پرش به محتوا

حسبه: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۵٬۲۸۵ بایت اضافه‌شده ،  ‏۳۱ اکتبر ۲۰۲۳
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۷: خط ۷:


معمولاً این [[مقام]] را به یکی از قاضیان می‌دادند که احتساب و [[قضا]]، بهم پیوسته بود<ref>ماوردی، الاحکام السلطانیه، ص۲۴۰.</ref>. اهمیت حسبه چنان بود که در [[صدر اسلام]]، [[پیشوایان]] و [[رهبران]] [[دینی]]، به منظور کسب [[ثواب]] بیشتر، علاوه بر اشتغال کارهای متعدّد و مهم، شخصاً ادارۀ امور حسبه و رسیدگی به [[مصالح عمومی]] را به عهده می‌گرفتند<ref>معالم القربه فی احکام الحسبه، ج۷، ص۵۱؛ تراتیب الاداریه، ج۱، ص۲۸۶.</ref>.<ref>[[اباصلت فروتن|فروتن، اباصلت]]، [[علی اصغر مرادی|مرادی، علی اصغر]]، [[واژه‌نامه فقه سیاسی (کتاب)|واژه‌نامه فقه سیاسی]]، ص ۸۱.</ref>
معمولاً این [[مقام]] را به یکی از قاضیان می‌دادند که احتساب و [[قضا]]، بهم پیوسته بود<ref>ماوردی، الاحکام السلطانیه، ص۲۴۰.</ref>. اهمیت حسبه چنان بود که در [[صدر اسلام]]، [[پیشوایان]] و [[رهبران]] [[دینی]]، به منظور کسب [[ثواب]] بیشتر، علاوه بر اشتغال کارهای متعدّد و مهم، شخصاً ادارۀ امور حسبه و رسیدگی به [[مصالح عمومی]] را به عهده می‌گرفتند<ref>معالم القربه فی احکام الحسبه، ج۷، ص۵۱؛ تراتیب الاداریه، ج۱، ص۲۸۶.</ref>.<ref>[[اباصلت فروتن|فروتن، اباصلت]]، [[علی اصغر مرادی|مرادی، علی اصغر]]، [[واژه‌نامه فقه سیاسی (کتاب)|واژه‌نامه فقه سیاسی]]، ص ۸۱.</ref>
==
==[[حسبه]] در لغت==
حسبه اسم از «[[احتساب]]» و به معنای [[اجر]] است<ref>جوهری، الصّحاح، ج۱، ص۱۱۰.</ref>. {{عربی|فعلتُه حِسبةً}}<ref>لسان العرب، ج۱، ص۳۱۴.</ref>؛ یعنی آن را برای [[خدا]] انجام دادم. احتساب [[سبقت]] گرفتن برای اجر و گرفتن [[پاداش]] است و در [[اعمال صالح]] و [[نیک]] به کار می‌رود<ref>النّهایه، ج۱، ص۳۸۲.</ref>. همراه با فعلِ حَسَن، به معنای [[تدبیر]] [[نیکو]] است<ref>صاحب، المحیط فی اللّغه، ج۲، ص۴۹۳: {{عربی|وَ إِنَّهُ لَحَسَنُ الْحِسْبَةِ فِي الأمْرِ: إِذَا كَانَ حَسَنَ التَّدْبِيْرِ}}.</ref>.
در [[روایات]] هم [[محتسب]] در مواردی به کار رفته که کاری را برای خدا انجام داده باشد و برای این کار پاداش زیادی داده می‌شود. مُؤَذِّن محتسب مانند کسی است که شمشیرش را در [[راه خدا]] بکشد<ref>المحاسن، ج۱، ص۴۸؛ وسائل الشّیعه، ج۵، ص۳۷۴.</ref>. و از [[زیارت پیامبر]]{{صل}}<ref>ابن قولویه، کامل الزّیارات، ص۱۴: {{متن حدیث|قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}: مَنْ أَتَانِي زَائِراً فِي الْمَدِينَةِ مُحْتَسِباً كُنْتُ لَهُ شَفِيعاً يَوْمَ الْقِيَامَةِ}}.</ref> و [[امام حسین]]{{ع}} برای خدا<ref>ابن قولویه، کامل الزّیارات، ص۱۴۴.</ref> و از [[روزه‌دار]] محتسب، به [[نیکی]] یاد شده است<ref>الکافی، ج۲، ص۹۴.</ref>.
