پرش به محتوا

بحث:ویژگی امام در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز (جایگزینی متن - 'مؤلفه' به 'مؤلفه')
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۴۱: خط ۱۴۱:


*در [[نصوص]] [[روایی]] [[شیعه]]، [[مقام امامت]] به معنایی که اشاره شد، در درجه اول به [[رسول اکرم]]{{صل}} و بعد از ایشان، به [[ائمه اطهار]]{{عم}} اختصاص دارد و [[انبیاء]] [[اولوالعزم]] [[الهی]]{{عم}}، بنابر مراتبی که دارند، واجد [[مقام امامت]] بعد از [[ائمه]]{{عم}} هستند.<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۴ ص ۹۵.</ref>
*در [[نصوص]] [[روایی]] [[شیعه]]، [[مقام امامت]] به معنایی که اشاره شد، در درجه اول به [[رسول اکرم]]{{صل}} و بعد از ایشان، به [[ائمه اطهار]]{{عم}} اختصاص دارد و [[انبیاء]] [[اولوالعزم]] [[الهی]]{{عم}}، بنابر مراتبی که دارند، واجد [[مقام امامت]] بعد از [[ائمه]]{{عم}} هستند.<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۴ ص ۹۵.</ref>
== اوصاف و ویژگی‌های عام [[امام]] ==
[[عصمت]] و [[علم امام]] دو صفت اصلی است که سایر اوصاف از آن قابل [[استنتاج]] است. در اینجا سایر [[اوصاف امام]] به طور [[اجمال]] مورد بحث قرار می‌گیرد:
=== واجد همه صفات کمالی ===
[[ابن‌میثم بحرانی]] پس از [[استدلال]] در مورد [[عصمت امام]]، بر همین مبنا [[برتری امام]] را به تضمین [[الهی]] در همه [[صفات]] [[حمیده]] [[اثبات]] می‌نماید. بیان او چنین است: "نیز [[واجب]] است اتّصاف [[امام]] به جمیع [[صفات کمال]] و [[اخلاق]] [[حمیده]]، و [[شمایل]] [[پسندیده]] و علوّ [[نسب]] و [[طهارت]] مولد و [[کرامت]] آباء و [[شرافت]] [[قبیله]] و بالجمله تفرّد ذات در جمیع [[کمالات]]؛ بلکه اعتبار این امور در [[امام]] نسبت به [[پیامبر]] اولی باشد؛ زیرا [[نبیّ]] مبدأ فیضان [[کمالات]] است در همه [[مؤمنان]] و لذا همه تلامذه [[نبیّ]] باشند و [[طاعت]] و [[انقیاد]] مفید و معلّم به هر نحو که باشد در طباع مرکوز است؛ به خلاف [[امام]]، که [[عوام]] از [[امّت]] او را در رده خود می‌دانند و رغبتی به [[اطاعت]] از او، جز [[نصّ صریح]] [[شارع]] [[مقدّس]] ندارند.
و نیز ترتیب [[کمالات]] و [[فنون]] [[علوم]] و مکارم در [[اهل]] [[اسلام]] شایع، و [[مردم]] روز به روز در [[شرافت]] وکرامت و علوّ [[منزلت]] لامحاله بیفزایند و [[نفوس]] به سبب [[کمالات]] قوی‌تر گردد و داعیه معالی امور عظیم‌تر و [[اطاعت]] و [[انقیاد]] امثال و اشباه به [[غایت]] دشوارتر. پس لابدّ است که [[امام]] در [[غایت]] تفرّد و [[یگانگی]] باشد در استجماع انواع [[کمالات]] و [[فنون]] [[فضائل]]؛ تا طبقات اشراف [[اهل]] [[اسلام]] و [[علماء]] و حکماء و جمیع ذوی الشّرف [[اطاعت]] او توانند کرد و احدی را ننگی و عاری در [[انقیاد]] وی پیرامون [[اندیشه]] نتواند گشت.
