دیدگاههای علمای معاصر درباره ریشه اختیاری عصمت چیست؟ (پرسش) (نمایش مبدأ)
نسخهٔ ۱۳ اوت ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۲۶
، ۱۳ اوت ۲۰۲۳←پاسخها و دیدگاههای متفرقه
خط ۱۴۴: | خط ۱۴۴: | ||
'''[[علم ویژه]]''' | '''[[علم ویژه]]''' | ||
بسیاری از [[اندیشوران اسلامی]]، به ویژه در [[عصر]] کنونی علت و [[منشأ عصمت]] را نوعی خاصّ از [[علم]] و [[آگاهی]] میدانند <ref>طباطبائی، همان، ۲: ۱۳۹؛ همان، ۱۱: ۱۶۳؛ مطهری، همان، ۲: ۱۶۰؛ سبحانی، ۱۴۱۲، ۳: ۱۵۹</ref> به این بیان که وجود [[علم]] [[قطعی]] و تام نسبت به [[خدای متعال]] و [[صفات جمال و جلال]] او و یا [[علم تامّ]] نسبت به [[حقیقت]] [[معاصی]] و [[طاعات]] در [[نفس]] [[معصومان]]، موجب پیدایش صفت [[عصمت]] در ایشان میگردد. ناگفته نماند چنانکه در قول نخست بیان شد، اصل این دیدگاه کم و بیش در آثار کهن [[کلامی]] مطرح شده است <ref>جرجانی، همان، ۸: ۲۸۱؛ سیوری، همان: ۲۴۴</ref>. [[ولی]]، تا آنجا که نگارنده مطلع است، در سدههای پیشین، توضیح و تبیینی روشن درباره کیفیت این [[علم]] و روند تاثیر این [[علم]] در پیدایش [[قوه]] [[عصمت]]، مطرح نشده است؛ [[ولی]] [[اندیشوران]] متاخر در باب منشأ بودن «[[علم]]»، روشن، دقیق و مفصلتر وارد شدهاند <ref>برای نمونه ن.ک. طباطبائی، همان، ۲: ۱۳۴؛ مطهری، همان، ۲: ۱۵۹؛ سبحانی، همان، ۳: ۱۵۸</ref>. | بسیاری از [[اندیشوران اسلامی]]، به ویژه در [[عصر]] کنونی علت و [[منشأ عصمت]] را نوعی خاصّ از [[علم]] و [[آگاهی]] میدانند <ref>طباطبائی، همان، ۲: ۱۳۹؛ همان، ۱۱: ۱۶۳؛ مطهری، همان، ۲: ۱۶۰؛ سبحانی، ۱۴۱۲، ۳: ۱۵۹.</ref> به این بیان که وجود [[علم]] [[قطعی]] و تام نسبت به [[خدای متعال]] و [[صفات جمال و جلال]] او و یا [[علم تامّ]] نسبت به [[حقیقت]] [[معاصی]] و [[طاعات]] در [[نفس]] [[معصومان]]، موجب پیدایش صفت [[عصمت]] در ایشان میگردد. ناگفته نماند چنانکه در قول نخست بیان شد، اصل این دیدگاه کم و بیش در آثار کهن [[کلامی]] مطرح شده است <ref>جرجانی، همان، ۸: ۲۸۱؛ سیوری، همان: ۲۴۴.</ref>. [[ولی]]، تا آنجا که نگارنده مطلع است، در سدههای پیشین، توضیح و تبیینی روشن درباره کیفیت این [[علم]] و روند تاثیر این [[علم]] در پیدایش [[قوه]] [[عصمت]]، مطرح نشده است؛ [[ولی]] [[اندیشوران]] متاخر در باب منشأ بودن «[[علم]]»، روشن، دقیق و مفصلتر وارد شدهاند <ref>برای نمونه ن.ک. طباطبائی، همان، ۲: ۱۳۴؛ مطهری، همان، ۲: ۱۵۹؛ سبحانی، همان، ۳: ۱۵۸.</ref>. | ||
به نظر میرسد جناب [[علامه طباطبایی]] در ترسیم و تبیین زوایای مختلف این دیدگاه، موفقتر بودهاند، از این رو بخش حاضر را با محوریت کلمات ایشان پیگیری میکنیم: | به نظر میرسد جناب [[علامه طباطبایی]] در ترسیم و تبیین زوایای مختلف این دیدگاه، موفقتر بودهاند، از این رو بخش حاضر را با محوریت کلمات ایشان پیگیری میکنیم: | ||
یکم) بر اساس [[سنت]] و [[نظام]] سبب و مسببی، در [[نفس]] [[نبیّ]] یا [[ولیّ]] نسبت به [[رفتار]] [[معصومانه]]، سبب/ عامل قریبی وجود دارد که موجب تحقق صفت «[[عصمت]]» میشود و چنین نیست که همه چیز بدون دخالت [[معصوم]]، مستقیما توسط [[خداوند]] انجام گیرد؛[۲]؛ چراکه این فرض، تبعات فاسدی دارد؛ مانند: خروج [[معصوم]] از فاعلیّت [[علمی]] و ارادی. در حالی که شخص [[معصوم]]، یکی از افراد [[بشر]] است که [[افعال]] اختیاری وی، برخاسته از [[علم]] و [[اراده]] است <ref>طباطبائی، همان، ۲: ۱۳۹</ref>. | یکم) بر اساس [[سنت]] و [[نظام]] سبب و مسببی، در [[نفس]] [[نبیّ]] یا [[ولیّ]] نسبت به [[رفتار]] [[معصومانه]]، سبب/ عامل قریبی وجود دارد که موجب تحقق صفت «[[عصمت]]» میشود و چنین نیست که همه چیز بدون دخالت [[معصوم]]، مستقیما توسط [[خداوند]] انجام گیرد؛[۲]؛ چراکه این فرض، تبعات فاسدی دارد؛ مانند: خروج [[معصوم]] از فاعلیّت [[علمی]] و ارادی. در حالی که شخص [[معصوم]]، یکی از افراد [[بشر]] است که [[افعال]] اختیاری وی، برخاسته از [[علم]] و [[اراده]] است <ref>طباطبائی، همان، ۲: ۱۳۹.</ref>. | ||
دوم) عاملی که منشأ [[ملکه عصمت]] میگردد، از سنخ «[[علم]]» است.؛ چراکه به طور کلی، چه در [[معصوم]] و چه در غیر [[معصوم]]، فعلی اختیاری شمرده میشود که: [[علم]] و [[آگاهی]] در تحقق آن فعل دخیل باشد (سهمی از علیّت را داشته باشد). جناب علامه علاوه بر تبیین عقلی و فلسفی این مطلب <ref>ن.ک: طباطبائی، بیتا[الف]: مرحله۱۲، فصل ۱۳</ref>، [[تلاش]] کرده تا دیدگاه یاد شده را از [[آیات]] و [[روایات]] نیز به دست آورد <ref>همو، بیتا، ۲: ۱۳۸</ref>. برخی از [[ادله نقلی]] که بدان استناد کردهاند، عبارتست از: | دوم) عاملی که منشأ [[ملکه عصمت]] میگردد، از سنخ «[[علم]]» است.؛ چراکه به طور کلی، چه در [[معصوم]] و چه در غیر [[معصوم]]، فعلی اختیاری شمرده میشود که: [[علم]] و [[آگاهی]] در تحقق آن فعل دخیل باشد (سهمی از علیّت را داشته باشد). جناب علامه علاوه بر تبیین عقلی و فلسفی این مطلب <ref>ن.ک: طباطبائی، بیتا[الف]: مرحله۱۲، فصل ۱۳.</ref>، [[تلاش]] کرده تا دیدگاه یاد شده را از [[آیات]] و [[روایات]] نیز به دست آورد <ref>همو، بیتا، ۲: ۱۳۸.</ref>. برخی از [[ادله نقلی]] که بدان استناد کردهاند، عبارتست از: | ||
الف. {{متن قرآن|وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ أَن يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلاُّ أَنفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِن شَيْءٍ وَأَنزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا}}، <ref>«و اگر فضل خدا و رحمتش از تو دستگیرى نمىکرد، چیزى نمانده بود که طایفهاى از کفار تو را گمراه کنند هر چند که جز خودشان را گمراه نمىکنند و خردلى به تو ضرر نمىزنند، چون خدا کتاب و حکمت بر تو نازل کرده و چیزهایى به تو آموخته که نه مىدانستى و نه مىتوانستى بدانى و فضل خدا بر تو بزرگ بود».، سوره نساء، آیه ۱۱۳</ref>. | الف. {{متن قرآن|وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ أَن يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلاُّ أَنفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِن شَيْءٍ وَأَنزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا}}، <ref>«و اگر فضل خدا و رحمتش از تو دستگیرى نمىکرد، چیزى نمانده بود که طایفهاى از کفار تو را گمراه کنند هر چند که جز خودشان را گمراه نمىکنند و خردلى به تو ضرر نمىزنند، چون خدا کتاب و حکمت بر تو نازل کرده و چیزهایى به تو آموخته که نه مىدانستى و نه مىتوانستى بدانى و فضل خدا بر تو بزرگ بود».، سوره نساء، آیه ۱۱۳.</ref>. | ||
به نظر [[علامه طباطبایی]] و برخی دیگر از [[مفسران]] (برای نمونه: مکارم شیرازی، ۱۳۷۴، ۴: ۱۲۳</ref>، [[آیه]] فوق، به طور [[اجمال]] به مسئله [[مصونیت]] [[پیامبر]]{{صل}} از [[خطا]]، [[اشتباه]] و [[گناه]] اشاره مىکند و مىگوید: اگر امدادهاى الهى شامل حال تو نبود تو را [[گمراه]] مىساختند ولى با وجود این امدادها، [[قادر]] به این [[کار]] نخواهند بود و هیچگونه زیانى در این راه به تو نمىرسانند. ایشان [[معتقد]] است آن [[الطاف]] پنهان و [[فضل]] [[عظیم]] که [[ایمنی]] بخش [[پیامبر]]{{صل}} است، نوعی «[[علم]]» است: | به نظر [[علامه طباطبایی]] و برخی دیگر از [[مفسران]] (برای نمونه: مکارم شیرازی، ۱۳۷۴، ۴: ۱۲۳.</ref>، [[آیه]] فوق، به طور [[اجمال]] به مسئله [[مصونیت]] [[پیامبر]]{{صل}} از [[خطا]]، [[اشتباه]] و [[گناه]] اشاره مىکند و مىگوید: اگر امدادهاى الهى شامل حال تو نبود تو را [[گمراه]] مىساختند ولى با وجود این امدادها، [[قادر]] به این [[کار]] نخواهند بود و هیچگونه زیانى در این راه به تو نمىرسانند. ایشان [[معتقد]] است آن [[الطاف]] پنهان و [[فضل]] [[عظیم]] که [[ایمنی]] بخش [[پیامبر]]{{صل}} است، نوعی «[[علم]]» است: | ||
از [[ظاهر]] [[کلام]] {{متن قرآن|وَأَنزَلَ اللَّهُ... وَعَلَّمَكَ...}} بر مىآید که در [[مقام]] تعلیل فراز: {{متن قرآن|وَمَا يَضُرُّونَكَ مِن شَيْءٍ}}، و یا مجموع عبارت: {{متن قرآن|وَمَا يُضِلُّونَ إِلاُّ أَنفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِن شَيْءٍ}} است؛ در هر حال این تعلیل چنین مینماید که: علت اینکه [[مردم]] نمىتوانند [[رسول خدا]]{{صل}} را [[گمراه]] کنند و یا ضررى به آن جناب برسانند، همین انزال کتاب و [[تعلیم]][[ حکمت]] است که ملاک در [[عصمت]] آن [[حضرت]] است. از [[ظاهر]] این [[آیه]] بر مىآید، آن چیزى که [[عصمت]] به وسیله آن تحقق مىیابد و شخص [[معصوم]] به وسیله آن [[معصوم]] مىشود، نوعى از [[علم]] است. علمى است که نمىگذارد صاحبش [[مرتکب معصیت]] و [[خطا]] گردد. به عبارتى دیگر علمى است که مانع از [[ضلالت]] مىشود. هم چنان که سایر [[اخلاق پسندیده]] از قبیل [[شجاعت]] و [[عفت]] و [[سخاوت]] نیز هر کدامش صورتى است علمى که در [[نفس]] صاحبش [[راسخ]] شده و باعث مىشود آثار آن بروز کند. و مانع مىشود از اینکه صاحبش متصف به [[ضد]] آن صفات گردد، مثلا آثار [[جبن]] و [[تهور]] و [[خمود]] و [[شره]] و [[بخل]] و [[تبذیر]] از او بروز کند (طباطبائی، همان، ۵: ۷۸</ref>. | از [[ظاهر]] [[کلام]] {{متن قرآن|وَأَنزَلَ اللَّهُ... وَعَلَّمَكَ...}} بر مىآید که در [[مقام]] تعلیل فراز: {{متن قرآن|وَمَا يَضُرُّونَكَ مِن شَيْءٍ}}، و یا مجموع عبارت: {{متن قرآن|وَمَا يُضِلُّونَ إِلاُّ أَنفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِن شَيْءٍ}} است؛ در هر حال این تعلیل چنین مینماید که: علت اینکه [[مردم]] نمىتوانند [[رسول خدا]]{{صل}} را [[گمراه]] کنند و یا ضررى به آن جناب برسانند، همین انزال کتاب و [[تعلیم]][[ حکمت]] است که ملاک در [[عصمت]] آن [[حضرت]] است. از [[ظاهر]] این [[آیه]] بر مىآید، آن چیزى که [[عصمت]] به وسیله آن تحقق مىیابد و شخص [[معصوم]] به وسیله آن [[معصوم]] مىشود، نوعى از [[علم]] است. علمى است که نمىگذارد صاحبش [[مرتکب معصیت]] و [[خطا]] گردد. به عبارتى دیگر علمى است که مانع از [[ضلالت]] مىشود. هم چنان که سایر [[اخلاق پسندیده]] از قبیل [[شجاعت]] و [[عفت]] و [[سخاوت]] نیز هر کدامش صورتى است علمى که در [[نفس]] صاحبش [[راسخ]] شده و باعث مىشود آثار آن بروز کند. و مانع مىشود از اینکه صاحبش متصف به [[ضد]] آن صفات گردد، مثلا آثار [[جبن]] و [[تهور]] و [[خمود]] و [[شره]] و [[بخل]] و [[تبذیر]] از او بروز کند (طباطبائی، همان، ۵: ۷۸.</ref>. | ||