[[علامه مجلسی]] محتسب در [[حدیث]] [[روزه]] را به کسی معنا کرده که کار را برای خدا انجام می‌دهد<ref> بحارالانوار، ج۶۸، ص۲۳ و۵۱؛ مرآة العقول، ج۸، ص۱۴۶: {{عربی|یُقال: فُلان احتسَبَ عَمَلَه و بِعَمَلِهِ إذا نوَی بِهِ وَجهَ الله}}.</ref>.
[[فیض کاشانی]] محتسب را چنین تعریف می‌کند: «محتسب کسی است که پاداشش را از خدا می‌خواهد»<ref>{{عربی|المُحْتَسِبُ الَّذی یَبْتَغی أَجْرُهُ مِنَ اللّه}}؛ فیض کاشانی، الوافی، ج‌۴، ص۳۴۵؛ همو، الشّافی فی العقائد و الأخلاق و الأحکام، ج‌۱، ص۵۱۴.</ref>‌؛
[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در [[نهج البلاغه]] کلمه محتسبون را درباره [[جنگ]] [[بصره]] به کار برده، که مقصود داوطلبانی است که در برابر گروه [[باغی]] [[جهاد]] کردند<ref>نهج البلاغه، ص۲۰۶، خطبه ۱۴۸: {{متن حدیث|قَدْ قَامَتِ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ فَأَيْنَ الْمُحْتَسِبُونَ قَدْ سُنَّتَ لَهُمُ السُّنَنُ وَ قُدِّمَ لَهُمُ الْخَبَرُ}}.</ref>.
به [[نظارت بر بازار]]، از آن روی حسبه گفته‌اند که برخی برای [[رضای خدا]] و براساس [[وظیفه دینی]]، [[مردم]] را امر به معروف و نهی از منکر می‌ کردند. محتسب هم مردم را به انجام کارهای خیر [[تشویق]] می‌کرد و از [[کارهای زشت]] و [[معاملات]] ناروا، باز می‌داشت.
[[ابن اخوه]]، می‌نویسد: [[محتسب]] کسی است که [[امام]] یا [[نایب]] او برای نظر در امور [[رعیت]] و [[کشف]] [[کارها]] و [[مصالح]] آنان [[نصب]] می‌کند<ref>ابن اخوه، معالم القُربه، ص۵۱.</ref>.
بنابراین، کار محتسب و [[احتساب]] پرداختن به کار [[مردم]] و مصالح آنان است که امور [[بازار]] هم جزو همین مصالح است.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۴، ص 626 - 628.</ref>
==[[حسبه]] در اصطلاح==
حسبه در اصطلاح تعاریف مختلفی دارد که هر کدام به بُعدی از [[وظایف]] محتسبان اشاره می‌‌کند:
۱. مشهورِ نویسندگان در باب [[امور حکومتی]] و [[اجتماعی]] حسبه می‌نویسند: حسبه [[امر به معروف]] است آن [[زمان]] که ترک شود و [[نهی]] ازمنکر است، هنگامی که [[عمل زشت]]، آشکارا انجام پذیرد. <ref>{{عربی|الْحِسْبَةُ: هِی أَمْرٌ بِالْمَعْرُوفِ، إذَا ظَهَرَ تَرکُهُ وَ نَهْیٌ عَنِ الْمُنْکَرِ، إذَا ظَهَرَ فِعلُهُ}}؛ ماوردی، الاحکام السّلطانیه، ص۲۴۰؛ نویری، نهایة الإرب، ج۶، ص۲۹۱؛ مقریزی، إمتاع الأسماع، ج۹، ص۳۸۶.</ref>
[[ابن اخوه]] به این تعریف، قیدِ دیگری می‌‌افزاید: «حسبه [[اصلاح بین مردم]] است»<ref>{{متن حدیث|وَ إِصْلَاحٌ بَيْنَ النَّاسِ}}؛ ابن اخوه، معالم القُربه، ص۵۱.</ref>؛
[[ابن خلدون]] نیز در تعریف مشابهی می‌گوید: حسبه [[وظیفه دینی]] از باب [[امربه معروف]] و نهی ازمنکر است که بر [[قائم]] به امور [[مسلمانان]] ([[حاکم]]) [[واجب]] است شخص شایسته‌ای را بر این کار بگمارد<ref>ابن خلدون، مقدمه، ص۲۲۵: {{عربی|الحَسِبِةُ: فَهِیَ وَظیفَةٌ دینِیَّةٌ مِنْ بابِ الأَمْرِ بِالمَعْرُوف و النَّهْیَ عَنِ المُنْکَر الَّذی هُوَ فَرضٌ عَلی القائِمِ بِاُمورُ المُسلِمینَ یُعَیِّنُ لِذلِکَ مَن یَراهُ اَهلًا لَهُ}}.</ref>.