اگرچه این مرتبه از [[عصمت]]، یعنی اتّصاف به همه [[کمالات]] و نزاهت از مطلق نقایص، عرفاً داخل در مفهوم [[عصمت]] نیست، لکن چون [[برهان لطف]] اقتضای آن را می‌نماید، پس بدون تردید اعتبار این معنی را در مفهوم [[عصمت]] لحاظ می‌نماییم.
نتیجه آنکه: [[عصمت]] در [[برهان لطف]] عبارت است از آنکه [[امام]] صاحب [[غریزه]] مانعه از حدوث داعیه [[ذنب]] به طور مطلق و نزاهت از همه نقائص به طور مطلق است و نیز حصول آنچه موجب اتّصاف به مطلق [[کمالات]] است. و در بیان [[عصمت]] به این معنی، گوییم [[شک]] نیست که هرگاه [[امام]] به صفت مذکوره باشد، نزدیک شوند مکلّفین به [[اطاعت]] او و دور شوند از [[مخالفت]] او؛ پس [[لطف]] باشد بودن [[امام]] به صفت مذکوره و [[لطف]] [[واجب]] بوَد. پس بودن [[امام]] به صفت مذکوره [[واجب]] باشد و هو المطلوب"<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۲۰۴-۲۰۵.</ref>.
=== [[افضل امت]] ===
از جمله نتایج [[برهان لطف]] آن است که [[امام]] باید [[افضل]] افراد [[امّت]] در زمان خود باشد؛ زیرا [[حکمت الهی]] اقتضا می‌کند که طریق [[هدایت الهی]] در هر زمان از اکمل و اشرف افراد [[امّت]] در [[هدایت]] سرچشمه گیرد و اگر فردی در میان [[امّت]] [[افضل]] از [[امام]] باشد، او به [[امامت]] سزاوارتر است<ref>ممکن است اشکال شود که: اگر لازم است که امام افضل افراد امّت خود باشد، پس چگونه حضرت خضر {{ع}} به تصریح قرآن، اعلم از حضرت موسی {{ع}} بود؟ جواب آنکه: اوّلاً، امام و یا نبیّ هر دوران، افضل افراد امّت خود است و امّت به کسانی گفته می‌شود که تحت تربیت و ولایت نبیّ آن دوران باشند؛ در حالی که حضرت خضر {{ع}} قبل از موسای کلیم {{ع}} وجود داشته و عرفاً او از امّت موسی {{ع}} محسوب نمی‌شود؛ چنان‌که حضرت ادریس {{ع}} نیز تا قیامت زنده است، ولی از امّت موسی {{ع}} محسوب نمی‌شود. ثانیاً، اعلمیّت در بخشی از مطالب، دلیل اعلمیّت مطلق نیست. ثالثاً، امام یا نبی هرگاه بخواهد بداند، به اذن الهی می‌داند و اگر نخواهد، نمی‌داند؛ چه بسا عدم دانایی حضرت موسی {{ع}} در ماجرای ملاقات با حضرت خضر {{ع}} ازاین قبیل بوده است.</ref>. در زمینه [[افضلیّت]] و [[برتری امام]] می‌توان گفت:
# مراد از [[افضلیّت]]، [[افضلیّت]] در صفات و [[کمالات]] [[توحیدی]] است که همه [[انسان‌ها]] فطرتاً آن را کمال می‌دانند و در [[فرهنگ دینی]]، در طریق [[هدایت]] به [[توحید]] و [[سعادت اخروی]]، [[ارزش]] محسوب می‌شود.
# اصلی‌ترین وصفی که از [[برهان لطف]] برای [[هادیان الهی]] -[[انبیاء]] و [[ائمه]] {{عم}} -ثابت می‌گردد، [[علم]] و [[عصمت الهی]] ایشان است. در این راستا، [[امام]] علاوه برآنکه باید [[معصوم]] از همه [[گناهان]] صغیره و کبیره باشد و از اوّل [[عمر]] و قبل از [[بلوغ]] تا هنگام احراز [[مقام امامت]]، مرتکب هیچ گناهی نشده باشد، می‌باید دچارنسیان و خطای عرفی و یا شخصی نیز نشود. او همچنین باید صاحب [[علوم]] لدنّی و [[حکمت الهی]] و مقام حقّ‌الیقین باشد و در نتیجه، به ظاهر و [[باطن]] [[کتاب الهی]] و امّ‌الکتاب اشراف داشته و در همه [[ادیان توحیدی]]، از [[آدم]] {{ع}} تا خاتم {{ع}}، [[راسخ]] باشد.