[[ب]]. {{متن قرآن|وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ}}؛ «آن [[زن]] قصد او کرد؛ و او نیز، اگر [[برهان]] [[پروردگار]] را نمىدید، قصد وى مىنمود. اینچنین کردیم تا بدى و [[فحشا]] را از او دور سازیم؛ چراکه او از [[بندگان]] [[مخلص]] ما بود»، [[سوره یوسف]]، [[آیه]] ۲۴ </ref>. | [[ب]]. {{متن قرآن|وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ}}؛ «آن [[زن]] قصد او کرد؛ و او نیز، اگر [[برهان]] [[پروردگار]] را نمىدید، قصد وى مىنمود. اینچنین کردیم تا بدى و [[فحشا]] را از او دور سازیم؛ چراکه او از [[بندگان]] [[مخلص]] ما بود»، [[سوره یوسف]]، [[آیه]] ۲۴ .</ref>. | ||
[[علامه طباطبایی]] با استناد به «[[رؤیت]][[ برهان]]» در این [[آیه شریفه]] و نیز [[آیه]] ۳۳ از همین [[سوره]] {{متن قرآن|وَإِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُن مِّنَ الْجَاهِلِينَ}} [[تلاش]] کردهاند تا منشأیت «[[علم]]، [[رؤیت]]» را نسبت به [[عصمت]]، تبیین کنند: | [[علامه طباطبایی]] با استناد به «[[رؤیت]][[ برهان]]» در این [[آیه شریفه]] و نیز [[آیه]] ۳۳ از همین [[سوره]] {{متن قرآن|وَإِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُن مِّنَ الْجَاهِلِينَ}} [[تلاش]] کردهاند تا منشأیت «[[علم]]، [[رؤیت]]» را نسبت به [[عصمت]]، تبیین کنند: | ||
پس [[رؤیت]]،[[ برهان]] [[ربّ]] همان عاملی است که [[خداوند]] به سبب آن [[سوء]] و [[فحشاء]] را از [[یوسف]]{{ع}} منصرف نمود... و آن «[[برهان]] [[ربّ]]» که [[یوسف]]{{ع}} از جانب [[پروردگار]] خود دید، هر چند [[کلام الله مجید]] [[حقیقت]] آن را کاملا روشن نکرده [[ولی]] به هر حال یکى از اسباب [[یقین]] بوده که با آن، دیگر [[جهل]] و ضلالتى باقى نمانده، و [[کلام]] [[یوسف]]{{ع}} آنجا که با خداى خود [[مناجات]] مىکند، [[دلالت]] بر این معنا دارد، آنجا که مىگوید: {{متن قرآن|وَإِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُن مِّنَ الْجَاهِلِينَ}} این جملات [[دلیل]] بر این نیز هست که سبب مذکور از قبیل [[علوم]] متعارف یعنى [[علم]] به [[حسن و قبح]] و [[مصلحت]] و [[مفسده]] [[افعال]] نبوده است؛ زیرا اینگونه [[علوم]] گاهى با [[ضلالت]] و [[معصیت]] جمع مىشود. پس آن برهانى که [[یوسف]]{{ع}} از [[پروردگار]] خود دید، همان برهانى است که [[خدا]] به [[بندگان]] [[مخلص]] خود نشان مىدهد و آن نوعى از [[علم]] مکشوف و [[یقین]] مشهود و دیدنى است، که [[نفس]] آدمى با دیدن آن چنان [[مطیع]] و [[تسلیم]] مىشود که دیگر به هیچ [[وجه]] میل به [[معصیت]] نمىکند <ref>همان، ۱۱: ۱۲۹</ref> | پس [[رؤیت]]،[[ برهان]] [[ربّ]] همان عاملی است که [[خداوند]] به سبب آن [[سوء]] و [[فحشاء]] را از [[یوسف]]{{ع}} منصرف نمود... و آن «[[برهان]] [[ربّ]]» که [[یوسف]]{{ع}} از جانب [[پروردگار]] خود دید، هر چند [[کلام الله مجید]] [[حقیقت]] آن را کاملا روشن نکرده [[ولی]] به هر حال یکى از اسباب [[یقین]] بوده که با آن، دیگر [[جهل]] و ضلالتى باقى نمانده، و [[کلام]] [[یوسف]]{{ع}} آنجا که با خداى خود [[مناجات]] مىکند، [[دلالت]] بر این معنا دارد، آنجا که مىگوید: {{متن قرآن|وَإِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُن مِّنَ الْجَاهِلِينَ}} این جملات [[دلیل]] بر این نیز هست که سبب مذکور از قبیل [[علوم]] متعارف یعنى [[علم]] به [[حسن و قبح]] و [[مصلحت]] و [[مفسده]] [[افعال]] نبوده است؛ زیرا اینگونه [[علوم]] گاهى با [[ضلالت]] و [[معصیت]] جمع مىشود. پس آن برهانى که [[یوسف]]{{ع}} از [[پروردگار]] خود دید، همان برهانى است که [[خدا]] به [[بندگان]] [[مخلص]] خود نشان مىدهد و آن نوعى از [[علم]] مکشوف و [[یقین]] مشهود و دیدنى است، که [[نفس]] آدمى با دیدن آن چنان [[مطیع]] و [[تسلیم]] مىشود که دیگر به هیچ [[وجه]] میل به [[معصیت]] نمىکند <ref>همان، ۱۱: ۱۲۹.</ref> | ||
ناگفته نماند برخی از [[مفسران]] [[شیعی]] و [[سنی]]، در این بیان با [[علامه]] هم سو بوده و [[رؤیت]] [[برهان]] را حمل بر نوعی «[[علم]]/ [[کشف]]» کردهاند <ref>برای نمونه: ن.ک: طبرسی، ۱۳۷۲، ۵: ۳۴۴؛ آلوسی، ۱۴۱۵، ۶: ۴۰۵</ref> در مقابل برخی معتقدند آن «[[برهان]] [[ربّ]]»، عاملی خارج از [[نفس]] [[حضرت یوسف]]{{ع}} بوده که وی را از [[گناه]] یا قصد [[گناه]] منصرف نموده است <ref>طباطبائی، همان، ۱۱: ۳۱-۳۲</ref> اینکه آن عامل [[خارجی]] چه بود و نحوه منصرف نمودن آن چگونه بود، مورد [[اختلاف]] [[مفسران]] است که اغلب دیدگاه ها با [[عصمت پیامبر]] و یا [[مختار]] بودن وی، ناسازگار است. | ناگفته نماند برخی از [[مفسران]] [[شیعی]] و [[سنی]]، در این بیان با [[علامه]] هم سو بوده و [[رؤیت]] [[برهان]] را حمل بر نوعی «[[علم]]/ [[کشف]]» کردهاند <ref>برای نمونه: ن.ک: طبرسی، ۱۳۷۲، ۵: ۳۴۴؛ آلوسی، ۱۴۱۵، ۶: ۴۰۵.</ref> در مقابل برخی معتقدند آن «[[برهان]] [[ربّ]]»، عاملی خارج از [[نفس]] [[حضرت یوسف]]{{ع}} بوده که وی را از [[گناه]] یا قصد [[گناه]] منصرف نموده است <ref>طباطبائی، همان، ۱۱: ۳۱-۳۲.</ref> اینکه آن عامل [[خارجی]] چه بود و نحوه منصرف نمودن آن چگونه بود، مورد [[اختلاف]] [[مفسران]] است که اغلب دیدگاه ها با [[عصمت پیامبر]] و یا [[مختار]] بودن وی، ناسازگار است. | ||
[[تسدید روح]] | '''[[تسدید روح]]''' | ||
در برخی [[روایات]]، عامل [[مصونیت]] و [[حفظ]] از [[خطا]] و [[گناه]]، [[روح القدس]] نامیده شده است <ref>کلینی، بیتا، ۱: ۱۷۳</ref> [[علامه طباطبایی]] بر این [[باور]] است که آن «[[روح]] مسدّد» عاملی خارج [[نفس]] [[نبیّ]] نبوده بلکه همان «[[علم]] و [[بینش]]» است که به وی [[عطا]] شده است: | در برخی [[روایات]]، عامل [[مصونیت]] و [[حفظ]] از [[خطا]] و [[گناه]]، [[روح القدس]] نامیده شده است <ref>کلینی، بیتا، ۱: ۱۷۳.</ref> [[علامه طباطبایی]] بر این [[باور]] است که آن «[[روح]] مسدّد» عاملی خارج [[نفس]] [[نبیّ]] نبوده بلکه همان «[[علم]] و [[بینش]]» است که به وی [[عطا]] شده است: | ||
این [[موهبت الهی]] که ما آن را به نام نیروى [[عصمت]] مىنامیم، نوعى از [[علم]] و [[شعور]] است که با سایر انواع [[علوم]] از این جهت مغایرت دارد که مغلوب سایر قواى شعورى نمیگردد، بلکه همیشه بر سایر قوا [[غالب]] و [[قاهر]] است و همه را به [[خدمت]] خود در مىآورد. و به همین جهت است که صاحبش را از کل ضلالتها و خطاها [[حفظ]] مىکند. در [[روایات]] نیز آمده که [[رسول خدا]]{{صل}} و [[امام]]{{ع}} روحى داشتهاند به نام [[روح القدس]] که آنان را [[تسدید]] مىکرده و از [[معصیت]] و [[خطا]] [[حفظ]] مىنموده و این همان روحى است که در [[آیه شریفه]] بدان اشاره نموده است: {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلا الإِيمَانُ وَلَكِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِي بِهِ مَنْ نَّشَاء مِنْ عِبَادِنَا}} <ref>سوره شوری، آیه ۵۲</ref> البته این وقتى است که ما [[ظاهر]] و [[تنزیل]] [[آیه]] را در نظر بگیریم و ظاهرش همین است که [[خداى تعالى]] کلمه [[روح]] را به عنوان [[معلم]] و هادى بر پیامبرش [[القا]] نموده است <ref>طباطبائی، همان، ۵: ۸۰</ref>. | این [[موهبت الهی]] که ما آن را به نام نیروى [[عصمت]] مىنامیم، نوعى از [[علم]] و [[شعور]] است که با سایر انواع [[علوم]] از این جهت مغایرت دارد که مغلوب سایر قواى شعورى نمیگردد، بلکه همیشه بر سایر قوا [[غالب]] و [[قاهر]] است و همه را به [[خدمت]] خود در مىآورد. و به همین جهت است که صاحبش را از کل ضلالتها و خطاها [[حفظ]] مىکند. در [[روایات]] نیز آمده که [[رسول خدا]]{{صل}} و [[امام]]{{ع}} روحى داشتهاند به نام [[روح القدس]] که آنان را [[تسدید]] مىکرده و از [[معصیت]] و [[خطا]] [[حفظ]] مىنموده و این همان روحى است که در [[آیه شریفه]] بدان اشاره نموده است: {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلا الإِيمَانُ وَلَكِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِي بِهِ مَنْ نَّشَاء مِنْ عِبَادِنَا}} <ref>سوره شوری، آیه ۵۲.</ref> البته این وقتى است که ما [[ظاهر]] و [[تنزیل]] [[آیه]] را در نظر بگیریم و ظاهرش همین است که [[خداى تعالى]] کلمه [[روح]] را به عنوان [[معلم]] و هادى بر پیامبرش [[القا]] نموده است <ref>طباطبائی، همان، ۵: ۸۰.</ref>. | ||
ایشان در موضعی دیگر میفرماید: | ایشان در موضعی دیگر میفرماید: در [[روایات]] از آن ([[علم ویژه]]) به این صورت تعبیر شده است که: [[پیامبر]]{{صل}} و [[امام]]{{ع}} [[روحی]] به نام «[[روح القدس]]» دارند که آنان را از [[گناه]] و [[معصیت]] باز میدارد (همان). | ||
سوم) [[علم]] و بینشی که [[نبیّ]] یا [[ولیّ]] بدان مجهز است، هبهای است و نه اکتسابی <ref>ربانی گلپایگانی، ۱۳۸۲: ۳۷۰.</ref> به عبارتی، [[عصمت]]، نتیجه [[علمی]] است که [[خداوند]] به ایشان [[افاضه]] نموده است. البته هبه این [[فضل]] [[عظیم]]، براساس [[علم]]،[[ حکمت]] و [[عدالت]] است[۳]؛ همانگونه که میفرماید: {{متن قرآن|اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ}} <ref>«خداوند آگاهتر است که رسالت خویش را کجا قرار دهد». سوره انعام، آیه ۱۲۴.</ref>. | |||
[[علامه طباطبایی]] درباره تفضلی بودن [[علمی]] که [[منشأ عصمت]] است ذیل آیه۱۱۳ [[سوره نساء]] {{متن قرآن|وَأَنزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ}} میگویند: «مراد از: {{متن قرآن|وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ}} این است که نوعی [[علم]] از جانب خود به تو [[عطا]] کرد که اسباب عادی [[معرفت]] نمیتوانست آن را برای تو به ارمغان بیاورد. از آنچه [[گذشت]] معلوم میشود که این [[موهبت الهی]]- که آن را نیروی [[عصمت]] مینامیم- نوعی از [[علم]] و [[شعور]] است <ref>طباطبائی، همان، ۵: ۸۰.</ref>. | |||
