پرش به محتوا

مقام مهدیین به چه معناست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۲۳: خط ۲۳:
| پاسخ = آیت الله '''[[سید احمد خاتمی]]''' در کتاب ''«[[در آستان امامان معصوم ج۲ (کتاب)|در آستان امامان معصوم]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
| پاسخ = آیت الله '''[[سید احمد خاتمی]]''' در کتاب ''«[[در آستان امامان معصوم ج۲ (کتاب)|در آستان امامان معصوم]]»'' در این‌باره گفته‌ است:


«"[[مهدیین]]" دیگر ویژگی [[امامان معصوم]]{{عم}} در این فراز است. تردیدی نیست که این [[هدایت ویژه]] است، نه تنها [[هدایت تکوینی]] است که آن عام است و نه [[هدایت تشریعی عام]] که آن هم اختصاص نیست. این هدایت ویژه است حتّی در بین هدایت‌های ویژه هم پررنگ‌تر و از جلوه بیشتری برخوردار است. در این فراز، همه امامان معصوم{{عم}} با عنوان "[[مهدی]]" معرّفی شده‌اند آن چنان که [[امام حسین]]{{ع}} فرمود: "از ماست [[دوازده مهدی]] که [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} اوّلین آنان است و نهمین فرزند من که [[قیام]] به [[حق]] می‌کند آخرین است"<ref>{{عربی|" مِنَّا اثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّاً، أَوَّلُهُمْ‏ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ آخِرُهُمُ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِي، وَ هُوَ الْإِمَامُ الْقَائِمُ بِالْحَق‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"}}؛ تفسیر نورالثقلین، ج۲، ص۲۱۲.</ref> لکن از لحاظ اسمی، هر امامی را [[لقب]] و نام خاصّی است و این لقب خاصّ [[امام دوازدهم]] حضرت [[حجة بن الحسن العسکری]]{{ع}} است»<ref>[[سید احمد خاتمی|خاتمی سید احمد]]، [[در آستان امامان معصوم ج۲ (کتاب)|در آستان امامان معصوم]]؛ ج۲، ص۱۴۴.</ref>.
«"[[مهدیین]]" دیگر ویژگی [[امامان معصوم]]{{عم}} در این فراز است. تردیدی نیست که این [[هدایت ویژه]] است، نه تنها [[هدایت تکوینی]] است که آن عام است و نه [[هدایت تشریعی عام]] که آن هم اختصاص نیست. این هدایت ویژه است حتّی در بین هدایت‌های ویژه هم پررنگ‌تر و از جلوه بیشتری برخوردار است. در این فراز، همه امامان معصوم{{عم}} با عنوان "[[مهدی]]" معرّفی شده‌اند آن چنان که [[امام حسین]]{{ع}} فرمود: "از ماست [[دوازده مهدی]] که [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} اوّلین آنان است و نهمین فرزند من که [[قیام]] به [[حق]] می‌کند آخرین است"<ref>{{متن حدیث|مِنَّا اثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّاً، أَوَّلُهُمْ‏ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ آخِرُهُمُ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِي، وَ هُوَ الْإِمَامُ الْقَائِمُ بِالْحَق‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏}}؛ تفسیر نورالثقلین، ج۲، ص۲۱۲.</ref> لکن از لحاظ اسمی، هر امامی را [[لقب]] و نام خاصّی است و این لقب خاصّ [[امام دوازدهم]] حضرت [[حجة بن الحسن العسکری]]{{ع}} است»<ref>[[سید احمد خاتمی|خاتمی سید احمد]]، [[در آستان امامان معصوم ج۲ (کتاب)|در آستان امامان معصوم ج۲]]؛ ص۱۴۴.</ref>.
}}
}}
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
خط ۳۱: خط ۳۱:
| پاسخ = حجت الاسلام و المسلمین '''[[سید م‍ج‍ت‍ب‍ی‌ ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌]]''' در کتاب ''«[[جامعه در حرم (کتاب)|جامعه در حرم]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
| پاسخ = حجت الاسلام و المسلمین '''[[سید م‍ج‍ت‍ب‍ی‌ ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌]]''' در کتاب ''«[[جامعه در حرم (کتاب)|جامعه در حرم]]»'' در این‌باره گفته‌ است:


«{{عربی|"اَلرّاشِدُون المَهدِیُّونَ"}} پیشوایانی هستند [[راشد]]، راه یافته و به [[حق]] رسیده و [[هدایت]] شده. دو صفتی که ابتداء در اینجا ذکر شده راشد و مهدیّ است که اوّلی اسم فاعل است از [[رشد]] و دوّمی اسم مفعول است از هدایت. اوّلی ناظر به دارا بودن صفت رشد است و دومی بیان‌گر [[هدایت شدن]] آنهاست به هدایت ربّانی. سخنی که توجّه به آن در این جا مناسب به نظر می‌رسد این است که میان رشد و هدایت چه فرقی است؟ هر چند بعضی آن دو را مترادف دانسته‌اند، ولی براساس آنچه قبلا گفتیم که در لغت مترادف نداریم، ظاهراً این دو مادّه –رشد و هدایت- از جهت معنی با یکدیگر فرق دارد؛ یکی صفت فاعلی است و دیگری صفت مفعولی. از [[کلام]] [[ابوهلال عسکری]]، لغت دان کهن استفاده می‌شود که هدایت از جهتی اخصّ از رشد است؛ زیرا [[ارشاد]] به شیء را به معنای راه یابی، تبیین و روشن شدن معنی کرده، و هدایت را به معنای تمکّن از وصول دانسته. و از طرفی رشد اخصّ از هدایت است؛ زیرا ارشاد جز به آنچه [[محبوب]] است تعلّق نمی‌گیرد، ولی هدایت به محبوب و [[مکروه]] هر دو متوجّه می‌شود. مثل: فَاهدُوهم الی [[صراط]] الجحیم. و راشد کسی است که پذیرای طریق رشد شده است.