پرش به محتوا

فرهنگ در معارف و سیره علوی: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۵۸: خط ۱۵۸:
بر این اساس، [[حکومت اسلامی]]، موظف است که با [[بدعت‌گذاران]] در [[دین]] و کسانی که از روی [[هوا و هوس]]، [[جامعه]] را به [[اسارت]] سنت‌های ناروا و قید و بندهای [[ناصالح]] در می‌آورند، مقابله و از [[سنت‌ها]] و روش‌های اصیل و [[ناب]] [[شریعت مقدس اسلام]] [[پاسداری]] و [[محافظت]] کند.<ref>[[محمد رضا کریمی والا|کریمی والا، محمد رضا]]، [[وظایف متقابل مردم و حکومت در حاکمیت علوی (کتاب)|وظایف متقابل مردم و حکومت در حاکمیت علوی]] ص ۱۳۸.</ref>
بر این اساس، [[حکومت اسلامی]]، موظف است که با [[بدعت‌گذاران]] در [[دین]] و کسانی که از روی [[هوا و هوس]]، [[جامعه]] را به [[اسارت]] سنت‌های ناروا و قید و بندهای [[ناصالح]] در می‌آورند، مقابله و از [[سنت‌ها]] و روش‌های اصیل و [[ناب]] [[شریعت مقدس اسلام]] [[پاسداری]] و [[محافظت]] کند.<ref>[[محمد رضا کریمی والا|کریمی والا، محمد رضا]]، [[وظایف متقابل مردم و حکومت در حاکمیت علوی (کتاب)|وظایف متقابل مردم و حکومت در حاکمیت علوی]] ص ۱۳۸.</ref>


==[[نظارت]] بر کارهای [[فرهنگی]] ـ [[اجتماعی]]==
حضرت بر [[امور فرهنگی]] نظارت داشت که یکی از مهم‌ترین موارد آن واعظان و قصه‌گویان بودند. همچنین مسائل اجتماعی ـ فرهنگی را زیر نظر داشت و [[مردم]] را از [[آسیب‌های اجتماعی]] باز می‌داشت.
===نظارت بر قصه‌گویان===
در گذشته افرادی در [[مسجد]] قصه‌گویی می‌کردند که [[حضرت امیرالمؤمنین]]{{ع}} بر
کارشان نظارت داشت و به همگان [[اجازه]] نمیداد در مسجد قصه بگویند.
برابرِ [[عربی]] «قصه‌گوی»، «قاص» و جمعِ آن «قُصّاص» است که سخنان متعددی از [[امیرالمؤمنین]] درباره این گروه نقل شده است. قبل از هرچیز مناسب است درباره پیشینه قصه‌گویان در [[اسلام]] مطالبی بیان شود. بسیاری ذکر کرده‌اند که اوّلین قصه‌گوی در اسلام و [[مسجد پیامبر]] در [[مدینه]]، [[تمیم داری]] بوده است<ref>عسکری، الأوائل، ص۱۱۵؛ ذهبی، الکاشف فی معرفة من له روایة فی کتب السّتّه، ج۱، ص۲۷۹؛ همو، سیر أعلام النّبلاء، ج۲، ص۴۴۷.</ref>. [[تمیم]] از [[خلیفه دوم]] اجازه خواست در مسجد برای مردم قصه بگوید و مردم را به یاد [[خداوند]] بیندازد. [[خلیفه]] اجازه داد که هر [[جمعه]] برای مردم قصه بگوید. بعد از [[عمر]]، [[عثمان]] اجازه داد که هفته‌ای دو یا سه [[روز]] تمیم داری قصه‌گویی کند<ref>عبدالرّزّاق، المصنف، ج۳، ص۲۱۹؛ احمد حنبل، مسند أحمد، ج۳، ص۴۴۹؛ ابن شبّه، تاریخ المدینه، ج۱، ص۱۱؛ هیثمی، مجمع الزّوائد، ج۱، ص۱۹۰.</ref>. او به دستور عمر ایستاده قصه می‌گفت<ref>طبرانی، المعجم الکبیر، ج۷، ص۱۴۹؛ متقی هندی، کنز العمّال، ج۱۰، ص۲۸۱.</ref>. اوّلین قصه‌گوی در مسجد [[بصره]]، [[اسود بن سریع]] [[سعدی]] بود<ref>ابن حجر، الإصابه، ج۱، ص۲۲۶؛ ج۵ ص۵۷۲؛ طوسی، رجال الطّوسی، ص۲۵؛ ابن داوود حلّی، رجال ابن داوود، ص۵۲.</ref>. [[ابن جوزی]] کتابی به نام القصاص و المذکّرین دارد که محقق آن در مقدمه بحث مفصّلی درباره این موضوع دارد.
