|
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
خط ۱۷: |
خط ۱۷: |
| از طرفی هدایت، امری است که در [[امام]] و [[نبی]] مشترک است یعنی همان [[وظیفه]] هدایت [[پیامبر]] به همان دقت و ظرافت و اهمیت، برای [[جانشین]] او (امام) هم متعین است؛ لذا شاید بتوان گفت یکی از فلسفههای عصمت در امام هم همان ایجاد اعتماد [[مردم]] به [[الگو]] و هادی است و اگر امام و هادی معصوم نباشد تضمین عمل به [[معارف دین]] از بین میرود<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱]]، ص۱۹۲-۲۰۳.</ref>. | | از طرفی هدایت، امری است که در [[امام]] و [[نبی]] مشترک است یعنی همان [[وظیفه]] هدایت [[پیامبر]] به همان دقت و ظرافت و اهمیت، برای [[جانشین]] او (امام) هم متعین است؛ لذا شاید بتوان گفت یکی از فلسفههای عصمت در امام هم همان ایجاد اعتماد [[مردم]] به [[الگو]] و هادی است و اگر امام و هادی معصوم نباشد تضمین عمل به [[معارف دین]] از بین میرود<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱]]، ص۱۹۲-۲۰۳.</ref>. |
|
| |
|
| اگر بنا باشد [[جانشین رسول خدا]]{{صل}} که جایگزین او در [[هدایت امت]] بر [[صراط مستقیم]] است، معصوم نباشد، سه محذور پیش میآید: اوّل آنکه [[امّت]] محتاج امامی دیگر برای [[اصلاح]] خطای امام میشود تا درست از نادرست تفکیک گردد؛ دوم، [[ضرورت]] برخورد امّت با امام از باب [[امر به معروف و نهی از منکر]] است که در این صورت، او دیگر جایگاهی برای [[ارشاد]] و [[اصلاح]] در میان [[مردم]] ندارد و سوم، از بین رفتن اصل [[قاعده لطف]] در [[ضرورت امامت]] است؛ از آن جهت که [[امام]] باید [[حافظ شریعت]] [[الهی]] باشد و با عدم [[عصمت]]، وی قادر نیست این [[مسئولیت]] را انجام دهد<ref>{{عربی|یشترط العصمة فی الإمام کما تشترط فی النبی. فإن قیل: ما الدلیل علی ان الإمام یجب ان یکون معصوماً؟ فالجواب: الدلیل علی ذلک من وجوه: الأول: انه لو جاز علیه الخطأ لافتقر إلی امام آخر یسدده وننقل الکلام إلیه ویتسلسل أو یثبت المطلوب. الثانی: انه لو فعل الخطیئة فاما ان یجب الانکار علیه أو لا فان وجب الانکار علیه سقط محله من القلوب ولم یتبع والغرض من نصبه اتباعه. وان لم یجب الانکار علیه سقط وجوب النهی عن المنکر وهو باطل. الثالث: انه حافظ للشرع فلو لم یکن معصوما لم یؤمن علیه الزیادة فیه والنقصان منه}}؛ شیخ مفید، النکت الاعتقادیه، ص۴۰.</ref>.
| | === دوم: [[برهان امتناع تسلسل]] === |
| | یکی از [[دلایل]] [[وجوب عصمت امام]]، بطلان [[تسلسل]] است. تقریر این [[برهان]] به این صورت است که: دلیل نیاز [[مردم]] به وجود و [[نصب امام]] از جانب [[خداوند]]، خطاپذیری مردم است. حال اگر خود امام، [[معصوم از خطا]] و [[معصیت]] نباشد، خود [[نیاز به وجود امام]] دیگری دارد و آن امام نیز نیاز به وجود امام دیگر و... که منجر به تسلسل میشود و تسلسل از دیدگاه عقلا [[باطل]] است. |
|
| |
|
| === دوم: [[برهان امتناع تسلسل]]<ref>توجه به این نکته لازم است که نامگذاری این برهانها به دست نگارنده و با توجه به محتوا و هدف مستدل به آن بوده، و چنین اصطلاحاتی در آن زمان رایج نبوده است.</ref> ===
| | به عبارت دیگر، [[فلسفه]] [[وجوب نصب امام]]، جایز الخطا بودن مردم است و اگر این ملازمه درباره امام نیز ثابت باشد، [[واجب]] است که براى او نیز امام دیگرى باشد که در نتیجه یا منجر به تسلسل خواهد شد یا به امامی منتهی میشود که [[خطا]] برای او جایز نباشد؛ پس او اما اصلی خواهد بود<ref>علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۴۹۲، تحقیق و تصحیح: حسن حسن زاده آملی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین ـ قم، ۱۴۱۷هـ.</ref>.<ref>ر.ک: [[عبدالحسین خسروپناه| خسروپناه، عبدالحسین]]، [[کلام نوین اسلامی ج۲ (کتاب)| کلام نوین اسلامی ج۲]]، ص۳۱۹ - ۳۶۴.</ref> |
| یکی از [[دلایل]] [[وجوب عصمت امام]]، بطلان [[تسلسل]] است. تقریر این [[برهان]] به این صورت است که: دلیل نیاز [[مردم]] به وجود و [[نصب امام]] از جانب [[خداوند]]، خطاپذیری مردم است. حال اگر خود امام، [[معصوم از خطا]] و [[معصیت]] نباشد، خودش [[نیاز به وجود امام]] دیگری دارد و آن امام نیز نیاز به وجود امام دیگر و... که منجر به تسلسل میشود و تسلسل از دیدگاه عقلا [[باطل]] است.
| |
| | |
| به عبارت دیگر، [[فلسفه]] [[وجوب نصب امام]]، جایز الخطا بودن مردم است و اگر این ملازمه در باره امام نیز ثابت باشد، [[واجب]] است که براى او نیز امام دیگرى باشد که در نتیجه یا منجر به تسلسل خواهد شد یا به امامی منتهی میشود که [[خطا]] برای او جایز نباشد؛ پس او اما اصلی خواهد بود<ref>علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۴۹۲، تحقیق و تصحیح: حسن حسن زاده آملی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین ـ قم، ۱۴۱۷هـ.</ref>. | |
| | |
| در یک [[کلام]] اگر امام [[اهل]] خطا و [[گناه]] باشد، نیازمند امام دیگری است که در این صورت یا باید به امام [[معصوم]] ختم شود که مطلوب ما است یا منجر به تسلسل شود که از نظر عقلا مردود است<ref>ر.ک: [[عبدالحسین خسروپناه| خسروپناه، عبدالحسین]]، [[کلام نوین اسلامی ج۲ (کتاب)| کلام نوین اسلامی ج۲]]، ص۳۱۹ - ۳۶۴؛ [[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱]]، ص۱۹۲-۲۰۳.</ref>.
| |
| | |
| مرحوم [[سید مرتضی علم الهدی]]، برهان امتناع تسلسل را از مهمترین برهانهای عقلی اثبات عصمت امام دانسته است که دستکم هشت بار در آثار خود به آن تمسک کرده و درباره آن میگوید: {{عربی|هذا الدليل من آكد ما اعتمد عليه في عصمة الإمام من طريق العقول}}<ref>سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۲۸۹.</ref>. ایشان این [[برهان]] را این گونه تقریر میکند: «اگر [[امام]] [[معصوم]] نباشد، دلیل نیاز به او در او نیز وجود دارد، و این امر به [[اثبات]] شماری نامتناهی از [[امامان]] یا یک معصوم میانجامد که همین مطلوب است»<ref>سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۱، ص۳۲۴. نیز ر.ک: همان، ج۲، ص۲۹۴؛ ج۳، ص۲۰؛ همو، جمل العلم و العمل، ص۴۲؛ همو، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۲۸۹، ۲۹۶-۲۹۵، ۳۱۹-۳۲۰؛ همو، المقنع فی الغیبة، ص۳۶.</ref>.
| |
| | |
| دلیل نیاز به امام در [[جامعه]]، از دیدگاه مرحوم سید دو گونه تبیین میشود:
| |
| | |
| الف) دلیل نیاز به امام در جامعه، امکان بروز [[اشتباه]] از اعضای جامعه است، و [[لطف]] اقتضا میکند که چنین اشتباهاتی از آنها مرتفع شود، و در اینجا محتاج کسی میشویم که امکان اشتباه در او نباشد<ref>{{عربی|فاما الذي يدل على وجوب العصمة له من طريق العقل فهو انا قد بينا وجوب حاجة الامة الى الامام و وجدنا هذه الحاجة تثبت عند جواز الغلط عليهم و انتفاء العصمة عنهم لما بيناه من لزومها لكل من كان بهذه الصفة و ينتفي بانتفاء جواز الغلط بدلالة انهم لو كانوا باجمعهم معصومين لا يجوز الخطاء عليهم لما احتاجوا الى امام يكون لطفا لهم في ارتفاع الخطاء وكذلك لما كان الانبياء معصومين لم يحتاجوا إلى الروساء و الائمة فثبت ان جهة الحاجة هي جواز الخطاء}}؛ (سید مرتضی علم الهدی، الذخیرة فی علم الکلام، تحقیق سید احمد حسینی، ص۴۳۰).</ref>.
