پرش به محتوا

معاویة بن ابی سفیان در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۴۴: خط ۴۴:


[[معاویه]] طرفداران [[یزید]] را [[حمایت]] می‌کرد و به عنوان [[کارگزاران]] اصلی [[نظام]] به آنان [[حکم]] می‌داد. او [[ضحاک بن قیس]] را [[والی کوفه]] و [[عبدالرحمان بن عثمان ثقفی]] را [[والی حجاز]] کرد. [[والیان]] جدید می‌دانستند که [[مأموریت]] اصلی آنان [[تدارک]] [[ولایت عهدی]] و [[حکومت یزید]] است‌.
[[معاویه]] طرفداران [[یزید]] را [[حمایت]] می‌کرد و به عنوان [[کارگزاران]] اصلی [[نظام]] به آنان [[حکم]] می‌داد. او [[ضحاک بن قیس]] را [[والی کوفه]] و [[عبدالرحمان بن عثمان ثقفی]] را [[والی حجاز]] کرد. [[والیان]] جدید می‌دانستند که [[مأموریت]] اصلی آنان [[تدارک]] [[ولایت عهدی]] و [[حکومت یزید]] است‌.
== موافقان و مخالفان ولایت عهدی یزید ==
بنا بر پاره‌ای از [[روایات‌]]، وی از حدود [[سال]] ۵۰ [[هجری]] و پس از [[شهادت]] [[امام حسن]] {{ع}} کوشش‌هایی در این راه به عمل آورد. یزید از جهت [[تمسک]] به اصول و [[فروع دین]] [[شهرت]] خوبی نداشت. معاویه در ولایت عهدی یزید بعد از [[شهادت امام حسن]] {{ع}} با دو مشکل عمده روبه‌رو بود. اول [[منش]] و [[کردار]] یزید و دوم حضور [[امام حسین]] {{ع}} و [[فرزندان]] [[صحابه]] بزرگ چون [[عبدالله بن عمر]]، [[عبدالله بن زبیر]]، [[عبدالله بن عباس]] و [[عبدالرحمان بن ابی‌بکر]]. معاویه در وادار ساختن [[مردم]] به [[بیعت]] با یزید از هیچ چیزی فروگذاری نکرد. او نخست از مردم [[شام]] و دیگر متحدان خویش برای یزید بیعت گرفت‌.<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی؛ تاریخ خلیفة بن خیاط، خلیفة بن خیاط، ابن‌عمر، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ قمری. ، ج۱، ص۲۵۱؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی؛ طبری، ج۵، ص۳۰۱-۳۰۲، ۳۲۲.</ref> اگر چه بیشتر [[رجال]] با او بیعت کردند،<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابن‌واضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی، ج۲، ص۲۷۱؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲– ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی؛ طبری، ج۵، ص۳۰۳.</ref> اما [[اختلافات]] درون [[حاکمیت]] و وجود افرادی چون [[زیاد بن ابیه]] و [[مروان بن حکم]] که از [[ولایت عهدی]] [[یزید]] ناخشنود بودند، باعث می‌شد که [[معاویه]] با [[احتیاط]] فراوان حرکت کند و تمام وسایل مخصوص [[حکمرانی]] خود را که عبارت بودند از سیاست‌بازی، بخششِ [[هدایا]]، پرداختِ رشوه‌، [[تطمیع]] و سرانجام [[تهدید]] و سرکوبی به‌کار گیرد. مروان بن حکم که شاید در [[خلافت]] [[طمع]] بسته بود، موضوع [[جانشینی]] یزید را [[ناخشنودی]] تلقی کرد.<ref>مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی، ج۳، ص۲۱۸-۲۱۹.