[[ابن جوزی]] موضوع را با سه عنوان ارائه داده است: قاص، [[واعظ]] و مُذَکِّر؛ که [[وظیفه]] و تفاوت هر یک را بیان می‌کند. در تعریف قاص گوید: او قصه‌های پیشینیان را بیان می‌کند و توضیح می‌دهد و این به [[تنهایی]] اشکال ندارد و شاید [[کراهت]] آن به یکی از شش دلیل باشد:
#چون در [[زمان رسول خدا]]{{صل}} قصه‌گویی نبوده است.
#قصه‌های [[اخبار]] گذشتگان به ندرت درست است؛ به ویژه اخبار [[بنی اسرائیل]] که [[شرع]] ما از آن [[بی‌نیاز]] است. [[عمر]] بن خطّاب کلماتی از [[تورات]] برای [[پیامبر]] آورد و [[رسول خدا]]{{صل}} دستور محو آن را داد.
#مشغول شدن به آن [[انسان]] را از [[قرائت قرآن]] و [[تفقّه]] در [[دین]] باز می‌دارد.
#در [[قرآن]] و [[سنّت]]، [[قصص]] [[عبرت]] آموز به قدر کافی وجود دارد.
#کسانی که [[متدین]] نیستند، با قصه مسائلی در دین وارد می‌کنند.
#عموم [[قصه‌گویان]] سعی در [[رعایت حق]] ندارند و از [[اشتباه]] دوری نمی‌کنند؛ به دلیل اندکی [[دانش]] و [[تقوا]].
به این جهات [[قصه‌گویی]] کراهت دارد؛ اما اگر عالِم [[موعظه]] کند، اشکال ندارد<ref>ابن جوزی، القصاص و المذکرین، ص۱۵۹.</ref>.
اما تَذکیر: تعریف [[آفرینش]] [[نعمت‌های خدا]] برای خَلق و [[تشویق]] بر [[شکر]] آنها و برحذر داشتن از [[مخالفت]] با آن هاست.
اما [[وعظ]]: ترساندنی است که [[قلب]] را رقیق کند. این دو [[ستایش]] شده‌اند و بسیاری از [[مردم]] بر [[واعظ]]، نام «قاص» اطلاق می‌کنند و بر قاص، نام «مُذکّر». اما تحقیق همان تعریفی است که ارائه کردیم<ref>ابن جوزی، القصاص و المذکرین، ص۱۶۱.</ref>.
لیث گفته: قصه‌گویان دوگونه بودند: قصه‌گویان عام که جمعی از مردم جمع می‌شدند آنان را موعظه و مسائل را یادآوری می‌کردند، و قصه‌گوی خاص که آن را [[معاویه]] بنیان نهاد. او مردی را برای بیان قصه گمارد که بعد از اتمام [[نماز صبح]] و [[مغرب]] به قصه‌گویی می‌پرداخت و مردم را به [[خلیفه]] و به [[خاندان]] و [[اهل ولایت]] و لشکرش [[دعوت]] کند و برضدّ کسانی که با او می‌جنگید و برضدّ تمام [[کافران]] [[نفرین]] کند<ref>ابن حجر، رفع الإصر عن قضاة مصر، ص۱۶۷.</ref>.