| |
| | |
| اگرچه مرحوم [[سید]]، در اینجا مقصود خود را از امکان بروز [[اشتباه]] از [[مردم]] روشن نکرده است، که آیا مقصود، اشتباه در امور مربوط به [[دین]] است یا امور مربوط به غیردین را نیز در برمیگیرد، با مراجعه به دیگر عبارتهای وی روشن میشود آنجا که از [[لطف]] سخن میگوید، مقصودش لطف در از میان برداشتن [[قبیح]] و انجام دادن [[واجبات]] است؛ مانند آنجا که مینویسد: {{عربی|الطريق إلى وجوب الحاجة إلى الإمام... هو كونه لطفا في ارتفاع القبيح و فعل الواجب}}<ref>سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۲۹۴.</ref>. بنابراین میتوان گفت مقصود ایشان از اشتباهی که به نیاز به امام میانجامد، اشتباه در امور مربوط به دین است؛
| |
| | |
| ب) دلیل نیاز به امام این است که مردم از [[گناه]] [[معصوم]] نیستند و با [[وجود امام]]، از [[اعمال]] قبیح دورتر و به ادای واجبات نزدیکتر میشوند. بنابراین به [[امام]] نیازمندیم که ما را در انجام دادن واجبات و ترک [[محرمات]] [[یاری]] کند<ref>{{عربی|أن الإمام إنما احتيج إليه لجهة معلومة و هي أن يكون المكلفون عند وجوده أبعد من فعل القبيح و أقرب من فعل الواجب على ما دللنا عليه في غير موضع فلو جازت عليه الكبائر لكانت علة الحاجة إليه ثابتة فيه}}؛ (سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۲۲. نیز ر.ک: همو، جمال العلم و العمل، ص۴۱).</ref>.
| |
| | |
| اگر امام [[مرتکب گناه]] و اشتباه در دین شود، به امامی دیگر نیاز دارد، و اگر او نیز معصوم نباشد، باز به امامی دیگر نیاز دارد و... [[تسلسل]]، لازم میآید، یا آنکه به امامی برسیم که مرتکب گناه و اشتباه در دین نشود.
| |
| با این توضیحات روشن میشود که به [[اعتقاد]] مرحوم سید، این [[برهان]]، افزون بر [[اثبات عصمت امام]] از اشتباه در [[معارف دین]]، [[عصمت امام]] از [[گناه]] را نیز ثابت میکند<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۳۲۶.</ref>.
| |
|
| |
|
| === سوم: [[برهان حفظ شریعت]] === | | === سوم: [[برهان حفظ شریعت]] === |
خط ۴۳: |
خط ۲۶: |
|
| |
|
| بر اساس تقریر [[سیدمرتضی]]، این برهان را میتوان در سه مرحله ارائه کرد: | | بر اساس تقریر [[سیدمرتضی]]، این برهان را میتوان در سه مرحله ارائه کرد: |
| # نخست آنکه [[شریعت]]، به حافظ نیاز دارد. سید مینویسد: «همانا شریعت [[پیامبر]] ما [[ابدی]] و غیر قابل [[نسخ]] است... و لازم است حافظی داشته باشد؛ زیرا رها کردن آن بدون حافظ، اهمال درباره آن و نیز [[تکلیف]] کردن پیروانش به چیزی خارج از [[طاقت]] آنهاست»<ref>عبارت مرحوم سید را میتوان در قالب یک قیاس استثنایی اینگونه تقریر کرد: اگر شریعت نیاز به حافظ نداشته باشد، موجب کوتاهی در امر آن و تکلیف مؤمنان به مالایطاق خواهد شد؛ کوتاهی در امر شریعت و تکلیف مؤمنان به مالایطاق جایز نیست؛ پس شریعت نیاز به حافظ دارد. سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۱۷۹.</ref>، | | # نخست آنکه [[شریعت]]، به حافظ نیاز دارد. سید مینویسد: «همانا شریعت [[پیامبر]] ما [[ابدی]] و غیر قابل [[نسخ]] است... و لازم است حافظی داشته باشد؛ زیرا رها کردن آن بدون حافظ، اهمال درباره آن و نیز [[تکلیف]] کردن پیروانش به چیزی خارج از [[طاقت]] آنهاست»<ref>عبارت مرحوم سید را میتوان در قالب یک قیاس استثنایی اینگونه تقریر کرد: اگر شریعت نیاز به حافظ نداشته باشد، موجب کوتاهی در امر آن و تکلیف مؤمنان به مالایطاق خواهد شد؛ کوتاهی در امر شریعت و تکلیف مؤمنان به مالایطاق جایز نیست؛ پس شریعت نیاز به حافظ دارد (سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۱۷۹).</ref>، |
| # مرحله دوم آنکه [[حافظ شریعت]] باید [[معصوم]] باشد؛ زیرا اگر نباشد، شریعت [[حفظ]] نخواهد شد. سیدمرتضی در تبیین ملازمه میان ارکان [[استدلال]] خود چنین توضیح میدهد که اگر حافظ شریعت معصوم نباشد، ممکن است در شریعت [[تغییر]] و تبدیل ایجاد کند، و این امر، در واقع سبب محفوظ نماندن شریعت خواهد شد؛ زیرا در این صورت، تفاوتی میان بود و نبود حافظ شریعت نخواهد بود<ref>{{عربی|و ليس يخلو أن يكون الحافظ معصوما أو غير معصوم، فإن لم يكن معصوما لم يؤمن من تغييره و تبديله، و في جواز ذلك عليه – و هو الحافظ لها- رجوع إلى أنها غير محفوظة في الحقيقة، لأنه لا فرق بين أن تحفظ بمن جائز عليه التغيير والتبديل والزلل والخطأ وبين أن لا تحفظ جملة}}؛ سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۱۷۹.</ref>. | | # مرحله دوم آنکه [[حافظ شریعت]] باید [[معصوم]] باشد؛ زیرا اگر نباشد، شریعت [[حفظ]] نخواهد شد. سیدمرتضی در تبیین ملازمه میان ارکان [[استدلال]] خود چنین توضیح میدهد که اگر حافظ شریعت معصوم نباشد، ممکن است در شریعت [[تغییر]] و تبدیل ایجاد کند، و این امر، در واقع سبب محفوظ نماندن شریعت خواهد شد؛ زیرا در این صورت، تفاوتی میان بود و نبود حافظ شریعت نخواهد بود<ref>{{عربی|و ليس يخلو أن يكون الحافظ معصوما أو غير معصوم، فإن لم يكن معصوما لم يؤمن من تغييره و تبديله، و في جواز ذلك عليه – و هو الحافظ لها- رجوع إلى أنها غير محفوظة في الحقيقة، لأنه لا فرق بين أن تحفظ بمن جائز عليه التغيير والتبديل والزلل والخطأ وبين أن لا تحفظ جملة}}؛ (سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۱۷۹).</ref>. |
| # مرحله سوم استدلال سید، تأکید بر این است که حافظ شریعت، لزوماً [[امام]] است: «هنگامی که ثابت شد حافظ باید معصوم باشد، محال است شریعت به دست [[امت]] حفظ شود؛ در حالی که [[امت]] [[معصوم]] نیست، و همانگونه که ممکن است تک تک آنها [[اشتباه]] کنند، در جمع آنان نیز همین امکان هست، و هنگامی که [[حافظ شریعت]] بودن امت، [[باطل]] شد، لازم است [[امام]] حافظ آن باشد<ref>به دیگر بیان، میتوان گفت: حافظ شریعت یا امت است یا امام؛ اما امت حافظ شریعت نیست؛ زیرا امت معصوم نیست؛ پس حافظ شریعت امام است. سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۱۷۹.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۳۲۸.</ref> | | # مرحله سوم استدلال سید، تأکید بر این است که حافظ شریعت، لزوماً [[امام]] است: «هنگامی که ثابت شد حافظ باید معصوم باشد، محال است شریعت به دست [[امت]] حفظ شود؛ در حالی که [[امت]] [[معصوم]] نیست، و همانگونه که ممکن است تک تک آنها [[اشتباه]] کنند، در جمع آنان نیز همین امکان هست، و هنگامی که [[حافظ شریعت]] بودن امت، [[باطل]] شد، لازم است [[امام]] حافظ آن باشد<ref>به دیگر بیان، میتوان گفت: حافظ شریعت یا امت است یا امام؛ اما امت حافظ شریعت نیست؛ زیرا امت معصوم نیست؛ پس حافظ شریعت امام است (سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۱۷۹).</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۳۲۸.</ref> |
