عدل در قرآن: تفاوت میان نسخهها
←عدالت در مسلخ قضاوت
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|||
خط ۲۸۹: | خط ۲۸۹: | ||
#'''[[عدالت]] در سخن''': از نظر [[آموزههای وحیانی قرآن]]، در اظهار نظرها و [[سخن گفتن]] باید مراعات عدالت شود<ref>{{متن قرآن|وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَبِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ}} «و به مال یتیم نزدیک نشوید جز به گونهای که (برای یتیم) نیکوتر است تا به برنایی خود برسد و پیمانه و ترازو را با دادگری، تمام بپیمایید؛ ما بر کسی جز (برابر با) توانش تکلیف نمیکنیم؛ و چون سخن میگویید با دادگری بگویید هر چند (درباره) خویشاوند باشد؛ و به پیمان با خداوند وفا کنید؛ این است آنچه شما را بدان سفارش کرده است باشد که پند گیرید» سوره انعام، آیه ۱۵۲؛ {{متن قرآن|ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آبَاءَهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ وَمَوَالِيكُمْ وَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ فِيمَا أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَلَكِنْ مَا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا}} «آنان را به (نام) پدرانشان بخوانید، این نزد خداوند دادگرانهتر است و اگر پدرانشان را نمیشناسید برادران دینی و وابستگان شمایند و شما را در آنچه اشتباه کردهاید گناهی نیست اما در آنچه دلهایتان به قصد، خواسته است (گناهکارید) و خداوند آمرزندهای بخشاینده» سوره احزاب، آیه ۵.</ref> و [[عدالت خواهان]] و اقامه کنندگان عدالت کسانی هستند در مورد [[خویشان]] خویش نیز عدالت را در گفتار مراعات میکنند و به نفع آنان و به ضرر دیگران سخنی نمیگویند. از نظر [[قرآن]] در باره فرزندخواندهها میبایست مراعات [[عدالت]] در سخن و اظهار نظر را داشت و از آن [[عدول]] نکرد.<ref>{{متن قرآن|ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آبَاءَهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ وَمَوَالِيكُمْ وَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ فِيمَا أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَلَكِنْ مَا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا}} «آنان را به (نام) پدرانشان بخوانید، این نزد خداوند دادگرانهتر است و اگر پدرانشان را نمیشناسید برادران دینی و وابستگان شمایند و شما را در آنچه اشتباه کردهاید گناهی نیست اما در آنچه دلهایتان به قصد، خواسته است (گناهکارید) و خداوند آمرزندهای بخشاینده» سوره احزاب، آیه ۵.</ref>.<ref>[[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[مصادیق عدالت از نظر قرآن (مقاله)|مصادیق عدالت از نظر قرآن]].</ref> | #'''[[عدالت]] در سخن''': از نظر [[آموزههای وحیانی قرآن]]، در اظهار نظرها و [[سخن گفتن]] باید مراعات عدالت شود<ref>{{متن قرآن|وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَبِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ}} «و به مال یتیم نزدیک نشوید جز به گونهای که (برای یتیم) نیکوتر است تا به برنایی خود برسد و پیمانه و ترازو را با دادگری، تمام بپیمایید؛ ما بر کسی جز (برابر با) توانش تکلیف نمیکنیم؛ و چون سخن میگویید با دادگری بگویید هر چند (درباره) خویشاوند باشد؛ و به پیمان با خداوند وفا کنید؛ این است آنچه شما را بدان سفارش کرده است باشد که پند گیرید» سوره انعام، آیه ۱۵۲؛ {{متن قرآن|ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آبَاءَهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ وَمَوَالِيكُمْ وَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ فِيمَا أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَلَكِنْ مَا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا}} «آنان را به (نام) پدرانشان بخوانید، این نزد خداوند دادگرانهتر است و اگر پدرانشان را نمیشناسید برادران دینی و وابستگان شمایند و شما را در آنچه اشتباه کردهاید گناهی نیست اما در آنچه دلهایتان به قصد، خواسته است (گناهکارید) و خداوند آمرزندهای بخشاینده» سوره احزاب، آیه ۵.