[[هدف]] اصلی معاویه، نفرین [[امام علی]]{{ع}} و مخالفت با حضرت بود. اوّلین شخصی که این [[وظیفه]] را از سوی معاویه به عهده گرفت سُلَیم بن عتْر تَحْبیبی بود که بعداً به [[قضا]] گمارده شد<ref>ابن حجر، رفع الإصر عن قضاة مصر، ص۱۶۶.</ref>. [[ابن شبّه]] نقل می‌کند: [[معاویه]] اوّلین کسی است که [[قصص]] [[عامه]] را ایجاد کرد<ref>ابن شبه، تاریخ المدینه، ج۱، ص۱۰.</ref>. با توجه به آنچه بیان شد، اکنون به [[نقل روایات]] [[امیرالمؤمنین]] و دیگر [[معصومان]] درباره قُصّاص می‌پردازیم.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۴، ص 757 - 760.</ref>
====برخورد امیرالمؤمنین با [[قصه‌گویان]]====
برخورد امیرالمؤمنین با [[قصه‌گویان]] را می‌توان در سه قسم بیان کرد:
=====[[مبارزه]] با قصه‌گویان=====
[[امام صادق]]{{ع}} از علی{{ع}} نقل کرده که درباره قصه‌گویان فرمود:وقتی قصه‌گویان را در [[مسجدها]] دیدید فاتحه [[اسلام]] خوانده است.<ref>{{متن حدیث|إذا رأیتُمُ القُصّاصَ فی المساجِدِ فَعَلَی الإسلامِ السلام}}؛ ناصر الحق، الإحتساب، ص۴۶.</ref>؛
نقل است: امیرالمؤمنین [[قصه‌گویی]] را از [[مسجد]] [[اخراج]] کرد. در [[منابع شیعه]] از جمله [[کتب اربعه]]، مانند کافی و [[تهذیب]]، خبر معتبری است که امام صادق{{ع}} درباره [[سیره امیرالمؤمنین]]{{ع}} در این موضوع فرمود:به [[درستی]] که [[امیر مؤمنان]] قصه‌گویی را در مسجد دید او را با شلاق [[تنبیه]] کرد و از مسجد اخراج کرد.<ref>{{متن حدیث|إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ{{ع}} رَأَى قَاصّاً فِي الْمَسْجِدِ فَضَرَبَهُ بِالدِّرَّةِ وَ طَرَدَهُ}}؛ الکافی، ج۷، ص۲۶۳؛ تهذیب الأحکام، ج۱۰، ص۱۴۹.</ref>
[[علامه مجلسی]] در شرح خبر می‌نویسد: این [[حدیث]] دلالت می‌کند که بر عهده [[امام]] است که در مسائل [[مکروه]] افراد را تنبیه کند و احتمال دارد قصه‌گویی [[حرام]] باشد؛ زیرا مشتمل بر قصه‌های [[دروغ]] است. افزون‌تر: بعید نیست قصه‌گویی در مسجد حرام باشد؛ درصورتی که مشتمل بر [[لغو]] باشد<ref>ملاذ الأخیار، ج۱۶، ص۲۹۷؛ مرآة العقول، ج۲۳، ص۴۱۰.</ref>.
آن حضرت قصه‌گویی را از مسجد [[بصره]] اخراج کرد<ref>غزالی، إحیاء علوم الدّین، ج۱، ص۳۴.</ref>.
از امام صادق{{ع}} نقل شده [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} روزی وارد [[مسجد کوفه]] شد و [[مرد]] قصه‌گویی را که در اطرافش [[مردم]] زیادی بودند با شلاق زد. [[قصه‌گو]] گفت: آیا کسی را می‌زنی که مردم را به [[خدا]] می‌خواند و او را به [[عظمت]] می‌خواند! فرمود: من از خلیلم شنیدم که می‌فرمود:در میان [[امت]] من قومی هستند که به آنان قُصّاص می‌گویند، هیچ عملی از آنان به سوی [[خدا]] نمی‌رود تا زمانی که در چنین مجالسی باشند.<ref>{{متن حدیث|سَیَکُونُ مِن أُمَتی قومٌ یُقالُ لَهُم القُصَّاصُ، لا یُرفَعُ لَهُم عملٌ إلیَ الله ِما کانُوا فی مجالِسِهِم تِلک}}؛ مروانی، البدع، ص۴۴.</ref>؛
این سخن یعنی اعمالشان قبول نمی‌شود.
با توجه به این که اساس [[قصص]] خاص را [[معاویه]] بر مبنای [[دشمنی با علی]]{{ع}} پدید آورد به نظر می‌رسد این [[سنّت]] در میان قصه‌گویان مرسوم بود که از آن حضرت به [[زشتی]] یاد کنند، به همین جهت روایاتی در مذمتشان نقل شده است. نزد [[امام صادق]]{{ع}}، [[قصه‌گویان]] مطرح شدند، حضرت فرمود:[[خداوند]] آنان را [[لعن]] کند که به ما [[اهل بیت]] ایراد می‌گیرند.<ref>{{متن حدیث|لَعَنَهُمُ اللَّهُ يُشَنِّعُونَ عَلَيْنَا}}؛ شیخ صدوق، إعتقادات الإمامیه، ص۱۰۹.</ref>؛
و در خبری در باره این گروه [[پرسش]] شد: آیا شنیدن سخنان اینان جایز است؟ فرمود: نه!<ref>شیخ صدوق، إعتقادات الإمامیه، ص۱۰۹؛ حرّ عاملی، وسائل الشّیعه، ج۱۷، ص۱۵۳.</ref>.