|
| |
|
| === چهارم: برهان نقض غرض در ارسال انبیا === | | === چهارم: برهان نقض غرض در ارسال انبیا === |
| دلیلی که تقریباً همه متکلمان شیعه بدان تمسک کردهاند این است که: [[امامت]] یعنی استمرار وظایف نبوت و [[امام]] یعنی [[جانشین]] و [[خلیفه پیامبر]] در همه [[شؤون نبوت]]، جز در مسأله تلقی وحی به معنای اصطلاحی آن. چنین [[انسانی]] باید در مقام تبیین و توضیح [[احکام الهی]] و [[سنت نبوی]]، از هر گونه [[انحراف]] عمدی و سهوی [[معصوم]] باشد<ref>البته کسانی که دلیل عقلی برای اثبات عصمت انبیا از گناهان و نیز از خطا و نسیان را تمام و بیاشکال میدانند، در اینجا نیز این دلیل را به موارد مذکور تعمیم میدهند. ولی به هر حال، قدر متیقن این است که با این دلیل، عصمت ائمه {{عم}} از گناه و خطا در مقام تبیین و تفسیر وحی الهی و سنت نبوی به اثبات میرسد.</ref> و الا نقض غرض پیش آمده، [[هدف]] [[تشریع احکام]] و برانگیختن [[انبیا]] تحقق نخواهد یافت. بنابراین، همان ادلهای که [[عصمت انبیا]] را [[اثبات]] مینمودند، بر [[عصمت امام]] نیز صحه میگذارند. | | دلیلی که تقریباً همه متکلمان شیعه بدان تمسک کردهاند این است که: [[امامت]] یعنی استمرار وظایف نبوت و [[امام]] یعنی [[جانشین]] و [[خلیفه پیامبر]] در همه [[شؤون نبوت]]، جز در مسأله تلقی وحی به معنای اصطلاحی آن. چنین [[انسانی]] باید در مقام تبیین و توضیح [[احکام الهی]] و [[سنت نبوی]]، از هر گونه [[انحراف]] عمدی و سهوی [[معصوم]] باشد<ref>البته کسانی که دلیل عقلی برای اثبات عصمت انبیا از گناهان و نیز از خطا و نسیان را تمام و بیاشکال میدانند، در اینجا نیز این دلیل را به موارد مذکور تعمیم میدهند. ولی به هر حال، قدر متیقن این است که با این دلیل، عصمت ائمه {{عم}} از گناه و خطا در مقام تبیین و تفسیر وحی الهی و سنت نبوی به اثبات میرسد.</ref> و الا نقض غرض پیش آمده، [[هدف]] [[تشریع احکام]] و برانگیختن [[انبیا]] تحقق نخواهد یافت. بنابراین، همان ادلهای که [[عصمت انبیا]] را [[اثبات]] مینمودند، بر [[عصمت امام]] نیز صحه میگذارند<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]]، ص ۲۷۴-۲۸۱.</ref>. |
| | |
| شفافیت این [[دلیل]] و چگونگی دلالت آن بر [[لزوم عصمت امام]]، متوقف بر ذکر چند نکته است:
| |
| # '''[[وظایف]] [[پیامبر گرامی اسلام]]''': بیشک [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در مدت ۲۳ سال [[نبوت]] خویش وظایف و شؤون مختلفی را در قبال [[جامعه اسلامی]] بر عهده داشتند<ref>ر.ک: الالهیات، ج۴، ص۲۶.</ref> که اصول و کلیات آنها عبارتند از:
| |
| ## دریافت و ابلاغ پیام الهی؛
| |
| ## [[تفسیر]] [[وحی الهی]] و تشریح مقاصد آن؛
| |
| ## [[بیان احکام]] موضوعات مستحدثه؛
| |
| ## رد [[شبهات]] و تشکیکات [[اعتقادی]]؛
| |
| ## محافظت از دین و [[جلوگیری از وقوع تحریف]] در آن؛
| |
| ## [[قضاوت]] و تطبیق و اجرای قوانین کلی [[الهی]]؛
| |
| ## [[حکومت]] و [[ریاست عامه]] [[مردم]] در مسائل مختلف [[سیاسی]]، [[اجتماعی]] و [[امنیتی]].
| |
| # '''[[سرنوشت]] این وظایف بعد از [[رحلت پیامبر]]''': بیشک پس از [[ارتحال]] [[رسول اکرم]] {{صل}}، [[وحی]] آسمانی منقطع شد و همان طور که [[علی]] {{ع}} در هنگام [[رحلت پیامبر]] {{صل}} فرمود: {{متن حدیث|لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِكَ مَا لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِكَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ}}<ref>نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، خطبه ۲۳۵، ص۲۶۶.</ref>؛ با [[مرگ]] تو رشته ای [[برید]] که در مرگ جز تو - کسی چنان ندید - پایان یافتن [[دعوت]] [[پیامبران]] و بریدن خبرهای [[آسمان]].
| |
| | |
| اما بقیه شؤون و [[وظایف]] آن حضرت چه وضعیتی داشتند؟ آیا شارع مقدّس برای جبران آنها تدبیری نیندیشیده است؟ آیا پر کردن این خلأها و کاستیهای [[اعتقادی]]، [[سیاسی]]، امنیّتی و امثال آن را به خود [[امّت]] واگذار کرده است؟ یا شخص خاصی را برای [[جانشینی پیامبر]] در این امور معرفی نموده است؟ در این مورد سه احتمال وجود دارد:
| |
| # اینکه [[شارع]] برای جبران این امور و پر کردن خلأها، هیچ [[فکری]] نکرده و در این زمینه سخنی نگفته باشد.
| |
| # اینکه [[امّت اسلامی]] به واسطه بهرهمندی از [[تعلیم و تربیت]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} به حد و مرتبهای رسیده باشد که خود صلاحیت جبران این کمبودها را داشته، نیازی به [[نصب]] [[جانشینی]] از ناحیه [[خداوند]] برای [[پیامبر]]، نباشد.
| |
| # اینکه [[پیامبر اسلام]] موظف بوده تمامی معارف و علومی را که از ناحیه خداوند دریافته بود و تمامی احکامی را که [[امت اسلامی]] در [[آینده]] با آن روبهرو میشدند، به شخص معینی که از ناحیه خداوند [[منصوب]] شده است. منتقل نماید و او موظف به استمرار وظایف پیامبر باشد.
| |
| | |
| بطلان وجه اول ـ که شارع در این مورد هیچ اهتمامی نکرده باشد ـ با اندک توجهی روشن میشود؛ زیرا این امر با [[هدف بعثت انبیا]] منافات دارد و نقض غرض محسوب میگردد. از این رو، [[امر]] دائر است بین یکی از دو وجه اخیر و این، مهمترین نقطه [[اختلاف]] بین [[شیعه]] و [[اهل]] [[سنّت]] است. [[اهل سنت]] [[گمان]] کردهاند که امت اسلامی بعد از پیامبر، بینیاز از [[راهنما]] و رهبر الهی است. چرا که خود [[توانایی]] جبران کمبودها و انجام وظایف پیامبر اسلام را دارد و قادر است به [[تبیین احکام]] و تفسیر وحی و [[اجرای احکام الهی]] ـ آن گونه که [[خدا]] میخواهد ـ [[همت]] گمارد.
| |
| | |
| [[حقیقت]] این است که اگر اندکی مطالعه در [[تاریخ]] دوران بعد از [[رحلت پیامبر]] داشته باشیم، متوجه میشویم که [[امت اسلامی]] به هیچ وجه [[توانایی]] انجام این [[وظایف]] را نداشته است. مثلاً در مسأله [[تفسیر قرآن]] و توضیح و تشریح مقاصد [[آیات الهی]]، [[اختلافات]] زیادی در بین [[مفسران]] [[اسلامی]] وجود دارد که خود، شاهدی است بر [[اثبات]] عدم توانایی و شایستگی [[امّت]] در این مسأله.
| |
| | |
| بنابراین، ضروری است که شارع مقدس بعد از [[پیامبر]]، [[انسانی]] را به عنوان ادامهدهنده وظایف او معرفی و [[منصوب]] کرده، [[مردم]] را موظف به [[تبعیت]] از او نماید<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]]، ص ۲۷۴-۲۸۱.</ref>.
