمْ أَخَذْتُمْ بِأَمْرٍ لَهُ أَصْلٌ‌}}<ref>الفصول المهمه فی أصول الأئمه (ط، مؤسسه معارف اسلامی امام رضا {{ع}}،۱۴۱۸۰ ه. ق.)، ج۱، ص۵۵۴، باب ۲۶.</ref>. متقابلاً، در [[جوامع روایی]] ما [[روایات]] فراوانی بر [[نهی]] از "فتوای بغیر [[علم]]" (یعنی [[فتوا]] بدون [[رجوع]] به [[امام]] و بهره‌گیری از اصول صادره از آنان) وارد شده است؛ چنان‌که [[ابن‌رئاب]] از [[امام صادق]] {{ع}} [[روایت]] می‌کند که فرمود: {{متن حدیث|مَنْ أَفْتَى النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لَا هُدًى لَعَنَتْهُ مَلَائِكَةُ الرَّحْمَةِ وَ مَلَائِكَةُ الْعَذَابِ وَ لَحِقَهُ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِفُتْيَاهُ}}<ref>الکافی (ط - الإسلامیه، ۱۴۰۷ ه. ق.)، ج۱، ص۴۲.</ref>.
# اصل براین است که [[احکام الهی]] از [[ناحیه]] [[امام]] (به عنوان [[حجّت]] [[خدا]]) صادر و [[تبیین]] می‌گردد و کسی جز او اجازه [[فتوا]] ندارد. بر همین مبنا، فتوای همه [[فقهاء]] امامیّه در بحث [[قضاء]]، انحصار [[قضاوت]] برای [[معصوم]] است<ref>شیخ الطائفه، محقّق طوسی، در باب امر به معروف و نهی از منکر در کتاب النهایه، فتوا به این امر می‌دهد و در کتاب الخلاف خود ادعای اجماع در این مسئله می‌نماید (النهایه فی مجرد الفقه و الفتوی، ص۳۰۱؛ الخلاف، ج۵، ص۳۴۲). محقّق حلی نیز در کتاب الشرایع، شرط قضاوت غیر را ثبوت ولایت از سوی امام معصوم می‌داند و می‌گوید: {{عربی|یشترط فی ثبوت الولایه اذن الامام او من فوض الیه الامام}}. (شرایع الاسلام، ج۴، ص۶۰) او سپس اضافه می‌کند که در صورت غیبت امام، این اذن با فقهای اهل‌بیت {{عم}} است. صاحب جواهر نیز در شرح خود بر شرایع، ادعای اجماع بر این مطلب می‌نماید و می‌گوید: {{عربی|بلا خلاف عندنا بل الاجماع بقسمیه علیه فی انه یشترط فی ثبوت الولایه للقضاء و توابعه اذن الامام او من فرض الیه الامام ذلک لما عرفت من أن منصب الحکومه له}}. (جواهرالکلام، ج۴، ص۲۳) صاحب ریاض نیز در تبیین قول محقّق حلّی، بر همین مبنا، اتفاق فقهای امامیه را بیان می‌دارد (ریاض المسائل، ج۲، ص۳۸۷ و ج۱۵، ص۹)؛ حضرت امام خمینی نیز در بحث قضا از کتاب تحریرالوسیله همین نظر را بیان می‌دارد (تحریرالوسیله، ج۲، ص۳۸۷). ماحصل بیان همه آنان، اثبات ولایت امام بالاصاله درامر قضاوت است و در مرتبه بعد، کسانی که امام تصریحاً و یا به واسطه عمومات بر این امر می‌گمارد، واجد حقّ قضاوت است.</ref>؛ زیرا [[قاضی]] باید بین دو نفر [[حکم]] و [[فتوا]] دهد و اصل اولی در [[فتوا]] تنها با [[امام]] [[معصوم]] است و در مرحله بعد و بنا بر [[ضرورت]] و به خاطر عدم دسترسی به [[امام]] [[معصوم]]، [[حجیّت]] فتوای [[علماء]] [[دینی]] تحت شرایطی خاص پذیرفته شده است. بر این اساس، [[استنباط]] [[علماء]]، در [[حقیقت]] تلاش برای [[کشف]] بیان [[معصوم]] در هر مسئله است و زمانی [[حجیّت]] دارد که [[کشف]] از بیان [[امام]] بنماید. لذا تا زمانی که دامنه [[حکومت اسلامی]] در زمان [[رسول خدا]] {{صل}} محدود بود، [[امّت]] در بیان همه [[احکام دینی]] و امور [[قضایی]]، مستقیماً به شخص آن [[حضرت]] مراجعه می‌کرد؛ امّا با گسترش جغرافیایی عالم [[اسلام]]، آن حضرت مبلّغینی را به سرزمین‌های مختلف ارسال می‌کردند و آنان تنها اجازه داشتند مطالبی را که از [[پیامبر]] {{صل}} آموخته بودند بیان کنند و کسی به خود اجازه [[فتوا]] نمی‌داد. در زمان‌های بعد که دامنه قلمرو [[اسلامی]] گسترده‌تر شد و امکان دسترسی مستقیم به [[امام]] نبود و یا به واسطه استقرار حکومت‌های [[جور]]، حضرات [[ائمه]] {{عم}} تحت نظر بودند، ایشان به [[اصحاب خاص]] اجازه [[تفریع]] بر اساس اصول برگرفته از محضرشان را می‌دادند و آنان نیز تحت نظر [[ائمه]] {{عم}} [[قضاوت]] می‌کردند و یا [[فتوا]] می‌دادند. بنابراین، فتوای [[علماء]] همیشه [[کشف]] بیان [[معصوم]]- به عنوان اصل و ریشه [[حجیّت]] فتوای غیر معصوم - است و تا زمانی که اصل وجود نداشته باشد، [[حجیّت]] [[کلام]] غیرمعصوم نیز خود به خود از بین می‌رود؛ چنان‌که ابن مُسکان از [[امام صادق]] {{ع}} [[نقل]] می‌کند که خطاب به آنها فرمود: {{متن حدیث|مَا أَحَدٌ أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْكُمْ إِنَ النَّاسَ سَلَكُوا سُبُلًا شَتَّى مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَ بِهَوَاهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَ بِرَأْيِهِ وَ إِنَّكُمْ أَخَذْتُمْ بِأَمْرٍ لَهُ أَصْلٌ‌}}<ref>الفصول المهمه فی أصول الأئمه (ط، مؤسسه معارف اسلامی امام رضا {{ع}}،۱۴۱۸۰ .ق)، ج۱، ص۵۵۴، باب ۲۶.</ref>. متقابلاً، در [[جوامع روایی]] ما [[روایات]] فراوانی بر [[نهی]] از "فتوای بغیر [[علم]]" (یعنی [[فتوا]] بدون [[رجوع]] به [[امام]] و بهره‌گیری از اصول صادره از آنان) وارد شده است؛ چنان‌که [[ابن‌رئاب]] از [[امام صادق]] {{ع}} [[روایت]] می‌کند که فرمود: {{متن حدیث|مَنْ أَفْتَى النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لَا هُدًى لَعَنَتْهُ مَلَائِكَةُ الرَّحْمَةِ وَ مَلَائِكَةُ الْعَذَابِ وَ لَحِقَهُ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِفُتْيَاهُ}}<ref>الکافی (ط - الإسلامیه، ۱۴۰۷ .ق)، ج۱، ص۴۲.</ref>.
