پرش به محتوا

مخالفان قیام امام حسین: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱۱: خط ۱۱:
از این رو، سیره [[حسینی]] سزاوار درنگ، [[اندیشه]] و بررسی بسیار است و به رغم پژوهش‌های فراوانی که در رابطه با [[عاشورا]] صورت پذیرفته، هم چنان این رویداد سترگ، گنجینه‌های بسیاری از مفهوم‌ها، اندیشه‌ها و [[ارزش‌ها]] را در خود نهفته دارد، چندان که پژوهشگر «عاشورا» در برابر خود، آفاق و کرانه‌های نوینی را می‌یابد که پژوهشگران و نظریه‌پردازان تا به امروز از آن پرده برنگرفته‌اند. [[سفر]] [[امام حسین]]{{ع}} از حجاز به عراق برای [[قیام بر ضد حکومت]] [[اموی]] با [[مخالفت]] گروه‌هایی روبه‌رو شد. ما اینک برآنیم تا نظری به این گروه‌ها بیندازیم.
از این رو، سیره [[حسینی]] سزاوار درنگ، [[اندیشه]] و بررسی بسیار است و به رغم پژوهش‌های فراوانی که در رابطه با [[عاشورا]] صورت پذیرفته، هم چنان این رویداد سترگ، گنجینه‌های بسیاری از مفهوم‌ها، اندیشه‌ها و [[ارزش‌ها]] را در خود نهفته دارد، چندان که پژوهشگر «عاشورا» در برابر خود، آفاق و کرانه‌های نوینی را می‌یابد که پژوهشگران و نظریه‌پردازان تا به امروز از آن پرده برنگرفته‌اند. [[سفر]] [[امام حسین]]{{ع}} از حجاز به عراق برای [[قیام بر ضد حکومت]] [[اموی]] با [[مخالفت]] گروه‌هایی روبه‌رو شد. ما اینک برآنیم تا نظری به این گروه‌ها بیندازیم.


==گروه‌بندی [[مردم]] در برابر قیام حسینی==
== گروه‌بندی [[مردم]] در برابر قیام حسینی ==
مردم را می‌توان از نظر جایگاهشان نسبت به حسین{{ع}} در [[روز عاشورا]] به پنج گروه تقسیم کرد:
مردم را می‌توان از نظر جایگاهشان نسبت به حسین{{ع}} در [[روز عاشورا]] به پنج گروه تقسیم کرد:
#[[اهل بیت]] و [[اصحاب امام حسین]]{{ع}} که تا دیدار با پروردگار همراه او بودند. آنان همان قله بلند [[ایثار]]، [[جان‌فشانی]]، [[دهش]]، [[ایستادگی]]، [[ارزش]] و [[اخلاص]] بودند که [[تاریخ]] می‌شناسد و خویشتن را از [[دنیا]] والاتر و بالاتر می‌دانستند.
#[[اهل بیت]] و [[اصحاب امام حسین]]{{ع}} که تا دیدار با پروردگار همراه او بودند. آنان همان قله بلند [[ایثار]]، [[جان‌فشانی]]، [[دهش]]، [[ایستادگی]]، [[ارزش]] و [[اخلاص]] بودند که [[تاریخ]] می‌شناسد و خویشتن را از [[دنیا]] والاتر و بالاتر می‌دانستند.
خط ۱۸: خط ۱۸:
#آدم‌کشانی که با [[پسر رسول خدا]]{{صل}} و پاکانی که او را در [[سفر]] به سوی [[خدا]] [[یاری]] کردند، جنگیدند. اگر گروه نخست، قله [[توحید]]، [[اخلاص]]، [[ارزش]]،[[ اخلاق]]، [[ایستادگی]]، [[دهش]] و [[آگاهی]] بودند، این گروه در لبه پرتگاه سیه روزی و [[بدبختی]] جای داشتند.
#آدم‌کشانی که با [[پسر رسول خدا]]{{صل}} و پاکانی که او را در [[سفر]] به سوی [[خدا]] [[یاری]] کردند، جنگیدند. اگر گروه نخست، قله [[توحید]]، [[اخلاص]]، [[ارزش]]،[[ اخلاق]]، [[ایستادگی]]، [[دهش]] و [[آگاهی]] بودند، این گروه در لبه پرتگاه سیه روزی و [[بدبختی]] جای داشتند.
#گروه پنجم که در [[جنگ]] شرکت نکردند، لیک [[رضایت]] و [[پشتیبانی]] خویش از کشندگان را [[اعلان]] داشتند و [[قیام]] [[سبط شهید]] بر ضد [[حکومت اموی]] را نکوهیدند.
#گروه پنجم که در [[جنگ]] شرکت نکردند، لیک [[رضایت]] و [[پشتیبانی]] خویش از کشندگان را [[اعلان]] داشتند و [[قیام]] [[سبط شهید]] بر ضد [[حکومت اموی]] را نکوهیدند.
هر یک از این گروه‌های پنج‌گانه به [[پژوهش]] دقیق و درنگ و [[اندیشه]] دراز نیاز دارند. نیاز ما به پژوهش درباره گروه‌های دوم، سوم، چهارم و پنجم، کمتر از نیازمان به پژوهش درباره گروه نخست نیست. این پژوهش با ابعاد پنج‌گانه آن، پیوند [[استواری]] با [[زندگی سیاسی]]، [[فرهنگی]] و [[اجتماعی]] ما دارد. در برگ‌های پیش رو، درباره گروه‌های مخالف با سفر [[امام حسین]]{{ع}} از [[حجاز]] به [[عراق]] درنگ و اندیشه می‌کنیم و آنان را مورد بررسی و پژوهش قرار می‌دهیم.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۳ (کتاب)|بر آستان عاشورا ج۳]] ص ۶۶.</ref>
هر یک از این گروه‌های پنج‌گانه به [[پژوهش]] دقیق و درنگ و [[اندیشه]] دراز نیاز دارند. نیاز ما به پژوهش درباره گروه‌های دوم، سوم، چهارم و پنجم، کمتر از نیازمان به پژوهش درباره گروه نخست نیست. این پژوهش با ابعاد پنج‌گانه آن، پیوند [[استواری]] با [[زندگی سیاسی]]، [[فرهنگی]] و [[اجتماعی]] ما دارد. در برگ‌های پیش رو، درباره گروه‌های مخالف با سفر [[امام حسین]]{{ع}} از [[حجاز]] به [[عراق]] درنگ و اندیشه می‌کنیم و آنان را مورد بررسی و پژوهش قرار می‌دهیم<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۳ (کتاب)|بر آستان عاشورا ج۳]]، ص ۶۶.</ref>.