شاعرانِ غاوی و [[گمراه]] در [[آیه قرآن]] را امام صادق{{ع}} قصه‌گویان دانسته است<ref>شیخ صدوق، إعتقادات الإمامیه، ص۱۰۹؛ بحارالانوار، ج۶۹؛ ص۲۶۴: {{متن حدیث|سُئِلَ الصَّادِقُ{{ع}} عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى {{متن قرآن|وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ}} قَالَ هُمُ الْقُصَّاصُ}}.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۴، ص 760 - 761.</ref>
=====[[امتحان]] قصه‌گویان=====
[[امیرالمؤمنین علی]] بر کار قصه‌گویان [[نظارت]] داشت. نقل است: علی به [[قصه‌گویی]] برخورد، از او پرسید: آیا [[ناسخ]] را از [[منسوخ]] تشخیص می‌دهی؟ گفت: نه! فرمود: هلاک شدی و هلاک کردی<ref>عبدالرّزّاق، المصنف، ج۳، ص۲۲۰؛ ابوعبید قاسم بن سلام، النّاسخ والمنسوخ، ص۴، ح۱؛ تقسیر العیاشی، ج۱، ص۱۲؛ بحارالأنوار، ج۸۹، ص۹۵.</ref>. [[ابن خزیمه]] آورده که علی{{ع}} به [[عبدالرحمان بن دأب]] گفت: هلاک شدی و هلاک کردی<ref>برخی نام این شخص را ابویحیی اعرج معرقب بصری دانسته‌اند که به جهت تشیع و علاقه‌اش به علی و دشنام ندادن حضرت توسط بشر بن مروان یا حجاج آسیب دید. (ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۱۰، ص۱۴۳؛ ابن بشکوال، غوامض الأسماء، ج۴، ص۲۵۷ - ۲۵۹).</ref> حضرت به [[مرد]] قصه‌گویی گذشت، پرسید کنیه‌ات چیست؟ گفت: [[ابویحیی]] فرمود: {{عربی|أبو اعرفونی}}<ref>عبدالرزاق، المصنف، ج۳، ص۲۲۱؛ ابن بشکوال، غوامض الاسماء، ج۱، ص۲۵۷-۲۵۹.</ref>؛ «پدر مرا بشناسید» است. یعنی تو درصدد معرفی خود هستی تا [[خدمت]]. و به [[کعب الاحبار]] که به [[قصه‌گویی]] مشغول بود فرمود:در این جایگاه جز [[امیر]] و [[نماینده]] وی نمی‌نشیند.<ref>{{متن حدیث|لا یَقْعُدُ هَذا المَقْعَدُ إلّا أمیرٌ أو مأمورٌ}}</ref>
چند [[روز]] بعد دید [[کعب‌الاحبار]] برای جمعی قصه می‌گوید. برخی غَش کرده و جمعی می‌گریند. علی فرمود: ای ابواسحاق آیا تو را بازنداشتم! آیا [[ناسخ]] را از [[منسوخ]] تشخیص می‌دهی؟ گفت: [[خداوند]] داناتر است. فرمود: هلاک شدی و هلاک کردی<ref>ابن خزیمه، الموجز فی الناسخ و المنسوخ (ضمن الناسخ و المنسوخ نحاس)، ص۲۶۰-۲۶۱.</ref>.
[[ابن اخوه]] آورده: [[محتسب]] باید بر واعظان [[نظارت]] کند. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[حسن بصری]] را [[امتحان]] کرد درحالی که او برای [[مردم]] سخن می‌گفت. [[امام]] فرمود: عمادِ [[دین]] چیست؟ گفت: [[ورع]] و [[پارسایی]]. پرسید: آفت دین چیست؟ گفت: [[طمع]]. حضرت فرمود: اکنون اگر می‌خواهی سخن بگوی<ref>ابن اخوه، معالم القربه، ص۲۷۱.</ref>. البته این گزارش‌ها در آثار [[شیعه]] نقل نشده است.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۴، ص 761 - 762.</ref>
===== مجاز دانستن برخی [[قصه‌گویان]]=====
از گزارش‌هایی استفاده می‌شود که امیرالمؤمنین{{ع}} تمام قصه‌گویان را از [[مسجد]] [[بصره]] [[اخراج]] کرد جز حسن بصری را<ref>مکی، قوت القلوب، ج۱، ص۲۵۶.</ref>. البته [[صحت]] این خبر از منابع معتبر به ما نرسیده است. اگر [[حدیث]] نقل شده از [[پیامبر]]{{صل}} درست باشد، این ادعا نادرست می‌نماید و به نظر می‌رسد برخی صوفیان خواسته‌اند برای حسن بصری تأییدی از امیرالمؤمنین علی{{ع}} نقل کنند درحالی که بنا بر قولی حضرت وی را از مسجد اخراج کرد<ref>کتانی، نظام الحکومة النّبویه، ج۲، ص۱۸۵.</ref>. برابر روایتی: حسن بصری هنگام [[جنگ جمل]] و حضور حضرت در بصره [[نوجوانی]] نابالغ بود<ref>صفّار، بصائر الدّرجات، ج۱، ص۳۷۵؛ الإختصاص، ص۲۷۱: {{متن حدیث|وَ كُنْتُ يَوْمَئِذٍ غُلَاماً قَدْ أَيْفَعَ}}.</ref>.
