پرش به محتوا

بنی خیوان بن زید: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ۱۴ مارس
بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = بنی حاشد بن همدان | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط = }} ==مقدمه== این طایفه، از اعراب قحطانی<ref>عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۳۶۹؛ بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائ...» ایجاد کرد)
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱۴: خط ۱۴:
از وقایع دوران [[اسلامی]] این قوم هم اخبار معدودی در دست است که از جمله آن می‌توان به حضور چشمگیر آنان در [[جنگ جمل]] اشاره کرد. نقل است زمانی که [[ابوموسی اشعری]] [[کوفیان]] را - در [[حضور امام]] حسن{{ع}} و [[عمار یاسر]] فرستادگان [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به [[کوفه]]،- از [[یاری امام]]{{ع}} باز می‌داشت و حضور در [[جنگ]] را [[فتنه]] می‌خواند، [[عبد خیر بن یزید خیوانی]] برخاست و گفت: «ای [[ابوموسی]]! آیا این دو [[مرد]] ([[طلحه]] و [[زبیر]]) با علی [[بیعت]] نکردند؟» ابوموسی گفت: آری. عبد خیر گفت: آیا علی{{ع}} کاری کرده تا سبب [[نقض پیمان]] شود که طلحه و زبیر [[پیمان‌شکنی]] کرده‌اند؟ ابوموسی گفت: من نمی‌دانم. وی در جواب گفت: «نمی‌خواهی بدانی؛ ما تو را رها می‌کنیم تا بدانی. وانگهی ای [[ابو‌موسی]]! به من خبر بده آیا احدی را می‌شناسی که از این حادثه و فتنه‌ای که تو [[گمان]] می‌کنی، خارج باشد؛ مگر نمی‌دانی که [[مردم]] هم اکنون چهار گروه‌اند: علی{{ع}} الآن در بیرون کوفه است و طلحه و زبیر هم در بصره‌اند و [[معاویه]] هم که در [[شام]] است و گروهی هم در حجازند که نه با [[دشمنان خدا]] می‌جنگند و نه فیء جمع‌آوری می‌کنند؟ [پس باید با یکی از این چهار گروه بود.] ابوموسی گفت: فرقه‌ای که از جنگ کناره گرفته‌اند ([[اهل]] [[حجاز]])، بهترین مردم هستند. (یعنی نه با علی{{ع}} نه با طلحه و زبیر و نه با معاویه بلکه با گروه چهارم که اهل حجازند باید بود!) عبد خیر گفت: ای ابو‌موسی! [[نفاق]] و غشّ و [[دورویی]] بر تو [[غلبه]] کرده است<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۴۸۶. و با اندکی اختلاف شیخ مفید، الجمل، ص۱۳۵.</ref>. علاوه بر آن، گزارش‌های متعدد عبد خیر از جنگ جمل از جمله دستور علی{{ع}} در منع تعقیب فراریان و عدم تعرض به مجروحان و در [[امان]] بودن خلع‌سلاح‌شدگان<ref>ابن ابی شیبه، المصنف، ج۸، ص۷۱۰؛ جصاص، أحکام القرآن، ج۵، ص۲۸۴؛ المتقی الهندی، کنزالعمال، ج۱۱، ص۳۳۵.</ref> از حضور او در این جنگ حکایت دارد<ref>نصب چادری بین دو سپاه به مدت سه روز برای مذاکره در جنگ جمل دیگر خبری است که از او در این جنگ نقل شده است. (ابن ابی شیبه، المصنف، ج۸، ص۷۰۹).</ref>. [[اخبار]] نقل شده از [[عبد‌خیر]] از [[نبرد صفین]] از جمله خبر [[رد الشمس]]<ref>منقری، وقعة صفین، ص۱۳۶.</ref> و خبر زخمی شدن [[عمار]] در این [[جنگ]]<ref>منقری، وقعة صفین، ص۳۴۲.</ref> هم، بر حضور او در [[جنگ صفین]] صحه می‌گذارد. بنا بر نقل برخی اخبار، عبد خیر در شمار شهدای [[صفین]] به شمار رفته است<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۲۴۴.</ref> این در حالی است که [[ابن جوزی]] در المنتظم، از حضور او در [[جنگ نهروان]] خبر داده است<ref>ابن جوزی، المنتظم، ج۷، ص۱۶۰.</ref>.