==گروه‌بندی مخالفان==
== گروه‌بندی مخالفان ==
بررسی عرصه مخالفان[[ سفر]] امام حسین{{ع}} و آنان که [[امام]] را از این کار باز می‌داشتند و با آن موافق نبودند، تصویری دقیق از محافل مخالف با فعالیت‌های [[اسلامی]] و حرکت و قیام اسلامی در عرصه اسلامی معاصر را باز می‌تاباند.
بررسی عرصه مخالفان[[ سفر]] امام حسین{{ع}} و آنان که [[امام]] را از این کار باز می‌داشتند و با آن موافق نبودند، تصویری دقیق از محافل مخالف با فعالیت‌های [[اسلامی]] و حرکت و قیام اسلامی در عرصه اسلامی معاصر را باز می‌تاباند.
مانع تراشی همان مانع تراشی و [[مخالفت]] همان مخالفت و عوامل و منابع مخالفت با قیام نیز همان عوامل و منابع‌اند.
مانع تراشی همان مانع تراشی و [[مخالفت]] همان مخالفت و عوامل و منابع مخالفت با قیام نیز همان عوامل و منابع‌اند.
خط ۲۸: خط ۲۸:
#[[ضعف]]، [[هراس]] و وادادگی.
#[[ضعف]]، [[هراس]] و وادادگی.
#[[نادانی]] و فقدان آگاهی سیاسی.
#[[نادانی]] و فقدان آگاهی سیاسی.
اینک مثال‌هایی برای این عوامل سه‌گانه.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۳ (کتاب)|بر آستان عاشورا ج۳]] ص ۶۷.</ref>
اینک مثال‌هایی برای این عوامل سه‌گانه<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۳ (کتاب)|بر آستان عاشورا ج۳]]، ص ۶۷.</ref>.


==عامل نخست مخالفت:[[ دشمنی]]،[[ حسد]] و کینه==
==عامل نخست مخالفت:[[ دشمنی]]،[[ حسد]] و کینه==
خط ۴۴: خط ۴۴:
ما به درنگی دراز نیاز نداریم تا دریابیم روش حسین{{ع}} در [[سفر]] از [[مدینه]] به [[مکه]] از راه عمومی (جاده اصلی میان مکه و مدینه)، سپس اقامت او در مکه در [[خانه]] [[عباس بن عبدالمطلب]]، سپس [[اعلان]] ترک مکه به سوی [[عراق]]، هدفی نداشت، جز بیان و اعلان عدم [[پذیرش بیعت]]. اگر [[امام]] نمی‌خواست [[افکار عمومی]] [[اسلامی]] را متوجه این موضع [[سیاسی]] کند و تنها بر آن بود که از [[بیعت]] دوری ورزد، به تمامی این [[کارها]] نیازی نداشت؛ کارهایی که بار سنگینی را بر دوش او و خاندانان و یارانش نهاد و [[خشم]] و [[غضب]] [[امویان]] را برانگیخت. امام می‌توانست بدون این اعلان، به جایی دور رود و از امویان کناره گیرد.
ما به درنگی دراز نیاز نداریم تا دریابیم روش حسین{{ع}} در [[سفر]] از [[مدینه]] به [[مکه]] از راه عمومی (جاده اصلی میان مکه و مدینه)، سپس اقامت او در مکه در [[خانه]] [[عباس بن عبدالمطلب]]، سپس [[اعلان]] ترک مکه به سوی [[عراق]]، هدفی نداشت، جز بیان و اعلان عدم [[پذیرش بیعت]]. اگر [[امام]] نمی‌خواست [[افکار عمومی]] [[اسلامی]] را متوجه این موضع [[سیاسی]] کند و تنها بر آن بود که از [[بیعت]] دوری ورزد، به تمامی این [[کارها]] نیازی نداشت؛ کارهایی که بار سنگینی را بر دوش او و خاندانان و یارانش نهاد و [[خشم]] و [[غضب]] [[امویان]] را برانگیخت. امام می‌توانست بدون این اعلان، به جایی دور رود و از امویان کناره گیرد.


