اثبات نصب الهی امام در حدیث: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - '“' به '«'
(←منابع) |
جز (جایگزینی متن - '“' به '«') |
||
خط ۷۸: | خط ۷۸: | ||
در تعداد زیادی از [[روایات]]، [[اهل بیت]]{{عم}}، خود یا دیگر [[امامان معصوم]] را [[خلیفهالله]] و [[جانشین خداوند]] خواندهاند که به نظر میرسد بتوان از کاربرد این مفهوم در [[کلام]] ایشان، [[اعتقاد]] آنها را نسبت به [[نصب الهی]] [[امامان معصوم]] دریافت. مفهوم [[خلیفه]]، در لغت به معنای کسی است که به جای کسی و پس از کسی میآید تا قائم مقام او بوده<ref>خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۴، ص۲۶۷؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسانالعرب، ج۹، ص۸۹.</ref> در نتیجه، متصدی کارهای او شود. | در تعداد زیادی از [[روایات]]، [[اهل بیت]]{{عم}}، خود یا دیگر [[امامان معصوم]] را [[خلیفهالله]] و [[جانشین خداوند]] خواندهاند که به نظر میرسد بتوان از کاربرد این مفهوم در [[کلام]] ایشان، [[اعتقاد]] آنها را نسبت به [[نصب الهی]] [[امامان معصوم]] دریافت. مفهوم [[خلیفه]]، در لغت به معنای کسی است که به جای کسی و پس از کسی میآید تا قائم مقام او بوده<ref>خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۴، ص۲۶۷؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسانالعرب، ج۹، ص۸۹.</ref> در نتیجه، متصدی کارهای او شود. | ||
البته لازم به ذکر است که امر [[خلافت]] و [[جانشینی]] در میان [[انسانها]] همراه با تأخر زمانی است. خلیفه کسی است که پس از فردِ اول میآید و [[وظایف]] و [[اختیارات]] او را به عهده میگیرد؛ اما این تأخر که در معنای | البته لازم به ذکر است که امر [[خلافت]] و [[جانشینی]] در میان [[انسانها]] همراه با تأخر زمانی است. خلیفه کسی است که پس از فردِ اول میآید و [[وظایف]] و [[اختیارات]] او را به عهده میگیرد؛ اما این تأخر که در معنای «خلیفه” نهفته است، درباره خلیفهالله به چه معنایی است؟ روشن است که تأخر زمانی، درباره [[جانشینی از خدا]] که ذاتی [[سرمدی]] است، معنا ندارد، بلکه در اینجا تأخر به لحاظ کیفی مورد نظر است که عالیترین مقامات روحانی را در بر میگیرد<ref>حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۳، ص۱۱۰-۱۱۱.</ref>. | ||
توضیح مطلب این است که خلیفه و [[نائب]] باید از نظر اوصاف [[علمی]] و [[رفتاری]] همانند مستخلفعنه یا شبیه و متناسب با وی باشد تا بتواند وظایف او را انجام دهد. مثلاً خلیفه عالِم، باید عالِم، خلیفه فرمانده نظامی باید نظامی و [[آگاه]] به مسائل [[جنگ]] و خلیفه یک [[مدیر]] باید توانا در امر [[مدیریت]] باشد. هرچند درباره انسانها و [[امور دنیوی]] ممکن است خلیفه، از جهت کیفی مثل و حتی [[برتر]] از فرد اول باشد؛ اما از آنجا که همانند یا برتر از [[خدا]] قابل تصور نیست، خلیفهالله کسی خواهد بود که بعد از [[الله]]، [[برترین]] است. این معنای تأخر در مفهوم | توضیح مطلب این است که خلیفه و [[نائب]] باید از نظر اوصاف [[علمی]] و [[رفتاری]] همانند مستخلفعنه یا شبیه و متناسب با وی باشد تا بتواند وظایف او را انجام دهد. مثلاً خلیفه عالِم، باید عالِم، خلیفه فرمانده نظامی باید نظامی و [[آگاه]] به مسائل [[جنگ]] و خلیفه یک [[مدیر]] باید توانا در امر [[مدیریت]] باشد. هرچند درباره انسانها و [[امور دنیوی]] ممکن است خلیفه، از جهت کیفی مثل و حتی [[برتر]] از فرد اول باشد؛ اما از آنجا که همانند یا برتر از [[خدا]] قابل تصور نیست، خلیفهالله کسی خواهد بود که بعد از [[الله]]، [[برترین]] است. این معنای تأخر در مفهوم «خلیفهالله” است. [[جانشین خدا]] کسی است که شبیهترین انسانها به [[باریتعالی]] باشد. او باید دستِکم به همه نیازهای مردم، عالم و در انجام همه کارهای خیر عامل بوده، از همه [[زشتیها]] دور باشد، و روشن است که تشخیص و [[انتخاب]] چنین فردی تنها به دست [[خداوند]] میسر است. کاربرد [[قرآنی]] این واژه هم نشاندهنده [[الهی]] بودن و عظمت جایگاه خلیفهاللهی است. در [[آیات قرآن]]، [[خلیفه خدا]] تنها درباره [[پیامبران الهی]] به کار رفته است: {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً...}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: میخواهم جانشینی در زمین بگمارم،»... سوره بقره، آیه ۳۰.</ref>. | ||