<ref>الفروق اللغویّه ۱۷۲.</ref> ولی از کلام طریحی استفاده می‌شود که راشد به معنای [[هادی]] است. بنابراین باید اوّل مهدیّ شد هدایت یافت و بعد در [[مقام]] هادویّت و راشدّیت برآمد. گوید: [[ائمه]]{{عم}} راشدون یعنی [[هدایت کنندگان]] به طریق حق و راه صواب. و [[رشید]] از اسمای [[پروردگار]] است، و او کسی است که [[بندگان]] را به مصالحشان ارشاد و دلالت نموده است.<ref>مجمع البحرین – رشد.</ref> با توجّه به آنچه فیروزآبادی در معنای رشد آورده می‌توان برای راشد معنای دقیق‌تری در نظر گرفت. گوید: {{عربی|الرشد الاستقامة علی طریق الحق مع تصلب فیه}}.<ref>«رشد استقامت بر طریق و راه حقّ است با صلابت و استحکام در آن» القاموس المحیط – رشد.</ref> و قهراً [[راشدین]] کسانی هستند که در طریق [[حق]] [[استقامت]] داشته و تصلّب و استحکامی در آن دارند. [[ابن‌اثیر]] [[حدیثی]] آورده: {{عربی|"علیکم بستتی و سنه الخلفاء الراشدین من بعدی"}}.<ref>بر شما باد پیروی نمودن از سنّت و روش من و راه و سیرۀ خلفای راشدین بعد از من.</ref> سپس گوید: {{عربی|"یرید بالراشدین ابابکر و عمر و عثمان و علیا و ان کان عاما فی کل من سار سیرتهم من الائمه{{عم}}"}}.<ref>النهایة فی غریب الحدیث و الاثر ۲ / ۲۲۵ (رشد).</ref> مقصود از راشدین [[ابوبکر]] و [[عمر]] و [[عثمان]] و [[امام علی]]{{ع}} می‌باشند گرچه [[حدیث]] عمومیّت دارد و همۀ آن [[ائمّه]] و پیشوایانی که سیرۀ این [[ائمه]]{{عم}} راشدین را داشته باشند شامل می‌شود. اگر چنین حدیثی از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} صادر شده باشد، این جملۀ [[زیارت جامعه]] می‌تواند ناظر به آن بوده و شارح آن قرار گیرد. [[رسول خدا]]{{صل}} در این [[روایت]] نام نبرده است که [[خلفا]] و ائمّۀ راشدین پس از او کیانند که [[مردم]] [[مأمور]] به [[اقتدا]] به [[سیره]] و روش آنان هستند. در این جملۀ زیارت جامعه، دهمین [[وصیّ]] پیامبر اکرم{{صل}} می‌گوید: {{عربی|"اَشهد انکم الائمه الراشدون"}}، شما هستید ائمّه [[راشد]]، آن ائمّه راشدی که رسول خدا{{صل}} [[خلق]] را ارجاع به [[پیروی]] آنان داده است. امّا سخنی که ابن‌اثیر در شرح حدیث آورده، بر فرض از همۀ اشکالاتش صرف نظر کنیم، قابل [[پذیرفتن]] نیست؛ زیرا مورّخین آورده‌اند که وقتی [[عبدالرحمن بن عوف]] بعد از [[مرگ عمر]] در شورای شش نفری به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} پیشنهاد کرد که مردم با حضرتش [[بیعت]] کنند مشروط بر این که به [[کتاب خدا]] و [[سنّت پیامبر]] و سیرۀ [[شیخین]] عمل کند، حضرت نپذیرفت و فرمود: کتاب خدا و [[سنّت]] رسول خدا و [[اجتهاد]] و [[رأی]] خودم.<ref>الامام علی ۱ / ۲۷۲ (عبدالفتاح عبدالمقصود).</ref> از این جریان که نوع مورّخین خاصّه و عامّه آورده‌اند، استفاده می‌شود که اگر علی{{ع}} خلیفۀ راشد است [[ابوبکر]] و [[عمر]] خلیفۀ [[راشد]] نیستند و اگر آنان [[خلفای راشدین]] هستند علی{{ع}} خلیفۀ راشد نیست. [[قضاوت]] با خود شماست. بنابراین باید مقصود از خلفای راشدین جمعی باشند که [[سیره]] و روش هر کدام از آنان مورد [[رضا]] و امضای همۀ آنان باشد، و چنین جمعی جز این [[خاندان]] نیستند. مضاف بر این، آنچه در معنای [[رشد]] و راشد آوردیم به عنوان [[امام]] و [[پیشوا]] و [[ائمّه]] و [[پیشوایان]]، جز در این [[دودمان]] یافت نمی‌شود؛ اینانند پیشوایانی که بر طریق [[حق]] ثابت و پابرجا بوده و تصلّب و [[استحکام]] در آن دارند» <ref>ر. ک. [[سید م‍ج‍ت‍ب‍ی‌ ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌|ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌، سید م‍ج‍ت‍ب‍ی‌]]، [[جامعه در حرم (کتاب)|جامعه در حرم]]؛ ص:۲۷۹.</ref>.
«{{متن حدیث|اَلرّاشِدُون المَهدِیُّونَ}} پیشوایانی هستند [[راشد]]، راه یافته و به [[حق]] رسیده و [[هدایت]] شده. دو صفتی که ابتداء در اینجا ذکر شده راشد و مهدیّ است که اوّلی اسم فاعل است از [[رشد]] و دوّمی اسم مفعول است از هدایت. اوّلی ناظر به دارا بودن صفت رشد است و دومی بیان‌گر [[هدایت شدن]] آنهاست به هدایت ربّانی. سخنی که توجّه به آن در این جا مناسب به نظر می‌رسد این است که میان رشد و هدایت چه فرقی است؟ هر چند بعضی آن دو را مترادف دانسته‌اند، ولی براساس آنچه قبلا گفتیم که در لغت مترادف نداریم، ظاهراً این دو مادّه –رشد و هدایت- از جهت معنی با یکدیگر فرق دارد؛ یکی صفت فاعلی است و دیگری صفت مفعولی. از [[کلام]] [[ابوهلال عسکری]]، لغت دان کهن استفاده می‌شود که هدایت از جهتی اخصّ از رشد است؛ زیرا [[ارشاد]] به شیء را به معنای راه یابی، تبیین و روشن شدن معنی کرده، و هدایت را به معنای تمکّن از وصول دانسته. و از طرفی رشد اخصّ از هدایت است؛ زیرا ارشاد جز به آنچه [[محبوب]] است تعلّق نمی‌گیرد، ولی هدایت به محبوب و [[مکروه]] هر دو متوجّه می‌شود. مثل: فَاهدُوهم الی [[صراط]] الجحیم. و راشد کسی است که پذیرای طریق رشد شده است.