توریه در قرآن: تفاوت میان نسخهها
←توریه در سیره پیامبران الهی و صالحان
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
==توریه در [[سیره]] [[پیامبران الهی]] و [[صالحان]]== | ==توریه در [[سیره]] [[پیامبران الهی]] و [[صالحان]]== | ||
برپایه برخی [[احادیث]]، گاه به اقتضای [[مصالح]] مهمی [[پیامبران]] و [[اولیای الهی]] درباره برخی امور به روش توریه [[رفتار]] میکردند؛ | برپایه برخی [[احادیث]]، گاه به اقتضای [[مصالح]] مهمی [[پیامبران]] و [[اولیای الهی]] درباره برخی امور به روش توریه [[رفتار]] میکردند؛<ref>[[بحارالانوار]]، ج ۲، ص۲۰۹؛ ج ۲۶، ص۲۳۷؛ ج ۵۲، ص۱۲۰.</ref> همچنین کاربرد توریه از سوی برخی [[صالحان]]، مانند [[مؤمن آل فرعون]]، در [[منابع تفسیری]] و [[حدیثی]] گزارش شده است.<ref> [[تفسیر]] منسوب به [[امام عسکری]]{{ع}}، ص۳۵۶ - ۳۵۷.</ref> در شماری از [[آیات قرآن]] سخنانی از زبان [[پیامبران]] {{عم}} نقل شده که به نظر غالب [[مفسران]] مصداق توریه است؛ ولی برخی [[مفسران]]<ref>[[المیزان]]، ج ۷، ص۲۲۸؛ ج ۱۷، ص۱۴۹.</ref> بدین استناد که [[سخن گفتن]] به روش توریه موجب سلب [[اعتماد]] [[مردم]] از [[پیامبران]] میشود، این کار را بر آنان روا نشمردهاند. بسیاری از [[مفسران]] نیز توریه را تنها در امر [[تبلیغ دین]] و [[رسالت]] بر [[انبیا]] {{عم}} ناروا دانسته و به وقوع آن در [[سیره پیامبران]] به [[حکم]] [[ضرورت]] قائلاند.<ref>[[مجمع البیان]]، ج ۷، ص۸۶؛ نمونه، ج ۱۹، ص۹۷.</ref> شماری از مهمترین مصادیق توریه پیامران و [[اولیای الهی]] به استناد [[آیات قرآن]] عبارتاند از<ref>[[سید رضا هاشمی|هاشمی، سید رضا]]، [[توریه (مقاله)|مقاله «توریه»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۹، ص.</ref>: | ||
===[[توریه]]ابراهیم{{ع}}=== | ===[[توریه]]ابراهیم{{ع}}=== | ||
در [[منابع تفسیری]] دو [[آیه]] مصداق [[توریه]][[حضرت ابراهیم]]{{ع}} به شمار رفته است: أ. [[آیات]] ۸۸ ـ ۸۹ صافّات / ۳۷ که بنابر مفاد آنها، آن حضرت پس از نگریستن به [[ستارگان]] گفت که من بیمارم: «فَنَظَرَ نَظرَةً فِی النُّجوم * فَقالَ اِنّی سَقیم». در [[تفسیر]] این دو [[آیه]] وجوهی گفتهاند که بیشتر آنها مصداق توریه به شمار میروند: یک. وی با دیدن [[ستارگان]] پی برد که در [[آینده]] [[بیمار]] خواهد شد.(۱) دو. مراد از [[بیماری]]، [[مرض]] منجر به [[مرگ]] است.(۲) سه. مراد، قابلیت و [[استعداد]] [[بیمار]] شدن است که در همه [[انسانها]] وجود دارد.(۳) چهار. منظور آن حضرت، بیماریِ [[روحی]] ناشی از [[کفر]] [[مردم]] (۴) یا تأثیر نداشتن حجّتِ او بر [[قلوب]] آنان (۵) بوده است. پنج. به نظر برخی، مراد از سقم، حالت [[شک]] و [[تزلزل]] در مسیر تحصیل [[یقین]] و [[ایمان]] است. که البته این دیدگاه مردود شمرده شده است.(۶) شش. با دیدن [[نجوم]] و پی بردن به [[مصائب امام حسین]]{{ع}} [[قلب]] او شکسته شد.