|
|
خط ۵۲: |
خط ۵۲: |
| [[معاویه]] هزینه هنگفتی را صرف [[تحول]] این [[دیوان]] و فعالیتهای آن کرد. شمار کارمندان، اسبها و ایستگاههای مجهز مورد نیاز ناقلان خبر را افزایش داد و ابزارهای مهمی برای [[اداره امور]] [[حکومت]] به وجود آورد. گفتنی است که کار دیوان [[برید]]، منحصر به انتقال نامههای رسمی و گزارشهای [[حکومتی]] بوده است.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش]] و [[رسول جعفریان|جعفریان]]، [[دولت امویان (کتاب)|دولت امویان]] ص۵۳.</ref>. | | [[معاویه]] هزینه هنگفتی را صرف [[تحول]] این [[دیوان]] و فعالیتهای آن کرد. شمار کارمندان، اسبها و ایستگاههای مجهز مورد نیاز ناقلان خبر را افزایش داد و ابزارهای مهمی برای [[اداره امور]] [[حکومت]] به وجود آورد. گفتنی است که کار دیوان [[برید]]، منحصر به انتقال نامههای رسمی و گزارشهای [[حکومتی]] بوده است.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش]] و [[رسول جعفریان|جعفریان]]، [[دولت امویان (کتاب)|دولت امویان]] ص۵۳.</ref>. |
|
| |
|
| == معاویه و [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} ==
| |
| [[شهادت امام حسن]] {{ع}} از جنایات نابخشودنی معاویه، به [[شهادت]] رساندن [[امام حسن]] {{ع}} [[ریحانه]] [[رسولالله]] {{صل}} است که از نظر [[تاریخی]]، کوچک تردیدی در آن وجود ندارد. معاویه با ترتیب دادن توطئهای که اساس کارش بر همان پایه بود، [[امام]] را به دست همسرش جَعده، دختر [[اشعث بن قیس]]، به شهادت رساند. زمانی که در سال ۶۳ در [[واقعه حَرّه]] [[مدینه]] [[غارت]] شد، [[خانه]] این [[زن]] [[ملعون]] نیز به تاراج رفت. اما به [[پاس]] خوشخدمتی او در به شهادت رساندن شویش، [[اموال]] وی را باز گرداندند. منابع بیشماری خبر به شهادت رساندن امام را توسط جَعْده و با [[توطئه]] معاویه گزارش کردهاند<ref>ابنسعد، ترجمة الامام الحسن {{ع}} من طبقات، ص۱۷۵ - ۱۷۶؛ بلاذری، أنساب الأشراف، ج۳، ص۵۵ - ۸۸؛ استاد محمودی، در پاورقی صفحات مزبور، خبر مزبور را از منابع متعددی نقل کرده است. در این میان، ابن خلدون با اعمال تعصب مذهبی و برخلاف این همه شواهد تاریخی میگوید: {{عربی|و حاشا لمعاوية ذلك}}. ابنخلدون، تاریخ ابنخلدون، ج۲، ق ۲، ص۱۸.</ref>. به گزارش ابن حمدون، قرار بود [[جعده]] در برابر [[مسموم]] کردن امام، یکصد هزار درهم دریافت کند. بعدها نیز با یک [[قریشی]] [[ازدواج]] کرد و از او بچهدار شد. [[کودکان]] با دیدن این بچه به او میگفتند: یا ابن مُسمّمَةُ الأزواج، ای فرزند زنی که شوهرش را مسموم کرد<ref>ابن حمدون، التذکرة الحمدونیة، ج۹، ص۲۹۳ - ۲۹۴.</ref>.