به استناد سخن برخی [[مفسران]]، در این [[آیه]]، منظور از خلیفه خدا نمیتواند نوع [[انسانها]] باشد؛ بلکه آن کسی را که [[خدا]] (مطابق این آیه) [[خلیفه]] خود قرار داد، [[حضرت آدم]]{{ع}} بوده است. این سخن با آیهای دیگر که [[باریتعالی]] [[حضرت داود]]{{ع}} را خلیفه خود خوانده است، [[تأیید]] میشود: {{متن قرآن|يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ...}}<ref>«ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کردهایم پس میان مردم به درستی داوری کن»... سوره ص، آیه ۲۶.</ref>. | به استناد سخن برخی [[مفسران]]، در این [[آیه]]، منظور از خلیفه خدا نمیتواند نوع [[انسانها]] باشد؛ بلکه آن کسی را که [[خدا]] (مطابق این آیه) [[خلیفه]] خود قرار داد، [[حضرت آدم]]{{ع}} بوده است. این سخن با آیهای دیگر که [[باریتعالی]] [[حضرت داود]]{{ع}} را خلیفه خود خوانده است، [[تأیید]] میشود: {{متن قرآن|يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ...}}<ref>«ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کردهایم پس میان مردم به درستی داوری کن»... سوره ص، آیه ۲۶.</ref>. | ||
خط ۸۶: | خط ۸۶: | ||
اگر منظور از [[خلیفهالله]] در آیه اول، نوع [[بشر]] باشد، اختصاصش به حضرت داود{{ع}} که یکی از مصادیق بشر است، بیمعنا خواهد بود. | اگر منظور از [[خلیفهالله]] در آیه اول، نوع [[بشر]] باشد، اختصاصش به حضرت داود{{ع}} که یکی از مصادیق بشر است، بیمعنا خواهد بود. | ||
برخی [[روایات]] نیز به گونهای سخن گفتهاند که گویا مقام خلیفهاللهی با [[نصب]] و [[گزینش]] خداوند ملازمت داشته، کسی حق اعتراض به آن را ندارد. از [[امام صادق]]{{ع}} چنین نقل شده است که: | برخی [[روایات]] نیز به گونهای سخن گفتهاند که گویا مقام خلیفهاللهی با [[نصب]] و [[گزینش]] خداوند ملازمت داشته، کسی حق اعتراض به آن را ندارد. از [[امام صادق]]{{ع}} چنین نقل شده است که: «امامت، [[خلافت خداوند]] است و کسی [[حق]] ندارد بگوید چرا خداوند، آن را در [[نسل]] [[امام حسین]]{{ع}} نه [[امام حسن]]{{ع}} قرار داد؛ زیرا خداوند در کارهای خود [[حکیم]] است”<ref>ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، معانی الاخبار، ص۱۲۷؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الخصال، ج۱، ص۳۰۵؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمالالدین، ج۲، ص۳۵۹.</ref>. در این [[روایت]]، امام صادق{{ع}} به مسئله نصب و جعل الهی در مورد [[منصب]] [[خلیفةاللهی]] تصریح کردهاند و با توجه به خلافتِ [[الهی بودن مقام امامت]]، لزوم تعیین الهی امام را امری روشن و غیر قابل تردید دانسته، [[سخن]] خود را به مرحله بعد از آن و دلیل [[امامت الهی]] [[نسل]] [[امام حسین]]{{ع}} معطوف کردهاند؛ یعنی لازمه [[خلافت الهی]]، [[نصب الهی]] است. | ||
بنابراین با توجه به کاربرد [[قرآنی]] و [[روایی]] واژه | بنابراین با توجه به کاربرد [[قرآنی]] و [[روایی]] واژه «خلیفه خدا” میتوان [[خلیفه خدا]] را فرد [[منصوب]] از سوی [[خدا]] دانست. به علاوه، از آنجا که خلیفه خدا در [[حقیقت]]، متصدی کارهای [[خداوند]] است، این خداوند است که [[جانشین]] خود را تعیین میکند و اساساً اینکه [[مردم]] بخواهند برای [[خداوند متعال]] جانشین و نماینده [[انتخاب]] کنند، امری بیمعنا خواهد بود. | ||