</ref> و [[عدالت خواهان]] و اقامه کنندگان عدالت کسانی هستند در مورد [[خویشان]] خویش نیز عدالت را در گفتار مراعات میکنند و به نفع آنان و به ضرر دیگران سخنی نمیگویند. از نظر [[قرآن]] در باره فرزندخواندهها میبایست مراعات [[عدالت]] در سخن و اظهار نظر را داشت و از آن [[عدول]] نکرد.<ref>{{متن قرآن|ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آبَاءَهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ وَمَوَالِيكُمْ وَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ فِيمَا أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَلَكِنْ مَا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا}} «آنان را به (نام) پدرانشان بخوانید، این نزد خداوند دادگرانهتر است و اگر پدرانشان را نمیشناسید برادران دینی و وابستگان شمایند و شما را در آنچه اشتباه کردهاید گناهی نیست اما در آنچه دلهایتان به قصد، خواسته است (گناهکارید) و خداوند آمرزندهای بخشاینده» سوره احزاب، آیه ۵.</ref>.<ref>[[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[مصادیق عدالت از نظر قرآن (مقاله)|مصادیق عدالت از نظر قرآن]].</ref> | ||
==عدالت در مسلخ قضاوت== | ==[[عدالت]] در [[مسلخ]] [[قضاوت]]== | ||
[[خدا]] هستی را با مصالحی چون عناصر چهارگانه یا صد گانه نیافریده است، بلکه هستی با عنصری به نام «[[حق]]» [[آفریده]] شده است؛ از همین روست که در عوالمی که عناصر مادی در آن حضور ندارند، حقیقتی به نام «حق» [[ثابت]] است که برخاسته از خود «[[حق تعالی]]» است. درباره مفهوم و [[حقیقت]] «حق» در [[تفاسیر]] و [[منابع روایی]] و کتب [[فلسفی]] و [[عرفانی]]، [[سخن]] بسیار گفتهاند، ولی آن چه منظور این نوشتار است، حقی است که در ساختار [[نظام قضایی]] در قالب عدالت اقامه میشود، به طوری که اگر قضاوت مبتنی بر «حق» نباشد، «عدالت به مسلخ» میرود چیزی از حق و عدالت باقی نمیماند و [[نظام هستی]] به ویژه در [[جان]] و [[جهان]] و [[جامعه انسانی]] به [[تباهی]] و [[فساد]] میرود و [[ظلم]] همه جا در بر میگیرد.<ref>[[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[عدالت در مسلخ قضاوت (مقاله)|عدالت در مسلخ قضاوت]].</ref> | |||
==عدالت مبتنی بر حق== | |||
در [[آموزههای وحیانی قرآن]]، عدالت جز در ساختار حق نمیتواند معنا یابد؛ زیرا چنان که [[امیرمؤمنان]] [[امام علی]]{{ع}} بر اساس [[آموزههای قرآنی]] بیان کرده است: {{عربی|"العدل يضع الامور مواضعها"}}؛ «[[عدل]] هر چیزی را در جایگاه ویژه خود قرار میدهد» <ref>نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره ۴۳۷</ref> | |||
بیگمان قرار دادن هر چیزی در موضع خودش همان قراردادن هر چیزی در جای «حق» آن است. بنابراین وقتی گفته میشود: {{عربی|"العدل وضع كل شيء في موضعه"}}؛ «عدالت قرار دادن هر چیزی در جایش است»؛ معنای جز این ندارد که: [[حق]] هر چیزی را میبایست داد و صاحب حق به حق خویش با عملی به نام عدالت برسد؛ از همین روست که گفته میشود: {{عربی|"العدل اعطاء كل ذي حقّ حقّه"}}؛ «عدالت بخشیدن حق هر صاحب حقی است». | |||