[[منابع تاریخی]] هم‌داستان‌اند که حسین{{ع}} [[روز]] هشتم ذوالحجه ([[روز ترویه]]) که [[حاجیان]] رو سوی [[عرفات]] می‌نهند تا برای [[عرفه]] آماده شوند، از مکه به سوی عراق رفت.[[ سفر]] پسر [[دخت رسول خدا]]{{صل}} در [[روز عرفه]] - از میان حاجیان - توجه عموم حاجیان را که از سرزمین‌های گوناگون به [[بیت الحرام]] آمده بودند، برانگیخت: این پسر دخت [[رسول الله]]{{صل}} است که از [[احرام]] [[عمره]] خارج می‌شود و مکه را آن هنگام که حاجیان برای گزاردن [[حج]] رهسپار عرفات می‌شوند، ترک می‌گوید.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۳ (کتاب)|بر آستان عاشورا ج۳]] ص ۶۷.</ref>
[[منابع تاریخی]] هم‌داستان‌اند که حسین{{ع}} [[روز]] هشتم ذوالحجه ([[روز ترویه]]) که [[حاجیان]] رو سوی [[عرفات]] می‌نهند تا برای [[عرفه]] آماده شوند، از مکه به سوی عراق رفت.[[ سفر]] پسر [[دخت رسول خدا]]{{صل}} در [[روز عرفه]] - از میان حاجیان - توجه عموم حاجیان را که از سرزمین‌های گوناگون به [[بیت الحرام]] آمده بودند، برانگیخت: این پسر دخت [[رسول الله]]{{صل}} است که از [[احرام]] [[عمره]] خارج می‌شود و مکه را آن هنگام که حاجیان برای گزاردن [[حج]] رهسپار عرفات می‌شوند، ترک می‌گوید<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۳ (کتاب)|بر آستان عاشورا ج۳]]، ص ۶۷.</ref>.


==عامل دوم [[مخالفت]]: [[ضعف]] در گرفتن تصمیم دشوار==
==عامل دوم [[مخالفت]]: [[ضعف]] در گرفتن تصمیم دشوار==
خط ۶۲: خط ۶۲:
ابورافع گوید: این حدیث را برای ابن عمر گفتم، لیک آن را از من نپذیرفت. سپس چون [[عبدالله بن مسعود]] در قنات (یکی از وادی‌های [[مدینه]]) فرود آمد، [[عبدالله بن عمر]] به دنبالم آمد تا به دیدار [[ابن مسعود]] رویم. من نیز با او رفتم و چون نشستیم، از ابن مسعود درباره این [[حدیث]] پرسیدم، او نیز آن را همان‌گونه که برای [[ابن عمر]] [[روایت]] کرده بودم، روایت کرد<ref>قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، کتاب الایمان، باب بیان کون النهی عن المنکر من الایمان، ج۱، ص۵۰-۵۱.</ref>.
ابورافع گوید: این حدیث را برای ابن عمر گفتم، لیک آن را از من نپذیرفت. سپس چون [[عبدالله بن مسعود]] در قنات (یکی از وادی‌های [[مدینه]]) فرود آمد، [[عبدالله بن عمر]] به دنبالم آمد تا به دیدار [[ابن مسعود]] رویم. من نیز با او رفتم و چون نشستیم، از ابن مسعود درباره این [[حدیث]] پرسیدم، او نیز آن را همان‌گونه که برای [[ابن عمر]] [[روایت]] کرده بودم، روایت کرد<ref>قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، کتاب الایمان، باب بیان کون النهی عن المنکر من الایمان، ج۱، ص۵۰-۵۱.</ref>.
ما [[حق]] داریم که به خویشتن، [[اجازه]] دهیم تا در موضع عبدالله بن عمر درباره [[جواز قیام]] و [[مخالفت]] [[سیاسی]] و مسلحانه با [[حاکمان ستمگر]] و موضع کرنش‌گرانه پیشین او در برابر [[بیعت]] یزید پس از [[مرگ معاویه]] که تهی از [[اعتراض]] و تردید بود، نیز در موضع [[سست]] او در پذیرش [[هدیه]] [[معاویه]] و این عذرش که نمی‌خواهد در آن واحد با دو [[امیر]] بیعت کند، در همه این مواضع [[شک]] کنیم.
ما [[حق]] داریم که به خویشتن، [[اجازه]] دهیم تا در موضع عبدالله بن عمر درباره [[جواز قیام]] و [[مخالفت]] [[سیاسی]] و مسلحانه با [[حاکمان ستمگر]] و موضع کرنش‌گرانه پیشین او در برابر [[بیعت]] یزید پس از [[مرگ معاویه]] که تهی از [[اعتراض]] و تردید بود، نیز در موضع [[سست]] او در پذیرش [[هدیه]] [[معاویه]] و این عذرش که نمی‌خواهد در آن واحد با دو [[امیر]] بیعت کند، در همه این مواضع [[شک]] کنیم.
نیز حق داریم، احتمال دهیم که معاویه توانست از [[ضعف]] و [[ساده لوحی]] عبدالله بن عمر به نحو احسن بهره برد و او را برای [[بیعت با یزید]] نرم کند و با روش‌های مکارانه و پیچیده معروف خویش، او را رام سازد. کاری که حتی بر خود ابن عمر که به [[سادگی]] و ساده لوحی معروف بود، پوشیده نماند، چندان که به فرستاده معاویه گفت: «پس آن برای این بوده؛ پس [[دین]] من بسیار ارزان قیمت داشته است»<ref>آصفی، محمدمهدی، وارث الانبیاء، ص۱۵۶.</ref>.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۳ (کتاب)|بر آستان عاشورا ج۳]] ص ۶۹.</ref>
نیز حق داریم، احتمال دهیم که معاویه توانست از [[ضعف]] و [[ساده لوحی]] عبدالله بن عمر به نحو احسن بهره برد و او را برای [[بیعت با یزید]] نرم کند و با روش‌های مکارانه و پیچیده معروف خویش، او را رام سازد. کاری که حتی بر خود ابن عمر که به [[سادگی]] و ساده لوحی معروف بود، پوشیده نماند، چندان که به فرستاده معاویه گفت: «پس آن برای این بوده؛ پس [[دین]] من بسیار ارزان قیمت داشته است»<ref>آصفی، محمدمهدی، وارث الانبیاء، ص۱۵۶.</ref>.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۳ (کتاب)|بر آستان عاشورا ج۳]]، ص ۶۹.</ref>