# لازم است که [[امام]] در [[سجایای اخلاقی]]، [[زهد]]، [[تقوا]]، [[سخاوت]] و سایر [[صفات]] [[حمیده]] که در [[قرآن]] اشاره شده، در اعلی مرتبه باشد.
# [[امام]] باید در صفات ظاهری، مثل [[شجاعت]]، اصالت [[خانوادگی]] و [[طهارت]] [[نسب]]، در اعلی مرتبه کمال باشد.
# در یک جمع‌بندی، همه صفات حمیده‌ای که در [[برهان لطف]] برای مقام [[نبوّت]] به [[اثبات]] می‌رسد، می‌باید تماماً در [[امام]] موجود باشد.
در زمینه [[افضلیّت]] و [[برتری امام]] بر [[مردم]]، جا دارد در اینجا بیان [[زیبا]] و کامل [[ابن‌میثم بحرانی]]، با اندکی [[تغییر]] ذکر شود: "خلاف است در اینکه [[واجب]] است [[امام]] [[افضل]] [[امّت]] باشد یا نه؟ [[مذهب]] اکثر [[اهل سنّت]] عدم [[وجوب]] است و [[مذهب]] جمهور امامیّه [[وجوب]] [[افضلیّت]] [[امام]] است؛ زیرا [[تقدیم مفضول بر فاضل]] و تقدیم [[احد]] المتساویین در [[فضل]] بر دیگری عقلاً [[قبیح]] است و صدور [[قبیح]] از [[خدای تعالی]] ممتنع است.
پس به طریق [[قیاس]] استثنائی گوییم: اگر عقلاً [[تقدیم مفضول بر فاضل]] (و یا تقدیم [[احد]] المتساویین بر دیگری) [[قبیح]] باشد، [[واجب]] است که [[امام]] مقدّم بر همه [[امت]] در [[خلافت]] باشد. و مقدّم در [[قیاس]] [[حق]] است؛ پس [[تالی]] (تقدّم [[امام]] برامّت) [[حق]] باشد و هو المطلوب"<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۲۰۵-۲۰۶.</ref>.
=== علوم لدنّی امام در ارتباط با عالم غیب ===
هر چند نتیجه [[برهان لطف]] درکلام، [[اثبات وجود]] همیشگی [[امام]] در میان [[امّت]] برای [[هدایت]] آنهاست، ولی مؤدّای [[برهان لطف]]، بنا بر مبانی [[عقلی]]، مقام بالاتری را برای این مقام رفیع ثابت می‌کند و آن [[ضرورت]] وجود دایمی [[انسانی]] است که منشأ [[رحمت]] رحیمیّه [[پروردگار]] در میان [[مردم]] باشد. [[امام]] از یک سو با [[عالم غیب]] در [[ارتباط]] است و دائماً [[مستفیض]] به [[علوم]] [[الهی]] به [[اذن خداوند]] است و از سوی دیگر، برای [[هدایت]] [[خلق]] باید قالبی جسمانی مانند سایر [[انسان‌ها]] داشته باشد. پس طبعاً لازم است که چنین مقامی دارای ویژگی‌هایی باشد که اصولاً قابل اکتساب برای انسان‌های عادّی نیست. بنابراین، بهره‌مندی از [[علوم]] غریبه و خرق عادات و [[آگاهی امام]] از [[علوم]] اوّلین و آخرین و [[کلام]] خلایق (اعمّ از صنوف مختلف جنّ و [[انس]] و حیوانات) نتیجه چنین نگرشی به مسئله [[امامت]] است. هرچند که این مطالب در [[براهین فلسفی]] و یا [[عرفانی]] در مسئله [[امامت]] طرح و [[اثبات]] می‌شود، ولی در [[نصوص دینی]] نیز به برخی مصادیق آن اشاره شده است<ref>برای آگاهی بیشتر، رجوع کنید به کتاب: بصائرالدرجات فی فضائل آل محمد {{صل}} ط. مکتبه آیة الله، المرعشی النجفی، ۱۴۰۴ ﻫ.ق)، ص۵۰۰ به بعد و اختصاص (شیخ مفید) (ط. المؤتمر العالمی لألفیه الشیخ مفید، ۱۴۱۳ ﻫ.ق)، ص۲۶۹ به بعد.</ref><ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۲۰۶-۲۰۷.</ref>.