# [[روایات]] اجازه [[فتوا]] از اصول صادره از [[امام]]، اوّلین بار در بیان [[امام صادق]] {{ع}} وارد شده است که نزدیک به یک قرن از [[بعثت]] [[نبوی]] {{صل}} گذشته بود و در این مدّت، فروعات [[احکام]] توسط [[اولیاء الهی]] بیان شده بود. وجود [[مبارک]] [[ائمه]] {{عم}} به افرادی اجازه [[فتوا]] و [[بیان احکام]] می‌دادند که سال‌ها از محضر حضراتشان خوشه‌چینی کرده بودند؛ مثلاً هنگامی که [[عبدالله بن ابی‌یعفور]] به [[امام صادق]] {{ع}} گفت: "گاهی پیش می‌آید که نمی‌توانم شما را [[ملاقات]] کنم و به خدمتتان برسم، [[اصحاب]] می‌آیند و از من سؤالاتی را می‌پرسند، در حالی که پاسخ تمام سوالات نزد من نیست". [[امام]] {{ع}} فرمود: "چه چیزی [[مانع]] تو می‌شود که جواب سؤال‌هایت را از [[محمّد بن مسلم]] بپرسی؟ او نزد پدرم [[قدر]] و منزلتی داشته و سخنانی را از او شنیده است"<ref>رجال الکشی - إختیار معرفة الرجال (ط. مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، ۱۴۰۹ ه. ق.)، ص۱۶۱، ش۲۷۳؛ وسائل الشیعه (ط. مؤسسه آل البیت {{عم}}، ۱۴۰۹ ه. ق.)، ج۱۸، ص۱۰۵، ح۲۳.</ref>. مشابه این مطلب درباره [[زراره]] نیز [[نقل]] شده. بر این اساس است که سیاق بیانات حضرات [[ائمه]] {{عم}} در [[القاء]] اصول و اجازه در [[تفریع]]، متّکی بر [[رجوع]] دائمی به [[امام]] در اخذ اصول است و مجوز این کار نیز به کسانی داده شده بود که از منظر [[امام]]، صلاحیّت [[فتوا]] داشتند. در اینجا برای نمونه به چند مورد اشاره می‌کنیم:
# [[روایات]] اجازه [[فتوا]] از اصول صادره از [[امام]]، اوّلین بار در بیان [[امام صادق]] {{ع}} وارد شده است که نزدیک به یک قرن از [[بعثت]] [[نبوی]] {{صل}} گذشته بود و در این مدّت، فروعات [[احکام]] توسط [[اولیاء الهی]] بیان شده بود. وجود [[مبارک]] [[ائمه]] {{عم}} به افرادی اجازه [[فتوا]] و [[بیان احکام]] می‌دادند که سال‌ها از محضر حضراتشان خوشه‌چینی کرده بودند؛ مثلاً هنگامی که [[عبدالله بن ابی‌یعفور]] به [[امام صادق]] {{ع}} گفت: "گاهی پیش می‌آید که نمی‌توانم شما را [[ملاقات]] کنم و به خدمتتان برسم، [[اصحاب]] می‌آیند و از من سؤالاتی را می‌پرسند، در حالی که پاسخ تمام سوالات نزد من نیست". [[امام]] {{ع}} فرمود: "چه چیزی [[مانع]] تو می‌شود که جواب سؤال‌هایت را از [[محمّد بن مسلم]] بپرسی؟ او نزد پدرم [[قدر]] و منزلتی داشته و سخنانی را از او شنیده است"<ref>رجال الکشی - إختیار معرفة الرجال (ط. مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، ۱۴۰۹ .ق)، ص۱۶۱، ش۲۷۳؛ وسائل الشیعه (ط. مؤسسه آل البیت {{عم}}، ۱۴۰۹ .ق)، ج۱۸، ص۱۰۵، ح۲۳.</ref>. مشابه این مطلب درباره [[زراره]] نیز [[نقل]] شده. بر این اساس است که سیاق بیانات حضرات [[ائمه]] {{عم}} در [[القاء]] اصول و اجازه در [[تفریع]]، متّکی بر [[رجوع]] دائمی به [[امام]] در اخذ اصول است و مجوز این کار نیز به کسانی داده شده بود که از منظر [[امام]]، صلاحیّت [[فتوا]] داشتند. در اینجا برای نمونه به چند مورد اشاره می‌کنیم:
## [[امام صادق]] {{ع}} خطاب به [[هشام بن سالم]] که از اجلّه [[اصحاب]] آن [[حضرت]] و نیز [[امام کاظم]] {{ع}} بود، فرمود: {{متن حدیث|إِنَّمَا عَلَيْنَا أَنْ نُلْقِيَ إِلَيْكُمُ الْأُصُولَ وَ عَلَيْكُمْ أَنْ تُفَرِّعُوا}}<ref>وسائل الشیعه (ط. مؤسسه آل البیت {{عم}}، ۱۴۰۹ ﻫ.ق). ج۲۷، ص۶۲.</ref>. همچنین [[امام رضا]] {{ع}} خطاب به [[ابی‌نصر بزنطی]] که او نیز از [[اصحاب]] خاصّ آن [[حضرت]] بود، فرمودند: {{متن حدیث|عَلَيْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ إِلَيْكُمْ وَ عَلَيْكُمُ التَّفَرُّعُ}}<ref>بحار الأنوار (ط. بیروت، ۱۴۰۳ ه. ق.)، ج۲، ص۲۴۵، باب ۲۹.</ref>.