</ref> زیاد نیز در نامه‌ای به معاویه چنین نوشت: ای [[امیر]]، همانا نامه‌ات با [[دستوری]] که در آن بود به من رسید. [[مردم]] چه خواهند گفت وقتی که آنان را به [[بیعت]] یزید [[دعوت]] کنیم‌، در حالی که او با سگ‌ها و میمون‌ها [[بازی]] می‌کند و جامه‌های رنگین می‌پوشد و پیوسته شراب می‌نوشد و شب را با ساز و آواز می‌گذراند و هنوز [[حسین بن علی]] {{ع}} و [[عبدالله بن عباس]] و [[عبدالله بن عمر]] و [[عبدالله بن زبیر]] در میان مردمند. لکن می‌شود که او را دستور دهی تا یک سال یا دو سال به [[اخلاق]] اینان در آید. شاید بتوانیم امر را بر مردم مشتبه سازیم‌. معاویه به زیاد پرخاش کرده بود که [[گمان]] کرده پس از من امیر می‌شود. به [[خدا]] [[سوگند]] که او را به مادرش [[سمیه]] و پدرش [[عبید]] باز می‌گردانم‌.<ref>مقدمه مرآة العقول، ج۲، ص۱۴۷.</ref>
چنانکه اشاره شد معاویه در [[شام]] هیچ‌گونه مشکلی نداشت‌. شام کاملاً در [[اختیار]] او بود. در [[عراق]] هم از [[سیاست]] [[سرکوب]] استفاده می‌کرد. [[مصر]] هم در شرایطی نبود که تأثیر چندان مهمی در ولایت عهدی یزید داشته باشد. مشکل اصلی معاویه‌، [[حجاز]] و به ویژه [[مدینه]] بود. حجاز محلی بود که در آن [[نخبگان]] [[شرافت]] [[اسلامی]] و [[فرزندان]] [[اصحاب]] برجسته [[پیامبر]] {{صل}} [[زندگی]] می‌کردند. [[معاویه]] از [[مروان بن حکم]] [[حاکم]] [[مدینه]] خواست که [[زمینه‌چینی]] کند و [[یزید]] را به عنوان [[ولی‌عهد]] معرفی نماید. [[مروان]] این موضوع را در [[مسجد]] مطرح کرد اما با [[مخالفت]] فرزندان [[صحابه]] روبه‌رو شد. از این رو معاویه [[تصمیم]] گرفت خود شخصاً با تعدادی از [[سربازان]] شامی‌، برای [[رویارویی]] با مخالفت‌های شدید آنان به مدینه برود. او به بهانه [[سفر]] [[حج]] و در واقع برای گرفتن [[بیعت]] از [[مردم مدینه]] و [[مکه]] در [[رجب]] [[سال]] ۵۶ به مدینه آمد.
در [[مسجد النبی]] جلسه‌ای [[تدارک]] شد. در آن مجلس و در حالی‌که [[نظامیان]] در میان [[مردم]] با شمشیرهای برهنه پخش شده و موضع گرفته بودند، معاویه گفت‌: مردم‌! من با [[مشورت]] شما و بزرگان شما، یزید را به عنوان ولی‌عهد معرفی می‌کنم‌. پس با نام [[خدا]] با او بیعت کنید و مردم را مجبور به بیعت کرد. اما چهار فرزند صحابه بیعت نکرده بودند. به ظاهر مسأله مدینه حل شده و معاویه به جهت [[اعمال]] حج به سوی مکه حرکت کرد.
در مکه معاویه موضع‌گیری خود را [[تغییر]] داد و ابتدا کوشید تا با آن چهار تن [[رفتاری]] به [[غایت]] دوستانه داشته باشد و آرزوی خود را به [[حمایت]] آنان از یزید بیان داشت و این موضوع را توضیح داد که تقاضای زیادی از آنان نداشته و یزید [[حکمران]] رسمی خواهد بود و در [[حقیقت]] آنان هستند که در زیر نام یزید، [[تسلط]] [[واقعی]] بر [[حکومت]] را دارا خواهند بود. اما آنان مخالفت کردند<ref>تشیع در مسیر تاریخ، ص۱۵۰.</ref> و تمامی تلاش معاویه از رفتن به [[حجاز]] به منظور [[کوشش]] به [[ترغیب]] این اشخاص بود که با یزید مخالفت نکنند. معاویه در سایه [[شمشیر]] [[شامیان]] وارد [[مسجد الحرام]] شد و طوری وانمود کرد که هر چهار نفر با یزید بیعت کرده‌اند.<ref>برای آگاهی بیشتر ر. ک: الفتوح البلدان، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش دخویه، لیدن: ۱۸۶۶ میلادی. ، ص۷۹۹-۸۰۷؛الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: ۱۳۸۵-۱۳۸۶ قمری. ، ج۳، ص۵۰۸-۵۱۱.</ref> سپس به [[شام]] برگشت.
