پرش به محتوا

دلایل عقلی عصمت امامان چیست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۱۲: خط ۱۲:
متکلمان امامی براهین عقلی متعددی را در اثبات عصمت امامان اقامه کرده‌اند از جمله:
متکلمان امامی براهین عقلی متعددی را در اثبات عصمت امامان اقامه کرده‌اند از جمله:


'''1- برهان لزوم هدایت بشر'''
=== برهان لزوم هدایت بشر ===
 
ارتباط تنگاتنگ بین [[هدایت]] و [[عصمت]] باعث شده است تا عصمت برای [[هادی]] لازم و [[واجب]] باشد تا جایی که هادی اگر [[معصوم]] نباشد امر هدایت او مختل خواهد شد<ref>امام پیشوا و مقتدا و برای هدایت مردم است اگر معصوم نباشد. خطا و گناه می‌کند پس خود وی هم محتاج امام دیگری است که بی‌خطا باشد و «معصوم» و اگر او هم معصوم نباشد نیازمند به معصوم دیگری است که خطا نکند، همچنان این (تسلسل) ادامه خواهد داشت تا به امام (معصوم) برسیم. نصیر الدین طوسی، محمد بن محمد. شارح علی‌اکبر واعظ موسوی، علی{{ع}} میزان حق، ص۱۰۱.</ref>.  
ارتباط تنگاتنگ بین [[هدایت]] و [[عصمت]] باعث شده است تا عصمت برای [[هادی]] لازم و [[واجب]] باشد تا جایی که هادی اگر [[معصوم]] نباشد امر هدایت او مختل خواهد شد<ref>امام پیشوا و مقتدا و برای هدایت مردم است اگر معصوم نباشد. خطا و گناه می‌کند پس خود وی هم محتاج امام دیگری است که بی‌خطا باشد و «معصوم» و اگر او هم معصوم نباشد نیازمند به معصوم دیگری است که خطا نکند، همچنان این (تسلسل) ادامه خواهد داشت تا به امام (معصوم) برسیم. نصیر الدین طوسی، محمد بن محمد. شارح علی‌اکبر واعظ موسوی، علی{{ع}} میزان حق، ص۱۰۱</ref>.  


از طرفی هدایت، امری است که در [[امام]] و [[نبی]] مشترک است یعنی همان [[وظیفه]] هدایت [[پیامبر]] به همان دقت و ظرافت و اهمیت، برای [[جانشین]] او (امام) هم متعین است؛ لذا شاید بتوان گفت یکی از فلسفه‌های عصمت در امام هم همان ایجاد اعتماد [[مردم]] به [[الگو]] و هادی است و اگر امام و هادی معصوم نباشد تضمین عمل به [[معارف دین]] از بین می‌رود<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱]]، ص۱۹۲-۲۰۳.</ref>.
از طرفی هدایت، امری است که در [[امام]] و [[نبی]] مشترک است یعنی همان [[وظیفه]] هدایت [[پیامبر]] به همان دقت و ظرافت و اهمیت، برای [[جانشین]] او (امام) هم متعین است؛ لذا شاید بتوان گفت یکی از فلسفه‌های عصمت در امام هم همان ایجاد اعتماد [[مردم]] به [[الگو]] و هادی است و اگر امام و هادی معصوم نباشد تضمین عمل به [[معارف دین]] از بین می‌رود<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱]]، ص۱۹۲-۲۰۳.</ref>.
خط ۲۰: خط ۱۹:
اگر بنا باشد [[جانشین رسول خدا]]{{صل}} که جایگزین او در [[هدایت امت]] بر [[صراط مستقیم]] است، معصوم نباشد، سه محذور پیش می‌آید: اوّل آنکه [[امّت]] محتاج امامی دیگر برای [[اصلاح]] خطای امام می‌شود تا درست از نادرست تفکیک گردد؛ دوم، [[ضرورت]] برخورد امّت با امام از باب [[امر به معروف و نهی از منکر]] است که در این صورت، او دیگر جایگاهی برای [[ارشاد]] و [[اصلاح]] در میان [[مردم]] ندارد و سوم، از بین رفتن اصل [[قاعده لطف]] در [[ضرورت امامت]] است؛ از آن جهت که [[امام]] باید [[حافظ شریعت]] [[الهی]] باشد و با عدم [[عصمت]]، وی قادر نیست این [[مسئولیت]] را انجام دهد<ref>{{عربی|یشترط العصمة فی الإمام کما تشترط فی النبی. فإن قیل: ما الدلیل علی ان الإمام یجب ان یکون معصوماً؟ فالجواب: الدلیل علی ذلک من وجوه: الأول: انه لو جاز علیه الخطأ لافتقر إلی امام آخر یسدده وننقل الکلام إلیه ویتسلسل أو یثبت المطلوب. الثانی: انه لو فعل الخطیئة فاما ان یجب الانکار علیه أو لا فان وجب الانکار علیه سقط محله من القلوب ولم یتبع والغرض من نصبه اتباعه. وان لم یجب الانکار علیه سقط وجوب النهی عن المنکر وهو باطل. الثالث: انه حافظ للشرع فلو لم یکن معصوما لم یؤمن علیه الزیادة فیه والنقصان منه}}؛ شیخ مفید، النکت الاعتقادیه، ص۴۰.</ref>.
اگر بنا باشد [[جانشین رسول خدا]]{{صل}} که جایگزین او در [[هدایت امت]] بر [[صراط مستقیم]] است، معصوم نباشد، سه محذور پیش می‌آید: اوّل آنکه [[امّت]] محتاج امامی دیگر برای [[اصلاح]] خطای امام می‌شود تا درست از نادرست تفکیک گردد؛ دوم، [[ضرورت]] برخورد امّت با امام از باب [[امر به معروف و نهی از منکر]] است که در این صورت، او دیگر جایگاهی برای [[ارشاد]] و [[اصلاح]] در میان [[مردم]] ندارد و سوم، از بین رفتن اصل [[قاعده لطف]] در [[ضرورت امامت]] است؛ از آن جهت که [[امام]] باید [[حافظ شریعت]] [[الهی]] باشد و با عدم [[عصمت]]، وی قادر نیست این [[مسئولیت]] را انجام دهد<ref>{{عربی|یشترط العصمة فی الإمام کما تشترط فی النبی. فإن قیل: ما الدلیل علی ان الإمام یجب ان یکون معصوماً؟ فالجواب: الدلیل علی ذلک من وجوه: الأول: انه لو جاز علیه الخطأ لافتقر إلی امام آخر یسدده وننقل الکلام إلیه ویتسلسل أو یثبت المطلوب. الثانی: انه لو فعل الخطیئة فاما ان یجب الانکار علیه أو لا فان وجب الانکار علیه سقط محله من القلوب ولم یتبع والغرض من نصبه اتباعه. وان لم یجب الانکار علیه سقط وجوب النهی عن المنکر وهو باطل. الثالث: انه حافظ للشرع فلو لم یکن معصوما لم یؤمن علیه الزیادة فیه والنقصان منه}}؛ شیخ مفید، النکت الاعتقادیه، ص۴۰.</ref>.


'''2- [[برهان امتناع تسلسل]]'''<ref>توجه به این نکته لازم است که نام‌گذاری این برهان‌ها به دست نگارنده و با توجه به محتوا و هدف مستدل به آن بوده، و چنین اصطلاحاتی در آن زمان رایج نبوده است.</ref>
=== [[برهان امتناع تسلسل]]<ref>توجه به این نکته لازم است که نام‌گذاری این برهان‌ها به دست نگارنده و با توجه به محتوا و هدف مستدل به آن بوده، و چنین اصطلاحاتی در آن زمان رایج نبوده است.</ref> ===


این [[برهان]] یک پیش‌فرض دارد. از جمله [[وظایف امام]]، [[اجرای حد]] بر [[گنهکار]] است.
این [[برهان]] یک پیش‌فرض دارد. از جمله [[وظایف امام]]، [[اجرای حد]] بر [[گنهکار]] است. با توجه به این پیش‌فرض، هشام برهان خود را این‌گونه تقریر می‌کند: اگر [[امام]]، [[معصوم]] نباشد، ممکن است مانند دیگران [[مرتکب گناه]] شود. آن‌گاه نیازمند فرد دیگری است که حد را بر او جاری کند<ref>{{متن حدیث|إِنْ لَمْ يَكُنْ مَعْصُوماً لَمْ يُؤْمَنْ أَنْ يَدْخُلَ فِيمَا دَخَلَ فِيهِ غَيْرُهُ مِنَ الذُّنُوبِ فَيَحْتَاجَ إِلَى مَنْ يُقِيمُ عَلَيْهِ الْحَدَّ كَمَا يُقِيمُهُ عَلَى غَيْرِهِ}}؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، علل الشرائع، ج۱، ص۲۰۲-۲۰۳، ح۱). گفتنی است برخی محققان نیز در مقام تبیین دلیل لزوم عصمت امام، از نظر شیعه، همین دلیل را مطرح کرده‌اند (ر.ک: علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۲۲۵).</ref>. برخی از این برهان با عنوان: برهان اقامه حدود نام برده‌اند<ref>[[مصطفی سلیمانیان|سلیمانیان، م‍ص‍طف‍ی‌]]، [[مقامات امامان (کتاب)|مقامات امامان]]، ص ۲۹۲؛ [[حسن علی‌پور وحید|علی‌پور وحید، حسن]]، [[مکتب در فرآیند نواندیشی (کتاب)|مکتب در فرآیند نواندیشی]]، ص ۴۰.</ref>.
با توجه به این پیش‌فرض، هشام برهان خود را این‌گونه تقریر می‌کند: اگر [[امام]]، [[معصوم]] نباشد، ممکن است مانند دیگران [[مرتکب گناه]] شود. آن‌گاه نیازمند فرد دیگری است که حد را بر او جاری کند<ref>{{متن حدیث|إِنْ لَمْ يَكُنْ مَعْصُوماً لَمْ يُؤْمَنْ أَنْ يَدْخُلَ فِيمَا دَخَلَ فِيهِ غَيْرُهُ مِنَ الذُّنُوبِ فَيَحْتَاجَ إِلَى مَنْ يُقِيمُ عَلَيْهِ الْحَدَّ كَمَا يُقِيمُهُ عَلَى غَيْرِهِ}}؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، علل الشرائع، ج۱، ص۲۰۲-۲۰۳، ح۱). گفتنی است برخی محققان نیز در مقام تبیین دلیل لزوم عصمت امام، از نظر شیعه، همین دلیل را مطرح کرده‌اند (ر.ک: علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۲۲۵).</ref>. برخی از این برهان با عنوان: [[برهان اقامه حدود]] نام برده‌اند. <ref>[[مصطفی سلیمانیان|سلیمانیان، م‍ص‍طف‍ی‌]]، [[مقامات امامان (کتاب)|مقامات امامان]]، ص ۲۹۲.</ref>.<ref>[[حسن علی‌پور وحید|علی‌پور وحید، حسن]]، [[مکتب در فرآیند نواندیشی (کتاب)|مکتب در فرآیند نواندیشی]]، ص ۴۰.</ref>