==عامل سوم مخالفت: عدم آگاهی از هدف‌های قیام==
==عامل سوم مخالفت: عدم آگاهی از هدف‌های قیام==
خط ۸۰: خط ۸۰:
اینان گروه سومی از بازدارندگان حسین{{ع}} و مخالفان[[ سفر]] او از حجاز به عراق بودند.
اینان گروه سومی از بازدارندگان حسین{{ع}} و مخالفان[[ سفر]] او از حجاز به عراق بودند.
ما اینان را به [[دشمنی]] و [[ضعف]] متهم نمی‌سازیم. همین کافی است که در میان آنان، [[عبد الله بن عباس]]، [[عبدالله بن جعفر]] و [[محمد بن حنفیه]] - رحمت خدا بر آنها - دیده می‌شوند، لیک ما [[شک]] نداریم که اینان [[نهضت حسینی]] را درک نکرده و مخالفت‌شان نیز از همین نقطه برخاسته بود.
ما اینان را به [[دشمنی]] و [[ضعف]] متهم نمی‌سازیم. همین کافی است که در میان آنان، [[عبد الله بن عباس]]، [[عبدالله بن جعفر]] و [[محمد بن حنفیه]] - رحمت خدا بر آنها - دیده می‌شوند، لیک ما [[شک]] نداریم که اینان [[نهضت حسینی]] را درک نکرده و مخالفت‌شان نیز از همین نقطه برخاسته بود.
در برگ‌های پیش رو، مثال‌هایی را عرضه می‌داریم و شواهدی را از این گروه ارائه می‌دهیم: همان گروهی که [[امام]] را [[اندرز]] دادند که به [[سفر]] نرود و بر آنان گران و دشوار بود که فرزند [[دخت رسول خدا]]{{صل}} به سوی [[شهادت]] گام بردارد. اینک نمونه‌هایی از موضع این اندرزگویان و [[خیرخواهان]]<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۳ (کتاب)|بر آستان عاشورا ج۳]] ص ۷۲.</ref>:
در برگ‌های پیش رو، مثال‌هایی را عرضه می‌داریم و شواهدی را از این گروه ارائه می‌دهیم: همان گروهی که [[امام]] را [[اندرز]] دادند که به [[سفر]] نرود و بر آنان گران و دشوار بود که فرزند [[دخت رسول خدا]]{{صل}} به سوی [[شهادت]] گام بردارد. اینک نمونه‌هایی از موضع این اندرزگویان و [[خیرخواهان]]<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۳ (کتاب)|بر آستان عاشورا ج۳]]، ص ۷۲.</ref>:


===[[مسور بن مخرمه]]===
===[[مسور بن مخرمه]]===
مسور بن مخرمه<ref>مسور بن مخرمة بن نوفل قرشی زهری. دو سال پس از هجرت به دنیا آمد. از پیامبر{{صل}} روایت کرده است. او از اهل فضل و دین به شمار می‌رفت. در محاصره مکه همراه ابن زبیر بود که سنگی از منجنیق به وی اصابت کرد و درگذشت. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه، ج۳، ص۴۰۰.</ref> هنگامی که شنید [[امام حسین]]{{ع}} [[عزم]] ترک [[حجاز]] و روی نهادن به [[عراق]] را دارد، هراسید و این [[نامه]] را به او نوشت:
مسور بن مخرمه<ref>مسور بن مخرمة بن نوفل قرشی زهری. دو سال پس از هجرت به دنیا آمد. از پیامبر{{صل}} روایت کرده است. او از اهل فضل و دین به شمار می‌رفت. در محاصره مکه همراه ابن زبیر بود که سنگی از منجنیق به وی اصابت کرد و درگذشت. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه، ج۳، ص۴۰۰.</ref> هنگامی که شنید [[امام حسین]]{{ع}} [[عزم]] ترک [[حجاز]] و روی نهادن به [[عراق]] را دارد، هراسید و این [[نامه]] را به او نوشت:
«مبادا از نامه‌های [[مردم عراق]] فریفته شوی و [[ابن زبیر]] تو را بگوید که به آنان بپیوندی و آنان [[یاور]] تواند! مبادا که [[حرم]] را رها کنی! اگر آنان به تو نیاز دارند، [[رنج]] سفر را بر خود، هموار می‌سازند تا به تو برسند و تو با نیرو و [[توشه]] [[قیام]] کنی».
«مبادا از نامه‌های [[مردم عراق]] فریفته شوی و [[ابن زبیر]] تو را بگوید که به آنان بپیوندی و آنان [[یاور]] تواند! مبادا که [[حرم]] را رها کنی! اگر آنان به تو نیاز دارند، [[رنج]] سفر را بر خود، هموار می‌سازند تا به تو برسند و تو با نیرو و [[توشه]] [[قیام]] کنی».
امام هنگامی که نامه [[مسور]] را خواند، او را ستود و گفت: «در این باره [[استخاره]] می‌کنم»<ref>ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۳، ص۶۹.</ref>.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۳ (کتاب)|بر آستان عاشورا ج۳]] ص ۷۵.</ref>
امام هنگامی که نامه [[مسور]] را خواند، او را ستود و گفت: «در این باره [[استخاره]] می‌کنم»<ref>ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۳، ص۶۹.</ref>.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۳ (کتاب)|بر آستان عاشورا ج۳]]، ص ۷۵.</ref>