<ref>الفروق اللغویّه ۱۷۲.</ref> ولی از کلام طریحی استفاده می‌شود که راشد به معنای [[هادی]] است. بنابراین باید اوّل مهدیّ شد هدایت یافت و بعد در [[مقام]] هادویّت و راشدّیت برآمد. گوید: [[ائمه]]{{عم}} راشدون یعنی [[هدایت کنندگان]] به طریق حق و راه صواب. و [[رشید]] از اسمای [[پروردگار]] است، و او کسی است که [[بندگان]] را به مصالحشان ارشاد و دلالت نموده است.<ref>مجمع البحرین – رشد.</ref> با توجّه به آنچه فیروزآبادی در معنای رشد آورده می‌توان برای راشد معنای دقیق‌تری در نظر گرفت. گوید: {{عربی|الرشد الاستقامة علی طریق الحق مع تصلب فیه}}.<ref>«رشد استقامت بر طریق و راه حقّ است با صلابت و استحکام در آن» القاموس المحیط – رشد.</ref> و قهراً [[راشدین]] کسانی هستند که در طریق [[حق]] [[استقامت]] داشته و تصلّب و استحکامی در آن دارند. [[ابن‌اثیر]] [[حدیثی]] آورده: {{عربی|"علیکم بستتی و سنه الخلفاء الراشدین من بعدی"}}.<ref>بر شما باد پیروی نمودن از سنّت و روش من و راه و سیرۀ خلفای راشدین بعد از من.</ref> سپس گوید: {{عربی|"یرید بالراشدین ابابکر و عمر و عثمان و علیا و ان کان عاما فی کل من سار سیرتهم من الائمه{{عم}}"}}.<ref>النهایة فی غریب الحدیث و الاثر ۲ / ۲۲۵ (رشد).</ref> مقصود از راشدین [[ابوبکر]] و [[عمر]] و [[عثمان]] و [[امام علی]]{{ع}} می‌باشند گرچه [[حدیث]] عمومیّت دارد و همۀ آن [[ائمّه]] و پیشوایانی که سیرۀ این [[ائمه]]{{عم}} راشدین را داشته باشند شامل می‌شود. اگر چنین حدیثی از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} صادر شده باشد، این جملۀ [[زیارت جامعه]] می‌تواند ناظر به آن بوده و شارح آن قرار گیرد. [[رسول خدا]]{{صل}} در این [[روایت]] نام نبرده است که [[خلفا]] و ائمّۀ راشدین پس از او کیانند که [[مردم]] [[مأمور]] به [[اقتدا]] به [[سیره]] و روش آنان هستند. در این جملۀ زیارت جامعه، دهمین [[وصیّ]] پیامبر اکرم{{صل}} می‌گوید: {{متن حدیث|اَشهد انکم الائمه الراشدون}}، شما هستید ائمّه [[راشد]]، آن ائمّه راشدی که رسول خدا{{صل}} [[خلق]] را ارجاع به [[پیروی]] آنان داده است. امّا سخنی که ابن‌اثیر در شرح حدیث آورده، بر فرض از همۀ اشکالاتش صرف نظر کنیم، قابل [[پذیرفتن]] نیست؛ زیرا مورّخین آورده‌اند که وقتی [[عبدالرحمن بن عوف]] بعد از [[مرگ عمر]] در شورای شش نفری به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} پیشنهاد کرد که مردم با حضرتش [[بیعت]] کنند مشروط بر این که به [[کتاب خدا]] و [[سنّت پیامبر]] و سیرۀ [[شیخین]] عمل کند، حضرت نپذیرفت و فرمود: کتاب خدا و [[سنّت]] رسول خدا و [[اجتهاد]] و [[رأی]] خودم.<ref>الامام علی ۱ / ۲۷۲ (عبدالفتاح عبدالمقصود).</ref> از این جریان که نوع مورّخین خاصّه و عامّه آورده‌اند، استفاده می‌شود که اگر علی{{ع}} خلیفۀ راشد است [[ابوبکر]] و [[عمر]] خلیفۀ [[راشد]] نیستند و اگر آنان [[خلفای راشدین]] هستند علی{{ع}} خلیفۀ راشد نیست. [[قضاوت]] با خود شماست. بنابراین باید مقصود از خلفای راشدین جمعی باشند که [[سیره]] و روش هر کدام از آنان مورد [[رضا]] و امضای همۀ آنان باشد، و چنین جمعی جز این [[خاندان]] نیستند. مضاف بر این، آنچه در معنای [[رشد]] و راشد آوردیم به عنوان [[امام]] و [[پیشوا]] و [[ائمّه]] و [[پیشوایان]]، جز در این [[دودمان]] یافت نمی‌شود؛ اینانند پیشوایانی که بر طریق [[حق]] ثابت و پابرجا بوده و تصلّب و [[استحکام]] در آن دارند»<ref>ر.ک: [[سید م‍ج‍ت‍ب‍ی‌ ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌|ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌، سید م‍ج‍ت‍ب‍ی‌]]، [[جامعه در حرم (کتاب)|جامعه در حرم]]؛ ص۲۷۹.</ref>.
}}
}}
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
خط ۳۹: خط ۳۹:
| پاسخ = آقای'''[[سید مجتبی حسینی]]''' در کتاب ''«[[مقامات اولیاء ج۱ (کتاب)|مقامات اولیاء]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
| پاسخ = آقای'''[[سید مجتبی حسینی]]''' در کتاب ''«[[مقامات اولیاء ج۱ (کتاب)|مقامات اولیاء]]»'' در این‌باره گفته‌ است:


«{{عربی|"وَ أَشْهَدُ أَنَّكُمُ الْأَئِمَّةُ الرَّاشِدُونَ الْمَهْدِيُّونَ الْمَعْصُومُونَ"}}<ref>«و شهادت می‌دهم که شما امامان، كمال بخشیده، هدایت شده، معصومید».</ref>
«{{متن حدیث|وَ أَشْهَدُ أَنَّكُمُ الْأَئِمَّةُ الرَّاشِدُونَ الْمَهْدِيُّونَ الْمَعْصُومُونَ}}<ref>«و شهادت می‌دهم که شما امامان، كمال بخشیده، هدایت شده، معصومید».</ref>.


'''القای [[روح]]:''' [[زائر]] در حوزه {{عربی|محال معرفة الله}} قرار می‌گیرد، [[شهادت]] می‌دهد که [[ائمه]]{{عم}}، به [[رشد]] رسیده، [[هدایت]] شده و [[معصوم]] هستند.
'''القای [[روح]]:''' [[زائر]] در حوزه {{متن حدیث|محال معرفة الله}} قرار می‌گیرد، [[شهادت]] می‌دهد که [[ائمه]]{{عم}}، به [[رشد]] رسیده، [[هدایت]] شده و [[معصوم]] هستند.