برهان هشام چیزی غیر از آنچه نقل کردیم، نیست؛ اما به نظر می‌رسد [[اندیشه]] او این بوده است که اگر امام خود مرتکب گناه شود، باید فرد دیگری باشد تا حد را بر او جاری کند، و اگر او نیز معصوم نباشد، باز نیاز به فرد دیگری است که این کار را انجام دهد و در این صورت [[تسلسل]] لازم می‌آید. از این رو، امام که باید حد را بر گنهکار جاری کند لازم است، خود معصوم باشد.
برهان هشام چیزی غیر از آنچه نقل کردیم، نیست؛ اما به نظر می‌رسد [[اندیشه]] او این بوده است که اگر امام خود مرتکب گناه شود، باید فرد دیگری باشد تا حد را بر او جاری کند، و اگر او نیز معصوم نباشد، باز نیاز به فرد دیگری است که این کار را انجام دهد و در این صورت [[تسلسل]] لازم می‌آید. از این رو، امام که باید حد را بر گنهکار جاری کند لازم است، خود معصوم باشد.
ظاهر [[استدلال]]، گویای این مطلب است که هشام با این برهان در پی [[اثبات عصمت امام]] از [[گناه]] است.
بازگشتی دوباره به [[روایات]] صادر شده از [[امام صادق]] {{ع}} روشن می‌سازد که ریشه‌های استدلال هشام، پیش‌تر به وسیله امام صادق {{ع}} ارائه شده بود: «کسی که حدی بر گردن اوست، خود نمی‌تواند اقامه حد کند. از این رو، امام نیست، مگر کسی که معصوم باشد»<ref>{{متن حدیث|وَ كَذَلِكَ لَا يُقِيمُ الْحَدَّ مَنْ فِي جَنْبِهِ حَدٌّ فَإِذَا لَا يَكُونُ الْإِمَامُ إِلَّا مَعْصُوماً}}؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، الخصال، ج۱، ص۳۱۰). اگرچه در مقام نقد و بررسی برهان‌های هشام نیستیم، نباید از این نکته غافل ماند که این برهان - در صورت پذیرش- حداکثر، امام را از گناهانی که نیاز به اجرای حد دارند، معصوم می‌کند؛ ولی اگر گناهی نیاز به حد نداشت یا اصلاً در خفا انجام شد، این برهان در اثبات عصمت امام از این گناه توانا نیست، پس دلیل، اخص از مدعاست، و نمی‌توان به وسیله این برهان امام را از همه گناهان معصوم دانست. با وجود این، می‌توان این نقصان را چنین توجیه کرد که امام {{ع}} و به تبع ایشان هشام بن حکم، این برهان را برای فردی خاص و با توجه به درک و فهم او ارائه کرده است.</ref>؛


'''3- [[برهان حفظ شریعت]]'''
ظاهر [[استدلال]]، گویای این مطلب است که هشام با این برهان در پی [[اثبات عصمت امام]] از [[گناه]] است. بازگشتی دوباره به [[روایات]] صادر شده از [[امام صادق]] {{ع}} روشن می‌سازد که ریشه‌های استدلال هشام، پیش‌تر به وسیله امام صادق {{ع}} ارائه شده بود: «کسی که حدی بر گردن اوست، خود نمی‌تواند اقامه حد کند. از این رو، امام نیست، مگر کسی که معصوم باشد»<ref>{{متن حدیث|وَ كَذَلِكَ لَا يُقِيمُ الْحَدَّ مَنْ فِي جَنْبِهِ حَدٌّ فَإِذَا لَا يَكُونُ الْإِمَامُ إِلَّا مَعْصُوماً}}؛ محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، الخصال، ج۱، ص۳۱۰. اگرچه در مقام نقد و بررسی برهان‌های هشام نیستیم، نباید از این نکته غافل ماند که این برهان - در صورت پذیرش- حداکثر، امام را از گناهانی که نیاز به اجرای حد دارند، معصوم می‌کند؛ ولی اگر گناهی نیاز به حد نداشت یا اصلاً در خفا انجام شد، این برهان در اثبات عصمت امام از این گناه توانا نیست، پس دلیل، اخص از مدعاست، و نمی‌توان به وسیله این برهان امام را از همه گناهان معصوم دانست. با وجود این، می‌توان این نقصان را چنین توجیه کرد که امام {{ع}} و به تبع ایشان هشام بن حکم، این برهان را برای فردی خاص و با توجه به درک و فهم او ارائه کرده است.</ref>.


«از جمله برهان‌های عقلی اثبات عصمت امامان {{ع}}، [[برهان]] معروف حفظ شریعت است.[[برهان حفظ شریعت]] را می‌توان از جمله [[براهین]] بسیار معروف [[متکلمان]] دانست، که غالب متکلمان امامیه<ref>حسن بن یوسف حلی (علامه حلی)، مناهج الیقین، ص۲۹۸؛ همو، نهج الحق، تعلیق عین الله حسین ارموی، ص۱۶۴؛ ابن میثم بحرانی، قواعد المرام، ج۱، ص۱۷۸؛ فاضل مقداد سیوری حلی، الناضح یوم الحشر شرح باب حادی عشر، ص۱۸۳.</ref> و حتی [[اسماعیلیه]]<ref>احمد حمیدالدین کرمانی، المصابیح فی اثبات الامامة، ص۹۶-۹۹.</ref> به آن [[استدلال]] کرده‌اند و حتی برخی از [[اهل سنت]] نیز آنجا که در صدد معرفی [[دلایل]] [[شیعه]] بر [[عصمت امام]] بوده‌اند، همین دلیل را بیان کرده‌اند<ref>احمد امین، ضحی الاسلام، ج۳، ص۲۲۷.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۳۲۸.</ref>.<ref>[[حسن علی‌پور وحید|علی‌پور وحید، حسن]]، [[مکتب در فرآیند نواندیشی (کتاب)|مکتب در فرآیند نواندیشی]]، ص ۴۰.</ref>
=== [[برهان حفظ شریعت]] ===
از جمله برهان‌های عقلی اثبات عصمت امامان {{ع}}، [[برهان]] معروف حفظ شریعت است. برهان حفظ شریعت را می‌توان از جمله [[براهین]] بسیار معروف [[متکلمان]] دانست، که غالب متکلمان امامیه<ref>حسن بن یوسف حلی (علامه حلی)، مناهج الیقین، ص۲۹۸؛ همو، نهج الحق، تعلیق عین الله حسین ارموی، ص۱۶۴؛ ابن میثم بحرانی، قواعد المرام، ج۱، ص۱۷۸؛ فاضل مقداد سیوری حلی، الناضح یوم الحشر شرح باب حادی عشر، ص۱۸۳.</ref> و حتی [[اسماعیلیه]]<ref>احمد حمیدالدین کرمانی، المصابیح فی اثبات الامامة، ص۹۶-۹۹.</ref> به آن [[استدلال]] کرده‌اند و حتی برخی از [[اهل سنت]] نیز آنجا که در صدد معرفی [[دلایل]] [[شیعه]] بر [[عصمت امام]] بوده‌اند، همین دلیل را بیان کرده‌اند<ref>احمد امین، ضحی الاسلام، ج۳، ص۲۲۷.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۳۲۸؛ [[حسن علی‌پور وحید|علی‌پور وحید، حسن]]، [[مکتب در فرآیند نواندیشی (کتاب)|مکتب در فرآیند نواندیشی]]، ص ۴۰.</ref>


بر اساس تقریر [[سیدمرتضی]]، این برهان را می‌توان در سه مرحله ارائه کرد:  
بر اساس تقریر [[سیدمرتضی]]، این برهان را می‌توان در سه مرحله ارائه کرد:  
خط ۴۳: خط ۴۰:
# [[قرآن]]: مرحوم سید در پاسخ به اینکه خود قرآن برای حفظ شریعت کافی است، می‌گوید: اولاً، بیشتر احکام دین به صراحت و به طور تفصیل و مشخص در قرآن نیامده‌اند؛ ثانیاً، قرآن از معنا، تفصیل و [[تأویل]] خود خبر نداده است، و لازم است مترجم و مبینی داشته باشد. [[سید]] با [[انکار]] [[حفظ شریعت]] به وسیله این گزینه‌ها، بر حفظ شریعت به دست امام تأکید می‌کند و [[عصمت]] او را نیز لازم می‌داند<ref>سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۱۸۸. گفتنی است برخی از متکلمان امامیه با حصری عقلی، مصداق حافظ دین را به امام {{ع}} منحصر و آن را ثابت کرده‌اند؛ بدین بیان که حافظ شریعت قرآن است یا سنت نبوی یا اجماع امت و یا امام. سه فرض نخست باطل است؛ پس متعین در امام است (حسن بن یوسف حلی (علامه حلی)، کشف المراد، تصحیح حسن حسن زاده آملی، ص۴۳۹).</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۳۲۸.</ref>
# [[قرآن]]: مرحوم سید در پاسخ به اینکه خود قرآن برای حفظ شریعت کافی است، می‌گوید: اولاً، بیشتر احکام دین به صراحت و به طور تفصیل و مشخص در قرآن نیامده‌اند؛ ثانیاً، قرآن از معنا، تفصیل و [[تأویل]] خود خبر نداده است، و لازم است مترجم و مبینی داشته باشد. [[سید]] با [[انکار]] [[حفظ شریعت]] به وسیله این گزینه‌ها، بر حفظ شریعت به دست امام تأکید می‌کند و [[عصمت]] او را نیز لازم می‌داند<ref>سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۱۸۸. گفتنی است برخی از متکلمان امامیه با حصری عقلی، مصداق حافظ دین را به امام {{ع}} منحصر و آن را ثابت کرده‌اند؛ بدین بیان که حافظ شریعت قرآن است یا سنت نبوی یا اجماع امت و یا امام. سه فرض نخست باطل است؛ پس متعین در امام است (حسن بن یوسف حلی (علامه حلی)، کشف المراد، تصحیح حسن حسن زاده آملی، ص۴۳۹).</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۳۲۸.</ref>


'''4- برهان نقض غرض در ارسال انبیا'''
=== برهان نقض غرض در ارسال انبیا ===
 
دلیلی که تقریباً همه متکلمان شیعه بدان تمسک کرده‌اند این است که: [[امامت]] یعنی استمرار وظایف نبوت و [[امام]] یعنی [[جانشین]] و [[خلیفه پیامبر]] در همه [[شؤون نبوت]]، جز در مسأله تلقی وحی به معنای اصطلاحی آن. چنین [[انسانی]] باید در مقام تبیین و توضیح [[احکام الهی]] و [[سنت نبوی]]، از هر گونه [[انحراف]] عمدی و سهوی [[معصوم]] باشد<ref>البته کسانی که دلیل عقلی برای اثبات عصمت انبیا از گناهان و نیز از خطا و نسیان را تمام و بی‌اشکال می‌دانند، در اینجا نیز این دلیل را به موارد مذکور تعمیم می‌دهند. ولی به هر حال، قدر متیقن این است که با این دلیل، عصمت ائمه {{عم}} از گناه و خطا در مقام تبیین و تفسیر وحی الهی و سنت نبوی به اثبات می‌رسد.</ref> و الا نقض غرض پیش آمده، [[هدف]] [[تشریع احکام]] و برانگیختن [[انبیا]] تحقق نخواهد یافت. بنابراین، همان ادله‌ای که [[عصمت انبیا]] را [[اثبات]] می‌نمودند، بر [[عصمت امام]] نیز صحه می‌گذارند.
دلیلی که تقریباً همه [[متکلمان شیعه]] بدان [[تمسک]] کرده‌اند این است که: [[امامت]] یعنی استمرار [[وظایف نبوت]] و [[امام]] یعنی [[جانشین]] و [[خلیفه پیامبر]] در همه [[شؤون نبوت]]، جز در مسأله [[تلقی وحی]] به معنای اصطلاحی آن. چنین [[انسانی]] باید در [[مقام]] تبیین و توضیح [[احکام الهی]] و [[سنت نبوی]]، از هر گونه [[انحراف]] عمدی و سهوی [[معصوم]] باشد<ref>البته کسانی که دلیل عقلی برای اثبات عصمت انبیا از گناهان و نیز از خطا و نسیان را تمام و بی‌اشکال می‌دانند، در اینجا نیز این دلیل را به موارد مذکور تعمیم می‌دهند. ولی به هر حال، قدر متیقن این است که با این دلیل، عصمت ائمه {{عم}} از گناه و خطا در مقام تبیین و تفسیر وحی الهی و سنت نبوی به اثبات می‌رسد.</ref> و الا [[نقض غرض]] پیش آمده، [[هدف]] [[تشریع احکام]] و [[برانگیختن]] [[انبیا]] تحقق نخواهد یافت. بنابراین، همان ادله‌ای که [[عصمت انبیا]] را [[اثبات]] می‌نمودند، بر [[عصمت امام]] نیز صحه می‌گذارند.