===[[عبدالله بن جعفر بن ابی‌طالب]]===
===[[عبدالله بن جعفر بن ابی‌طالب]]===
خط ۹۳: خط ۹۳:
ابن جعفر نیروی جسمانی‌اش به تحلیل رفته، فراموش‌کار شده بود، شتابان نزد [[عمرو بن سعید]] [[حاکم مکه]] رفت و از او [[امان]] نامه‌ای برای حسین{{ع}} گرفت و شتابان با [[یحیی بن سعید]] بن عاص نزد [[امام]] آمد و اقامت در [[مکه]] و نرفتن به [[عراق]] را به امام عرضه داشت، لیک حضرت نپذیرفت و عبدالله با التماس از او خواست که از [[نیت]] خویش باز گردد، اما امام او را فرمود:
ابن جعفر نیروی جسمانی‌اش به تحلیل رفته، فراموش‌کار شده بود، شتابان نزد [[عمرو بن سعید]] [[حاکم مکه]] رفت و از او [[امان]] نامه‌ای برای حسین{{ع}} گرفت و شتابان با [[یحیی بن سعید]] بن عاص نزد [[امام]] آمد و اقامت در [[مکه]] و نرفتن به [[عراق]] را به امام عرضه داشت، لیک حضرت نپذیرفت و عبدالله با التماس از او خواست که از [[نیت]] خویش باز گردد، اما امام او را فرمود:
«من [[رسول خدا]]{{صل}} را در [[خواب]] دیدم و مرا فرمانی داد که ناگزیر باید آن را انجام دهم».
«من [[رسول خدا]]{{صل}} را در [[خواب]] دیدم و مرا فرمانی داد که ناگزیر باید آن را انجام دهم».
[[عبدالله بن جعفر]] از [[امام حسین]]{{ع}} درباره خوابی که دیده بود، پرسید؛ لیک امام از بازگو کردن آن برای عبدالله سرباز زد و او را فرمود: «این خواب را برای کسی نگفته‌ام و نخواهم گفت تا اینکه [[خدای عزوجل]] - را دیدار کنم»<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۶، ص۲۱۹؛ ابن اثیر، علی بن محمد، البدایة و النهایة، ج۸، ص۱۶۳؛ ذهبی، احمد بن محمد، سیر أعلام النبلاء، ج۲، ص۳۴۳. </ref>. ابن جعفر، [[غرق]] در [[حزن]] و [[اندوه]] بازگشت. او [[یقین]] داشت که [[مصیبت]] ناگوار فرود خواهد آمد. سپس به دو پسرش [[فرمان]] داد تا دایی‌شان را [[همراهی]] کنند.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۳ (کتاب)|بر آستان عاشورا ج۳]] ص ۷۶.</ref>
[[عبدالله بن جعفر]] از [[امام حسین]]{{ع}} درباره خوابی که دیده بود، پرسید؛ لیک امام از بازگو کردن آن برای عبدالله سرباز زد و او را فرمود: «این خواب را برای کسی نگفته‌ام و نخواهم گفت تا اینکه [[خدای عزوجل]] - را دیدار کنم»<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۶، ص۲۱۹؛ ابن اثیر، علی بن محمد، البدایة و النهایة، ج۸، ص۱۶۳؛ ذهبی، احمد بن محمد، سیر أعلام النبلاء، ج۲، ص۳۴۳. </ref>. ابن جعفر، [[غرق]] در [[حزن]] و [[اندوه]] بازگشت. او [[یقین]] داشت که [[مصیبت]] ناگوار فرود خواهد آمد. سپس به دو پسرش [[فرمان]] داد تا دایی‌شان را [[همراهی]] کنند<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۳ (کتاب)|بر آستان عاشورا ج۳]]، ص ۷۶.</ref>.


===[[عبدالله بن عباس]]===
===[[عبدالله بن عباس]]===
خط ۱۱۷: خط ۱۱۷:
و هر چه می‌خواهی تخم بگذار».
و هر چه می‌خواهی تخم بگذار».
سپس گفت: «اینک حسین{{ع}} سوی [[عراق]] می‌رود و تو را با [[حجاز]] باقی می‌گذارد»<ref>ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل، ج۳، ص۲۷۵-۲۷۶.</ref>.
سپس گفت: «اینک حسین{{ع}} سوی [[عراق]] می‌رود و تو را با [[حجاز]] باقی می‌گذارد»<ref>ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل، ج۳، ص۲۷۵-۲۷۶.</ref>.
[[امام حسین]]{{ع}} اگر در پی [[حکومت]] و [[قدرت]] بود، نظر ابن عباس را می‌پذیرفت، ولی او در پی امر دیگری غیر از آن چیزی بود که ابن عباس فهمیده بود. امام می‌دانست که به [[هدف]] خویش نمی‌رسد، مگر از رهگذر [[جان‌فشانی]] [[غمگین]]؛ زیرا تنها این جان‌فشانی است که او را به هدفش می‌رساند.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۳ (کتاب)|بر آستان عاشورا ج۳]] ص ۷۷.</ref>
[[امام حسین]]{{ع}} اگر در پی [[حکومت]] و [[قدرت]] بود، نظر ابن عباس را می‌پذیرفت، ولی او در پی امر دیگری غیر از آن چیزی بود که ابن عباس فهمیده بود. امام می‌دانست که به [[هدف]] خویش نمی‌رسد، مگر از رهگذر [[جان‌فشانی]] [[غمگین]]؛ زیرا تنها این جان‌فشانی است که او را به هدفش می‌رساند<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۳ (کتاب)|بر آستان عاشورا ج۳]]، ص ۷۷.</ref>.


