حضرت فاطمه بنت اسد در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
←رحلت فاطمه و ناراحتی رسول خدا {{صل}}
خط ۱۹۲: | خط ۱۹۲: | ||
این که فاطمه با وجود فرزندش علی {{ع}}، به پیامبر وصیت میکند، نشانگر [[اعتقاد]] [[قوی]] و [[ایمان]] او به پیامبر است.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۸۴.</ref>. | این که فاطمه با وجود فرزندش علی {{ع}}، به پیامبر وصیت میکند، نشانگر [[اعتقاد]] [[قوی]] و [[ایمان]] او به پیامبر است.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۸۴.</ref>. | ||
== | == رحلت فاطمه و [[ناراحتی]] [[رسول خدا]] {{صل}} == | ||
از جمله | از جمله حوادث سال چهارم هجری [[وفات]] [[فاطمه بنت اسد]]، [[مادر]] [[علی]] {{ع}} بود<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۰، ص۱۸۵ به نقل از المنتقی، ص۱۲۸؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۳، ص۷۵ - ۱۷۳.</ref>. | ||
از رسول خدا {{صل}} [[روایت]] شده است پس از وفات فاطمه که زنی [[مسلمان]] و بزرگوار بود، فرمود: "امروز مادرم وفات کرد"<ref>{{متن حدیث| اَلْيَوْمَ مَاتَتْ أُمِّي}}؛تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۴؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۱، ص۳۴۳.</ref>. [[رسول]] مهر و [[رحمت]]، آن با وفای [[بزرگواری]] که به [[مردم]]، [[وفا]] و [[نیکوکاری]] میآموخت، کسی نبود که همراهیهای فاطمه را ـ که فقدان [[پدر]] و مادر و [[نیایش]] را از یاد او برده بود ـ فراموش کند. از این رو وقتی که فاطمه از [[دنیا]] رفت، بر او گریست و در حالی که اشکها از دیدگانش فرو میبارید، گفت: "امروز مادرم [[مرد]]"، و او را با [[جامه]] خویش [[کفن]] کرد و در [[قبر]] وی رفته، در آن دراز کشید و چنان [[رفتاری]] کرد که برای هیچ [[مسلمانی]] پیش از او نکرده بود<ref>سیرة المصطفی، هاشم معروف الحسنی (ترجمه: ترقی جاه)، ج۱، ص۵۶ - ۵۷.</ref>. | از رسول خدا {{صل}} [[روایت]] شده است پس از وفات فاطمه که زنی [[مسلمان]] و بزرگوار بود، فرمود: "امروز مادرم وفات کرد"<ref>{{متن حدیث| اَلْيَوْمَ مَاتَتْ أُمِّي}}؛تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۴؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۱، ص۳۴۳.</ref>. [[رسول]] مهر و [[رحمت]]، آن با وفای [[بزرگواری]] که به [[مردم]]، [[وفا]] و [[نیکوکاری]] میآموخت، کسی نبود که همراهیهای فاطمه را ـ که فقدان [[پدر]] و مادر و [[نیایش]] را از یاد او برده بود ـ فراموش کند. از این رو وقتی که فاطمه از [[دنیا]] رفت، بر او گریست و در حالی که اشکها از دیدگانش فرو میبارید، گفت: "امروز مادرم [[مرد]]"، و او را با [[جامه]] خویش [[کفن]] کرد و در [[قبر]] وی رفته، در آن دراز کشید و چنان [[رفتاری]] کرد که برای هیچ [[مسلمانی]] پیش از او نکرده بود<ref>سیرة المصطفی، هاشم معروف الحسنی (ترجمه: ترقی جاه)، ج۱، ص۵۶ - ۵۷.</ref>. |