پرش به محتوا

ولایت‌عهدی: تفاوت میان نسخه‌ها

۵۴ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۹ اوت ۲۰۲۳
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۴: خط ۴:
ولایت‌عهدی در [[اسلام]]، عنوانی بود که نخستین بار "[[مأمون]]" ـ [[خلیفه عباسی]] ـ به طور رسمی برای [[امام هشتم]] "[[علی بن موسی الرضا]] {{ع}}" برگزید و از [[مردم]] برای آن حضرت به این عنوان [[بیعت]] گرفت و [[فرمان]] داد تا بنام وی سکه زنند و بر [[منبرها]] نام وی را قرین نام خلیفه کنند<ref>بحار الانوار، ج۴۹، ص۱۲۹؛ المنتظم، ج۱۰، ص۹۲-۹۱؛ الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۴۳۱؛ صبح الاعشی، ج۹، ص۳۶۲؛ الحیاة السیاسیه لامام الرضا، ص۱۹۳؛ راجع به تاریخچه ولایت‌عهدی در اسلام، ر.ک: تاریخ طبری، ج۷، ص۲۲۴-۲۱۹؛ الامامة والسیاسة، ج۲، ص۳۳ و ج۱، ص۲۰۵؛ تاریخ الخلفا، ص۲۰۳-۱۹۶؛ انساب الاشراف، ج۴، ص۱۰۵.</ref> و [[امام]] {{ع}} از روی [[اجبار]]، همراه با شرایطی آن را پذیرفت<ref>الارشاد، ج۲، ص۲۵۹؛ المنتظم، ج۱۰، ص۹۸؛ حیاة الامام الرضا، ص۴۵۰؛ مقاتل الطالبیین، ص۵۶۳-۵۶۲؛ عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۱۳۸.</ref>. امام فرمود: "من به این شرط ولایت‌عهدی تو را می‌پذیرم که هرگز در امور [[ملک]] و مملکت مصدر امری نباشم و در هیچ یک از امور [[دستگاه خلافت]]، همچون [[عزل]] و [[نصب]] [[حکام]] و [[قضا]] و [[فتوا]] دخالتی نداشته باشم"<ref>الارشاد، ج۲، ص۲۵۹.</ref>. گفتنی است، با توجه به [[دلایل]] [[پذیرش]] ولایت‌عهدی از سوی امام {{ع}}، این امر هرگز از روی [[میل باطنی]] آن حضرت نبوده است. [[نجات]] [[جان]] خود، [[علویان]] و [[دوستداران]] [[اهل بیت]] {{عم}} از جملۀ دلایل پذیرش مقام ولایت‌عهدی بوده است<ref>[[اباصلت فروتن|فروتن، اباصلت]]، [[علی اصغر مرادی|مرادی، علی اصغر]]، [[واژه‌نامه فقه سیاسی (کتاب)|واژه‌نامه فقه سیاسی]]، ص ۱۸۳.</ref>.
ولایت‌عهدی در [[اسلام]]، عنوانی بود که نخستین بار "[[مأمون]]" ـ [[خلیفه عباسی]] ـ به طور رسمی برای [[امام هشتم]] "[[علی بن موسی الرضا]] {{ع}}" برگزید و از [[مردم]] برای آن حضرت به این عنوان [[بیعت]] گرفت و [[فرمان]] داد تا بنام وی سکه زنند و بر [[منبرها]] نام وی را قرین نام خلیفه کنند<ref>بحار الانوار، ج۴۹، ص۱۲۹؛ المنتظم، ج۱۰، ص۹۲-۹۱؛ الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۴۳۱؛ صبح الاعشی، ج۹، ص۳۶۲؛ الحیاة السیاسیه لامام الرضا، ص۱۹۳؛ راجع به تاریخچه ولایت‌عهدی در اسلام، ر.ک: تاریخ طبری، ج۷، ص۲۲۴-۲۱۹؛ الامامة والسیاسة، ج۲، ص۳۳ و ج۱، ص۲۰۵؛ تاریخ الخلفا، ص۲۰۳-۱۹۶؛ انساب الاشراف، ج۴، ص۱۰۵.</ref> و [[امام]] {{ع}} از روی [[اجبار]]، همراه با شرایطی آن را پذیرفت<ref>الارشاد، ج۲، ص۲۵۹؛ المنتظم، ج۱۰، ص۹۸؛ حیاة الامام الرضا، ص۴۵۰؛ مقاتل الطالبیین، ص۵۶۳-۵۶۲؛ عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۱۳۸.</ref>. امام فرمود: "من به این شرط ولایت‌عهدی تو را می‌پذیرم که هرگز در امور [[ملک]] و مملکت مصدر امری نباشم و در هیچ یک از امور [[دستگاه خلافت]]، همچون [[عزل]] و [[نصب]] [[حکام]] و [[قضا]] و [[فتوا]] دخالتی نداشته باشم"<ref>الارشاد، ج۲، ص۲۵۹.</ref>. گفتنی است، با توجه به [[دلایل]] [[پذیرش]] ولایت‌عهدی از سوی امام {{ع}}، این امر هرگز از روی [[میل باطنی]] آن حضرت نبوده است. [[نجات]] [[جان]] خود، [[علویان]] و [[دوستداران]] [[اهل بیت]] {{عم}} از جملۀ دلایل پذیرش مقام ولایت‌عهدی بوده است<ref>[[اباصلت فروتن|فروتن، اباصلت]]، [[علی اصغر مرادی|مرادی، علی اصغر]]، [[واژه‌نامه فقه سیاسی (کتاب)|واژه‌نامه فقه سیاسی]]، ص ۱۸۳.</ref>.