از خبری استفاده می‌شود چنانچه قصه‌گویی در خدمت[[حق]] باشد مُجاز و مورد [[تشویق]] [[معصومان]] قرار می‌گرفت. [[سعد اسکاف]] گوید: به [[امام باقر]]{{ع}} گفتم: من می‌نشینم و قصه می‌گویم و [[حقّ]] شما و فضلتان را یاد آوری می‌کنم. فرمود:دوست دارم در هر سی ذَرعی (مقیاس قدیم طول: ۰۴ / ۱ متر) «[[مسجد]]» [[قصه‌گویی]] مانند تو باشد.<ref>{{متن حدیث|قَالَ وَدِدْتُ أَنَّ عَلَى كُلِّ ثَلَاثِينَ ذِرَاعاً قَاصّاً مِثْلَكَ}}؛ رجال الکشّی (إختیار معرفة الرّجال)، ص۲۱۵.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۴، ص 762 - 763.</ref>
===[[موعظه]] [[مردم]] و [[کمک به دیگران]]===
[[امیرالمؤمنین]] شخصاً در [[بازار]] حضور می‌یافت و افزون بر [[نظارت]] بر کار [[بازاریان]] و [[یاری]] به [[ستم]] دید‌گان به افراد دیگر نیز کمک می‌کرد. [[ابوهاشم رمانی]]، از [[زاذان]] نقل می‌کند: دیدم [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} را که بند [[کفش]] به دست گرفته در بازارها می‌گردد؛ به [[نیازمندان]] بند کفش می‌دهد؛ و گم شده را کمک نموده؛ [[حمال]] را در حمل بارش یاری می‌کند<ref>{{متن حدیث|رَأَيْتُ عَلِيّاً{{ع}} يُمْسِكُ الشُّسُوعَ بِيَدِهِ ثُمَّ يَمُرُّ فِي الْأَسْوَاقِ فَيُنَاوِلُ الرَّجُلَ الشِّسْعَ وَ يُرْشِدُ الضَّالَّ وَ يُعِينُ الْحَمَّالَ عَلَى الْحَمُولَةِ}}.</ref> و این [[آیه]] را قرائت می‌نماید: {{متن قرآن|تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ}}<ref>«آنک سرای واپسین! آن را برای کسانی می‌نهیم که بر آنند تا در روی زمین، نه گردنکشی کنند و نه تباهی؛ و سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره قصص، آیه ۸۳.</ref>.
آن‌گاه می‌فرمود: این آیه درباره [[والیان]] و [[نزدیکان]] [[صاحبان قدرت]] از مردم نازل شده است<ref>ابنحنبل، فضائل الصّحابه، ج۲، ص۶۲۱: {{متن حدیث|ثُمَّ يَقُولُ هَذِهِ الْآيَةُ أُنْزِلَتْ فِي الْوُلَاةِ وَ ذَوِي الْقُدْرَةِ مِنَ النَّاسِ}}.</ref>.