شفافیت این [[دلیل]] و چگونگی دلالت آن بر [[لزوم عصمت امام]]، متوقف بر ذکر چند نکته است:
شفافیت این [[دلیل]] و چگونگی دلالت آن بر [[لزوم عصمت امام]]، متوقف بر ذکر چند نکته است:
# '''[[وظایف]] [[پیامبر گرامی اسلام]]''': بی‌شک [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در مدت ۲۳ سال [[نبوت]] خویش وظایف و شؤون مختلفی را در قبال [[جامعه اسلامی]] بر عهده داشتند<ref>ر.ک: الالهیات، ج۴، ص۲۶.</ref> که اصول و کلیات آنها عبارت‌ند از:
## دریافت و ابلاغ پیام الهی؛
## [[تفسیر]] [[وحی الهی]] و تشریح مقاصد آن؛
## [[بیان احکام]] موضوعات مستحدثه؛
## رد [[شبهات]] و تشکیکات [[اعتقادی]]؛
## محافظت از دین و [[جلوگیری از وقوع تحریف]] در آن؛
## [[قضاوت]] و [[تطبیق]] و اجرای قوانین کلی [[الهی]]؛
## [[حکومت]] و [[ریاست عامه]] [[مردم]] در مسائل مختلف [[سیاسی]]، [[اجتماعی]] و [[امنیتی]].
# '''[[سرنوشت]] این وظایف بعد از [[رحلت پیامبر]]''': بی‌شک پس از [[ارتحال]] [[رسول اکرم]] {{صل}}، [[وحی]] آسمانی منقطع شد و همان طور که [[علی]] {{ع}} در هنگام [[رحلت پیامبر]] {{صل}} فرمود: {{متن حدیث|لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِكَ مَا لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِكَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ}}<ref>نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، خطبه ۲۳۵، ص۲۶۶.</ref>؛ با [[مرگ]] تو رشته ای [[برید]] که در مرگ جز تو - کسی چنان ندید - پایان یافتن [[دعوت]] [[پیامبران]] و بریدن خبرهای [[آسمان]].


'''[[وظایف]] [[پیامبر گرامی اسلام]]''': بی‌شک [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در مدت ۲۳ سال [[نبوت]] خویش وظایف و [[شؤون]] مختلفی را در قبال [[جامعه اسلامی]] بر عهده داشتند<ref>ر.ک: الالهیات، ج۴، ص۲۶.</ref> که اصول و کلیات آنها عبارتند از:
اما بقیه شؤون و [[وظایف]] آن حضرت چه وضعیتی داشتند؟ آیا شارع مقدّس برای جبران آنها تدبیری نیندیشیده است؟ آیا پر کردن این خلأها و کاستی‌های [[اعتقادی]]، [[سیاسی]]، امنیّتی و امثال آن را به خود [[امّت]] واگذار کرده است؟ یا شخص خاصی را برای [[جانشینی پیامبر]] در این امور معرفی نموده است؟ در این مورد سه احتمال وجود دارد:
 
# دریافت و [[ابلاغ پیام الهی]]؛
# [[تفسیر]] [[وحی الهی]] و تشریح مقاصد آن؛
# [[بیان احکام]] موضوعات مستحدثه؛
# رد [[شبهات]] و تشکیکات [[اعتقادی]]؛
# [[محافظت از دین]] و [[جلوگیری از وقوع تحریف]] در آن؛
# [[قضاوت]] و [[تطبیق]] و [[اجرای قوانین]] کلی [[الهی]]؛
# [[حکومت]] و [[ریاست عامه]] [[مردم]] در مسائل مختلف [[سیاسی]]، [[اجتماعی]] و [[امنیتی]].
 
'''[[سرنوشت]] این وظایف بعد از [[رحلت پیامبر]]''': بی‌شک پس از [[ارتحال]] [[رسول اکرم]] {{صل}}، [[وحی]] آسمانی منقطع شد و همان طور که [[علی]] {{ع}} در هنگام [[رحلت پیامبر]] {{صل}} فرمود: {{متن حدیث|لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِكَ مَا لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِكَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ}}<ref>نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، خطبه ۲۳۵، ص۲۶۶.</ref>؛ با [[مرگ]] تو رشته ای [[برید]] که در مرگ جز تو - کسی چنان ندید - پایان یافتن [[دعوت]] [[پیامبران]] و بریدن خبرهای [[آسمان]].
 
اما بقیه [[شؤون]] و [[وظایف]] آن [[حضرت]] چه وضعیتی داشتند؟ آیا [[شارع مقدّس]] برای جبران آنها تدبیری نیندیشیده است؟ آیا پر کردن این خلأها و کاستی‌های [[اعتقادی]]، [[سیاسی]]، امنیّتی و امثال آن را به خود [[امّت]] واگذار کرده است؟ یا شخص خاصی را برای [[جانشینی پیامبر]] در این امور معرفی نموده است؟ در این مورد سه احتمال وجود دارد:
 
# اینکه [[شارع]] برای جبران این امور و پر کردن خلأها، هیچ [[فکری]] نکرده و در این زمینه سخنی نگفته باشد.
# اینکه [[شارع]] برای جبران این امور و پر کردن خلأها، هیچ [[فکری]] نکرده و در این زمینه سخنی نگفته باشد.
# اینکه [[امّت اسلامی]] به واسطه بهره‌مندی از [[تعلیم و تربیت]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} به حد و مرتبه‌ای رسیده باشد که خود صلاحیت جبران این کمبودها را داشته، نیازی به [[نصب]] [[جانشینی]] از [[ناحیه]] [[خداوند]] برای [[پیامبر]]، نباشد.
# اینکه [[امّت اسلامی]] به واسطه بهره‌مندی از [[تعلیم و تربیت]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} به حد و مرتبه‌ای رسیده باشد که خود صلاحیت جبران این کمبودها را داشته، نیازی به [[نصب]] [[جانشینی]] از ناحیه [[خداوند]] برای [[پیامبر]]، نباشد.
# اینکه [[پیامبر اسلام]] موظف بوده تمامی [[معارف]] و علومی را که از ناحیه خداوند دریافته بود و تمامی احکامی را که [[امت اسلامی]] در [[آینده]] با آن روبه‌رو می‌شدند، به شخص معینی که از ناحیه خداوند [[منصوب]] شده است. منتقل نماید و او موظف به استمرار وظایف پیامبر باشد.
# اینکه [[پیامبر اسلام]] موظف بوده تمامی معارف و علومی را که از ناحیه خداوند دریافته بود و تمامی احکامی را که [[امت اسلامی]] در [[آینده]] با آن روبه‌رو می‌شدند، به شخص معینی که از ناحیه خداوند [[منصوب]] شده است. منتقل نماید و او موظف به استمرار وظایف پیامبر باشد.
 
بطلان وجه اول - که شارع در این مورد هیچ اهتمامی نکرده باشد - با اندک توجهی روشن می‌شود؛ زیرا این امر با [[هدف بعثت انبیا]] منافات دارد و [[نقض غرض]] محسوب می‌گردد. از این رو، [[امر]] دائر است بین یکی از دو وجه اخیر و این، مهم‌ترین نقطه [[اختلاف]] بین [[شیعه]] و [[اهل]] [[سنّت]] است. [[اهل سنت]] [[گمان]] کرده‌اند که امت اسلامی بعد از پیامبر، [[بی‌نیاز]] از [[راهنما]] و [[رهبر الهی]] است. چرا که خود [[توانایی]] جبران کمبودها و انجام وظایف پیامبر اسلام را دارد و [[قادر]] است به [[تبیین احکام]] و [[تفسیر وحی]] و [[اجرای احکام الهی]] - آن گونه که [[خدا]] می‌خواهد - [[همت]] گمارد.
 
[[حقیقت]] این است که اگر اندکی مطالعه در [[تاریخ]] دوران بعد از [[رحلت پیامبر]] داشته باشیم، متوجه می‌شویم که [[امت اسلامی]] به هیچ وجه [[توانایی]] انجام این [[وظایف]] را نداشته است. مثلاً در مسأله [[تفسیر قرآن]] و توضیح و تشریح مقاصد [[آیات الهی]]، [[اختلافات]] زیادی در بین [[مفسران]] [[اسلامی]] وجود دارد که خود، شاهدی است بر [[اثبات]] عدم توانایی و [[شایستگی]] [[امّت]] در این مسأله.(...)


بنابراین، ضروری است که [[شارع مقدس]] بعد از [[پیامبر]]، [[انسانی]] را به عنوان ادامه‌دهنده وظایف او معرفی و [[منصوب]] کرده، [[مردم]] را موظف به [[تبعیت]] از او نماید.<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۲۷۴-۲۸۱.</ref>.
بطلان وجه اول ـ که شارع در این مورد هیچ اهتمامی نکرده باشد ـ با اندک توجهی روشن می‌شود؛ زیرا این امر با [[هدف بعثت انبیا]] منافات دارد و نقض غرض محسوب می‌گردد. از این رو، [[امر]] دائر است بین یکی از دو وجه اخیر و این، مهم‌ترین نقطه [[اختلاف]] بین [[شیعه]] و [[اهل]] [[سنّت]] است. [[اهل سنت]] [[گمان]] کرده‌اند که امت اسلامی بعد از پیامبر، بی‌نیاز از [[راهنما]] و رهبر الهی است. چرا که خود [[توانایی]] جبران کمبودها و انجام وظایف پیامبر اسلام را دارد و قادر است به [[تبیین احکام]] و تفسیر وحی و [[اجرای احکام الهی]] ـ آن گونه که [[خدا]] می‌خواهد ـ [[همت]] گمارد.


'''5- [[برهان لطف]]'''
[[حقیقت]] این است که اگر اندکی مطالعه در [[تاریخ]] دوران بعد از [[رحلت پیامبر]] داشته باشیم، متوجه می‌شویم که [[امت اسلامی]] به هیچ وجه [[توانایی]] انجام این [[وظایف]] را نداشته است. مثلاً در مسأله [[تفسیر قرآن]] و توضیح و تشریح مقاصد [[آیات الهی]]، [[اختلافات]] زیادی در بین [[مفسران]] [[اسلامی]] وجود دارد که خود، شاهدی است بر [[اثبات]] عدم توانایی و شایستگی [[امّت]] در این مسأله.


چنان‌که وجود پیامبران و امام [[لطف]] است، عصمت آنها نیز لطف است. بلکه لطف بودن متحقّق نشود مگر به عصمت؛ زیرا پیامبران و [[امامان]] غیر معصوم، از حیف و میل که موجب وقوع خلل و فتن در امر [[دین]] و [[دنیا]] شود مصون نیستند و این لامحاله منافی‌ لطف است. ایضاً غرض از نصب پیامبران و امامان، حصول [[اطاعت]] و [[انقیاد]] است و هرگاه [[معصوم]] نباشند و [[خطا]] و [[معصیت]] بر آنها روا باشد، اطاعتشان واجب نیست، بلکه مخالفتشان واجب بوده و این مناقض لطف و غرض [[امامت]] است<ref>سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص۱۱۵.</ref>.<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳</ref>.<ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]] ص ۱۳۵-۱۵۲.</ref>.
بنابراین، ضروری است که شارع مقدس بعد از [[پیامبر]]، [[انسانی]] را به عنوان ادامه‌دهنده وظایف او معرفی و [[منصوب]] کرده، [[مردم]] را موظف به [[تبعیت]] از او نماید<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۲۷۴-۲۸۱.</ref>.


