پرش به محتوا

عبدالملک بن مروان در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۵ نوامبر ۲۰۲۳
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
خط ۱۱۴: خط ۱۱۴:
ای مصعب پیش من بیا، من پسر عموی تو، محمد بن مروان هستم. [[امیرالمؤمنین]] تو را درباره [[جان]] و مالت و هرچه کرده‌ای امان داده است که به هرکجا بخواهی مقیم شوی و اگر جز این قصدی درباره تو داشت، انجام داده بود؛ بنابراین جان خود را تلف مکن<ref>مروج الذهب، ج۲، ص۱۱۱-۱۱۰.</ref>.
ای مصعب پیش من بیا، من پسر عموی تو، محمد بن مروان هستم. [[امیرالمؤمنین]] تو را درباره [[جان]] و مالت و هرچه کرده‌ای امان داده است که به هرکجا بخواهی مقیم شوی و اگر جز این قصدی درباره تو داشت، انجام داده بود؛ بنابراین جان خود را تلف مکن<ref>مروج الذهب، ج۲، ص۱۱۱-۱۱۰.</ref>.
در این هنگام یکی از [[مردم]] [[شام]] به سمت عیسی بن مصعب رفت که سرش را جدا کند. [[مصعب]] سوی او رفت و دونیمش کرد. [[شامیان]] اسب مصعب را پی کردند و [[عبیدالله بن زیاد بن ظبیان]] سوی وی رفت. هر دو به [[نبرد]] پرداختند و به یکدیگر ضربه وارد می‌کردند. مصعب ضربتی به سر عبیدالله زد؛ ولی از آنجا که زخم‌های زیادی خورده بود و رمقی برایش باقی نمانده بود، عبیدالله ضربتی به مصعب زد و او را کشت و سرش را جدا کرد و به نزد [[عبدالملک]] آورد. عبدالملک با دیدن سر مصعب بسیار خوش‌حال شد و [[سجده شکر]] به جای آورد. از کشته شدن مصعب، یارانش از پس عبدالملک [[امان]] خواستند و او به ایشان امان داد<ref>الاخبار الطوال، ص۳۵۶.</ref>. مصعب [[روز]] سه‌شنبه، سیزدهم جمادی‌الاول سال هفتادودوم، کشته شد و عبدالملک دستور داد تا مصعب و پسرش [[عیسی]] را در دیرالجاثلیق [[دفن]] کنند. پس از [[قتل]] مصعب، عبدالملک [[مردم کوفه]] و [[بصره]] را به [[بیعت]] با خود فراخواند و آنها نیز بدون ایجاد مشکلی با او بیعت کردند و پس از بیعت عبدالملک به [[کوفه]] وارد شد<ref>مروج الذهب، ج۲، ص۱۱۲.</ref>.
در این هنگام یکی از [[مردم]] [[شام]] به سمت عیسی بن مصعب رفت که سرش را جدا کند. [[مصعب]] سوی او رفت و دونیمش کرد. [[شامیان]] اسب مصعب را پی کردند و [[عبیدالله بن زیاد بن ظبیان]] سوی وی رفت. هر دو به [[نبرد]] پرداختند و به یکدیگر ضربه وارد می‌کردند. مصعب ضربتی به سر عبیدالله زد؛ ولی از آنجا که زخم‌های زیادی خورده بود و رمقی برایش باقی نمانده بود، عبیدالله ضربتی به مصعب زد و او را کشت و سرش را جدا کرد و به نزد [[عبدالملک]] آورد. عبدالملک با دیدن سر مصعب بسیار خوش‌حال شد و [[سجده شکر]] به جای آورد. از کشته شدن مصعب، یارانش از پس عبدالملک [[امان]] خواستند و او به ایشان امان داد<ref>الاخبار الطوال، ص۳۵۶.</ref>. مصعب [[روز]] سه‌شنبه، سیزدهم جمادی‌الاول سال هفتادودوم، کشته شد و عبدالملک دستور داد تا مصعب و پسرش [[عیسی]] را در دیرالجاثلیق [[دفن]] کنند. پس از [[قتل]] مصعب، عبدالملک [[مردم کوفه]] و [[بصره]] را به [[بیعت]] با خود فراخواند و آنها نیز بدون ایجاد مشکلی با او بیعت کردند و پس از بیعت عبدالملک به [[کوفه]] وارد شد<ref>مروج الذهب، ج۲، ص۱۱۲.</ref>.
پس از آن‌که [[مردم عراق]] با عبدالملک به عنوان [[خلیفه]] بیعت کردند در بصره بین [[حمران بن ابان]] و [[عبدالله بن ابی‌بکره]] برای [[حکمرانی]] [[نزاع]] و [[اختلاف]] ایجاد شد، فرزند [[ابوبکره]] می‌گفت: چون من بزرگ‌تر هستم و مخارج [[اتباع]] خالد در جفره را من پرداخت کردم، پس من باید [[حاکم بصره]] شوم. حمران بن ابان به نزد [[عبدالله بن ابراهیم]] رفت و چون عبدالله در میان [[خاندان]] [[بنی‌امیه]] دارای [[احترام]] و [[ارج]] و [[قرب]] زیادی بود از او [[درخواست کمک]] کرد. پس [[حمران]] به [[حکومت بصره]] دست یافت و عبدالله را [[رئیس شرطه]] خود کرد. اما پس از مدتی [[خالد بن عبدالله بن خالد بن اسید]] از سوی عبدالملک به حکومت بصره [[منصوب]] شد. [[خالد هم ابن ابی‌بکره]] را به عنوان [[نایب]] خود در بصره قرار داد تا خود به آن [[شهر]] وارد شود<ref>کامل، ج۱۲، ص۲۳۷.</ref>.<ref>[[سید امیر حسینی|حسینی، سید امیر]]، [[بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری (کتاب)|بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری]]، ص ۲۳۹.</ref>
پس از آن‌که [[مردم عراق]] با عبدالملک به عنوان [[خلیفه]] بیعت کردند در بصره بین [[حمران بن ابان]] و [[عبدالله بن ابی‌بکره]] برای [[حکمرانی]] [[نزاع]] و [[اختلاف]] ایجاد شد، فرزند [[ابوبکره]] می‌گفت: چون من بزرگ‌تر هستم و مخارج [[اتباع]] خالد در جفره را من پرداخت کردم، پس من باید [[حاکم بصره]] شوم. حمران بن ابان به نزد [[عبدالله بن ابراهیم]] رفت و چون عبدالله در میان [[خاندان]] [[بنی‌امیه]] دارای [[احترام]] و [[ارج]] و [[قرب]] زیادی بود از او [[درخواست کمک]] کرد. پس [[حمران]] به [[حکومت بصره]] دست یافت و عبدالله را [[رئیس شرطه]] خود کرد. اما پس از مدتی [[خالد بن عبدالله بن خالد بن اسید]] از سوی عبدالملک به حکومت بصره [[منصوب]] شد. خالد هم [[ابن ابی‌بکره]] را به عنوان [[نایب]] خود در بصره قرار داد تا خود به آن [[شهر]] وارد شود<ref>کامل، ج۱۲، ص۲۳۷.</ref>.<ref>[[سید امیر حسینی|حسینی، سید امیر]]، [[بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری (کتاب)|بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری]]، ص ۲۳۹.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۲۱۸٬۲۲۷

ویرایش