| |
|
| |
|
| === پنجم: [[برهان لطف]] === | | === پنجم: [[برهان لطف]] === |
خط ۷۶: |
خط ۳۷: |
|
| |
|
| === ششم: برهان [[نفی]] [[احتجاج]] به غیر [[معصوم]] === | | === ششم: برهان [[نفی]] [[احتجاج]] به غیر [[معصوم]] === |
| این [[برهان]] نیز مانند برهان گذشته، یک پیش فرض دارد: [[امام]] کسی است که [[خداوند]] بتواند با او برای [[مردم]] احتجاج کند. هشام در پاسخ ضرار بن عمرو که از دلیل [[لزوم عصمت امام]] از [[گناهان]] پرسیده بود، برهان خود را با توجه به این مقدمه، این گونه تقریر میکند: اگر امام از [[گناه]] معصوم نباشد، ممکن است مسائلی از [[دین]] را به نفع خود یا دوستانش پنهان کند و آنها را به مردم اعلام نکند. در این صورت خداوند نمیتواند با چنین کسی برای مردم احتجاج کند: {{متن حدیث|إِنْ لَمْ يَكُنْ مَعْصُوماً مِنَ الذُّنُوبِ دَخَلَ فِي الْخَطَإِ فَلَا يُؤْمَنُ أَنْ يَكْتُمَ عَلَى نَفْسِهِ وَ يَكْتُمَ عَلَى حَمِيمِهِ وَ قَرِيبِهِ وَ لَا يَحْتَجُّ اللَّهُ بِمِثْلِ هَذَا عَلَى خَلْقِهِ...}}<ref>محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۲، ص۳۶۱-۳۶۸؛ همو، علل الشرایع، ج۱، ص۲۰۴، ح۱.</ref>. کیفیت [[استدلال]] هشام، گویای این مطلب است که وی با این برهان در پی [[اثبات عصمت امام]] از همه گناهان ـ پس از تصدی [[منصب امامت]] ـ است<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۱۹۷-۲۰۱.</ref>. | | این [[برهان]] نیز مانند برهان گذشته، یک پیش فرض دارد: [[امام]] کسی است که [[خداوند]] بتواند با او برای [[مردم]] احتجاج کند. هشام در پاسخ ضرار بن عمرو که از دلیل [[لزوم عصمت امام]] از [[گناهان]] پرسیده بود، برهان خود را با توجه به این مقدمه، این گونه تقریر میکند: اگر امام از [[گناه]] معصوم نباشد، ممکن است مسائلی از [[دین]] را به نفع خود یا دوستانش پنهان کند و آنها را به مردم اعلام نکند. در این صورت خداوند نمیتواند با چنین کسی برای مردم احتجاج کند<ref>{{عربی|إِنْ لَمْ يَكُنْ مَعْصُوماً مِنَ الذُّنُوبِ دَخَلَ فِي الْخَطَإِ فَلَا يُؤْمَنُ أَنْ يَكْتُمَ عَلَى نَفْسِهِ وَ يَكْتُمَ عَلَى حَمِيمِهِ وَ قَرِيبِهِ وَ لَا يَحْتَجُّ اللَّهُ بِمِثْلِ هَذَا عَلَى خَلْقِهِ...}}، محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۲، ص۳۶۱-۳۶۸؛ همو، علل الشرایع، ج۱، ص۲۰۴، ح۱.</ref>. کیفیت [[استدلال]] هشام، گویای این مطلب است که وی با این برهان در پی [[اثبات عصمت امام]] از همه گناهان ـ پس از تصدی [[منصب امامت]] ـ است<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۱۹۷-۲۰۱.</ref>.<ref>[[مصطفی سلیمانیان|سلیمانیان، مصطفی]]، [[مقامات امامان (کتاب)|مقامات امامان]]، ص ۲۹۲.</ref> |
| | |
| برخی از این برهان با عنوان تنافی گناه با شئون امامت، نام برده و آن را چنین تقریر کردهاند که اگر امام معصوم نباشد از آلودهشدن به گناه ایمن نیست و چهبسا به دیگران [[ستم]] کند یا حقی را به نفع نزدیکانش [[کتمان]] نماید و این با [[شأن]] أمام سازگار نیست<ref>کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص۳۶۷.</ref>.<ref>[[مصطفی سلیمانیان|سلیمانیان، مصطفی]]، [[مقامات امامان (کتاب)|مقامات امامان]]، ص ۲۹۲.</ref>
| |
| | |
| === هفتم: برهان فقدان صفات چهارگانه در امام ===
| |
| [[شیخ صدوق]] با سند صحیح از محمد بن علی ماجیلویه از [[علی بن ابراهیم]] از پدرش نقل میکند که ابن ابیعمیر گفت: در طول [[همنشینی]] ام با هشام، سخنی نیکوتر از سخن او در توصیف [[عصمت امام]] نشنیدم. روزی از هشام پرسیدم آیا [[امام]] معصوم است؟ گفت: بله. گفتم: [[عصمت]] چیست و چگونه فهمیده میشود؟ هشام گفت: همه گناهان ما از چهار صفت ناشی میشود: [[حرص]]، [[حسد]]، [[غضب]] و [[شهوت]] و این چهار صفت در امام وجود ندارد؛ اما حرص ندارد، زیرا تمام [[دنیا]] در تحت قدرت امام است و او خزانهدار [[مسلمین]] است پس چرا [[حریص]] باشد. امام [[حسود]] نیست زیرا [[مقام امام]] از مقام همه بالاتر است و معنی ندارد کسی نسبت به پایینتر از خود حسد ورزد. امام غضبی ندارد مگر در [[راه خدا]] زیرا [[خداوند]] به او [[اختیار]] [[اجرای حدود]] را واگذار کرده است. امام شهوت ندارد زیرا خداوند [[آخرت]] را در نظر امام محبوب کرده است و چنین کسی [[نعمت]] دائمی را به خاطر دنیای فانی رها نمیکند<ref>خصال، ص۱۰۱؛ علل الشرائع، ص۷۹؛ معانی الأخبار، ص۱۳۳؛ أمالی، ص۳۷۵؛ بحارالأنوار، ج۲۵، ص۱۹۲.</ref>. [[تذکر]] این نکته لازم است این که ابن أبیعمیر گفت: «[[بهترین]] چیزی که از هشام استفاده کردم مسئله [[عصمت]] بود» به خاطر نحوه [[استدلال]] بوده نه به خاطر اصل عصمت، زیرا با مراجعه به نوع [[تفکرات]] ابن ابیعمیر معلوم میشود وی دیدگاه بالاتری را درباره [[امام]] نسبت به هشام داشته است و حتی در یک مورد که هشام دیدگاه ابن ابیعمیر را درباره اینکه «[[دنیا]] سراسر از آن امام است و امام از [[مردم]] بر آنچه در دستشان قرار دارد اولاتر است» [[تأیید]] نکرد، وی ناراحت شد و از هشام فاصله گرفت<ref>اصول کافی، ج۱، ص۴۰۹.</ref>. او در مطلب اول هم که اشاره شد هشام عصمت را از امام {{ع}} گرفته است<ref>[[مصطفی سلیمانیان|سلیمانیان، مصطفی]]، [[مقامات امامان (کتاب)|مقامات امامان]]، ص ۲۹۲؛ [[سید احمد خاتمی|خاتمی سید احمد]]، [[در آستان امامان معصوم ج۲ (کتاب)| در آستان امامان معصوم ج۲]]؛ ص ۱۴۷.</ref>.
