پرش به محتوا

بحث:امام علی علیه‌السلام: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۵۷۵: خط ۵۷۵:
در جنگ نرم، [[دروغ]]، [[خیانت]] و جوسازی، حرف اول را می‌زند و [[دشمنان امام]]{{ع}} برای رسیدن به اهداف خود، از هیچ‌ یک از این اقدامات و کارهایی فراتر از آن هم، ابایی نداشتند. آنان همۀ [[اصول اخلاقی]] را زیر پا گذاشتند تا [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را کنار بگذارند.
در جنگ نرم، [[دروغ]]، [[خیانت]] و جوسازی، حرف اول را می‌زند و [[دشمنان امام]]{{ع}} برای رسیدن به اهداف خود، از هیچ‌ یک از این اقدامات و کارهایی فراتر از آن هم، ابایی نداشتند. آنان همۀ [[اصول اخلاقی]] را زیر پا گذاشتند تا [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را کنار بگذارند.
متأسفانه [[جهل و نادانی]] [[جامعۀ مسلمین]] به کمک آنان آمد و موجب شد امام علی{{ع}} که در نبردهای دشوار، هرگز هماوردی نداشت و همیشه [[پیروز]] میدان بود، در عرصۀ جنگ نرم [[چیرگی]] نیابد؛ زیرا ساحت قدسی آن حضرت، پاک‌تر از آن بود که بخواهد مانند [[دشمنان]] خود، به دروغ و [[حیله]] و فریب روی آورد؛ درحالی‌که جامعۀ آن [[زمان]]، بیش از آنکه تابع [[حقیقت]] باشد، درپی همین هیاهوها بود.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
متأسفانه [[جهل و نادانی]] [[جامعۀ مسلمین]] به کمک آنان آمد و موجب شد امام علی{{ع}} که در نبردهای دشوار، هرگز هماوردی نداشت و همیشه [[پیروز]] میدان بود، در عرصۀ جنگ نرم [[چیرگی]] نیابد؛ زیرا ساحت قدسی آن حضرت، پاک‌تر از آن بود که بخواهد مانند [[دشمنان]] خود، به دروغ و [[حیله]] و فریب روی آورد؛ درحالی‌که جامعۀ آن [[زمان]]، بیش از آنکه تابع [[حقیقت]] باشد، درپی همین هیاهوها بود.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==اقدام [[امام علی]]{{ع}} برای [[سرکوب]] [[فتنه]]==
امام علی{{ع}} وقتی شنید که [[پیمان‌شکنان]] به‌سوی [[بصره]] می‌روند به [[عثمان بن ‌حنیف]]، فرمانروای بصره [[نامه]] نوشت و به او فرمود که وقتی پیمان‌شکنان به بصره رسیدند، با آنها [[مذاکره]] کنید و اگر توانستید با مذاکره مانع [[شورش]] آنها شوید، مانند میهمان از آنها [[پذیرایی]] کنید تا من برسم؛ اما اگر دیدید که بر [[جنگ]] و [[سرکشی]] [[اصرار]] دارند با آنها مقابله کنید تا [[خدا]] میان ما و آنها [[داوری]] کند».<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==[[خیانت]] [[ابوموسی اشعری]]==
وقتی [[امام]]{{ع}} می‌خواست از [[مدینه]] خارج شود تنها چهارصد نفر و به [[نقلی]]، هفتصد نفر به [[یاری]] آن حضرت آمدند؛ ازاین‌رو وقتی امام{{ع}} به [[ربذه]] رسید، از آنجا نامه‌ای به ابوموسی اشعری، [[حاکم کوفه]] نوشت و به او [[فرمان]] داد که [[مردم]] را [[بسیج]] کند و به‌سوی امام{{ع}} بفرستد. افرادی را نیز برای پیگیری این کار فرستاد. [[کوفه]] شهری نظامی و آماده بود؛ ازاین‌رو یاری‌گری [[کوفیان]] می‌توانست نقش مؤثری در سرکوبی فتنه داشته باشد.
پس از این، امام{{ع}} حرکت کرد و در ناحیه‌ای به نام ذی ‌قار توقف نمود تا نیروهای کمکی برسند. اما ابوموسی اشعری [[دستور امام]]{{ع}} را زیر پا نهاد و خطاب به [[مردم کوفه]] گفت: «اگرچه امام علی{{ع}} چنین [[دستوری]] داده، ولی من به شما توصیه می‌کنم که از خانه‌های خود بیرون نیایید و در این فتنه حضور پیدا نکنید».
