|
|
خط ۶: |
خط ۶: |
| }} | | }} |
|
| |
|
| ==[[سیره معصومین با اصحاب]]== | | == مقدمه == |
| [[پیامبر]]{{صل}} و [[اهل بیت]]{{عم}} با [[یاران]] و اصحاب، سالها در کنار هم بودند و در [[مشکلات]] [[سیاسی]] و [[اجتماعی]] و فراز و نشیبهای [[زندگی]] همکار هم بودند. چگونگی برخورد با اصحاب، توجه به نیازها و خواستههای آنان و تلاش در رفع مشکلات آنها در سیره معصومین{{عم}} الگویی [[نیکو]] برای همگان است تا در روش برقراری ارتباط با [[دوستان]] و آشنایان از آن بهره گیرند. سیره معصومین{{عم}} با اصحاب و یاران برای [[متولیان]] [[امور جامعه]] درسهای فراوانی دارد که در برخورد با همکاران، بسیار ثمربخش خواهد بود. | | [[پیامبر]]{{صل}} و [[اهل بیت]]{{عم}} با [[یاران]] و اصحاب، سالها در کنار هم بودند و در [[مشکلات]] [[سیاسی]] و [[اجتماعی]] و فراز و نشیبهای [[زندگی]] همکار هم بودند. چگونگی برخورد با اصحاب، توجه به نیازها و خواستههای آنان و تلاش در رفع مشکلات آنها در سیره معصومین{{عم}} الگویی [[نیکو]] برای همگان است تا در روش برقراری ارتباط با [[دوستان]] و آشنایان از آن بهره گیرند. سیره معصومین{{عم}} با اصحاب و یاران برای متولیان امور جامعه درسهای فراوانی دارد که در برخورد با همکاران، بسیار ثمربخش خواهد بود. |
|
| |
|
| ==معنای واژه اصحاب== | | == معنای واژه اصحاب == |
| واژه اصحاب، جمع «صاحب» در لغت به معنی [[یار]]، معاشر، همراه، همنشین، مالک و امثال آن آمده است<ref>فرهنگ بزرگ جامع نوین (ترجمه المنجد)، ج۱، واژه «صحبه»، ص۱۰۲۸.</ref>. در اصطلاح، توافقی در تعریف آن وجود ندارد و هر گروهی بر اساس [[اندیشه]] [[کلامی]] و [[فقهی]] خود، مفهومی برای آن در نظر گرفته و تعریفی ارائه داده است. منظور از اصحاب در این نوشتار، آن دسته از افرادی هستند که در [[ارتباط مستقیم]] با پیامبر{{صل}} و اهل بیت{{عم}} بودند و از نزدیک با ایشان [[حشر]] و نشر داشته و مدت قابل توجهی همره آنان بودهاند. بررسی [[رفتار]] [[معصومین]]{{عم}} با اصحاب خود در شرایط مختلف و چگونگی برخورد آن بزرگواران با آنها پر از درسهای [[عبرتآموز]] است. از آنجا که تعداد [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} و اهل بیت{{عم}} زیاد بوده است و همه را نمیتوان بحث کرد، به نمونههایی از رفتار معصومین{{عم}} با برخی از آنها اشاره میگردد.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۸۳.</ref>. | | واژه اصحاب، جمع «صاحب» در لغت به معنی یار، معاشر، همراه، همنشین، مالک و امثال آن آمده است<ref>فرهنگ بزرگ جامع نوین (ترجمه المنجد)، ج۱، واژه «صحبه»، ص۱۰۲۸.</ref>. منظور از اصحاب آن دسته از افرادی هستند که در ارتباط مستقیم با پیامبر{{صل}} و اهل بیت{{عم}} بودند و از نزدیک با ایشان [[حشر]] و نشر داشته و مدت قابل توجهی همره آنان بودهاند<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۸۳.</ref>. |
|
| |
|
| ==رفتار صمیمی با اصحاب== | | == رفتار صمیمی با اصحاب == |
| معصومین{{عم}} [[رفتاری]] [[ساده]] و بدون تشریفات با یاران خود داشتند؛ کنار هم مینشستند، با هم [[گفتوگو]] میکردند، در یک سفره غذا میخوردند، به اصحاب سر میزدند و [[تعالیم دینی]] را به آنان ارائه میدادند. [[اباذر غفاری]] درباره [[سیره]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} میگوید: [[رسول خدا]]{{صل}} مانند یکی از اصحاب میان آنان مینشست؛ به گونهای که هرگاه بیگانهای وارد میشد، نمیشناخت کدام پیامبر{{صل}} است سؤال میکرد<ref>سنن النبی{{صل}}، الملحقات فی معاشرته، ص۱۲۹.</ref>. این [[رفتار]]، نشان دهنده [[صمیمیت]] و [[سادهزیستی]] [[پیامبر]]{{صل}} است که مانند یکی از [[اصحاب]] با آنها رفتار میکرد.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۸۴.