'''ثبوت و [[اثبات عصمت]]:''' [[عصمت]]، به [[معنای معصوم]] بودن و مصون بودن از [[گناه]]، [[خطا]] و [[اشتباه]] است. ما معتقدیم که [[انبیا]] و ائمه{{عم}} معصوم هستند؛ یعنی از گناه و خطا عصمت دارند. به قول [[اهل]] فن، در این مسئله نکاتی در [[مقام ثبوت]] و نکاتی در [[مقام اثبات]] است. در مقام ثبوت لازم است بیان شود انبیا یا ائمه{{عم}} چگونه و چرا معصومند؟ (چرای ثبوتی، نه چرای اثباتی)<ref>پرسش از ساز و کار، به مقام ثبوت دلالت دارد و پرسش از دلیل عصمت معصومین، به مقام اثبات مرتبط است؛ در واقع مقام ثبوت ناظر به علل و مقام اثبات ناظر به ادله است.</ref> یک [[دلیل عصمت]] ایشان، این است که [[پیشوای مردم]] هستند. در مقام اثبات، چنین نیست که [[خداوند]] کسی را که [[خطاکار]] است، [[پیشوا]] قرار دهد و از [[مردم]] بخواهد که از او [[تبعیت]] کنند. دلیل مهم دیگر در مقام اثبات این است که [[پیامبران]] و ائمه{{عم}} در اخذ [[دستورات]] و هدایت‌های آسمانی و انتقال آن به مردم در (گفتار و [[کردار]]) دارای دو مقامند: ۱. [[مقام تلقی]]، ۲. [[مقام]] ارائه.  
'''ثبوت و [[اثبات عصمت]]:''' [[عصمت]]، به [[معنای معصوم]] بودن و مصون بودن از [[گناه]]، [[خطا]] و [[اشتباه]] است. ما معتقدیم که [[انبیا]] و ائمه{{عم}} معصوم هستند؛ یعنی از گناه و خطا عصمت دارند. به قول [[اهل]] فن، در این مسئله نکاتی در [[مقام ثبوت]] و نکاتی در [[مقام اثبات]] است. در مقام ثبوت لازم است بیان شود انبیا یا ائمه{{عم}} چگونه و چرا معصومند؟ (چرای ثبوتی، نه چرای اثباتی)<ref>پرسش از ساز و کار، به مقام ثبوت دلالت دارد و پرسش از دلیل عصمت معصومین، به مقام اثبات مرتبط است؛ در واقع مقام ثبوت ناظر به علل و مقام اثبات ناظر به ادله است.</ref> یک [[دلیل عصمت]] ایشان، این است که [[پیشوای مردم]] هستند. در مقام اثبات، چنین نیست که [[خداوند]] کسی را که [[خطاکار]] است، [[پیشوا]] قرار دهد و از [[مردم]] بخواهد که از او [[تبعیت]] کنند. دلیل مهم دیگر در مقام اثبات این است که [[پیامبران]] و ائمه{{عم}} در اخذ [[دستورات]] و هدایت‌های آسمانی و انتقال آن به مردم در (گفتار و [[کردار]]) دارای دو مقامند: ۱. [[مقام تلقی]]، ۲. مقام ارائه.  


[[دلایل]] دسته اول که به طور خلاصه ذکر شد، ناظر به مقام ارائه است؛ یعنی اگر آنها در ارائه [[شریعت]] و [[صراط مستقیم]]، خطا کنند، مردم به خاطر تبعیت از آنها به خطا می‌افتند و این، [[نقض غرض]] است،؛ چراکه آنها موظف به [[هدایت مردم]] بوده‌اند. اما یکی از مهم‌ترین [[ادله]] [[ضرورت عصمت انبیا]] و ائمه{{عم}}، عصمت ایشان در مقام تلقی است؛ یعنی آنان باید گیرنده و دریافت‌کننده هدایت و رهنمود آسمانی باشند. در این [[شأن]]، ایشان مستقل از اینکه پیشوای مردم هستند، باید معصوم باشند. اساساً [[تحمل]] بار [[پیام الهی]] (محتوا، عمل و [[تبلیغ]] آن) شرایطی می‌طلبد. با [[گناه]] نمی‌توان این بار را [[تحمل]] و دریافت کرد. گناه مثل موریانه‌ای که یک ستون چوبی را می‌خورد و پوک می‌کند و آن را در تحمل بار [[ناتوان]] می‌سازد، [[انسان]] را از درون [[ضعیف]] می‌کند. [[انبیا]] و [[معصومین]]{{عم}} نه تنها نباید گناه کنند، بلکه باید برای تقویت خود بیش از [[مردم]] عادی [[اعمال عبادی]] داشته باشند. به‌طور مثال [[نماز شب]] که برای دیگران [[مستحب]] است، بر [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[واجب]] بود. از این جهت [[خداوند]] به [[پیامبر خاتم]]{{صل}} فرمود: {{متن قرآن|إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلا ثَقِيلا}}<ref>سوره مزمل، آیه ۵.</ref> ما می‌خواهیم گفتار سنگینی بر تو [[القا]] کنیم. برای [[آمادگی]] ایشان جهت تحمل چنین باری، [[خدا]] در آغاز [[سوره مزمل]] به ایشان دستور [[عبادت]] و نیایش‌های شبانه می‌دهد و صریحاً اشاره می‌فرماید: {{متن قرآن|إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْءًا وَأَقْوَمُ قِيلا}}<ref>سوره مزمل، آیه ۶.</ref> [[نیایش]] و عمل شبانه گام‌ها و گفتار تو را محکم می‌کند. بنابراین، به این جهت که [[اولیا]] بتوانند در [[مقام تلقی]] هم [[شأن]] خود را [[حفظ]] کنند، باید [[معصوم]] باشند. [[امام]] یا [[نبی]] نمی‌تواند [[گناهکار]] باشد،؛ چراکه {{متن قرآن|...لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>... [[عهد]] من به ظالمين نمی‌رسد.