در حقیقت عدالت روشی برای «[[احقاق حق]] و اعطای حق به صاحب حق» است. البته این روش خود در یک درجه و مرتبه میتواند [[هدف]] باشد؛ زیرا بدون [[تحقق عدالت]] و اقامه آن نمیتوان [[امید]] داشت که صاحب حق به حقش خویش برسد و بدون تحقق [[حق]] نمیتوان از [[فساد]] و [[ظلم]] اجتناب کرد؛ زیرا وقتی هر چیزی در جای خودش قرار نگیرد، یعنی در جایی قرار گرفته که فساد آمیز است؛ چنان که با این جا به جایی، هر چیزی [[نورانیت]] خودش را از دست میدهد و به [[ظلمت]] میگراید؛ چراکه قرار گرفتن هر چیزی در جای حق و مناسبش که [[حق تعالی]] برای آن [[جعل]] و وضع کرده است، به معنای خروج از نورانیتی است که با «تجلی [[الله]]» به دست آمده است. <ref>{{متن قرآن|اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ}}«خداوند، نور آسمانها و زمین است، مثل نور او چون چراغدانی است در آن چراغی، آن چراغ در شیشهای، آن شیشه گویی ستارهای درخشان است کز درخت خجسته زیتونی میفروزد که نه خاوری است و نه باختری، نزدیک است روغن آن هر چند آتشی بدان نرسیده برفروزد، نوری است فرا نوری، خداوند هر که را بخواهد به نور خویش رهنمون میگردد و خداوند این مثلها را برای مردم میزند و خداوند به هر چیزی داناست» سوره نور، آیه ۳۵.</ref> | |||
از آن جایی که با «[[عدالت]]» میتوان اقامه «حق» کرد؛ [[خدا]] در [[آیات]] بسیاری بر [[اقامه عدالت]] از سوی [[مردمان]] تاکید داشته و آن را نشانهای از [[ورع]] و تقوایی میداند که [[انسان]] با آن میتواند [[صفات حق]] را در خود تحقق بخشد و عدالت را نزدیکترین راه به [[تقوا]] معرفی میکند.<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيرًا فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَى أَنْ تَعْدِلُوا وَإِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا}}«ای مؤمنان! به دادگری بپاخیزید و برای خداوند گواهی دهید هر چند به زیان خود یا پدر و مادر و یا نزدیکان (تان) باشد و اگر (هر یک از دو طرف دعوا) دارا باشد یا نادار، خداوند به (دستگیری از) هر دو سزاوارتر است، پس (در گواهی دادن) از هوا (ی نفس) پیروی نکنید که به یک سو گرایید و اگر (در گواهی دادن) زبان بگردانید یا (از آن) رو برتابید بیگمان خداوند از آنچه میکنید آگاه است» سوره نساء، آیه ۱۳۵. {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ}} «ای مؤمنان! برای خداوند بپاخیزید و با دادگری گواهی دهید و نباید دشمنی با گروهی شما را وادارد که دادگری نکنید، دادگری ورزید که به پرهیزگاری نزدیکتر است و از خداوند پروا کنید که خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است» سوره مائده، آیه ۸. {{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ}} «ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری میکند؛ بیگمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵.</ref> | |||
از نظر آموزههای [[وحیانی]] [[قرآن]]، [[نظام هستی]] چون بر آن ساختار حق نهاده شده است، به گونه [[نظام]] [[قوانین]] و سنتهای آن سامان یافته که اقامه عدالت در آن ضروری است؛ چراکه اگر چنین روشی در پیش گرفته نشود، ساختار به فساد و بطلان [[گرایش]] مییابد. | |||
البته همان طوری که [[نظام تکوینی]] بر مدار و محور «حق و عدالت» سامان یافته است، [[اقامه حق]] و عدالت در [[نظام تشریعی]] نیز جزو اصول و مبانی اساسی قرار داده شده است. از این روست که در قالب «امر» [[تشریعی]] نیز خدا [[فرمان]] میدهد تا عدالت را اقامه کنند: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ}}<ref>«به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن و ادای (حقّ) خویشاوند، فرمان میدهد و از کارهای زشت و ناپسند و افزونجویی، باز میدارد؛ به شما اندرز میدهد باشد که شما پند گیرید» سوره نحل، آیه ۹۰.</ref> | |||
از [[آیه]] به دست میآید که عدالت مهمتر از [[احسان]] است؛ زیرا عدالت فراگیرتر است و قوام [[جهان]] و [[جامعه]] بدان است، در حالی که [[جود]] و [[احسان]] دایره محدوده ای دارد و به [[فراگیری عدالت]] نیست؛ زیرا احسان به نوعی در دایره [[احکام]] شخصی قرار میگیرد، در حالی که دایره احکام، [[اجتماعی]] است. | |||