</ref>. | | معصومین{{عم}} [[رفتاری]] ساده و بدون تشریفات با یاران خود داشتند؛ کنار هم مینشستند، با هم گفتوگو میکردند، در یک سفره غذا میخوردند، به اصحاب سر میزدند و [[تعالیم دینی]] را به آنان ارائه میدادند. [[ابوذر غفاری]] درباره [[سیره]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} میگوید: [[رسول خدا]]{{صل}} مانند یکی از اصحاب میان آنان مینشست؛ به گونهای که هرگاه بیگانهای وارد میشد، نمیشناخت کدام پیامبر{{صل}} است سؤال میکرد<ref>سنن النبی{{صل}}، الملحقات فی معاشرته، ص۱۲۹.</ref>. این [[رفتار]]، نشان دهنده صمیمیت و [[سادهزیستی]] [[پیامبر]]{{صل}} است که مانند یکی از [[اصحاب]] با آنها رفتار میکرد<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۸۴.</ref>. |
|
| |
|
| ===[[موعظه]] اصحاب===
| | == [[موعظه]] اصحاب == |
| پیامبر{{صل}} و [[اهل بیت]]{{عم}} همیشه اصحاب را به [[اخلاق]] و [[رفتار نیکو]] با [[مردم]] [[دعوت]] میکردند و شیوه برخورد درست با مردم را به آنها یاد میدادند. | | پیامبر{{صل}} و [[اهل بیت]]{{عم}} همیشه اصحاب را به [[اخلاق]] و رفتار نیکو با [[مردم]] [[دعوت]] میکردند و شیوه برخورد درست با مردم را به آنها یاد میدادند. [[کمیل بن زیاد نخعی]] میگوید: همراه [[امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب]]{{ع}} در [[مسجد کوفه]] بودم. [[نماز]] عشا را که به جای آوردیم، دستم را گرفت تا اینکه از [[مسجد]] بیرون آمدیم و آنقدر رفتیم تا به پشت کوفه رسیدیم. تا این هنگام حتی کلمهای با من سخن نگفت. هنگامی که وارد بیابان شد، آهی کشید و فرمود: «ای [[کمیل]]! این [[دلها]] چون ظروفاند و بهترین آنها پر ظرفیتترین آنهاست. آنچه را میگویم از من به یاد بسپار. مردم سه دستهاند: عالم ربانی، آموزنده در مسیر [[رستگاری]] و مگسان [[فرومایه]] که در پی هر صدایی روانند و با هر بادی به سویی میگرایند، به [[نور]] [[دانش]] روشنی نمیگیرند و به بنیادی [[استوار]]، [[پناه]] نمیجویند»<ref>{{متن حدیث|يَا كُمَيْلُ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا احْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ: النَّاسُ ثَلَاثَةٌ عَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ}}؛ تحف العقول، ص۱۸۹.</ref>.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۸۵.</ref> |
| [[کمیل بن زیاد نخعی]] میگوید: همراه [[امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب]]{{ع}} در [[مسجد کوفه]] بودم. [[نماز]] عشا را که به جای آوردیم، دستم را گرفت تا اینکه از [[مسجد]] بیرون آمدیم و آنقدر رفتیم تا به [[پشت کوفه]] رسیدیم. تا این هنگام حتی کلمهای با من سخن نگفت. هنگامی که وارد بیابان شد، آهی کشید و فرمود: {{متن حدیث|يَا كُمَيْلُ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا احْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ: النَّاسُ ثَلَاثَةٌ عَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ}}<ref>تحف العقول، ص۱۸۹.</ref>؛ «ای [[کمیل]]! این [[دلها]] چون ظروفاند و بهترین آنها پر ظرفیتترین آنهاست. آنچه را میگویم از من به یاد بسپار. مردم سه دستهاند: عالم ربانی، آموزنده در مسیر [[رستگاری]] و مگسان [[فرومایه]] که در پی هر صدایی روانند و با هر بادی به سویی میگرایند، به [[نور]] [[دانش]] روشنی نمیگیرند و به بنیادی [[استوار]]، [[پناه]] نمیجویند»<ref>تبلیغ برپایه قرآن و حدیث، ترجمه: علی نصیری، ص۱۷۶.</ref>.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۸۵.</ref>. | |
|
| |
|
| ===[[کوشش]] برای [[حل مشکلات]] اصحاب=== | | == کوشش برای حل مشکلات اصحاب == |
