|
|
خط ۲۷۹: |
خط ۲۷۹: |
| === [[عصمت]] از اشتباهی که به عمل قبیح بینجامد (گناه سهوی) === | | === [[عصمت]] از اشتباهی که به عمل قبیح بینجامد (گناه سهوی) === |
| اشتباهی که به یک عمل قبیح در [[جهان]] بینجامد، مانند اینکه کسی بدون [[علم]] یا [[اختیار]]، مرتکب عمل شرابخواری شود که به این قسم گناه سهوی گفته میشود. با این حال به نظر میرسد عملی را میتوان گناه نامید که مرتکب آن [[مکلف]] باشد و از روی [[علم]] و عمد آن را انجام داده باشد و در غیر این صورت نمیتوان او را [[گناهکار]] نامید. با این توضیح روشن میشود که اساساً «گناه سهوی» مفهوم روشنی ندارد. تنها تصویری که از «گناه سهوی» به ذهن میرسد این است که عملی ـ مانند شرابخواری یا [[قتل]] ـ در متن واقع [[قبیح]] باشد و شخص بدون علم به موضوع یا [[حکم]] و یا بدون قصد آن را انجام دهد. حال هرچند مرتکب این عمل را نمیتوان گناهکار به شمار آورد، نفس عمل، قبیح بوده است. از اینرو، باید اصطلاح گناه سهوی را با همان [[اشتباه]] در مرحله عمل به [[دین]] تطبیق کنیم؛ آن اشتباهی که به وقوع یک عمل قبیح در خارج بینجامد. حال وقتی میگوییم [[امام]] از گناه سهوی [[معصوم]] است، بدین معناست که هیچ عمل قبیحی، حتی بدون علم و [[اختیار]] نیز از او صادر نمیشود<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص۳۹ و ۳۸.</ref>. | | اشتباهی که به یک عمل قبیح در [[جهان]] بینجامد، مانند اینکه کسی بدون [[علم]] یا [[اختیار]]، مرتکب عمل شرابخواری شود که به این قسم گناه سهوی گفته میشود. با این حال به نظر میرسد عملی را میتوان گناه نامید که مرتکب آن [[مکلف]] باشد و از روی [[علم]] و عمد آن را انجام داده باشد و در غیر این صورت نمیتوان او را [[گناهکار]] نامید. با این توضیح روشن میشود که اساساً «گناه سهوی» مفهوم روشنی ندارد. تنها تصویری که از «گناه سهوی» به ذهن میرسد این است که عملی ـ مانند شرابخواری یا [[قتل]] ـ در متن واقع [[قبیح]] باشد و شخص بدون علم به موضوع یا [[حکم]] و یا بدون قصد آن را انجام دهد. حال هرچند مرتکب این عمل را نمیتوان گناهکار به شمار آورد، نفس عمل، قبیح بوده است. از اینرو، باید اصطلاح گناه سهوی را با همان [[اشتباه]] در مرحله عمل به [[دین]] تطبیق کنیم؛ آن اشتباهی که به وقوع یک عمل قبیح در خارج بینجامد. حال وقتی میگوییم [[امام]] از گناه سهوی [[معصوم]] است، بدین معناست که هیچ عمل قبیحی، حتی بدون علم و [[اختیار]] نیز از او صادر نمیشود<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص۳۹ و ۳۸.</ref>. |
|
| |
| == نقد و بررسی نظریه تعمد نبی به سهو ==
| |
| گروهی برآنند که [[پیامبر]] {{صل}}، به عمد، اعمالی (همچون [[سلام دادن]] در رکعت دوم [[نماز]] چهار رکعتی) را مرتکب میگردید تا بدین وسیله، [[حکم]] [[سهو]] در نماز را به [[مردم]] [[تعلیم]] دهد<ref>ر.ک: احقاق الحق، ج۲، ص۲۳۱ به نقل از: المسایره.</ref>. این نظریه نیز با [[روایات]] مربوط به [[سهو النبی]]، قابل [[تطبیق]] نیست. مثلاً در یکی از روایات [[اهل]] [[سنّت]]، پس از ذکر[[شک]] پیامبر {{صل}} در شمار رکعات نماز، چنین از ایشان [[نقل]] شده که فرمودند: {{متن حدیث|انما انا بشر انسی کما تنسون، فاذا نسیت فذکرونی}}<ref>«من هم همانند شما انسانم و گاه دچار فراموشی میشوم. پس هرگاه چیزی را فراموش کردم، به یادم آورید». سنن ابی داوود، ج۱، ص۱۶۱.</ref>.