## [[امام صادق]] {{ع}} خطاب به [[هشام بن سالم]] که از اجلّه [[اصحاب]] آن [[حضرت]] و نیز [[امام کاظم]] {{ع}} بود، فرمود: {{متن حدیث|إِنَّمَا عَلَيْنَا أَنْ نُلْقِيَ إِلَيْكُمُ الْأُصُولَ وَ عَلَيْكُمْ أَنْ تُفَرِّعُوا}}<ref>وسائل الشیعه (ط. مؤسسه آل البیت {{عم}}، ۱۴۰۹ ﻫ.ق). ج۲۷، ص۶۲.</ref>. همچنین [[امام رضا]] {{ع}} خطاب به [[ابی‌نصر بزنطی]] که او نیز از [[اصحاب]] خاصّ آن [[حضرت]] بود، فرمودند: {{متن حدیث|عَلَيْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ إِلَيْكُمْ وَ عَلَيْكُمُ التَّفَرُّعُ}}<ref>بحار الأنوار (ط. بیروت، ۱۴۰۳ .ق)، ج۲، ص۲۴۵، باب ۲۹.</ref>.
## در مواردی، [[امام]] صریحاً [[دستور]] به [[فتوا]] می‌دادند؛ چنان‌که [[امام باقر]] {{ع}} به [[ابان بن تغلب]] فرمود: {{متن حدیث|اجْلِسْ فِي مَسْجِدِ الْمَدِينَةِ وَ أَفْتِ النَّاسَ فَإِنِّي أُحِبُّ أَنْ يُرَى فِي شِيعَتِي مِثْلُكَ‌}}<ref>مستدرک الوسائل (ط. مؤسسه آل‌البیت {{عم}}، ۱۴۰۸ ه. ق.)، ج۱۷، ص۳۱۵، ح۱۴.</ref>. همچنین [[شیخ کلینی]] در [[کتاب]] [[میراث]] و [[نکاح]] و [[طلاق]] کافی<ref>الکافی (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ ﻫ.ق) ج۵، ص۵۷۰؛ ج۶، ص۹۳؛ ج۷، صص۹۰، ۹۵، ۱۱۵ و ۱۲۱.</ref>، فتاوایی را از [[یونس بن عبدالرحمان]] و [[فضل بن شاذان]] [[نقل]] کرده است.
## در مواردی، [[امام]] صریحاً [[دستور]] به [[فتوا]] می‌دادند؛ چنان‌که [[امام باقر]] {{ع}} به [[ابان بن تغلب]] فرمود: {{متن حدیث|اجْلِسْ فِي مَسْجِدِ الْمَدِينَةِ وَ أَفْتِ النَّاسَ فَإِنِّي أُحِبُّ أَنْ يُرَى فِي شِيعَتِي مِثْلُكَ‌}}<ref>مستدرک الوسائل (ط. مؤسسه آل‌البیت {{عم}}، ۱۴۰۸ .ق)، ج۱۷، ص۳۱۵، ح۱۴.</ref>. همچنین [[شیخ کلینی]] در [[کتاب]] [[میراث]] و [[نکاح]] و [[طلاق]] کافی<ref>الکافی (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ ﻫ.ق) ج۵، ص۵۷۰؛ ج۶، ص۹۳؛ ج۷، صص۹۰، ۹۵، ۱۱۵ و ۱۲۱.</ref>، فتاوایی را از [[یونس بن عبدالرحمان]] و [[فضل بن شاذان]] [[نقل]] کرده است.
## در برخی موارد، [[ائمه]] {{عم}} افراد مختلف را در مسائل [[دینی]] به [[اصحاب]] خاصّ خود ارجاع می‌دادند؛ مثلاً علیّ بن مسیّب که اهل [[همدان]] بود و فاصله زیادی با [[امام رضا]] {{ع}} داشت، بیان داشته است: "[[خدمت]] [[امام]] {{ع}} رسیدم و گفتم: راهم دور است و همیشه نمی‌توانم به حضور شما شرفیاب شوم؛ پس دستورهای دینی‌ام را از چه کسی بگیرم؟ [[امام]] فرمود: "از [[زکریا بن آدم قمی]] که [[امین]] بر [[دین]] و دنیاست"<ref>اختیار معرفة الرجال، ص۵۹۵، ش۱۱۱۲؛ وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۱۰۶، باب۱۱: صفات القاضی. به نقل از: اخباری‌گری، تاریخ و عقاید (ط. دارالحدیث، ۱۳۹۱ ه. ش.) ص۳۷۲.</ref>. و یا [[عبدالعزیز مهتدی]] - که اهل [[قم]] و [[وکیل]] [[امام رضا]] {{ع}} بود- می‌گوید: "از [[امام]] {{ع}} پرسیدم: من وقت‌هایی که نمی‌توانم [[خدمت]] شما شرفیاب شوم، دستورهای دینی‌ام را از چه کسی بگیریم؟ [[امام]] فرمود: از [[یونس بن عبدالرحمان]] بگیر"<ref>رجال النجاشی (ط. جامعه مدرسین، ۱۳۶۵ ه. ش.)، ص۴۴۷.</ref>. و در زمان [[امام صادق]] {{ع}} نیز [[شعیب عَقرقوفی]] بیان داشته بوده: "به [[امام]] {{ع}} گفتم: چه بسا [[نیاز]] پیدا می‌کنم که چیزی را بپرسم؟ از چه کسی بپرسم؟ [[امام صادق]] {{ع}} فرمود: از [[ابا بصیر اسدی]] بپرس"<ref>معجم رجال الحدیث، ج۱، ص۴۰۰. به نقل از: مکتب حدیثی شیعه در کوفه... (ط. دارالحدیث، بی‌تا)، ص۱۱۰.</ref>.