===[[ابوبکر مخزومی]]===
===[[ابوبکر مخزومی]]===
خط ۱۲۹: خط ۱۲۹:
و ناخیرخواهی که [[نیک‌خواه]] شناخته می‌شود».
و ناخیرخواهی که [[نیک‌خواه]] شناخته می‌شود».
حکمران گفت: ای ابوبکر! ماجرا چیست؟
حکمران گفت: ای ابوبکر! ماجرا چیست؟
او نیز آنچه را که به حسین{{ع}} گفته بود، گزارش داد. حکمران گفت: «به خدای [[کعبه]] [[سوگند]] که در [[حق]] او [[خیرخواهی]] کرده‌ای»<ref>مسعودی، حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۶؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۶، ص۲۱۶.</ref>.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۳ (کتاب)|بر آستان عاشورا ج۳]] ص ۷۹.</ref>
او نیز آنچه را که به حسین{{ع}} گفته بود، گزارش داد. حکمران گفت: «به خدای [[کعبه]] [[سوگند]] که در [[حق]] او [[خیرخواهی]] کرده‌ای»<ref>مسعودی، حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۶؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۶، ص۲۱۶.</ref>.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۳ (کتاب)|بر آستان عاشورا ج۳]]، ص ۷۹.</ref>


===[[عبدالله بن جعده]]===
===[[عبدالله بن جعده]]===
عبدالله بن [[جعدة بن هبیره]] بر [[امام حسین]]{{ع}} [[دلسوزی]] کرد و پسرش [[عون]] را به سوی او فرستاد و نامه‌ای نیز برای [[امام]] نگاشت و از آن حضرت خواست تا باز گردد. عبدالله نوشت که از رفتن او به [[عراق]] بیمناک است، لیک امام به خواسته او عمل نکرد و برایش [[دعای خیر]] نمود<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ق۱، ح۱.</ref>.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۳ (کتاب)|بر آستان عاشورا ج۳]] ص ۸۱.</ref>
عبدالله بن [[جعدة بن هبیره]] بر [[امام حسین]]{{ع}} [[دلسوزی]] کرد و پسرش [[عون]] را به سوی او فرستاد و نامه‌ای نیز برای [[امام]] نگاشت و از آن حضرت خواست تا باز گردد. عبدالله نوشت که از رفتن او به [[عراق]] بیمناک است، لیک امام به خواسته او عمل نکرد و برایش [[دعای خیر]] نمود<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ق۱، ح۱.</ref>.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۳ (کتاب)|بر آستان عاشورا ج۳]]، ص ۸۱.</ref>


===[[جابر بن عبدالله انصاری]]===
===[[جابر بن عبدالله انصاری]]===
[[جابر بن عبدالله انصاری]] به سوی امام حسین{{ع}} شتافت و از او خواست که بیرون نرود؛ لیک امام نپذیرفت<ref>ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج۱، ص۳۴۲. </ref>.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۳ (کتاب)|بر آستان عاشورا ج۳]] ص ۸۱.</ref>
[[جابر بن عبدالله انصاری]] به سوی امام حسین{{ع}} شتافت و از او خواست که بیرون نرود؛ لیک امام نپذیرفت<ref>ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج۱، ص۳۴۲.</ref>.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۳ (کتاب)|بر آستان عاشورا ج۳]]، ص ۸۱.</ref>


===[[عبدالله بن مطیع]]===
===[[عبدالله بن مطیع]]===
امام حسین{{ع}} در راه خویش به سوی عراق، با عبدالله بن مطیع دیدار کرد. عبدالله هنگامی که از قصد امام [[آگاه]] شد، به او عرض کرد:
امام حسین{{ع}} در راه خویش به سوی عراق، با عبدالله بن مطیع دیدار کرد. عبدالله هنگامی که از قصد امام [[آگاه]] شد، به او عرض کرد:
«ای [[پسر رسول خدا]]{{صل}}! درباره [[هتک حرمت]] [[اسلام]]، [[خدا]] را به یاد تو می‌آورم. درباره [[حرمت]] [[قریش]] و [[پیمان]] [[عرب]]، تو را به خدا [[سوگند]] می‌دهم. به خدا سوگند، اگر آنچه را که در دست [[بنی‌امیه]] است، [[طلب]] کنی، تو را بی‌گمان خواهند کشت و اگر تو را بکشند، پس از تو دیگر از هیچ کس نخواهند هراسید. به خدا سوگند، این حرمت اسلام،[[ حرمت]] قریش و حرمت عرب است. خدا را خدا را این کار را مکن و به [[کوفه]] [[مرو]] و خویشتن را در معرض [[بنی امیه]] قرار مده»<ref>شریف قریشی، باقر، حیاة الامام الحسین، ص٢٩-٣٠.</ref>.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۳ (کتاب)|بر آستان عاشورا ج۳]] ص ۸۱.</ref>
«ای [[پسر رسول خدا]]{{صل}}! درباره [[هتک حرمت]] [[اسلام]]، [[خدا]] را به یاد تو می‌آورم. درباره [[حرمت]] [[قریش]] و [[پیمان]] [[عرب]]، تو را به خدا [[سوگند]] می‌دهم. به خدا سوگند، اگر آنچه را که در دست [[بنی‌امیه]] است، [[طلب]] کنی، تو را بی‌گمان خواهند کشت و اگر تو را بکشند، پس از تو دیگر از هیچ کس نخواهند هراسید. به خدا سوگند، این حرمت اسلام،[[ حرمت]] قریش و حرمت عرب است. خدا را خدا را این کار را مکن و به [[کوفه]] [[مرو]] و خویشتن را در معرض [[بنی امیه]] قرار مده»<ref>شریف قریشی، باقر، حیاة الامام الحسین، ص٢٩-٣٠.</ref>.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۳ (کتاب)|بر آستان عاشورا ج۳]]، ص ۸۱.</ref>