(۷) هفت. وی واقعاً [[بیمار]] بوده است.(۸) به نظر برخی [[مفسران]] مراد ابراهیم{{ع}} از [[بیماری]]، [[طاعون]] بوده که [[مردم]] آن عصر بسیار از آن [[وحشت]] داشتند.(۹) ب. [[آیه]] ۶۳ [[انبیاء]] / ۲۱ که مفاد آن، خطاب آن حضرت است به [[بت پرستان]] در این باره که [[شکستن بتها]] کار [[بت]] بزرگ بوده و اگر آنان سخن میگویند، از آنها بپرسید: «بَل فَعَلَهُ کَبیرُهُم هـذا فَسـ ٔ لوهُم اِن کانوا یَنطِقون». [[مفسران]] درباره مراد [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} از این سخن آرای گوناگونی دارند و برخی آن را بر توریه حمل کردهاند؛ از جمله: یک. مراد، زمینهسازی برای موضعگیری منفی در برابر [[بت پرستی]] (۱۰) و به تعبیر برخی،(۱۱) [[تحمیل]] [[شکست]] بر [[بت پرستان]] در [[مقام]] [[احتجاج]] و [[استدلال]] همراه با استهزای آنان بوده است. دو. مراد آن حضرت این بوده که اگر این [[بتها]][[سخن]] میگویند، شکستن آنها کار [[بت]] بزرگ بوده است؛ به بیان دیگر، آن حضرت[[سخن]] خود را بر شرطی محال تعلیق کرده تا بطلان مدعای [[بت پرستان]] را ثابت کند.(۱۲) شماری از [[احادیث]] مؤید این دیدگاهاند.(۱۳) سه. این سخن، حکایت رویه و [[مذهب]] [[بت پرستان]] است نه نظر شخصی خود ابراهیم{{ع}}.(۱۴) چهار. به نظر کسائی باید بر کلمه «فَعَلَهُ» [[وقف]] کرد و «کَبیرُهُم» را ابتدای جمله بعدی به شمار آورد؛ یعنی این کار را فاعل آن انجام داده و بزرگِ بتان این است.(۱۵) پنج. آن حضرت بر اثر [[خشم]] وناراحتی ازپرستش [[بت]] بزرگ از جانب [[بت پرستان]]، اقدام به [[شکستن بتها]] کرده و از این رو، این کار را به سببِ اصلی یعنی [[بت]] بزرگ [[اسناد]] داده است.(۱۶) شش. باید بر کلمه «کَبیرُهُم» [[وقف]] کرد و ابراهیم{{ع}} از این واژه نفس خود را [[اراده]] کرده؛ زیرا [[انسان]] از هر بتی بزرگتر است؛(۱۷) همچنین برخی از [[مفسران]]، [[خدا]] دانستن ماه و [[ستاره]] و [[خورشید]] از سوی ابراهیم{{ع}} در [[آیات]] ۷۶ ـ ۷۸ انعام / ۶ را مصداق توریه دانستهاند که در جهت [[آگاه کردن]] [[مردم]] به [[مخلوق بودن]] آنها ارائه شده است؛(۱۸) اما در مقابل، برخی از [[مفسران اهل سنت]] برآناند که این سخنان بر [[وجه حقیقت]] بیان شده و مربوط به دوران پیش از [[بلوغ]] آن حضرت بوده که در پی یافتن [[حق]] بوده است.(۱۹) | در [[منابع تفسیری]] دو [[آیه]] مصداق [[توریه]][[حضرت ابراهیم]]{{ع}} به شمار رفته است: أ. [[آیات]] ۸۸ ـ ۸۹ صافّات / ۳۷ که بنابر مفاد آنها، آن حضرت پس از نگریستن به [[ستارگان]] گفت که من بیمارم: «فَنَظَرَ نَظرَةً فِی النُّجوم * فَقالَ اِنّی سَقیم». در [[تفسیر]] این دو [[آیه]] وجوهی گفتهاند که بیشتر آنها مصداق توریه به شمار میروند: یک. وی با دیدن [[ستارگان]] پی برد که در [[آینده]] [[بیمار]] خواهد شد.(۱) دو. مراد از [[بیماری]]، [[مرض]] منجر به [[مرگ]] است.