## در برخی موارد، [[ائمه]] {{عم}} افراد مختلف را در مسائل [[دینی]] به [[اصحاب]] خاصّ خود ارجاع می‌دادند؛ مثلاً علیّ بن مسیّب که اهل [[همدان]] بود و فاصله زیادی با [[امام رضا]] {{ع}} داشت، بیان داشته است: "[[خدمت]] [[امام]] {{ع}} رسیدم و گفتم: راهم دور است و همیشه نمی‌توانم به حضور شما شرفیاب شوم؛ پس دستورهای دینی‌ام را از چه کسی بگیرم؟ [[امام]] فرمود: "از [[زکریا بن آدم قمی]] که [[امین]] بر [[دین]] و دنیاست"<ref>اختیار معرفة الرجال، ص۵۹۵، ش۱۱۱۲؛ وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۱۰۶، باب۱۱: صفات القاضی. به نقل از: اخباری‌گری، تاریخ و عقاید (ط. دارالحدیث، ۱۳۹۱ ه. ش.) ص۳۷۲.</ref>. و یا [[عبدالعزیز مهتدی]] - که اهل [[قم]] و [[وکیل]] [[امام رضا]] {{ع}} بود- می‌گوید: "از [[امام]] {{ع}} پرسیدم: من وقت‌هایی که نمی‌توانم [[خدمت]] شما شرفیاب شوم، دستورهای دینی‌ام را از چه کسی بگیریم؟ [[امام]] فرمود: از [[یونس بن عبدالرحمان]] بگیر"<ref>رجال النجاشی (ط. جامعه مدرسین، ۱۳۶۵ ه. ش.)، ص۴۴۷.</ref>. و در زمان [[امام صادق]] {{ع}} نیز [[شعیب عَقرقوفی]] بیان داشته بوده: "به [[امام]] {{ع}} گفتم: چه بسا [[نیاز]] پیدا می‌کنم که چیزی را بپرسم؟ از چه کسی بپرسم؟ [[امام صادق]] {{ع}} فرمود: از [[ابا بصیر اسدی]] بپرس"<ref>معجم رجال الحدیث، ج۱، ص۴۰۰. به نقل از: مکتب حدیثی شیعه در کوفه... (ط. دارالحدیث، بی‌تا)، ص۱۱۰.</ref>.


خط ۴۷۳: خط ۴۷۳:
'''بند سوم: [[اختلاف]] در اصول'''
'''بند سوم: [[اختلاف]] در اصول'''


در خلال [[برهان لطف]] اشاره شد که یکی از [[علل]] اصلی ارسال رُسل، برداشتن [[اختلاف]] از میان [[امّت]] است. اساساً برداشت‌های مختلف [[علما]] از [[قرآن]] و بیانات [[نبوی]]، خود سرمنشأ [[اختلاف]] است و این تنها با [[وجود امام معصوم]] برطرف می‌شود. به عبارت دیگر، با فرض جاری بودن قاعده "[[القاء]] الاصول" بعد از [[رسول خدا]] {{صل}}، اگر حجّتی [[معصوم]] - به عنوان [[مرجع]] حلّ [[اختلاف]] در استنباط‌های گوناگون [[دینی]]- وجود نداشته باشد، در صورت بروز [[اختلاف]] بین [[علماء]] [[امّت]] در اصول و به تبع آن، پیدایش تشتّت بین [[مسلمین]]، چه کسی باید [[رفع اختلاف]] و [[نزاع]] بنماید؟ طبعاً با [[وجود امام معصوم]]، بیان اصول و [[هدایت]] [[امّت]] در هنگام وقوع [[اختلافات]]، بر عهده اوست و در تفریعات نیز، اگر [[علماء]] و [[امّت]] به [[خطا]] روند، شخص [[معصوم]] خطای آنها را [[اصلاح]] می‌کند؛ چنان‌که [[معلی بن خنیس|مُعَلّی بن خُنَیس]] از [[امام صادق]] {{ع}} [[نقل]] می‌کند که ایشان فرمودند: {{متن حدیث|مَا مِنْ أَمْرٍ يَخْتَلِفُ فِيهِ اثْنَانِ إِلَّا وَ لَهُ أَصْلٌ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَكِنْ لَا تَبْلُغُهُ عُقُولُ الرِّجَالِ}}<ref>الکافی، (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ ه. ق.)، ج۱، ص۶۰.</ref>.
در خلال [[برهان لطف]] اشاره شد که یکی از [[علل]] اصلی ارسال رُسل، برداشتن [[اختلاف]] از میان [[امّت]] است. اساساً برداشت‌های مختلف [[علما]] از [[قرآن]] و بیانات [[نبوی]]، خود سرمنشأ [[اختلاف]] است و این تنها با [[وجود امام معصوم]] برطرف می‌شود. به عبارت دیگر، با فرض جاری بودن قاعده "[[القاء]] الاصول" بعد از [[رسول خدا]] {{صل}}، اگر حجّتی [[معصوم]] - به عنوان [[مرجع]] حلّ [[اختلاف]] در استنباط‌های گوناگون [[دینی]]- وجود نداشته باشد، در صورت بروز [[اختلاف]] بین [[علماء]] [[امّت]] در اصول و به تبع آن، پیدایش تشتّت بین [[مسلمین]]، چه کسی باید [[رفع اختلاف]] و [[نزاع]] بنماید؟ طبعاً با [[وجود امام معصوم]]، بیان اصول و [[هدایت]] [[امّت]] در هنگام وقوع [[اختلافات]]، بر عهده اوست و در تفریعات نیز، اگر [[علماء]] و [[امّت]] به [[خطا]] روند، شخص [[معصوم]] خطای آنها را [[اصلاح]] می‌کند؛ چنان‌که [[معلی بن خنیس|مُعَلّی بن خُنَیس]] از [[امام صادق]] {{ع}} [[نقل]] می‌کند که ایشان فرمودند: {{متن حدیث|مَا مِنْ أَمْرٍ يَخْتَلِفُ فِيهِ اثْنَانِ إِلَّا وَ لَهُ أَصْلٌ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَكِنْ لَا تَبْلُغُهُ عُقُولُ الرِّجَالِ}}<ref>الکافی، (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ .ق)، ج۱، ص۶۰.</ref>.


مراد از "اصول"، مبانی محکمی در [[فروع]] و [[اصول دین]] است که در [[قرآن]] وجود دارد و [[شناخت]] آنها از طریق [[امام]] میسّر است. لذا هنگام [[اختلاف]] در [[شناخت]] اصول و [[تفریع]] بر آنها، [[امّت]] ملزم به [[رجوع]] به [[امام]] است؛ چنان‌که [[محمّد بن ادریس]] در آخر کتاب السّرائر خود [[نقل]] می‌کند که [[اصحاب امام هادی]] {{ع}} نامه‌ای به این مضمون به حضرتش نوشتند: {{متن حدیث|كَتَبْتُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ {{ع}}، أَسْأَلُهُ عَنِ الْعِلْمِ الْمَنْقُولِ إِلَيْنَا عَنْ آبَائِكَ وَ أَجْدَادِكَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ قَدِ اخْتُلِفَ عَلَيْنَا فِيهِ، فَكَيْفَ الْعَمَلُ بِهِ عَلَى اخْتِلَافِهِ وَ الرَّدِّ إِلَيْكَ فِيمَا اخْتُلِفَ فِيهِ}}.