| هرگاه [[صحابه]] دچار [[گرفتاری]] میشدند، پیامبر{{صل}} و اهل بیت{{عم}} به سراغ آنها میرفتند و از ایشان [[حمایت]] میکردند. [[جابر بن عبدالله انصاری]] [[روایت]] میکند که در یکی از [[جنگها]]، شترم از رفتن بازماند تا [[رسول خدا]]{{صل}} به من رسید و شترم را به رفتن واداشت و با هم [[حرکت]] کردیم. در بین راه پیامبر{{صل}} از زندگیام پرسید، در پاسخ عرض کردم: به تازگی [[ازدواج]] کردهام، پدرم نیز از [[دنیا]] رفته که وامی بر عهده دارد. هفت [[خواهر]] را نیز [[سرپرستی]] میکنم. آن حضرت فرمود: در [[مدینه]] نزد من بیا. پس از ورود به مدینه به محضرش شرفیاب شدم. آن حضرت بهای شترم را پرداخت و مقداری طلا نیز برای [[خرج]] [[زندگی]] خود و خواهرانم عطا فرمود. هنگام چیدن خرما نیز تشریف آورد و وام پدرم را ادا کرد و به اندازه خرج زندگی، برایمان گذاشت<ref>بحار الانوار، ج۱۶، ص۱۳۳.</ref>. | | هرگاه [[صحابه]] دچار گرفتاری میشدند، پیامبر{{صل}} و اهل بیت{{عم}} به سراغ آنها میرفتند و از ایشان حمایت میکردند. [[جابر بن عبدالله انصاری]] [[روایت]] میکند که در یکی از [[جنگها]]، شترم از رفتن بازماند تا [[رسول خدا]]{{صل}} به من رسید و شترم را به رفتن واداشت و با هم [[حرکت]] کردیم. در بین راه پیامبر{{صل}} از زندگیام پرسید، در پاسخ عرض کردم: به تازگی [[ازدواج]] کردهام، پدرم نیز از [[دنیا]] رفته که وامی بر عهده دارد. هفت [[خواهر]] را نیز [[سرپرستی]] میکنم. آن حضرت فرمود: در [[مدینه]] نزد من بیا. پس از ورود به مدینه به محضرش شرفیاب شدم. آن حضرت بهای شترم را پرداخت و مقداری طلا نیز برای [[خرج]] [[زندگی]] خود و خواهرانم عطا فرمود. هنگام چیدن خرما نیز تشریف آورد و وام پدرم را ادا کرد و به اندازه خرج زندگی، برایمان گذاشت<ref>بحار الانوار، ج۱۶، ص۱۳۳.</ref>.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۸۵.</ref> |
|
| |
|
| گاه مشکلی برای [[اصحاب]] پیش میآمد که حتی برای خود آنها هم قابل [[درک]] نبود، ولی [[معصومین]]{{عم}} [[راز]] مسئله را برایشان بیان مینمودند و مشکل آنان را حل میکردند. [[جوانی]] از [[شیعیان امام علی]]{{ع}} در [[زمان]] [[خلافت]] آن حضرت با زنی [[ازدواج]] کرد. یک [[روز]] بعد از [[نماز صبح]] به یکی از اصحاب فرمود: به فلان محل برو، از [[خانه]] کنار [[مسجد]] صدای [[مشاجره]] [[زن]] و مردی را میشنوی، آن دو را نزدم بیار. زن و مرد را آوردند. حضرت فرمود: چرا با هم جر و بحث دارید؟ [[جوان]] گفت: یا [[امیرالمؤمنین]]! با این زن ازدواج کردم. هنگامی که میخواستم با او همبستر شوم، نفرتی در دلم پدید آمد که مانع ارتباط [[زناشویی]] با وی شد. از آن وقت، مشاجره ما شروع شد و تاکنون ادامه دارد. حضرت به اصحاب دستور داد که مسجد را [[خلوت]] کنند و به آن زن فرمود: آیا این جوان را میشناسی؟ گفت: خیر. فرمود: من او را به تو معرفی میکنم و باید [[انکار]] نکنی؟ گفت: نه یا [[امیر المؤمنین]]. حضرت سابقه آن زن را برایش توضیح داد و فرمود: تو اسمت فلان و دختر فلان هستی. گفت: آری. حضرت فرمود: تو با پسر عمت که به هم علاقه داشتید، بر خلاف خواسته پدرت نزدیکی کردی و حامله شدی و بچه به [[دنیا]] آوردی. مادرت را از جریان با خبر کردی و بچه را در پارچهای پیچیدی و به جایی انداختی که سگی آمد و او را بویید و تو با سنگی زدی که به پیشانی بچه خورد و پیشانی او زخم شد. مادرت پیشانی بچه را بست و [[کودک]] را همانجا رها کردید و رفتید. [[زن]] به همه کارهایش [[اقرار]] کرد و فرمود: همان بچه را فلان [[طایفه]] بردند و بزرگ کردند و به [[کوفه]] آمدند و همان است که با تو [[ازدواج]] کرده است. او پسر توست و با هم [[محرم]] هستید و پیشانی [[جوان]] را که اثر آن سنگ را داشت به زن نشان داد و فرمود: بروید. شما با هم محرم هستید، نمیتوانید با هم ازدواج کنید<ref>محجة البیضاء، ج۴، ص۱۹۷.</ref>.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۸۵.</ref>.