[[علامه | چهارم) [[علم]] ویژهای که [[منشأ عصمت]] است، [[طبیعت]] [[انسانی]] شخص [[معصوم]] و فاعلیت اختیاری وی را از بین نمیبرد؛ چراکه [[علم]] و [[آگاهی]] از مبادی «فعل اختیاری» است و نه منافی با آن. جناب [[علامه]] با [[تمسک]] به برخی [[آیات قرآنی]]، به تبیین این مسأله میپردازد: [[علم مزبور]]، یعنى [[ملکه عصمت]] در عین اینکه از اثرش [[تخلف]] ندارد و اثرش قطعى و دائمى است، [[طبیعت]] انسانى را- که همان [[مختار]] بودن در [[افعال]] ارادى خویش است-[[ تغییر]] نداده، او را مجبور و [[مضطر]] به [[عصمت]] نمىکند. [[علم]]، چگونه مىتواند چنین کند، با اینکه [[علم]]، خود یکى از مبادى [[اختیار]] است، و مجرد قوى بودن [[علم]] باعث نمىشود مگر قوى شدن [[اراده]] را. مثلا کسى که [[طالب]] [[سلامت]] است وقتى [[یقین]] کند که فلان چیز سم کشنده آنى است، هر [[قدر]] هم که یقینش قوى باشد او را مجبور به اجتناب از سم نمىکند، بلکه وادارش مىکند به اینکه با [[اختیار]] خود از شرب آن مایع سمى خوددارى کند. آرى، وقتى عاملى [[انسان]] را مجبور به عمل و یا ترک عملى مىکند که [[انسان]] را از یکى از دو طرف فعل و ترک بیرون نموده و امکان فعل و ترک را مبدل به [[امتناع]] یکى از آن دو بسازد.[[ شاهد]] این مدعا آیه {{متن قرآ«|وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ * ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَلَوْ أَشْرَكُواْ لَحَبِطَ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَعْمَلُونَ}} <ref>سوره انعام، آیات ۸۷-۸۸.</ref> است که [[دلالت]] مىکند بر اینکه [[شرک]] براى [[انبیاء]] با اینکه [[خداوند]] برگزیده و هدایتشان کرده، ممکن است؛ گرچه [[اجتباء]] و [[هدایت]] الهى مانع از آن است. و این معنا را آیه {{متن قرآن|ا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ}} <ref>سوره مائده، آیه ۶۷.</ref>. و نیز آیاتى دیگر مىرساند. پس شخص [[معصوم]] با [[اراده]] و [[اختیار]] خودش از [[معصیت]] منصرف مىشود، و اگر منصرف شدن [[معصوم]] را به [[عصمت]] ایشان نسبت دهیم، مانند انصراف غیرمعصوم است که به [[توفیق]] خدایى نسبت مىدهیم. ما با [[وجدان]] خود این معنا را [[درک]] مىکنیم که در [[اعمال]] [[خیر و شر]]، هیچ سببى که با [[نفس]] ما [[منازعه]] نماید و بر ما [[غالب]] شود وجود ندارد و تنها [[نفس]] ما است که اعمالى را از روى [[شعور]] و ارادهاى ناشى از [[شعور]] که هر دو ([[شعور]] و [[اراده]]) [[قائم]] به [[نفس]] است، انجام مىدهد. پس هر منشأ و عاملی را که [[دلیل]] نقلى و عقلى وراى نفس ما [[اثبات]] مىکند- از قبیل [[فرشته]] و [[شیطان]]- سببهایى است طولى، نه عرضى<ref>همان: ۱۱: ۱۶۳-۱۶۴.</ref>. | ||
'''[[علم موهوب]] [[خاص]]''' | |||
برخی گفتهاند: آن [[علم]] تفضلی و هبهای که [[منشأ عصمت]] است از قبیل [[علوم]] متعارف و ذهنیِ صرف نیست <ref>سبحانی، همان، ۳: ۱۶۱؛ جوادی آملی، ۱۳۹۰: ۱۹۸.</ref> این [[علم]]، نوعی [[کشف و شهود]] است؛ [[علمی]] است قهّار که به هیچ [[وجه]]، [[مقهور]] و منسیّ قرار نمیگیرد <ref>ن.ک. سبحانی، همان، ۳: ۱۶۰.</ref>. | |||
[[ | [[امام خمینی]] (ره) در تبیین این بُعد از [[منشأ عصمت]] مینویسند: [[عصمت]]... حالتی است نفسانیه و نوری است [[باطنیه]] که از [[نور]] کامل [[یقین]] و [[اطمینان]] تامّ حاصل میشود. آنچه از خطیئات و [[معاصی]] که از بنی الانسان صادر میشود، از نقصان [[یقین]] و [[ایمان]] است. [[یقین]] کامل [[انبیاء]] و [[اطمینان]] تامّ آنها که از [[مشاهده]] حضوریه حاصل شده، آنها را [[معصوم از خطا]] نموده <ref>امام خمینی، چهل حدیث: ۵۵۲.</ref>. | ||
[[علم | [[علامه طباطبایی]] این [[علم]]/ [[بینش]] را اولاً: نوعی «[[رؤیت]] و [[شهود]]» و ثانیاً: غیر مغلوب میدانند. ایشان ذیل آیه۲۴ [[سوره یوسف]] {{متن قرآن|وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء}} مینویسند: بی [[تردید]] آن برهانى که [[یوسف]]{{ع}} از [[پروردگار]] خود دید، همان برهانى است که [[خدا]] به [[بندگان]] [[مخلص]] خود نشان مىدهد و آن نوعى از [[علم]] مکشوف و [[یقین]] مشهود و دیدنى است، که [[نفس]] آدمى با دیدن آن چنان [[مطیع]] و [[تسلیم]] مىشود که دیگر به هیچ [[وجه]] میل به [[معصیت]] نمىکند <ref>همان، ۱۱: ۱۲۹.</ref>. | ||
در موضعی دیگر آن [[علم]] را چنین توصیف میکند: نیرویى که آن را [[عصمت]] مینامیم، یک سبب علمى متعارف نیست؛ بلکه سببى است علمى و شعورى که به هیچ [[وجه]] مغلوب هیچ سبب دیگر نمىشود. و اگر از این قبیل سببهاى شعورى معمولى بود بهطور [[یقین]] [[تخلف]] در آن راه مىیافت و احیانا بى اثر مىشد. پس معلوم مىشود این [[علم]] از غیر سنخ سایر [[علوم]] و [[ادراکات]] متعارفه است که از راه اکتساب و [[تعلّم]] عاید مىشود. [[خداى تعالى]] در بیانی ویژه به [[رسول اکرم]]{{صل}} مىفرماید: {{متن قرآن|وَأَنزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ}} <ref>سوره نساء، آیه ۱۱۳.</ref> این بیان، خطابی خاص است که [[واقعیت]] آن را آن طور که باید نمىفهمیم؛ زیرا ما انسانهاى معمولى آن ذوقى که [[حقیقت]] این [[علم]] را [[درک]] بکند، نداریم <ref>همان، ۵: ۷۹-۸۰.</ref>. | |||
[[ | درباره اینکه متعلَق این «[[علم ویژه]] و یا [[کشف و شهود]]» چیست؟ [[اندیشمندان]] عبارات مختلفی دارند. [[علامه طباطبایی]] در [[تفسیر]] «[[المیزان]]»، در برخی مواضع صرفا به سببیت «[[علم ویژه]]» پرداخته و توضیحی درباره مورد [[علم]] ندادهاند <ref>همان، ۵: ۷۸.</ref> و در برخی از مواضع، متعلق [[علم]] را خدای متعالی و [[اسماء]] حسنای او دانستهاند، با این توضیح که: برخی از [[انسان]] ها در [[سایه]] [[عنایات الهی]] از [[معرفت]] تام و کاملی نسبت به [[خدای تعالی]] برخوردارند که لازمه این [[معرفت شهودی]] و تامّ، محبتی خاص است که تمام وجود [[انسان]] را فرا میگیرد و در نهایت این [[علم]] و آن [[حبّ]]، منجرّ به [[ملکه عصمت]] میشود. جناب [[علامه]] در [[مقام]] معرفی [[طایفه]] ای از [[انسان]] ها که عبادتشان «حبّی» است، مینویسند: دسته سوم طبقه علماى باللَّه هستند؛... اینان [[خدا]] را نه از [[ترس]] [[عبادت]] مىکنند و نه از روى [[طمع]] به [[ثواب]]؛ بلکه او را [[عبادت]] مىکنند براى اینکه سزاوار [[عبادت]] است. ایشان چون [[خدا]] را با [[اسماء]] حسنى و [[صفات ]][[برتری]] که سزاوار اوست، شناختهاند و در نتیجه فهمیدهاند که [[خداوند]]، [[پروردگار]] و [[مالک]] [[سود]] و [[اراده]] و رضاى ایشان و [[مالک]] هر چیز دیگرى غیر ایشان است. و خود را هم فقط [[بنده]] او دیدند؛..؛ لذا اولاً به [[عبادت خدا]] مىپردازند و ثانیاً از آنچه که مىکنند و آنچه که نمىکنند جز روى [[خدا]] و توجه به او چیز دیگر در نظر نداشتهاند... این دسته از آنجایى که تمامى رغبتها و [[امیال]] مختلف خود را متوجه یک سو کردهاند، و آن هم رضاى [[خدا]] است، و تنها [[غایت]] و نتیجهاى که در نظر گرفتهاند، خداست؛ لذا [[محبت به خدا]] در دلهایشان مستقر شده است. بنابراین، چنین کسى در [[کارها]]، آن کارى را [[دوست]] مىدارد که [[خدا]] [[دوست]] بدارد و آن کارى را [[دشمن]] مىدارد که [[خدا]] [[دشمن]] بدارد. به خاطر رضاى [[خدا]]، راضى و به خاطر [[خشم خدا]]، [[خشمگین]] مىشود و این [[محبت]] نورى مىشود که راه عمل را براى او روشن مىسازد، هم چنان که فرموده: {{متن قرآن|أَوَ مَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ}} <ref>سوره انعام، آیه ۱۲۲.</ref> و روحی مىشود که او را به [[خیرات]] وامىدارد، هم چنان که فرموده: {{متن قرآ«|وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ}} <ref>سوره مجادله، آیه ۲۲.</ref> و همین است سرِّ اینکه از چنین کسى جز [[جمیل]] و [[خیر]] سرنمىزند و هیچ [[مکروه]] و شرى را مرتکب نمىگردد <ref>همان، ۱۱: ۱۵۸-۱۶۳.</ref>. | ||
و گاهی [[اذعان]] به [[عبودیت]] را همان [[علمی]] دانسته که [[منشأ عصمت]] میگردد: {{عربی|فصدور الأفعال عن النبی{{صل}} بوصف الطاعة دائما لیس إلا لأن العلم الذی یصدر عنه فعله بالمشیة صورة علمیة صالحة غیر متغیرة، و هو الإذعان بوجوب العبودیة دائما}} <ref>همان، ۲: ۱۳۹.</ref>. | |||
ایشان در موضعی دیگر در تبیین موقعیت [[خواص]] از [[اولیاء الهی]] و اینکه بین ایشان و [[حق تعالی]] حجابی نیست و [[ملکوت]] اشیاء و [[حقایق]] بر ایشان منکشف است، میگویند: این [[طایفه]]، همان مقربانى هستند که به [[قرب]] [[خداى تعالى]] رسیده و [[رستگار]] شدهاند؛ چون دیگر چیزى که میان آنان و پروردگارشان [[حائل]] گردد باقى نمانده است، نه در [[محسوسات]] و نه موهومات، و نه آنچه مورد هوا و خواهش [[نفس]] و یا مورد تلبیس [[شیطان]] باشد؛ زیرا هر چه که در برابر آنان قرار گیرد آیتى خواهد بود که کاشف از [[حق]] تعالى است نه حجابى که میان آنان و حضرتش ساتر شود. به همین جهت [[خداوند]] [[علم الیقین]] را بر ایشان [[افاضه]] مىکند و [[کشف]] مىکند براى ایشان از آنچه که نزد او است از حقایقى که از دیدگان مادىِ [[کور]] مستور است، هم چنان که در [[آیه]] {{متن قرآ«|کَلَّا إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّینَ وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ کِتابٌ مَرْقُومٌ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ}} <ref>سوره مطففین، آیات ۲۱-۱۸.</ref> و [[آیه]] {{متن قرآن|کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ}} <ref>سوره تکاثر، آیات۶-۵.</ref>، به این معنا اشاره فرموده است <ref>همان، ۱۱: ۱۶۱.</ref>. | |||
ایشان در موضعی دیگر در تبیین موقعیت [[خواص]] از [[اولیاء الهی]] و اینکه بین ایشان و [[حق تعالی]] حجابی نیست و [[ملکوت]] اشیاء و [[حقایق]] بر ایشان منکشف است، میگویند: | |||
این [[طایفه]]، همان مقربانى هستند که به [[قرب]] [[خداى تعالى]] رسیده و [[رستگار]] شدهاند؛ چون دیگر چیزى که میان آنان و پروردگارشان [[حائل]] گردد باقى نمانده است، نه در [[محسوسات]] و نه موهومات، و نه آنچه مورد هوا و خواهش [[نفس]] و یا مورد تلبیس [[شیطان]] باشد؛ زیرا هر چه که در برابر آنان قرار گیرد آیتى خواهد بود که کاشف از [[حق]] تعالى است نه حجابى که میان آنان و حضرتش ساتر شود. به همین جهت [[خداوند]] [[علم الیقین]] را بر ایشان [[افاضه]] مىکند و [[کشف]] مىکند براى ایشان از آنچه که نزد او است از حقایقى که از دیدگان مادىِ [[کور]] مستور است، هم چنان که در [[آیه]] {{متن قرآ«|کَلَّا إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّینَ وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ کِتابٌ مَرْقُومٌ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ}} <ref>سوره مطففین، آیات ۲۱-۱۸</ref> و [[آیه]] {{متن قرآن|کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ}} <ref>سوره تکاثر، آیات۶-۵</ref>، به این معنا اشاره فرموده است <ref>همان، ۱۱: ۱۶۱</ref>. | |||
'''[[علم]] و [[اراده]]''' | '''[[علم]] و [[اراده]]''' | ||
برخی از [[اندیشوران]] معاصر، [[عصمت]] را معلولِ «[[علم]] و [[اراده]]» [[معصومان]] دانستهاند <ref>مصباح یزدی، آموزش عقاید: ۲۰۵</ref> بیان ایشان چنین است: | برخی از [[اندیشوران]] معاصر، [[عصمت]] را معلولِ «[[علم]] و [[اراده]]» [[معصومان]] دانستهاند <ref>مصباح یزدی، آموزش عقاید: ۲۰۵.</ref> بیان ایشان چنین است: هر [[قدر]] [[انسان]]، [[حقایق]] را بهتر بشناسد و نسبت به آنها [[آگاهی]] و توجه بیشتر و زندهتر و پایدارتری داشته باشد و نیز [[اراده]] [[نیرومندی]] بر مهار کردن [[تمایلات]] و هیجانات درونیش داشته باشد، [[حسن انتخاب]] بیشتری خواهد داشت و از [[لغزش]] ها و [[کجروی]] ها، بیشتر در [[امان]] خواهد بود <ref>همان.</ref>. | ||
در موضعی دیگر میگویند: این افراد ([[معصومان]]) هم از نظر [[شناخت]]، چنان [[قوی]] هستند که [[زشتی]] هر [[کار]] [[بدی]] را میبینند... و هم از نظر [[اراده]]، چنان قدرتی دارند که محکوم جاذبههای [[شیطانی]] و خلاف [[حق]] واقع نمیشوند <ref>همو، راهنماشناسی: ۱۱۹.</ref>. | |||