مراد از "اصول"، مبانی محکمی در [[فروع]] و [[اصول دین]] است که در [[قرآن]] وجود دارد و [[شناخت]] آنها از طریق [[امام]] میسّر است. لذا هنگام [[اختلاف]] در [[شناخت]] اصول و [[تفریع]] بر آنها، [[امّت]] ملزم به [[رجوع]] به [[امام]] است؛ چنان‌که [[محمّد بن ادریس]] در آخر کتاب السّرائر خود [[نقل]] می‌کند که [[اصحاب امام هادی]] {{ع}} نامه‌ای به این مضمون به حضرتش نوشتند: {{متن حدیث|كَتَبْتُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ {{ع}}، أَسْأَلُهُ عَنِ الْعِلْمِ الْمَنْقُولِ إِلَيْنَا عَنْ آبَائِكَ وَ أَجْدَادِكَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ قَدِ اخْتُلِفَ عَلَيْنَا فِيهِ، فَكَيْفَ الْعَمَلُ بِهِ عَلَى اخْتِلَافِهِ وَ الرَّدِّ إِلَيْكَ فِيمَا اخْتُلِفَ فِيهِ}}.


پس حضرت چنین پاسخ داد: {{متن حدیث|مَا عَلِمْتُمْ أَنَّهُ قَوْلُنَا فَالْزَمُوهُ وَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَرُدُّوهُ إِلَيْنَا}}<ref>وسائل الشیعه (ط. مؤسسه آل البیت {{عم}}، ۱۴۰۹. ه. ق.)، ج۲۷، ص۱۲۰: باب وجوه الجمع بین الأحادیث المختلفه و کیفیه العمل بها....</ref>.
پس حضرت چنین پاسخ داد: {{متن حدیث|مَا عَلِمْتُمْ أَنَّهُ قَوْلُنَا فَالْزَمُوهُ وَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَرُدُّوهُ إِلَيْنَا}}<ref>وسائل الشیعه (ط. مؤسسه آل البیت {{عم}}، ۱۴۰۹. .ق)، ج۲۷، ص۱۲۰: باب وجوه الجمع بین الأحادیث المختلفه و کیفیه العمل بها....</ref>.


در همین سیاق، [[روایات]] دیگری یافت می‌شود که درباره [[اختلافات]] فتوایی [[امّت]] در زمان [[حضور امام]] است و در صورت امکان دسترسی به آن حضرات، [[شیعیان]] موظّف به [[رجوع]] به [[امام]] هستند؛ مثلاً: {{متن حدیث|عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ {{ع}} فِي حَدِيثٍ قَالَ: انْظُرُوا أَمْرَنَا وَ مَا جَاءَكُمْ عَنَّا فَإِنْ وَجَدْتُمُوهُ لِلْقُرْآنِ مُوَافِقاً فَخُذُوا بِهِ وَ إِنْ لَمْ تَجِدُوهُ مُوَافِقاً فَرُدُّوهُ وَ إِنِ اشْتَبَهَ الْأَمْرُ عَلَيْكُمْ فَقِفُوا عِنْدَهُ وَ رُدُّوهُ إِلَيْنَا حَتَّى نَشْرَحَ لَكُمْ مِنْ ذَلِكَ مَا شُرِحَ لَنَا}}<ref>وسائل الشیعه (ط. مؤسسه آل البیت {{عم}}، ۱۴۰۹. ه. ق.)، ج۲۷، ص۱۲۰.</ref>.
در همین سیاق، [[روایات]] دیگری یافت می‌شود که درباره [[اختلافات]] فتوایی [[امّت]] در زمان [[حضور امام]] است و در صورت امکان دسترسی به آن حضرات، [[شیعیان]] موظّف به [[رجوع]] به [[امام]] هستند؛ مثلاً: {{متن حدیث|عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ {{ع}} فِي حَدِيثٍ قَالَ: انْظُرُوا أَمْرَنَا وَ مَا جَاءَكُمْ عَنَّا فَإِنْ وَجَدْتُمُوهُ لِلْقُرْآنِ مُوَافِقاً فَخُذُوا بِهِ وَ إِنْ لَمْ تَجِدُوهُ مُوَافِقاً فَرُدُّوهُ وَ إِنِ اشْتَبَهَ الْأَمْرُ عَلَيْكُمْ فَقِفُوا عِنْدَهُ وَ رُدُّوهُ إِلَيْنَا حَتَّى نَشْرَحَ لَكُمْ مِنْ ذَلِكَ مَا شُرِحَ لَنَا}}<ref>وسائل الشیعه (ط. مؤسسه آل البیت {{عم}}، ۱۴۰۹. .ق)، ج۲۷، ص۱۲۰.</ref>.


در طیّ [[برهان]] اشاره شد که منشأ [[اختلاف]] میان [[امّت]]، در برخی موارد، [[هوای نفس]] [[علماء]] و صاحبان [[فتوا]] است؛ در مواردی نیز، منشأ آن تفاوت در [[استنباط]] از [[ظواهر]] کتاب و [[سنّت]] و [[متشابهات]] بیانات [[الهی]] در [[قرآن]] و یا [[کلام]] [[معصوم]] است. در هر صورت، اگر در هنگام بروز [[اختلافات]]، امامی در میان نباشد که [[مرجع]] نهایی در استنباط‌ها قرار گیرد، همیشه باب [[اختلاف]] و در نهایت نابودی [[امّت اسلام]] در مقابل [[بیگانگان]] وجود دارد؛ چنان‌که ابی‌عبیده حذّاء از [[امام باقر]] {{ع}} [[نقل]] می‌کند: {{متن حدیث|سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ {{ع}} عَنِ الِاسْتِطَاعَةِ وَ قَوْلِ النَّاسِ فَقَالَ وَ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ {{متن قرآن|وَلَا يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ}}<ref>«و آنان هماره اختلاف می‌ورزند جز کسانی که پروردگارت (بر آنان) بخشایش آورد و آنها را برای همین (بخشایش) آفرید» سوره هود، آیه ۱۱۹-۱۲۰.</ref> يَا أَبَا عُبَيْدَةَ النَّاسُ مُخْتَلِفُونَ فِي إِصَابَةِ الْقَوْلِ وَ كُلُّهُمْ هَالِكٌ قَالَ قُلْتُ قَوْلُهُ {{متن قرآن|إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ}}<ref>«جز کسانی که پروردگارت (بر آنان) بخشایش آورد» سوره هود، آیه ۱۱۹.</ref> قَالَ هُمْ شِيعَتُنَا وَ لِرَحْمَتِهِ خَلَقَهُمْ وَ هُوَ قَوْلُهُ {{متن قرآن|وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ}}<ref>«و آنها را برای همین (بخشایش) آفرید» سوره هود، آیه ۱۱۹.</ref> يَقُولُ لِطَاعَةِ الْإِمَامِ الرَّحْمَةُ الَّتِي يَقُولُ {{متن قرآن|وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ}}<ref>«و بخشایشم همه چیز را فرا می‌گیرد» سوره اعراف، آیه ۱۵۶.</ref> يَقُولُ عِلْمُ الْإِمَامِ وَ وَسِعَ عِلْمُهُ الَّذِي هُوَ مِنْ عِلْمِهِ كُلَّ شَيْ‌ءٍ هُمْ شِيعَتُنَا}}.