| |
| [[هیثم بن عدی]] گفته است که مسمومیت امامحسن {{ع}} به تحریک معاویه و به دست دختر [[سُهَیل بن عمرو]] صورت گرفت<ref>بلاذری، أنساب الأشراف، ج۳، ص۵۹.</ref>. آن [[حضرت]] چهل [[روز]] پس از مسمومیت [[بیمار]] بود تا به [[شهادت]] رسید<ref>ابنسعد، ترجمة الامام الحسن {{ع}} من طبقات، ص۱۷۶.</ref>. امبکر دختر مِسْور گوید: بارها به [[امام]] سم خوراندند، ولی هر بار از آن [[رهایی]] یافت تا آنکه مرتبه آخر، سم به قدری شدید بود که لختههای [[خون]] از گلوی امام {{ع}} خارج شد<ref>طبری، المنتخب من ذیل المذیل، ص۵۱۴.</ref>. پس از [[شهادت امام]] {{ع}}، طبق [[وصیت]] آن حضرت خواستند او را در کنار [[قبر]] [[رسولخدا]] {{صل}} [[دفن]] کنند، اما [[عایشه]] با استناد به اینکه «بیتی لا آذن فیه»<ref>یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۲۵. عایشه در حالی که سوار بر قاطر بود، جلو آمد و این سخن را گفت. بنا به نقل یعقوبی قاسم بن محمد بن ابیبکر نزد وی آمد و گفت: {{عربی|يا عمّة! ما غسلنا رؤوسنا من يوم الجمل الأحمر، أتريدين أن يقال يوم البغلة الشهباء}}. ما هنوز سرهای خود را از (سرافکندگی) جنگ خونین جمل نشستهایم. آیا بر آنی تا جنگی هم به نام جنگ قاطر مشهور شود. در این وقت عایشه برگشت.</ref> مانع این کار شد. [[مروان]] هم که آن [[زمان]] [[حکومت مدینه]] را داشت، اعلام کرد که اجازه چنین کاری را نخواهد داد. [[امام حسن]] {{ع}} سفارش کرده بود که اگر مشکلی پیش آمد آن حضرت را در کنار مادرشان در [[بقیع]] دفن کنند<ref>بلاذری، أنساب الأشراف، ج۳، ص۶۱ و ۶۴، نیز ر. ک: پاورقی ص۶۱ - ۶۲.</ref>. عایشه، برای یکبار دیگر [[کینه]] خود را نسبت به [[حضرت زهرا]] {{س}} و فرزند آن حضرت نشان داد. زمانی که امام را برای دفن نزدیک [[قبر پیامبر]] {{صل}} آوردند، عایشه گفت: چنین چیزی هرگز انجام نخواهد شد<ref>ابنسعد، ترجمة الامام الحسن {{ع}} من طبقات، ص۱۸۴.</ref>. [[ابوسعید خدری]] و [[ابوهریره]] به مروان گفتند: آیا از دفن حسن در کنار جدش ممانعت میکنی در حالی که [[رسول خدا]] {{صل}} او را [[سید]] [[جوانان بهشت]] نامید. مروان به [[تمسخر]] به آنها گفت: اگر امثال شما [[حدیث]] [[پیامبر]] {{صل}} را [[روایت]] نمیکردند، ضایع شده بود<ref>بلاذری، أنساب الأشراف، ج۳، ص۶۵؛ و ر. ک: ابنسعد، ترجمة الامام الحسن {{ع}} من طبقات، ص۱۸۴ – ۱۸۵.</ref>. [[محمد بن حنفیه]] میگوید: زمانی که [[امام حسن]] {{ع}} [[وفات]] کرد، [[مدینه]] یکپارچه [[عزادار]] شد و همه [[گریه]] میکردند. [[مروان]] خبر وفات [[حضرت]] را به [[معاویه]] داد و گفت: آنان میخواهند حسن را در کنار پیامبر {{صل}} [[دفن]] کنند، اما تا من زنده هستم به این مقصود خود نخواهند رسید. [[امام حسین]] {{ع}} کنار [[قبر پیامبر]] {{صل}} رسید، و فرمود: اینجا را حفر کنید، [[سعید بن عاص]] که [[حاکم مدینه]] بود، خود را کنار کشید، اما مروان [[بنیامیه]] را آماده کرده مسلح شدند. مروان گفت: چنین چیزی هرگز نخواهد شد. امام حسین {{ع}} فرمود: به تو چه ارتباطی دارد، مگر تو [[والی]] [[شهر]] هستی؟ مروان گفت: نه، اما تا من زنده هستم اجازه این کار را نخواهم داد. [[امام]] {{ع}} از کسانی که در [[حلف الفضول]] همراه [[بنیهاشم]] بودند، کمک خواست.
