فلسفه بعثت: تفاوت میان نسخهها
←فلسفه اجتماعی بعثت
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۷۴: | خط ۷۴: | ||
== [[فلسفه]] [[اجتماعی]] [[بعثت]] == | == [[فلسفه]] [[اجتماعی]] [[بعثت]] == | ||
=== [[برقراری عدالت]] [[اجتماعی]] === | |||
از دیدگاه [[قرآن کریم]] یکی از [[اهداف پیامبران]] این است که هنگام [[اختلاف]] - که [[جامعه انسانی]] گریزی از آن ندارد<ref>ر.ک: المیزان، ج۲، ص۱۲۰ - ۱۱۸.</ref> - میان مردم [[داوری]] کنند<ref>از دیدگاه علامه طباطبایی، مناسبتر آن است که مقصود از «میزان» را دین الهی بدانیم (ر.ک: المیزان، ج۱۹، ص۱۷۲ - ۱۷۱).</ref> و [[قسط]] و [[عدالت]] را برقرار سازند: {{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ}}<ref>«ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری میکند؛ بیگمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵.</ref>. | |||
پیامبران به [[موعظه]] و [[نظارت]] بسنده نمیکردند، بلکه اگر توان مییافتند، خود دست به [[تشکیل حکومت]] میزدند. این نکته- به ویژه درباره [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} به [[گواهی]] [[تاریخ]] تردیدناپذیر است. ژان ژاک روسو (۱۷۷۸ - ۱۷۱۲م)، نظریهپرداز پرآوازه جهان [[سیاست]]، با اشاره به [[اندیشه]] جدایی [[دین]] و [[دولت]] در [[جهان مسیحیت]] میگوید: [[حضرت محمد]] در این باره به [[راستی]] نظرات دقیقی داشت و [[نظام سیاسی]] [[استوار]] و پا برجایی را پیریزی نمود که این [[نظام]] پیوسته در پرتو [[حکومت]] جانشینانش استمرار داشت. در این [[نظام]] فقط یک [[حکومت]] برقرار بود که همه امور [[اجتماع]] را [[سرپرستی]] مینمود. اما چون [[عرب]] به [[رشد]] و شکوفایی رسید، ظاهراً به [[فرهنگ]] و [[تمدن بشری]] دست یافت، ولی در [[حقیقت]] به موجودی... بیتحرک تبدیل شد؛ نژاد بربر بر وی [[برتری]] یافت و او را به زیر [[سلطه]] خود کشید. در این هنگام تفکیک بین [[قدرت]] [[دین]] و قدرت [[دولت]] آشکار گردید و دو سلطه بر [[جامعه]] حکومت یافت<ref>روسو، ژان ژاک، قرارداد اجتماعی، ص۱۹۶ – ۱۹۵، به نقل از بنیان حکومت در اسلام، ص۵۰.</ref>. | |||
[[امام علی]]{{ع}}، با اشاره به اوضاع آشفته [[زمان جاهلیت]]، [[تشکیل حکومت اسلامی]] را در [[سایه]] [[بعثت]] [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} یکی از [[نعمتهای بزرگ الهی]] میشمارد و میفرماید: پس بنگرید که [[نعمتهای خدا]] چگونه بر آنان فرو ریخت؛ هنگامی که [[پیامبری]] بر ایشان برانگیخت... پس در [[نعمت]] [[شریعت]] [[غرقه]] گردیدند و [[لذت]] [[زندگی]] خرم و فراخ را چشیدند. زندگیشان به سامان، در سایه دولت قویشان. و نیکویی حال، آنان را به عزتی رساند ارجمند، و کارهاشان [[استوار]] گردید و دولتشان نیرومند؛ چنانکه [[حاکم]] شدند بر جهانیان و [[پادشاهان]] [[زمین]]، در این کرانه و آن کران<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲، ص۲۲۰.</ref>. | |||