برای پاسخ به این سؤال که | برای پاسخ به این سؤال که «خلیفةالله” در [[روایات]]، کدام [[شأن]] از [[شئون امامت]] را در بر میگیرد، در [[کلام]] خود [[ائمه]] پاسخ روشن و قابل استنادی یافت نشد. البته با توجه به کاربرد قرآنی «خلیفه” که به [[پیامبران]] اطلاق شده است، همچنین معنای لغوی «خلیفهالله” که متصدی کار خداست، شاید بتوان از این واژه، [[شأن مرجعیت دینی]] را دریافت. | ||
میتوان با مراجعه به منابع تاریخی، نکات مفیدی را در این موضوع دریافت. از بررسی منابع به دست میآید که بعد از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}}، مردم، [[حاکمان]] و خلفای [[زمان]] خود را | میتوان با مراجعه به منابع تاریخی، نکات مفیدی را در این موضوع دریافت. از بررسی منابع به دست میآید که بعد از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}}، مردم، [[حاکمان]] و خلفای [[زمان]] خود را «خلیفةالله” مینامیدند<ref>ر.ک: احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۱، ص۱۰؛ ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج۱۲، ص۹۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۲۰۹؛ عبدالله بن مسلم ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۳۸.</ref>. هر چند برخی [[خلفا]] این عنوان را برای خود نمیپسندیدند و خود را [[خلیفه]] [[رسولالله]]{{صل}} معرفی میکردند<ref>ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۳۷؛ ابن ابیشیبه الکوفی، المصنف، ج۸، ص۵۷۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۹۷۲؛ سیدعلی بن موسی ابن طاووس، الطرائف، ج۲، ص۴۰۴.</ref>. به هر حال، مراد آنها از این عناوین، [[مرجعیت]] و [[امامت دینی]] آنها نبود، بلکه آنان از این عنوان، تنها [[جانشینی]] خلفا در [[حاکمیت]] و [[رهبری جامعه اسلامی]] را در نظر داشتند؛ چراکه افرادی مانند [[خلیفه دوم]]<ref>چنانکه خلیفه دوم در خطبهای چنین گفته است: «ای مردم! هر کس میخواهد درباره قرآن چیزی بپرسد، برود پیش «ابی بن کعب» و کسی که میخواهد از فرائض و احکام مربوط به ارث چیزی بپرسد، برود پیش «زید بن ثابت» و کسی که میخواهد از حلال و حرام چیزی بپرسد، برود پیش «معاذ بن جبل»، (حاکم نیسابوری، المستدرک، ج۳، ص۲۷۱).</ref> و سوم و [[حاکمان اموی]] و [[عباسی]] که از جهت [[علمی]] در مقابل [[اهل بیت]]{{عم}} و دیگر [[دانشمندان دینی]] ادعایی نداشتند نیز [[خلیفه خدا]] یا [[خلیفة رسولالله]]{{صل}} خوانده میشدند. بنابراین در اصطلاحِ [[مسلمانان]]، «خلیفةالله” عنوانی بود که آنان پس از [[رحلت نبی اکرم]]{{صل}} به [[حاکمان]] و [[رهبران]] [[سیاسی]] [[جامعه اسلامی]] میدادند. | ||
در مجموع میتوان گفت در کاربرد [[روایی]]، مصداق | در مجموع میتوان گفت در کاربرد [[روایی]]، مصداق «خلیفةالله” و [[امامان]] [[منصوب]] از سوی [[خدا]] هستند و بر [[شأن]] [[حاکمیت]] و امامت سیاسی و همچنین [[مرجعیت دینی]] آنها دلالت دارد<ref>[[سید احمد حسینی|حسینی، سید احمد]]، [[نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه (کتاب)|نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه]]، ص۵۵.</ref>. | ||
=== پنجم: [[حجت الهی]] بودن و [[نصب]] === | === پنجم: [[حجت الهی]] بودن و [[نصب]] === | ||
از مباحث قابل [[تأمل]] این است که اگر در روایتی، [[امام]]، [[حجت خدا]] خوانده شده باشد، آیا میتوان آن را به معنای [[الهی]] بودن امام دانست و یا اینکه حجت خدا بودن، اعم از [[نصب الهی]] یا مردمی بودن [[انتخاب امام]] است؟ اگر لازمه حجت خدا بودن امام، [[الهی بودن امامت]] ایشان است، این [[امامت الهی]] زیر مجموعه کدام یک از اقسام [[امامت]] | از مباحث قابل [[تأمل]] این است که اگر در روایتی، [[امام]]، [[حجت خدا]] خوانده شده باشد، آیا میتوان آن را به معنای [[الهی]] بودن امام دانست و یا اینکه حجت خدا بودن، اعم از [[نصب الهی]] یا مردمی بودن [[انتخاب امام]] است؟ اگر لازمه حجت خدا بودن امام، [[الهی بودن امامت]] ایشان است، این [[امامت الهی]] زیر مجموعه کدام یک از اقسام [[امامت]] «دینی و سیاسی” قرار میگیرد؟ | ||