خیانت [[ابوموسی]] باعث شد که کسی از کوفه حرکت نکند. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[امام مجتبی]]{{ع}} و [[عمار یاسر]] را فرستاد تا ابوموسی را وادار به بسیج مردم کنند، ولی او [[نمایندگان امام]]{{ع}} را معطل کرد و مانع بسیج مردم شد. این بار امام علی{{ع}} [[مالک اشتر]] را فرستاد و برای کوفیان پیغام فرستاد که شما خود خواستید که این فرد حاکم کوفه باشد و من از ابتدا می‌خواستم او را بردارم. فرمانی هم برای [[عزل]] ابوموسی صادر فرمود و در این [[فرمان]] نشان داد که [[ابوموسی]] در پشت [[پوشش]] [[دروغین]] [[تقوا]] و [[دیانت]]، [[انسانی]] [[حریص به دنیا]] و [[مطامع]] آن است.
[[امام علی]]{{ع}} در این [[نامه]] نوشته بود: «به محض رسیدن این فرمان، از امر ما یعنی [[حکومت کوفه]] که می‌دانم چقدر به آن [[دلبستگی]] داری با [[خفّت]] و [[خواری]] [[کناره‌گیری]] کن. دستور دادم که در صورت [[مقاومت]] به تو بتازند و چون بر تو دست یابند تو را پاره پاره کنند». [[امام]]{{ع}} [[قرظة ‌بن‌ کعب انصاری]] را به‌عنوان فرمانروای جدید [[کوفه]] [[منصوب]] فرمود.
در [[تاریخ]] نقل شده که ابوموسی با [[امام مجتبی]]{{ع}} و [[عمار یاسر]] [[مشاجره]] می‌کرد که ناگهان [[غلامان]] او وارد شدند و گفتند: «[[مالک اشتر]] دارالعماره را گرفت و ما را مضروب کرد و بیرون انداخت». پیش از آنکه ابوموسی بتواند اقدامی کند، مالک اشتر وارد شد و او را با خواری از این جایگاه [[عزل]] کرد. فرمان عزل او را خواند و قرظة بن ‌کعب [[حاکم کوفه]] شد.
[[خیانت]] [[ابوموسی اشعری]] موجب شد که بخش اندکی از [[سپاهیان کوفه]] به‌سوی امام{{ع}} حرکت کنند. کوفه‌‌ای که ده‌ها هزار نظامی داشت، سپاهی شش هزار نفری برای [[یاری]] آن حضرت مهیا کرد. بیشترین تعدادی که در این ماجرا برای [[سپاه کوفه]] نقل شده، [[دوازده]] هزار نفر است. آنان در ذی ‌قار به امام علی{{ع}} پیوستند، اما فرصت‌سوزی ابوموسی موجب شد که قبل از رسیدن [[لشکر]] کوفه، [[پیمان‌شکنان]] به [[بصره]] برسند.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==ماجرای [[حوأب]]==
لشکر [[طلحه]] و [[زبیر]]، پیش از رسیدن به بصره، در منطقه‌ای توقف کرده بودند. شب‌هنگام صدای پارس سگ‌ها [[آرامش]] لشکر را به هم ریخت. [[عایشه]] پرسید: «این منطقه چه نام دارد؟». گفتند: «حوأب». عایشه آشفته شد و گفت: «مرا به [[مدینه]] برگردانید!». گفتند: «چرا؟». گفت: «از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که خطاب به [[همسران]] خود فرمود: یکی از شما هست که سگان حوأب برایش پارس می‌کنند آن [[زمان]] که برای [[قتال]] [[وصی]] من در حرکت است. [[پیامبر]]{{صل}} مرا از چنین موقعیتی بازداشته بود». اما [[عبدالله‌]] بن ‌زبیر، خواهرزادۀ او به چهل نفر از اهالی آن منطقه [[رشوه]] داد که نزد [[عایشه]] بروند و [[سوگند]] بخورند که نام این محل [[حوأب]] نیست. عایشه نیز این مسئله را حمل بر صحّت کرد و به راه خود ادامه داد.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==[[تصرف]] [[بصره]]==
وقتی [[ناکثین]] به نزدیک بصره رسیدند، [[عثمان ‌بن‌ حنیف]] که [[لشکر]] خود را برای [[دفاع]] از [[شهر]] آماده کرده بود، براساس رهنمود [[امام علی]]{{ع}} پیشنهاد [[مذاکره]] داد. او ابتدا نزد عایشه رفت. عثمان ‌بن‌ حنیف مرد بزرگ و کارآزموده‌ای بود؛ ازاین‌رو چنان محکم و بامنطق با عایشه صحبت کرد که او از پاسخ‌ [[درمانده]] شد و گفت: «من نمی‌توانم پاسخ تو را بگویم. نزد [[زبیر]] برو».