| |
| اینجا بود که کسانی از [[بنیتیم]]، [[بنیزهره]]، [[بنیاسد]] و بنیجعوبه مسلح شدند. امام حسین {{ع}} و [[پیروان]] هر یک پرچمی داشتند و مروان نیز پرچمی داشت و میان آنان [[تیراندازی]] نیز شد. به هر روی شماری از [[مردم]]، امام حسین {{ع}} را [[راضی]] کردند تا به موجب [[وصیّت]] خود امام حسن {{ع}} که فرموده بود اگر قرار است خونی ریخته شود، در همان [[بقیع]] کنار مادرش دفن شود، از [[اصرار]] خود دست بردارد<ref>ابنسعد، ترجمة الامام الحسن {{ع}} من الطبقات، ص۱۷۷ – ۱۷۹.</ref>. در [[نقلی]] آمده است: مروان که این [[زمان]] معزول شده بود، با این [[اقدام]] خود قصد داشت تا معاویه را از خود راضی کند<ref>ابنسعد، ترجمة الامام الحسن {{ع}} من الطبقات، ص۱۸۰، ۱۸۷.</ref>. مروان پس از آنکه از دفن امام در بقیع جلوگیری کرد، این خبر را با آب و تاب برای معاویه نوشت<ref>ابنسعد، ترجمة الامام الحسن {{ع}} من الطبقات، ص۱۸۸.</ref>. او میگفت: چگونه فرزند [[قاتل]] [[عثمان]]، در کنار [[پیغمبر]] {{صل}} دفن شود، اما عثمان در بقیع؟<ref>ابنسعد، ترجمة الامام الحسن {{ع}} من الطبقات، ص۱۸۳، عثمان حتی در بقیع نیز دفن نشد چون مردم اجازه ندادند.</ref> بیشبهه [[مروان]] از کثیفترین چهرههای [[بنیامیه]] است که در تمام مدت [[حاکمیت]] بر [[مدینه]]، با زبان تند خود، [[امام علی]] {{ع}} و [[بنیهاشم]] را [[دشنام]] میداد. [[شهادت امام]] در یک [[روایت]]، که به نظر درست میآید، در [[ربیع الاول]] [[سال]] ۴۹، و در [[نقلی]] دیگر، [[ربیعالاول]] [[سال]] پنجاه [[هجری]] دانسته شده است<ref>بلاذری، أنساب الأشراف، ج۳، ص۶۶؛ ابنسعد، ترجمة الامام الحسن {{ع}} من طبقات، ص۱۸۳، ۱۸۹ و ۱۹۰.</ref>.
| |
|
| |
| زمانی که [[امام]] به [[شهادت]] رسید، بنیهاشم کسانی را به نقاط مختلف مدینه و اطراف فرستادند تا این خبر را به [[گوش]] [[انصار]] برسانند. گفته شده که هیچ کس در [[خانه]] خود نماند<ref>ابنسعد، ترجمة الامام الحسن {{ع}} من طبقات، ص۱۸۱؛ ابن عساکر، ترجمة الامام الحسن {{ع}} من تاریخ دمشق، ش۳۷۱.</ref>. [[زنان]] بنیهاشم تا یک ماه، هر [[روز]] برای وی [[مجلس عزا]] داشتند<ref>ابنسعد، ترجمة الامام الحسن {{ع}} من طبقات، ص۱۸۲؛ ابنعساکر، ترجمة الامام الحسن {{ع}} من تاریخ دمشق، ش۳۳۸.</ref>. [[طبری]] به نقل از [[امام باقر]] {{ع}} آورده است که [[مردم مدینه]] هفت روز به مناسبت شهادت [[فرزند پیامبر]] {{صل}} در [[ماتم]] نشسته و بازار را بستند<ref>ابنسعد، ترجمة الامام الحسن {{ع}} من طبقات، ص۱۸۲.</ref>. او میگوید: در [[مراسم]] [[دفن]] امام در [[بقیع]]، به قدری [[جمعیت]] بود که جای انداختن سوزن نبود<ref>طبری، المنتخب من ذیل المذیل، ص۵۱۴.</ref>. نیز [[شیعیان]] آن [[شهر]] را به [[عزا]] نشاند<ref>ابنمنظور، مختصر تاریخ دمشق، ج۵، ص۲۲۴.</ref>.