برخی از نویسندگان معاصر نیز پس از طرح و ردّ آراء مختلف در باب «[[منشأ عصمت]]»، همین قول را پذیرفته و به تقویت آن پرداختهاند <ref>ن.ک. شریفی، همان: ۵۱-۵۹.</ref>. | |||
برخی از نویسندگان معاصر نیز پس از طرح و ردّ آراء مختلف در باب «[[منشأ عصمت]]»، همین قول را پذیرفته و به تقویت آن پرداختهاند <ref>ن.ک. شریفی، همان: ۵۱-۵۹</ref>. | |||
'''ارزیابی''' | '''ارزیابی''' | ||
یکم. ایشان «[[علم]]» را در شکلگیری [[عصمت]] دخیل دانسته [[ولی]]، آن را [[کافی]] نمیدانند؛ به این بیان که: | یکم. ایشان «[[علم]]» را در شکلگیری [[عصمت]] دخیل دانسته [[ولی]]، آن را [[کافی]] نمیدانند؛ به این بیان که: در رابطه با [[اعمال]] ارادی [[انسان]]، [[علم]]، تنها [[واقعیت]] ها را آن طور که هست، نشان میدهد. [[ولی]] تحقق یک عمل ارادی و یا عدم تحقق آن، از رهگذر [[اراده]] انجام میگیرد. پس نمیتوان [[منشأ عصمت]] را منحصر در [[علم]] به عواقب [[گناهان]] دانست. ممکن است گفته شود، این [[علمی]] که موجب [[عصمت]] [[معصومین]] میشود، از سنخ [[علوم]] متعارفه بشری نیست؛ بلکه [[علمی]] است فوق سایر [[علوم]]. به عبارت دیگر، نوعی [[شهود]] عواقب بوده و [[شک]] و ریبی در آن نیست. [[ولی]] به هر حال، آنچه [[مسلم]] است این است که، [[علم]] به [[تنهایی]] علت تامه عمل نیست و لواینکه به [[مرز]] [[یقین]] و [[شهود]] رسیده باشد. [[علم]]، حتی در بالاترین مراتب خود، علت تامه برای تحقق عمل نیست؛ داستان [[بلعم باعورا]] که در [[قرآن کریم]] آمده، [[گواه]] این مدعا است. [[خداوند]] میفرماید: {{متن قرآن|وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ}} <ref>سوره اعراف، آیه ۱۷۵.</ref> یا درباره [[اهل کتاب]] میفرماید: {{متن قرآن|الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ}} <ref>سوره بقره، آیه ۱۴۶.</ref>. در خصوص [[فرعون]] و [[فرعونیان]] نیز میفرماید: {{متن قرآن|وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ}} <ref>سوره نمل، آیه ۱۴.</ref>. بنابراین، [[علم]] و [[آگاهی]]، تنها میتواند شرط لازم برای تحقق عمل باشد، نه شرط [[کافی]] (<ref>همان: ۵۳-۵۴.</ref>. | ||
در رابطه با [[اعمال]] ارادی [[انسان]]، [[علم]]، تنها [[واقعیت]] ها را آن طور که هست، نشان میدهد. [[ولی]] تحقق یک عمل ارادی و یا عدم تحقق آن، از رهگذر [[اراده]] انجام میگیرد. پس نمیتوان [[منشأ عصمت]] را منحصر در [[علم]] به عواقب [[گناهان]] دانست. ممکن است گفته شود، این [[علمی]] که موجب [[عصمت]] [[معصومین]] میشود، از سنخ [[علوم]] متعارفه بشری نیست؛ بلکه [[علمی]] است فوق سایر [[علوم]]. به عبارت دیگر، نوعی [[شهود]] عواقب بوده و [[شک]] و ریبی در آن نیست. [[ولی]] به هر حال، آنچه [[مسلم]] است این است که، [[علم]] به [[تنهایی]] علت تامه عمل نیست و لواینکه به [[مرز]] [[یقین]] و [[شهود]] رسیده باشد. [[علم]]، حتی در بالاترین مراتب خود، علت تامه برای تحقق عمل نیست؛ داستان [[بلعم باعورا]] که در [[قرآن کریم]] آمده، [[گواه]] این مدعا است. [[خداوند]] میفرماید: {{متن قرآن|وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ}} <ref>سوره اعراف، آیه ۱۷۵</ref> یا درباره [[اهل کتاب]] میفرماید: {{متن قرآن|الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ}} <ref>سوره بقره، آیه ۱۴۶</ref>. در خصوص [[فرعون]] و [[فرعونیان]] نیز میفرماید: {{متن قرآن|وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ}} <ref>سوره نمل، آیه ۱۴</ref>. بنابراین، [[علم]] و [[آگاهی]]، تنها میتواند شرط لازم برای تحقق عمل باشد، نه شرط [[کافی]] (<ref>همان: ۵۳-۵۴ | |||
این نیرویى که نامش نیروى [[عصمت]] است، یک سبب علمى و معمولى نیست بلکه سببى است علمى و شعورى که به هیچ [[وجه]] مغلوب هیچ سبب دیگر نمىشود و اگر از این قبیل سببهاى شعورى معمولى بود بهطور [[یقین]] [[تخلف]] در آن راه مىیافت و احیانا بى اثر مىشد. پس معلوم مىشود این [[علم]] از غیر سنخ سایر [[علوم]] و [[ادراکات]] متعارفه است که از راه اکتساب و [[تعلّم]] عاید مىشود <ref>همان، ۵: ۷۹</ref>. | در [[نقد]] ادعای فوق، باید گفت که، اولاً: کسانی که «[[علم]]» را منشأ دانستهاند، هیچ یک، آن را علت تامه تحقق عمل اختیاری ندانستهاند. جناب [[علامه طباطبایی]] صریحا در مواضع متعدد، فعل اختیاری را، زاییده [[علم]] و [[اراده]] شمردهاند <ref>طباطبائی، بیتا، ۲: ۱۳۹.</ref>. ثانیاً: مقصود از اینکه [[علم]] و [[اراده]] دخیل است، چیست؟ آیا [[علم]] و [[اراده]] در عرض هم، علت تحقق عمل است؟ یا در طول هم؟ آیا [[اراده]] مترتب بر [[علم راسخ]] است یا مستقل از آن؟ اگر منظور از [[اراده]]، عاملی است در طول [[علم]]، این قول منافات و تفاوتی با دیدگاه مشهور (منشأیت [[علم]]) ندارد. ثالثاً: مواردی که از [[کتاب الهی]]، بدان استناد شده، اغلب از سنخِ [[علم]] و [[یقین]] عادی است و نه از [[علوم]] کشفی و تفضلی؛ حتی در خصوص [[بلعم باعورا]]، دلیلی ارائه نشده که، [[علم]] او در رتبه [[علم]] و [[شهود]] [[انبیاء]] بوده است. رابعاً: آنچه به طور عمده، مورد تاکید جناب [[علامه طباطبایی]] است این است که: چنین [[علمی]] قهّار و غیر مغلوب بوده و [[قوّت]] و شدت چنین [[علمی]]، قوت [[اراده]] را به دنبال میآورد: این نیرویى که نامش نیروى [[عصمت]] است، یک سبب علمى و معمولى نیست بلکه سببى است علمى و شعورى که به هیچ [[وجه]] مغلوب هیچ سبب دیگر نمىشود و اگر از این قبیل سببهاى شعورى معمولى بود بهطور [[یقین]] [[تخلف]] در آن راه مىیافت و احیانا بى اثر مىشد. پس معلوم مىشود این [[علم]] از غیر سنخ سایر [[علوم]] و [[ادراکات]] متعارفه است که از راه اکتساب و [[تعلّم]] عاید مىشود <ref>همان، ۵: ۷۹.</ref>. | ||
[[علم مزبور]]، یعنى [[ملکه عصمت]] در عین اینکه از اثرش [[تخلف]] ندارد و اثرش قطعى و دائمى است، در عین حال [[طبیعت]] انسانى را- که همان [[مختار]] بودن در [[افعال]] ارادى خویش است-[[ تغییر]] نمیدهد و او را مجبور و [[مضطر]] به [[عصمت]] نمىکند. و چگونه مىتواند چنین باشد؟ با اینکه [[علم]]/ [[آگاهی]]، خود یکى از مبادى [[اختیار]] است و صِرف قوى بودن [[علم]]، باعث چیزی جز شدّت [[اراده]] نمیگردد. مثلا کسى که [[طالب]] [[سلامت]] است وقتى [[یقین]] کند که فلان مایع، سمی کشنده است، هر [[قدر]] هم که یقینش قوى باشد او را مجبور به اجتناب از سم نمىکند، بلکه شخص قطعاً با [[اختیار]] خود از [[نوشیدن]] آن مایع سمى [[امتناع]] خواهد کرد <ref>همان، ۱۱: ۱۶۳</ref>. | [[علم مزبور]]، یعنى [[ملکه عصمت]] در عین اینکه از اثرش [[تخلف]] ندارد و اثرش قطعى و دائمى است، در عین حال [[طبیعت]] انسانى را- که همان [[مختار]] بودن در [[افعال]] ارادى خویش است-[[ تغییر]] نمیدهد و او را مجبور و [[مضطر]] به [[عصمت]] نمىکند. و چگونه مىتواند چنین باشد؟ با اینکه [[علم]]/ [[آگاهی]]، خود یکى از مبادى [[اختیار]] است و صِرف قوى بودن [[علم]]، باعث چیزی جز شدّت [[اراده]] نمیگردد. مثلا کسى که [[طالب]] [[سلامت]] است وقتى [[یقین]] کند که فلان مایع، سمی کشنده است، هر [[قدر]] هم که یقینش قوى باشد او را مجبور به اجتناب از سم نمىکند، بلکه شخص قطعاً با [[اختیار]] خود از [[نوشیدن]] آن مایع سمى [[امتناع]] خواهد کرد <ref>همان، ۱۱: ۱۶۳.</ref>. | ||
دوم. بر خلاف دیدگاه پیشین، در این دیدگاه ویژگیهای «[[علم]]» مذکور بیان نشده است؛ که آیا این [[درک]] و [[علم]] از چه سنخی است؟ حصولی است یا [[شهودی]]؟ و دیگر اوصافی که در ضمن دیدگاه قبلی [[گذشت]]. | دوم. بر خلاف دیدگاه پیشین، در این دیدگاه ویژگیهای «[[علم]]» مذکور بیان نشده است؛ که آیا این [[درک]] و [[علم]] از چه سنخی است؟ حصولی است یا [[شهودی]]؟ و دیگر اوصافی که در ضمن دیدگاه قبلی [[گذشت]]. | ||
سوم. محور این دیدگاه، تبیین منشأ [[عصمت عملی]] است و قلمرو آن، شامل [[عصمت علمی]] ([[عصمت از خطا]] و [[سهو]]) نمیباشد <ref>شریفی، همان: ۵۸-۶۷</ref>. صاحبان این نظریه، در خصوص منشأ [[عصمت علمی]]، تبیین قابل توجهی ارائه ندادهاند <ref>همان</ref>. | سوم. محور این دیدگاه، تبیین منشأ [[عصمت عملی]] است و قلمرو آن، شامل [[عصمت علمی]] ([[عصمت از خطا]] و [[سهو]]) نمیباشد <ref>شریفی، همان: ۵۸-۶۷.</ref>. صاحبان این نظریه، در خصوص منشأ [[عصمت علمی]]، تبیین قابل توجهی ارائه ندادهاند <ref>همان.</ref>. | ||
'''دیدگاه چهارم: [[اراده]] و [[انتخاب]]''' | '''دیدگاه چهارم: [[اراده]] و [[انتخاب]]''' | ||
نظریه دیگر درباره [[منشأ عصمت]] این است که: «[[عصمت]]» زاییده [[اراده قوی]] و [[حسن انتخاب]] است <ref>ریشهری، همان: ۲۱۰</ref>. این دیدگاه چنین تبیین شده است: | نظریه دیگر درباره [[منشأ عصمت]] این است که: «[[عصمت]]» زاییده [[اراده قوی]] و [[حسن انتخاب]] است <ref>ریشهری، همان: ۲۱۰.</ref>. این دیدگاه چنین تبیین شده است: [[عصمت]] پدیده ای است کاملا ارادی و اختیاری. و [[اراده انسان]] در پیدایش این ویژگی نقش [[تعیین]] کننده دارد و در انحصار افراد معدودی نیست؛ بلکه همه [[انسانها]] میتوانند این ویژگی را در خود ایجاد کنند...[[ تقوا]] و [[عصمت]] از یک ریشهاند.[[ تقوا]] به معنای [[پرهیز از گناه]] نیست؛ بلکه به معنای [[ملکه]] ای است که موجب [[مصونیت]][[ انسان]] از [[ابتلا]] به [[گناه]] میشود...[[ تقوا]] و [[عدالت]] نیز مرتبهای از [[عصمت]] است و «[[عصمت مطلقه]]» عبارت است از همان شدت [[ملکه تقوا]] و [[عدالت]]. عامل اصلی و ریشه [[واقعی]] [[ملکه عصمت]]، [[اراده]] و [[انتخاب]][[ انسان]] است. همین [[اراده]] و [[انتخاب]] است که با تکرار [[عمل صالح]] و اجتناب از [[گناهان]]،[[ انسان]] را از مرتبه «[[ایمان]]» به مرتبه «[[تقوا]]» و با مواظبت بر [[ملکه تقوا]] به مرتبه «[[یقین]]» میرساند و [[انسان]] با وصول به مرتبه [[یقین]]، نه تنها [[حقایق]] هستی و از جمله [[مفاسد]] [[محرمات]] را میفهمد، بلکه مییابد و لمس میکند. این نوع [[ادراک]]، وقتی با [[اراده]] [[نیرومندی]] که در راه رسیدن به مرتبه «[[یقین]]» برای [[انسان]] حاصل شده است ضمیمه گردد، [[کاملترین]] نوع [[مصونیت]]، یعنی «[[عصمت مطلقه]]» برای [[بشر]] ایجاد میکند. [[عصمت]] [[معصومان]]{{عم}}، معلول [[اراده]] و [[انتخاب]] آنها و نتیجه تلاشهای پیگیر و فداکاریهای بیدریغ آنان در راه [[خدای متعال]] است <ref>همان: ۲۱۰-۲۱۸.</ref>. | ||