(۲) سه. مراد، قابلیت و [[استعداد]] [[بیمار]] شدن است که در همه [[انسانها]] وجود دارد.(۳) چهار. منظور آن حضرت، بیماریِ [[روحی]] ناشی از [[کفر]] [[مردم]] (۴) یا تأثیر نداشتن حجّتِ او بر [[قلوب]] آنان (۵) بوده است. پنج. به نظر برخی، مراد از سقم، حالت [[شک]] و [[تزلزل]] در مسیر تحصیل [[یقین]] و [[ایمان]] است. که البته این دیدگاه مردود شمرده شده است.(۶) شش. با دیدن [[نجوم]] و پی بردن به [[مصائب امام حسین]]{{ع}} [[قلب]] او شکسته شد.(۷) هفت. وی واقعاً [[بیمار]] بوده است.(۸) به نظر برخی [[مفسران]] مراد ابراهیم{{ع}} از [[بیماری]]، [[طاعون]] بوده که [[مردم]] آن عصر بسیار از آن [[وحشت]] داشتند.(۹) ب. [[آیه]] ۶۳ [[انبیاء]] / ۲۱ که مفاد آن، خطاب آن حضرت است به [[بت پرستان]] در این باره که [[شکستن بتها]] کار [[بت]] بزرگ بوده و اگر آنان سخن میگویند، از آنها بپرسید: «بَل فَعَلَهُ کَبیرُهُم هـذا فَسـ ٔ لوهُم اِن کانوا یَنطِقون». [[مفسران]] درباره مراد [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} از این سخن آرای گوناگونی دارند و برخی آن را بر توریه حمل کردهاند؛ از جمله: یک. مراد، زمینهسازی برای موضعگیری منفی در برابر [[بت پرستی]] (۱۰) و به تعبیر برخی،(۱۱) [[تحمیل]] [[شکست]] بر [[بت پرستان]] در [[مقام]] [[احتجاج]] و [[استدلال]] همراه با استهزای آنان بوده است. دو. مراد آن حضرت این بوده که اگر این [[بتها]][[سخن]] میگویند، شکستن آنها کار [[بت]] بزرگ بوده است؛ به بیان دیگر، آن حضرت[[سخن]] خود را بر شرطی محال تعلیق کرده تا بطلان مدعای [[بت پرستان]] را ثابت کند.(۱۲) شماری از [[احادیث]] مؤید این دیدگاهاند.(۱۳) سه. این سخن، حکایت رویه و [[مذهب]] [[بت پرستان]] است نه نظر شخصی خود ابراهیم{{ع}}.(۱۴) چهار. به نظر کسائی باید بر کلمه «فَعَلَهُ» [[وقف]] کرد و «کَبیرُهُم» را ابتدای جمله بعدی به شمار آورد؛ یعنی این کار را فاعل آن انجام داده و بزرگِ بتان این است.(۱۵) پنج. آن حضرت بر اثر [[خشم]] وناراحتی ازپرستش [[بت]] بزرگ از جانب [[بت پرستان]]، اقدام به [[شکستن بتها]] کرده و از این رو، این کار را به سببِ اصلی یعنی [[بت]] بزرگ [[اسناد]] داده است.(۱۶) شش. باید بر کلمه «کَبیرُهُم» [[وقف]] کرد و ابراهیم{{ع}} از این واژه نفس خود را [[اراده]] کرده؛ زیرا [[انسان]] از هر بتی بزرگتر است؛(۱۷) همچنین برخی از [[مفسران]]، [[خدا]] دانستن ماه و [[ستاره]] و [[خورشید]] از سوی ابراهیم{{ع}} در [[آیات]] ۷۶ ـ ۷۸ انعام / ۶ را مصداق توریه دانستهاند که در جهت [[آگاه کردن]] [[مردم]] به [[مخلوق بودن]] آنها ارائه شده است؛(۱۸) اما در مقابل، برخی از [[مفسران اهل سنت]] برآناند که این سخنان بر [[وجه حقیقت]] بیان شده و مربوط به دوران پیش از [[بلوغ]] آن حضرت بوده که در پی یافتن [[حق]] بوده است.(۱۹) | ||
خط ۸۵: | خط ۸۰: | ||
