عمر بن عبدالعزیز: تفاوت میان نسخهها
←منابع
جز (جایگزینی متن - 'تجدید' به 'تجدید') |
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۸۳: | خط ۸۳: | ||
== [[مرگ]] عمر بن عبدالعزیز == | == [[مرگ]] عمر بن عبدالعزیز == | ||
عمر بن عبدالعزیز در [[۲۵ رجب]] ۱۰۱ / ۷۲۰ در خناصره، از دیر سمعان، میان حماه و حَلَب و در سن ۳۹ سالگی درگذشت. مدّت [[خلافت]] او دو سال و پنج ماه بود. [[زمان]] او از [[بهترین]] دورانهای [[خلفا]] است. حتّی برخی از مورّخان، آن را متمّم دوران [[خلفای نخستین]] به حساب آوردهاند<ref>طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۶، ص۵۶۵؛ ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۹، ص۱۹۲ و ۲۰۰.</ref>.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت امویان (کتاب)|دولت امویان]] ص ۱۸۲.</ref>. | عمر بن عبدالعزیز در [[۲۵ رجب]] ۱۰۱ / ۷۲۰ در خناصره، از دیر سمعان، میان حماه و حَلَب و در سن ۳۹ سالگی درگذشت. مدّت [[خلافت]] او دو سال و پنج ماه بود. [[زمان]] او از [[بهترین]] دورانهای [[خلفا]] است. حتّی برخی از مورّخان، آن را متمّم دوران [[خلفای نخستین]] به حساب آوردهاند<ref>طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۶، ص۵۶۵؛ ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۹، ص۱۹۲ و ۲۰۰.</ref>.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت امویان (کتاب)|دولت امویان]] ص ۱۸۲.</ref>. | ||
==عصر عمر بن عبدالعزیز== | |||
عمر بن عبدالعزیز، نواده [[مروان]] بود. او دوران کودکیاش را در [[مدینه]] گذرانیده بود. در آن دوران، پدرش [[حکومت]] این [[شهر]] را به عهده داشت و [[عمر]] در این شهر، به مکتبخانه میرفت. [[معلم]] او در [[علم قرآن]]، یکی از [[فرزندان]] [[صحابه]] بود. عمر بن عبدالعزیز، بعدها نقل کرده است [[کودکی]] بودم و نزد یکی از [[اولاد]] عُتْبَة بن [[مسعود]]<ref>عتبه برادر عبدالله بن مسعود، معلم قرآن و صحابی بزرگ پیامبر است.(ابن اثیر، اسدالغابه، ج۳، ص۵۶۹ - ۵۷۰)</ref> [[قرآن]] میخواندم. روزی سرگرم [[بازی]] با [[کودکان]] بودم در ضمن بازی، علی را [[لعن]] میکردیم. معلم در این لحظات، از کنار ما گذشت. او را خوش نیامد. داخل [[مسجد]] شد. من کودکان را رها کرده، برای درس، نزد او رفتم. تا مرا دید، به [[نماز]] برخاست و نماز را طولانی ساخت و نشان میداد که از من رویگردان است. آنگاه که از نماز فارغ شد، به من نگریست و چهره در هم کشید. گفتم: شیخ را چه شده است؟ گفت: پسرکم، تو بودی امروز علی را لعن میکردی؟ گفتم: آری. گفت: تو کِی دانستهای که [[خداوند]] بر [[اهل]] [[بدر]] [[خشم]] گرفته باشد پس از آنکه از آنها [[راضی]] شده است؟ گفتم: مگر علی از اهل بدر بوده است؟ گفت: وای بر تو! مگر بدر، همهاش جز برای او بوده است. گفتم: دیگر به این کار بازنخواهم گشت. گفت: تو را به [[خدا]]! دیگر این کار را نخواهی کرد؟ گفتم: بلی. پس از آن دیگر لعن بر زبان جاری نساختم. | |||
باز عمر بن عبدالعزیز نقل کرده است: من در مدینه [[زندگی]] میکردم. پدرم [[والی]] این شهر بود. روزهای [[جمعه]] من در [[نماز جمعه]] شرکت میکردم و پای [[منبر]] و خطبههای پدرم حضور مییافتم. پدرم خطبههای نماز را با [[قدرت]] و [[فصاحت]] میخواند؛ اما همین که به [[لعن علی]] میرسید، زبانش لکنت مییافت و قدرت [[سخن گفتن]] را از دست میداد. من از این مسئله به شگفت میآمدم. روزی به او گفتم پدر، تو زبانآورتر از همه کس هستی؛ چرا با اینکه در [[روز جمعه]] و [[اجتماع]] [[مردم]] از همه بهتر [[خطبه]] میخوانی، چون به [[لعن علی]] میرسی، لکنت پیدا میکنی و زبانت بند میآید؟ | |||
گفت: ای پسر، این مردم که در نقاط مختلف عالم [[اسلام]] پای [[منبر]] ما نشستهاند، اگر از [[فضیلت]] این مرد، آنچه را پدرت میداند میدانستند، هیچ یک از آنها از ما [[پیروی]] نمیکرد. این سخن پدرم در دلم جای گرفت و سخنی را هم که [[معلم]] ایام کودکیام گفته بود، در خاطر داشتم؛ از این رو، همانجا با [[خداوند]] [[عهد]] کردم که اگر بهرهای از [[حکومت]] یافتم، این [[سنت]] را [[تغییر]] دهم<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۵۸ – ۵۹.</ref>. | |||
عمر بن عبدالعزیز [[فرمان]] داد [[لعنت]] بر [[امام]] را از پایان [[خطبهها]] برگیرند و به جای آن، این دو [[آیه]] را بیفزایند: {{متن قرآن|رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ}}<ref>«پروردگارا! ما و برادران ما را که در ایمان از ما پیشی گرفتهاند بیامرز و در دلهای ما کینهای نسبت به مؤمنان بر جای مگذار! پروردگارا! تو مهربان بخشایندهای» سوره حشر، آیه ۱۰.</ref> و {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ}}<ref>«به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن و ادای (حقّ) خویشاوند، فرمان میدهد و از کارهای زشت و ناپسند و افزونجویی، باز میدارد؛ به شما اندرز میدهد باشد که شما پند گیرید» سوره نحل، آیه ۹۰.</ref>. | |||
حکومت عمر بن عبدالعزیز از [[بیستم صفر]] سال ۹۹ تا [[۲۵ رجب]] [[سال ۱۰۱ هجری]] به طول انجامید. او هنگام [[مرگ]]، چهل سال داشت<ref>مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۱۸۲؛ ابن کثیر، البدایة والنهایه، ج۹، ص۲۱۲.</ref>. سنت [[نیک]] وی، بیدرنگ پس از مرگش ترک شد و دوباره [[سیاست]] و سنت شوم [[معاویه]] به [[جامعه اسلامی]] بازگشت و تا پایان عصر [[امویان]] همچنان ادامه یافت.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[سب (مقاله)| مقاله «سب»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۹]] ص ۲۵۹.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
# [[پرونده:1100848.jpg|22px]] [[محمد سهیل طقوش|طقوش]] و [[رسول جعفریان|جعفریان]]، [[دولت امویان (کتاب)|'''دولت امویان''']] | # [[پرونده:1100848.jpg|22px]] [[محمد سهیل طقوش|طقوش]] و [[رسول جعفریان|جعفریان]]، [[دولت امویان (کتاب)|'''دولت امویان''']] | ||
# [[پرونده:1368107.jpg|22px]] [[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[سب (مقاله)| مقاله «سب»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|'''دانشنامه امام علی ج۹''']] | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||