'''6- برهان [[نفی]] [[احتجاج]] به غیر [[معصوم]]'''
=== [[برهان لطف]] ===
چنان‌که وجود پیامبران و امام [[لطف]] است، عصمت آنها نیز لطف است. بلکه لطف بودن متحقّق نشود مگر به عصمت؛ زیرا پیامبران و [[امامان]] غیر معصوم، از حیف و میل که موجب وقوع خلل و فتن در امر [[دین]] و [[دنیا]] شود مصون نیستند و این لامحاله منافی‌ لطف است. ایضاً غرض از نصب پیامبران و امامان، حصول [[اطاعت]] و [[انقیاد]] است و هرگاه [[معصوم]] نباشند و [[خطا]] و [[معصیت]] بر آنها روا باشد، اطاعتشان واجب نیست، بلکه مخالفتشان واجب بوده و این مناقض لطف و غرض [[امامت]] است<ref>سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص۱۱۵.</ref>.<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)| ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱]]، ص۱۹۲-۲۰۳؛ [[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]] ص ۱۳۵-۱۵۲.</ref>


این [[برهان]] نیز مانند برهان گذشته، یک پیش فرض دارد: [[امام]] کسی است که [[خداوند]] بتواند با او برای [[مردم]] احتجاج کند.
=== برهان [[نفی]] [[احتجاج]] به غیر [[معصوم]] ===
هشام در پاسخ [[ضرار]] بن [[عمرو]] که از دلیل [[لزوم عصمت امام]] از [[گناهان]] پرسیده بود، برهان خود را با توجه به این مقدمه، این گونه تقریر می‌کند: اگر امام از [[گناه]] معصوم نباشد، ممکن است مسائلی از [[دین]] را به نفع خود یا دوستانش پنهان کند و آنها را به مردم اعلام نکند. در این صورت خداوند نمی‌تواند با چنین کسی برای مردم احتجاج کند: {{متن حدیث|إِنْ لَمْ يَكُنْ مَعْصُوماً مِنَ الذُّنُوبِ دَخَلَ فِي الْخَطَإِ فَلَا يُؤْمَنُ أَنْ يَكْتُمَ عَلَى نَفْسِهِ وَ يَكْتُمَ عَلَى حَمِيمِهِ وَ قَرِيبِهِ وَ لَا يَحْتَجُّ اللَّهُ بِمِثْلِ هَذَا عَلَى خَلْقِهِ...}}<ref>محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۲، ص۳۶۱-۳۶۸؛ همو، علل الشرایع، ج۱، ص۲۰۴، ح۱.</ref>.
این [[برهان]] نیز مانند برهان گذشته، یک پیش فرض دارد: [[امام]] کسی است که [[خداوند]] بتواند با او برای [[مردم]] احتجاج کند. هشام در پاسخ ضرار بن عمرو که از دلیل [[لزوم عصمت امام]] از [[گناهان]] پرسیده بود، برهان خود را با توجه به این مقدمه، این گونه تقریر می‌کند: اگر امام از [[گناه]] معصوم نباشد، ممکن است مسائلی از [[دین]] را به نفع خود یا دوستانش پنهان کند و آنها را به مردم اعلام نکند. در این صورت خداوند نمی‌تواند با چنین کسی برای مردم احتجاج کند: {{متن حدیث|إِنْ لَمْ يَكُنْ مَعْصُوماً مِنَ الذُّنُوبِ دَخَلَ فِي الْخَطَإِ فَلَا يُؤْمَنُ أَنْ يَكْتُمَ عَلَى نَفْسِهِ وَ يَكْتُمَ عَلَى حَمِيمِهِ وَ قَرِيبِهِ وَ لَا يَحْتَجُّ اللَّهُ بِمِثْلِ هَذَا عَلَى خَلْقِهِ...}}<ref>محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۲، ص۳۶۱-۳۶۸؛ همو، علل الشرایع، ج۱، ص۲۰۴، ح۱.</ref>. کیفیت [[استدلال]] هشام، گویای این مطلب است که وی با این برهان در پی [[اثبات عصمت امام]] از همه گناهان ـ پس از تصدی [[منصب امامت]] ـ است<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۱۹۷-۲۰۱.</ref>.
کیفیت [[استدلال]] هشام، گویای این مطلب است که وی با این برهان در پی [[اثبات عصمت امام]] از همه گناهان - پس از [[تصدی]] [[منصب امامت]] - است.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۱۹۷-۲۰۱.</ref>.


برخی از این برهان با عنوان تنافی گناه با شئون امامت، نام برده و آن را چنین تقریر کرده‌اند که اگر امام معصوم نباشد از آلوده‌شدن به گناه ایمن نیست و چه‌بسا به دیگران [[ستم]] کند یا حقی را به نفع نزدیکانش [[کتمان]] نماید و این با [[شأن]] أمام سازگار نیست<ref>کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص۳۶۷.</ref>.<ref>[[مصطفی سلیمانیان|سلیمانیان، م‍ص‍طف‍ی‌]]، [[مقامات امامان (کتاب)|مقامات امامان]]، ص ۲۹۲.</ref>
برخی از این برهان با عنوان تنافی گناه با شئون امامت، نام برده و آن را چنین تقریر کرده‌اند که اگر امام معصوم نباشد از آلوده‌شدن به گناه ایمن نیست و چه‌بسا به دیگران [[ستم]] کند یا حقی را به نفع نزدیکانش [[کتمان]] نماید و این با [[شأن]] أمام سازگار نیست<ref>کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص۳۶۷.</ref>.<ref>[[مصطفی سلیمانیان|سلیمانیان، م‍ص‍طف‍ی‌]]، [[مقامات امامان (کتاب)|مقامات امامان]]، ص ۲۹۲.</ref>


'''7- برهان فقدان صفات چهارگانه در امام'''
=== برهان فقدان صفات چهارگانه در امام ===
 
[[شیخ صدوق]] با سند صحیح از محمد بن علی ماجیلویه از [[علی بن ابراهیم]] از پدرش نقل می‌کند که ابن ابی‌عمیر گفت: در طول [[همنشینی]] ام با هشام، سخنی نیکوتر از سخن او در توصیف [[عصمت امام]] نشنیدم. روزی از هشام پرسیدم آیا [[امام]] معصوم است؟ گفت: بله. گفتم: [[عصمت]] چیست و چگونه فهمیده می‌شود؟ هشام گفت: همه گناهان ما از چهار صفت ناشی می‌شود: [[حرص]]، [[حسد]]، [[غضب]] و [[شهوت]] و این چهار صفت در امام وجود ندارد؛ اما حرص ندارد، زیرا تمام [[دنیا]] در تحت قدرت امام است و او خزانه‌دار [[مسلمین]] است پس چرا [[حریص]] باشد. امام [[حسود]] نیست زیرا [[مقام امام]] از مقام همه بالاتر است و معنی ندارد کسی نسبت به پایین‌تر از خود حسد ورزد. امام غضبی ندارد مگر در [[راه خدا]] زیرا [[خداوند]] به او [[اختیار]] [[اجرای حدود]] را واگذار کرده است. امام شهوت ندارد زیرا خداوند [[آخرت]] را در نظر امام محبوب کرده است و چنین کسی [[نعمت]] دائمی را به خاطر دنیای فانی رها نمی‌کند<ref>خصال، ص۱۰۱؛ علل الشرائع، ص۷۹؛ معانی الأخبار، ص۱۳۳؛ أمالی، ص۳۷۵؛ بحارالأنوار، ج۲۵، ص۱۹۲.</ref>. [[تذکر]] این نکته لازم است این که ابن أبی‌عمیر گفت: «[[بهترین]] چیزی که از هشام استفاده کردم مسئله [[عصمت]] بود» به خاطر نحوه [[استدلال]] بوده نه به خاطر اصل عصمت، زیرا با مراجعه به نوع [[تفکرات]] ابن ابی‌عمیر معلوم می‌شود وی دیدگاه بالاتری را درباره [[امام]] نسبت به هشام داشته است و حتی در یک مورد که هشام دیدگاه ابن ابی‌عمیر را درباره اینکه «[[دنیا]] سراسر از آن امام است و امام از [[مردم]] بر آن‌چه در دستشان قرار دارد اولاتر است» [[تأیید]] نکرد، وی ناراحت شد و از هشام فاصله گرفت<ref>اصول کافی، ج۱، ص۴۰۹.</ref>. او در مطلب اول هم که اشاره شد هشام عصمت را از امام {{ع}} گرفته است<ref>[[مصطفی سلیمانیان|سلیمانیان، م‍ص‍طف‍ی‌]]، [[مقامات امامان (کتاب)|مقامات امامان]]، ص ۲۹۲؛ [[سید احمد خاتمی|خاتمی سید احمد]]، [[در آستان امامان معصوم ج۲ (کتاب)| در آستان امامان معصوم ج۲]]؛ ص ۱۴۷.</ref>.
[[شیخ صدوق]] با [[سند صحیح]] از [[محمد بن علی ماجیلویه]] از [[علی بن ابراهیم]] از پدرش نقل می‌کند که ابن ابی‌عمیر گفت: در طول [[همنشینی]] ام با هشام، سخنی نیکوتر از سخن او در توصیف [[عصمت امام]] نشنیدم. روزی از هشام پرسیدم آیا [[امام]] معصوم است؟ گفت: بله. گفتم: [[عصمت]] چیست و چگونه فهمیده می‌شود؟ هشام گفت: همه گناهان ما از چهار صفت ناشی می‌شود: [[حرص]]، [[حسد]]، [[غضب]] و [[شهوت]] و این چهار صفت در امام وجود ندارد؛ اما حرص ندارد، زیرا تمام [[دنیا]] در تحت [[قدرت امام]] است و او خزانه‌دار [[مسلمین]] است پس چرا [[حریص]] باشد. امام [[حسود]] نیست زیرا [[مقام امام]] از [[مقام]] همه بالاتر است و معنی ندارد کسی نسبت به [[پایین‌تر]] از خود حسد ورزد. امام غضبی ندارد مگر در [[راه خدا]] زیرا [[خداوند]] به او [[اختیار]] [[اجرای حدود]] را واگذار کرده است. امام شهوت ندارد زیرا خداوند [[آخرت]] را در نظر امام [[محبوب]] کرده است و چنین کسی [[نعمت]] دائمی را به خاطر دنیای فانی رها نمی‌کند<ref>خصال، ص۱۰۱؛ علل الشرائع، ص۷۹؛ معانی الأخبار، ص۱۳۳؛ أمالی، ص۳۷۵؛ بحارالأنوار، ج۲۵، ص۱۹۲.</ref>. [[تذکر]] این نکته لازم است این که ابن أبی‌عمیر گفت: «[[بهترین]] چیزی که از [[هشام]] استفاده کردم مسئله [[عصمت]] بود» به خاطر نحوه [[استدلال]] بوده نه به خاطر اصل عصمت، زیرا با مراجعه به نوع [[تفکرات]] ابن ابی‌عمیر معلوم می‌شود وی دیدگاه بالاتری را درباره [[امام]] نسبت به هشام داشته است و حتی در یک مورد که هشام دیدگاه ابن ابی‌عمیر را درباره اینکه «[[دنیا]] سراسر از آن امام است و امام از [[مردم]] بر آن‌چه در دستشان قرار دارد اولاتر است» [[تأیید]] نکرد، وی ناراحت شد و از هشام فاصله گرفت<ref>اصول کافی، ج۱، ص۴۰۹.</ref>. او در مطلب اول هم که اشاره شد هشام عصمت را از امام {{ع}} گرفته است.<ref>[[مصطفی سلیمانیان|سلیمانیان، م‍ص‍طف‍ی‌]]، [[مقامات امامان (کتاب)|مقامات امامان]]، ص ۲۹۲.</ref>.<ref>[[سید احمد خاتمی|خاتمی سید احمد]]، [[در آستان امامان معصوم ج۲ (کتاب)|در آستان امامان معصوم]]؛ ج۲، ص ۱۴۷.</ref>.


'''8- [[برهان اضطرار به امام]]'''
=== برهان اضطرار به امام ===
[[هشام بن حکم]] در مناظره خود با [[ضرار]] که منکر [[ضرورت وجود امام در جامعه]] بود، برای [[ضرورت وجود امام]] پس از [[رسول خدا]] {{صل}} دلیلی می‌آورد که ضمن آن، [[ضرورت عصمت امام]] نیز ثابت می‌شود.


