مستعصم عباسی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط = }} | |||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
او آخرین [[خلیفه عباسی]] بود که در [[سال ۶۴۰ هجری]] قمری به [[خلافت]] رسید و در [[سال ۶۵۶ هجری]] قمری به دست هلاکوخان کشته شد و به این ترتیب بعد از ۵۲۰ سال [[حکومت]] بر پایه [[ظلم]] و [[فساد]] و [[خونریزی]] و به [[شهادت]] رساندن [[ائمه اطهار]] {{عم}}، این حکومت بر چیده شد<ref>هنگامی که هلاکو میخواست خلیفه را هلاک کند، برخی از علماء عامه که در اردوی او بودند، هلاکو را از این کار بر حذر داشتند و چنین گفتند: خلیفه از سادات و بستگان پیامبر {{صل}} است و مصلحت در قتل او نیست، و اگر کشته گردد، زمین خواهد لرزید و لشکر تو را خواهد بلعید و آسمان فرو آید و عذاب نازل شود. هلاکو با شنیدن این سخنان پوچ واهمه کرد، خواجه نصیرالدین طوسی - وزیر باخرد هلاکو - به هلاکو گفت: این سخنان همگی باطل است،؛ چراکه فرزند پیامبر {{صل}} را کشتند ولی آسمان بر زمین نیامد، و عذاب نازل نشد با آنکه زمین و آسمان به واسطه او برپا بود و او بر حق بود، و خون او را به ناحق ریختند و شهیدش کردند، ولی این خلیفه بر باطل و ظالم و غاصب است و در قتل او هیچ عذابی نازل نخواهد شد. علماء عامه باز اصرار کردند و هلاکو را ترساندند، خواجه که دید نزدیک است توطئه آنها کارساز شود، به هلاکو گفت: اگر میخواهی خون بر زمین ریخته نشود، فرمان بده او را در فرشی بپیچند و آنقدر بمالند که بمیرد ولی خونش ریخته نشود و اگر علائم نزول بلا آشکار شد، دست بدارند. سرانجام مستعصم را در فرشی گذاشتند و آنقدر او را مالش دادند تا مرد (قصص العلماء، ص۲۳۸). دمیری میگوید: چنان کار بر مردم سخت شد که کسی فرصت نوشتن تاریخ مرگ مستعصم و دفن جسد او را نداشت. ذهبی میگوید: گمان نمیکنم خلیفه را کسی دفن کرده باشد (تتمة المنتهی، ص۳۷۴).</ref>. | او آخرین [[خلیفه عباسی]] بود که در [[سال ۶۴۰ هجری]] قمری به [[خلافت]] رسید و در [[سال ۶۵۶ هجری]] قمری به دست هلاکوخان کشته شد و به این ترتیب بعد از ۵۲۰ سال [[حکومت]] بر پایه [[ظلم]] و [[فساد]] و [[خونریزی]] و به [[شهادت]] رساندن [[ائمه اطهار]] {{عم}}، این حکومت بر چیده شد<ref>هنگامی که هلاکو میخواست خلیفه را هلاک کند، برخی از علماء عامه که در اردوی او بودند، هلاکو را از این کار بر حذر داشتند و چنین گفتند: خلیفه از سادات و بستگان پیامبر {{صل}} است و مصلحت در قتل او نیست، و اگر کشته گردد، زمین خواهد لرزید و لشکر تو را خواهد بلعید و آسمان فرو آید و عذاب نازل شود. هلاکو با شنیدن این سخنان پوچ واهمه کرد، خواجه نصیرالدین طوسی - وزیر باخرد هلاکو - به هلاکو گفت: این سخنان همگی باطل است،؛ چراکه فرزند پیامبر {{صل}} را کشتند ولی آسمان بر زمین نیامد، و عذاب نازل نشد با آنکه زمین و آسمان به واسطه او برپا بود و او بر حق بود، و خون او را به ناحق ریختند و شهیدش کردند، ولی این خلیفه بر باطل و ظالم و غاصب است و در قتل او هیچ عذابی نازل نخواهد شد. علماء عامه باز اصرار کردند و هلاکو را ترساندند، خواجه که دید نزدیک است توطئه آنها کارساز شود، به هلاکو گفت: اگر میخواهی خون بر زمین ریخته نشود، فرمان بده او را در فرشی بپیچند و آنقدر بمالند که بمیرد ولی خونش ریخته نشود و اگر علائم نزول بلا آشکار شد، دست بدارند. سرانجام مستعصم را در فرشی گذاشتند و آنقدر او را مالش دادند تا مرد (قصص العلماء، ص۲۳۸). دمیری میگوید: چنان کار بر مردم سخت شد که کسی فرصت نوشتن تاریخ مرگ مستعصم و دفن جسد او را نداشت. ذهبی میگوید: گمان نمیکنم خلیفه را کسی دفن کرده باشد (تتمة المنتهی، ص۳۷۴).</ref>. | ||
== منابع == | |||
{{منابع}} | |||
{{پایان منابع}} | |||
== پانویس == | |||
{{پانویس}} | |||
[[رده:عباسیان]] |