| |
|
| |
|
| === هشتم: برهان اضطرار به امام === | | === هفتم: برهان اضطرار به امام === |
| [[هشام بن حکم]] در مناظره خود با [[ضرار]] که منکر [[ضرورت وجود امام در جامعه]] بود، برای [[ضرورت وجود امام]] پس از [[رسول خدا]] {{صل}} دلیلی میآورد که ضمن آن، [[ضرورت عصمت امام]] نیز ثابت میشود. | | [[هشام بن حکم]] در مناظره خود با [[ضرار]] که منکر [[ضرورت وجود امام در جامعه]] بود، برای [[ضرورت وجود امام]] پس از [[رسول خدا]] {{صل}} دلیلی میآورد که ضمن آن، ضرورت عصمت امام نیز ثابت میشود. |
|
| |
|
| دلیل ضرورت وجود امام، پس از رسول خدا {{صل}}، از نظر [[هشام بن حکم]] بدین تقریر است: وضعیت [[مردم]] پس از رسول خدا {{صل}} از سه حال خارج نیست: یا اینکه [[خداوند]]، آنها را بدون [[تکلیف]] رها کرده است؛ یا اینکه مردم پس از رسول خدا {{صل}} تبدیل به [[علما]] و دانشمندانی در حد و اندازه رسول خدا {{صل}} - در [[شناخت]] [[احکام دین]] - شده باشند؛ به گونهای که همگی در راه [[حق]] باشند و اختلافی پیش نیاید؛ یا اینکه رسول خدا {{صل}} فردی را که عاری از هرگونه [[اشتباه]] و [[گناه]] است، با عنوان راهنمایشان معرفی کرده باشد؛ کسی که مردم به او نیاز دارند؛ ولی او به مردم نیازی ندارد. | | دلیل ضرورت وجود امام، پس از رسول خدا {{صل}}، از نظر [[هشام بن حکم]] بدین تقریر است: وضعیت [[مردم]] پس از رسول خدا {{صل}} از سه حال خارج نیست: یا اینکه [[خداوند]]، آنها را بدون [[تکلیف]] رها کرده است؛ یا اینکه مردم پس از رسول خدا {{صل}} تبدیل به [[علما]] و دانشمندانی در حد و اندازه رسول خدا {{صل}} - در [[شناخت]] [[احکام دین]] - شده باشند؛ به گونهای که همگی در راه [[حق]] باشند و اختلافی پیش نیاید؛ یا اینکه رسول خدا {{صل}} فردی را که عاری از هرگونه [[اشتباه]] و [[گناه]] است، با عنوان راهنمایشان معرفی کرده باشد؛ کسی که مردم به او نیاز دارند؛ ولی او به مردم نیازی ندارد. |
خط ۹۰: |
خط ۴۶: |
| از آنجا که فرضهای اول و دوم اشتباه است، تنها فرض سوم باقی میماند که همان مطلوب است: {{عربی|فبقي الوجه الثالث: و هو أنّه لابدّ لهم من علم يقيمه الرسول لهم و لا يحيف معصوم من الذنوب مبرأ من الخطایا يحتاج إليه و لا يحتاج إلى أحد}}<ref>محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۲، ص۳۶۵-۳۶۶.</ref>. در واقع، این [[برهان]]، ضرورت وجود امام [[معصوم]] را ثابت میکند؛ به گونهای که اگر [[امام]] معصوم نباشد، بود و نبود او تفاوتی نخواهد داشت<ref>[[مصطفی سلیمانیان|سلیمانیان، مصطفی]]، [[مقامات امامان (کتاب)|مقامات امامان]]، ص ۲۹۲.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۱۹۷-۲۰۱.</ref> | | از آنجا که فرضهای اول و دوم اشتباه است، تنها فرض سوم باقی میماند که همان مطلوب است: {{عربی|فبقي الوجه الثالث: و هو أنّه لابدّ لهم من علم يقيمه الرسول لهم و لا يحيف معصوم من الذنوب مبرأ من الخطایا يحتاج إليه و لا يحتاج إلى أحد}}<ref>محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۲، ص۳۶۵-۳۶۶.</ref>. در واقع، این [[برهان]]، ضرورت وجود امام [[معصوم]] را ثابت میکند؛ به گونهای که اگر [[امام]] معصوم نباشد، بود و نبود او تفاوتی نخواهد داشت<ref>[[مصطفی سلیمانیان|سلیمانیان، مصطفی]]، [[مقامات امامان (کتاب)|مقامات امامان]]، ص ۲۹۲.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۱۹۷-۲۰۱.</ref> |
|
| |
|
| === نهم: [[برهان]] وجوب اطاعت از معصوم === | | === هشتم: [[برهان]] وجوب اطاعت از معصوم === |
| اگر از [[پیامبر خاتم]]{{صل}} [[خطا]] سرزند، [[مخالفت]] و [[انکار]] او [[واجب]] خواهد بود و این با [[دستور خداوند]] بر [[اطاعت]] از او مغایرت دارد: {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>.<ref>علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص۲، ص۶۷-۶۸.</ref>.<ref>[[هادی اکبری ملکآبادی|اکبری]] و [[رقیه یوسفی سوته|یوسفی]]، [[ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)| ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی]]، ص۸۰-۸۲؛ [[حسن علیپور وحید|علیپور وحید، حسن]]، [[مکتب در فرآیند نواندیشی (کتاب)|مکتب در فرآیند نواندیشی]]، ص ۴۰.</ref> | | اگر از [[پیامبر خاتم]]{{صل}} [[خطا]] سرزند، [[مخالفت]] و [[انکار]] او [[واجب]] خواهد بود و این با [[دستور خداوند]] بر [[اطاعت]] از او مغایرت دارد: {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>.<ref>علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص۲، ص۶۷-۶۸.</ref>.<ref>[[هادی اکبری ملکآبادی|اکبری]] و [[رقیه یوسفی سوته|یوسفی]]، [[ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)| ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی]]، ص۸۰-۸۲؛ [[حسن علیپور وحید|علیپور وحید، حسن]]، [[مکتب در فرآیند نواندیشی (کتاب)|مکتب در فرآیند نواندیشی]]، ص ۴۰.</ref> |
|
| |
|
| === دهم: برهان کمال عقل === | | === نهم: برهان لزوم اطمینان === |
| این [[دلیل]]، [[عقلی]]، [[فلسفی]] و [[عرفانی]] است و ناظر به مقام ثبوت است نه [[اثبات]]. جناب ابن سینا در بیان این [[استدلال]] میفرماید: "[[تفکر]] فلسفی، سطح [[برتر]] از عصمت را در مقام ثبوت ثابت میکند، نه اثبات".
| | [[ائمه]]{{ع}} میخواهند [[رضا]] و [[سخط]] ـ شریعت ـ را به ما برسانند لذا اگر خطاکار باشند ما اطمینان به این مورد نداریم، پس باید معصوم باشند<ref>علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۷-۶۸.</ref>. به عبارت دیگر بدون [[شک]] امامان قبل از هر چیز باید اعتماد عموم را جلب کنند، به طوری که در گفته آنها احتمال [[دروغ]] و [[اشتباه]] داده نشود؛ در غیر این صورت، مقامِ [[رهبری]] آنها متزلزل خواهد شد. چرا که اگر ائمه [[معصوم]] نباشند، بهانهجویان به عذر اینکه آنها اشتباه میکنند، از آنان روی برمیتابند و حقیقتطلبان نیز به خاطر تزلزل نسبت به محتوای [[دعوت]] آنها، از پذیرفتن دعوتشان خودداری خواهند کرد و یا لااقل نمیتوانند با دلگرمی آن را پذیرا شوند. این [[دلیل]] که میتوان آن را "دلیل اعتماد" نیز نام نهاد، یکی از مهمترین دلایل عقلی ضرورت عصمت ائمه{{ع}} است. چگونه ممکن است [[خداوند]] [[فرمان]] دهد که از [[انسانی]] بیقید و شرط [[اطاعت]] شود، در حالی که این [[انسان]] ممکن است [[خطا]] کند و یا مرتکب گناهی گردد. اگر مردم از او اطاعت کنند که [[پیروی]] از خطا و [[گناه]] است و اگر نکنند، جایگاه رهبری او متزلزل میگردد، بهویژه آنکه [[مقام رهبری]] امامان با دیگران کاملاً متفاوت است؛ زیرا [[مردم]] تمام اعتقاد و برنامه خود را از آنها میگیرند<ref>[[کشف المراد (کتاب)|کشف المراد]]، ص۳۴۹؛ [[پنجاه درس اصول عقاید (کتاب)|پنجاه درس اصول عقاید]]، پیامبرشناسی، درس سوم.</ref>.<ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]]، ص ۱۳۵-۱۵۲.</ref> |
| | |
| وقتی نفس به مرحله [[عقل]] مستفاد و بالفعل رسید، همه [[علوم]] و حقایق عینی را مییابد و آنها را برابر با [[وحی]] گزارش میدهد و در یافتن آن معارف و گزارش دادن آنها [[معصوم]] است؛ همانطور که در عمل به [[احکام]] معصوم است. ابن سینا در کتاب [[شریف]] [[الهیات]] [[شفا]] میگوید: {{عربی|الانبياء، الذين لا يؤتون من جهة غلطاً او سهواً}}<ref>ابن سینا، کتاب شفاء، مقاله اول، فصل ۸.</ref>. آنها از [[اشتباه]] معصوماند؛ زیرا انسان متعالی که به اوج عروج راه یافت، به مرحلهای میرسد که خیال و وهم از درون، و [[شیطان]] از برون به آنجا راه ندارد و از هرگونه اشتباه [[علمی]] و عملی مصون خواهد بود.