[[هشام بن حکم]] در [[مناظره]] خود با [[ضرار]] که منکر [[ضرورت وجود امام در جامعه]] بود، برای [[ضرورت وجود امام]] پس از [[رسول خدا]] {{صل}} دلیلی می‌آورد که ضمن آن، [[ضرورت عصمت امام]] نیز ثابت می‌شود.
دلیل ضرورت وجود امام، پس از رسول خدا {{صل}}، از نظر [[هشام بن حکم]] بدین تقریر است: وضعیت [[مردم]] پس از رسول خدا {{صل}} از سه حال خارج نیست: یا اینکه [[خداوند]]، آنها را بدون [[تکلیف]] رها کرده است؛ یا اینکه مردم پس از رسول خدا {{صل}} تبدیل به [[علما]] و دانشمندانی در حد و اندازه رسول خدا {{صل}} - در [[شناخت]] [[احکام دین]] - شده باشند؛ به گونه‌ای که همگی در راه [[حق]] باشند و اختلافی پیش نیاید؛ یا اینکه رسول خدا {{صل}} فردی را که عاری از هرگونه [[اشتباه]] و [[گناه]] است، با عنوان راهنمایشان معرفی کرده باشد؛ کسی که مردم به او نیاز دارند؛ ولی او به مردم نیازی ندارد.
دلیل ضرورت وجود امام، پس از رسول خدا {{صل}}، از نظر [[هشام بن حکم]] بدین تقریر است: وضعیت [[مردم]] پس از رسول خدا {{صل}} از سه حال خارج نیست: یا اینکه [[خداوند]]، آنها را بدون [[تکلیف]] رها کرده است؛ یا اینکه مردم پس از رسول خدا {{صل}} تبدیل به [[علما]] و دانشمندانی در حد و اندازه رسول خدا {{صل}} - در [[شناخت]] [[احکام دین]] - شده باشند؛ به گونه‌ای که همگی در راه [[حق]] باشند و اختلافی پیش نیاید؛ یا اینکه رسول خدا {{صل}} فردی را که عاری از هرگونه [[اشتباه]] و [[گناه]] است، با عنوان راهنمایشان معرفی کرده باشد؛ کسی که مردم به او نیاز دارند؛ ولی او به مردم نیازی ندارد.
از آنجا که فرض‌های اول و دوم اشتباه است، تنها فرض سوم باقی می‌ماند که همان مطلوب است: {{متن حدیث|فبقي الوجه الثالث‌: و هو أنّه لابدّ لهم من علم يقيمه الرسول لهم و لا يحيف معصوم من الذنوب مبرأ من الخطایا يحتاج إليه و لا يحتاج إلى أحد}}<ref>محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۲، ص۳۶۵-۳۶۶.</ref>.
در واقع، این [[برهان]]، ضرورت وجود امام [[معصوم]] را ثابت می‌کند؛ به گونه‌ای که اگر [[امام]] معصوم نباشد، بود و نبود او تفاوتی نخواهد داشت.<ref>[[مصطفی سلیمانیان|سلیمانیان، م‍ص‍طف‍ی‌]]، [[مقامات امامان (کتاب)|مقامات امامان]]، ص ۲۹۲.</ref>
ظاهر این برهان، گویای آن است که هشام با این برهان در پی [[اثبات عصمت امام]] از گناه و اشتباه در [[تبیین دین]] است<ref>پیش‌تر درباره دلیل تقیید کلام هشام به عصمت از اشتباه در دین - نه مطلق اشتباه - سخن به میان آوردیم.</ref>.
چنان که پیش‌تر نیز اشاره شد، هشام واژه [[عصمت]] را تنها برای عصمت از گناه به کار برده است؛ اما مبرا بودن امام از اشتباه و نیز عطف واژه «مبرأ» به واژه معصوم، قرینه این مطلب است که در [[اندیشه]] [[هشام بن حکم]]، این دو به یک معنا به کار رفته‌اند. به دیگر بیان، حقیقتی به نام «مصونیت از [[گناه]] یا [[اشتباه]]» که امروزه آن را با عنوان «[[عصمت]]» مطرح می‌کنیم، دو مصداق دارد، که هشام بن حکم برای «مصونیت از گناه»، از واژه عصمت و برای «[[مصونیت از اشتباه]]» یا [[عیوب]]، از واژة «مبرأ» استفاده کرده است.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۱۹۷-۲۰۱.</ref>.


'''9- [[برهان]] وجوب اطاعت از معصوم'''
از آنجا که فرض‌های اول و دوم اشتباه است، تنها فرض سوم باقی می‌ماند که همان مطلوب است: {{متن حدیث|فبقي الوجه الثالث‌: و هو أنّه لابدّ لهم من علم يقيمه الرسول لهم و لا يحيف معصوم من الذنوب مبرأ من الخطایا يحتاج إليه و لا يحتاج إلى أحد}}<ref>محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۲، ص۳۶۵-۳۶۶.</ref>. در واقع، این [[برهان]]، ضرورت وجود امام [[معصوم]] را ثابت می‌کند؛ به گونه‌ای که اگر [[امام]] معصوم نباشد، بود و نبود او تفاوتی نخواهد داشت<ref>[[مصطفی سلیمانیان|سلیمانیان، م‍ص‍طف‍ی‌]]، [[مقامات امامان (کتاب)|مقامات امامان]]، ص ۲۹۲.</ref>.


اگر از [[پیامبر خاتم]]{{صل}} [[خطا]] سرزند، [[مخالفت]] و [[انکار]] او [[واجب]] خواهد بود و این با [[دستور خداوند]] بر [[اطاعت]] از او مغایرت دارد: {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>.<ref>علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص۲، ص۶۷-۶۸.</ref>.<ref>[[هادی اکبری ملک‌آبادی|اکبری]] و [[رقیه یوسفی سوته|یوسفی]]، [[ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)| ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی]]، ص۸۰-۸۲.</ref>.<ref>[[حسن علی‌پور وحید|علی‌پور وحید، حسن]]، [[مکتب در فرآیند نواندیشی (کتاب)|مکتب در فرآیند نواندیشی]]، ص ۴۰.</ref>
ظاهر این برهان، گویای آن است که هشام با این برهان در پی [[اثبات عصمت امام]] از گناه و اشتباه در [[تبیین دین]] است<ref>پیش‌تر درباره دلیل تقیید کلام هشام به عصمت از اشتباه در دین - نه مطلق اشتباه - سخن به میان آوردیم.</ref>.
 
'''10- برهان [[کمال عقل]]'''


این [[دلیل]]، [[عقلی]]، [[فلسفی]] و [[عرفانی]] است و ناظر به [[مقام ثبوت]] است نه [[اثبات]]. جناب [[ابن سینا]] در بیان این [[استدلال]] می‌فرماید: "[[تفکر]] فلسفی، سطح [[برتر]] از عصمت را در مقام ثبوت ثابت می‌کند، نه اثبات".
چنان که پیش‌تر نیز اشاره شد، هشام واژه [[عصمت]] را تنها برای عصمت از گناه به کار برده است؛ اما مبرا بودن امام از اشتباه و نیز عطف واژه «مبرأ» به واژه معصوم، قرینه این مطلب است که در [[اندیشه]] [[هشام بن حکم]]، این دو به یک معنا به کار رفته‌اند. به دیگر بیان، حقیقتی به نام «مصونیت از [[گناه]] یا [[اشتباه]]» که امروزه آن را با عنوان «[[عصمت]]» مطرح می‌کنیم، دو مصداق دارد، که هشام بن حکم برای «مصونیت از گناه»، از واژه عصمت و برای «[[مصونیت از اشتباه]]» یا [[عیوب]]، از واژة «مبرأ» استفاده کرده است<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۱۹۷-۲۰۱.</ref>.


وقتی نفس به مرحله [[عقل]] مستفاد و بالفعل رسید، همه [[علوم]] و حقایق [[عینی]] را می‌یابد و آنها را برابر با [[وحی]] گزارش می‌دهد و در یافتن آن [[معارف]] و گزارش دادن آنها [[معصوم]] است؛ همانطور که در عمل به [[احکام]] معصوم است. ابن سینا در کتاب [[شریف]] [[الهیات]] [[شفا]] می‌گوید: {{عربی|الانبياء، الذين لا يؤتون من جهة غلطاً او سهواً}}<ref>ابن سینا، کتاب شفاء، مقاله اول، فصل ۸.</ref>. آنها از [[اشتباه]] معصوم‌اند؛ زیرا انسان متعالی که به اوج [[عروج]] [[راه]] یافت، به مرحله‌ای می‌رسد که [[خیال]] و [[وهم]] از درون، و [[شیطان]] از برون به آنجا راه ندارد و از هرگونه اشتباه [[علمی]] و عملی مصون خواهد بود.
=== [[برهان]] وجوب اطاعت از معصوم ===
اگر از [[پیامبر خاتم]]{{صل}} [[خطا]] سرزند، [[مخالفت]] و [[انکار]] او [[واجب]] خواهد بود و این با [[دستور خداوند]] بر [[اطاعت]] از او مغایرت دارد: {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>.<ref>علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص۲، ص۶۷-۶۸.</ref>.<ref>[[هادی اکبری ملک‌آبادی|اکبری]] و [[رقیه یوسفی سوته|یوسفی]]، [[ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)| ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی]]، ص۸۰-۸۲؛ [[حسن علی‌پور وحید|علی‌پور وحید، حسن]]، [[مکتب در فرآیند نواندیشی (کتاب)|مکتب در فرآیند نواندیشی]]، ص ۴۰.</ref>


پس اگر نفس [[انسانی]] به مرحله کمال عقل نظری و عملی برسد، در آن [[حس]] و وهم و خیال، [[مأموم]] [[عقل نظری]]، و [[غضب]] و [[شهوت]]، [[مطیع]] [[عقل عملی]] است و در نتیجه به [[مقام]] [[شهود]] و [[ولایت]] که پایان [[سفر]] اول از سفرهای چهارگانه است، نایل می‌گردد، لذا [[شایستگی]] [[پیامبر]] یا [[امام]] شدن را دارد که جامع این اوصاف، همان وصف عصمت است. البته روشن است که این دلیل برخلاف [[ادله]] [[متکلمان]] ناظر به مقام ثبوت و نفس الامر است به [[مقام اثبات]]<ref>ابن سینا، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج۹، ص۳۰.</ref>.
=== برهان کمال عقل ===
این [[دلیل]]، [[عقلی]]، [[فلسفی]] و [[عرفانی]] است و ناظر به مقام ثبوت است نه [[اثبات]]. جناب ابن سینا در بیان این [[استدلال]] می‌فرماید: "[[تفکر]] فلسفی، سطح [[برتر]] از عصمت را در مقام ثبوت ثابت می‌کند، نه اثبات".


'''11- برهان [[خلافت]] [[انسان کامل]]'''
وقتی نفس به مرحله [[عقل]] مستفاد و بالفعل رسید، همه [[علوم]] و حقایق عینی را می‌یابد و آنها را برابر با [[وحی]] گزارش می‌دهد و در یافتن آن معارف و گزارش دادن آنها [[معصوم]] است؛ همانطور که در عمل به [[احکام]] معصوم است. ابن سینا در کتاب [[شریف]] [[الهیات]] [[شفا]] می‌گوید: {{عربی|الانبياء، الذين لا يؤتون من جهة غلطاً او سهواً}}<ref>ابن سینا، کتاب شفاء، مقاله اول، فصل ۸.</ref>. آنها از [[اشتباه]] معصوم‌اند؛ زیرا انسان متعالی که به اوج عروج راه یافت، به مرحله‌ای می‌رسد که خیال و وهم از درون، و [[شیطان]] از برون به آنجا راه ندارد و از هرگونه اشتباه [[علمی]] و عملی مصون خواهد بود.


این [[دلیل]] [[حکما]] با دید [[عرفانی]]، مطرح گردیده است<ref>صدر المتأهلین شیرازی، اسفار، ج۹، ص۳۰۰.</ref>.
پس اگر نفس [[انسانی]] به مرحله کمال عقل نظری و عملی برسد، در آن [[حس]] و وهم و خیال، مأموم [[عقل نظری]]، و [[غضب]] و [[شهوت]]، [[مطیع]] [[عقل عملی]] است و در نتیجه به مقام [[شهود]] و [[ولایت]] که پایان [[سفر]] اول از سفرهای چهارگانه است، نایل می‌گردد، لذا شایستگی [[پیامبر]] یا [[امام]] شدن را دارد که جامع این اوصاف، همان وصف عصمت است. البته روشن است که این دلیل برخلاف [[ادله]] [[متکلمان]] ناظر به مقام ثبوت و نفس الامر است به مقام اثبات<ref>ابن سینا، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج۹، ص۳۰.</ref>.