از وقایع دوران [[اسلامی]] این قوم هم اخبار معدودی در دست است که از جمله آن می‌توان به حضور چشمگیر آنان در [[جنگ جمل]] اشاره کرد. نقل است زمانی که [[ابوموسی اشعری]] [[کوفیان]] را - در [[حضور امام]] حسن{{ع}} و [[عمار یاسر]] فرستادگان [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به [[کوفه]]،- از [[یاری امام]]{{ع}} باز می‌داشت و حضور در [[جنگ]] را [[فتنه]] می‌خواند، [[عبد خیر بن یزید خیوانی]] برخاست و گفت: «ای [[ابوموسی]]! آیا این دو [[مرد]] ([[طلحه]] و [[زبیر]]) با علی [[بیعت]] نکردند؟» ابوموسی گفت: آری. عبد خیر گفت: آیا علی{{ع}} کاری کرده تا سبب [[نقض پیمان]] شود که طلحه و زبیر [[پیمان‌شکنی]] کرده‌اند؟ ابوموسی گفت: من نمی‌دانم. وی در جواب گفت: «نمی‌خواهی بدانی؛ ما تو را رها می‌کنیم تا بدانی. وانگهی ای [[ابو‌موسی]]! به من خبر بده آیا احدی را می‌شناسی که از این حادثه و فتنه‌ای که تو [[گمان]] می‌کنی، خارج باشد؛ مگر نمی‌دانی که [[مردم]] هم اکنون چهار گروه‌اند: علی{{ع}} الآن در بیرون کوفه است و طلحه و زبیر هم در بصره‌اند و [[معاویه]] هم که در [[شام]] است و گروهی هم در حجازند که نه با [[دشمنان خدا]] می‌جنگند و نه فیء جمع‌آوری می‌کنند؟ [پس باید با یکی از این چهار گروه بود.] ابوموسی گفت: فرقه‌ای که از جنگ کناره گرفته‌اند ([[اهل]] [[حجاز]])، بهترین مردم هستند. (یعنی نه با علی{{ع}} نه با طلحه و زبیر و نه با معاویه بلکه با گروه چهارم که اهل حجازند باید بود!) عبد خیر گفت: ای ابو‌موسی! [[نفاق]] و غشّ و [[دورویی]] بر تو [[غلبه]] کرده است<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۴۸۶. و با اندکی اختلاف شیخ مفید، الجمل، ص۱۳۵.</ref>. علاوه بر آن، گزارش‌های متعدد عبد خیر از جنگ جمل از جمله دستور علی{{ع}} در منع تعقیب فراریان و عدم تعرض به مجروحان و در [[امان]] بودن خلع‌سلاح‌شدگان<ref>ابن ابی شیبه، المصنف، ج۸، ص۷۱۰؛ جصاص، أحکام القرآن، ج۵، ص۲۸۴؛ المتقی الهندی، کنزالعمال، ج۱۱، ص۳۳۵.</ref> از حضور او در این جنگ حکایت دارد<ref>نصب چادری بین دو سپاه به مدت سه روز برای مذاکره در جنگ جمل دیگر خبری است که از او در این جنگ نقل شده است. (ابن ابی شیبه، المصنف، ج۸، ص۷۰۹).</ref>. [[اخبار]] نقل شده از [[عبد‌خیر]] از [[نبرد صفین]] از جمله خبر [[رد الشمس]]<ref>منقری، وقعة صفین، ص۱۳۶.</ref> و خبر زخمی شدن [[عمار]] در این [[جنگ]]<ref>منقری، وقعة صفین، ص۳۴۲.</ref> هم، بر حضور او در [[جنگ صفین]] صحه می‌گذارد. بنا بر نقل برخی اخبار، عبد خیر در شمار شهدای [[صفین]] به شمار رفته است<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۲۴۴.</ref> این در حالی است که [[ابن جوزی]] در المنتظم، از حضور او در [[جنگ نهروان]] خبر داده است<ref>ابن جوزی، المنتظم، ج۷، ص۱۶۰.</ref>.