به سخن دیگر، [[عدالت]] همانند چراغ [[راهنما]] و رانندگی است که عمل بدان برای عموم لازم است، اما احسان و جود همانند آن آمبولانس و [[آتش]] نشانی است که میبایست به سبب [[ضرورت]] از چراغ قرمز نیز عبور کند. | |||
از همین روست که [[امیرمؤمنان]] [[امام علی]]{{ع}} عدالت را، بر جود نیز ترجیح میدهد. وقتی از آن حضرت میپرسند آیا [[عدل]] [[برتر]] است، یا جود؟ میفرماید: «عدالت، [[کارها]] را بر موضع خود مینشاند؛ و جود و [[بخشش]]، کارها را از جهتش خارج میکند. عدالت، سیاستگذار و تدبیرکننده ای عام المنفعه است؛ اما جود، کاری عارضی به نفع خاصگان. پس عدل، شریفتر و [[افضل]] است».<ref>دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغه، قم، انتشارات مشرقین، ۱۳۷۹، خطبه ۱۹۳، ص۴۰۶.</ref> | |||
امام علی{{ع}} به صراحت، فرق عدالت و جود را در گستره اجتماعی و فردی آن تعریف میکند. در [[حقیقت]]، عدالت عملی فراگیر و جهانی و اجتماعی است، در حالی که جود و احسان در حوزه فردی و [[رفتار]] میان فردی تعریف میشود. | |||
از نظر [[آموزههای وحیانی اسلام]]، قوام [[اجتماع]] به [[اجرای عدالت]] است؛ چنان که بنیاد و اساس [[حکومتها]] نیز بر عدالت است؛ زیرا [[مشروعیت سیاسی]] و مجوز [[فلسفی]] پذیرش [[حاکمیت]] [[نهاد اجتماعی]] به نام [[دولت]]، تنها برای [[اقامه عدالت]] است که با مؤلفهها و عناصر [[سعادت]] یعنی [[آرامش]] و [[آسایش]] برای [[مردم]] تأمین و تضمین میشود. از همین روست که امیرمؤمنان امام علی{{ع}} میفرماید: {{متن حدیث|جَعَلَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ اَلْعَدْلَ قِوَامَ الْأَنَامِ وَ تَنْزِيهاً مِنَ اَلْمَظَالِمِ وَ اَلْآثَامِ وَ تَسْنِيَةً لِلْإِسْلاَمِ}}؛ [[خداوند]]، عدالت را برای قوام و [[استواری]] [[حیات]] جمعی و مصونیت از [[ظلمها]] و [[گناهان]] مقرر فرمود.<ref>خوانساری، سیدجمال الدین محمد، شرح غررالحکم و دررالحکم، به تصحیح سیدجلال الدین ارموی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۶۰، ج ۳، ص۳۷۴.</ref> | |||
اگر [[دولت]] و [[نظام سیاسی]] بخواهد [[مشروعیت]] و [[مقبولیت]] [[سیاسی]] خویش را [[حفظ]] کند میبایست [[فلسفه وجودی دولت]] را [[اقامه عدالت]] و [[تأمین سعادت]] است، مد نظر قرار دهد و به تأمین آن [[اقدام]] کند، چنان که [[امام علی]]{{ع}} میفرماید: [[عدالت]]، موجب [[پایداری]] [[ملت]] و آبروی [[حاکمان]] است.<ref>خوانساری، سید جمال الدین محمد، شرح غررالحکم و دررالحکم، به تصحیح سیدجلال الدین ارموی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۶۰، ج ۲، ص۹۰</ref> | |||
در تبیین همین معنا آن حضرت{{ع}} در جایی دیگر میفرماید: همانا [[برترین]] [[نور]] چشم و [[روشنایی]] [[بصر]]، برای حاکمان، [[پایدار]] شدن عدالت در [[سرزمینها]] و بروز [[عشق]] و [[شیفتگی]] [[مردم]] است؛ و این عشق، ظاهر نمیشود مگر به [[آرامش]] سینههایشان.<ref>فیض الاسلام، سید علی نقی، ترجمه و شرح نهج البلاغه، نامه ۵۳، ص۱۰۰۶</ref> | |||
همچنین آن حضرت، در [[نامه]] ای به زیادبن ابیه که به جای [[عبدالله بن عباس]] به [[حکومت فارس]] و شهرهای اطراف آن [[منصوب]] کرد، به نقش عدالت در تحقق [[اجتماع]] و حفظ آن مینویسد: عدالت را بگستران و از [[ستمکاری]] و [[بیدادگری]] [[پرهیز]] کن؛ زیرا ستمکاری، مردم را به آوارگی کشاند و بیدادگری آنان را به [[مبارزه]] و [[شمشیر]] فرا میخواند.<ref>دشتی، محمد، غررالحکم و دررالحکم، حکمت ۴۷۶، ص۷۴۲</ref> | |||