مشابه این [[حدیث]] در کتاب [[العمده]] [[ابن بطریق]]<ref>ابنبطریق، عمدة عیون صحاح الأخبار، ص۳۰۸.</ref> آمده است. به [[نقلی]] علی{{ع}} به [[تنهایی]] در بازارها راه می‌رفت درحالی که [[خلیفه]] بود. گمشده را [[راهنمایی]] می‌کرد و به [[ضعیف]] کمک می‌کرد و زمانی که به خریدار و بقّال برمی‌خورد، [[قرآن]] را می‌گشود و این آیه را قرائت می‌کرد و می‌فرمود: این آیه درباره [[اهل]] [[عدل]] و [[تواضع]] از والیان نازل شده است و صاحبانِ [[قدرت]] از دیگر مردم.<ref>{{متن حدیث|نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیةُ فِی أَهْلِ الْعَدْلِ وَ التَّوَاضُعِ مِنَ الْوُلاةِ وَ أَهْلِ الْقُدْرَةِ مِنْ سَائِرِ النَّاسِ}}؛طباطبائی، المیزان، ج۱۶، ص۸۵؛ بغوی، تفسیر البغوی، ج۳، ص۵۴۷؛ ابنکثیر، البدایة و النّهایه، ج۸، ص۶.</ref>؛
در آثار مختلف این حدیث از علی{{ع}} نقل شده است<ref>ر.ک: حویزی، نورالثقلین، ج۴، ص۱۴۴؛ حبیب‌الله خوئی، منهاج البراعه، ج۳، ص۱۰۷؛ سیوطی، درّ المنثور، ج۵، ص۱۳۹؛ متقی هندی، کنز العمال، ج۱۳، ص۱۸۰، ح۳۶۵۳۸؛ شرح احقاق الحق، ج۸، ص۶۰۹.</ref>. در [[تفسیر مجمع البیان]] در معنای [[علو]] آورده؛ یعنی به [[مردم]] [[زور]] نگوید و بر آنان [[تکبر]] نورزد و از [[عبادت خدا]] [[امتناع]] ننماید و [[فساد]] را به معنای انجام [[گناه]] دانسته. سپس [[حدیث]] پیش گفته را نقل کرده است<ref>طبرسی فضل، مجمع البیان، ج۷، ص۴۶۴، ذیل آیه.</ref>.
دیگر [[مفسران شیعه]] نیز این حدیث را نقل کرده‌اند<ref>حویزی، نور الثقلین، ج۴، ص۱۴۴؛ محمدحسین طباطبائی، المیزان، ج۱۶، ص۸۵.</ref>. [[فیض کاشانی]]، [[عُلُوّ]] را به معنای [[غلبه]] و زور گرفته و فساد را به معنای [[ستم]] به مردم<ref>فیض کاشانی، الآصفی، ج۲، ص۹۳۸؛ الصافی، ج۴، ص۱۰۶.</ref>، یعنی [[والی]] خوب، کسی است که در ذات خود [[مستکبر]] و زورگو نباشد و به مردم ستم نکند. سپس همین حدیث را [[شاهد]] آورده است.
[[امیرالمؤمنین]] در [[خطبه شقشقیه]] وقتی از [[خیانت]] [[ناکثین]]، [[قاسطین]] و [[مارقین]] [[سخن]] می‌گوید با اشاره به این [[آیه]] می‌فرماید: آنان این آیه را دیده و شنیده‌اند ولی [[دنیا]] در نظرشان آراسته شده بود و به خاطر دنیا به [[نبرد]] پرداختند<ref>نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، ص۴۹، خطبه ۳: {{متن حدیث|بَلَى وَ اللَّهِ لَقَدْ سَمِعُوهَا وَ وَعَوْهَا وَ لَكِنَّهُمْ حَلِيَتِ الدُّنْيَا فِي أَعْيُنِهِمْ}}.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۴، ص 763 - 765.</ref>
=== [[آداب]] و شرایط نشستن در گذرها===
امیرالمؤمنین در [[کوفه]] مردم را از نشستن در گذرها و مسیر راه باز می‌داشت. مردم که [[عادت]] داشتند در محلّه‌ها و گذرها توقف کنند، در این باره با حضرت سخن گفتند. ایشان فرمود: برابر شرایطی شما را در نشستن [[آزاد]] می‌گذارم. پرسیدند: آن شرایط چیست؟ فرمود: [[حفظ]] کردن چشم‌ها (برای چشم‌چرانی در گذرها توقف نکنید)، پاسخ به [[سلام]] رهگذران و [[راهنمایی]] گم شده‌ها.<ref>{{متن حدیث|غَضُّ الْأَبْصَارِ وَ رَدَّ السَّلَامِ وَ إِرْشَادَ الضَّالِ}}؛ کراجکی، معدن الجواهر، ص۳۴؛ جاحظ، البیان و التّبیین، تحقیق سندوبی، ج۲، ص۹۰.</ref>؛ آنان پذیرفتند؛ علی{{ع}} نیز به آنان [[اجازه]] داد در گذرها بنشینند<ref>کراجکی، معدن الجواهر، ص۳۴.</ref>.