[[معاویه]] بعد از [[سفر]] [[مکه]] [[فرصت]] زیادی پیدا نکرد، رنجور و [[بیمار]] شد. [[میراث]] [[پادشاهی]] او دگرگونی کامل در [[خلافت]] [[اسلامی]] بود. او بدون آن‌که بتواند همه [[مخالفان]] را آرام کند و موافقت آنان را با [[بیعت]] فرزندش جلب کند، در نیمه [[رجب]] [[سال ۶۰ هجری]] از [[دنیا]] رفت.
== [[بیعت]] برای [[ولایت‌عهدی]] [[یزید]] ==
== [[بیعت]] برای [[ولایت‌عهدی]] [[یزید]] ==
[[بیعت گرفتن]] معاویه برای خلافت پسرش یزید، بیش از هر مسئله دیگری باعث شد بسیاری در مقابل او بایستند و از او [[انتقاد]] کنند. به اعتبار این که وی از شیوه [[مسلمانان]] در [[گزینش خلیفه]] از دوران [[خلافت ابوبکر]]، بیرون رفته بود<ref>عبدالطیف، عبدالشافی، العالم الاسلامی فی العصر الاموی، ص۱۲۱.</ref>. او برای بقای نظامی که بنا کرده بود، باید [[حکومت]] موروثی پدید می‌آورد. عملی کردن چنین تصمیمی کار آسانی نبود؛ زیرا [[عرب‌ها]] از قبل، با حکومت موروثی آشنا نبودند و آشکار است که معاویه از این که ثمره تلاش‌های سی ساله‌اش در [[تأسیس حکومت]] [[اموی]] از بین برود، می‌ترسید، به‌ویژه که درگیری خونی میان آنان و [[بنی‌هاشم]] همچنان در اوج بود. از نظر او [[انتخاب]] یک نفر از میان بنی‌هاشم برای خلافت، به معنای از بین رفتن هستی امویانی بود که احتمالا نامزد خلافت می‌شدند و این مسئله‌ای بود که [[امویان]] آن را نمی‌پذیرفتند؛ زیرا خود را کلّ [[ملّت]] و [[حاکم]] بر همه می‌دانستند<ref>ابن‌خلدون از اقدام معاویه دفاع کرده... و افزوده است که بنی‌امیه در آن روز به حاکمیت دیگران راضی نمی‌شدند؛ زیرا ایشان تعصب قریشی داشتند و خود را کل ملت و حاکم بر همه می‌دانستند. ابن خلدون، المقدمه، ج۲، ص۶۱۳.</ref>.
[[بیعت گرفتن]] معاویه برای خلافت پسرش یزید، بیش از هر مسئله دیگری باعث شد بسیاری در مقابل او بایستند و از او [[انتقاد]] کنند. به اعتبار این که وی از شیوه [[مسلمانان]] در [[گزینش خلیفه]] از دوران [[خلافت ابوبکر]]، بیرون رفته بود<ref>عبدالطیف، عبدالشافی، العالم الاسلامی فی العصر الاموی، ص۱۲۱.</ref>. او برای بقای نظامی که بنا کرده بود، باید [[حکومت]] موروثی پدید می‌آورد. عملی کردن چنین تصمیمی کار آسانی نبود؛ زیرا [[عرب‌ها]] از قبل، با حکومت موروثی آشنا نبودند و آشکار است که معاویه از این که ثمره تلاش‌های سی ساله‌اش در [[تأسیس حکومت]] [[اموی]] از بین برود، می‌ترسید، به‌ویژه که درگیری خونی میان آنان و [[بنی‌هاشم]] همچنان در اوج بود. از نظر او [[انتخاب]] یک نفر از میان بنی‌هاشم برای خلافت، به معنای از بین رفتن هستی امویانی بود که احتمالا نامزد خلافت می‌شدند و این مسئله‌ای بود که [[امویان]] آن را نمی‌پذیرفتند؛ زیرا خود را کلّ [[ملّت]] و [[حاکم]] بر همه می‌دانستند<ref>ابن‌خلدون از اقدام معاویه دفاع کرده... و افزوده است که بنی‌امیه در آن روز به حاکمیت دیگران راضی نمی‌شدند؛ زیرا ایشان تعصب قریشی داشتند و خود را کل ملت و حاکم بر همه می‌دانستند. ابن خلدون، المقدمه، ج۲، ص۶۱۳.</ref>.
۲۱۸٬۶۲۱

ویرایش