الگو:صفحهٔ اصلی/مدخل برگزیده: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''[[ | '''[[شهادت حضرت فاطمه|شهادت حضرت فاطمه]]''' {{س}} پس از آن روی داد که بعد از رحلت [[پیامبر اکرم]] {{صل}}، اوضاع جسمی [[فاطمه]] {{س}} پس از آتش زدن در خانه و سقط فرزند، روز به روز وخیمتر میشد تا آنکه آن حضرت بستری شد، اما لحظهای از [[حق]] [[الهی]] [[امیرمؤمنان]] {{ع}} کوتاه نیامد. | ||
حضرت در آخرین لحظات عمر خطاب به [[حضرت علی]] {{ع}} عرضه داشت: پسر عمو! من خبر [[مرگ]] خویش را دریافت کردهام و لحظه به لحظه به دیدار پدر بزرگوارم نزدیکتر میشوم، اکنون تو را به انجام خواستههایی که در [[دل]] دارم سفارش میکنم: ... سفارش بعدیام این است که اجازه ندهی هیچیک از افرادی که در حقم [[ستم]] روا داشتند در [[تشییع]] جنازهام حاضر شوند؛ زیرا آنان دشمنان [[خدا]] و رسولند و رخصت ندهی هیچکدام از آنان یا هوادارانشان بر جنازهام [[نماز]] بگزارند و شبانگاه، آن زمانکه دیدگان [[مردم]] [[آرامش]] یافت و [[چشمها]] به خواب رفت، مرا به خاک بسپار... . | |||
<div class="mainpage_box_more">[[ | [[حضرت زهرا]] {{س}} در لحظات [[عمر]] کوتاه خویش غسل کرد و خود را [[پاکیزه]] ساخت و پارچههای کفن را به تن کرد و بر روی آنها، پارچهای ضخیم کشید و حنوط کرد و به [[امیرمؤمنان]] {{ع}} فرمود درون همین کفن مرا غسل بده. از [[اسماء بنت عمیس]] [[روایت]] شده: وقتی لحظه [[وفات حضرت زهرا]] {{س}} نزدیک شد به اسماء فرمود: اسماء! زمانیکه [[رحلت پیامبر اسلام]] {{صل}} نزدیک شد، [[جبرئیل]] برایش کافوری از [[بهشت]] آورد و [[رسول خدا]] {{صل}} آن را سه قسمت کرد، یکسوم برای خود، یک سوم برای علی و یکسوم آن را که به اندازه چهل درهم بود به من اختصاص داد، سپس فرمود: اسماء! باقیمانده [[کافور]] حنوط پدرم را از فلانجا برایم بیاور و زیر بالین سرم قرار ده، اسماء نیز [[فرمان]] زهرا را [[اطاعت]] کرد و آن را بر بالین سر حضرت قرار داد و سپس هنگامیکه برای [[نماز]] [[وضو]] گرفت به اسماء فرمود: عطری که بدنم را با آن خوشبو میکردم و [[لباس]] ویژه نمازم را بیاور، بعد از آن [[وضو]] گرفت. | ||
و آنگاه با همان [[لباس]] در بستر خوابید و به اسماء فرمود: لحظهای منتظرم بمان و سپس صدایم بزن، اگر پاسخت را ندادم بدان که بر پدر بزرگوارم وارد شدهام و علی را خبر کن. لحظه [[احتضار]] که فرارسید و پردهها کنار رفت [[زهرای مرضیه]] نگاهی عمیق به اطراف کرد و فرمود: [[درود]] و [[سلام]] بر [[جبرئیل]] و [[رسول خدا]] {{صل}} خدایا! در کنار [[رسول]] تو و در [[رضوان]] و جوار [[رحمت]] و خانهات دار السلام قرار دارم، سپس فرمود: جمعی از آسمانیان را میبینم، این شخص جبرئیل و آن یک [[رسول اکرم]] {{صل}} است که میفرماید: دخترم! نزد من بیا؛ آنچه در پیش داری برایت بهتر است. | |||
پس از لحظاتی اسماء او را صدا زد، پاسخی نشنید، [[پوشش]] از چهره [[دخت رسول خدا]] {{صل}} کنار زد، دید [[فاطمه]] از [[دنیا]] رفته است، خود را روی بدن [[پاک]] [[زهرا]] افکند و آن را میبوسید و میگفت: فاطمه [[جان]]! آنگاه که بر پدر بزرگوارت رسول خدا {{صل}} وارد میشوی، سلام [[اسماء بنت عمیس]] را به او برسان. | |||
[[ابوبصیر]] از امام صادق {{ع}} نقل کرده: «سبب وفات حضرت همانا آن بود که قنفذ [[غلام]] [[عمر]] (در [[روایت]] تعبیر به «الرجل» شده است) به اشاره او با نوک تیز غلاف [[شمشیر]] به حضرت زد که محسنش را سقط نمود و پس از این واقعه به مرضی شدید و جانکاه دچار شد و به بستر [[بیماری]] افتاد و به فردی از آزاردهندگانش رخصت دیدار نداد». بدینسان، [[زندگی]] سرشار از [[فضایل]] و [[مناقب]] و موضعگیریهای به [[حق]] و اصولی و ارزشمند زهرای اطهر {{س}} به پایان رسید. | |||
<div class="mainpage_box_more">[[شهادت حضرت فاطمه|ادامه]]</div> |