[[دلایل]] دسته اول که به طور خلاصه ذکر شد، ناظر به مقام ارائه است؛ یعنی اگر آنها در ارائه [[شریعت]] و [[صراط مستقیم]]، خطا کنند، مردم به خاطر تبعیت از آنها به خطا می‌افتند و این، [[نقض غرض]] است،؛ چراکه آنها موظف به [[هدایت مردم]] بوده‌اند. اما یکی از مهم‌ترین [[ادله]] [[ضرورت عصمت انبیا]] و ائمه{{عم}}، عصمت ایشان در مقام تلقی است؛ یعنی آنان باید گیرنده و دریافت‌کننده هدایت و رهنمود آسمانی باشند. در این [[شأن]]، ایشان مستقل از اینکه پیشوای مردم هستند، باید معصوم باشند. اساساً [[تحمل]] بار [[پیام الهی]] (محتوا، عمل و [[تبلیغ]] آن) شرایطی می‌طلبد. با [[گناه]] نمی‌توان این بار را [[تحمل]] و دریافت کرد. گناه مثل موریانه‌ای که یک ستون چوبی را می‌خورد و پوک می‌کند و آن را در تحمل بار [[ناتوان]] می‌سازد، [[انسان]] را از درون [[ضعیف]] می‌کند. [[انبیا]] و [[معصومین]]{{عم}} نه تنها نباید گناه کنند، بلکه باید برای تقویت خود بیش از [[مردم]] عادی [[اعمال عبادی]] داشته باشند. به‌طور مثال [[نماز شب]] که برای دیگران [[مستحب]] است، بر [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[واجب]] بود. از این جهت [[خداوند]] به [[پیامبر خاتم]]{{صل}} فرمود: {{متن قرآن|إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلا ثَقِيلا}}<ref>سوره مزمل، آیه ۵.</ref> ما می‌خواهیم گفتار سنگینی بر تو [[القا]] کنیم. برای [[آمادگی]] ایشان جهت تحمل چنین باری، [[خدا]] در آغاز [[سوره مزمل]] به ایشان دستور [[عبادت]] و نیایش‌های شبانه می‌دهد و صریحاً اشاره می‌فرماید: {{متن قرآن|إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْءًا وَأَقْوَمُ قِيلا}}<ref>سوره مزمل، آیه ۶.</ref> [[نیایش]] و عمل شبانه گام‌ها و گفتار تو را محکم می‌کند. بنابراین، به این جهت که [[اولیا]] بتوانند در [[مقام تلقی]] هم [[شأن]] خود را [[حفظ]] کنند، باید [[معصوم]] باشند. [[امام]] یا [[نبی]] نمی‌تواند [[گناهکار]] باشد،؛ چراکه {{متن قرآن|...لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>... [[عهد]] من به ظالمين نمی‌رسد.


'''[[علل عصمت]]:''' [[عصمت]] چند علت دارد. یکی از علل و زمینه‌های عصمت، [[علم]] است. میخی در [[اختیار]] داشته باشد، حاضر نیست آن را در پریز برق فرو کند. کسی مانع انجام این کار نشده است، نیرویی [[غیبی]] او را از این کار باز نداشته است، جبری در کار نیست، بلکه علم او به عواقب این کار، عامل [[پرهیز]] او از این عمل می‌شود. [[ائمه]]{{عم}} هم می‌دانند گناه چه عواقب و ماهیتی دارد، پس گناه نمی‌کنند. هر عمل یک [[حقیقت]] [[اخروی]] و یک ظاهر [[دنیوی]] دارد. ماهیت عمل، در [[دنیا]] پنهان است و در [[قیامت]] بر ما مکشوف می‌شود. ائمه{{عم}} به ماهیت [[گناهان]] علم دارند، پس حتی [[گرایش]] و میل به انجام آن ندارند و حتی اگر مجبورشان هم کنند، سراغ [[گناه]] نمی‌روند؛<ref>البته آنچه در جبر پیش می‌آید، دیگر گناه نیست.</ref> یعنی در واقع [[علم]] به ماهیت گناه، سبب مصونیت ایشان از [[ارتکاب گناه]] شده است. [[روز قیامت]] برای [[اعمال]] [[خیر و شر]]، دو [[جزا]] به [[انسان]] می‌دهند. یکی [[پاداش]] یا [[عقاب]] و دیگری [[باطن]] خود عمل است. {{متن قرآن|فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ}}<ref>سوره زلزله، آیه ۷.</ref> [[آیه شریفه]] نمی‌فرماید [[جزای عمل]] را می‌بیند، بلکه می‌فرماید خود عمل را می‌بیند. هر کس در گروی آن چیزی است که خود به دست آورده است؛ {{متن قرآن|كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ}}<ref>سوره مدثر، آیه ۳۸.</ref> جزای انسان، همان چیزی است که آورده است. پس دلیل [[عصمت انبیا]] و [[ائمه]]{{عم}}، علم آنان به ماهیت [[واقعی]] عمل است. ایشان [[نماز]] می‌خوانند، چون واقعاً نماز را [[دوست]] دارند. [[روزه]] می‌گیرند، چون حقیقتاً ماهیت روزه را می‌دانند. ماهیت گناه را هم می‌دانند و مرتکب آن نمی‌شوند و [[خطا]] نمی‌کنند.
'''[[علل عصمت]]:''' [[عصمت]] چند علت دارد. یکی از علل و زمینه‌های عصمت، [[علم]] است. میخی در [[اختیار]] داشته باشد، حاضر نیست آن را در پریز برق فرو کند. کسی مانع انجام این کار نشده است، نیرویی [[غیبی]] او را از این کار باز نداشته است، جبری در کار نیست، بلکه علم او به عواقب این کار، عامل پرهیز او از این عمل می‌شود. [[ائمه]]{{عم}} هم می‌دانند گناه چه عواقب و ماهیتی دارد، پس گناه نمی‌کنند. هر عمل یک [[حقیقت]] [[اخروی]] و یک ظاهر [[دنیوی]] دارد. ماهیت عمل، در [[دنیا]] پنهان است و در [[قیامت]] بر ما مکشوف می‌شود. ائمه{{عم}} به ماهیت [[گناهان]] علم دارند، پس حتی [[گرایش]] و میل به انجام آن ندارند و حتی اگر مجبورشان هم کنند، سراغ [[گناه]] نمی‌روند؛<ref>البته آنچه در جبر پیش می‌آید، دیگر گناه نیست.</ref> یعنی در واقع [[علم]] به ماهیت گناه، سبب مصونیت ایشان از [[ارتکاب گناه]] شده است. [[روز قیامت]] برای [[اعمال]] [[خیر و شر]]، دو [[جزا]] به [[انسان]] می‌دهند. یکی [[پاداش]] یا [[عقاب]] و دیگری [[باطن]] خود عمل است. {{متن قرآن|فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ}}<ref>سوره زلزله، آیه ۷.</ref> [[آیه شریفه]] نمی‌فرماید [[جزای عمل]] را می‌بیند، بلکه می‌فرماید خود عمل را می‌بیند. هر کس در گروی آن چیزی است که خود به دست آورده است؛ {{متن قرآن|كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ}}<ref>سوره مدثر، آیه ۳۸.</ref> جزای انسان، همان چیزی است که آورده است. پس دلیل [[عصمت انبیا]] و [[ائمه]]{{عم}}، علم آنان به ماهیت [[واقعی]] عمل است. ایشان [[نماز]] می‌خوانند، چون واقعاً نماز را [[دوست]] دارند. [[روزه]] می‌گیرند، چون حقیقتاً ماهیت روزه را می‌دانند. ماهیت گناه را هم می‌دانند و مرتکب آن نمی‌شوند و [[خطا]] نمی‌کنند.