=== [[ضرورت]] [[منصوص بودن امام]] ===
در [[برهان لطف]] [[کلامی]]، [[منصوص بودن امام]] با [[براهین]] گوناگون ثابت شد. [[ابن‌میثم بحرانی]]، همان تقریرها را به صورت برهانی بیان می‌نماید. ایشان بعد از [[اثبات]] [[علم لدنّی]] و [[عصمت الهی]] [[امام]]، متذکر می‌شود: "بدان که چون [[نصب امام]] [[واجب]] است بر [[خدای تعالی]]، پس [[واجب]] است که منصوصٌ علیه باشد از جانب [[خدای تعالی]]؛ به سبب آنکه اگر [[خدای تعالی]] کسی را [[امام]] کرده باشد و [[تنصیص]] بر او نکند، اگرچه ممکن است [[تحصیل علم]] به [[امام]] از راه ثبوت [[عصمت]] که به [[دلیل]] ثابت شود، لکن چون تحقّق [[عصمت]] خفی است و محتاج به [[نصّ]] یا به [[دلیل]]، پس اگر [[نصّ]] واقع نشود، اغلب این است که [[رعیّت]] از [[دلیل]] [[غافل]] شوند و اهمال نظر کنند و راهی به [[امام]] [[حقّ]] پیدا نکنند و [[گمراه]] گردند.
به خلاف اینکه [[نصّ]] واقع شود؛ چه، [[نصّ]] امری است ظاهر و [[غفلت]] از آن قلیل‌التحقّق؛ مگر از روی غرض و [[تغافل]] و تعامی که آن را چاره نتوان کرد. پس از وجود [[نصّ]] لطفی است [[عظیم]] برای مکلّف در [[معرفت امام]] و خالی است از [[مفسده]] بالضروره. پس [[قبیح]] است که از [[خدای تعالی]] [[نص بر امام]] صادر نشود و ممتنع است از او [[قبیح]]، پس [[تنصیص]] بر [[امام]] [[واجب]] باشد بر [[خدای تعالی]].
پس به طریق شکل اوّل گوییم: [[تنصیص]] بر [[امام]] [[لطف]] است در [[معرفت امام]]؛ و [[لطف]] برخدا [[واجب]]؛ نتیجه دهد که پس تنصبص بر [[امام]] بر [[خدای تعالی]] [[واجب]] باشد. پس هرگاه [[تنصیص]] بر [[امام]] از جانب [[خدا]] صادر شود، [[قبیح]] است که [[پیغمبر]] [[تبلیغ]] آن نکند. پس اظهار [[تنصیص]] و [[تبلیغ]] آن بر [[پیغمبر]] نیز [[واجب]] باشد. پس تنصبص بر [[امام]] بر [[سبیل]] [[وجوب]] واقع شده باشد و اگر بر بعضی مخفی باشد، به سبب [[تقصیر]] [[امّت]] باشد که اخفاء آن کرده‌اند. پس آنچه بر [[خدا]] و [[پیغمبر]] [[واجب]] است، البته صادر شده و ممتنع است که صادر نشده باشد"<ref>ابن‌میثم در ادامه، درباره اینکه پس چرا با توجّه به [[وجوب]] [[نص بر امامت]] از سوی [[خداوند]] و [[رسول خدا]] {{صل}}، بود، برخی مدّعی‌اند که چنین نضی به آنها نرسیده است، چنین پاسخ می‌دهد: «و آنچه [[واجب]] است بر [[امّت]]، یعنی رسانیدن نصّی که از [[پیغمبر]] {{صل}} بدیشان رسیده باشد به دیگران، [[واجب]] الصدور نیست؛ بنابر آنکه جمیع [[امّت]] [[معصوم]] نیستند؛ پس اخفاء [[نصّ]] با وجود [[نصّ]] ممکن باشد. و عدم [[ظهور]]، دلالت بر عدم نکند. پس [[باطل]] باشد [[اعتراض]] مخالفین که اگر [[نصّ]] صادر می‌شد، هرآینه ظاهر می‌بود و به ما می‌رسید و [[صحابه]] نیز در امر [[خلافت]] توقّف و تردید نمی‌کردند و در تحقّق [[خلافت]] محتاج به [[بیعت]] نمی‌شدند. و وجه بطلان ظاهر است؛ چه [[صحابه]] غیر [[معصوم]] بودند بالاتّفاق، و حال آنکه [[خلافت]] و [[سلطنت]] منزلتی است [[عظیم]] که همه کس را هوای آن هست؛ بعضی برای نفس خود و بعضی برای آن کس که نفع از او مر او را بیشتر ممکن باشد؛ و بعضی برای آنکه شاید وقتی نوبت به او یا به سلسله او یا به عزیزان او یا به کسی که انتفاع از او بیشتر ممکن باشد تواند رسید. و بسا اتقیاء متورّعین از اهل ظاهر [[مشاهده]] می‌شود که از سر امری که اندک غرض [[نفسانی]] یا جاهی یا [[مالی]] در او باشد نمی‌توانند [[گذشت]]؛ پس چه تعجّب از جماعتی که ظاهر از حال ایشان آن است که از [[اسلام]] و [[ایمان]] ندانسته و نفهمیده بودند، سوای [[مصلحت]] [[نظام]] [[ملک]] و [[انتظام]] [[امور دنیوی]]؛ و از [[نبوّت]] تصوّر نکرده بودند به غیر از [[سلطنت]] و [[پادشاهی]]؛ و لهذا بسیار بود که در بعضی امور، از اکابر و اعیان آن طائفه، اعتراضات بر [[حضرت]] [[رسالت]] {{صل}} صدور می‌یافت و این معنی را غمخواری و [[دولت]] خواهی نام می‌کردند. و بسیار می‌بود که [[اوامر و نواهی]] آن [[سرور]] را تغییر می‌دادند؛ چنان‌که بر صاحبان ادنی تتبّع درسیر و احوال [[صحابه]] پوشیده نیست که آن [[جماعت]] اخفاء [[نصّ]] کنند به سبب [[طمع]] در [[خلافت]]، که اعظم مراتب [[ملک]] و [[سلطنت]] است و دیگران نیز اتّفاق کرده [[همراهی]] با ایشان کنند، و بعضی دیگر اهمال کنند و [[تغافل]] ورزند، همه بنا براغراضی که مذکور شد. بلکه نزد ما ثابت شده که اصلاً قبول [[اسلام]] بعضی از آن [[طایفه]] نبود، مگربه سبب [[طمع]] در [[خلافت]]. و بالجمله هرگاه به [[دلیل قطعی]] ثابت شد [[وجوب]] صدور [[نصّ]]، پس نفی آن کردن به چنین احتمال «که اگر می‌بود [[صحابه]] [[پنهان]] نمی‌کردند، یا از کمال [[ساده لوحی]] و کم‌خردی است، یا از نهایت [[عصبیّت]] و عناد. و هیچ کدام را چاره نتوان کرد!» ([[سرمایه ایمان]] در اصول [[اعتقادات]] (ط. الزهراء، ۱۳۷۲ ه. ش.)، ص۱۱۷).</ref><ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۲۰۷-۲۰۸.</ref>.


== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}
۱۱۷٬۲۲۱

ویرایش