همچنین، مشارکت برخی از افراد بنی خیوان در [[کربلا]] و [[نبرد]] با [[سید]] و [[سالار شهیدان]]{{ع}} از دیگر اخبار [[اسلامی]] این [[قوم]] است. از جمله افرادی که نامشان در این حادثه عظیم در شمار قتله کربلا به ثبت و ضبط رسیده است، می‌توان به نام ابوایوب بن مِشرَح (مسرح) خیوانی اشاره کرد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۳۷ و ۴۴۵.</ref>. از ابوایوب در شماری از منابع، به عنوان یکی از [[قاتلان]] [[حر بن یزید ریاحی]]<ref>شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۰۴؛ عبدالله البحرانی، العوالم الامام الحسین{{ع}}، ص۲۵۸.</ref> و در بعضی دیگر، از وی به عنوان کشنده اسب [[حر]] یاد شده است. ایوب بن مشرح خود در این باره می‌گوید: «به [[خدا]] من اسب حر را کشتم؛ من تیری به شکم اسبش زدم، پس اسب به خود لرزید و بر [[زمین]] افتاد؛ حر از آن پایین جست، گویی شیری بود و [[شمشیر]] به دست داشت. به خدا هیچ کس را ندیدم که بهتر از او ضربت [[قاطع]] بزند». این منابع، سپس به گفتگوی [[پیران]] [[قبیله]] با او و سخنان زیبای فردی به نام ابو الوداک با وی، مطالبی را نقل کرده‌اند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۴۳۷؛ ابومخنف الازدی، مقتل الحسین{{ع}}، ص۱۴۰-۱۴۱.</ref>. دیگر مواقعی که از ایوب بن مشرح خیوانی در میدان [[کربلا]]، سخن به میان آمده، حضور او در جمع تعقیب‌کنندگان [[ضحاک بن عبدالله مشرقی]] است. از ضحاک بن عبدالله مشرقی نقل شده که می‌گفت: همین که [[امام]]{{ع}} به من [[اجازه]] رفتن داد اسب خود را از [[خیمه]] بیرون آوردم و بر آن نشستم و بر [[سپاه]] [[عمر بن سعد]] حمله‌ور شدم و از میانشان راهی باز کرده گریختم. پانزده نفر از [[کوفیان]]، پیاده به تعقیبم پرداختند. من به سرعت می‌تاختم اما آنان در کنار دهکده‌ای نزدیک [[ساحل]] [[فرات]] به من رسیدند چاره‌ای جز [[جنگ]] نداشتم پس خواستم به آنان [[حمله]] برم. در این هنگام [[کثیر بن عبدالله شعبی]] و [[ایوب بن مشرح حیوانی]] و [[قیس بن عبدالله صائدی]] که جزء آن پانزده نفر بودند مرا شناختند و گفتند: «این ضحاک بن عبدالله مشرقی است، این پسر عموی ماست شما را به [[خدا]] او را رها کنید». در این هنگام سه نفر دیگر آنها که از [[بنی‌تمیم]] بودند نیز گفتند: «باشد ما [[شفاعت]] [[برادران]] و [[هم‌پیمانان]] خود را می‌پذیریم و از کشتن خویشاوندشان خودداری می‌کنیم». با این سخن دیگران نیز از تصمیم خود منصرف شدند و رهایم کردند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۴۴۵.</ref><ref>حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مقاله «قاتلان امام حسین{{ع}}، ش۱»، پایگاه پژوهه.</ref>.