برای پاسخ میتوان از معنای لغوی این واژه و کاربرد آن در [[روایات]] بهره گرفت. | برای پاسخ میتوان از معنای لغوی این واژه و کاربرد آن در [[روایات]] بهره گرفت. «الحجّة” در لغت به معنای [[برهان]]<ref>محمد بن مکرم بن منظور، لسانالعرب، ج۲، ص۲۲۸؛ مبارک بن محمد بن اثیر جزری، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، ج۱، ص۳۴۱؛ احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۱۲۱.</ref> و دلیل پیروزی بر دشمن هنگام [[دشمنی]]<ref>خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۳، ص۱۰؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسانالعرب، ج۲، ص۲۲۸.</ref> است؛ پس حجت خدا به معنای دلیل و برهان الهی است. با توجه به این معنا، اگر [[امام]]، [[حجت خدا]] باشد، میتوان گفت او دلیل [[خدا]] برای ساکت کردن منکران و خطاکاران است؛ یعنی با [[وجود امام]]، برای [[مردم]] در [[نافرمانی]] از [[دستور خداوند]] عذر و بهانهای باقی نمیماند. این مطلب در [[روایات]] نیز [[تأیید]] شده است. [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: «حجت خدا بر مردم [[استوار]] نمیشود؛ مگر به وجود امامی که [در نظر مردم] شناخته شود”<ref>ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۷.</ref>. بنابراین کاربرد این واژه درباره امام، بر جایگاه عظیم ایشان دلالت میکند؛ چنان که در روایات آمده است، حجت خدا باید [[معصوم]] باشد؛ زیرا با توجه به [[احتجاج]] [[خداوند]] به ایشان، وی [[هدایتگر]] مردم است و هدایتگر مردم نیز نمیتواند خود دچار [[خطا]] و [[عصیان]] گردد: او (امام) معصوم است و مشمول کمک و تأیید الهی است، از خطا و [[لغزش]] ایمن است، خدا او را به این صفات اختصاص داده تا [[حجت]] وی بر [[بندگان]] و [[گواه]] او بر مخلوقاتش باشد {{متن قرآن|ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ}} <ref>«این بخشش خداوند است که به هر کس بخواهد میبخشد و خداوند دارای بخشش سترگ است» سوره جمعه، آیه ۴.</ref>. آیا مردم قادرند چنین امامی را [[انتخاب]] کنند؟<ref>ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۳؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمالالدین، ج۲، ص۶۸۱؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۱، ص۲۲۲.</ref>. | ||
به علاوه، روایات متعددی وجود دارد که از اختصاص [[علوم ویژه]] به حجت خدا حکایت دارد<ref>ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۲۷، ۲۵۸ و ۵۰۹؛ روایات در این موضوع فراوان است که در مباحث روایی خواهد آمد.</ref>. روشن است که تشخیص چنین [[انسانی]] که معصوم است و دارنده [[کمالات]] و [[علوم]] خاصی است، تنها در توان خداوند است. این امر، ما را به [[الهی]] بودن حجت خدا میرساند. علاوه بر اینکه [[امام سجاد]]{{ع}} [[حجت الهی]] را کسی معرفی کرده که در ارتباط مستقیم با خداست<ref>{{متن حدیث|لَيْسَ بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ حُجَّتِهِ حِجَابٌ فَلَا لِلَّهِ دُونَ حُجَّتِهِ سِتْرٌ}} (محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، معانی الاخبار، ص۳۵).</ref>. | به علاوه، روایات متعددی وجود دارد که از اختصاص [[علوم ویژه]] به حجت خدا حکایت دارد<ref>ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۲۷، ۲۵۸ و ۵۰۹؛ روایات در این موضوع فراوان است که در مباحث روایی خواهد آمد.</ref>. روشن است که تشخیص چنین [[انسانی]] که معصوم است و دارنده [[کمالات]] و [[علوم]] خاصی است، تنها در توان خداوند است. این امر، ما را به [[الهی]] بودن حجت خدا میرساند. علاوه بر اینکه [[امام سجاد]]{{ع}} [[حجت الهی]] را کسی معرفی کرده که در ارتباط مستقیم با خداست<ref>{{متن حدیث|لَيْسَ بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ حُجَّتِهِ حِجَابٌ فَلَا لِلَّهِ دُونَ حُجَّتِهِ سِتْرٌ}} (محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، معانی الاخبار، ص۳۵).</ref>. | ||