در طیّ [[برهان]] اشاره شد که منشأ [[اختلاف]] میان [[امّت]]، در برخی موارد، [[هوای نفس]] [[علماء]] و صاحبان [[فتوا]] است؛ در مواردی نیز، منشأ آن تفاوت در [[استنباط]] از [[ظواهر]] کتاب و [[سنّت]] و [[متشابهات]] بیانات [[الهی]] در [[قرآن]] و یا [[کلام]] [[معصوم]] است. در هر صورت، اگر در هنگام بروز [[اختلافات]]، امامی در میان نباشد که [[مرجع]] نهایی در استنباط‌ها قرار گیرد، همیشه باب [[اختلاف]] و در نهایت نابودی [[امّت اسلام]] در مقابل [[بیگانگان]] وجود دارد؛ چنان‌که ابی‌عبیده حذّاء از [[امام باقر]] {{ع}} [[نقل]] می‌کند: {{متن حدیث|سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ {{ع}} عَنِ الِاسْتِطَاعَةِ وَ قَوْلِ النَّاسِ فَقَالَ وَ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ {{متن قرآن|وَلَا يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ}}<ref>«و آنان هماره اختلاف می‌ورزند جز کسانی که پروردگارت (بر آنان) بخشایش آورد و آنها را برای همین (بخشایش) آفرید» سوره هود، آیه ۱۱۹-۱۲۰.</ref> يَا أَبَا عُبَيْدَةَ النَّاسُ مُخْتَلِفُونَ فِي إِصَابَةِ الْقَوْلِ وَ كُلُّهُمْ هَالِكٌ قَالَ قُلْتُ قَوْلُهُ {{متن قرآن|إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ}}<ref>«جز کسانی که پروردگارت (بر آنان) بخشایش آورد» سوره هود، آیه ۱۱۹.</ref> قَالَ هُمْ شِيعَتُنَا وَ لِرَحْمَتِهِ خَلَقَهُمْ وَ هُوَ قَوْلُهُ {{متن قرآن|وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ}}<ref>«و آنها را برای همین (بخشایش) آفرید» سوره هود، آیه ۱۱۹.</ref> يَقُولُ لِطَاعَةِ الْإِمَامِ الرَّحْمَةُ الَّتِي يَقُولُ {{متن قرآن|وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ}}<ref>«و بخشایشم همه چیز را فرا می‌گیرد» سوره اعراف، آیه ۱۵۶.</ref> يَقُولُ عِلْمُ الْإِمَامِ وَ وَسِعَ عِلْمُهُ الَّذِي هُوَ مِنْ عِلْمِهِ كُلَّ شَيْ‌ءٍ هُمْ شِيعَتُنَا}}.
خط ۴۹۰: خط ۴۹۰:
'''بند چهارم: تعارض اصول در [[سنّت نبوی]]'''
'''بند چهارم: تعارض اصول در [[سنّت نبوی]]'''


در جوامع روایی، بیانات فراوانی وارد شده که [[اصحاب]] در تعارض میان [[اخبار]] مختلف وارده از حضرات [[ائمه معصومین]] {{عم}} و یا [[رسول خدا]] {{صل}} قرار گرفته و دچار تردید می‌شدند و درباره راهکاری برای [[خروج]] از این وضعیت سؤال می‌کردند؛ مثلاً [[سلیم بن قیس]] در این باره از [[امام علی|امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} سؤال می‌کند که روایاتی از [[سلمان]] و [[ابوذر]] و [[مقداد]] در [[تفسیر قرآن]] از [[رسول خدا]] {{صل}} می‌شنود که خلاف آن را در [[تفسیر]] همان [[آیات]]، از سایر [[مردم]] شنیده است؛ آیا آنان عمداً بر [[خدا]] و رسولش {{صل}} [[دروغ]] می‌بندند؟ و اساساً راه تشخیص صحیح از سقیم کدام است؟ [[حضرت]] به او پاسخ‌های مختلفی می‌فرمایند که خارج از بحث فعلی ما است؛ ولی در این میان صریحاً اشاره به [[دروغ]] بستن به [[رسول خدا]] {{صل}}، حتّی در زمان [[حیات]] حضرتش می‌نمایند، تا چه رسد به بعد از [[رحلت]] ایشان و می‌فرمایند: {{متن حدیث|قَدْ سَأَلْتَ فَافْهَمِ الْجَوَابَ إِنَّ فِي أَيْدِي النَّاسِ حَقّاً وَ بَاطِلًا وَ صِدْقاً وَ كَذِباً وَ نَاسِخاً وَ مَنْسُوخاً وَ عَامّاً وَ خَاصّاً وَ مُحْكَماً وَ مُتَشَابِهاً وَ حِفْظاً وَ وَهَماً وَ قَدْ كُذِبَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ {{صل}} فِي حَيَاتِهِ كَذِباً كَثِيراً حَتَّى قَامَ خَطِيباً فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ كَثُرَ عَلَيَّ الْكَذَّابَةُ فَمَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ وَ كَذَلِكَ كُذِبَ عَلَيْهِ بَعْدَهُ}}<ref>تحف العقول (ط. جامعه مدرسین، ۱۴۰۴ ه. ق.)، ص۱۹۳.</ref>.