نگاهی به سخنان [[امام علی]]{{ع}} آشکار میسازد که در دیدگاه او، [[اصلاح]] [[وضعیت اجتماعی]] [[مردم]] در [[رسالت پیامبر]] [[خدا]]{{صل}} گنجانده شده و - برخلاف آنچه برخی پنداشتهاند -<ref>مهندس مهدی بازرگان در این باره مینویسد: «مسئله این نیست که بدانیم ادیان الهی، از جمله اسلام... در عمل چه آثار و نتایجی به بار آورده است، تا آنها را به حساب اهداف بعثت بگذاریم». («آخرت و خدا، هدف بعثت انبیا»، کیان، شماره ۲۸، سال ۱۳۷۳، ص۴۶).</ref> از پیامدهای اتفاقی نبوده است. برای نمونه، [[امیرمؤمنان]]{{ع}} پس از اشاره به این که خدا [[پیامبر]] را برانگیخت تا مایه [[رحمت]] جهانیان باشد، گستره این رحمت را چنین بر میشمارد: پس آنچه را بدو فرمودند، آشکار گرداند و پیامهای پروردگارش را رساند. پس [[خدا]] بدو شکستها را بست و گشادگیها را به هم پیوست. راهها را به دست او ایمن گرداند و خونریزیها را فرو نشاند، و کسانی را که [[دشمنی]] سینههاشان را پر کرده و [[کینهها]] در دلهاشان جای گرفته بود، با یکدیگر [[مهربان]] ساخت<ref>نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه، ج۱، ص۲۶۳.</ref>. | |||
در [[زمامداری]] [[جامعه]] به دست برخی [[پیامبران]] و [[امامان]] هیچ تردیدی نیست. از این رو، گروهی از نویسندگان معاصر - با این پیش فرض که [[دین]] را نمیتوان دارای برنامه [[حکومتی]] دانست - از راهی دیگر پیش آمده و سر [[حکومت]] [[معصومان]] را در جایی غیر از [[آموزههای دینی]] پی جستهاند. به [[باور]] اینان، [[پیشوایان معصوم]]، [[تشکیل حکومت]] را مأموریتی [[الهی]] نمیدانستند، بلکه زمامداری آنان، دعوتی بود مردمی و [[دموکراتیک]]<ref>بازرگان، مهدی، «آخرت و خدا، هدف بعثت انبیا»، کیان، ش۲۸، سال ۱۳۷۳، ص۵۰.</ref>. | |||
بدینسان، اگر [[مردم]]، [[پیشوایان دینی]] همچون پیامبران و امامان را سزاوار حکومت دانستند، آنان را به این [[مقام]] برمیگزینند و کسی نباید با نام دین به حکومت بپردازد و آن را مأموریتی الهی بپندارد. در پاسخ به این دیدگاه، باید پرسید: اگر چنین است، چرا پیشوایان معصوم، همواره در پی [[تشکیل حکومت اسلامی]] بوده و از [[غصب خلافت]] به دست [[امویان]] و [[عباسیان]] سخن میگفتهاند؟ [[امام صادق]]{{ع}} به [[سدیر]] صیرفی میفرماید: «اگر یاورانی به شمار این گوسفندان میداشتم، برمیخاستم». سدیر میگوید: «چون گوسفندان را شمردم، بیش از هفده رأس نبودند»<ref>بحار الانوار، ج۴۷، ص۳۷۳.</ref>. همچنین، [[امام کاظم]]{{ع}} در پاسخ به ادعای [[هارون]] که از بازگرداندن [[فدک]] سخن میگفت، حد آن را به گونهای تعیین کرد که همه [[قلمرو حکومت]] هارون را در بر میگرفت<ref>بحار الانوار، ج۴۸، ص۱۴۴.</ref>؛ کنایه از اینکه ما بنیان حکومت شما را بر [[باطل]] میدانیم و همواره در [[اندیشه]] [[تشکیل حکومت دینی]] هستیم. بزرگ [[پرچمدار]] [[عدالت]] و [[دادگری]]، [[امام علی]]{{ع}} نیز از یک سو [[پذیرش حکومت]] را بیمقبولیت مردمی، [[بیهوده]] میشمارد و از سوی دیگر [[مشروعیت حکومت]] پیشوایان دینی را [[الهی]] میخواند و آن را بسته و محتاج به [[خواست مردم]] نمیداند. این دو نکته به خوبی در [[خطبه]] مشهور [[شقشقیه]] گرد آمده است: «اگر این [[بیعت کنندگان]] نبودند، و [[یاران]] [[حجت]] بر من تمام نمیکردند، و [[خدا]] [[علما]] را نفرموده بود که [[ستمکار]] [[شکمباره]] را برنتابند و به [[یاری]] گرسنگان ستمدیده بشتابند، رشته این کار از دست میگذاشتم و پایانش را چون آغازش میانگاشتم و چون گذشته، خود را به کنار میداشتم»<ref>نهج البلاغه، خطبه ۳، ص۱۱.</ref>. | |||
با این همه [[هدف]]، [[پیامبران]]، [[تعلیم و تزکیه]] [[معنوی]] و نمایاندن [[راه رستگاری]] است و [[تشکیل حکومت دینی]]، زمینهساز دستیابی به این هدف است؛ چنانکه [[امیرمؤمنان]]{{ع}} در این باره میفرماید: خدایا، تو میدانی آنچه از ما رفت، نه به خاطر [[رغبت]] در [[قدرت]] بود و نه از دنیای ناچیز، خواستن زیادت؛ بلکه میخواستیم نشانههای [[دین]] را به جایی که بود بنشانیم و [[اصلاح]] را در شهرهایت ظاهر گردانیم تا [[بندگان]] ستمدیدهات را [[ایمنی]] فراهم آید و حدود ضایع ماندهات [[اجرا]] گردد<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۳۱، ص۱۲۹.</ref>. | |||