اصولاً [[سیاست]] که [[دولتها]] [[اعمال]] میکنند تا [[تدبیر]] [[امور اجتماعی]] داخلی و خارجی انجام شود، تنها در [[سایه]] عدالت خواهد بود؛ زیرا این گونه است که هر چیزی در جای حقی قرار میگیرد که [[خدا]] در [[نظام هستی]] برای آن به عنوان «[[مقدرات]]» قرار داده است؛ چراکه از نظر [[قرآن]] برای هر چیزی مقدری است که همان موضع [[حق]] اوست و نمیبایست از آن مقدر خارج شود.<ref>{{متن قرآن|الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيرًا}}«همان که فرمانفرمایی آسمانها و زمین او راست و فرزندی نگزیده است و در فرمانفرمایی او را انبازی نیست و هر چیز را آفرید آنگاه آن را به شایستگی اندازه نهاد» سوره فرقان، آیه ۲.</ref> | |||
[[امیرمؤمنان]] عدالت را بهترین سیاستی میداند که دولتها میتواند در پیش گیرند؛ زیرا با [[بخشش]] و [[جود]] و [[احسان]] دولتها نمیتوانند هر چیزی را در جایی قرار دهند که موضع حق و مقدر آنها است. ایشان میفرماید: {{متن حدیث|خَيْرُ اَلسِّيَاسَاتِ اَلْعَدْلُ}}؛ «برترین [[سیاستها]]، عدالت است».<ref>خوانساری، سید جمال الدین محمد، شرح غررالحکم و دررالحکم، ج ۳، ص۴۲۰</ref> | |||
اگر در دایره [[حکومت]] و نیز حکومت [[قضایی]] بخواهیم بهترین نحوه حکومت و [[داوری]] را داشته باشیم، باز لازم است تا [[عدالت]] مبنا قرار گیرد نه [[احسان]] یا [[جود]] و مانند آن، از همین روست که ایشان میفرماید: [[العدل]] [[خیر]] الحکم» عدالت، [[برترین]] [[قضاوت]] است.<ref>خوانساری، سید جمال الدین محمد، شرح غررالحکم و دررالحکم، ج ۱، ص۸۱</ref> | |||
اصولاً با عدالت است که میتوان [[قوانین]] دیگر را زنده نگه داشت و اگر عدالت از میان برود، [[روح]] و [[حیات]] از قوانین دیگر میرود و [[ارزش]] و اهمیت و [[حیات اجتماعی]] خود را از دست میدهد. بنابراین، [[امام علی]]{{ع}} میفرماید: العدل[[حیات]] الاحکام؛ عدالت، روح و حیات [[احکام]] است. <ref>خوانساری، سید جمال الدین محمد، شرح غررالحکم و دررالحکم، ج ۱، ص۱۰۴</ref> | |||
از سوی دیگر باید گفت اگر احسان در [[رفتار]] میان فردی و شخصی امری بسیار [[محبوب]] و جزو [[محاسن]] و [[مکارم اخلاقی]] است، عدالت در [[رفتار اجتماعی]] [[زیباترین]] [[رفتاری]] است که [[حاکمان]] میتوانند داشته باشند. ایشان میفرماید: {{متن حدیث|جَمَالُ اَلسِّيَاسَةِ اَلْعَدْلُ فِي اَلْإِمْرَةِ وَ اَلْعَفْوُ مَعَ اَلْقُدْرَةِ}}؛ «[[زیبایی]] [[سیاست]]، عدالت در [[حکومت]] و [[بخشش]] در موضع [[قدرت]] است».<ref>خوانساری، سید جمال الدین محمد، شرح غررالحکم و دررالحکم، ج ۳، ص۳۷۵</ref> | |||
به هر حال در عرصه [[اجتماعی]] از جمله [[نظام سیاسی ولایی]] آن چه میبایست ملاک و معیار قرار گیرد، همان عدالت است؛ چنان که امام علی{{ع}} میفرماید: ملاک السیاسة العدل؛ ملاک و محک سیاست، عدالت است.<ref>خوانساری، سید جمال الدین محمد، شرح غررالحکم و دررالحکم، ج ۶، ص۱۱۶</ref> | |||
از نظر [[آموزههای اسلامی]]، اگر دولتی بخواهد [[حاکمیت]] خویش را تثبیت کند و [[مشروعیت]] و [[مقبولیت]] بیابد به طوری که فرمانش فراگیر و پذیرنده از سوی [[امت]] باشد، میبایست عدالت را معیار رفتار و عملکرد خویش قرار دهد. از این روست که امام علی{{ع}} فرماید: {{متن حدیث|مَنْ عَدَلَ تَمَكَّنَ}} هر کس [[عدالت پیشه]] کند، قدرت و تمکن مییابد.<ref>خوانساری، سیدجمال الدین محمد، شرح غررالحکم و دررالحکم، ج ۵، ص۱۴۸</ref> از نظر آن حضرت{{ع}} [[دژ]] [[استوار]] [[دولتها]] همان عدالت است که ایشان را در [[مشروعیت سیاسی]] و مقبولیت اجتماعی قرار میدهد و [[اعتماد]] [[دولت]] و [[ملت]] موجب میشود تا تعرضی از سوی داخل و خارج نتواند تاثیری در سیاستهای استقلالی آن به جا گذارد. ایشان میفرماید: {{متن حدیث|لَنْ تُحَصَّنَ اَلدُّوَلُ بِمِثْلِ اِسْتِعْمَالِ اَلْعَدْلِ فِيهَا}}؛ «هیچ چیزی مثل رعایت عدالت، [[دولتها]] را [[حفظ]] نمیکند». <ref>خوانساری، سیدجمال الدین محمد، شرح غررالحکم و دررالحکم، ج ۵، ص۷۰.</ref> | |||