در جوامع روایی، بیانات فراوانی وارد شده که [[اصحاب]] در تعارض میان [[اخبار]] مختلف وارده از حضرات [[ائمه معصومین]] {{عم}} و یا [[رسول خدا]] {{صل}} قرار گرفته و دچار تردید می‌شدند و درباره راهکاری برای [[خروج]] از این وضعیت سؤال می‌کردند؛ مثلاً [[سلیم بن قیس]] در این باره از [[امام علی|امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} سؤال می‌کند که روایاتی از [[سلمان]] و [[ابوذر]] و [[مقداد]] در [[تفسیر قرآن]] از [[رسول خدا]] {{صل}} می‌شنود که خلاف آن را در [[تفسیر]] همان [[آیات]]، از سایر [[مردم]] شنیده است؛ آیا آنان عمداً بر [[خدا]] و رسولش {{صل}} [[دروغ]] می‌بندند؟ و اساساً راه تشخیص صحیح از سقیم کدام است؟ [[حضرت]] به او پاسخ‌های مختلفی می‌فرمایند که خارج از بحث فعلی ما است؛ ولی در این میان صریحاً اشاره به [[دروغ]] بستن به [[رسول خدا]] {{صل}}، حتّی در زمان [[حیات]] حضرتش می‌نمایند، تا چه رسد به بعد از [[رحلت]] ایشان و می‌فرمایند: {{متن حدیث|قَدْ سَأَلْتَ فَافْهَمِ الْجَوَابَ إِنَّ فِي أَيْدِي النَّاسِ حَقّاً وَ بَاطِلًا وَ صِدْقاً وَ كَذِباً وَ نَاسِخاً وَ مَنْسُوخاً وَ عَامّاً وَ خَاصّاً وَ مُحْكَماً وَ مُتَشَابِهاً وَ حِفْظاً وَ وَهَماً وَ قَدْ كُذِبَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ {{صل}} فِي حَيَاتِهِ كَذِباً كَثِيراً حَتَّى قَامَ خَطِيباً فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ كَثُرَ عَلَيَّ الْكَذَّابَةُ فَمَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ وَ كَذَلِكَ كُذِبَ عَلَيْهِ بَعْدَهُ}}<ref>تحف العقول (ط. جامعه مدرسین، ۱۴۰۴ .ق)، ص۱۹۳.</ref>.


بر اساس آنچه بیان گردید، مشخص می‌شود که حتّی در زمان [[حیات پیامبر]] {{صل}}، اصول صادره از ایشان گاه در تضادّ با یکدیگر قرار می‌گرفت. در نتیجه، این سؤال مهم همواره مطرح بوده و هست که به فرض قبول صحّت [[تفریع]] [[فروع]] از اصول صادره از [[رسول خدا]] {{صل}}، در صورت [[تعارض]] اصول با یکدیگر و نبود [[حجّت]] [[خدا]] در میان [[مردم]]، چه باید کرد؟ چگونه ممکن است که حتّی یک [[فقیه]] ازدو اصل متضاد، بتواند یک فتوای ثابت را بیان کند و در عین حال مطمئن باشد که فتوای او منطبق با [[حکم الهی]] است؟
بر اساس آنچه بیان گردید، مشخص می‌شود که حتّی در زمان [[حیات پیامبر]] {{صل}}، اصول صادره از ایشان گاه در تضادّ با یکدیگر قرار می‌گرفت. در نتیجه، این سؤال مهم همواره مطرح بوده و هست که به فرض قبول صحّت [[تفریع]] [[فروع]] از اصول صادره از [[رسول خدا]] {{صل}}، در صورت [[تعارض]] اصول با یکدیگر و نبود [[حجّت]] [[خدا]] در میان [[مردم]]، چه باید کرد؟ چگونه ممکن است که حتّی یک [[فقیه]] ازدو اصل متضاد، بتواند یک فتوای ثابت را بیان کند و در عین حال مطمئن باشد که فتوای او منطبق با [[حکم الهی]] است؟


به طور کلی، به [[دلیل]] همین محذورات است که حضرات [[ائمه]] {{عم}} به شدّت با استنباط‌های ذوقی و بدون [[رجوع]] به [[امام]] [[مخالفت]] می‌کردند و آن را در حدّ [[شرک]] به [[خداوند]] می‌دانستند؛ چنان‌که عَمیره از [[امام صادق]] {{ع}} [[نقل]] می‌کند که می‌فرمود: {{متن حدیث|أُمِرَ النَّاسُ بِمَعْرِفَتِنَا وَ الرَّدِّ إِلَيْنَا وَ التَّسْلِيمِ لَنَا ثُمَّ قَالَ وَ إِنْ صَامُوا وَ صَلَّوْا وَ شَهِدُوا أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ جَعَلُوا فِي أَنْفُسِهِمْ أَنْ لَا يَرُدُّوا إِلَيْنَا كَانُوا بِذَلِكَ مُشْرِكِينَ}}<ref>الکافی (ط. الإسلامیه. ۱۴۰۷ ه. ق.)، ج۲، ص۳۹۸.</ref>.
به طور کلی، به [[دلیل]] همین محذورات است که حضرات [[ائمه]] {{عم}} به شدّت با استنباط‌های ذوقی و بدون [[رجوع]] به [[امام]] [[مخالفت]] می‌کردند و آن را در حدّ [[شرک]] به [[خداوند]] می‌دانستند؛ چنان‌که عَمیره از [[امام صادق]] {{ع}} [[نقل]] می‌کند که می‌فرمود: {{متن حدیث|أُمِرَ النَّاسُ بِمَعْرِفَتِنَا وَ الرَّدِّ إِلَيْنَا وَ التَّسْلِيمِ لَنَا ثُمَّ قَالَ وَ إِنْ صَامُوا وَ صَلَّوْا وَ شَهِدُوا أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ جَعَلُوا فِي أَنْفُسِهِمْ أَنْ لَا يَرُدُّوا إِلَيْنَا كَانُوا بِذَلِكَ مُشْرِكِينَ}}<ref>الکافی (ط. الإسلامیه. ۱۴۰۷ .ق)، ج۲، ص۳۹۸.</ref>.