[[عصمت]] پدیده ای است کاملا ارادی و اختیاری. و [[اراده انسان]] در پیدایش این ویژگی نقش [[تعیین]] کننده دارد و در انحصار افراد معدودی نیست؛ بلکه همه [[انسانها]] میتوانند این ویژگی را در خود ایجاد کنند...[[ تقوا]] و [[عصمت]] از یک ریشهاند.[[ تقوا]] به معنای [[پرهیز از گناه]] نیست؛ بلکه به معنای [[ملکه]] ای است که موجب [[مصونیت]][[ انسان]] از [[ابتلا]] به [[گناه]] میشود...[[ تقوا]] و [[عدالت]] نیز مرتبهای از [[عصمت]] است و «[[عصمت مطلقه]]» عبارت است از همان شدت [[ملکه تقوا]] و [[عدالت]]. عامل اصلی و ریشه [[واقعی]] [[ملکه عصمت]]، [[اراده]] و [[انتخاب]][[ انسان]] است. همین [[اراده]] و [[انتخاب]] است که با تکرار [[عمل صالح]] و اجتناب از [[گناهان]]،[[ انسان]] را از مرتبه «[[ایمان]]» به مرتبه «[[تقوا]]» و با مواظبت بر [[ملکه تقوا]] به مرتبه «[[یقین]]» میرساند و [[انسان]] با وصول به مرتبه [[یقین]]، نه تنها [[حقایق]] هستی و از جمله [[مفاسد]] [[محرمات]] را میفهمد، بلکه مییابد و لمس میکند. این نوع [[ادراک]]، وقتی با [[اراده]] [[نیرومندی]] که در راه رسیدن به مرتبه «[[یقین]]» برای [[انسان]] حاصل شده است ضمیمه گردد، [[کاملترین]] نوع [[مصونیت]]، یعنی «[[عصمت مطلقه]]» برای [[بشر]] ایجاد میکند. [[عصمت]] [[معصومان]]{{عم}}، معلول [[اراده]] و [[انتخاب]] آنها و نتیجه تلاشهای پیگیر و فداکاریهای بیدریغ آنان در راه [[خدای متعال]] است <ref>همان: ۲۱۰-۲۱۸</ref>. | |||
'''ارزیابی''' | '''ارزیابی''' | ||
یکم. همانطور که در آغاز این نوشته [[تذکر]] دادیم، محل بحث این نیست که چرا برخی از صفت [[عصمت]] برخوردارند و برخی نه؟ آیا این ویژگی اکتسابی است یا تفضلی؟ سوال این است که: [[عصمت]] (اکتسابی باشد یا هبهای) به عنوان عامل [[مصونیت از خطا]] و [[خطیئه]]، منشأ و سبب مباشری آن چیست؟ بزرگانی که [[علم]]، [[کشف]]،[[ ایمان]]، [[محبت]] و یا خاصیتی در [[نفس]] و [[بدن]] را عامل [[عصمت]] دانستهاند، در بحث از «اکتسابی یا هبه ای» بودن [[عصمت]] و «زمینههای اختیاری و غیر اختیاری» [[عصمت]]، پیش و بیش از دیگران، تبیین و توجیه داشتهاند <ref>سبحانی، بیتا: ۲۹</ref>. | یکم. همانطور که در آغاز این نوشته [[تذکر]] دادیم، محل بحث این نیست که چرا برخی از صفت [[عصمت]] برخوردارند و برخی نه؟ آیا این ویژگی اکتسابی است یا تفضلی؟ سوال این است که: [[عصمت]] (اکتسابی باشد یا هبهای) به عنوان عامل [[مصونیت از خطا]] و [[خطیئه]]، منشأ و سبب مباشری آن چیست؟ بزرگانی که [[علم]]، [[کشف]]،[[ ایمان]]، [[محبت]] و یا خاصیتی در [[نفس]] و [[بدن]] را عامل [[عصمت]] دانستهاند، در بحث از «اکتسابی یا هبه ای» بودن [[عصمت]] و «زمینههای اختیاری و غیر اختیاری» [[عصمت]]، پیش و بیش از دیگران، تبیین و توجیه داشتهاند <ref>سبحانی، بیتا: ۲۹.</ref>. | ||
دوم. یک عمل ارادی و اختیاری، دو رکن عمده دارد که عبارتست از: [[آگاهی]]/[[علم]] و [[اراده]]. در حالی که در این نظریه فقط به رکن دوم ([[اراده]]) تاکید شده است و بیانی درباره نقش [[درک]] و [[بینش]]، طرح نشده است. به [[راستی]] این [[اراده]] و [[حسن انتخاب]] (که صاحب نظریه، آن را عمده عامل [[عصمت]] میداند)، زاییده چیست؟ | دوم. یک عمل ارادی و اختیاری، دو رکن عمده دارد که عبارتست از: [[آگاهی]]/[[علم]] و [[اراده]]. در حالی که در این نظریه فقط به رکن دوم ([[اراده]]) تاکید شده است و بیانی درباره نقش [[درک]] و [[بینش]]، طرح نشده است. به [[راستی]] این [[اراده]] و [[حسن انتخاب]] (که صاحب نظریه، آن را عمده عامل [[عصمت]] میداند)، زاییده چیست؟ | ||
سوم. این دیدگاه، ظهور در این دارد که صفت [[عصمت]] به عنوان یک [[ملکه]] اکتسابی، مانند دیگر [[ملکات]]، یک روند صعودی و اشتدادی را طی کرده است <ref>ری شهری، همان: ۲۱۱</ref>. چنین تبیینی از [[عصمت]]، برخلاف نظر مشهور «[[امامیه]]» میباشد. | سوم. این دیدگاه، ظهور در این دارد که صفت [[عصمت]] به عنوان یک [[ملکه]] اکتسابی، مانند دیگر [[ملکات]]، یک روند صعودی و اشتدادی را طی کرده است <ref>ری شهری، همان: ۲۱۱.</ref>. چنین تبیینی از [[عصمت]]، برخلاف نظر مشهور «[[امامیه]]» میباشد. | ||
چهارم. گرچه صاحب دیدگاه، برداشت خود را به [[روایات]] نسبت میدهد <ref>همان: ۲۱۰</ref>، [[ولی]]، در مورد نصوصی که ناظر به هبه ای و تفضلی بودن [[عصمت]] و دیگر اوصاف است، توضیحی ندادهاند. در [[حدیثی]] [[حضرت رضا]]{{ع}} در معرفی [[امام]] [[معصوم]] فرمودند: | چهارم. گرچه صاحب دیدگاه، برداشت خود را به [[روایات]] نسبت میدهد <ref>همان: ۲۱۰.</ref>، [[ولی]]، در مورد نصوصی که ناظر به هبه ای و تفضلی بودن [[عصمت]] و دیگر اوصاف است، توضیحی ندادهاند. در [[حدیثی]] [[حضرت رضا]]{{ع}} در معرفی [[امام]] [[معصوم]] فرمودند: | ||
تمام [[فضائل]]- بىهیچ سعى و درخواستى- مخصوص او است، بلکه این ویژگى و امتیاز از جانب خداوندِ صاحب [[فضل]] و [[بخشنده]] بدو [[عنایت]] شده است... و بىتردید هر بندهاى که [[خداوند]] وى را براى امور بندگانش [[انتخاب]] فرماید بجهت این امر مهمّ، سینهاش را وسعت بخشد و به او [[شرح صدر]] دهد و چشمه [[حکمت]] را بر دلش روان ساخته و [[دانش]] را به او [[الهام]] فرماید، دیگر پس از آن در [[پاسخ]] هیچ پرسشى [[درمانده]] نشود و در راه صواب [[حیران]] نماند. پس او همواره [[معصوم]]، [[مؤیّد]]، موفّق، مسدّد است؛ از هر [[خطا]] و لغزشى در [[امان]] است، و این خصوصیّت را [[خداوند]] به وی ارزانى داشته تا وى [[حجّت]] بر [[خلق]] و [[گواه]] بر بندگانش باشد، {{متن قرآن|ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاء وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ}} <ref>طبرسی، الاحتجاج، ۲: ۴۳۶</ref>. | تمام [[فضائل]]- بىهیچ سعى و درخواستى- مخصوص او است، بلکه این ویژگى و امتیاز از جانب خداوندِ صاحب [[فضل]] و [[بخشنده]] بدو [[عنایت]] شده است... و بىتردید هر بندهاى که [[خداوند]] وى را براى امور بندگانش [[انتخاب]] فرماید بجهت این امر مهمّ، سینهاش را وسعت بخشد و به او [[شرح صدر]] دهد و چشمه [[حکمت]] را بر دلش روان ساخته و [[دانش]] را به او [[الهام]] فرماید، دیگر پس از آن در [[پاسخ]] هیچ پرسشى [[درمانده]] نشود و در راه صواب [[حیران]] نماند. پس او همواره [[معصوم]]، [[مؤیّد]]، موفّق، مسدّد است؛ از هر [[خطا]] و لغزشى در [[امان]] است، و این خصوصیّت را [[خداوند]] به وی ارزانى داشته تا وى [[حجّت]] بر [[خلق]] و [[گواه]] بر بندگانش باشد، {{متن قرآن|ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاء وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ}} <ref>طبرسی، الاحتجاج، ۲: ۴۳۶.</ref>. | ||
'''[[تمامیّت عقل]]''' | '''[[تمامیّت عقل]]''' | ||
برخی از [[حکمای الهی]]، تامّ و کامل بودن «[[قوّه عقل]]» را ریشه و منبع «[[عصمت]]» شمردهاند . [[آیة الله جوادی آملی]] در تبیین ابعاد [[عصمت]] و ملازمت آن با [[کمال]] «[[قوه عاقله]]» (نظری و عملی) در [[معصومان]] از منظر [[حکما]]، مینویسد: | برخی از [[حکمای الهی]]، تامّ و کامل بودن «[[قوّه عقل]]» را ریشه و منبع «[[عصمت]]» شمردهاند . [[آیة الله جوادی آملی]] در تبیین ابعاد [[عصمت]] و ملازمت آن با [[کمال]] «[[قوه عاقله]]» (نظری و عملی) در [[معصومان]] از منظر [[حکما]]، مینویسد: از جمله آن خصائص (خصائص [[نبیّ]])، [[عصمت]] است و آن نیز تنها به هنگام [[کمال]] دو قوّه نظری و عملی تحقق مییابد؛ زیرا [[عصمت]] بر دو قسم است؛ یکی به [[علم]] باز میگردد و دیگری به عمل. اما قسم نخست، یعنی عصمتی که به [[علم]] برمیگردد، آن است که [[نبی]] در همه [[شئون]] و امور [[علمی]] و ابعاد ادراکی خود [[معصوم]] باشد... [[پیامبر]] [[وحی]] را به وسیله [[عقل]] مستفاد از پیشگاه [[حکیم]] [[علیم]] دریافت میکند و آن [[معرفت]] ها و [[آگاهی]] ها و دانشهای دریافت شده، در [[حس]] مشترک او مجسم و متمثل میگردد؛ به گونهای که [[وهم]] بر او [[مداخله]] نمیکند و سایر قوایِ [[مقهور]]، با او به [[بازی]] نمینشیند. پس جز [[حق]] نمیبیند و جز [[حق]] نمیاندیشد؛ همان گونه که جز [[حق]] برای او مجسم و متمثل نمیشود؛ زیرا او به مقامی رسیده است که بر مدار [[حق]] میگردد. پس نه [[قلب]] او آنچه را دیده است [[دروغ]] میگوید، نه دیده او به هنگام دیدن [[حق]] مضطرب و پریشان میشود و از نگاه مستقیم سرمیزند <ref>سوره نجم، آیات ۱۱-۱۷.</ref>؛ چه [[معارف]] و دانشها را از نزد [[حکیم]] علیمی دریافت کرده است که در آنجا [[خطا]] را مجالی نیست؛ زیرا میان [[عارف]] و منشأ [[عرفان]] او واسطه ای نیست... [[عقل]] مستفاد (که [[نفس]] [[نبی]] در آن رتبه قرار دارد) به جهت دوام [[حضور]] و شدت و قوت شهودش در برابر [[عقل فعال]]، هیچ مجالی برای [[فراموشی]] یا [[سهو]] و [[خطا]] ندارد. پس آنچه را [[عقل فعال]] به [[اذن پروردگار]] توانا خوانا کرد، فراموش نمیکند؛ در اینجه [[ابن سینا]] چنین میگوید که: [[انبیا]] از هیچ رو دچار [[خطا]] یا [[سهو]] نمیگردند <ref>جوادی آملی، همان، ۴: ۲۲۶-۲۳۱.</ref>. | ||
از جمله آن خصائص (خصائص [[نبیّ]])، [[عصمت]] است و آن نیز تنها به هنگام [[کمال]] دو قوّه نظری و عملی تحقق مییابد؛ زیرا [[عصمت]] بر دو قسم است؛ یکی به [[علم]] باز میگردد و دیگری به عمل. اما قسم نخست، یعنی عصمتی که به [[علم]] برمیگردد، آن است که [[نبی]] در همه [[شئون]] و امور [[علمی]] و ابعاد ادراکی خود [[معصوم]] باشد... [[پیامبر]] [[وحی]] را به وسیله [[عقل]] مستفاد از پیشگاه [[حکیم]] [[علیم]] دریافت میکند و آن [[معرفت]] ها و [[آگاهی]] ها و دانشهای دریافت شده، در [[حس]] مشترک او مجسم و متمثل میگردد؛ به گونهای که [[وهم]] بر او [[مداخله]] نمیکند و سایر قوایِ [[مقهور]]، با او به [[بازی]] نمینشیند. پس جز [[حق]] نمیبیند و جز [[حق]] نمیاندیشد؛ همان گونه که جز [[حق]] برای او مجسم و متمثل نمیشود؛ زیرا او به مقامی رسیده است که بر مدار [[حق]] میگردد. پس نه [[قلب]] او آنچه را دیده است [[دروغ]] میگوید، نه دیده او به هنگام دیدن [[حق]] مضطرب و پریشان میشود و از نگاه مستقیم سرمیزند <ref>سوره نجم، آیات ۱۱-۱۷</ref>؛ چه [[معارف]] و دانشها را از نزد [[حکیم]] علیمی دریافت کرده است که در آنجا [[خطا]] را مجالی نیست؛ زیرا میان [[عارف]] و منشأ [[عرفان]] او واسطه ای نیست... [[عقل]] مستفاد (که [[نفس]] [[نبی]] در آن رتبه قرار دارد) به جهت دوام [[حضور]] و شدت و قوت شهودش در برابر [[عقل فعال]]، هیچ مجالی برای [[فراموشی]] یا [[سهو]] و [[خطا]] ندارد. پس آنچه را [[عقل فعال]] به [[اذن پروردگار]] توانا خوانا کرد، فراموش نمیکند؛ در اینجه [[ابن سینا]] چنین میگوید که: [[انبیا]] از هیچ رو دچار [[خطا]] یا [[سهو]] نمیگردند <ref>جوادی آملی، همان، ۴: ۲۲۶-۲۳۱</ref>. | |||