'''کانون [[محبت]]:''' مطلب مهم‌تری در عصمت انبیا و ائمه{{عم}} وجود دارد. گاهی اوقات انسان ماهیت بد عملی را می‌داند، ولی [[وسوسه]] می‌شود. به انجام عمل [[شر]] [[گرایش]] دارد، اما چون می‌داند [[مضر]] است، انجام نمی‌دهد. [[انبیا]] و ائمه{{عم}} حتی علاقه و گرایش به انجام گناه هم ندارند. کانون همه [[گرایش‌ها]]، در [[قلب]] است. وقتی [[خداوند]] خواست انبیا و ائمه{{عم}} را بفرستد، قلبشان را از محبت خود پر کرد. وقتی که قلب از محبت پر شود، [[انسان]] دگرگون می‌شود. [[خدا]] به [[موسی]]{{ع}} می‌فرماید: {{متن قرآن|...وَأَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِّنِّي}}<ref>سوره طه، آیه ۳۹.</ref> محبت خود را در [[دل]] تو انداختم. دلی که از محبت او پر شود، به سمت [[محبوب]] می‌رود. [[عصمت ائمه]]{{عم}} به این دلیل است که آنان از [[محبت خدا]] پرشده‌اند. قلب آنان ظرف [[مشیت]] خداست؛ لذا گناه یا [[ترک اولی]] نمی‌کنند. {{عربی|"قُلُوبُنَا أَوْعِيَةٌ لِمَشِيَّةِ اَللَّهِ"}}<ref>بحارالانوار، ج ۳۶، ص۲۳۲.</ref> یکی دیگر از علت‌های عصمت انبیا{{عم}}، [[عنایت الهی]] است. در بحث [[عصمت]] [[معصومین]]{{عم}}، توجه نکردن به [[امداد الهی]]، مساوی نفهمیدن کل مطلب است. از دیگر عوامل عدم همگونی نگاه با شاکله وجودی ایشان، این است که [[شخصیت]] هرچه بالاتر و متعالی‌تر باشد، به‌طور طبیعی از پستی‌ها دور است. اینها مسائلی است که اگر به آن توجه بشود و کسی در خود پیاده کند، به همان [[میزان]] نسبت به [[گناه]] مصونیت و معصومیت پیدا می‌کند.<ref>البته مصونیت از خطا و اشتباه که درجات آن در انبيا{{عم}} متفاوت است و بیشتر به جنبه علم و عنایت الهی مربوط می‌شود.</ref>
'''کانون [[محبت]]:''' مطلب مهم‌تری در عصمت انبیا و ائمه{{عم}} وجود دارد. گاهی اوقات انسان ماهیت بد عملی را می‌داند، ولی [[وسوسه]] می‌شود. به انجام عمل [[شر]] [[گرایش]] دارد، اما چون می‌داند [[مضر]] است، انجام نمی‌دهد. [[انبیا]] و ائمه{{عم}} حتی علاقه و گرایش به انجام گناه هم ندارند. کانون همه [[گرایش‌ها]]، در [[قلب]] است. وقتی [[خداوند]] خواست انبیا و ائمه{{عم}} را بفرستد، قلبشان را از محبت خود پر کرد. وقتی که قلب از محبت پر شود، [[انسان]] دگرگون می‌شود. [[خدا]] به [[موسی]]{{ع}} می‌فرماید: {{متن قرآن|...وَأَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِّنِّي}}<ref>سوره طه، آیه ۳۹.</ref> محبت خود را در [[دل]] تو انداختم. دلی که از محبت او پر شود، به سمت محبوب می‌رود. [[عصمت ائمه]]{{عم}} به این دلیل است که آنان از [[محبت خدا]] پرشده‌اند. قلب آنان ظرف [[مشیت]] خداست؛ لذا گناه یا [[ترک اولی]] نمی‌کنند. {{متن حدیث|قُلُوبُنَا أَوْعِيَةٌ لِمَشِيَّةِ اَللَّهِ}}<ref>بحارالانوار، ج ۳۶، ص۲۳۲.</ref> یکی دیگر از علت‌های عصمت انبیا{{عم}}، [[عنایت الهی]] است. در بحث [[عصمت]] [[معصومین]]{{عم}}، توجه نکردن به [[امداد الهی]]، مساوی نفهمیدن کل مطلب است. از دیگر عوامل عدم همگونی نگاه با شاکله وجودی ایشان، این است که [[شخصیت]] هرچه بالاتر و متعالی‌تر باشد، به‌طور طبیعی از پستی‌ها دور است. اینها مسائلی است که اگر به آن توجه بشود و کسی در خود پیاده کند، به همان [[میزان]] نسبت به [[گناه]] مصونیت و معصومیت پیدا می‌کند.<ref>البته مصونیت از خطا و اشتباه که درجات آن در انبيا{{عم}} متفاوت است و بیشتر به جنبه علم و عنایت الهی مربوط می‌شود.</ref>


'''[[استغفار]] [[معصوم]]:''' عبارت {{عربی|حسنات الابرار سيئات المقربين}} از سخنانی است که فقط ظاهرش زیباست، ولی بسیار بی‌محتواست چیزی که برای [[مقرب]] [[سیئه]] است، بالاخره سيئه است و [[ائمه]]{{عم}} سيئه ندارند. اما در [[قرآن]] در ارتباط با [[پیامبر اکرم]]{{صل}} آمده است: {{متن قرآن|...وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ}}<ref>سوره غافر، آیه ۵۵.</ref> "[[ذنب]]" با "سيئه" فرق می‌کند. سیئه، خودش نمره منفی خطاست. عمل خطایی که از [[انسان]] سر می‌زند، سیئه است. [[ذنب]]، دنباله و پیامد کارهاست. پیامد نامطلوب یک کار را ذنب می‌گویند. هنگامی که [[پیامبر]]{{صل}} برای [[فتح مکه]] از [[مدینه]] حرکت کردند، ممکن بود اسب یکی از آن [[سپاه]] ده هزار نفری که همراه ایشان بودند، از گوشه مزرعه‌ای رد شده باشد. اگر پیامبر{{صل}} می‌فرمودند: از مزرعه [[مردم]] عبور کنید، سیئه بود، ولی پیامبر{{صل}} فرمودند: برای فتح مکه می‌رویم، اما به هر حال پیامد [[دستور پیامبر]]{{صل}} این بوده است که گوشه‌ای از مزرعه کسی آسیب ببیند. به این ذنب می‌گویند؛ بنابراین [[خدا]] می‌فرماید: {{متن قرآن|إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا * لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا}}<ref>سوره فتح، آیات ۲-۱.