==ولایت‌عهدی امام رضا==
== ولایت‌عهدی امام رضا ==
{{اصلی|ولایتعهدی امام رضا}}
پس از ورود امام رضا{{ع}} به [[مرو]]، [[فضل بن سهل]] (م ۲۰۲ق)، [[وزیر]] [[ایرانی]] [[مأمون]]، به استقبال ایشان رفت و مأمون با [[احترام]] بسیار از آن [[حضرت]] [[پذیرایی]] کرد. در نخستین روزهای [[حضور امام]] در مرو، فضل بارها نزد [[امام]]{{ع}} حاضر می‌شد و قصد مأمون را در سپردن زمام [[حکومت]] به آن حضرت، مطرح می‌کرد؛ اما امام رضا{{ع}} با این امر مخالف بود. امام{{ع}} همین نظر را در [[مذاکره]] با مأمون نیز اعلام کرد و در مقابل [[اصرار]] مأمون فرمود: که هیچ‌گاه به [[اختیار]] خود این [[مقام]] را نخواهند پذیرفت<ref>صدوق، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۱۳۹-۱۴۰.</ref>. حتی وقتی مأمون اعلام کرد که خود را از [[خلافت]] [[خلع]] کرده و با تو [[بیعت]] می‌کنم، امام رضا{{ع}} فرمود: اگر این خلافت از آن توست و [[خداوند]] آن را برای تو قرار داده باشد، چنین حقی نداری و اگر خلافت از آن غیر توست، چگونه چیزی را که از آن تو نیست به دیگری می‌بخشی؟<ref>صدوق، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۳۷۹.</ref> در نهایت مطابق روایتی مأمون، امام{{ع}} را [[تهدید]] کرد که در صورت نپذیرفتن [[منصب]] ولایتعهدی، سر از تن ایشان جدا می‌کند<ref>صدوق، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۱۵۲.</ref> و آن حضرت را به پذیرش ولایتعهدی ناچار ساخت.
پس از ورود امام رضا{{ع}} به [[مرو]]، [[فضل بن سهل]] (م ۲۰۲ق)، [[وزیر]] [[ایرانی]] [[مأمون]]، به استقبال ایشان رفت و مأمون با [[احترام]] بسیار از آن [[حضرت]] [[پذیرایی]] کرد. در نخستین روزهای [[حضور امام]] در مرو، فضل بارها نزد [[امام]]{{ع}} حاضر می‌شد و قصد مأمون را در سپردن زمام [[حکومت]] به آن حضرت، مطرح می‌کرد؛ اما امام رضا{{ع}} با این امر مخالف بود. امام{{ع}} همین نظر را در [[مذاکره]] با مأمون نیز اعلام کرد و در مقابل [[اصرار]] مأمون فرمود: که هیچ‌گاه به [[اختیار]] خود این [[مقام]] را نخواهند پذیرفت<ref>صدوق، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۱۳۹-۱۴۰.</ref>. حتی وقتی مأمون اعلام کرد که خود را از [[خلافت]] [[خلع]] کرده و با تو [[بیعت]] می‌کنم، امام رضا{{ع}} فرمود: اگر این خلافت از آن توست و [[خداوند]] آن را برای تو قرار داده باشد، چنین حقی نداری و اگر خلافت از آن غیر توست، چگونه چیزی را که از آن تو نیست به دیگری می‌بخشی؟<ref>صدوق، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۳۷۹.</ref> در نهایت مطابق روایتی مأمون، امام{{ع}} را [[تهدید]] کرد که در صورت نپذیرفتن [[منصب]] ولایتعهدی، سر از تن ایشان جدا می‌کند<ref>صدوق، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۱۵۲.</ref> و آن حضرت را به پذیرش ولایتعهدی ناچار ساخت.