| |
| | |
| پس اگر نفس [[انسانی]] به مرحله کمال عقل نظری و عملی برسد، در آن [[حس]] و وهم و خیال، مأموم [[عقل نظری]]، و [[غضب]] و [[شهوت]]، [[مطیع]] [[عقل عملی]] است و در نتیجه به مقام [[شهود]] و [[ولایت]] که پایان [[سفر]] اول از سفرهای چهارگانه است، نایل میگردد، لذا شایستگی [[پیامبر]] یا [[امام]] شدن را دارد که جامع این اوصاف، همان وصف عصمت است. البته روشن است که این دلیل برخلاف [[ادله]] [[متکلمان]] ناظر به مقام ثبوت و نفس الامر است به مقام اثبات<ref>ابن سینا، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج۹، ص۳۰.</ref>.
| |
| | |
| === یازدهم: برهان [[خلافت]] [[انسان کامل]] ===
| |
| این [[دلیل]] حکما با دید [[عرفانی]]، مطرح گردیده است<ref>صدر المتأهلین شیرازی، اسفار، ج۹، ص۳۰۰.</ref>. [[آیت الله جوادی آملی]] در بیان این استدلال میفرماید: عرفا که دید وسیعتری دارند، [[نبوت]] و [[رسالت]] و [[امامت]] را مبتنی بر خلافت دانسته و عصمت [[برتر]] را اثبات میکنند و میگویند هر موجودی مظهر اسمی از اسمای خاص [[خدای سبحان]] است، ولی انسان کامل مظهر [[الله]] است، که جامع همه اسماء میباشد. انسان کامل [[جانشین خدا]] بر همه عالم است و همانطور که [[انسانها]] از [[جانشین خدا]] بهره میبرند و [[هدایت]] میشوند، [[ملائکه]] نیز از او استفاده کرده، در [[ثبات]] همان مقام معلوم از [[فیض]] [[انسان کامل]] مدد میجویند.
| |
| | |
| [[برهان]] [[کلامی]] یا [[فلسفی]] حداکثر میتواند استفاده [[انسانها]] را از [[خلیفةالله]] ثابت کند {{متن قرآن|وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ}}<ref>«و به آنان کتاب (آسمانی) و فرزانگی میآموزد» سوره بقره، آیه ۱۲۹.</ref>، ولی بلندای نظر [[عارف]] به این مرحله از اوج انسان کامل میرسد که {{متن قرآن|فَسَجَدَ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ}}<ref>«آنگاه همه فرشتگان، همگان فروتنی کردند» سوره حجر، آیه ۳۰.</ref>، {{متن قرآن|وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ... * قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ...}}<ref>«و همه نامها را به آدم آموخت سپس آنان را بر فرشتگان عرضه کرد... * فرمود: ای آدم! آنان را از نامهای اینان آگاه ساز! و چون آنان را از نامهای اینان آگاهانید» سوره بقره، آیه ۳۱-۳۳.</ref> به [[زبان]] [[عرفان]]، برد [[رسالت]]، محدودتر از برد [[خلافت]] که [[معلم]] مطلق است، میباشد.
| |
| | |
| از اینرو جناب صدر المتألهین میفرماید: "اگرچه در علوم عقلی ارسطو را معلم اول و فارابی را معلم دوم [[علم]] میدانند، ولی در [[علوم الهی]]، [[رسول خدا]] معلم اول و [[علی بن ابیطالب]] {{ع}} معلم ثانی است. البته به لحاظی معلم اول [[خدای سبحان]]، معلم دوم [[جبرییل]] و معلم سوم [[رسول اکرم]] {{صل}} میباشند"<ref>اسفار، ج۹، ص۳۰۰.</ref>.
| |
| | |
| گرچه در کل هستی معلم اول همان معلم آخر است، مثل: {{متن قرآن|هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ}}<ref>«او، آغاز و انجام است» سوره حدید، آیه ۳.</ref>؛ {{متن قرآن|عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ}}<ref>«به انسان آنچه نمیدانست آموخت» سوره علق، آیه ۵.</ref>؛ {{متن قرآن|وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا}}<ref>«و به تو چیزی آموخت که نمیدانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳.</ref>. عالم را مدبرات [[امر الهی]]، یعنی [[فرشتگان]]، مخصوصاً حاملان [[عرش]] اداره میکنند، که [[اسرافیل]] احیا را و [[میکائیل]] [[ارزاق]] را و [[عزرائیل]] [[مرگ]] را و [[جبرائیل]] [[تعلیم و تربیت]] را و همه آنها شاگردان [[انسان]] کاملاند که {{متن حدیث|بِبَقَائِهِ بَقِيَتِ الدُّنْيَا وَ بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ}}<ref>مفاتیح الجنان، دعای عدیله.</ref>. امروز در همه عالم [[انسان]] کاملی جز [[حجت]] بن الحجج البالغه [[ولی عصر]] ارواحنا فداه وجود ندارد که او [[معلم]] [[ملائکه]] و [[خلیفة الله]] بر همه عالم است.
| |
| | |
| [[قرآن]] درباره احاطه [[انسان کامل]] بر [[جهان]] امکان به [[رسول اکرم]] میفرماید: {{متن قرآن|فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِيدًا}}<ref>«پس آن هنگام که از هر امّتی گواهی آوریم و تو را (نیز) بر آنان، گواه گیریم (حالشان) چگونه خواهد بود؟» سوره نساء، آیه ۴۱.</ref>.
| |
| | |
| و او باید [[معصومانه]] بر همه جزئیات در جهان امکان [[شهادت]] دهد. همه خلافتها، [[نبوتها]] و [[ولایتها]] زیر [[پوشش]] شهادت شهیدالشهداء، که وجود [[مبارک]] رسول اکرم است، قرار دارد و در حیطه این شهادت مطلق، [[سهو]] و [[نسیان]] راه ندارد و انسان کامل مظهر اسم [[الله]] و [[اسمای حسنی]] اوست: {{متن حدیث|نَحْنُ وَ اللَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى}}<ref>بحارالانوار، ج۹۱، ص۶.</ref> چون یکی از اسمای حسنی [[خدای سبحان]] این است که در او [[جهل]] و نسیان و قبح و [[ظلم]] راه ندارد، انسان کامل در آن بُعد، مظهر همه این [[کمالات]] خواهد بود<ref>تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج۹، ص۳۱-۳۳.</ref>.
| |
| | |
| این [[استدلال]] که در کتابها به عنوان [[دلیل عقلی]]، [[فلسفی]] و [[عرفانی]] نام گرفته است؛ با دیدی عرفانی به [[عصمت انبیا]] و [[امامان]] نگریسته و دارای دو مقدمه است:
| |
| # [[خداوند متعال]] دارای اسمای حسنی میباشد {{متن قرآن|وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى}}<ref>«و خداوند را نامهای نیکوتر است» سوره اعراف، آیه ۱۸۰.</ref> و [[اسم الله]] جامع این اسماء میباشد.
| |
| # امامان از آن حیث که خلیفةاللهاند، مظهر اسم مبارک الله هستند، که جامع جمیع اسماء است، لذا کل [[عالم هستی]] از وجود [[خلیفه خدا]] بهره میبرند و او معلم همه موجودات است.
| |
| | |
| در [[خداوند]] که معلم اول است، سهو و نسیان و ظلم و [[گناه]] راه ندارد، لذا [[امام]] که [[جانشین خدا]] و مظهر اسم الله و جامع کلیه اسماء و صفات [[حق تعالی]] است، در او هم نواقصی مثل [[جهل]]، [[نسیان]]، [[ظلم]] و [[گناه]] [[راه]] ندارد، لذا مثل [[خداوند سبحان]] از جمیع جهات [[معصوم]] است.
| |
| | |
| === دوازدهم: برهان [[برتری]] و [[فضیلت]] معصوم ===
| |
| این دلیل در کتابهای متکلمین بزرگ شیعه، مثل [[علامه حلی]]، [[شیخ طوسی]]، [[سید مرتضی]] و سایر [[اندیشمندان اسلامی]] وارد شده است. بنابراین، دلیل لازمه اینکه امام [[معصوم]] نباشد این است که مقامش نزد [[مردم]] [[سقوط]] کند، لذا از او [[پیروی]] نمیکنند<ref>ر.ک: کشف المراد، ص۱۸؛ دلائل الصدق، ج۱، ص۴۲۷؛ ج۲، ص۹؛ تنزیه الانبیاء، ص۵-۶؛ بدایة المعارف، ص۲۶۱؛ شرح تجرید (تحقیق زنجانی)، ص۳۹۱.</ref>.