</ref> جمله {{عربی|حسنات الابرار سيئات المقربين}} فقط یک عبارت [[عربی]] است و هیچ [[سندیت]] دیگری ندارد. سیئه، در هر لباسی سیئه است. این جمله، از آن سخنانی است که فقط برای چند دقیقه [[تاریخ]] [[مصرف]] دارد و بیشتر [[ارزش]] ندارد. [[استغفار]] [[اهل بیت]]{{عم}} گاهی برای ذنب بوده است. به عنوان مثال، کسی در حال گذر از جایی است، از طرفی می‌بیند کسی در حال [[غرق]] شدن است و از طرف دیگر پیرزنی را می‌بیند که به کمک احتیاج دارد. آن شخص اگر [[ناجی]] غریق باشد، غریق را [[نجات]] می‌دهد، اما کمکی که باید به پیرزن می‌کرد از او فوت شده است. به همین دلیل [[استغفار]] می‌کند و از [[خدا]] م‌خواهد که ترک این عمل را بر او ببخشد. در بعضی عبارات، یا تعبير "[[ترک اولی]]" در موارد دیگری آمده است. به هر حال آن را که شایسته‌تر است، باید انجام داد، اما در جایی، [[انسان]] بین چند کار می‌ماند و بالاخره یک کار انجام نمی‌شود. [[توبه]] و استغفار، برای عملی است که [[زمین]] مانده و انجام نشده است. [[استغفار]] یعنی جبران کردن و خلأ را پر کردن. [[عفو]] یک معنا و استغفار معنای دیگری دارد. {{متن قرآن|...وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ}}<ref>سوره غافر، آیه ۵۵.</ref> یعنی [[طلب]] جبران پیامد بعضی کارها. [[قرآن]] در هیچ جا به سیئه‌ای از [[پیامبر]]{{صل}} اشاره ندارد. بعضی می‌گویند [[استغفار ائمه]]{{عم}} و [[توبه]] آنان، برای [[آموزش]] دیگران است. تمام ماجرا این نیست. وقتی امیرالمؤمنين{{ع}} در نیمه‌های شب در [[خلوت]]، از [[خوف]] خدا [[گریه]] می‌کردند، برای آموزش دیگران نبوده است، بلکه [[خداوند]]، [[زبان]] توبه و استغفار مذنبین را [[دوست]] دارد. در این زمینه [[روایات]] فراوانی داریم؛ لذا عرض می‌کند: {{عربی|"أَذِقْنِي بَرْدَ عَفْوِكَ وَ مَغْفِرَتِكَ وَ حَلاَوَةَ رَحْمَتِكَ"}}<ref>مصباح کفعمى، ص۲۰.</ref> [[ائمه]]{{عم}} می‌خواهند از راه استغفار با خدا حرف بزنند، اما یکی از [[دلایل]] استغفار ایشان، استغفار از [[گناه]] [[مؤمنین]] است،؛ چراکه [[شیعه]] منسوب به [[اهل‌بیت]]{{عم}} است. در اشتقاق کبیر، شیعه از «شعاع» می‌آید. [[روایت]] هم هست که [[شیعیان]]، شعاع ما و از ما هستند. {{عربی|"شِيعَتُنَا جُزْءٌ مِنَّا، خُلِقُوا مِنْ فَضْلِ طِينَتِنَا"}}<ref>امالی طوسی، ص۲۹۹.</ref> لذا، ایشان برای [[گناهان]] ما استغفار می‌کنند،؛ چراکه به هر حال ما از ایشان هستیم. آبروی ائمه{{عم}} برایشان مهم است. به همین دلیل فرموده‌اند: {{عربی|"مَعَاشِرَ اَلشِّيعَةِ كُونُوا لَنَا زَيْناً وَ لاَ تَكُونُوا عَلَيْنَا شَيْناً"}}<ref>امالی صدوق، ص۴۰۰.</ref> ای [[شیعیان]]! مایه [[زینت]] ما باشید، مایه [[ننگ]] ما نباشید. در [[روایت]] آمده است آنجا که [[خدا]] فرمود: {{متن قرآن|لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ...}}<ref>سوره فتح، آیه ۲.</ref> به این معناست که بخشی از [[استغفار]] [[اهل‌بیت]]{{عم}}، مربوط به آن گناهانی است که شیعیان مرتکب می‌شوند. اگر کسی در انتهای یک [[اتاق]]، یک تکه پارچه خاکی را بتکاند، گرد و غبارش روی [[لباس]] دیگران هم می‌نشیند. دیگران کاری نکرده‌اند، ولی باید لباسشان را بتکانند. اگر در گوشه [[شهر]] کسی گناهی کند، گرد و غبار [[گناه]] روی همه می‌نشیند، اما [[مردم]] به خاطر کدورت و ثقلی که دارند، گرد و غبار را [[درک]] نمی‌کنند، ولی [[روح]] [[لطيف]] [[امام]] آن را [[حس]] می‌کند. ایشان نیمه‌شب در [[خانه خدا]] [[استغفار]] می‌کنند. [[طلب]] [[پاک]] شدن ایشان [[واقعی]] است، اما این کدورت را [[گناهان]] ما برای ایشان ایجاد کرده است. در [[زمان امیرالمؤمنین]]{{ع}} وقتی در گوشه‌ای از [[جامعه مسلمین]] خطایی صورت می‌گرفت، اميرالمؤمنین{{ع}} از شدت [[ناراحتی]] می‌فرمودند: اگر کسی به خاطر این [[خطا]] بمیرد، ملامتش نمی‌کنم» <ref>[[سید مجتبی حسینی|حسینی، سید مجتبی]]، [[مقامات اولیاء ج۱ (کتاب)|مقامات اولیاء]]؛ ج۱ ص: ۲۹۱ تا ۲۹۷.</ref>.