[[اخبار]] متعددی نشان از پیشنهاد منصب ولایتعهدی به امام{{ع}} با [[تصمیم]] شخص مأمون دارد. با این حال، برخی [[مورخان]] آن را ایده فضل بن سهل دانسته‌اند<ref>صدوق، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۱۵۱؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۵۶۲.</ref>. آنان معتقدند [[عباسیان]] حاضر در [[بغداد]] این رویداد را توطئه‌ای از سوی وی برای بیرون بردن [[خلافت]] از [[دودمان]] [[عباسی]] تلقی می‌کردند<ref>طبری، تاریخ، ج۸، ص۵۵۵.</ref>. باید توجه داشت در صورت پذیرش این نظر، فضل نیز علاقه‌ای به روی کار آمدن [[امام رضا]]{{ع}} نداشته و او نیز اهداف شخصی خود را دنبال می‌کرده است؛ از این رو، بارها در دوران [[ولایتعهدی امام رضا]]{{ع}} [[فضل بن سهل]] با اقدامات خود نشان داد که نسبت به آن [[حضرت]] [[حسد]]، [[کینه]] و [[دشمنی]] دارد<ref>صدوق، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۱۶۵.</ref>.
[[اخبار]] متعددی نشان از پیشنهاد منصب ولایتعهدی به امام{{ع}} با [[تصمیم]] شخص مأمون دارد. با این حال، برخی [[مورخان]] آن را ایده فضل بن سهل دانسته‌اند<ref>صدوق، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۱۵۱؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۵۶۲.</ref>. آنان معتقدند [[عباسیان]] حاضر در [[بغداد]] این رویداد را توطئه‌ای از سوی وی برای بیرون بردن [[خلافت]] از [[دودمان]] [[عباسی]] تلقی می‌کردند<ref>طبری، تاریخ، ج۸، ص۵۵۵.</ref>. باید توجه داشت در صورت پذیرش این نظر، فضل نیز علاقه‌ای به روی کار آمدن [[امام رضا]]{{ع}} نداشته و او نیز اهداف شخصی خود را دنبال می‌کرده است؛ از این رو، بارها در دوران [[ولایتعهدی امام رضا]]{{ع}} [[فضل بن سهل]] با اقدامات خود نشان داد که نسبت به آن [[حضرت]] [[حسد]]، [[کینه]] و [[دشمنی]] دارد<ref>صدوق، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۱۶۵.</ref>.


به هر ترتیب، فضل بن سهل خود در خطبه‌ای [[مردم]] را از [[تصمیم]] [[مأمون]] بر ولا یتعهدی امام رضا{{ع}} باخبر ساخت و دستور داد تا در روزی معین همه [[والیان]]، [[سرداران]] و دیگر بزرگان [[حکومت]] در حضور مأمون با امام رضا{{ع}} [[بیعت]] کند. در جلسه‌ای که با عنوان [[جشن]] [[ولایتعهدی]] برگزار می‌شد، به طور طبیعی هریک از حاضران از [[مقامات]] کشوری و لشکری مبلغ رویدادهای این مجلس در [[شهر]] و [[دیار]] خود بود و از این جهت [[هدف]] مأمون در اطلاع یافتن [[جامعه]] از تصمیم و [[اقدام]] او [[پوشش]] داده می‌شد. عباس، فرزند مأمون، اولین شخصی بود که به دستور [[خلیفه]] با [[امام]]{{ع}} بیعت کرد و سپس دیگر سران کشوری و لشکری با آن حضرت دست بیعت دادند. سپس مأمون به [[سخنرانی]] پرداخت و پس از او شاعرانی چون [[دعبل]] خُزاعی (م ۲۴۵) به طرح [[فضائل]] و [[مناقب]] امام{{ع}} پرداختند و از مأمون جوایزی دریافت کردند. این جلسه به قدری جدی و باشکوه برگزار شد که برخی اطرافیان امام{{ع}} نیز از این رویداد مسرور شدند؛ از این رو، امام{{ع}} بعدها خطاب به یکی از [[پیروان]] شان فرمود: مسرور نباش؛ زیرا این امر به سامان نخواهد رسید<ref>مفید، الارشاد، ج۲، ص۶۰۵.</ref>.