[[عصمت]]، [[شهودی]] است فوق العاده که [[انسان]] را از [[گناه]] باز میدارد. اگرچه اصل [[شهود]] متعلق به [[عقل نظری]] و [[پرهیز]] ازگناه مربوط به [[عقل عملی]] است؛ لیکن [[منشأ عصمت]] [[عقل عملی]]، همان [[عقل نظری]] است. هرچه [[انسان]] [[پایینتر]] میآید، جناح [[عقل]] نظر از [[عقل]] عمل بیشتر فاصله میگیرد. گاهی یکی هست و دیگری نیست یا یکی [[ضعیف]] و دیگری [[قوی]] است. هر چه [[انسان]] بالاتر میرود و به [[شهود]] [[ناب]] نزدیکتر میشود، این دو جناح به یک دیگر نزدیکتر میشوند تا جایی که [[متحد]] یا [[واحد]] میگردند. [[عصمت علمی]]، بیشهود ممکن نیست؛ زیرا [[انسان]] در نشئه [[وهم]] و [[خیال]]، بافتههای خود را بر یافتههای [[عقل]] عرضه میکند و آن را مشوب میسازد و این [[تفکر]] مشوب، آمیخته با [[جهل]]، [[سهو]] [[نسیان]] خواهد. [[ولی]] اگر [[انسان]] در [[حرم]] [[عقل]] [[ناب]] به سر بُرد و از دسترس [[وهم]] و [[خیال]] رهید، [[معصوم]] خواهد بود؛ زیرا در [[حرم]] [[عقل]]،[[ شیطان]] درونی ([[وهم]] و [[خیال]]) و [[شیطان]] بیرونی ([[ابلیس]]) راه ندارد؛ چون تجرد [[ابلیس]]- مانند [[وهم]] و [[خیال]] - در سقفی [[پایینتر]] از سقف [[عقل]] محض است و در دستگاه تامّ تجرد [[عقلی]]، [[وهم]] و [[خیال]] به عنوان رهزن درون و [[ابلیس]] به عنوان رهزن بیرون، راه ندارد.... [[مقام]] [[منیع]] [[عصمت عملی]]، برای کسی حاصل میشود که به [[مرز]] [[اخلاص]] رسیده ([[مقام مخلَصین]] یا همان مرتبه تجرد تامّ [[عقلی]])، در [[حرم امن]] او، [[شهوت]] و [[غضب]] [[باطل]] راه نداشته باشد؛ چون هر دو را مهار کرده، به صورت [[اراده]] و [[کراهت]] درآورده است <ref>همو، پیامبر رحمت: ۶۵-۷۰</ref>. | در موضعی دیگر میگویند: [[عصمت]]، [[شهودی]] است فوق العاده که [[انسان]] را از [[گناه]] باز میدارد. اگرچه اصل [[شهود]] متعلق به [[عقل نظری]] و [[پرهیز]] ازگناه مربوط به [[عقل عملی]] است؛ لیکن [[منشأ عصمت]] [[عقل عملی]]، همان [[عقل نظری]] است. هرچه [[انسان]] [[پایینتر]] میآید، جناح [[عقل]] نظر از [[عقل]] عمل بیشتر فاصله میگیرد. گاهی یکی هست و دیگری نیست یا یکی [[ضعیف]] و دیگری [[قوی]] است. هر چه [[انسان]] بالاتر میرود و به [[شهود]] [[ناب]] نزدیکتر میشود، این دو جناح به یک دیگر نزدیکتر میشوند تا جایی که [[متحد]] یا [[واحد]] میگردند. [[عصمت علمی]]، بیشهود ممکن نیست؛ زیرا [[انسان]] در نشئه [[وهم]] و [[خیال]]، بافتههای خود را بر یافتههای [[عقل]] عرضه میکند و آن را مشوب میسازد و این [[تفکر]] مشوب، آمیخته با [[جهل]]، [[سهو]] [[نسیان]] خواهد. [[ولی]] اگر [[انسان]] در [[حرم]] [[عقل]] [[ناب]] به سر بُرد و از دسترس [[وهم]] و [[خیال]] رهید، [[معصوم]] خواهد بود؛ زیرا در [[حرم]] [[عقل]]،[[ شیطان]] درونی ([[وهم]] و [[خیال]]) و [[شیطان]] بیرونی ([[ابلیس]]) راه ندارد؛ چون تجرد [[ابلیس]]- مانند [[وهم]] و [[خیال]] - در سقفی [[پایینتر]] از سقف [[عقل]] محض است و در دستگاه تامّ تجرد [[عقلی]]، [[وهم]] و [[خیال]] به عنوان رهزن درون و [[ابلیس]] به عنوان رهزن بیرون، راه ندارد.... [[مقام]] [[منیع]] [[عصمت عملی]]، برای کسی حاصل میشود که به [[مرز]] [[اخلاص]] رسیده ([[مقام مخلَصین]] یا همان مرتبه تجرد تامّ [[عقلی]])، در [[حرم امن]] او، [[شهوت]] و [[غضب]] [[باطل]] راه نداشته باشد؛ چون هر دو را مهار کرده، به صورت [[اراده]] و [[کراهت]] درآورده است <ref>همو، پیامبر رحمت: ۶۵-۷۰.</ref>. | ||
'''ارزیابی''' | '''ارزیابی''' | ||
یکم: برخی از نویسندگان معاصر نقدهای متعددی را بر این نظریه مطرح کردهاند <ref>شریفی، همان: ۵۶</ref>. به نظر میرسد: این نقدها یا ادعا ها، بدون توجه به مقصود [[واقعی]] [[حکما]] بوده است. [[عقل]] و عاقله در [[عرف ]][[حکمت]]، معانی مختلفی دارد <ref>سبزواری، همان: ۳۸۷</ref> که مراجعه به منابع معتبر حکمی، جلو نقدهای شتابزده را میگیرد. | یکم: برخی از نویسندگان معاصر نقدهای متعددی را بر این نظریه مطرح کردهاند <ref>شریفی، همان: ۵۶.</ref>. به نظر میرسد: این نقدها یا ادعا ها، بدون توجه به مقصود [[واقعی]] [[حکما]] بوده است. [[عقل]] و عاقله در [[عرف ]][[حکمت]]، معانی مختلفی دارد <ref>سبزواری، همان: ۳۸۷.</ref> که مراجعه به منابع معتبر حکمی، جلو نقدهای شتابزده را میگیرد. | ||
دوم: ظاهرا دیدگاه [[حکما]]، [[قرابت]] فراوانی با دیدگاه دوم (منشأ بودن [[علم]] خاصّ) دارد. در آن نظریه [[تکیه]] بر «[[علم راسخ]]، [[یقین]] تامّ، [[کشف و شهود]]» میباشد که آن نحوه از [[علم]]، بیتردید ملازم با رتبه وجودی بالایی است و در این دیدگاه، نهایت [[سیر]] تکاملی [[انسان]]، مدّ نظر است ([[عقل]] محض یا مستفاد گردیدن)؛ که چنین مرتبه از «[[قوه عاقله]]»، مستلزمِ [[علم]] وشهود تامّ است. لازمه هر دو دیدگاه این است که: حوزه [[علمی]] و عملی شخص [[معصوم]]، [[مصون از خطا]] وخطیئه باشد. | دوم: ظاهرا دیدگاه [[حکما]]، [[قرابت]] فراوانی با دیدگاه دوم (منشأ بودن [[علم]] خاصّ) دارد. در آن نظریه [[تکیه]] بر «[[علم راسخ]]، [[یقین]] تامّ، [[کشف و شهود]]» میباشد که آن نحوه از [[علم]]، بیتردید ملازم با رتبه وجودی بالایی است و در این دیدگاه، نهایت [[سیر]] تکاملی [[انسان]]، مدّ نظر است ([[عقل]] محض یا مستفاد گردیدن)؛ که چنین مرتبه از «[[قوه عاقله]]»، مستلزمِ [[علم]] وشهود تامّ است. لازمه هر دو دیدگاه این است که: حوزه [[علمی]] و عملی شخص [[معصوم]]، [[مصون از خطا]] وخطیئه باشد. | ||
خط ۲۷۸: | خط ۲۴۶: | ||
سوم: [[اهل معرفت]] نیز در برخی مواضع، «[[عقل]]» و [[کمال]] «[[قوه عاقله]]» را سرمنشأ همه [[خیرات]] دانستهاند که با تامل در [[گفتار]] ایشان روشن میشود که مقصود از [[عقل]] و [[کمال]] آن، همین [[قوه]] مدرِک کلیات ([[عقل]] عادی بشری) نیست که در [[فهم]]، انتزاع، تحلیل و ترکیب به اوج رسیده باشد؛ بلکه این اصطلاح، عنوانی است برای مراتب بالای [[انسانیت]] (ظاهرا [[مقام مخلَصین]]) که در آن مراتب، [[خطا]] و [[معصیت]] از چنین شخصی فاصله میگیرد. | سوم: [[اهل معرفت]] نیز در برخی مواضع، «[[عقل]]» و [[کمال]] «[[قوه عاقله]]» را سرمنشأ همه [[خیرات]] دانستهاند که با تامل در [[گفتار]] ایشان روشن میشود که مقصود از [[عقل]] و [[کمال]] آن، همین [[قوه]] مدرِک کلیات ([[عقل]] عادی بشری) نیست که در [[فهم]]، انتزاع، تحلیل و ترکیب به اوج رسیده باشد؛ بلکه این اصطلاح، عنوانی است برای مراتب بالای [[انسانیت]] (ظاهرا [[مقام مخلَصین]]) که در آن مراتب، [[خطا]] و [[معصیت]] از چنین شخصی فاصله میگیرد. | ||
[[آیتالله]] بهاءالدینی در این زمینه سخنان رسایی دارند از جمله: «این خود ساختگی که [[انبیاء]] و [[اولیاء]] و [[صالحان]] داشتند، به وسیله عاقله است. «[[اول]] ما [[خلق]] [[الله]] العقلُ». [[عقل]] در مرتبه نخستِ [[شرافت]] و [[عظمت]] و اهمیت است. «لا أکملتُک إلا فی من أُحبّ»؛ کسی که [[خدای تعالی]] عقلش را کامل کرده است، خیلی مورد [[عنایت]] بوده است... اگر [[نفس]]، مملوک عاقله باشد،[[ انسان]] دنبال [[حرام]] نمیرود و [[کار]] او [[اصلاح]] میشود...[[ انسان]] با [[بصیرت]] [[عقلی]] تا بدان جا پیش میرود که اکمل و [[اشرف]] موجودات میشود» <ref>بهاءالدینی، ۱۳۸۱: ۲۲۴</ref>. «وقتی از مولای متقیان۷ سوال کردند: «هل [[رایت]] ربک؟» فرمود: «رایته بحقایق الایمان»؛ نه به [[چشم سر]]، بلکه با [[بصیرت]] [[عقلی]] <ref>همان: ۲۲۹</ref>. «[[عقل]]، موجودی [[روحانی]] و دارای [[روحانیت]] است که [[خدای متعال]] به [[انسان]] [[عنایت]] فرموده است. [[معرفة الله]]، توسط [[نورانیت]] [[عقل]] است. [[عصمت]]، [[عفت]]، [[عدالت]]، [[نبوت]] و [[ولایت]] از [[برکات]] [[نورانیت]] [[قوه عاقله]] است. [[غفلت]]، [[کار]] [[عقل]] نیست. مردان [[حق]] چنین کسانی هستند که به [[نورانیت]] [[عقل]]، از [[ارتکاب معاصی]] محفوظ میگردند در ظهور [[حضرت ولی الله اعظم]]{{ع}}، [[عقل]] ها کامل میشوند. [[رجل]] [[الهی]] به [[نورانیت]] [[عقل]]، [[ملحدین]]، [[کفار]] و [[منافقین]] را میشناسد؛ این تمیز به [[نورانیت]] عاقله است. [[عقل]] [[نور]] دارد، نه [[نار]]» <ref>همان: ۴۲۵ و ۲۴۶</ref>. «[[انبیاء]] و [[اولیاء]]: در پرتو [[نورانیت]] [[عقل]]، از جمیع نجاسات [[باطنی]] [[منزه]] بودند و [[اختلاف]] در [[حریم]] مقدسشان راه نداشت. در پرتو همین [[نورانیت باطنی]] به [[توحید]] و [[ولایت]] و [[دستگیری]] [[خلق]] نایل گشتند و به [[مقام]] [[عفت]]، [[عصمت]]، [[طمأنینه]] و [[سکینه]] رسیدند؛ این ها همه، [[هنر]] «[[قوه عاقله]]» است. [[کار]] [[انبیاء]]: ریشه در [[نورانیت]] [[عقلی]] داشته است. عاقله، [[نبی]]، [[ولیّ]] و [[امام]] و [[رهبر]] [[تربیت]] میکند... عاقله، [[معارف اسلام]] و [[احکام اسلام]] را [[درک]] میکند. عاقله، مورد خطابات [[الهی]] است: «أقبل، فأقبل. أدبر فادبر. إیاک أعاقب و ایاک أثیب. ما [[خلقت]] خلقاً هم أحبّ الیّ منک». عاقله، مقامش از تمام موجودات جهانی بالاتر است؛ شاید از [[ملائکه]] هم بالاتر باشد. «ما أکملتک الا فی من أحبّ». تمام [[برکات انبیا]] و [[اولیا]] و تمام [[معجزات]] از [[برکات]] عاقله است. معایب [[نفسانی]] به وسیله [[عقل]]، شناخته و [[درک]] میشود. باب [[معرفت نفس]] بر عاقله گشوده میشود» <ref>همان: ۱۸۶ و ۲۴۹</ref>. «گویا [[روحانیت]]، [[طهارت]] [[نفوس]] بشری و [[سلامت]] [[نفوس]] نسانی، همه از [[برکات]] [[عقل]] است. حتی مراتب [[ایمانی]] و [[مراتب هدایت]] و مراتب [[علمی]]، همه تابع [[مراتب عقل]] است؛ هرچه [[عقل]] [[قوی]] باشد، [[هدایت]] و [[ایمان]] و [[علوم]] قویتر است. محور [[تکامل]] [[نفوس]] بشری، عاقله است... پس [[عقل]] و [[کمال]] [[عقلی]]، [[مال]] [[انبیا]] و [[اولیا]] و [[اهل بیت]] [[معصومین]]: است و برای هر کس نیست. [[کمال عقل]]، تمام سببِ [[تکامل]] [[نفوس]] [[الهی]] است؛ چیز دیگری نمیخواهد» <ref>همو، سلوک معنوی: ۸۶</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی]]؛ [[سید کریم واعظ حسینی|واعظ حسینی]]، [[منشأ عصمت (مقاله)| مقاله «منشأ عصمت»]]، فصلنامه [[کلام اسلامی]]، ش ۹۰، ص87-50.</ref>. | [[آیتالله]] بهاءالدینی در این زمینه سخنان رسایی دارند از جمله: «این خود ساختگی که [[انبیاء]] و [[اولیاء]] و [[صالحان]] داشتند، به وسیله عاقله است. «[[اول]] ما [[خلق]] [[الله]] العقلُ». [[عقل]] در مرتبه نخستِ [[شرافت]] و [[عظمت]] و اهمیت است. «لا أکملتُک إلا فی من أُحبّ»؛ کسی که [[خدای تعالی]] عقلش را کامل کرده است، خیلی مورد [[عنایت]] بوده است... اگر [[نفس]]، مملوک عاقله باشد،[[ انسان]] دنبال [[حرام]] نمیرود و [[کار]] او [[اصلاح]] میشود...[[ انسان]] با [[بصیرت]] [[عقلی]] تا بدان جا پیش میرود که اکمل و [[اشرف]] موجودات میشود» <ref>بهاءالدینی، ۱۳۸۱: ۲۲۴.