۹. التبیان، ج ۸، ص۵۰۱؛ [[احکام القرآن]]، [[جصاص]]، ج ۳، ص۲۴۹؛ [[تفسیر]] [[قرطبی]]، ج ۱۰، ص۱۸۷. | ۹. التبیان، ج ۸، ص۵۰۱؛ [[احکام القرآن]]، [[جصاص]]، ج ۳، ص۲۴۹؛ [[تفسیر]] [[قرطبی]]، ج ۱۰، ص۱۸۷. | ||
.<ref>[[سید رضا هاشمی|هاشمی، سید رضا]]، [[توریه (مقاله)|مقاله «توریه»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۹، ص.</ref> | .<ref>[[سید رضا هاشمی|هاشمی، سید رضا]]، [[توریه (مقاله)|مقاله «توریه»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۹، ص.</ref> | ||
==[[حکم فقهی]] توریه== | ==[[حکم فقهی]] توریه== | ||
توریه ابتدایی یعنی توریه ای که بدوا بدون آنکه ضرورتی،[[دروغ]] * گفتن یا [[سوگند دروغ]] را تجویز کرده باشد، در برخی [[منابع فقهی]] با شرایطی تجویز و به [[احادیث]] استناد شده است.(۱) فقیهانی که توریه یا برخی مصادیق آن را نوعی [[کذب]] به شمار آوردهاند، آن را مانند [[کذب]] تنها به هنگام [[ضرورت]] جایز میشمارند.(۲) در صورتی که شخص [[مضطر]] یا [[مکره]] برای دفع [[آزار]] و [[ستم]] دیگران از [[جان]] یا [[مال]] خود یا وابستگانش مجاز به یاد کردن [[سوگند دروغ]] باشد، [[فقها]] به استناد [[ادله]] [[فقهی]] به ویژه [[احادیث]] به جواز یا [[وجوب]] توریه قائل شدهاند.(۳) از مهمترین مستندات [[حدیثی]] این [[حکم فقهی]]، احادیثیاند که به سه [[آیه]] ۸۹ صافّات / ۳۷، ۶۳ [[انبیاء]] / ۲۱ و ۷۰ یوسف / ۱۲ درباره [[توریه]][[حضرت ابراهیم]]{{ع}} و [[حضرت یوسف]]{{ع}} استناد کردهاند.(۴) سرخسی از جمله مستندات جواز توریه را [[آیه]] ۲۳۵ بقره / ۲ دانسته که درباره «[[تعریض]] به [[خواستگاری]]» ([[خواستگاری]] کردن با لفظ غیر صریح) [[زنان]] در [[زمان]] عده است: «ولا جُناحَ عَلَیکُم فیما عَرَّضتُم بِهِ مِن خِطبَةِ النِّساءِ..».(۵)؛ ولی به نظر سایر [[فقها]]،(۶) موضوع مورد بحث [[آیه]]، «[[خواستگاری]] با کنایه و [[تعریض]]» است که با توریه و معاریض تفاوت دارد. کیاالهراسی نیز برای جواز توریه به [[آیه]] ۷۶ یوسف / ۱۲ و نیز [[سیره پیامبر اکرم]] {{صل}} در اقدام به توریه در برخی موارد استناد جسته است.(۷) مهمترین شروط جواز توریه به موجب [[منابع فقهی]] عبارتاند از: ۱. توریه موجب ضایع کردن [[حق دیگران]] و روا داشتن [[ستم]] بر آنان نشود،(۸) بر این اساس، توریه هر یک از دو طرف دعوا که در واقع محق نباشد، جایز نیست و اگر یاد کننده [[سوگند]] [[ظالم]] باشد، [[سوگند]] برپایه [[نیت]] طرف دیگر دعوا (یعنی بر طبق معنایی که او از لفظ [[سوگند]] [[اراده]] کرده نه معنای توریه ای) صورت میگیرد و برای توریه کننده سودی دربرندارد.(۹) ۲. توریه [[مفسده]] نداشته و مشمول عنوان [[حرام]] نباشد؛ مثلاً در معاملاتی که اظهار [[واقعیت]] [[واجب]] به شمار میرود، مانند [[بیع]] مرابحه (بیعی که در آن فروشنده قیمت خرید کالا و [[میزان]] [[سود]] خود را به خریدار اعلام کند)، توریه [[حرام]] است.