در [[حقیقت]] از نظر [[امیرمؤمنان]] [[امام علی]]{{ع}} بهترین [[دژ]] و [[پناه]] هر دولتی همان [[عدالت]] است: [[العدل]] جنة الدول؛عدالت، سپر محکم [[دولت]] هاست. <ref>خوانساری، سیدجمال الدین محمد، شرح غررالحکم و دررالحکم، ج ۲، ص۶۲</ref> با عدالت است که دولتها میتوانند [[مشروعیت سیاسی]] و [[قدرت]] خویش را حفظ و استمرار بخشند و دولتی پاینده داشته باشند: {{متن حدیث|اِعْدِلْ تَدُمْ لَكَ اَلْقُدْرَةُ}}؛ «[[عدالت پیشه]] کن، تا قدرت تو تداوم یابد».<ref>خوانساری، سیدجمال الدین محمد، شرح غررالحکم و دررالحکم، ج ۲، ص۱۷۸</ref> | |||
البته امیرمؤمنان امام علی{{ع}} توضیح میدهند که [[عدل]]، بر چهار شعبه است: بر درکی ژرف نگر و دانشی محققانه، و قضاوتی [[نیکو]]، و [[استواری]] در [[بردباری]].<ref>فیض الاسلام، سیدعلی نقی، ترجمه و شرح نهج البلاغه، تهران، انتشارات فیض الاسلام، ۱۳۷۵، حکمت ۳۰، ص۱۱۰۰</ref> در حقیقت در [[تحقق عدالت]] میبایست به این عناصر توجه داشت تا [[حق]] تحقق یابد.<ref>[[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[عدالت در مسلخ قضاوت (مقاله)|عدالت در مسلخ قضاوت]].</ref> | |||
==مبانی [[عدالت قضایی]]== | |||
از آن جایی که [[اقامه حق]] تنها از طریق عدالت شدنی است، لازم است تا حق را [[شناخت]]. بیگمان [[شناخت حق]] میتواند با دو کاشف یعنی [[عقل]] و نقل انجام پذیرد. از آن جایی که عقل [[انسانی]] دارای مراتب و درجات متعددی است، نمیتوان به هر [[عقلی]] بسنده کرد تا به عنوان کاشف عمل کند. تنها عقولی میتوانند به عنوان کاشف حق و حقیقت عمل کنند که به درجه کمالی رسیده باشند. بیگمان، [[کاملترین]] عقل همان [[عقول]] [[پیامبران]] به ویژه [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[امامان معصوم]] هستند که به عنوان عقل منفصل برای همگان عمل میکنند و [[انسانها]] میتوانند با بهرهگیری از عقول ایشان نسبت به [[حقایق]] [[آگاهی]] یابند. | |||
راه دوم [[کشف]] حقیقت همان نقل [[وحیانی]] است. [[خدا]] درباره نقش پیامبران میفرماید: رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَکَانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَکِیمًا؛ پیامبرانی که بشارتگر و هشداردهنده بودند تا برای [[مردم]] پس از [[فرستادن پیامبران]] در مقابل خدا بهانه و حجتی نباشد و خدا توانا و [[حکیم]] است. <ref>نساء، آیه ۱۶۵</ref> | |||
در حقیقت تا زمانی که پیامبران با [[علوم غیبی]] و وحیانی خویش نیامده باشند، [[انسان]] میتواند علیه [[خدا]] [[اقامه دعوی]] داشته باشند که من نسبت به [[حقایق]] [[آگاهی]] نداشته و امکان دسترسی به برخی از اهم حقایق و [[علوم]] از طریق عادی مانند علوم [[حسی]] و [[تجربی]] فراهم نبوده است. اما زمانی که [[پیامبران]] آمدند، علومی در [[اختیار]] [[بشر]] قرار گرفت که از طرق عادی غیر قابل دسترسی بود؛ چنان که خدا میفرماید: [[امیرمؤمنان]] [[امام علی]]{{ع}} میفرماید: مَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولًا مِنْکُمْ یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ؛ همان طور که در میان شما فرستاده ای از خودتان روانه کردیم که [[آیات]] ما را بر شما می خواند و شما را [[پاک]] می گرداند و به شما کتاب و [[حکمت]] میآموزد و آنچه را نمی توانستید بدانید به شما یاد می دهد. <ref>بقره، آیه ۱۵۱</ref> | |||
خدا خطاب به پیامبرش نیز میفرماید: وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ وَمَا یُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْءٍ وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَکَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیمًا؛ و اگر [[فضل خدا]] و [[رحمت]] او بر تو نبود، طایفه ای از ایشان آهنگ آن داشتند که تو را از راه به در کنند، ولی جز خودشان کسی را [[گمراه]] نمی سازند و هیچ گونه زیانی به تو نمیرسانند و خدا کتاب و حکمت بر تو نازل کرد و آنچه را نمی توانستی بدانی به تو آموخت و [[تفضل]] خدا بر تو همواره بزرگ بود. <ref>نساء، آیه ۱۱۳</ref> | |||