| |
| | |
| این استدلال دارای دو مقدمه [[عقلی]] است:
| |
| # هر کسی که به عنوان امام از جانب [[خدای متعال]] [[انتخاب]] میشود، [[علم]]، [[عقل]]، [[بندگی]]، [[اطاعت]] و اجتناب از [[معاصی]] در او باید بیشتر از بقیه مردم باشد تا موجب فضیلت و برتری او بر سایر مردم شود.
| |
| # با این فرض، اگر امام معصوم نباشد هیچ فضیلتی بر دیگران ندارد، لذا دلیلی برای اطاعت از او نیست چون [[گناه]] او موجب سقوط مقامش در چشم مردم میگردد.
| |
| | |
| در نتیجه اطاعت از [[اهل]] گناه از نظر عقل ناپسند است و اگر عقل [[حکم]] به [[عدم اطاعت]] نکند، حکم به اطاعت اهل [[گناه]] هم نمیکند و سأکت خواهد بود. لذا برای اینکه مقام و رتبه [[امام]] پایینتر از عوام نباشد و [[اطاعت]] از او حاصل شود باید به [[حکم عقل]]، امام {{ع}} [[معصوم]] باشد تا اطاعت از [[برتر]] حاصل گردد و [[عقل]]، [[حکم]] به اطاعت از برتر کند.
| |
| | |
| === سیزدهم: [[معجزه]] ===
| |
| متکلمین این استدلال را در [[عصمت انبیا]] ذکر کردهاند و در شرح آن چنین گفتهاند که راه [[اثبات نبوت]] یک شخص علاوه بر [[نص]] (از طرف [[نبی]] سابق) معجزه اوست عقل میگوید وقتی مدعی [[نبوت]]، کاری را که میسور [[بشر]] نیست انجام دهد، معلوم میشود که این [[توانایی]] از منبع [[قدرت]] لایزال [[الهی]] به او عطا شده است تا نشانه [[صدق]] ادعای او باشد. اگر این کبرای کلی را ـ که معجزه نشانه نبوت و [[صداقت]] است ـ ضمیمه این صغری کنیم که، [[انبیا]] خصوصاً [[نبی اکرم]] معجزههای فراوانی آوردهاند، از جمله [[قرآن]]، نبوت و عصمت هر دو ثابت میشود<ref>کشف المراد، ص۱۵۷-۱۵۸.</ref>.
| |
| | |
| این استدلال را با همین بیان، در باب امامت و صدق و عصمت آن میتوان به کار گرفت چنان که بعضی از [[علما]] از آن بهره بردهاند. البته با توضیح چند مقدمه میتوان از آن به عنوان یک [[دلیل عقلی]] استفاده کرد<ref>کشف المراد، ص۱۹۴-۱۹۵.</ref>.
| |
| # تعریف معجزه، معجزه، امری است [[خارقالعاده]] به همراه تحدّی با عدم اتیان دیگران به مثل آن و مطابق ادعا<ref>کشف المراد، ص۱۵۷؛ الالهیات، ج۳، ص۶۹.</ref>.
| |
| # رابطه منطقی و [[عقلی]] بین [[عصمت]] و [[معجزه]]، بعضی چون از [[تفکر]] و [[اندیشه]] عقلی و [[فلسفی]] به دورند بین عصمت و معجزه ارتباط منطقی نمییابند. لذا معجزه را [[دلیل]] اقناعی برای [[صدق]] گفتار تلقی میکنند، آن هم بدون پشتوانه عقلی. لکن میتوانیم رابطه منطقی و عقلی آن را ثابت کنیم؛ یعنی معجزهای که توسط [[نبی اکرم]] یا [[امام]] {{عم}} حاصل میشود، به [[اذن]] [[خداوند تعالی]] و مطابق ادعاست و به دنبال خود [[تحدی]] را به همراه دارد. با توجه به [[افعال الهی]] که غایتمند و منزه از هرگونه [[فعل قبیح]] است و با عنایت به [[حکمت خدا]] در [[خلقت]] و [[تشریع]]، به [[حکم عقل]]، اتیان معجزه، بر صدق و عصمت مدعی امامت یا [[نبوت]] دلالت میکند.
| |
| | |
| اگر [[خداوند متعال]] معجزه را در [[اختیار]] فرد کاذب قرار دهد، موجب [[گمراهی]] [[مردم]] خواهد شد و حال اینکه خداوند متعال، به حکم عقل، از هرگونه فعل قبیح، [[جهل]] و اغراء به جهل، مبرا است. همین بیان پشتوانه عقلی رابطه بین معجزه و عصمت است<ref>مهدی هادوی تهرانی، مبانی کلامی اجتهاد، ص۸۲-۸۳.</ref>.
| |
| | |
| البته این بیان در صورتی قابل قبول است که [[امامان]] دارای معجزه باشند و میدانیم که [[معجزات]] زیادی از امامان در کتب [[تاریخ]] و [[روایت]]، به تواتر [[نقل]] شده است<ref>کشف المراد، ص۱۹۴-۱۹۵؛ شیخ مفید، الارشاد، ص۱۷۵؛ بحارالانوار، ج۳۹، ص۱۷۵؛ قندوزی، ینابیع الموده، ص۱۳۸؛ علامه امینی، الغدیر، ج۳، ص۱۲۶؛ سیره حلبی، ج۳، ص۴۴؛ تاریخ ابن عساکر، ج۱، ص۱۵۶؛ ج۲، ص۲۸۳.</ref>.
| |
| | |
| === چهاردهم: برهان تلازم [[عصمت]] با [[حکمت]] ===
| |
| [[علامه حلّی]] [[حکمت الهی]] را [[دلیل]] محکم [[عقل]]، برای [[اثبات]] [[عصمت امامان]] میداند و در این رابطه چنین [[استدلال]] میکند: [[خداوند متعال]] در نهایت حکمت، [[حکیم]] است و عالم به جمیع معلومات ([[مخلوقات]]) و [[غنی]] مطلق است و محتاج به چیزی در این عالم نیست، در اقوال و [[افعال]] [[پروردگار]] عالم چیزی که حکیمانه نباشد واقع نمیشود (چون [[خداوند تعالی]] [[امر]] به [[اطاعت از امام]] کرده است) به [[حکم عقل]] اطاعت از امام غیر [[معصوم]] به صورت مطلق منافی حکمت پروردگار است. پس عقل میگوید [[امام]] باید به واسطه حکمت [[خداوند حکیم]] معصوم باشد<ref>ر.ک: الالفین، ص۷۶ و ۴۲۷.</ref>.
| |
| | |
| [[آیتالله]] مصباح یزدی هم در باب [[عصمت انبیا]] به همین دلیل استناد کرده که قابل توجیه در باب عصمت امامان نیز هست<ref>راه و راهنماشناسی، ج۴، ص۱۴۷-۱۴۸.</ref>.
| |
| | |
| استدلال [[علامه حلی]] بر دو مقدمه [[عقلی]] [[استوار]] است:
| |
| # خداوند حکیم است و گفتار یا [[رفتار]] (فعلی) غیر حکیمانه از او سر میزند.
| |
| # به حکم عقل، اطاعت از امام غیر معصوم بدون قید و شرط، با حکمت خداوند حکیم [[سازگاری]] ندارد.
| |
| | |
| پس عقل میگوید، به واسطه [[حکمت خداوند]]، محال است که امام، معصوم نباشد.
| |
| | |
| === پانزدهم: برهان تناقض در احکام یک فعل بر مکلف ===
| |
| [[آزار]] و اذیّت و ضرب و جرح و کشتن پیامبر و امام [[حرام]] است. در صورت [[ارتکاب گناه]] از باب [[امر به معروف و نهی از منکر]] آزار و زدن و حتی کشتن آنان [[واجب]]. در این صورت تناقض لازم میآید. یعنی یک فعل هم بر مکلّف واجب است و هم حرام، پس باید [[پیامبر]] {{صل}} و امام از ارتکاب گناه مصون باشند. مقدمه اول روشن است زیرا هم در پیشگاه [[عقل]] بدیهی است که اذیّت و ضرب و شتم پیامبر و امام با جایگاه و سمت آنها هیچگونه تناسبی ندارد و هم [[آیات]] و [[روایات]] فراوانی بر [[حرمت]] ایذا پیامبر و امام وارد شده است. و در مورد مقدمه دوم نیز باید دقّت کرد که هم از نظر عقل امر به معروف و نهی از منکر عام است و هیچ اختصاصی به مردی دون فردی ندارد و هم از نظر [[شرع]]، پس پیامبر و امام نیز تحت این [[حکم]] عام قرار میگیرند و شامل آنها نیز میشود، و این مطلب که [[امر به معروف]] باعث آزار و ضرب و جرح و سرانجام [[حبس]] و [[قتل]] میشود نیز محتاج توضیح نیست<ref>[[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[عصمت در قرآن (کتاب)|عصمت در قرآن]] ص ۳۹.</ref>.
