پرش به محتوا

حرکت امام حسین به سوی مکه: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۵۷: خط ۵۷:
آنگاه عده‌ای از سران [[کوفه]] نامه‌ای برای آن حضرت نوشتند که در آن آمده بود: «بیا به سوی سپاهی که برای تو آماده شده است و [[درود]] بر تو باد»<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۱۹۷؛ انساب الاشراف، ص۱۵۷ - ۱۵۸.</ref> و در [[روایت]] دیگری گوید: [[مردم کوفه]] به او نوشتند! «یکصد هزار نفر با تو هستند»<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۲۲۱؛ مثیر الأحزان، ص۱۶.</ref>.<ref>[[سید مرتضی عسکری|عسکری، سید مرتضی]]، [[ترجمه معالم المدرستین ج۳ (کتاب)|ت ترجمه معالم المدرستین ج۳]]، ص ۶۴.</ref>
آنگاه عده‌ای از سران [[کوفه]] نامه‌ای برای آن حضرت نوشتند که در آن آمده بود: «بیا به سوی سپاهی که برای تو آماده شده است و [[درود]] بر تو باد»<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۱۹۷؛ انساب الاشراف، ص۱۵۷ - ۱۵۸.</ref> و در [[روایت]] دیگری گوید: [[مردم کوفه]] به او نوشتند! «یکصد هزار نفر با تو هستند»<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۲۲۱؛ مثیر الأحزان، ص۱۶.</ref>.<ref>[[سید مرتضی عسکری|عسکری، سید مرتضی]]، [[ترجمه معالم المدرستین ج۳ (کتاب)|ت ترجمه معالم المدرستین ج۳]]، ص ۶۴.</ref>


== فرستادن [[مسلم بن عقیل]] به کوفه ==
== فرستادن مسلم بن عقیل به کوفه ==
{{همچنین|مسلم بن عقیل}}
بدین‌گونه، [[رسولان]] مردم کوفه یکی پس از دیگری آمدند و [[نامه‌ها]] انبوهی گرفت تا امام در پاسخشان نوشت: «به جماعت [[مؤمنان]] و [[مسلمانان]]! اما بعد... آنچه را که شرح دادید و یادآور شدید، همه را دریافتم. سخن عمده شما این است که: «ما را امامی نیست. به سوی ما بیا تا شاید [[خداوند]] به‌وسیله تو بر [[حق]] و [[هدایت]] گردمان آورد» اینک برادرم و پسر عمویم و معتمد خاندانم را به‌سوی شما فرستادم و به او دستور دادم که احوال و امور و آرای شما را به من گزارش کند، حال اگر گزارشی داد که آرای جمعی و نظر فردی اهل فضل و خردمندانتان همان‌گونه است که رسولانتان آورده‌اند و در نوشته‌هایتان خواندم، با سرعت به‌سوی شما می‌آیم و به جانم [[سوگند]] که امام، تنها، کسی است که عامل به کتاب و گیرندۀ به داد و ادا کننده به حق باشد و خویشتن خویش را بر مسیر خدا نگاه دارد. والسلام». و [[مسلم بن عقیل]] را به‌سوی آنان فرستاد<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۲۲۱.</ref>.
بدین‌گونه، [[رسولان]] مردم کوفه یکی پس از دیگری آمدند و [[نامه‌ها]] انبوهی گرفت تا امام در پاسخشان نوشت: «به جماعت [[مؤمنان]] و [[مسلمانان]]! اما بعد... آنچه را که شرح دادید و یادآور شدید، همه را دریافتم. سخن عمده شما این است که: «ما را امامی نیست. به سوی ما بیا تا شاید [[خداوند]] به‌وسیله تو بر [[حق]] و [[هدایت]] گردمان آورد» اینک برادرم و پسر عمویم و معتمد خاندانم را به‌سوی شما فرستادم و به او دستور دادم که احوال و امور و آرای شما را به من گزارش کند، حال اگر گزارشی داد که آرای جمعی و نظر فردی اهل فضل و خردمندانتان همان‌گونه است که رسولانتان آورده‌اند و در نوشته‌هایتان خواندم، با سرعت به‌سوی شما می‌آیم و به جانم [[سوگند]] که امام، تنها، کسی است که عامل به کتاب و گیرندۀ به داد و ادا کننده به حق باشد و خویشتن خویش را بر مسیر خدا نگاه دارد. والسلام». و [[مسلم بن عقیل]] را به‌سوی آنان فرستاد<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۲۲۱.</ref>.


۲۱۸٬۴۳۸

ویرایش