</ref>. «وقتی از مولای متقیان۷ سوال کردند: «هل [[رایت]] ربک؟» فرمود: «رایته بحقایق الایمان»؛ نه به [[چشم سر]]، بلکه با [[بصیرت]] [[عقلی]] <ref>همان: ۲۲۹.</ref>. «[[عقل]]، موجودی [[روحانی]] و دارای [[روحانیت]] است که [[خدای متعال]] به [[انسان]] [[عنایت]] فرموده است. [[معرفة الله]]، توسط [[نورانیت]] [[عقل]] است. [[عصمت]]، [[عفت]]، [[عدالت]]، [[نبوت]] و [[ولایت]] از [[برکات]] [[نورانیت]] [[قوه عاقله]] است. [[غفلت]]، [[کار]] [[عقل]] نیست. مردان [[حق]] چنین کسانی هستند که به [[نورانیت]] [[عقل]]، از [[ارتکاب معاصی]] محفوظ میگردند در ظهور [[حضرت ولی الله اعظم]]{{ع}}، [[عقل]] ها کامل میشوند. [[رجل]] [[الهی]] به [[نورانیت]] [[عقل]]، [[ملحدین]]، [[کفار]] و [[منافقین]] را میشناسد؛ این تمیز به [[نورانیت]] عاقله است. [[عقل]] [[نور]] دارد، نه [[نار]]» <ref>همان: ۴۲۵ و ۲۴۶.</ref>. «[[انبیاء]] و [[اولیاء]]: در پرتو [[نورانیت]] [[عقل]]، از جمیع نجاسات [[باطنی]] [[منزه]] بودند و [[اختلاف]] در [[حریم]] مقدسشان راه نداشت. در پرتو همین [[نورانیت باطنی]] به [[توحید]] و [[ولایت]] و [[دستگیری]] [[خلق]] نایل گشتند و به [[مقام]] [[عفت]]، [[عصمت]]، [[طمأنینه]] و [[سکینه]] رسیدند؛ این ها همه، [[هنر]] «[[قوه عاقله]]» است. [[کار]] [[انبیاء]]: ریشه در [[نورانیت]] [[عقلی]] داشته است. عاقله، [[نبی]]، [[ولیّ]] و [[امام]] و [[رهبر]] [[تربیت]] میکند... عاقله، [[معارف اسلام]] و [[احکام اسلام]] را [[درک]] میکند. عاقله، مورد خطابات [[الهی]] است: «أقبل، فأقبل. أدبر فادبر. إیاک أعاقب و ایاک أثیب. ما [[خلقت]] خلقاً هم أحبّ الیّ منک». عاقله، مقامش از تمام موجودات جهانی بالاتر است؛ شاید از [[ملائکه]] هم بالاتر باشد. «ما أکملتک الا فی من أحبّ». تمام [[برکات انبیا]] و [[اولیا]] و تمام [[معجزات]] از [[برکات]] عاقله است. معایب [[نفسانی]] به وسیله [[عقل]]، شناخته و [[درک]] میشود. باب [[معرفت نفس]] بر عاقله گشوده میشود» <ref>همان: ۱۸۶ و ۲۴۹.</ref>. «گویا [[روحانیت]]، [[طهارت]] [[نفوس]] بشری و [[سلامت]] [[نفوس]] نسانی، همه از [[برکات]] [[عقل]] است. حتی مراتب [[ایمانی]] و [[مراتب هدایت]] و مراتب [[علمی]]، همه تابع [[مراتب عقل]] است؛ هرچه [[عقل]] [[قوی]] باشد، [[هدایت]] و [[ایمان]] و [[علوم]] قویتر است. محور [[تکامل]] [[نفوس]] بشری، عاقله است... پس [[عقل]] و [[کمال]] [[عقلی]]، [[مال]] [[انبیا]] و [[اولیا]] و [[اهل بیت]] [[معصومین]]: است و برای هر کس نیست. [[کمال عقل]]، تمام سببِ [[تکامل]] [[نفوس]] [[الهی]] است؛ چیز دیگری نمیخواهد» <ref>همو، سلوک معنوی: ۸۶.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی]]؛ [[سید کریم واعظ حسینی|واعظ حسینی]]، [[منشأ عصمت (مقاله)| مقاله «منشأ عصمت»]]، فصلنامه [[کلام اسلامی]]، ش ۹۰، ص87-50.</ref>. | ||
}} | }} | ||
{{پاسخ پرسش | {{پاسخ پرسش | ||
خط ۲۹۰: | خط ۲۵۸: | ||
# عامل مذکور با اختیار خود [[معصوم]] تحصیل شده یا اعطای آن موهبتی [[الهی]] است؟ | # عامل مذکور با اختیار خود [[معصوم]] تحصیل شده یا اعطای آن موهبتی [[الهی]] است؟ | ||
برای یافتن پاسخ مناسب برای دو سؤال یاد شده، به بررسی چند نظریه درباره [[منشأ عصمت]] میپردازیم: | برای یافتن پاسخ مناسب برای دو سؤال یاد شده، به بررسی چند نظریه درباره [[منشأ عصمت]] میپردازیم: [[علامه طباطبایی]] مینویسد: «این [[موهبت الهی]] که ما آن را قوّه عصمت مینامیم، نوعی «علم و [[شعور]]» است که برخلاف سایر [[علوم]] هیچگاه مغلوب یکی از قوای دیگر نمیشود، بلکه همواره غالب بر آنهاست و آنها را در [[استخدام]] خود دارد. ازاین رو، پیوسته صاحبش را از [[گمراهی]] و [[خطا]] باز میدارد». <ref>{{متن عربی|الامر الذی تتحقق به العصمة نوع من العلم... علم مانع من الضلال}}. ر.ک: المیزان، ج ۵، ص۷۴-۷۳.</ref>. شخص معصوم[[ جهنم]] را میبیند و در اثر [[شهود]] شعلههای [[دوزخ]] از تماس با آن جداً خودداری میکند؛ زیرا او به [[مقام]] [[یقین]] رسیده است؛ {{متن قرآن|كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ}}.<ref>سوره التکاثر، آیات ۶- ۵.</ref>. آن سان که [[پزشک]] حاذق، فرایند یک [[بیماری]] واگیر و خطرناک و میکروبهای کشنده را در بدن [[بیمار]] میبیند و هرگز از نیم خورده این بیمار نمیخورد و با او تماس مستقیم بر قرار نمیکند یا این که [[انسان]] [[عاقل]] هرگز دست خود را به دهان مار سمّی نزدیک نمیکند.<ref>وحی و نبوت در قرآن، ص۲۳۹.</ref>. | ||
[[علامه طباطبایی]] مینویسد: «این [[موهبت الهی]] که ما آن را قوّه عصمت مینامیم، نوعی «علم و [[شعور]]» است که برخلاف سایر [[علوم]] هیچگاه مغلوب یکی از قوای دیگر نمیشود، بلکه همواره غالب بر آنهاست و آنها را در [[استخدام]] خود دارد. ازاین رو، پیوسته صاحبش را از [[گمراهی]] و [[خطا]] باز میدارد». <ref>{{متن عربی|الامر الذی تتحقق به العصمة نوع من العلم... علم مانع من الضلال}}. ر.ک: المیزان، ج ۵، ص۷۴-۷۳</ref>. شخص معصوم[[ جهنم]] را میبیند و در اثر [[شهود]] شعلههای [[دوزخ]] از تماس با آن جداً خودداری میکند؛ زیرا او به [[مقام]] [[یقین]] رسیده است؛ {{متن قرآن|كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ}}.<ref>سوره التکاثر، آیات ۶- ۵</ref>. آن سان که [[پزشک]] حاذق، فرایند یک [[بیماری]] واگیر و خطرناک و میکروبهای کشنده را در بدن [[بیمار]] میبیند و هرگز از نیم خورده این بیمار نمیخورد و با او تماس مستقیم بر قرار نمیکند یا این که [[انسان]] [[عاقل]] هرگز دست خود را به دهان مار سمّی نزدیک نمیکند.<ref>وحی و نبوت در قرآن، ص۲۳۹</ref>. | |||
به نظر میرسد که مبدأ و [[منشأ عصمت]]، چنانچه بزرگانی مانند [[علامه طباطبایی]] و [[آیتالله]] [[جوادی آملی]] گفتهاند، علم [[شهودی]] به عواقب گناه و [[معصیت]] و [[زشتی]] آنهاست | به نظر میرسد که مبدأ و [[منشأ عصمت]]، چنانچه بزرگانی مانند [[علامه طباطبایی]] و [[آیتالله]] [[جوادی آملی]] گفتهاند، علم [[شهودی]] به عواقب گناه و [[معصیت]] و [[زشتی]] آنهاست<ref>آعبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم، سیره رسول اکرم{{صل}})، ص۵.</ref>. | ||
'''نقد و بررسی''': عصمت هم در بُعد [[علمی]] مطرح میشود و هم در بعد عملی؛ گرچه [[عصمت عملی]] ناشی از [[عصمت علمی]] است اما انجام دادن یا ترک آگاهانه در [[اعمال]] نیاز به دو چیز دارد؛ علم و [[گرایش]]. علم تنها بدون گرایش علت تامه انجام دادن عمل نمیشود، مگر آنکه خود علم [[گرایش]] را ایجاد کند؛ ولی این کلیت ندارد. این گونه نیست که اگر [[علم]] به وجود آمد، گرایش به طور حتم به دنبال آن ایجاد گردد؛ زیرا [[قرآن]] افرادی را مثال میزند که علم داشتند اما گرایش در آنها به وجود نیامد. | '''نقد و بررسی''': عصمت هم در بُعد [[علمی]] مطرح میشود و هم در بعد عملی؛ گرچه [[عصمت عملی]] ناشی از [[عصمت علمی]] است اما انجام دادن یا ترک آگاهانه در [[اعمال]] نیاز به دو چیز دارد؛ علم و [[گرایش]]. علم تنها بدون گرایش علت تامه انجام دادن عمل نمیشود، مگر آنکه خود علم [[گرایش]] را ایجاد کند؛ ولی این کلیت ندارد. این گونه نیست که اگر [[علم]] به وجود آمد، گرایش به طور حتم به دنبال آن ایجاد گردد؛ زیرا [[قرآن]] افرادی را مثال میزند که علم داشتند اما گرایش در آنها به وجود نیامد. | ||
[[خداوند]] درباره [[یهودیان]] میفرماید: آنها [[پیامبر خاتم]]{{صل}} را مانند [[فرزندان]] خود میشناختند اما به او [[ایمان]] نمیآوردند: {{متن قرآن|الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِيقًا مِّنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ}} <ref>«کسانی که به آنان کتاب آسمانی داده ایم پیامبر را همچون فرزندان خود میشناسند ولی جمعی از آنان حق را آگاهانه کتمان میکنند». سوره بقره، آیه ۱۴۶</ref>. | [[خداوند]] درباره [[یهودیان]] میفرماید: آنها [[پیامبر خاتم]]{{صل}} را مانند [[فرزندان]] خود میشناختند اما به او [[ایمان]] نمیآوردند: {{متن قرآن|الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِيقًا مِّنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ}} <ref>«کسانی که به آنان کتاب آسمانی داده ایم پیامبر را همچون فرزندان خود میشناسند ولی جمعی از آنان حق را آگاهانه کتمان میکنند». سوره بقره، آیه ۱۴۶.</ref>. | ||
درباره [[فرعون]] و [[پیروان]] او میفرماید: {{متن قرآن|فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ آيَاتُنَا مُبْصِرَةً قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ * وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ}} <ref>«هنگامی که آیات روشنی بخش ما به سراغ آنها آمد، گفتند: «این سحری است آشکار!»؛ و آن را از روی ظلم و سرکشی انکار کردند، در حالی که در دل به آن یقین داشتند! پس بنگر سرانجام تبهکاران (و مفسدان) چگونه بود! آنها به پیامبری موسی یقین داشتند امابه سبب ستم و تکبر او را انکار میکردند». سوره نمل، آیات ۱۴- ۱۳.</ref>. | درباره [[فرعون]] و [[پیروان]] او میفرماید: {{متن قرآن|فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ آيَاتُنَا مُبْصِرَةً قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ * وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ}} <ref>«هنگامی که آیات روشنی بخش ما به سراغ آنها آمد، گفتند: «این سحری است آشکار!»؛ و آن را از روی ظلم و سرکشی انکار کردند، در حالی که در دل به آن یقین داشتند! پس بنگر سرانجام تبهکاران (و مفسدان) چگونه بود! آنها به پیامبری موسی یقین داشتند امابه سبب ستم و تکبر او را انکار میکردند». سوره نمل، آیات ۱۴- ۱۳.</ref>. | ||
خط ۳۰۴: | خط ۲۷۰: | ||
درباره [[بلعم باعورا]] میفرماید: {{متن قرآن|وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ}}. <ref>«و بر آنها بخوان سرگذشت آن کس را که آیات خود را به او دادیم ولی (سرانجام) خود را از آن تهی ساخت و شیطان در پی او افتاد، و از گمراهان شد»! سوره اعراف، آیه ۱۷۵.</ref>. | درباره [[بلعم باعورا]] میفرماید: {{متن قرآن|وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ}}. <ref>«و بر آنها بخوان سرگذشت آن کس را که آیات خود را به او دادیم ولی (سرانجام) خود را از آن تهی ساخت و شیطان در پی او افتاد، و از گمراهان شد»! سوره اعراف، آیه ۱۷۵.</ref>. | ||