عثمان با زبیر هم [[گفت‌وگو]] کرد و او را هم محکوم نمود. سپس زبیر عثمان را نزد [[طلحه]] فرستاد، ولی طلحه هم نتوانست از پس [[منطق]] عثمان ‌بن‌ حنیف بر آید، اما طلحه چنان به [[پیروزی]] خود [[یقین]] داشت که به عثمان گفت: «ما جز به [[براندازی]] و کنار گذاشتن علی{{ع}} به چیز دیگری نمی‌اندیشیم و اگر تو و [[مردم]] تابع تو مقابل ما بایستند، با شما خواهیم جنگید».
عثمان‌ بن ‌حنیف ناچار شد که دربرابر آنان [[مقاومت]] کند. [[جنگی]] بین دو گروه در گرفت. در اثنای [[نبرد]]، عایشه از فراز شتر خود فریاد می‌زد و به [[لشکریان]] عثمان‌ بن ‌حنیف می‌گفت: «[[فرزندان]] من، به ما بپیوندید و از خلیفۀ مقتول و [[مظلوم]] دفاع کنید». او به‌گونه‌ای جوسازی کرد و حماسی سخن گفت که در لشکریان عثمان [[تزلزل]] پدید آمد. هوا تاریک شد و دو لشکر از هم جدا شدند تا صبح فردا نبرد را از سر بگیرند. عثمان‌ بن ‌حنیف که تزلزل لشکر خود را [[مشاهده]] می‌کرد، ترسید که آنان به [[دشمن]] بپیوندند؛ از‌این‌رو دوباره درخواست مذاکره کرد. عثمان به آنها گفت: «قصد شما از این [[جنگ]] چیست؟». گفتند: «ما می‌خواهیم بصره را برای اهدافی که در نظر داریم بگیریم».
[[عثمان‌ بن‌ حنیف]] گفت: «[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} اکنون در راه [[بصره]] است. اگر شما [[تعهد]] کنید که در [[شهر]] ضدّ آن حضرت [[تبلیغ]] نکنید و به [[مسجد جامع]]، [[دارالاماره]] و [[بیت‌المال]] که نماد‌های [[حاکمیت]] هستند کاری نداشته باشید، دروازه‌های شهر را می‌گشایم تا وارد بشوید».
[[طلحه]] و [[زبیر]] و [[عایشه]] پذیرفتند و عثمان‌ بن ‌حنیف به‌صورت مکتوب از آنها تعهد گرفت و حتی عده‌ای دیگر از [[ناکثین]] نیز این تعهد را [[امضا]] کردند. پس از این، [[عثمان]] دروازۀ بصره را بر روی آنها گشود و آنان وارد شهر شدند. صبح‌هنگام وقتی عثمان‌ بن ‌حنیف برای [[خواندن نماز]] به مسجد جامع رفت، دید [[پیمان‌شکنان]] مقابل [[مسجد]] موضع گرفته‌اند و مانع ورود او می‌شوند.
عثمان گفت: «این بر خلاف قراری است که با هم داشتیم». در این هنگام عده‌ای به [[فرمان]] عایشه بر او [[هجوم]] آوردند و به‌شدت مضروبش کردند. عایشه دستور [[قتل]] او را داد، ولی عثمان آنها را ترساند و گفت: «[[امیر مؤمنان]]{{ع}} در هنگام خروج از [[مدینه]] برادرم سهل را فرمانروای شهر کرد. سهل اگر بشنود که بلایی بر سر من آمده، از کسان شما در مدینه [[انتقام]] خواهد گرفت». آنان ترسیدند و از قتل او منصرف شدند، اما به دستور عایشه، تمام موی صورت او را کندند و با همان جراحت‌ها از شهر بیرون انداختند.
اکنون باید یکی از پیمان‌شکنان [[نماز]] می‌خواند. در این هنگام بین طلحه و زبیر مشاجره‌ای درگرفت. هر کدام از این دو که پیش می‌افتاد، از منظر [[پیروان]]، خلیفۀ [[آینده]] به‌شمار می‌رفت. در این [[نزاع]]، برخی از طلحه [[حمایت]] کردند و برخی هم از زبیر. در این بین، عایشه دخالت کرد و گفت: «نه طلحه نماز بخواند و نه زبیر؛ بلکه تا نماز [[قضا]] نشده، [[عبدالله‌ بن ‌زبیر]] پیش افتد».
