تدلیس: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - ' لیکن ' به ' لکن '
(←نکاح) |
جز (جایگزینی متن - ' لیکن ' به ' لکن ') |
||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
تدلیس در ازدواج، یا نسبت به عیوبی است که موجب ثبوت خیار میشوند، مانند دیوانگی، [[نابینایی]] و عنن، یا نسبت به دیگر کاستیها، مانند یک چشم بودن یا ناقص بودن بعضی اعضای بدن و یا نسبت به [[صفات کمال]]، مانند [[زیبایی]]، [[حسب و نسب]] عالی و دوشیزه بودن که [[زن]] یا شوهرِ فاقد آنها خود را بدان متصف نماید.<ref>تحریر الوسیلة ۲/ ۲۹۵ ـ ۲۹۶؛ مهذب الاحکام ۲۵/ ۱۳۵.</ref> | تدلیس در ازدواج، یا نسبت به عیوبی است که موجب ثبوت خیار میشوند، مانند دیوانگی، [[نابینایی]] و عنن، یا نسبت به دیگر کاستیها، مانند یک چشم بودن یا ناقص بودن بعضی اعضای بدن و یا نسبت به [[صفات کمال]]، مانند [[زیبایی]]، [[حسب و نسب]] عالی و دوشیزه بودن که [[زن]] یا شوهرِ فاقد آنها خود را بدان متصف نماید.<ref>تحریر الوسیلة ۲/ ۲۹۵ ـ ۲۹۶؛ مهذب الاحکام ۲۵/ ۱۳۵.</ref> | ||
ثبوت خیار فسخ در فرض اوّل از آثار [[عیب]] است نه [[تدلیس]]؛ | ثبوت خیار فسخ در فرض اوّل از آثار [[عیب]] است نه [[تدلیس]]؛ لکن [[حرمت]] تدلیس و [[استحقاق]] [[کیفر]] بر آن از آثار تدلیس به شمار میروند. در این صورت با تحقّق دخول، اگر تدلیس کننده غیر زوجه باشد، شوهر بعد از فسخ [[عقد]] در صورتی که با همسرش نزدیکی کرده باشد، باید تمام مهر را به زن بپردازد؛ لکن میتواند آن را از تدلیس کننده بگیرد؛ ولی اگر تدلیس کننده خود زوجه باشد مستحق مهر نخواهد بود.<ref>مهذب الاحکام ۲۵/ ۱۳۲ ـ ۱۳۳؛ تحریر الوسیلة ۲/ ۲۹۵.</ref> | ||
در دو فرض دیگر، تدلیس در صورتی موجب ثبوت خیار فسخ خواهد بود که عدم آن [[کاستی]] ـ در فرض دوم ـ یا وجود صفت کمال ـ در فرض سوم ـ به صورت شرط یا وصف در متن عقد ذکر شده باشد وگرنه صرف بازگو نکردن عیب و [[کتمان]] آن، موجب ثبوت خیار فسخ نمیشود.<ref>جواهر الکلام ۳۰/ ۳۸۵ ـ ۳۸۶؛ مهذبالاحکام ۲۵/ ۱۳۶ ـ ۱۳۸؛ تحریرالوسیلة ۲/ ۲۹۵.</ref> | در دو فرض دیگر، تدلیس در صورتی موجب ثبوت خیار فسخ خواهد بود که عدم آن [[کاستی]] ـ در فرض دوم ـ یا وجود صفت کمال ـ در فرض سوم ـ به صورت شرط یا وصف در متن عقد ذکر شده باشد وگرنه صرف بازگو نکردن عیب و [[کتمان]] آن، موجب ثبوت خیار فسخ نمیشود.<ref>جواهر الکلام ۳۰/ ۳۸۵ ـ ۳۸۶؛ مهذبالاحکام ۲۵/ ۱۳۶ ـ ۱۳۸؛ تحریرالوسیلة ۲/ ۲۹۵.</ref> | ||
البتّه برخی در ثبوت خیار فسخ به سبب تدلیس حتّی در صورت شرط ـ جز در موارد وجود دلیل خاص ـ اشکال کرده و آن را نپذیرفتهاند.<ref>منهاج الصالحین (خوئی) ۲/ ۲۷۹؛ فقهالصادق ۲۲/ ۱۰۰ ـ۱۰۶.</ref> در مقابل، گروهی [[حقّ]] خیار فسخ را حتّی در صورتی که در عقد وصف کمال، شرط نشده باشد، | البتّه برخی در ثبوت خیار فسخ به سبب تدلیس حتّی در صورت شرط ـ جز در موارد وجود دلیل خاص ـ اشکال کرده و آن را نپذیرفتهاند.<ref>منهاج الصالحین (خوئی) ۲/ ۲۷۹؛ فقهالصادق ۲۲/ ۱۰۰ ـ۱۰۶.</ref> در مقابل، گروهی [[حقّ]] خیار فسخ را حتّی در صورتی که در عقد وصف کمال، شرط نشده باشد، لکن عقد مبنی بر آن باشد نیز ثابت دانستهاند، مانند موردی که زنی ادّعا کرده از فلان [[قبیله]] است و مردی به سبب این انتساب، با وی [[ازدواج]] کرده، سپس خلاف آن آشکار شده است. در چنین موردی خیار فسخ عقد نزد اینان ثابت است؛ هرچند در متن [[عقد]] شرط نشده باشد.<ref>جواهر الکلام ۳۰/ ۳۸۵ ـ ۳۸۶.</ref> | ||
چنانچه کسی که [[حقّ]] خیار دارد بعد از دخول، عقد [[ازدواج]] را فسخ کند، [[حکم]] مهر، همانند صورت نخست است<ref>مهذب الاحکام ۲۵/ ۱۳۷.</ref>.<ref>[[سید محمود هاشمی شاهرودی|هاشمی شاهرودی، سید محمود]]، [[فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت (کتاب)|فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت]] ج۲، صفحه ۴۲۳ -۴۲۵.</ref> | چنانچه کسی که [[حقّ]] خیار دارد بعد از دخول، عقد [[ازدواج]] را فسخ کند، [[حکم]] مهر، همانند صورت نخست است<ref>مهذب الاحکام ۲۵/ ۱۳۷.</ref>.<ref>[[سید محمود هاشمی شاهرودی|هاشمی شاهرودی، سید محمود]]، [[فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت (کتاب)|فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت]] ج۲، صفحه ۴۲۳ -۴۲۵.</ref> |