(۱۰) ۳. به نظر برخی [[فقها]] شرط جواز و به نظر برخی دیگر شرط [[وجوب]] آن، تحقق [[اضطرار]] به معنای عام خود است.(۱۱) برخی صرفا وجود نیاز و [[مصلحت]] را لازم شمرده (۱۲) و شماری دیگر (۱۳) وجود اغراض خفیفی مانند [[تأدیب]] و [[مزاح]] کردن را کافی شمردهاند. | توریه ابتدایی یعنی توریه ای که بدوا بدون آنکه ضرورتی،[[دروغ]] * گفتن یا [[سوگند دروغ]] را تجویز کرده باشد، در برخی [[منابع فقهی]] با شرایطی تجویز و به [[احادیث]] استناد شده است.(۱) فقیهانی که توریه یا برخی مصادیق آن را نوعی [[کذب]] به شمار آوردهاند، آن را مانند [[کذب]] تنها به هنگام [[ضرورت]] جایز میشمارند.(۲) در صورتی که شخص [[مضطر]] یا [[مکره]] برای دفع [[آزار]] و [[ستم]] دیگران از [[جان]] یا [[مال]] خود یا وابستگانش مجاز به یاد کردن [[سوگند دروغ]] باشد، [[فقها]] به استناد [[ادله]] [[فقهی]] به ویژه [[احادیث]] به جواز یا [[وجوب]] توریه قائل شدهاند.(۳) از مهمترین مستندات [[حدیثی]] این [[حکم فقهی]]، احادیثیاند که به سه [[آیه]] ۸۹ صافّات / ۳۷، ۶۳ [[انبیاء]] / ۲۱ و ۷۰ یوسف / ۱۲ درباره [[توریه]][[حضرت ابراهیم]]{{ع}} و [[حضرت یوسف]]{{ع}} استناد کردهاند.(۴) سرخسی از جمله مستندات جواز توریه را [[آیه]] ۲۳۵ بقره / ۲ دانسته که درباره «[[تعریض]] به [[خواستگاری]]» ([[خواستگاری]] کردن با لفظ غیر صریح) [[زنان]] در [[زمان]] عده است: «ولا جُناحَ عَلَیکُم فیما عَرَّضتُم بِهِ مِن خِطبَةِ النِّساءِ..».(۵)؛ ولی به نظر سایر [[فقها]]،(۶) موضوع مورد بحث [[آیه]]، «[[خواستگاری]] با کنایه و [[تعریض]]» است که با توریه و معاریض تفاوت دارد. کیاالهراسی نیز برای جواز توریه به [[آیه]] ۷۶ یوسف / ۱۲ و نیز [[سیره پیامبر اکرم]] {{صل}} در اقدام به توریه در برخی موارد استناد جسته است.(۷) مهمترین شروط جواز توریه به موجب [[منابع فقهی]] عبارتاند از: ۱. توریه موجب ضایع کردن [[حق دیگران]] و روا داشتن [[ستم]] بر آنان نشود،(۸) بر این اساس، توریه هر یک از دو طرف دعوا که در واقع محق نباشد، جایز نیست و اگر یاد کننده [[سوگند]] [[ظالم]] باشد، [[سوگند]] برپایه [[نیت]] طرف دیگر دعوا (یعنی بر طبق معنایی که او از لفظ [[سوگند]] [[اراده]] کرده نه معنای توریه ای) صورت میگیرد و برای توریه کننده سودی دربرندارد.(۹) ۲. توریه [[مفسده]] نداشته و مشمول عنوان [[حرام]] نباشد؛ مثلاً در معاملاتی که اظهار [[واقعیت]] [[واجب]] به شمار میرود، مانند [[بیع]] مرابحه (بیعی که در آن فروشنده قیمت خرید کالا و [[میزان]] [[سود]] خود را به خریدار اعلام کند)، توریه [[حرام]] است.(۱۰) ۳. به نظر برخی [[فقها]] شرط جواز و به نظر برخی دیگر شرط [[وجوب]] آن، تحقق [[اضطرار]] به معنای عام خود است.(۱۱) برخی صرفا وجود نیاز و [[مصلحت]] را لازم شمرده (۱۲) و شماری دیگر (۱۳) وجود اغراض خفیفی مانند [[تأدیب]] و [[مزاح]] کردن را کافی شمردهاند. |