ناکثین پس از [[نماز صبح]] به دارالاماره هجوم آوردند و آنجا را اشغال کردند و کارکنانش را را که [[وفاداران به امام علی]]{{ع}} بودند، به قتل رساندند. پس از آن هم با سرکردگی عبدالله‌ بن ‌زبیر به [[بیت‌المال]] بزرگ [[بصره]] [[حمله]] کردند. [[اموال]] نیمی از [[ایران]] به بیت‌المال بصره سرازیر می‌شد؛ ازاین‌رو بیت‌المال عظیمی بود و به [[نقلی]] چهل نفر و به نقل دیگر، چهارصد نفر در آنجا کار می‌کردند.
متولّیان بیت‌المال به [[پیمان‌شکنان]] گفتند: «ما بیت‌المال بصره را به [[امام علی]]{{ع}} یا نمایندۀ او تحویل می‌دهیم». اما آنان به [[زور]] وارد شدند و همۀ کارکنان آنجا را کشتند و اموال بیت‌المال را [[غارت]] کردند.
[[ناکثین]] به این جنایات اکتفا نکردند و به [[شناسایی]] انقلابیونی که علیه [[عثمان]] [[قیام]] کرده بودند پرداختند و آنها را کشتند. [[حکیم‌ بن ‌جبلّه عبدی]] از [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} و از بزرگان بصره بود که در آن [[انقلاب]] حضور داشت. او و افراد قبیله‌اش و گروهی از [[وفاداران به امام علی]]{{ع}} مقابل آنها ایستادند، ولی [[شکست]] خوردند. حکیم‌ بن ‌جبلّه به [[شهادت]] رسید و عدۀ دیگری هم کشته شدند و [[شهر]] به‌طور کامل به اشغال پیمان‌شکنان در آمد.
از این پس آنان شروع به جوسازی علیه [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} کردند و توانستند از داخل بصره حدود ده هزار نفر را با خود همگام کنند. مجموعه جنایاتی که [[طلحه]] و [[زبیر]] و لشکریانشان در اشغال بصره مرتکب شدند، به «[[جنگ جمل]] اصغر» مشهور شده.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==برپایی جنگ جمل==
امام علی{{ع}} در راه بصره به عثمان‌ بن ‌حنیف برخورد کرد و از طریق او از حوادث بصره [[آگاه]] شد. [[امام]]{{ع}} به بصره رسید و پیمان‌شکنان نیز ‌لشکر خود را به بیرون شهر آوردند. با اینکه آنها [[خیانت]] کرده بودند و قصد [[براندازی]] داشتند، امیرالمؤمنین{{ع}} درپی این بود که از بروز [[جنگ]] جلوگیری کند و آنها را از [[شرارت]] و [[مخالفت]] بازدارد.
امام{{ع}} خطاب به ناکثین فرمود: «اگر شما از این [[بیعت‌شکنی]] [[توبه]] کنید و دوباره با من [[بیعت]] نمایید و عاملان [[جنایت]] بصره را به من تحویل دهید، از [[گناه]] شما در می‌گذرم و می‌توانید به زندگی‌های خود باز گردید». اما پیمان‌شکنان که به [[پیروزی]] خود [[یقین]] داشتند، پیشنهاد [[امام علی]]{{ع}} را نپذیرفتند و بر [[جنگ]] [[اصرار]] کردند. در این میان، [[امام]]{{ع}} [[زبیر]] را نزد خود فراخواند و با یادآوری خاطره‌ای از [[دوران رسول خدا]]{{صل}} باعث شد که زبیر از جنگ منصرف شود. او از [[لشکریان]] کناره گرفت و به سمت [[مدینه]] حرکت کرد، ولی فتنۀ عظیمی را که برپاکرده بود فرو ننشاند.
امام علی{{ع}} به‌عنوان آخرین راهکار خطاب به لشکریان خود فرمود: «چه کسی داوطلب [[شهادت]] می‌شود که این [[قرآن]] را از ما بگیرد و نزد مخالفان و [[دشمنان]] ما ببرد و آنها را که به‌ظاهر مسلمان‌اند به قرآن و عمل به [[کتاب خدا]] [[دعوت]] کند؟».
[[جوانی]] از قبیلۀ بنی‌عبد‌القیس داوطلب شد و قرآن را از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} گرفت و به‌سوی [[ناکثین]] رفت. او [[پیمان‌شکنان]] را به قرآن و عمل به آن دعوت کرد، اما به [[فرمان]] [[عایشه]] قرآن و حامل آن را تیرباران کردند. قرآن پاره پاره شد و آن [[جوان]] به شهادت رسید. امام{{ع}} فرمود: «حال که آنها جنگ را آغاز کردند، ما هم با آنها می‌جنگیم».
با اینکه شمار [[سپاه امام]]{{ع}} بسیار کمتر از [[لشکر]] [[دشمن]] بود، ولی پیمان‌شکنان [[شکست]] [[سختی]] خوردند.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۷۵٬۸۷۱

ویرایش