بنابراین، [[عقل]] کامل و نقل [[وحیانی]] تنها ابزارهایی است که در اختیار بشر است تا بتواند از طریق آن حقایق هستی را بشناسد و برای [[اقامه عدالت]] و [[جلوگیری از ظلم]] و [[فساد]] از آن بهره گیرد؛ زیرا وضع هر چیزی در جای مناسب خودش که همان جای [[حق]] است، تنها با [[شناخت]] جای حق هر چیزی شدنی است. این که جای هر چیزی کجاست و مقدر هر چیزی چیست؟ نیازمند [[علم]] [[قطعی]] است که تنها از طریق [[عقل]] کامل و [[وحی]] معتبر دست یافتنی است. | |||
از همین روست که در مبانی [[عدالت]] مراجعه به عقل کامل که همان [[پیامبران]] و [[معصومان]]{{ع}} هستند در کنار وحی شرط شده است. به سخن دیگر، زمانی [[عدالت کامل]] اقامه خواهد شد که کتاب و [[عترت]]{{ع}} به عنوان «[[ثقلین]]» در کنار هم باشند؛ زیرا بدون [[کتاب الله]] نمیتوان [[حقایق]] هستی را [[شناخت]] و از آن جایی که در کتاب الله [[محکمات]] و [[متشابهات]] است<ref>آل عمران، آیه ۷</ref> لازم است تا متشابهات به محکمات ارجاع داده شود و این با بیان [[معصوم]]{{ع}} شدنی است که [[مسئولیت]] بیانی [[آیات]] را به عهده دارند.<ref>نحل، آیه ۴۴</ref> | |||
در [[آیات قرآنی]] [[اقامه عدالت]] کامل، منوط و مشروط به [[حضور معصوم]]{{ع}} و [[رهبری]] آن دانسته شده است.<ref>حدید، آیه ۲۵؛ نور، آیه ۵۵؛ نساء، آیه ۵۹ و آیات دیگر</ref> از همین روست که در [[حدیث ثقلین]] نیز آمده است: انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا: کتاب الله فیهالهدی والنور حبل ممدود من السماء الی الارض وعترتی [[اهل بیتی]] [[وان]] [[اللطیف]] [[الخبیر]] قد اخبرنیانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض وانظروا کیف تخلفونی فیهما؛ من در میان شما دو [[امانت]] نفیس و گرانبها میگذارم یکی [[کتاب خدا]] [[قرآن]] و دیگری عترتم [[اهل بیت]] را. تا وقتی که از این دو [[تمسک]] جویید، هرگز [[گمراه]] نخواهید شد و این دو یادگار من هیچگاه از هم جدا نمیشوند. تا کنار [[حوض کوثر]] بر من وارد شوند.<ref>صحیح ترمذی، ج ۵، ص۶۶۳–۶۶۲، ۳۲۸ به نقل از بیش از ۳۰ نفر از اصحاب؛ مستدرک حاکم، فصل «فضیلت اصحاب»، ج ۳، ص۱۰۹، ۱۱۰، ۱۴۸، ۵۳۳، حاکم نوشته که این حدیث صحیح بر اساس نظر شیخین بخاری و مسلم است؛ سنن ابن ماجه، ج ۲، ص۴۳۲؛ مسند احمد بن حنبل، ج ۳، ص۱۴، ۱۷، ۲۶، ۵۹، ج ۴، ص۳۶۶، ۳۷۲–۳۷۰؛ فضایل صحابه، احمد بن حنبل، ج ۲، ص۵۸۵، حدیث ۹۹۰؛ خصایص نسایی، ص۲۱</ref> | |||
در شرایط [[ولایت فقیه]] که [[حاکمیت]] و [[رهبری]] را در [[عصر غیبت]] نیز به عهده میگیرد، اموری بیان شده است که میتوان آن را در سطح [[عصمت]] دانست؛ زیرا [[امام صادق]]{{ع}} میفرماید: فاما من کان من الفقهاء: صائناً لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً علی هواه، [[مطیع]] لامر مولاه، فللعوام این یقلدوه؛ هر کدام از [[فقها]] که صیانت نفس دارد، از دینش [[محافظت]] مینماید، با [[هوای نفس]] [[مخالفت]] میکند و امر مولای خود <ref>ائمه معصومین –ع</ref> را [[اطاعت]] میکند، پس بر [[مردم]] است که از او [[تقلید]] کنند. <ref>وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص۱۳۱</ref> | |||
در [[حقیقت]] [[حجیت قول]] «[[ولی فقیه]]» در عصر غیبت منوط به تحقق شرایطی است؛ با تحقق آن شرایط دیگر کسی نمیتواند از [[حکم]] و [[حکومت]] آنان سرباز زند؛ چنان که [[حضرت امام مهدی]]{{ع}} [[الله تعالی]] فرجه [[الشریف]] در [[توقیع شریف]] مینویسد: و اما الحوداث الواقعه، فارجعوا الی رواة حدیثنا، فانهم [[حجت الله]] علیکم و انا حجت الله علیهم؛ و اما در حوداث اتفاقیه، پس به [[راویان حدیث]] ما از فقها و مجتهدین [[رجوع]] کنید که آنان از ناحیه من بر شما حجتاند و من [[حجت خدا]] بر آنان هستم.<ref>بحار الانوار، ج ۵۳، ص۱۸۱</ref> | |||