[[امام علی]]{{ع}} افراد را از چشم‌چرانی [[نهی]] می‌کرد و در [[قرآن]] با تعبیر «غض [[بصر]]؛ کوتاه کردن چشم» آمده است که آن را به پایین قراردادن چشم معنا کرده‌اند. در غررالحکم می‌خوانیم: «بهترین بر گرداننده [[شهوات]] است پایین انداختن چشم»<ref>آمدی، غررالحکم، ترجه خوانساری، ج۶، ص۱۶۴.</ref> [[امیرالمؤمنین]] راه جلوگیری از [[گرفتاری]] در شهوات جنسی را ممانعت از چشم چرانی می‌داند. در روایتی دیگر راه حلّ دیگری ارائه می‌دهد. نقل است: [[زن]] [[زیبایی]] از میان جمعی از مردان گذشت. گروهی از آنان به او چشم دوختند. حضرت که این صحنه را [[مشاهده]] کرد، فرمود:به [[درستی]] که چشمهای این مردان [[طمع]] دارند و این باعث تحریک آنان است. پس هرگاه مردی چشمش به زنی افتاد و باعث اعجاب وی شد با همسرش ارتباط گیرد؛ زیرا وی زنی است مانند همسرش.<ref>{{متن حدیث|إِنَّ أَبْصَارَ هَذِهِ الْفُحُولِ طَوَامِحُ وَ إِنَّ ذَلِكَ سَبَبُ هِبَابِهَا فَإِذَا نَظَرَ أَحَدُكُمْ إِلَى امْرَأَةٍ تُعْجِبُهُ فَلْيُلَامِسْ أَهْلَهُ فَإِنَّمَا هِيَ امْرَأَةٌ كَامْرَأَتِهِ}}</ref>
مردی از [[خوارج]] در آنجا وقتی سخنان حضرت را شنید گفت: [[خدا]] او را بکُشد، چقدر [[فقیه]] و دانشمند است. [[مردم]] بر سر او ریختند که او را بکشند ولی حضرت فرمود:او را رها کنید؛ زیرا در برابر [[ناسزا]] باید ناسزا [[کیفر]] داد، یا [[گناه]] او را بخشید.<ref>{{متن حدیث|رُوَيْداً إِنَّمَا هُوَ سَبٌّ بِسَبٍّ أَوْ عَفْوٌ عَنْ ذَنْبٍ}}؛ نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، ص۵۵۰، حکمت ۴۲۰؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب، ج۲، ص۱۱۳؛ بحارالانوار، ج۳۳، ص۴۳۵؛ ج۴۱، ص۴۹؛ ج۱۰۱، ص۳۹.</ref>
در برخورد حضرت، نکته‌ای هست که در برابر اظهار [[عقیده]] فردی نباید او را [[مجازات]] کرد، بلکه کیفرش مشابه سخن اوست. البته بر پایه [[روایات]]: سَبّ علی{{ع}} مجازات دارد. حضرت از [[حقّ]] خود گذشت کرده است.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۴، ص 765 - 766.</ref>
=== [[تنبیه]] [[مرد]] [[مزاحم]] مردم===
[[امام علی]]{{ع}} که همراه مردم در وضوخانه [[مسجد]]، [[وضو]] می‌گرفت، مردی مزاحم حضرت شد و ایشان را انداخت. حضرت تازیانه را گرفت و بر او زد و به آن مرد فرمود: این کتک به این جهت نیست که [[مزاحم]] من شدی، بلکه شاید با کسی از من ضعیف‌تر این‌گونه برخورد نمایی و ضامن شَوی <ref>مفید، الإختصاص، ص۱۵۹؛ بحارالانوار، ج۴۰، ص۱۱۵: {{متن حدیث|لَيْسَ هَذَا لِمَا صَنَعْتَ بِي وَ لَكِنْ يَجِيءُ مَنْ هُوَ أَضْعَفُ مِنِّي فَتَفْعَلُ بِهِ مِثْلَ هَذَا فَتَضْمَنُ}}.</ref>. یعنی اگر به [[مردم]] این‌گونه آسیب برسانی، برابرِ دستور [[شرع]]، ضامن هستی و باید [[دیه]] بدهی.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۴، ص 766 - 767.</ref>
=== [[نهی]] [[زنان]] از مزاحمت برای مردان===