===[[محمد بن حنفیه]]===
===[[محمد بن حنفیه]]===
خط ۱۵۴: خط ۱۵۴:
محمد هراسان شد و لرزه بر بند بند پیکرش افتاد و اشک‌هایش بر گونه‌هایش روان گشت، و گفت:
محمد هراسان شد و لرزه بر بند بند پیکرش افتاد و اشک‌هایش بر گونه‌هایش روان گشت، و گفت:
«تو که بر این حال بیرون می‌روی، پس چرا [[زنان]] و [[کودکان]] را با خود می‌بری؟».
«تو که بر این حال بیرون می‌روی، پس چرا [[زنان]] و [[کودکان]] را با خود می‌بری؟».
امام با [[عزم]] و [[آرامش]] فرمود: «خداوند مشیت فرموده است که آنان را [[اسیر]] ببیند»<ref>حر عاملی، احمد بن حسن، الدر المسلوک، ج۱، ص۱۰۹.</ref>.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۳ (کتاب)|بر آستان عاشورا ج۳]] ص ۸۲.</ref>
امام با [[عزم]] و [[آرامش]] فرمود: «خداوند مشیت فرموده است که آنان را [[اسیر]] ببیند»<ref>حر عاملی، احمد بن حسن، الدر المسلوک، ج۱، ص۱۰۹.</ref>.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۳ (کتاب)|بر آستان عاشورا ج۳]]، ص ۸۲.</ref>


===بانو [[ام سلمه]] ([[ام المؤمنین]])===
===بانو [[ام سلمه]] ([[ام المؤمنین]])===
خط ۱۶۲: خط ۱۶۲:
«مادر! من نیز می‌دانم که از [[ستم]] و [[دشمنی]] [[ذبح]] می‌شوم و خدای - عزوجل - [[مشیت]] فرموده است که [[زنان]] و [[کودکان]] و خانواده‌ام را آورده و کودکانم را سربریده و [[اسیر]] ببیند».
«مادر! من نیز می‌دانم که از [[ستم]] و [[دشمنی]] [[ذبح]] می‌شوم و خدای - عزوجل - [[مشیت]] فرموده است که [[زنان]] و [[کودکان]] و خانواده‌ام را آورده و کودکانم را سربریده و [[اسیر]] ببیند».
عامل و منبع [[مخالفت]] سه چیز بود: [[مکر]]، [[ضعف]] و [[ناتوانی]] در [[درک]].
عامل و منبع [[مخالفت]] سه چیز بود: [[مکر]]، [[ضعف]] و [[ناتوانی]] در [[درک]].
این سه عامل در شکل‌گیری مخالفت‌های سرسختانه‌ای که [[امام حسین]]{{ع}} هنگام [[سفر]] از [[حجاز]] به سوی [[عراق]] با آن مواجه شد، سهیم بودند.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۳ (کتاب)|بر آستان عاشورا ج۳]] ص ۸۳.</ref>
این سه عامل در شکل‌گیری مخالفت‌های سرسختانه‌ای که [[امام حسین]]{{ع}} هنگام [[سفر]] از [[حجاز]] به سوی [[عراق]] با آن مواجه شد، سهیم بودند<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۳ (کتاب)|بر آستان عاشورا ج۳]]، ص ۸۳.</ref>


==دو گروه از [[مردم]]، در [[همراهی]] حسین{{ع}}==
==دو گروه از [[مردم]]، در [[همراهی]] حسین{{ع}}==
خط ۱۷۱: خط ۱۷۱:
گروه دوم: گروهی بودند که [[گمان]] می‌کردند، حسین{{ع}} در آنچه درباره [[شهادت]] و [[مرگ]] می‌گوید، جدی نیست، بلکه در پی به دست آوردن [[حکومت]] و [[قدرت]] است.
گروه دوم: گروهی بودند که [[گمان]] می‌کردند، حسین{{ع}} در آنچه درباره [[شهادت]] و [[مرگ]] می‌گوید، جدی نیست، بلکه در پی به دست آوردن [[حکومت]] و [[قدرت]] است.
هنگامی که کار جدی شد و آنان دریافتند که حسین{{ع}} در کار خویش، جدی است، او را ترک گفتند و از او دست کشیدند.
هنگامی که کار جدی شد و آنان دریافتند که حسین{{ع}} در کار خویش، جدی است، او را ترک گفتند و از او دست کشیدند.
بنابراین، به جز گروهی از مؤمنان که تا واپسین دم [[زندگی]] خویش با حسین{{ع}} بودند، کسی با آن حضرت نماند.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۳ (کتاب)|بر آستان عاشورا ج۳]] ص ۸۴.</ref>
بنابراین، به جز گروهی از مؤمنان که تا واپسین دم [[زندگی]] خویش با حسین{{ع}} بودند، کسی با آن حضرت نماند<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۳ (کتاب)|بر آستان عاشورا ج۳]]، ص ۸۴.</ref>.