به هر ترتیب، فضل بن سهل خود در خطبه‌ای [[مردم]] را از [[تصمیم]] [[مأمون]] بر ولا یتعهدی امام رضا{{ع}} باخبر ساخت و دستور داد تا در روزی معین همه [[والیان]]، [[سرداران]] و دیگر بزرگان [[حکومت]] در حضور مأمون با امام رضا{{ع}} [[بیعت]] کند. در جلسه‌ای که با عنوان [[جشن]] [[ولایتعهدی]] برگزار می‌شد، به طور طبیعی هریک از حاضران از [[مقامات]] کشوری و لشکری مبلغ رویدادهای این مجلس در [[شهر]] و [[دیار]] خود بود و از این جهت [[هدف]] مأمون در اطلاع یافتن [[جامعه]] از تصمیم و [[اقدام]] او [[پوشش]] داده می‌شد. عباس، فرزند مأمون، اولین شخصی بود که به دستور [[خلیفه]] با [[امام]]{{ع}} بیعت کرد و سپس دیگر سران کشوری و لشکری با آن حضرت دست بیعت دادند. سپس مأمون به [[سخنرانی]] پرداخت و پس از او شاعرانی چون [[دعبل]] خُزاعی (م ۲۴۵) به طرح [[فضائل]] و [[مناقب]] امام{{ع}} پرداختند و از مأمون جوایزی دریافت کردند. این جلسه به قدری جدی و باشکوه برگزار شد که برخی اطرافیان امام{{ع}} نیز از این رویداد مسرور شدند؛ از این رو، امام{{ع}} بعدها خطاب به یکی از [[پیروان]] شان فرمود: مسرور نباش؛ زیرا این امر به سامان نخواهد رسید<ref>مفید، الارشاد، ج۲، ص۶۰۵.</ref>.
پس از پذیرش ولایتعهدی از سوی امام رضا{{ع}}، مأمون تصمیم‌هایی گرفت که می‌توانست در چشم عموم مردم به عنوان یک [[تحول]] تلقی شود. مقرر شد تا در آغاز همه خطبه‌هایی که در منبرهای رسمی خوانده می‌شود، پس از نام [[مأمون]]، نام [[امام]]{{ع}} آورده شود<ref>مسعودی، مروج الذهب، ج۴، ص۳۲۴.</ref>. [[اقدام]] دیگر مأمون زدن سکه به نام آن [[حضرت]] با این عبارت بود: {{عربی|الامير الرضا ولي عهد المسلمين علي بن موسى}}.
پس از پذیرش ولایتعهدی از سوی امام رضا{{ع}}، مأمون تصمیم‌هایی گرفت که می‌توانست در چشم عموم مردم به عنوان یک [[تحول]] تلقی شود. مقرر شد تا در آغاز همه خطبه‌هایی که در منبرهای رسمی خوانده می‌شود، پس از نام [[مأمون]]، نام [[امام]]{{ع}} آورده شود<ref>مسعودی، مروج الذهب، ج۴، ص۳۲۴.</ref>. [[اقدام]] دیگر مأمون زدن سکه به نام آن [[حضرت]] با این عبارت بود: {{عربی|الامير الرضا ولي عهد المسلمين علي بن موسى}}.
در این میان، [[عباسیان]] و [[منسوبان]] به این [[خاندان]] که در چند دهه گذشته [[شاهد]] جایگاه والای خود در میان [[مسلمانان]] بودند، از این اقدامات [[احساس]] خطر کرده و از همان آغاز به [[صراحت]] [[مخالفت]] خود را با مأمون اعلام کردند. برای نمونه، در [[مراسم]] [[جشن]] [[ولایتعهدی]]، سه تن از بزرگان [[حکومت عباسی]]، یعنی [[عیسی]] جلودی، [[علی بن ابی عمران]] و ابویونس، از [[بیعت با امام]] سرباز زدند که بنا بر [[نقلی]] به دستور مأمون [[زندانی]] شدند. همچنین پس از ارسال دستور مکتوب مأمون به [[والیان]] درباره ولایتعهدی امام{{ع}}، عامل [[خلیفه]] در [[بصره]] از دستورهای وی [[سرپیچی]] کرد و در خطبه‌ای مأمون را مخلوع خواند<ref>طبری، تاریخ، ج۸، ص۵۶۴-۵۵۸.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش دوم ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش دوم ج۲]] ص ۹۶.</ref>
در این میان، [[عباسیان]] و [[منسوبان]] به این [[خاندان]] که در چند دهه گذشته [[شاهد]] جایگاه والای خود در میان [[مسلمانان]] بودند، از این اقدامات [[احساس]] خطر کرده و از همان آغاز به [[صراحت]] [[مخالفت]] خود را با مأمون اعلام کردند. برای نمونه، در [[مراسم]] [[جشن]] [[ولایتعهدی]]، سه تن از بزرگان [[حکومت عباسی]]، یعنی [[عیسی]] جلودی، [[علی بن ابی عمران]] و ابویونس، از [[بیعت با امام]] سرباز زدند که بنا بر [[نقلی]] به دستور مأمون [[زندانی]] شدند. همچنین پس از ارسال دستور مکتوب مأمون به [[والیان]] درباره ولایتعهدی امام{{ع}}، عامل [[خلیفه]] در [[بصره]] از دستورهای وی [[سرپیچی]] کرد و در خطبه‌ای مأمون را مخلوع خواند<ref>طبری، تاریخ، ج۸، ص۵۶۴-۵۵۸.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش دوم ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش دوم ج۲]]، ص ۹۶.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۷٬۲۱۳

ویرایش