۲. [[حاجی خلیفه]] در تعریف [[علم]] احتساب آن را تشکیلاتی سازمانی قلمداد می‌کند و می‌نویسد: علم احتساب بحث می‌کند از اموری که بین مردم [[شهر]] جریان دارد؛ از معامله‌هایی که [[تمدن]] بدون آن تمام نمی‌شود، از آن نظر که برابرِ [[قانون]] [[عدل]]، جریان می‌یابد. به گونه‌ای که رضای بین دوطرفِ [[معامله]] کامل شود و از [[سیاست]] [[بندگان]] بحث می‌نماید با نهی ازمنکر و امربه معروف، به گونه‌ای که منجر به درگیری و [[تفاخر]] بین بندگان نشود. آن گونه که [[خلیفه]] و [[رهبر]] بازداشته و منع کرده است<ref>{{عربی|وَ هُوَ عِلْمٌ باحِثٌ عَنِ الاُمُورِ الجاریَهِ بَینَ اهلِ الَبَلِد مِنْ مُعامِلاتِهِمُ اللّاتی لایَتِمُّ التّمَدنُ بِدونِها مِن حَیْثُ اِجرائها عَلیٰ قانونِ العَدْلِ بِحَیثُ یَتِمُّ التّراضی بینَ المُعامِلَتین وَ عَنْ سیاسةِ العِباد بَنْهی المُنْکَرِ و اَمَرٍ بِالمَعْروفِ بَحیثُ لایُؤَدّی اِلیٰ مُشاجراتٍ و تفَاخُرٍ بَینَ العِباد بِحَسَبِ ما رَآهُ الخَلیفَةُ مِنَ الزَّجرِ و المَنْعِ}}. حاجی خلیفه، کشف الظّنون، ج۱، ص۱۵؛ قنوجی، أبجد العلوم، ج۲، ص۲۳؛ کتّانی، نظام الحکومة النبویه، (التراتیب الإداریه)، ج۱، ص۲۴۱، هر دو به نقل از کشف الظنون.</ref>.
فایده آن را اجرای امور [[تمدنی]]، در مجراهای خود به وجه کامل‌تر می‌داند و آن دقیق‌ترین دانش‌هاست که به آن دست نمییابد، جز کسی که دارای [[فهم]] و [[تیزبینی]] دقیقی داشته باشد<ref>حاجی خلیفه، کشف الظّنون، ج۱، ص۱۵.</ref>.
اساس این تعریف در دو محور خلاصه می‌شود:
یکی [[امور اجتماعی]] مورد نیاز [[جامعه]] که [[قوانین]] و قواعدی خاص دارد و بدون آن امور اجتماعی جریان نمی‌یابد. این تعریف، مشابه تعریف [[علمای شیعه]] است که گفته‌اند: [[حسبه]] اموری است که [[شارع]] ([[خداوند]] و رسولش) [[راضی]] به ترک یا تأخیر<ref>سبزواری، مهذّب الأحکام، ج‌۲۷، ص۳۰۷؛ بجنوردی، القواعد الفقهیه، ج‌۶، ص۲۵۴: {{عربی|الأمُورُ الَّتی لا یُرضَی الشّارِعُ بِتَرکِها}}.</ref> آن نیست<ref>احمد خوانساری، جامع المدارک، ج۵، ص۲۰۸.</ref>. گرچه در محدوده آن بین علمای شیعه تفاوتهایی وجود دارد.
محور دوم دستورهایی است که [[رهبر]] جامعه یا [[مسئولان]] [[اجتماعی]] بر اساس معروف و منکر [[شرعی]] به عنوان [[قانون]] بازدارنده وضع کرده و [[مردم]] را از انجام آن منع می‌نمایند؛ یعنی قوانینی که [[حاکم اسلامی]] ایجاد می‌کند باید ملاک عمل قرار گیرد و متخلف از آن، بازخواست شود.
بنابراین، می‌‌توان گفت حسبه در بسیاری اوقات به ویژه در [[صدر اسلام]] در معنای عمل داوطلبانه و انجام [[کارها]]، برای کسب [[اجر]] نزد [[خدا]] بوده است، اما به مرور که حسبه به شکل سازمانی [[اداری]] [[رشد]] کرد بیشتر به معنای دوم کاربرد دارد. در این صورت کسی را [[محتسب]] برمی‌گزیدند که [[تدبیر]] لازم و [[توانایی]] کافی در اجرای [[امر به معروف و نهی از منکر]] داشته باشد. به همین جهت برخی، شرط [[عدالت]] را برای وی لازم نمی‌دانند. البته هم [[زمان]] هم، داوطلبانی به این کار مشغول بودند.