| |
| == [[معاویه]] و دوران [[امامت امام حسین]] {{ع}} == | | == [[معاویه]] و دوران [[امامت امام حسین]] {{ع}} == |
| پس از [[وفات]] [[امام مجتبی]] {{ع}} [[شیعیان کوفه]]، [[نامه]] تسلیتی به [[امام حسین]] {{ع}} نوشتند. در آن نامه آمده بود که درگذشت امام از یک سوی برای «تمامی [[امت]]» و از سوی دیگر برای تو و {{عربی|هذه الشیعة خاصة}} [[مصیبت]] است. این تعبیر نشان شکلگیری «[[شیعه]]» و حتی کاربرد کلمه شیعه به عنوان یک اصطلاح در حوالی پنجاه هجری است. آنان در این نامه با این [[القاب]] از امام مجتبی {{ع}} یاد کردند: {{عربی|عَلَمُ الهُدی و نُورُ البِلاد}} کسی که به او [[امید]] [[اقامه دین]] و اعاده [[سیره]] [[صالحان]] بود. آنان اظهار [[امیدواری]] کردند که [[خداوند]] [[حق]] [[امام حسین]] {{ع}} را به او بازگرداند<ref>یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲ ص۲۲۸.</ref>. این [[نامه]] باید یکی از اسناد [[تشکل]] [[شیعه]] [[اعتقادی]] و امامتی در [[کوفه]] تلقی شود. [[عمرو بن بعجه]] گوید: نخستین ذلّتی که بر [[عرب]] وارد شد، [[وفات]] [[امام مجتبی]] {{ع}} بود<ref>ابنسعد، ترجمة الامام الحسن {{ع}} من طبقات، ص۱۸۳.</ref>. با [[به شهادت رسیدن]] [[امام حسن]] {{ع}}، [[رهبری جامعه]] شیعه، در [[اختیار]] امام حسین {{ع}} قرار گرفت. [[امام]] {{ع}} در دوره [[امامت]] برادرش، به طور کامل از [[سیاست]] وی [[دفاع]] میکرد. آن [[حضرت]] در برابر درخواستهای مکرر [[مردم]] [[عراق]]، برای آمدن آن حضرت به کوفه، حتی پس از [[شهادت]] برادرش، حاضر به قبول [[رأی]] آنها نشد و فرمود: تا وقتی [[معاویه]] زنده است، نباید دست به اقدامی زد. معنای این سخن آن بود که امام در فاصله ده سال به [[اجبار]] [[حکومت معاویه]] را [[تحمّل]] کرده است. | | پس از [[وفات]] [[امام مجتبی]] {{ع}} [[شیعیان کوفه]]، [[نامه]] تسلیتی به [[امام حسین]] {{ع}} نوشتند. در آن نامه آمده بود که درگذشت امام از یک سوی برای «تمامی [[امت]]» و از سوی دیگر برای تو و {{عربی|هذه الشیعة خاصة}} [[مصیبت]] است. این تعبیر نشان شکلگیری «[[شیعه]]» و حتی کاربرد کلمه شیعه به عنوان یک اصطلاح در حوالی پنجاه هجری است. آنان در این نامه با این [[القاب]] از امام مجتبی {{ع}} یاد کردند: {{عربی|عَلَمُ الهُدی و نُورُ البِلاد}} کسی که به او [[امید]] [[اقامه دین]] و اعاده [[سیره]] [[صالحان]] بود. آنان اظهار [[امیدواری]] کردند که [[خداوند]] [[حق]] [[امام حسین]] {{ع}} را به او بازگرداند<ref>یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲ ص۲۲۸.</ref>. این [[نامه]] باید یکی از اسناد [[تشکل]] [[شیعه]] [[اعتقادی]] و امامتی در [[کوفه]] تلقی شود. [[عمرو بن بعجه]] گوید: نخستین ذلّتی که بر [[عرب]] وارد شد، [[وفات]] [[امام مجتبی]] {{ع}} بود<ref>ابنسعد، ترجمة الامام الحسن {{ع}} من طبقات، ص۱۸۳.</ref>. با [[به شهادت رسیدن]] [[امام حسن]] {{ع}}، [[رهبری جامعه]] شیعه، در [[اختیار]] امام حسین {{ع}} قرار گرفت. [[امام]] {{ع}} در دوره [[امامت]] برادرش، به طور کامل از [[سیاست]] وی [[دفاع]] میکرد. آن [[حضرت]] در برابر درخواستهای مکرر [[مردم]] [[عراق]]، برای آمدن آن حضرت به کوفه، حتی پس از [[شهادت]] برادرش، حاضر به قبول [[رأی]] آنها نشد و فرمود: تا وقتی [[معاویه]] زنده است، نباید دست به اقدامی زد. معنای این سخن آن بود که امام در فاصله ده سال به [[اجبار]] [[حکومت معاویه]] را [[تحمّل]] کرده است. |