بنابراین، آن چه اساس است همان [[کتاب الله]] و [[عترت]]{{ع}} است. این دو جدایی ندارند؛ و کسی نمیتواند تنها به کتاب الله [[قضاوت]] و حکومت کند. بنابراین هر گونه قضاوتی بیرون از کتاب الله و بدون [[ولایت عترت]] طاهر [[پیامبر]]{{صل}} قضاوتی بر اساس [[حق]] نخواهد بود و خواسته و ناخواسته [[گرایش به باطل]] و [[ظلم]] و [[فساد]] دارد؛ زیرا حق تنها با این دو تحقق مییابد. تجویز ولی فقیه نیز در حکم تجویز [[ولایت معصوم]]{{ع}} است؛ زیرا همان طوری که [[ولایت پیامبر]]{{صل}} [[استمرار]] [[ولایت الله]] است، همچنین [[ولایت]] [[معصومان]] استمرار ولایت پیامبر{{صل}} و نیز ولایت [[فقیهان]] دارای شرایط استمرار ولایت معصومان{{ع}} است. | |||
بر این اساس وقتی سخن از اعتبار [[سنت پیامبر]]{{صل}} و [[معصوم]]{{ع}} به عنوان منبع [[قضاوت]] و [[حکم]] و [[حکومت]] میشود<ref>نساء، آیه ۵۹؛ نور، آیه ۵۲</ref>، به معنای [[پذیرش ولایت]] [[معصومان]]{{ع}} است؛ زیرا [[سنت]] زمانی معتبر میشود که معصوم{{ع}} آن را تجویز کرده باشد. اگر [[حکم الهی]] بر [[حجیت]] [[قول و فعل]] و [[تقریر پیامبر]]{{صل}} در [[آیه]] ۷ [[سوره حشر]] و مانند آن نبود، نمیتوانستیم به سنت [[تمسک]] جوییم، چنان که [[تأیید]] معصوم{{ع}} و امضای اوست که [[حجت]] سنت معصومان{{ع}} را برای [[اثبات]] میکند. | |||
به هر حال، منابع ما برای [[تحقق عدالت]] حقی چیزی جز [[عقل]] کامل و نقل [[وحیانی]] نیست که در [[آیات قرآنی]] بر آن تاکید شده است. این بدان معناست که لازم است تا به [[اولیای الهی]] به عنوان عقل کامل و به [[قرآن]] به عنوان نقل وحیانی معتبر بدون [[تحریف]] میبایست مراجعه کرد تا [[عدالت]] حقی اجرایی و اقامه شود.<ref>نساء، آیات ۵۹ و ۱۰۵؛ آل عمران، آیه ۲۳؛ مائده، آیات ۴۸ و ۴۹</ref> در غیر این صورت این عدالت است که در [[منصب قضا]] و قضاوت به [[مسلخ]] میرود؛ زیرا هر گونه قضاوتی در غیر شروط بیان شده، به معنای قضاوت بر اساس [[هواهای نفسانی]] و خارج از [[حقانیت]] است. | |||
از نظر آیات قرآنی، [[قضات]] [[منصوب]] ازسوی اولیای الهی میبایست [[هوشیاری]] کامل خود را داشته باشند تا گرفتار [[پیروی]] از هواهای نفسانی خویش یا [[وسوسههای شیطانی]] دیگران نشوند و به حکم اولیای الهی و [[کتاب الله]] [[حکم]] نمایند.<ref>مائده، آیه ۴۹</ref> | |||
همچنین از نظر [[آموزههای وحیانی قرآن]]، [[قضا]] و [[داوری]] بدون معیارهای پیش گفته، چیزی جز به مسلخ بردن عدالت و حقانیت در [[مقام]] قضاوت نیست؛ زیرا چنین قضاوت و [[محکمه]] ای تنها در راستای اهداف خائنان خواهد بود.<ref>نساء، آیه ۱۰۵</ref> این در حالی است که [[خدا]] حکم و حکومت را برای [[احقاق حق]] و [[اقامه حق]] در ساختار عدالتی قرار داده که تأمین کننده اقامه حق است؛ زیرا از نظر قرآن، برقراری [[نظام قضایی]] عادلانه و بر [[حق]] در [[جامعه بشری]]، از [[اهداف]] [[نزول قرآن]] و حضور [[اولیای الهی]] در قالب [[اولوا الامر]] است.<ref>نساء، آیات ۵۹ و ۱۰۵</ref> | |||
به هر حال، بر اساس [[آموزههای وحیانی قرآن]]، اگر شروط و [[قواعد]] و اصول [[قرآنی]] در محاکم و [[قضاوت]] مراعات نشود، این حق و [[عدالت]] خواهد بود که در قضاوت به [[مسلخ]] میرود و [[اجتماع]] [[انسانی]] به [[فساد]] و [[تباهی]] رفته و نابودی اجتماع رقم میخورد و اساس [[دولت]] و [[حکومت]] از میان میرود و از [[مشروعیت سیاسی]] و [[مشروعیت دینی]] ساقط میگردد.<ref>[[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[عدالت در مسلخ قضاوت (مقاله)|عدالت در مسلخ قضاوت]].</ref> | |||
== منابع == | == منابع == |