| |
| | |
| === شانزدهم: برهان لزوم اطمینان ===
| |
| [[ائمه]]{{ع}} میخواهند [[رضا]] و [[سخط]] ـ شریعت ـ را به ما برسانند لذا اگر خطاکار باشند ما اطمینان به این مورد نداریم، پس باید معصوم باشند<ref>علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۷-۶۸.</ref>. به عبارت دیگر بدون [[شک]] امامان قبل از هر چیز باید اعتماد عموم را جلب کنند، به طوری که در گفته آنها احتمال [[دروغ]] و [[اشتباه]] داده نشود؛ در غیر این صورت، مقامِ [[رهبری]] آنها متزلزل خواهد شد. چرا که اگر ائمه [[معصوم]] نباشند، بهانهجویان به عذر اینکه آنها اشتباه میکنند، از آنان روی برمیتابند و حقیقتطلبان نیز به خاطر تزلزل نسبت به محتوای [[دعوت]] آنها، از [[پذیرفتن]] دعوتشان خودداری خواهند کرد و یا لااقل نمیتوانند با دلگرمی آن را پذیرا شوند. این [[دلیل]] که میتوان آن را "دلیل اعتماد" نیز نام نهاد، یکی از مهمترین دلایل عقلی ضرورت عصمت ائمه{{ع}} است. چگونه ممکن است [[خداوند]] [[فرمان]] دهد که از [[انسانی]] بیقید و شرط [[اطاعت]] شود، در حالی که این [[انسان]] ممکن است [[خطا]] کند و یا مرتکب گناهی گردد. اگر مردم از او اطاعت کنند که [[پیروی]] از خطا و [[گناه]] است و اگر نکنند، جایگاه رهبری او متزلزل میگردد، بهویژه آنکه [[مقام رهبری]] امامان با دیگران کاملاً متفاوت است؛ زیرا [[مردم]] تمام اعتقاد و برنامه خود را از آنها میگیرند<ref>[[کشف المراد (کتاب)|کشف المراد]]، ص۳۴۹؛ [[پنجاه درس اصول عقاید (کتاب)|پنجاه درس اصول عقاید]]، پیامبرشناسی، درس سوم.</ref>.<ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]]، ص ۱۳۵-۱۵۲.</ref> | |
| | |
| === هفدهم: برهان تلازم امامت با عصمت ===
| |
| مرحوم شیخ مفید در این برهان در صدد [[اثبات]] این مطلب است که اساساً خود امام بودن، مقتضی عصمت است؛ بدین معنا که امام بودن، بدون عصمت قابل تصور نیست: {{عربی|و الامامة تدل على عصمة صاحبها...}}<ref>محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، وقعة الجمل، ص۳۴.</ref>.
| |
| | |
| شاید بتوان در تقریر این برهان که خود شیخ آن را به معنای امامت ارجاع میدهد، چنین گفت که از منظر او «[[امامان]] اسوههای دیناند و معنای ائتمام، همان اقتداست و ثابت شده است که [[حقیقت]] [[اقتدا]]، [[پیروی]] از مقتدی در [[رفتار]] و گفتار اوست، از آن جهت که او [[حجت]] است...»<ref>{{عربی|فمن ذلك أن الأئمة قدوة في الدين و أن معنى الائتمام هو الاقتداء و قد ثبت أن حقيقة الاقتداء هو الاتباع للمقتدى به فيما فعل و قال من حيث كان حجة فيه دون الاتباع لقيام الأدلة على صواب ما فعل و قال...}}؛ (محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، وقعة الجمل، ص۷۴).</ref>.
| |
|
| |
|
| بنا بر این عبارت، [[امام]] [[اسوه]] ما در [[دین]] است و باید از رفتار و گفتارش در دین پیروی شود. از این رو، امام، لزوماً باید در آنچه میگوید و انجام میدهد، [[معصوم]] باشد. به دیگر بیان، کسی شأنیت اسوه بودن را دارد که خود مرتکب [[عصیان]] و [[خطا]] نشود<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۲۹۲.</ref>.
| | === دهم: [[برهان پیشوایی امام]] === |
| | امام، [[پیشوای مردم]] است و مردم موظفاند با [[پیروی]] از او و با توجه به عملش، [[اعمال]] خود را انجام دهند. چنین کسی باید لزوماً معصوم باشد؛ وگرنه اگر به عصمت نیاز نباشد، هرکسی، از جمله [[یهود]] و [[نصارا]] نیز میتوانستند امام ما باشند: {{عربی|و لانه امام و الامام من يفعل الشيء لاجله و الا كانت اليهود و النصارى ائمة لنا و يستحيل التعبد باتباع غير المعصوم لقبحه}}<ref>حسن بن یوسف بن مطهر محلی (علامه حلی)، انوارالملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۲۰۴.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۳۹۹.</ref> |
|
| |
|
| === هجدهم: برهان تلازم عدم عصمت با گمراه شدن مردم === | | === یازدهم: برهان تلازم [[امامت]] و [[عصمت]] === |
| یکی از براهین عقلی اثبات عصمت امام که مرحوم شیخ مفید بدان استناد کرده، برهان تلازم عدم عصمت با گمراه شدن مردم است. مرحوم شیخ مفید برهان خود را اینگونه تقریر میکند: «امام، از عصیان معصوم است؛ از [[سهو]] و [[نسیان]] در [[امان]] است؛ زیرا مردم با [[رهبری]] کسی که مرتکب [[گناهان]] شده است و در حقیقت [[احکام]]، [[اشتباه]] میکند و از [[حق]] [[گمراه]] میشود، به [[بیراهه]] خواهند رفت»<ref>{{عربی|ان الامام معصوم من العصيان مأمون عليه السهو و النسيان، لفساد الخلق بسياسة من يقارف الآثام و يسهو عن الحق في الاحكام و يضل عن الصواب}}؛ (محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المسائل الجارودیة، ص۴۵).</ref>.
| | این برهان را شیخ مفید بر عصمت امام اقامه نموده است. ایشان در این برهان در صدد [[اثبات]] این مطلب است که اساساً خود امام بودن، مقتضی عصمت است؛ بدین معنا که امام بودن، بدون عصمت قابل تصور نیست: {{عربی|و الامامة تدل على عصمة صاحبها...}}<ref>محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، وقعة الجمل، ص۳۴.</ref>؛ بر این اساس شاید بتوان در تقریر این برهان از دیدگاه شیخ چنین گفت : «[[امامان]] اسوههای دیناند و معنای ائتمام، همان اقتداست و ثابت شده است که [[حقیقت]] [[اقتدا]]، [[پیروی]] از مقتدی در [[رفتار]] و گفتار اوست، از آن جهت که او [[حجت]] است»...<ref>{{عربی|فمن ذلك أن الأئمة قدوة في الدين و أن معنى الائتمام هو الاقتداء و قد ثبت أن حقيقة الاقتداء هو الاتباع للمقتدى به فيما فعل و قال من حيث كان حجة فيه دون الاتباع لقيام الأدلة على صواب ما فعل و قال...}}؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، وقعة الجمل، ص۷۴.</ref>. |
|
| |
|
| مرحوم شیخ در این برهان نیز با استفاده از یکی دیگر از لوازم [[فاسد]] قول به عدم عصمت، در صدد [[اثبات]] [[لزوم عصمت امام]] است؛ بدین بیان که اگر امام {{ع}} از [[گناه]] و [[سهو]] و [[نسیان]] [[معصوم]] نباشد، [[مردم]] نیز به [[پیروی]] از او [[مبتلا]] به [[فساد]] و [[گمراهی]] از [[حق]] خواهند شد»<ref>بر خواننده گرامی پوشیده نیست که مقدمات این برهان، هر دو از برهان ضرورت امامت گرفته شده است.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۲۹۳.</ref>
| | بنابراین عبارت، [[امام]] [[اسوه]] ما در [[دین]] است و باید از رفتار و گفتارش در دین پیروی شود. از این رو، امام، لزوماً باید در آنچه میگوید و انجام میدهد، [[معصوم]] باشد. به دیگر بیان، کسی شأنیت اسوه بودن را دارد که خود مرتکب [[عصیان]] و [[خطا]] نشود<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص۲۹۲.</ref>. |
|
| |
|
| == پاسخها و دیدگاههای متفرقه == | | == پاسخها و دیدگاههای متفرقه == |