'''[[استغفار]] [[معصوم]]:''' عبارت {{عربی|حسنات الابرار سيئات المقربين}} از سخنانی است که فقط ظاهرش زیباست، ولی بسیار بی‌محتواست چیزی که برای [[مقرب]] [[سیئه]] است، بالاخره سيئه است و [[ائمه]]{{عم}} سيئه ندارند. اما در [[قرآن]] در ارتباط با [[پیامبر اکرم]]{{صل}} آمده است: {{متن قرآن|...وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ}}<ref>سوره غافر، آیه ۵۵.</ref> "[[ذنب]]" با "سيئه" فرق می‌کند. سیئه، خودش نمره منفی خطاست. عمل خطایی که از [[انسان]] سر می‌زند، سیئه است. [[ذنب]]، دنباله و پیامد کارهاست. پیامد نامطلوب یک کار را ذنب می‌گویند. هنگامی که [[پیامبر]]{{صل}} برای [[فتح مکه]] از [[مدینه]] حرکت کردند، ممکن بود اسب یکی از آن [[سپاه]] ده هزار نفری که همراه ایشان بودند، از گوشه مزرعه‌ای رد شده باشد. اگر پیامبر{{صل}} می‌فرمودند: از مزرعه [[مردم]] عبور کنید، سیئه بود، ولی پیامبر{{صل}} فرمودند: برای فتح مکه می‌رویم، اما به هر حال پیامد [[دستور پیامبر]]{{صل}} این بوده است که گوشه‌ای از مزرعه کسی آسیب ببیند. به این ذنب می‌گویند؛ بنابراین [[خدا]] می‌فرماید: {{متن قرآن|إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا * لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا}}<ref>سوره فتح، آیات ۲-۱.</ref> جمله {{عربی|حسنات الابرار سيئات المقربين}} فقط یک عبارت عربی است و هیچ [[سندیت]] دیگری ندارد. سیئه، در هر لباسی سیئه است. این جمله، از آن سخنانی است که فقط برای چند دقیقه [[تاریخ]] [[مصرف]] دارد و بیشتر [[ارزش]] ندارد. [[استغفار]] [[اهل بیت]]{{عم}} گاهی برای ذنب بوده است. به عنوان مثال، کسی در حال گذر از جایی است، از طرفی می‌بیند کسی در حال [[غرق]] شدن است و از طرف دیگر پیرزنی را می‌بیند که به کمک احتیاج دارد. آن شخص اگر [[ناجی]] غریق باشد، غریق را [[نجات]] می‌دهد، اما کمکی که باید به پیرزن می‌کرد از او فوت شده است. به همین دلیل [[استغفار]] می‌کند و از [[خدا]] م‌خواهد که ترک این عمل را بر او ببخشد. در بعضی عبارات، یا تعبير "[[ترک اولی]]" در موارد دیگری آمده است. به هر حال آن را که شایسته‌تر است، باید انجام داد، اما در جایی، [[انسان]] بین چند کار می‌ماند و بالاخره یک کار انجام نمی‌شود. [[توبه]] و استغفار، برای عملی است که [[زمین]] مانده و انجام نشده است. [[استغفار]] یعنی جبران کردن و خلأ را پر کردن. [[عفو]] یک معنا و استغفار معنای دیگری دارد. {{متن قرآن|...وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ}}<ref>سوره غافر، آیه ۵۵.</ref> یعنی [[طلب]] جبران پیامد بعضی کارها. [[قرآن]] در هیچ جا به سیئه‌ای از [[پیامبر]]{{صل}} اشاره ندارد. بعضی می‌گویند [[استغفار ائمه]]{{عم}} و [[توبه]] آنان، برای [[آموزش]] دیگران است. تمام ماجرا این نیست. وقتی امیرالمؤمنين{{ع}} در نیمه‌های شب در [[خلوت]]، از [[خوف]] خدا [[گریه]] می‌کردند، برای آموزش دیگران نبوده است، بلکه [[خداوند]]، [[زبان]] توبه و استغفار مذنبین را [[دوست]] دارد. در این زمینه [[روایات]] فراوانی داریم؛ لذا عرض می‌کند: {{متن حدیث|أَذِقْنِي بَرْدَ عَفْوِكَ وَ مَغْفِرَتِكَ وَ حَلاَوَةَ رَحْمَتِكَ}}<ref>مصباح کفعمى، ص۲۰.</ref> [[ائمه]]{{عم}} می‌خواهند از راه استغفار با خدا حرف بزنند، اما یکی از [[دلایل]] استغفار ایشان، استغفار از [[گناه]] [[مؤمنین]] است،؛ چراکه [[شیعه]] منسوب به [[اهل‌بیت]]{{عم}} است. در اشتقاق کبیر، شیعه از «شعاع» می‌آید. [[روایت]] هم هست که [[شیعیان]]، شعاع ما و از ما هستند. {{متن حدیث|شِيعَتُنَا جُزْءٌ مِنَّا، خُلِقُوا مِنْ فَضْلِ طِينَتِنَا}}<ref>امالی طوسی، ص۲۹۹.</ref> لذا، ایشان برای [[گناهان]] ما استغفار می‌کنند،؛ چراکه به هر حال ما از ایشان هستیم. آبروی ائمه{{عم}} برایشان مهم است. به همین دلیل فرموده‌اند: {{متن حدیث|مَعَاشِرَ اَلشِّيعَةِ كُونُوا لَنَا زَيْناً وَ لاَ تَكُونُوا عَلَيْنَا شَيْناً}}<ref>امالی صدوق، ص۴۰۰.</ref> ای [[شیعیان]]! مایه [[زینت]] ما باشید، مایه [[ننگ]] ما نباشید. در [[روایت]] آمده است آنجا که [[خدا]] فرمود: {{متن قرآن|لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ...}}<ref>سوره فتح، آیه ۲.</ref> به این معناست که بخشی از [[استغفار]] [[اهل‌بیت]]{{عم}}، مربوط به آن گناهانی است که شیعیان مرتکب می‌شوند. اگر کسی در انتهای یک [[اتاق]]، یک تکه پارچه خاکی را بتکاند، گرد و غبارش روی [[لباس]] دیگران هم می‌نشیند. دیگران کاری نکرده‌اند، ولی باید لباسشان را بتکانند. اگر در گوشه [[شهر]] کسی گناهی کند، گرد و غبار [[گناه]] روی همه می‌نشیند، اما [[مردم]] به خاطر کدورت و ثقلی که دارند، گرد و غبار را [[درک]] نمی‌کنند، ولی [[روح]] [[لطيف]] [[امام]] آن را [[حس]] می‌کند. ایشان نیمه‌شب در [[خانه خدا]] [[استغفار]] می‌کنند. [[طلب]] [[پاک]] شدن ایشان [[واقعی]] است، اما این کدورت را [[گناهان]] ما برای ایشان ایجاد کرده است. در [[زمان امیرالمؤمنین]]{{ع}} وقتی در گوشه‌ای از [[جامعه مسلمین]] خطایی صورت می‌گرفت، اميرالمؤمنین{{ع}} از شدت [[ناراحتی]] می‌فرمودند: اگر کسی به خاطر این [[خطا]] بمیرد، ملامتش نمی‌کنم»<ref>[[سید مجتبی حسینی|حسینی، سید مجتبی]]، [[مقامات اولیاء ج۱ (کتاب)|مقامات اولیاء ج۱]]؛ ص۲۹۱ تا ۲۹۷.</ref>.
}}
}}


۱۱۵٬۳۲۶

ویرایش