۳. در نصاب الاحتساب آمده: [[حسبه]] به هر کار [[مشروع]] گفته می‌شود که برای [[خدا]] انجام گیرد؛ مانند [[اذان]] و اقامه و [[گواهی]] [[شهادت]] با وجود [[شاهدان]] بسیار و حتی [[قضاوت]] هم جزو [[امور حسبه]] است، اما در عرف معنایی خاص دارد که مربوط به امور [[بازار]] است. و سپس نمونه‌های آن را در پنجاه مورد بیان می‌کند<ref>سنامی، نصاب الاحتساب، ص۸۳-۹۳: {{عربی|الحِسْبَةُ فِی الشَّریعةِ عام تَتَناوَلُ کُلُّ مَ-شروعٍ یُفْعَلُ للهِ تَعالی کالآذان و الاِقامة و أداءِ الشَّهادةِ مَعَ کثرةِ تِعدادها و لهذا قیل: القضاءُ بابُ مِن اَبواب الحسْبة. و قیل: القَضاءُ جُزء مِن اَجزاءِ الاِحتساب و فی العُرفِ مُختصٌ بِاُمور اَحَدها: اراقةِ الخُمور و... والخمسون: تعزیر الآبق}}.</ref>.
برخی، در تعریف اصطلاحی حسبه گفته‌اند: اصطلاحی از اصطلاحات [[قانون]] [[اداری]] به معنای حساب و بیان [[وظیفه]] [[محتسب]] است. سپس معنای خاص یافته که شُرطه و [[نیروی انتظامی]] است و اخیراً دلالت می‌کند به نیروی انتظامی که [[مسئول]] بازار و [[آداب]] عمومی است<ref>ابن اخوه، معالم القُربه، مقدمه تحقیق، ص۲۳: {{عربی|الحَسبَةُ مُصْطَلَحٌ مِن مُصْطَلَحاتِ القانونِ الاداریِ، معناهُ الحِسابُ اَوْ وَظیفةُ المُحْتسِبْ ثمَّ اکتسَبتِ الکلمةُ مَعنیً خاصّاً هُوَالشُّرطة وَ اَصْبَحتَ اَخیراً تَدُلُّ عَلی الشُّرْطَةِ المُوَکَّلَه بِالأسواقِ و الآدابِ العامّة}}.</ref>.
ابن اخوه در تعریف محتسب می‌نویسد: [[امام]] یا [[نایب]] او برای نظر در امور [[رعیت]] و [[کشف]] [[کارها]] و [[مصالح]] آنان محتسب را می‌‌گمارد. او باید [[مسلمان]]، [[آزاد]]، بالغ، [[عاقل]] و [[عادل]] و توانا باشد<ref>ابن اخوه، معالم القُربه، ص۵۱.</ref>.
با بیان هر شرط جمعی خارج می‌شوند. در این جا عدالت جزو شرایط محتسب دانسته شده است. و در ادامه توضیح می‌دهد: باید [[احکام]] شناس باشد و در شرط [[اجتهاد]] [[اختلاف]] است.
اما در عمل برخی محتسبان [[تقوا]] و عدالت نداشتند و [[مدیریت]] و [[توانایی]]، نقش مهمی در [[انتصاب]] آنان داشته است. و این موضوع از اشعار [[شعرا]] استفاده می‌شود. تاریخچه رسمی وجود [[محتسب]] را مربوط به [[زمان]] [[مهدی عباسی]] می‌دانند که از فردی به نام [[عبدالجبار]] محتسب یاد شده است<ref>تاریخ طبری، چ دارالتّراث، ج۸، ص۱۴۸.</ref>.
شاید علت این که مدت‌ها [[فقهای شیعه]] از تعبیر [[حسبه]] در کتاب‌های [[فقهی]] خود استفاده نمی‌کردند این بوده که آن را کاری [[حکومتی]] می‌دانستند که افراد [[توانمند]] غیر عادل، [[مسئولیت]] آن را به عهده داشتند و ناعادلانه با [[مردم]] برخورد می‌کردند. در [[احادیث]] حسبه این معنا، کمتر آمده است. در [[اخبار]] و آثار فقهی [[شیعه]] مواردی از بخش اول از تعریف نصاب الاحتساب ذکر شده است.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۴، ص 628 - 631.</ref>


== حسبه و [[حکومت اسلامی]] ==  
== حسبه و [[حکومت اسلامی]] ==  
۱۱۵٬۲۰۵

ویرایش