==نظر مخالفان درباره سفر حسین{{ع}}==
==نظر مخالفان درباره سفر حسین{{ع}}==
خط ۱۹۵: خط ۱۹۵:
حسین{{ع}} او را فرمود: «[[مردم عراق]] به من [[نامه]] نوشته‌اند و مرا سوی خویش خوانده‌اند».
حسین{{ع}} او را فرمود: «[[مردم عراق]] به من [[نامه]] نوشته‌اند و مرا سوی خویش خوانده‌اند».
[[عبدالله بن مطیع]] عرض کرد: «ای پسر پیمبر خدا! تو را به خدا مگذار [[حرمت]] اسلام بشکند... به خدا [[سوگند]]، اگر آنچه را که امویان در دست دارند، مطالبه کنی، بی‌گمان تو را می‌کشند و اگر تو را بکشند، پس از تو هرگز از کسی [[بیم]] نکنند»<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۱۷، ص۲۹۰؛ مجلسی، محمد باقر بن محمدتقی، بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۷۱.</ref>.
[[عبدالله بن مطیع]] عرض کرد: «ای پسر پیمبر خدا! تو را به خدا مگذار [[حرمت]] اسلام بشکند... به خدا [[سوگند]]، اگر آنچه را که امویان در دست دارند، مطالبه کنی، بی‌گمان تو را می‌کشند و اگر تو را بکشند، پس از تو هرگز از کسی [[بیم]] نکنند»<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۱۷، ص۲۹۰؛ مجلسی، محمد باقر بن محمدتقی، بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۷۱.</ref>.
این چکیده آرای گروه سوم بود؛ همانان که از بهر [[خیرخواهی]] برای حسین{{ع}}، از دو گروه پیشین متمایز می‌شوند.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۳ (کتاب)|بر آستان عاشورا ج۳]] ص ۸۴.</ref>
این چکیده آرای گروه سوم بود؛ همانان که از بهر [[خیرخواهی]] برای حسین{{ع}}، از دو گروه پیشین متمایز می‌شوند<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۳ (کتاب)|بر آستان عاشورا ج۳]]، ص ۸۴.</ref>.


==نظر [[امام حسین]]{{ع}} درباره [[سفر]] به [[عراق]]==
==نظر [[امام حسین]]{{ع}} درباره [[سفر]] به [[عراق]]==
خط ۲۰۷: خط ۲۰۷:
[[شهادت حسین]]{{ع}} و خاندانیان و [[صحابیان]] او با آن روش دردآور و فجیع، وجدان مسلمانان را بیدار ساخت و آنان را پشیمان نمود و قدرتشان داد تا [[آگاهی]] و اراده خویش را از نو باز یابند و [[اندیشه]] ورزند و خود سرنوشت‌شان را رقم زنند.
[[شهادت حسین]]{{ع}} و خاندانیان و [[صحابیان]] او با آن روش دردآور و فجیع، وجدان مسلمانان را بیدار ساخت و آنان را پشیمان نمود و قدرتشان داد تا [[آگاهی]] و اراده خویش را از نو باز یابند و [[اندیشه]] ورزند و خود سرنوشت‌شان را رقم زنند.
[[ابن عباس]]، [[عبدالله بن جعفر]]، [[محمد بن حنفیه]] و دیگر کسانی که حسین{{ع}} را [[اندرز]] می‌گفتند تا به سوی عراق [[سفر]] نکند، این گزینه سوم را [[درک]] نکرده بودند.
[[ابن عباس]]، [[عبدالله بن جعفر]]، [[محمد بن حنفیه]] و دیگر کسانی که حسین{{ع}} را [[اندرز]] می‌گفتند تا به سوی عراق [[سفر]] نکند، این گزینه سوم را [[درک]] نکرده بودند.
اینک برآنیم تا نکته‌ای مهم را یادآور شویم: ما احتمال می‌دهیم که امویان می‌کوشیدند تا حسین{{ع}} را از سفر به سوی عراق باز دارند و نقشی غیرمستقیم در هدایت و انگیختن این مخالفان داشتند تا بدین روی، حسین{{ع}} یکی از دو گزینه پیشین را بپذیرد که اگر می‌پذیرفت، موضع او برای [[قدرت]] و [[خلافت بنی‌امیه]] در دنیای اسلام، خطری به شمار نمی‌رفت، لیک [[امام]] این [[دسیسه]] [[اموی]] را دریافت و نگذاشت آن‌گونه که [[دوست]] دارند، بر او دست یابند.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۳ (کتاب)|بر آستان عاشورا ج۳]] ص ۸۷.</ref>
اینک برآنیم تا نکته‌ای مهم را یادآور شویم: ما احتمال می‌دهیم که امویان می‌کوشیدند تا حسین{{ع}} را از سفر به سوی عراق باز دارند و نقشی غیرمستقیم در هدایت و انگیختن این مخالفان داشتند تا بدین روی، حسین{{ع}} یکی از دو گزینه پیشین را بپذیرد که اگر می‌پذیرفت، موضع او برای [[قدرت]] و [[خلافت بنی‌امیه]] در دنیای اسلام، خطری به شمار نمی‌رفت، لیک [[امام]] این [[دسیسه]] [[اموی]] را دریافت و نگذاشت آن‌گونه که [[دوست]] دارند، بر او دست یابند<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۳ (کتاب)|بر آستان عاشورا ج۳]]، ص ۸۷.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۳٬۱۶۴

ویرایش