[[آیت الله جوادی آملی]] در بیان این استدلال می‌فرماید: عرفا که دید وسیع‌تری دارند، [[نبوت]] و [[رسالت]] و [[امامت]] را مبتنی بر خلافت دانسته و عصمت [[برتر]] را اثبات می‌کنند و می‌گویند هر موجودی [[مظهر]] اسمی از اسمای خاص [[خدای سبحان]] است، ولی انسان کامل مظهر [[الله]] است، که جامع همه اسماء می‌باشد. انسان کامل [[جانشین خدا]] بر همه عالم است و همانطور که [[انسان‌ها]] از [[جانشین خدا]] بهره می‌برند و [[هدایت]] می‌شوند، [[ملائکه]] نیز از او استفاده کرده، در [[ثبات]] همان [[مقام]] معلوم از [[فیض]] [[انسان کامل]] مدد می‌جویند.
=== برهان [[خلافت]] [[انسان کامل]] ===
این [[دلیل]] حکما با دید [[عرفانی]]، مطرح گردیده است<ref>صدر المتأهلین شیرازی، اسفار، ج۹، ص۳۰۰.</ref>. [[آیت الله جوادی آملی]] در بیان این استدلال می‌فرماید: عرفا که دید وسیع‌تری دارند، [[نبوت]] و [[رسالت]] و [[امامت]] را مبتنی بر خلافت دانسته و عصمت [[برتر]] را اثبات می‌کنند و می‌گویند هر موجودی مظهر اسمی از اسمای خاص [[خدای سبحان]] است، ولی انسان کامل مظهر [[الله]] است، که جامع همه اسماء می‌باشد. انسان کامل [[جانشین خدا]] بر همه عالم است و همانطور که [[انسان‌ها]] از [[جانشین خدا]] بهره می‌برند و [[هدایت]] می‌شوند، [[ملائکه]] نیز از او استفاده کرده، در [[ثبات]] همان مقام معلوم از [[فیض]] [[انسان کامل]] مدد می‌جویند.


[[برهان]] [[کلامی]] یا [[فلسفی]] حداکثر می‌تواند استفاده [[انسان‌ها]] را از [[خلیفةالله]] ثابت کند {{متن قرآن|وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ}}<ref>«و به آنان کتاب (آسمانی) و فرزانگی می‌آموزد» سوره بقره، آیه ۱۲۹.</ref>، ولی بلندای نظر [[عارف]] به این مرحله از اوج انسان کامل می‌رسد که {{متن قرآن|فَسَجَدَ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ}}<ref>«آنگاه همه فرشتگان، همگان فروتنی کردند» سوره حجر، آیه ۳۰.</ref>، {{متن قرآن|وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ... * قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ...}}<ref>«و همه نام‌ها را به آدم آموخت سپس آنان را بر فرشتگان عرضه کرد... * فرمود: ای آدم! آنان را از نام‌های اینان آگاه ساز! و چون آنان را از نام‌های اینان آگاهانید» سوره بقره، آیه ۳۱-۳۳.</ref> به [[زبان]] [[عرفان]]، برد [[رسالت]]، محدودتر از برد [[خلافت]] که [[معلم]] مطلق است، می‌باشد.
[[برهان]] [[کلامی]] یا [[فلسفی]] حداکثر می‌تواند استفاده [[انسان‌ها]] را از [[خلیفةالله]] ثابت کند {{متن قرآن|وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ}}<ref>«و به آنان کتاب (آسمانی) و فرزانگی می‌آموزد» سوره بقره، آیه ۱۲۹.</ref>، ولی بلندای نظر [[عارف]] به این مرحله از اوج انسان کامل می‌رسد که {{متن قرآن|فَسَجَدَ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ}}<ref>«آنگاه همه فرشتگان، همگان فروتنی کردند» سوره حجر، آیه ۳۰.</ref>، {{متن قرآن|وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ... * قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ...}}<ref>«و همه نام‌ها را به آدم آموخت سپس آنان را بر فرشتگان عرضه کرد... * فرمود: ای آدم! آنان را از نام‌های اینان آگاه ساز! و چون آنان را از نام‌های اینان آگاهانید» سوره بقره، آیه ۳۱-۳۳.</ref> به [[زبان]] [[عرفان]]، برد [[رسالت]]، محدودتر از برد [[خلافت]] که [[معلم]] مطلق است، می‌باشد.


از این‌رو جناب صدر المتألهین می‌فرماید: "اگرچه در [[علوم عقلی]] ارسطو را معلم اول و [[فارابی]] را معلم دوم [[علم]] می‌دانند، ولی در [[علوم الهی]]، [[رسول خدا]] معلم اول و [[علی بن ابی‌طالب]] {{ع}} معلم ثانی است. البته به لحاظی معلم اول [[خدای سبحان]]، معلم دوم [[جبرییل]] و معلم سوم [[رسول اکرم]] {{صل}} می‌باشند"<ref>اسفار، ج۹، ص۳۰۰.</ref>.
از این‌رو جناب صدر المتألهین می‌فرماید: "اگرچه در علوم عقلی ارسطو را معلم اول و فارابی را معلم دوم [[علم]] می‌دانند، ولی در [[علوم الهی]]، [[رسول خدا]] معلم اول و [[علی بن ابی‌طالب]] {{ع}} معلم ثانی است. البته به لحاظی معلم اول [[خدای سبحان]]، معلم دوم [[جبرییل]] و معلم سوم [[رسول اکرم]] {{صل}} می‌باشند"<ref>اسفار، ج۹، ص۳۰۰.</ref>.


گرچه در کل هستی معلم اول همان معلم آخر است، مثل: {{متن قرآن|هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ}}<ref>«او، آغاز و انجام است» سوره حدید، آیه ۳.</ref>؛ {{متن قرآن|عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ}}<ref>«به انسان آنچه نمی‌دانست آموخت» سوره علق، آیه ۵.</ref>؛ {{متن قرآن|وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا}}<ref>«و به تو چیزی آموخت که نمی‌دانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳.</ref>. عالم را مدبرات [[امر الهی]]، یعنی [[فرشتگان]]، مخصوصاً حاملان [[عرش]] اداره می‌کنند، که [[اسرافیل]] [[احیا]] را و [[میکائیل]] [[ارزاق]] را و [[عزرائیل]] [[مرگ]] را و [[جبرائیل]] [[تعلیم و تربیت]] را و همه آنها [[شاگردان]] [[انسان]] کامل‌اند که {{متن حدیث|بِبَقَائِهِ بَقِيَتِ الدُّنْيَا وَ بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ}}<ref>مفاتیح الجنان، دعای عدیله.</ref>. امروز در همه عالم [[انسان]] کاملی جز [[حجت]] بن الحجج البالغه [[ولی عصر]] ارواحنا فداه وجود ندارد که او [[معلم]] [[ملائکه]] و [[خلیفة الله]] بر همه عالم است.
گرچه در کل هستی معلم اول همان معلم آخر است، مثل: {{متن قرآن|هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ}}<ref>«او، آغاز و انجام است» سوره حدید، آیه ۳.</ref>؛ {{متن قرآن|عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ}}<ref>«به انسان آنچه نمی‌دانست آموخت» سوره علق، آیه ۵.</ref>؛ {{متن قرآن|وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا}}<ref>«و به تو چیزی آموخت که نمی‌دانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳.</ref>. عالم را مدبرات [[امر الهی]]، یعنی [[فرشتگان]]، مخصوصاً حاملان [[عرش]] اداره می‌کنند، که [[اسرافیل]] احیا را و [[میکائیل]] [[ارزاق]] را و [[عزرائیل]] [[مرگ]] را و [[جبرائیل]] [[تعلیم و تربیت]] را و همه آنها شاگردان [[انسان]] کامل‌اند که {{متن حدیث|بِبَقَائِهِ بَقِيَتِ الدُّنْيَا وَ بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ}}<ref>مفاتیح الجنان، دعای عدیله.</ref>. امروز در همه عالم [[انسان]] کاملی جز [[حجت]] بن الحجج البالغه [[ولی عصر]] ارواحنا فداه وجود ندارد که او [[معلم]] [[ملائکه]] و [[خلیفة الله]] بر همه عالم است.


[[قرآن]] درباره احاطه [[انسان کامل]] بر [[جهان]] امکان به [[رسول اکرم]] می‌فرماید: {{متن قرآن|فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِيدًا}}<ref>«پس آن هنگام که از هر امّتی گواهی آوریم و تو را (نیز) بر آنان، گواه گیریم (حالشان) چگونه خواهد بود؟» سوره نساء، آیه ۴۱.</ref>.
[[قرآن]] درباره احاطه [[انسان کامل]] بر [[جهان]] امکان به [[رسول اکرم]] می‌فرماید: {{متن قرآن|فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِيدًا}}<ref>«پس آن هنگام که از هر امّتی گواهی آوریم و تو را (نیز) بر آنان، گواه گیریم (حالشان) چگونه خواهد بود؟» سوره نساء، آیه ۴۱.</ref>.


و او باید [[معصومانه]] بر همه جزئیات در جهان امکان [[شهادت]] دهد. همه خلافت‌ها، [[نبوت‌ها]] و [[ولایت‌ها]] زیر [[پوشش]] شهادت شهیدالشهداء، که وجود [[مبارک]] رسول اکرم است، قرار دارد و در حیطه این شهادت مطلق، [[سهو]] و [[نسیان]] [[راه]] ندارد و انسان کامل [[مظهر اسم]] [[الله]] و [[اسمای حسنی]] اوست: {{متن حدیث|نَحْنُ وَ اللَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى}}<ref>بحارالانوار، ج۹۱، ص۶.</ref> چون یکی از اسمای حسنی [[خدای سبحان]] این است که در او [[جهل]] و نسیان و [[قبح]] و [[ظلم]] راه ندارد، انسان کامل در آن بُعد، [[مظهر]] همه این [[کمالات]] خواهد بود<ref>تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج۹، ص۳۱-۳۳.</ref>.
و او باید [[معصومانه]] بر همه جزئیات در جهان امکان [[شهادت]] دهد. همه خلافت‌ها، [[نبوت‌ها]] و [[ولایت‌ها]] زیر [[پوشش]] شهادت شهیدالشهداء، که وجود [[مبارک]] رسول اکرم است، قرار دارد و در حیطه این شهادت مطلق، [[سهو]] و [[نسیان]] راه ندارد و انسان کامل مظهر اسم [[الله]] و [[اسمای حسنی]] اوست: {{متن حدیث|نَحْنُ وَ اللَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى}}<ref>بحارالانوار، ج۹۱، ص۶.</ref> چون یکی از اسمای حسنی [[خدای سبحان]] این است که در او [[جهل]] و نسیان و قبح و [[ظلم]] راه ندارد، انسان کامل در آن بُعد، مظهر همه این [[کمالات]] خواهد بود<ref>تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج۹، ص۳۱-۳۳.</ref>.


این [[استدلال]] که در کتاب‌ها به عنوان [[دلیل عقلی]]، [[فلسفی]] و [[عرفانی]] نام گرفته است؛ با دیدی عرفانی به [[عصمت انبیا]] و [[امامان]] نگریسته و دارای دو مقدمه است:
این [[استدلال]] که در کتاب‌ها به عنوان [[دلیل عقلی]]، [[فلسفی]] و [[عرفانی]] نام گرفته است؛ با دیدی عرفانی به [[عصمت انبیا]] و [[امامان]] نگریسته و دارای دو مقدمه است:
خط ۱۳۰: خط ۱۱۴:
# امامان از آن حیث که خلیفةالله‌اند، مظهر اسم مبارک الله هستند، که جامع جمیع اسماء است، لذا کل [[عالم هستی]] از وجود [[خلیفه خدا]] بهره می‌برند و او معلم همه موجودات است.
# امامان از آن حیث که خلیفةالله‌اند، مظهر اسم مبارک الله هستند، که جامع جمیع اسماء است، لذا کل [[عالم هستی]] از وجود [[خلیفه خدا]] بهره می‌برند و او معلم همه موجودات است.