تعبیرهایی از این دست، که هدف [[حکومت دینی]] را برپایی [[حدود الهی]] میداند، در سخنان امیرمؤمنان{{ع}} فراوان است<ref>ر.ک: دلشاد تهرانی، مصطفی، دولت آفتاب (اندیشه سیاسی و سیره حکومتی علی{{ع}})، ص۸۰ – ۷۱.</ref>. با این حال، برخی نویسندگان با اشاره به اینکه نباید از سر [[خودخواهی]]، [[دین الهی]] را دارای برنامهای برای دنیای [[آدمی]] بدانیم، [[مردم]] را از پیشداوری برحذر میدارند و به روی آوردن به [[منابع دینی]] فرا میخوانند. آن گاه با نادیده گرفتن معارفی که برخی از آنها را یاد کردیم، [[تفسیری]] یک جانبه از پارهای [[آیات]] و [[روایات]] و رخدادهای [[تاریخی]] به دست میدهند و به این نتیجه شگفت انگیز میرسند: اگر به فرض، یک حکومت دینی از همه جهت تمام و کمال به دست [[مؤمنان مخلص]] [[ناب]] تشکیل شد، آنچه نباید این [[حکومت و دولت]] دست به آن بزند و دخالتی بنماید، دین و [[ایمان]] و [[اخلاق]] [[مردم]] است<ref>بازرگان، مهدی، «آخرت و خدا، هدف بعثت انبیا»، کیان، ش۲۸، سال ۱۳۷۳، ص۵۷. برای آگاهی از رویکردی برون دینی به این بحث، ر.ک: سروش، عبدالکریم، مدارا و مدیریت، ص۳۸۰ - ۳۵۳.</ref>.<ref>[[حسن یوسفیان|یوسفیان]] و [[احمد حسین شریفی|شریفی]]، [[بعثت و نبوت (مقاله)| مقاله «بعثت و نبوت»]]، [[دانشنامه امام علی ج۳ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۳]]، ص ۲۱.</ref> | |||
=== بیان حق از باطل === | === بیان حق از باطل === | ||
[[انسانها]] به اقتضای [[زندگی]] اجتماعیشان ـ که به تعامل میان آنها [[استوار]] است ـ و به جهت داشتن [[هوای نفس]] و جلب [[منفعت]] و دفع ضرر از نفس خویش ـ در طول [[تاریخ]] همیشه از وجود [[اختلاف]] در [[رنج]] بوده و هستند. این [[اختلاف]] امری طبیعی و مربوط به [[زندگی اجتماعی]] آنهاست و به نظر نمیرسد هیچ جامعهای از این [[اختلاف]] خالی باشد. رفع چنین اختلافی [[نیازمند]] ارتقای [[فرهنگ]] عمومی [[جامعه]] و ایجاد [[رفاه]] و [[آسایش]] برای همه و [[برقراری عدل]] و داد و تنظیم قوانینی است که [[حقوق]] همه افراد [[جامعه]] در آن به خوبی لحاظ شده باشد و به دقت [[اجرا]] شود. [[آداب]] و [[اخلاق]] [[زندگی اجتماعی]] رعایت گردد و [[بشارت]] و [[انذار]] و [[توبیخ]] و [[سرزنش]] و [[تشویق]] و [[قدردانی]] و اموری از این دست وجود داشته باشد. | [[انسانها]] به اقتضای [[زندگی]] اجتماعیشان ـ که به تعامل میان آنها [[استوار]] است ـ و به جهت داشتن [[هوای نفس]] و جلب [[منفعت]] و دفع ضرر از نفس خویش ـ در طول [[تاریخ]] همیشه از وجود [[اختلاف]] در [[رنج]] بوده و هستند. این [[اختلاف]] امری طبیعی و مربوط به [[زندگی اجتماعی]] آنهاست و به نظر نمیرسد هیچ جامعهای از این [[اختلاف]] خالی باشد. رفع چنین اختلافی [[نیازمند]] ارتقای [[فرهنگ]] عمومی [[جامعه]] و ایجاد [[رفاه]] و [[آسایش]] برای همه و [[برقراری عدل]] و داد و تنظیم قوانینی است که [[حقوق]] همه افراد [[جامعه]] در آن به خوبی لحاظ شده باشد و به دقت [[اجرا]] شود. [[آداب]] و [[اخلاق]] [[زندگی اجتماعی]] رعایت گردد و [[بشارت]] و [[انذار]] و [[توبیخ]] و [[سرزنش]] و [[تشویق]] و [[قدردانی]] و اموری از این دست وجود داشته باشد. |