حضور زنان در [[اجتماع]]، تابع [[آداب]] و شرایطی خاص است. باید محیط [[اجتماعی]] به [[رشد]] کافی رسیده باشد که مردان [[حرمت]] و [[احترام]] زنان را [[ارج]] نهند و آنان نیز در محدوده موقعیت خود حرکت نموده و از تعرض و [[بی‌حرمتی]] به مردان دوری گزینند. به گونه‌ای نباشد که برخی مردان را برای [[تفریح]] و تفرّج خود به [[استهزا]] گرفته یا به بهانه‌هایی آنان را متهم نمایند. باید هر گروه برابر [[وظایف شرعی]] و [[دینی]] خود [[حریم]] [[شرعی]] را در نظر گرفته و به دیگران احترام نهند. چنین به نظر می‌رسد در [[زمان]] [[حکومت امیرالمؤمنین]] زنانی در [[شهر کوفه]] بودند که گاهی در مسیر حرکت خود بدون توجه به [[مسائل شرعی]] به مردان تعرض کرده و با تنه زدن به آنان پیش میرفتند و موجب [[آزار]] مردان [[خدا ترس]] می‌شدند. این وضعیت موارد چندی داشته است که افراد از دست زنان به [[امام علی]]{{ع}} [[شکایت]] کرده‌اند. آن حضرت با نصحیت آنان، مانع [[کار زشت]] زنانی چنین [[بی‌مبالات]] می‌شود. در [[کتاب کافی]] آمده که [[امام صادق]]{{ع}} می‌فرماید:[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرمود: ای [[مردم عراق]]، شنیده‌ام [[بانوان]] شما در جادّه‌ها حرکت می‌کنند و با پهلو زدن به مردان، راه خود را می‌گشایند؛ شما [[حیا]] و [[آزرم]] ندارید؟<ref>{{متن حدیث|قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ{{ع}} يَا أَهْلَ الْعِرَاقِ نُبِّئْتُ أَنَّ نِسَاءَكُمْ يُدَافِعْنَ الرِّجَالَ فِي الطَّرِيقِ أَ مَا تَسْتَحْيُونَ}}؛ الکافی، ج۵، ص۵۳۶-۵۳۷؛ بهبودی، گزیده کافی، ج۵، ص۱۷۴؛ وسائل الشّیعه، ج۲۰، ص۲۳۵.</ref>؛
شهر کوفه، آمیخته‌ای از مردم [[مسلمان]] [[عرب]]، [[موالی]] (غیر عرب‌های مسلمان که با یکی از [[قبایل عرب]] [[هم‌پیمان]] بودند) و ایرانیانی بودند که هنوز [[مسلمان]] نشده بودند و به آنان «علوج» می‌‌گفتند. آنان به جهت توان جسمی بالا از قدیم روی زمین‌های حاصل‌خیز [[عراق]] و اطراف [[کوفه]] کار می‌کردند. چنین به نظر می‌رسد وقتی آنان برای تهیه مایحتاج خود به [[شهر کوفه]] می‌آمدند و از آنجا که مردان [[قوی]] هیکل و در عین حال ناآشنا به وضعیت [[شهر]] بودند و روستایی محسوب می‌شدند، برخی [[زنان]] کوفه برای آنان مزاحمت ایجاد کرده و آنان را [[تمسخر]] می‌کردند. آنان از این برخورد غیرمنطقی و غیراخلاقی زنان کوفه نزد علی{{ع}} [[شکایت]] کردند. حضرت پس از [[آگاهی]] از این موضوع در سخنی مردان کوفه را مخاطب قرار داده و آنان را به جهت [[رفتار]] نامناسب زنانش [[سرزنش]] کرده و می‌فرماید:آیا [[حیا]] نمی‌کنید و به زنانتان [[اعتراض]] نمی‌کنید که به بازارها رفته و برای علوج<ref>«عُلوج» جمع «عِلج» است و آن را به کفّار عجم که قوی هستند معنا کرده‌اند؛ مجلسی، مرآة العقول، ج۲۰، ص۳۷۷؛ الوافی، ج۲۲، ص۷۶۵؛ الکافی (چ دارالحدیث)، ج۱۱، ص۲۳۲، حاشیه.</ref> (کشاورزان) مزاحمت ایجاد می‌کنند!<ref>{{متن حدیث|أَمَا تَسْتَحْيُونَ وَ لَا تَغَارُونَ نِسَاءَكُمْ يَخْرُجْنَ إِلَى الْأَسْوَاقِ وَ يُزَاحِمْنَ الْعُلُوجَ}}؛ الکافی، ج۵، ص۵۳۷؛ وسائل الشّیعه، ج۲۰، ص۲۳۵-۲۳۶.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۴، ص 767 - 768.</ref>
== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
۱۱۵٬۲۱۳

ویرایش