| |
|
| |
| روشن است که این تعبیر، صراحت دارد در اینکه پیامبر واقعاً دچار [[فراموشی]] شده است، نه اینکه عمداً چنین اعمالی را مرتکب شده باشد. علاوه بر این، چه لزومی داشت پیامبر برای تعلیم عملی [[احکام الهی]] (نعوذ بالله) نماز خود و دیگران را به [[بازی]] بگیرد؟ آیا [[حضرت]] نمیتوانست در غیر حال نماز، صورت نماز به خود گرفته، [[حکم الهی]] را عملاً تعلیم دهد؟
| |
|
| |
| به هر حال، این توجیه علاوه بر اینکه به خودی خود نامعقول است. با روایات مربوط به [[سهو پیامبر]] نیز ناسازگار میباشد. البته برخی از روایات را میتوان بر "غرض تعلیم" حمل نمود؛ به نحوی که مسأله به بازی گرفتن [[عبادت]] نیز رخ ندهد. از جمله روایتی که از [[امام صادق]] {{ع}} نقل شده است: [[پیامبر اکرم]] {{صل}} پس از ادای نماز، از مردم سؤال نمود: آیا متوجه هیچ گونه [[کاستی]] در قرائت نماز من نشدید؟ کسی پاسخی نداد، جز ابّی بن کعب که [[آیات]] قرائت نشده را برشمرد. سپس پیامبر با حالتی غضبناک خطاب به [[اصحاب]] خویش فرمودند: {{متن حدیث|مَا بَالُ أَقْوَامٍ يُتْلَى عَلَيْهِمْ كِتَابُ اللَّهِ فَلَا يَدْرُونَ مَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ مِنْهُ وَ لَا مَا يُتْرَكُ هَكَذَا هَلَكَتْ بَنُو إِسْرَائِيلَ حَضَرَتْ أَبْدَانُهُمْ وَ غَابَتْ قُلُوبُهُمْ وَ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ صَلَاةَ عَبْدٍ لَا يَحْضُرُ قَلْبُهُ مَعَ بَدَنِهِ}}<ref>«چگونه است حال مردمی که کتاب خدا بر آنان تلاوت میشود، در حالی که توجه ندارند چه مقدار از آن خوانده شده و چه مقدار فروگذار گردیده است؟ بنی اسرائیل به همین سبب هلاک شدند؛ بدنهای آنان [در موقع تلاوت آیات الهی] حاضر بود امّا دلهایشان غایب. خداوند نماز کسی را که دل او همراه جسمش حاضر نباشد، نمیپذیرد». بحارالانوار، ج۱۷، ص۱۰۵.</ref>؛
| |
|
| |
| به [[عقیده]] [[مرحوم علامه]] [[مجلسی]]، این [[روایت]] علاوه بر [[ضعف]] سندی، از نظر محتوا نیز نمیتواند بر [[سهو]] و [[نسیان پیامبر]] دلالت داشته باشد. چرا که در این صورت، اعتراضی که به [[اصحاب]] خویش مبنی بر "عدم [[حضور قلب]] در [[نماز]]" وارد نمودهاند، در [[درجه]] اول متوجه خود ایشان خواهد شد. بنابراین، بر فرض اینکه [[سند روایت]] صحیح باشد، باید مضمون آن به نحوی توجیه گردد که اشکال مذکور بر آن وارد نگردد. یکی از توجیهات این است که: [[پیامبر]] عمداً آیاتی از سورهای را که مشغول قرائت آن بودند [[تلاوت]] نکردند تا حضور قلب اصحاب خویش را در نماز بیازمایند، و مفاسدی را که عدم توجه به [[آیات الهی]] در پی دارد، گوشزد نمایند. البته این توجیه بر اساس نظریه بسیاری از [[علما]] است که قرائت یک [[سوره]] کامل را نماز لازم نمیدانند<ref>بحارالانوار، ج۱۷، ص۱۰۶.</ref>»<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۲۴۸.</ref>.
| |
|
| |
|
| == سهو النبی و غلو == | | == سهو النبی و غلو == |