همچنین، مشارکت برخی از افراد بنی خیوان در [[کربلا]] و [[نبرد]] با [[سید]] و [[سالار شهیدان]]{{ع}} از دیگر اخبار [[اسلامی]] این [[قوم]] است. از جمله افرادی که نامشان در این حادثه عظیم در شمار قتله کربلا به ثبت و ضبط رسیده است، می‌توان به نام ابوایوب بن مِشرَح (مسرح) خیوانی اشاره کرد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۳۷ و ۴۴۵.</ref>. از ابوایوب در شماری از منابع، به عنوان یکی از [[قاتلان]] [[حر بن یزید ریاحی]]<ref>شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۰۴؛ عبدالله البحرانی، العوالم الامام الحسین{{ع}}، ص۲۵۸.</ref> و در بعضی دیگر، از وی به عنوان کشنده اسب [[حر]] یاد شده است. ایوب بن مشرح خود در این باره می‌گوید: «به [[خدا]] من اسب حر را کشتم؛ من تیری به شکم اسبش زدم، پس اسب به خود لرزید و بر [[زمین]] افتاد؛ حر از آن پایین جست، گویی شیری بود و [[شمشیر]] به دست داشت. به خدا هیچ کس را ندیدم که بهتر از او ضربت [[قاطع]] بزند». این منابع، سپس به گفتگوی [[پیران]] [[قبیله]] با او و سخنان زیبای فردی به نام ابو الوداک با وی، مطالبی را نقل کرده‌اند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۴۳۷؛ ابومخنف الازدی، مقتل الحسین{{ع}}، ص۱۴۰-۱۴۱.</ref>. دیگر مواقعی که از ایوب بن مشرح خیوانی در میدان [[کربلا]]، سخن به میان آمده، حضور او در جمع تعقیب‌کنندگان [[ضحاک بن عبدالله مشرقی]] است. از ضحاک بن عبدالله مشرقی نقل شده که می‌گفت: همین که [[امام]]{{ع}} به من [[اجازه]] رفتن داد اسب خود را از [[خیمه]] بیرون آوردم و بر آن نشستم و بر [[سپاه]] [[عمر بن سعد]] حمله‌ور شدم و از میانشان راهی باز کرده گریختم. پانزده نفر از [[کوفیان]]، پیاده به تعقیبم پرداختند. من به سرعت می‌تاختم اما آنان در کنار دهکده‌ای نزدیک [[ساحل]] [[فرات]] به من رسیدند چاره‌ای جز [[جنگ]] نداشتم پس خواستم به آنان [[حمله]] برم. در این هنگام [[کثیر بن عبدالله شعبی]] و [[ایوب بن مشرح خیوانی]] و [[قیس بن عبدالله صائدی]] که جزء آن پانزده نفر بودند مرا شناختند و گفتند: «این ضحاک بن عبدالله مشرقی است، این پسر عموی ماست شما را به [[خدا]] او را رها کنید». در این هنگام سه نفر دیگر آنها که از [[بنی‌تمیم]] بودند نیز گفتند: «باشد ما [[شفاعت]] [[برادران]] و [[هم‌پیمانان]] خود را می‌پذیریم و از کشتن خویشاوندشان خودداری می‌کنیم». با این سخن دیگران نیز از تصمیم خود منصرف شدند و رهایم کردند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۴۴۵.</ref><ref>حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مقاله «قاتلان امام حسین{{ع}}، ش۱»، پایگاه پژوهه.</ref>.


واقعه [[شورش]] [[عبیدالله بن حر جعفی]] (۶۸ [[هجری]]) هم از دیگر مواضعی است که به نام بنی خیوان و مردمش در [[تاریخ]] [[اسلامی]] پرداخته شده است. در پی این حادثه، [[مصعب بن زبیر]] سپاهی را به مقابله او فرستاد. این سپاه در [[عین التمر]] بر [[ابن حر]] دست یافت. [[عبیدالله بن حر]] یکی از بزرگان این سپاه به نام [[یونس بن هاعان همدانی]] از [[مردم]] خیوان را به هماوردی‌طلبید و او به [[اکراه]] پذیرفت. در [[جنگی]] که بین این دو در گرفت، یونس بن هاعان زخمی شد و به [[اسارت]] ابن حر در آمد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۱۳۲-۱۳۳.</ref>.
واقعه [[شورش]] [[عبیدالله بن حر جعفی]] (۶۸ [[هجری]]) هم از دیگر مواضعی است که به نام بنی خیوان و مردمش در [[تاریخ]] [[اسلامی]] پرداخته شده است. در پی این حادثه، [[مصعب بن زبیر]] سپاهی را به مقابله او فرستاد. این سپاه در [[عین التمر]] بر [[ابن حر]] دست یافت. [[عبیدالله بن حر]] یکی از بزرگان این سپاه به نام [[یونس بن هاعان همدانی]] از [[مردم]] خیوان را به هماوردی‌طلبید و او به [[اکراه]] پذیرفت. در [[جنگی]] که بین این دو در گرفت، یونس بن هاعان زخمی شد و به [[اسارت]] ابن حر در آمد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۱۳۲-۱۳۳.</ref>.
۲۱۸٬۲۱۰

ویرایش