از [[سیاق]] [[کلام]] بر میآید که معنای آوردن [[آیات]]، تلبس به پاره ای از [[آیات انفسی]] و [[کرامات]] [[خاصه]] [[باطنی]] است، به آن مقداری که [[راه معرفت خدا]] برای [[انسان]] روشن گردد و با داشتن آن آیات و آن کرامات، دیگر درباره [[حق]] [[شک]] و ریبی برایش باقی نماند و معنای «انسلاخ» بیرون شدن یا کندن هر چیزی است از پوست و جلدش، و این تعبیر کنایه استعاری از این است که [[آیات]] چنان در [[بلعم باعورا]] [[رسوخ]] داشت و وی آن چنان ملازم آیات بود که با پوست بدن او آمیخته شده بود و به سبب [[خبث]] درونی که داشت از جلد خود بیرون آمد و بعد از انسلاخ از [[آیات خدا]]،[[ شیطان]] کنترل او را در دست گرفت و [[راه رشد]] را گم کرد و متحیر شد و نتوانست خود را از ورطه [[هلاکت]] [[رهایی]] بخشد و بدین گونه از طریق منتهی به مقصد، خارج شد.<ref>المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۸، ص۳۳۲.</ref>. بنابراین [[علم]] به [[تنهایی]]، علت تامه فعل نیست، هر چند به [[مرز]] [[یقین]] و [[شهود]] رسیده باشد.<ref>ر.ک: صحیفه عصمت، ص۴۹.</ref>.<ref>با توجه به آیات مطرح شده میتوان به مهمترین عامل در عصمت پی برد و آن پاک بودن از صفات رذیله و هوای نفسانی است. امام باقر{{ع}} در ادامه بیان قضیه بلعم باعورا میفرماید: «الاصل فی ذلک بلعم، ثم ضربه الله مثلاً لکلّ مؤثر هواه علی هدی الله من اهل القبلة» مهمترین مؤلفه ای که در آیه تطهیر به آن اشاره شده، همین حقیقت است و به همین دلیل خدای متعال در قرآن کریم اهمیت تزکیه نفس از صفات رذیله را در سوره شمس بعد از ۱۱ قسم بیان کرده است؛ زیرا پایه و اساس هر گناه و خطایی صفات رذیله است. (محقق کتاب)</ref>. | از [[سیاق]] [[کلام]] بر میآید که معنای آوردن [[آیات]]، تلبس به پاره ای از [[آیات انفسی]] و [[کرامات]] [[خاصه]] [[باطنی]] است، به آن مقداری که [[راه معرفت خدا]] برای [[انسان]] روشن گردد و با داشتن آن آیات و آن کرامات، دیگر درباره [[حق]] [[شک]] و ریبی برایش باقی نماند و معنای «انسلاخ» بیرون شدن یا کندن هر چیزی است از پوست و جلدش، و این تعبیر کنایه استعاری از این است که [[آیات]] چنان در [[بلعم باعورا]] [[رسوخ]] داشت و وی آن چنان ملازم آیات بود که با پوست بدن او آمیخته شده بود و به سبب [[خبث]] درونی که داشت از جلد خود بیرون آمد و بعد از انسلاخ از [[آیات خدا]]،[[ شیطان]] کنترل او را در دست گرفت و [[راه رشد]] را گم کرد و متحیر شد و نتوانست خود را از ورطه [[هلاکت]] [[رهایی]] بخشد و بدین گونه از طریق منتهی به مقصد، خارج شد.<ref>المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۸، ص۳۳۲.</ref>. بنابراین [[علم]] به [[تنهایی]]، علت تامه فعل نیست، هر چند به [[مرز]] [[یقین]] و [[شهود]] رسیده باشد.<ref>ر.ک: صحیفه عصمت، ص۴۹.</ref>.<ref>با توجه به آیات مطرح شده میتوان به مهمترین عامل در عصمت پی برد و آن پاک بودن از صفات رذیله و هوای نفسانی است. امام باقر{{ع}} در ادامه بیان قضیه بلعم باعورا میفرماید: «الاصل فی ذلک بلعم، ثم ضربه الله مثلاً لکلّ مؤثر هواه علی هدی الله من اهل القبلة» مهمترین مؤلفه ای که در آیه تطهیر به آن اشاره شده، همین حقیقت است و به همین دلیل خدای متعال در قرآن کریم اهمیت تزکیه نفس از صفات رذیله را در سوره شمس بعد از ۱۱ قسم بیان کرده است؛ زیرا پایه و اساس هر گناه و خطایی صفات رذیله است. (محقق کتاب).</ref>. | ||
'''[[شناخت]] [[جمال]] و [[عظمت خدا]]''': [[انسان]] [[معصوم]] با [[علم ویژه]] ای که به [[صفات جمال و جلال]] [[خداوند]] دارد، جمال [[محبوب]]، وجود او را فرا میگیرد و جز به رضای محبوب نمیاندیشد و از هرچه در تضاد با [[خشنودی]] اوست، [[نفرت]] دارد و چون این علم در نهایت شدت است، حُب به خداوند نیز در بالاترین درجه است؛ در نتیجه هرگز [[میل به گناه]] در او پدید نمیآید. پس [[ارتکاب گناه]] از معصوم امکان وقوعی نخواهد داشت.<ref>ر.ک: علی ربانی گلپایگانی (عصمت امام از دیدگاه خرد)، مجله انتظار، ش ۱۲-۱۱، ص۷۷</ref>. | '''[[شناخت]] [[جمال]] و [[عظمت خدا]]''': [[انسان]] [[معصوم]] با [[علم ویژه]] ای که به [[صفات جمال و جلال]] [[خداوند]] دارد، جمال [[محبوب]]، وجود او را فرا میگیرد و جز به رضای محبوب نمیاندیشد و از هرچه در تضاد با [[خشنودی]] اوست، [[نفرت]] دارد و چون این علم در نهایت شدت است، حُب به خداوند نیز در بالاترین درجه است؛ در نتیجه هرگز [[میل به گناه]] در او پدید نمیآید. پس [[ارتکاب گناه]] از معصوم امکان وقوعی نخواهد داشت.<ref>ر.ک: علی ربانی گلپایگانی (عصمت امام از دیدگاه خرد)، مجله انتظار، ش ۱۲-۱۱، ص۷۷.</ref>. | ||
[[حضرت علی]]{{ع}} در [[مناجات]] خود با [[خدای تعالی]] عرض میکند: {{متن حدیث|«ما عبدتک خوفاً من نارک و لا طمعاً فی جنتک، انما وجدتک اهلاً للعبادة فعبدتک}} <ref>بحارالأنوار، ج ۶۷، ص۱۸۶، بیروت. (محقق کتاب)</ref>. | [[حضرت علی]]{{ع}} در [[مناجات]] خود با [[خدای تعالی]] عرض میکند: {{متن حدیث|«ما عبدتک خوفاً من نارک و لا طمعاً فی جنتک، انما وجدتک اهلاً للعبادة فعبدتک}} <ref>بحارالأنوار، ج ۶۷، ص۱۸۶، بیروت. (محقق کتاب).</ref>. | ||
'''نقد و بررسی''': اشکال نظریة قبل در این جا نیز وارد است؛ زیرا [[علم]] بدون [[گرایش]]، زمینه ساز انجام عمل نمیشود. علاوه بر اینکه به ریشه این عامل - توجه به [[عظمت خدا]] - اشاره نکرده است که چگونه این توجه به [[عظمت خداوند]] و [[عشق]] و علاقه به ذات او برای برخی حاصل میشود و برای برخی دیگر نه. بنابراین، این نظریه گرچه به سؤال نخست پاسخ داده است اما سؤال دوم همچنان بدون پاسخ باقی است.<ref>ر.ک: پژوهشی در عصمت معصومان، ص۵۹.</ref>. | '''نقد و بررسی''': اشکال نظریة قبل در این جا نیز وارد است؛ زیرا [[علم]] بدون [[گرایش]]، زمینه ساز انجام عمل نمیشود. علاوه بر اینکه به ریشه این عامل - توجه به [[عظمت خدا]] - اشاره نکرده است که چگونه این توجه به [[عظمت خداوند]] و [[عشق]] و علاقه به ذات او برای برخی حاصل میشود و برای برخی دیگر نه. بنابراین، این نظریه گرچه به سؤال نخست پاسخ داده است اما سؤال دوم همچنان بدون پاسخ باقی است.<ref>ر.ک: پژوهشی در عصمت معصومان، ص۵۹.</ref>. | ||
خط ۳۱۴: | خط ۲۸۰: | ||
'''تقویت [[قوة]] عاقله''': گروهی [[عصمت]] را نتیجه تقویت قوة عاقله در [[انسان]] میدانند. آنها میگویند: در انسان سه [[قوه]] وجود دارد؛ عقلیه، شهویه و غضبیه. جمیع [[قوای نفس]] منقاد عقلند. از [[عقل]] فی نفسه، [[قبیح]] و [[معصیت]] صادر نمیشود. اگر این قوه در کسی تقویت شود، ارضای تمام [[امیال]] از دریچه گرایش [[عقلانی]] عبور میکند و مجالی برای [[گناه]] و [[نافرمانی]] باقی نمیماند.<ref>ر.ک: گوهر مراد، ص۳۷۹؛ مولی محمد مهدی نراقی، انیس الموحدین، تصحیح: قاضی طباطبایی، بیجا: انتشارات الزهراء، ۱۳۶۳ش، ب ۳، ف ۲، ص۹۹.</ref>. | '''تقویت [[قوة]] عاقله''': گروهی [[عصمت]] را نتیجه تقویت قوة عاقله در [[انسان]] میدانند. آنها میگویند: در انسان سه [[قوه]] وجود دارد؛ عقلیه، شهویه و غضبیه. جمیع [[قوای نفس]] منقاد عقلند. از [[عقل]] فی نفسه، [[قبیح]] و [[معصیت]] صادر نمیشود. اگر این قوه در کسی تقویت شود، ارضای تمام [[امیال]] از دریچه گرایش [[عقلانی]] عبور میکند و مجالی برای [[گناه]] و [[نافرمانی]] باقی نمیماند.<ref>ر.ک: گوهر مراد، ص۳۷۹؛ مولی محمد مهدی نراقی، انیس الموحدین، تصحیح: قاضی طباطبایی، بیجا: انتشارات الزهراء، ۱۳۶۳ش، ب ۳، ف ۲، ص۹۹.</ref>. | ||
'''نقد و بررسی''': اگر [[شأن]] [[قوه عاقله]] فقط [[ادراک]] و علم باشد، اشکالهای نظریههای قبلی در این جا نیز وارد خواهد بود اما اگر در قوه عاقله گرایش نیز وجود داشته باشد، میتواند [[منشأ عصمت]] باشد. ولی این سؤال همچنان باقی است که چرا در گروه خاصی این گرایش عقلانی بر سایر قوا مسلط بوده و [[مقهور]] آنها نمیشوند؟ <ref>ر.ک: پژوهشی در عصمت معصومان، ص۵۹-۶۰</ref>. | '''نقد و بررسی''': اگر [[شأن]] [[قوه عاقله]] فقط [[ادراک]] و علم باشد، اشکالهای نظریههای قبلی در این جا نیز وارد خواهد بود اما اگر در قوه عاقله گرایش نیز وجود داشته باشد، میتواند [[منشأ عصمت]] باشد. ولی این سؤال همچنان باقی است که چرا در گروه خاصی این گرایش عقلانی بر سایر قوا مسلط بوده و [[مقهور]] آنها نمیشوند؟ <ref>ر.ک: پژوهشی در عصمت معصومان، ص۵۹-۶۰.</ref>. | ||
'''[[اراده]] و [[انتخاب]]''': برخی منشأ عصمت را اراده و انتخاب[[ انسان]] میدانند که با تکرار [[اعمال]][[ خیر]] باعث [[تقوا]] میشود و اگر [[ملکه تقوا]] و [[عدالت]] تقویت یافته و به اوج خود برسد، باعث عصمت میشود. استاد [[محمدی ری شهری]] مینویسد: «عامل اصلی و ریشه [[واقعی]] [[ملکه عصمت]]، [[اراده]] و [[انتخاب]][[ انسان]] است... که با تکرار [[عمل صالح]] و اجتناب از [[محرمات]]، انسان را... به [[تقوا]] و... از تقوا به مرحله [[یقین]] میرساند و [[انسان]] با وصول به مرتبه یقین - که نقطه اوج [[تکامل]] [[آدمی]] است - نه تنها [[حقایق]] هستی و از جمله [[مفاسد]] محرمات را میداند، بلکه مییابد و لمس مینماید».<ref> استاد محمد محمدی ری شهری، فلسفه وحی و نبوت، (قم: دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۶۶)، ص۲۱۸-۲۱۹</ref>. | '''[[اراده]] و [[انتخاب]]''': برخی منشأ عصمت را اراده و انتخاب[[ انسان]] میدانند که با تکرار [[اعمال]][[ خیر]] باعث [[تقوا]] میشود و اگر [[ملکه تقوا]] و [[عدالت]] تقویت یافته و به اوج خود برسد، باعث عصمت میشود. استاد [[محمدی ری شهری]] مینویسد: «عامل اصلی و ریشه [[واقعی]] [[ملکه عصمت]]، [[اراده]] و [[انتخاب]][[ انسان]] است... که با تکرار [[عمل صالح]] و اجتناب از [[محرمات]]، انسان را... به [[تقوا]] و... از تقوا به مرحله [[یقین]] میرساند و [[انسان]] با وصول به مرتبه یقین - که نقطه اوج [[تکامل]] [[آدمی]] است - نه تنها [[حقایق]] هستی و از جمله [[مفاسد]] محرمات را میداند، بلکه مییابد و لمس مینماید».<ref> استاد محمد محمدی ری شهری، فلسفه وحی و نبوت، (قم: دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۶۶)، ص۲۱۸-۲۱۹.</ref>. | ||
'''نقد و بررسی''': این نظریه بر خلاف نظر نخست، [[علم]] و [[آگاهی]] را نادیده گرفته یا کم رنگ کرده است. بنابراین نمیتوان اراده و انتخاب را به [[تنهایی]] [[منشأ عصمت]] دانست؛ زیرا فعل بدون آگاهی و [[ادراک]]، [[معصوم]] بودن از [[خطا]] را تضمین نمیکند. <ref>ر.ک: پژوهشی در عصمت معصومان، ص۶۱</ref>.<ref>[[فاطمه محقق|محقق، فاطمه]]، [[عصمت از دیدگاه شیعه و اهل تسنن (کتاب)|عصمت از دیدگاه شیعه و اهل تسنن]]، ص ۸۴ ال ۱۰۷.</ref>. | '''نقد و بررسی''': این نظریه بر خلاف نظر نخست، [[علم]] و [[آگاهی]] را نادیده گرفته یا کم رنگ کرده است. بنابراین نمیتوان اراده و انتخاب را به [[تنهایی]] [[منشأ عصمت]] دانست؛ زیرا فعل بدون آگاهی و [[ادراک]]، [[معصوم]] بودن از [[خطا]] را تضمین نمیکند. <ref>ر.ک: پژوهشی در عصمت معصومان، ص۶۱.</ref>.<ref>[[فاطمه محقق|محقق، فاطمه]]، [[عصمت از دیدگاه شیعه و اهل تسنن (کتاب)|عصمت از دیدگاه شیعه و اهل تسنن]]، ص ۸۴ ال ۱۰۷.</ref>. | ||
}} | }} | ||
{{پاسخ پرسش | {{پاسخ پرسش |