در [[خداوند]] که معلم اول است، سهو و نسیان و ظلم و [[گناه]] راه ندارد، لذا [[امام]] که [[جانشین خدا]] و مظهر اسم الله و جامع کلیه اسماء و [[صفات]] [[حق تعالی]] است، در او هم نواقصی مثل [[جهل]]، [[نسیان]]، [[ظلم]] و [[گناه]] [[راه]] ندارد، لذا مثل [[خداوند سبحان]] از جمیع جهات [[معصوم]] است.
در [[خداوند]] که معلم اول است، سهو و نسیان و ظلم و [[گناه]] راه ندارد، لذا [[امام]] که [[جانشین خدا]] و مظهر اسم الله و جامع کلیه اسماء و صفات [[حق تعالی]] است، در او هم نواقصی مثل [[جهل]]، [[نسیان]]، [[ظلم]] و [[گناه]] [[راه]] ندارد، لذا مثل [[خداوند سبحان]] از جمیع جهات [[معصوم]] است.
 
'''12- برهان [[برتری]] و [[فضیلت]] معصوم'''


این دلیل در کتاب‌های [[متکلمین]] بزرگ شیعه، مثل [[علامه حلی]]، [[شیخ طوسی]]، [[سید مرتضی]] و سایر [[اندیشمندان اسلامی]] وارد شده است. بنابراین، دلیل لازمه اینکه امام [[معصوم]] نباشد این است که مقامش نزد [[مردم]] [[سقوط]] کند، لذا از او [[پیروی]] نمی‌کنند<ref>ر.ک: کشف المراد، ص۱۸؛ دلائل الصدق، ج۱، ص۴۲۷؛ ج۲، ص۹؛ تنزیه الانبیاء، ص۵-۶؛ بدایة المعارف، ص۲۶۱؛ شرح تجرید (تحقیق زنجانی)، ص۳۹۱.</ref>.
=== برهان [[برتری]] و [[فضیلت]] معصوم ===
این دلیل در کتاب‌های متکلمین بزرگ شیعه، مثل [[علامه حلی]]، [[شیخ طوسی]]، [[سید مرتضی]] و سایر [[اندیشمندان اسلامی]] وارد شده است. بنابراین، دلیل لازمه اینکه امام [[معصوم]] نباشد این است که مقامش نزد [[مردم]] [[سقوط]] کند، لذا از او [[پیروی]] نمی‌کنند<ref>ر.ک: کشف المراد، ص۱۸؛ دلائل الصدق، ج۱، ص۴۲۷؛ ج۲، ص۹؛ تنزیه الانبیاء، ص۵-۶؛ بدایة المعارف، ص۲۶۱؛ شرح تجرید (تحقیق زنجانی)، ص۳۹۱.</ref>.


این استدلال دارای دو مقدمه [[عقلی]] است:
این استدلال دارای دو مقدمه [[عقلی]] است:
خط ۱۴۰: خط ۱۲۳:
# با این فرض، اگر امام معصوم نباشد هیچ فضیلتی بر دیگران ندارد، لذا دلیلی برای اطاعت از او نیست چون [[گناه]] او موجب سقوط مقامش در چشم مردم می‌گردد.
# با این فرض، اگر امام معصوم نباشد هیچ فضیلتی بر دیگران ندارد، لذا دلیلی برای اطاعت از او نیست چون [[گناه]] او موجب سقوط مقامش در چشم مردم می‌گردد.


در نتیجه اطاعت از [[اهل]] گناه از نظر عقل [[ناپسند]] است و اگر عقل [[حکم]] به [[عدم اطاعت]] نکند، حکم به اطاعت اهل [[گناه]] هم نمی‌کند و سأکت خواهد بود. لذا برای اینکه [[مقام]] و رتبه [[امام]] [[پایین‌تر]] از [[عوام]] نباشد و [[اطاعت]] از او حاصل شود باید به [[حکم عقل]]، امام {{ع}} [[معصوم]] باشد تا اطاعت از [[برتر]] حاصل گردد و [[عقل]]، [[حکم]] به اطاعت از برتر کند.
در نتیجه اطاعت از [[اهل]] گناه از نظر عقل ناپسند است و اگر عقل [[حکم]] به [[عدم اطاعت]] نکند، حکم به اطاعت اهل [[گناه]] هم نمی‌کند و سأکت خواهد بود. لذا برای اینکه مقام و رتبه [[امام]] پایین‌تر از عوام نباشد و [[اطاعت]] از او حاصل شود باید به [[حکم عقل]]، امام {{ع}} [[معصوم]] باشد تا اطاعت از [[برتر]] حاصل گردد و [[عقل]]، [[حکم]] به اطاعت از برتر کند.
 
'''13- [[معجزه]]'''


متکلمین این استدلال را در [[عصمت انبیا]] ذکر کرده‌اند و در شرح آن چنین گفته‌اند که [[راه]] [[اثبات نبوت]] یک شخص علاوه بر [[نص]] (از طرف [[نبی]] سابق) معجزه اوست عقل می‌گوید وقتی مدعی [[نبوت]]، کاری را که میسور [[بشر]] نیست انجام دهد، معلوم می‌شود که این [[توانایی]] از منبع [[قدرت]] لایزال [[الهی]] به او [[عطا]] شده است تا نشانه [[صدق]] ادعای او باشد. اگر این کبرای کلی را - که معجزه نشانه نبوت و [[صداقت]] است - ضمیمه این صغری کنیم که، [[انبیا]] خصوصاً [[نبی اکرم]] معجزه‌های فراوانی آورده‌اند، از جمله [[قرآن]]، نبوت و عصمت هر دو ثابت می‌شود<ref>کشف المراد، ص۱۵۷-۱۵۸.</ref>.
=== [[معجزه]] ===
متکلمین این استدلال را در [[عصمت انبیا]] ذکر کرده‌اند و در شرح آن چنین گفته‌اند که راه [[اثبات نبوت]] یک شخص علاوه بر [[نص]] (از طرف [[نبی]] سابق) معجزه اوست عقل می‌گوید وقتی مدعی [[نبوت]]، کاری را که میسور [[بشر]] نیست انجام دهد، معلوم می‌شود که این [[توانایی]] از منبع [[قدرت]] لایزال [[الهی]] به او عطا شده است تا نشانه [[صدق]] ادعای او باشد. اگر این کبرای کلی را ـ که معجزه نشانه نبوت و [[صداقت]] است ـ ضمیمه این صغری کنیم که، [[انبیا]] خصوصاً [[نبی اکرم]] معجزه‌های فراوانی آورده‌اند، از جمله [[قرآن]]، نبوت و عصمت هر دو ثابت می‌شود<ref>کشف المراد، ص۱۵۷-۱۵۸.</ref>.


این استدلال را با همین بیان، در باب امامت و صدق و عصمت آن می‌توان به کار گرفت چنان که بعضی از [[علما]] از آن بهره برده‌اند. البته با توضیح چند مقدمه می‌توان از آن به عنوان یک [[دلیل عقلی]] استفاده کرد<ref>کشف المراد، ص۱۹۴-۱۹۵.</ref>.
این استدلال را با همین بیان، در باب امامت و صدق و عصمت آن می‌توان به کار گرفت چنان که بعضی از [[علما]] از آن بهره برده‌اند. البته با توضیح چند مقدمه می‌توان از آن به عنوان یک [[دلیل عقلی]] استفاده کرد<ref>کشف المراد، ص۱۹۴-۱۹۵.</ref>.
# تعریف معجزه، معجزه، امری است [[خارق‌العاده]] به همراه تحدّی با عدم اتیان دیگران به مثل آن و مطابق ادعا<ref>کشف المراد، ص۱۵۷؛ الالهیات، ج۳، ص۶۹.</ref>.
# تعریف معجزه، معجزه، امری است [[خارق‌العاده]] به همراه تحدّی با عدم اتیان دیگران به مثل آن و مطابق ادعا<ref>کشف المراد، ص۱۵۷؛ الالهیات، ج۳، ص۶۹.</ref>.
# رابطه منطقی و [[عقلی]] بین [[عصمت]] و [[معجزه]]، بعضی چون از [[تفکر]] و [[اندیشه]] عقلی و [[فلسفی]] به دورند بین عصمت و معجزه [[ارتباط]] منطقی نمی‌یابند. لذا معجزه را [[دلیل]] اقناعی برای [[صدق]] گفتار تلقی می‌کنند، آن هم بدون پشتوانه عقلی. لکن می‌توانیم رابطه منطقی و عقلی آن را ثابت کنیم؛ یعنی معجزه‌ای که توسط [[نبی اکرم]] یا [[امام]] {{عم}} حاصل می‌شود، به [[اذن]] [[خداوند تعالی]] و مطابق ادعاست و به دنبال خود [[تحدی]] را به همراه دارد. با توجه به [[افعال الهی]] که غایت‌مند و منزه از هرگونه [[فعل قبیح]] است و با [[عنایت]] به [[حکمت خدا]] در [[خلقت]] و [[تشریع]]، به [[حکم عقل]]، اتیان معجزه، بر صدق و عصمت [[مدعی امامت]] یا [[نبوت]] دلالت می‌کند.
# رابطه منطقی و [[عقلی]] بین [[عصمت]] و [[معجزه]]، بعضی چون از [[تفکر]] و [[اندیشه]] عقلی و [[فلسفی]] به دورند بین عصمت و معجزه ارتباط منطقی نمی‌یابند. لذا معجزه را [[دلیل]] اقناعی برای [[صدق]] گفتار تلقی می‌کنند، آن هم بدون پشتوانه عقلی. لکن می‌توانیم رابطه منطقی و عقلی آن را ثابت کنیم؛ یعنی معجزه‌ای که توسط [[نبی اکرم]] یا [[امام]] {{عم}} حاصل می‌شود، به [[اذن]] [[خداوند تعالی]] و مطابق ادعاست و به دنبال خود [[تحدی]] را به همراه دارد. با توجه به [[افعال الهی]] که غایت‌مند و منزه از هرگونه [[فعل قبیح]] است و با عنایت به [[حکمت خدا]] در [[خلقت]] و [[تشریع]]، به [[حکم عقل]]، اتیان معجزه، بر صدق و عصمت مدعی امامت یا [[نبوت]] دلالت می‌کند.


اگر [[خداوند متعال]] معجزه را در [[اختیار]] فرد کاذب قرار دهد، موجب [[گمراهی]] [[مردم]] خواهد شد و حال اینکه خداوند متعال، به حکم عقل، از هرگونه فعل قبیح، [[جهل]] و اغراء به جهل، مبرا است. همین بیان پشتوانه عقلی رابطه بین معجزه و عصمت است<ref>مهدی هادوی تهرانی، مبانی کلامی اجتهاد، ص۸۲-۸۳.</ref>.
اگر [[خداوند متعال]] معجزه را در [[اختیار]] فرد کاذب قرار دهد، موجب [[گمراهی]] [[مردم]] خواهد شد و حال اینکه خداوند متعال، به حکم عقل، از هرگونه فعل قبیح، [[جهل]] و اغراء به جهل، مبرا است. همین بیان پشتوانه عقلی رابطه بین معجزه و عصمت است<ref>مهدی هادوی تهرانی، مبانی کلامی اجتهاد، ص۸۲-۸۳.</ref>.