خط ۱۱۱: | خط ۱۱۱: | ||
در پاسخ به [[پرسش]] دوم نیز میتوان گفت: [[خداوند]] میتواند با تمسک به [[حجت]]، منکران و خطاکاران را ساکت نماید و در [[حقیقت]]، وجود حجت، راه عذر و بهانه را برای [[نافرمانی]] میبندد. این سخن و دیگر شواهد از [[روایات]]<ref>بخشی از روایات، حجت را «بیان کننده دین» خواندهاند، مانند: {{متن حدیث|مَا زَالَتِ الْأَرْضُ إِلَّا وَ لِلَّهِ الْحُجَّةُ يَعْرِفُ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَ يَدْعُو إِلَى سَبِيلِ اللَّهِ...}} (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۸).</ref> نشان میدهند که [[حجت خدا]] بیانکننده [[دین خدا]] و طریق صحیح شناختن [[خوبیها]] از [[گناهان]] است. در روایاتی آمده است که خداوند، حجتش را از پاسخ مسائل گوناگون [[آگاه]] کرده است<ref>ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۲۷.</ref> و یا اینکه حجت خدا به نیازمندیهای مردم برای شناخت راه [[سعادت]]<ref>بنابر روایاتی، نشناختن حجت خدا گمراهی را در پی خواهد داشت (ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۳۷)؛ از آنجا که حجت خدا باید پاسخگوی مردم مختلف باشد، در روایاتی آمده است که حجت خدا به زبانهای اقوام مختلف، عالِم و از نیازهای آنها آگاه است (ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۲۲۸؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۲۳). روایات در این موضوع فراوان است که در مباحث روایی خواهد آمد.</ref> که همان [[دین]] خداست، عالِم است. | در پاسخ به [[پرسش]] دوم نیز میتوان گفت: [[خداوند]] میتواند با تمسک به [[حجت]]، منکران و خطاکاران را ساکت نماید و در [[حقیقت]]، وجود حجت، راه عذر و بهانه را برای [[نافرمانی]] میبندد. این سخن و دیگر شواهد از [[روایات]]<ref>بخشی از روایات، حجت را «بیان کننده دین» خواندهاند، مانند: {{متن حدیث|مَا زَالَتِ الْأَرْضُ إِلَّا وَ لِلَّهِ الْحُجَّةُ يَعْرِفُ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَ يَدْعُو إِلَى سَبِيلِ اللَّهِ...}} (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۸).</ref> نشان میدهند که [[حجت خدا]] بیانکننده [[دین خدا]] و طریق صحیح شناختن [[خوبیها]] از [[گناهان]] است. در روایاتی آمده است که خداوند، حجتش را از پاسخ مسائل گوناگون [[آگاه]] کرده است<ref>ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۲۷.</ref> و یا اینکه حجت خدا به نیازمندیهای مردم برای شناخت راه [[سعادت]]<ref>بنابر روایاتی، نشناختن حجت خدا گمراهی را در پی خواهد داشت (ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۳۷)؛ از آنجا که حجت خدا باید پاسخگوی مردم مختلف باشد، در روایاتی آمده است که حجت خدا به زبانهای اقوام مختلف، عالِم و از نیازهای آنها آگاه است (ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۲۲۸؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۲۳). روایات در این موضوع فراوان است که در مباحث روایی خواهد آمد.</ref> که همان [[دین]] خداست، عالِم است. | ||
بنابراین حجت خدا را میتوان لااقل به معنای | بنابراین حجت خدا را میتوان لااقل به معنای «مرجعیت و [[امامت]] دینی” [[امام]] دانست. از این رو دلالت بر [[حاکمیت]] و [[رهبری سیاسی]] مشروط به وجود قرینه خواهد بود<ref>[[سید احمد حسینی|حسینی، سید احمد]]، [[نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه (کتاب)|نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه]]، ص۵۱.</ref>. | ||
== جستارهاوابسته == | == جستارهاوابسته == |