'''بند پنجم: [[ضرورت]] وجود [[ولیّ خدا]] در تنفیذ ولایات'''
'''بند پنجم: [[ضرورت]] وجود [[ولیّ خدا]] در تنفیذ ولایات'''
خط ۵۰۲: خط ۵۰۲:
'''سؤال:''' مگر علما [[وارث]] [[انبیاء]] {{عم}} در همه امور نیستند؟ پس چه مانعی وجود دارد که [[ولایت]] [[رسول خدا]] {{صل}} نیز با [[اذن]] حضرتش به ایشان منتقل گردد؟
'''سؤال:''' مگر علما [[وارث]] [[انبیاء]] {{عم}} در همه امور نیستند؟ پس چه مانعی وجود دارد که [[ولایت]] [[رسول خدا]] {{صل}} نیز با [[اذن]] حضرتش به ایشان منتقل گردد؟


'''جواب:''' اولاً، چنین نصّی از [[رسول خدا]] {{صل}} وارد نشده و تأکید ایشان در همه بیانات بر [[ولایت]] [[امام علی|امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} بوده است؛ ثانیاً، به فرض وجود، همیشه مسئله [[ولایت]] از طریق فرد زنده به دیگران [[اعمال]] می‌شود؛ چنان‌که در [[ولایت]] بر صغار و مجانین و یا [[ولایت]] بر موقوفات، با [[مرگ]] [[ولیّ]]، [[امر]] [[ولایت]] به فرد زنده دیگری (قهراً و یا وصایتاً) منتقل می‌گردد و تا زمانی که [[ولیّ]] امر معصومی که ولایتش [[بالاصاله]] از طرف [[خداوند]] است در میان [[امّت]] وجود نداشته باشد، [[ولایت]] [[علما]] [[باطل]] است. در [[فقه]] [[شیعی]] نیز، [[ولایت]] فقهای عظام به تبع تنفیذ خاص و یا عام [[امام زمان]] {{ع}} صورت می‌گیرد و در این مورد، [[نصوص]] متعدّدی وارد شده است. برای نمونه، به بیان [[امام صادق]] {{ع}} در پاسخ به سؤال [[عمر بن حنظله]] اشاره می‌شود: {{متن حدیث|عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ {{ع}} عَنْ رَجُلَيْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا بَيْنَهُمَا مُنَازَعَةٌ فِي دَيْنٍ أَوْ مِيرَاثٍ فَتَحَاكَمَا إِلَى السُّلْطَانِ وَ إِلَى الْقُضَاةِ أَ يَحِلُّ ذَلِكَ قَالَ {{ع}} مَنْ تَحَاكَمَ إِلَيْهِمْ فِي حَقٍّ أَوْ بَاطِلٍ فَإِنَّمَا تَحَاكَمَ إِلَى الْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ الْمَنْهِيِّ عَنْهُ وَ مَا حُكِمَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا يَأْخُذُ سُحْتاً وَ إِنْ كَانَ حَقُّهُ ثَابِتاً لَهُ لِأَنَّهُ أَخَذَهُ بِحُكْمِ الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَكْفُرَ بِهِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ {{متن قرآن|يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ}}<ref>«(اما) بر آنند که داوری (های خود را) نزد طاغوت برند با آنکه به آنان فرمان داده شده است که به آن کفر ورزند» سوره نساء، آیه ۶۰.</ref> قُلْتُ فَكَيْفَ يَصْنَعَانِ وَ قَدِ اخْتَلَفَا قَالَ يَنْظُرَانِ مَنْ كَانَ مِنْكُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَى حَدِيثَنَا وَ عَرَفَ حَلَالَنَا وَ حَرَامَنَا وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَا فَلْيَرْضَوْا بِهِ حَكَماً فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حَاكِماً فَإِذَا حَكَمَ بِحُكْمٍ وَ لَمْ يَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا بِحُكْمِ اللَّهِ اسْتَخَفَّ وَ عَلَيْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَيْنَا كَالرَّادِّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشِّرْكِ بِاللَّهِ}}<ref>الإحتجاج علی أهل اللجاج (للطبرسی) (ط. مرتضی، ۱۴۰۳ ه. ق.)، ج۲، ص۳۵۶.</ref>.<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص۲۴۲-۲۵۵.</ref>
'''جواب:''' اولاً، چنین نصّی از [[رسول خدا]] {{صل}} وارد نشده و تأکید ایشان در همه بیانات بر [[ولایت]] [[امام علی|امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} بوده است؛ ثانیاً، به فرض وجود، همیشه مسئله [[ولایت]] از طریق فرد زنده به دیگران [[اعمال]] می‌شود؛ چنان‌که در [[ولایت]] بر صغار و مجانین و یا [[ولایت]] بر موقوفات، با [[مرگ]] [[ولیّ]]، [[امر]] [[ولایت]] به فرد زنده دیگری (قهراً و یا وصایتاً) منتقل می‌گردد و تا زمانی که [[ولیّ]] امر معصومی که ولایتش [[بالاصاله]] از طرف [[خداوند]] است در میان [[امّت]] وجود نداشته باشد، [[ولایت]] [[علما]] [[باطل]] است. در [[فقه]] [[شیعی]] نیز، [[ولایت]] فقهای عظام به تبع تنفیذ خاص و یا عام [[امام زمان]] {{ع}} صورت می‌گیرد و در این مورد، [[نصوص]] متعدّدی وارد شده است. برای نمونه، به بیان [[امام صادق]] {{ع}} در پاسخ به سؤال [[عمر بن حنظله]] اشاره می‌شود: {{متن حدیث|عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ {{ع}} عَنْ رَجُلَيْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا بَيْنَهُمَا مُنَازَعَةٌ فِي دَيْنٍ أَوْ مِيرَاثٍ فَتَحَاكَمَا إِلَى السُّلْطَانِ وَ إِلَى الْقُضَاةِ أَ يَحِلُّ ذَلِكَ قَالَ {{ع}} مَنْ تَحَاكَمَ إِلَيْهِمْ فِي حَقٍّ أَوْ بَاطِلٍ فَإِنَّمَا تَحَاكَمَ إِلَى الْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ الْمَنْهِيِّ عَنْهُ وَ مَا حُكِمَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا يَأْخُذُ سُحْتاً وَ إِنْ كَانَ حَقُّهُ ثَابِتاً لَهُ لِأَنَّهُ أَخَذَهُ بِحُكْمِ الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَكْفُرَ بِهِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ {{متن قرآن|يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ}}<ref>«(اما) بر آنند که داوری (های خود را) نزد طاغوت برند با آنکه به آنان فرمان داده شده است که به آن کفر ورزند» سوره نساء، آیه ۶۰.</ref> قُلْتُ فَكَيْفَ يَصْنَعَانِ وَ قَدِ اخْتَلَفَا قَالَ يَنْظُرَانِ مَنْ كَانَ مِنْكُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَى حَدِيثَنَا وَ عَرَفَ حَلَالَنَا وَ حَرَامَنَا وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَا فَلْيَرْضَوْا بِهِ حَكَماً فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حَاكِماً فَإِذَا حَكَمَ بِحُكْمٍ وَ لَمْ يَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا بِحُكْمِ اللَّهِ اسْتَخَفَّ وَ عَلَيْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَيْنَا كَالرَّادِّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشِّرْكِ بِاللَّهِ}}<ref>الإحتجاج علی أهل اللجاج (للطبرسی) (ط. مرتضی، ۱۴۰۳ .ق)، ج۲، ص۳۵۶.</ref>.<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص۲۴۲-۲۵۵.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۲۱۸٬۲۲۶

ویرایش