البته این بیان در صورتی قابل قبول است که [[امامان]] دارای معجزه باشند و می‌دانیم که [[معجزات]] زیادی از امامان در کتب [[تاریخ]] و [[روایت]]، به [[تواتر]] [[نقل]] شده است<ref>کشف المراد، ص۱۹۴-۱۹۵؛ شیخ مفید، الارشاد، ص۱۷۵؛ بحارالانوار، ج۳۹، ص۱۷۵؛ قندوزی، ینابیع الموده، ص۱۳۸؛ علامه امینی، الغدیر، ج۳، ص۱۲۶؛ سیره حلبی، ج۳، ص۴۴؛ تاریخ ابن عساکر، ج۱، ص۱۵۶؛ ج۲، ص۲۸۳.</ref>.
البته این بیان در صورتی قابل قبول است که [[امامان]] دارای معجزه باشند و می‌دانیم که [[معجزات]] زیادی از امامان در کتب [[تاریخ]] و [[روایت]]، به تواتر [[نقل]] شده است<ref>کشف المراد، ص۱۹۴-۱۹۵؛ شیخ مفید، الارشاد، ص۱۷۵؛ بحارالانوار، ج۳۹، ص۱۷۵؛ قندوزی، ینابیع الموده، ص۱۳۸؛ علامه امینی، الغدیر، ج۳، ص۱۲۶؛ سیره حلبی، ج۳، ص۴۴؛ تاریخ ابن عساکر، ج۱، ص۱۵۶؛ ج۲، ص۲۸۳.</ref>.


'''[[عصمت]] و [[حکمت]]''': [[علامه حلّی]] [[حکمت الهی]] را [[دلیل]] محکم [[عقل]]، برای [[اثبات]] [[عصمت امامان]] می‌داند و در این رابطه چنین [[استدلال]] می‌کند: [[خداوند متعال]] در نهایت حکمت، [[حکیم]] است و عالم به جمیع معلومات ([[مخلوقات]]) و [[غنی]] مطلق است و محتاج به چیزی در این عالم نیست، در اقوال و [[افعال]] [[پروردگار]] عالم چیزی که حکیمانه نباشد واقع نمی‌شود (چون [[خداوند تعالی]] [[امر]] به [[اطاعت از امام]] کرده است) به [[حکم عقل]] اطاعت از امام غیر [[معصوم]] به صورت مطلق منافی حکمت پروردگار است. پس عقل می‌گوید [[امام]] باید به واسطه حکمت [[خداوند حکیم]] معصوم باشد<ref>ر.ک: الالفین، ص۷۶ و ۴۲۷.</ref>.
'''[[عصمت]] و [[حکمت]]''': [[علامه حلّی]] [[حکمت الهی]] را [[دلیل]] محکم [[عقل]]، برای [[اثبات]] [[عصمت امامان]] می‌داند و در این رابطه چنین [[استدلال]] می‌کند: [[خداوند متعال]] در نهایت حکمت، [[حکیم]] است و عالم به جمیع معلومات ([[مخلوقات]]) و [[غنی]] مطلق است و محتاج به چیزی در این عالم نیست، در اقوال و [[افعال]] [[پروردگار]] عالم چیزی که حکیمانه نباشد واقع نمی‌شود (چون [[خداوند تعالی]] [[امر]] به [[اطاعت از امام]] کرده است) به [[حکم عقل]] اطاعت از امام غیر [[معصوم]] به صورت مطلق منافی حکمت پروردگار است. پس عقل می‌گوید [[امام]] باید به واسطه حکمت [[خداوند حکیم]] معصوم باشد<ref>ر.ک: الالفین، ص۷۶ و ۴۲۷.</ref>.


[[آیت‌الله]] مصباح [[یزدی]] هم در باب [[عصمت انبیا]] به همین دلیل استناد کرده که قابل توجیه در باب عصمت امامان نیز هست<ref>راه و راهنما‌شناسی، ج۴، ص۱۴۷-۱۴۸.</ref>.
[[آیت‌الله]] مصباح یزدی هم در باب [[عصمت انبیا]] به همین دلیل استناد کرده که قابل توجیه در باب عصمت امامان نیز هست<ref>راه و راهنما‌شناسی، ج۴، ص۱۴۷-۱۴۸.</ref>.


استدلال [[علامه حلی]] بر دو مقدمه [[عقلی]] [[استوار]] است:
استدلال [[علامه حلی]] بر دو مقدمه [[عقلی]] [[استوار]] است:
خط ۱۶۴: خط ۱۴۶:
پس عقل می‌گوید، به واسطه [[حکمت خداوند]]، محال است که امام، معصوم نباشد.
پس عقل می‌گوید، به واسطه [[حکمت خداوند]]، محال است که امام، معصوم نباشد.


'''14- برهان تناقض در احکام یک فعل بر مکلف'''
=== برهان تناقض در احکام یک فعل بر مکلف ===
 
[[آزار]] و اذیّت و ضرب و جرح و کشتن پیامبر و امام [[حرام]] است. در صورت [[ارتکاب گناه]] از باب [[امر به معروف و نهی از منکر]] آزار و زدن و حتی کشتن آنان [[واجب]]. در این صورت تناقض لازم می‌آید. یعنی یک فعل هم بر مکلّف واجب است و هم حرام، پس باید [[پیامبر]] {{صل}} و امام از ارتکاب گناه مصون باشند. مقدمه اول روشن است زیرا هم در پیشگاه [[عقل]] بدیهی است که اذیّت و ضرب و شتم پیامبر و امام با جایگاه و سمت آنها هیچ‌گونه تناسبی ندارد و هم [[آیات]] و [[روایات]] فراوانی بر [[حرمت]] ایذا پیامبر و امام وارد شده است. و در مورد مقدمه دوم نیز باید دقّت کرد که هم از نظر عقل امر به معروف و نهی از منکر عام است و هیچ اختصاصی به مردی دون فردی ندارد و هم از نظر [[شرع]]، پس پیامبر و امام نیز تحت این [[حکم]] عام قرار می‌گیرند و شامل آنها نیز می‌شود، و این مطلب که [[امر به معروف]] باعث آزار و ضرب و جرح و سرانجام [[حبس]] و [[قتل]] می‌شود نیز محتاج توضیح نیست<ref>[[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[عصمت در قرآن (کتاب)|عصمت در قرآن]] ص ۳۹.</ref>.
[[آزار]] و اذیّت و ضرب و [[جرح]] و [[کشتن پیامبر]] و امام [[حرام]] است. در صورت [[ارتکاب گناه]] از باب [[امر به معروف و نهی از منکر]] آزار و زدن و حتی کشتن آنان [[واجب]]. در این صورت تناقض لازم می‌آید. یعنی یک فعل هم بر مکلّف واجب است و هم حرام، پس باید [[پیامبر]] {{صل}} و امام از ارتکاب گناه مصون باشند. مقدمه اول روشن است زیرا هم در پیشگاه [[عقل]] [[بدیهی]] است که اذیّت و ضرب و شتم پیامبر و امام با [[جایگاه]] و سمت آنها هیچ‌گونه تناسبی ندارد و هم [[آیات]] و [[روایات]] فراوانی بر [[حرمت]] ایذا پیامبر و امام وارد شده است. و در مورد مقدمه دوم نیز باید دقّت کرد که هم از نظر عقل امر به معروف و نهی از منکر عام است و هیچ اختصاصی به مردی دون فردی ندارد و هم از نظر [[شرع]]، پس پیامبر و امام نیز تحت این [[حکم]] عام قرار می‌گیرند و شامل آنها نیز می‌شود، و این مطلب که [[امر به معروف]] باعث آزار و ضرب و جرح و سرانجام [[حبس]] و [[قتل]] می‌شود نیز محتاج توضیح نیست»<ref>[[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[عصمت در قرآن (کتاب)|عصمت در قرآن]] ص ۳۹.</ref>.
 
'''15- برهان لزوم اطمینان'''


[[ائمه]]{{ع}} می‌خواهند [[رضا]] و [[سخط]] ـ شریعت ـ را به ما برسانند لذا اگر خطاکار باشند ما اطمینان به این مورد نداریم، پس باید معصوم باشند<ref>علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۷-۶۸.</ref>. به عبارت دیگر بدون [[شک]] امامان قبل از هر چیز باید اعتماد عموم را جلب کنند، به طوری‌ که در گفته آنها احتمال [[دروغ]] و [[اشتباه]] داده نشود؛ در غیر این صورت، مقامِ [[رهبری]] آنها متزلزل خواهد شد. چرا که اگر ائمه [[معصوم]] نباشند، بهانه‌جویان به عذر اینکه آنها اشتباه می‌کنند، از آنان روی برمی‌تابند و حقیقت‌طلبان نیز به خاطر تزلزل نسبت به محتوای [[دعوت]] آنها، از [[پذیرفتن]] دعوتشان خودداری خواهند کرد و یا لااقل نمی‌توانند با دلگرمی آن را پذیرا شوند. این [[دلیل]] که می‌توان آن را "دلیل اعتماد" نیز نام نهاد، یکی از مهم‌ترین دلایل عقلی ضرورت عصمت ائمه{{ع}} است. چگونه ممکن است [[خداوند]] [[فرمان]] دهد که از [[انسانی]] بی‌قید و شرط [[اطاعت]] شود، در حالی که این [[انسان]] ممکن است [[خطا]] کند و یا مرتکب گناهی گردد. اگر مردم از او اطاعت کنند که [[پیروی]] از خطا و [[گناه]] است و اگر نکنند، جایگاه رهبری او متزلزل می‌گردد، به‌ویژه آن‌که [[مقام رهبری]] امامان با دیگران کاملاً متفاوت است؛ زیرا [[مردم]] تمام اعتقاد و برنامه خود را از آنها می‌گیرند<ref>[[کشف المراد (کتاب)|کشف المراد]]، ص۳۴۹؛ [[پنجاه درس اصول عقاید (کتاب)|پنجاه درس اصول عقاید]]، پیامبرشناسی، درس سوم.</ref>.<ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]] ص ۱۳۵-۱۵۲.</ref>.
=== برهان لزوم اطمینان ===
[[ائمه]]{{ع}} می‌خواهند [[رضا]] و [[سخط]] ـ شریعت ـ را به ما برسانند لذا اگر خطاکار باشند ما اطمینان به این مورد نداریم، پس باید معصوم باشند<ref>علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۷-۶۸.</ref>. به عبارت دیگر بدون [[شک]] امامان قبل از هر چیز باید اعتماد عموم را جلب کنند، به طوری‌ که در گفته آنها احتمال [[دروغ]] و [[اشتباه]] داده نشود؛ در غیر این صورت، مقامِ [[رهبری]] آنها متزلزل خواهد شد. چرا که اگر ائمه [[معصوم]] نباشند، بهانه‌جویان به عذر اینکه آنها اشتباه می‌کنند، از آنان روی برمی‌تابند و حقیقت‌طلبان نیز به خاطر تزلزل نسبت به محتوای [[دعوت]] آنها، از [[پذیرفتن]] دعوتشان خودداری خواهند کرد و یا لااقل نمی‌توانند با دلگرمی آن را پذیرا شوند. این [[دلیل]] که می‌توان آن را "دلیل اعتماد" نیز نام نهاد، یکی از مهم‌ترین دلایل عقلی ضرورت عصمت ائمه{{ع}} است. چگونه ممکن است [[خداوند]] [[فرمان]] دهد که از [[انسانی]] بی‌قید و شرط [[اطاعت]] شود، در حالی که این [[انسان]] ممکن است [[خطا]] کند و یا مرتکب گناهی گردد. اگر مردم از او اطاعت کنند که [[پیروی]] از خطا و [[گناه]] است و اگر نکنند، جایگاه رهبری او متزلزل می‌گردد، به‌ویژه آن‌که [[مقام رهبری]] امامان با دیگران کاملاً متفاوت است؛ زیرا [[مردم]] تمام اعتقاد و برنامه خود را از آنها می‌گیرند<ref>[[کشف المراد (کتاب)|کشف المراد]]، ص۳۴۹؛ [[پنجاه درس اصول عقاید (کتاب)|پنجاه درس اصول عقاید]]، پیامبرشناسی، درس سوم.</ref>.<ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]]، ص ۱۳۵-۱۵۲.</ref>


== پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه ==
== پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه ==
۱۱۳٬۱۰۰

ویرایش