| | == تلاش برای رفع نیاز [[اصحاب]] == |
| | [[سیره معصومین]]{{عم}} همیشه بر دستگیری [[نیازمندان]] و به ویژه اصحاب بوده است. هر گاه اصحاب نیاز [[مالی]] پیدا میکردند، خدمت آن بزرگواران میرسیدند و کمکهای لازم را دریافت مینمودند. «[[مفضل بن قیس بن رمانه]]» میگوید: نزد [[ابی عبدالله]]{{ع}} رفتم از [[روزگار]] و بعضی [[مشکلات]] [[زندگی]] نزد آن حضرت [[شکایت]] بردم. و از او التماس [[دعا]] کردم. به کنیز فرمود: کیسهای را که ابوجعفر برای ما فرستاد، بیار. کسیه را حاضر کرد. آنگاه فرمود: در این کیسه چهارصد دینار است؛ با آن روزگارت را اداره کن. عرض کردم: فدایت شوم، منظور کمک نداشتم، بلکه خواستم برایم دعا کنید. فرمود: دعا را هیچگاه ترک نکن<ref>بحار الانوار، ج۴۷، ص۳۴.</ref>. |
|
| |
|
| ===تلاش برای رفع نیاز [[اصحاب]]===
| | [[صفوان جمال]] [[روایت]] کرده است: نزد [[امام صادق]]{{ع}} حضور داشتم که مردی از اهالی [[مکه]] وارد شد و از آن حضرت تقاضا کرد که در کرایه وسیله [[سفر]] به او کمک کند. چون این کار به [[حرفه]] من مربوط میشد، [[امام]] فرمود: برخیز و برادرت را [[یاری]] کن. عرض کردم: جانم فدایت! آماده [[همکاری]] هستم. با او رفتم و [[خداوند]] وسیله را مهیا ساخت. دوباره به [[منزل]] امام برگشتم. پرسید: چه کردی؟ پاسخ دادم: نیازش برطرف شد. آنگاه فرمود: {{متن حدیث|أَمَا إِنَّكَ أَنْ تُعِينَ أَخَاكَ الْمُسْلِمَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ طَوَافِ أُسْبُوعٍ بِالْبَيْتِ مُبْتَدِئاً}}<ref>اصول کافی، ج۲، ص۱۵۸.</ref>؛ «این کار از هفت بار [[طواف]] [[کعبه]] نزد من [[برتر]] است»<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۸۷.</ref>. |
| [[سیره معصومین]]{{عم}} همیشه بر [[دستگیری]] [[نیازمندان]] و به ویژه اصحاب بوده است. هر گاه اصحاب نیاز [[مالی]] پیدا میکردند، [[خدمت]] آن بزرگواران میرسیدند و کمکهای لازم را دریافت مینمودند. «[[مفضل بن قیس بن رمانه]]» میگوید: نزد [[ابی عبدالله]]{{ع}} رفتم از [[روزگار]] و بعضی [[مشکلات]] [[زندگی]] نزد آن حضرت [[شکایت]] بردم. و از او التماس [[دعا]] کردم. به [[کنیز]] فرمود: کیسهای را که ابوجعفر برای ما فرستاد، بیار. کسیه را حاضر کرد. آنگاه فرمود: در این کیسه چهارصد دینار است؛ با آن روزگارت را اداره کن. عرض کردم: فدایت شوم، منظور کمک نداشتم، بلکه خواستم برایم دعا کنید. فرمود: دعا را هیچگاه ترک نکن<ref>بحار الانوار، ج۴۷، ص۳۴.</ref>. | |
| [[رسول خدا]]{{صل}} نیز همیشه و خصوص در [[مکه]]، به اصحاب [[کمک مالی]] میکرد؛ زیرا از یک طرف [[اموال]] [[خدیجه]] در [[اختیار]] [[پیامبر]]{{صل}} بود و از طرف دیگر بیشتر اصحاب از طبقه [[فقیر]] [[جامعه]] بودند و نیاز بیشتری به [[حمایت مالی]] داشتند. [[ابو رافع]] [[صحابی]] و خزانهدار رسول خدا{{صل}} میگوید: پس از آنکه خدیجه مالش را در اختیار رسول خدا{{صل}} گذاشت، آن حضرت بدهکار را برای پرداخت [[قرض]] کمک میکرد، [[تنگدست]] را [[نجات]] میداد و هیچ کس را از [[بخشش]] خود بینصیب نمیگذاشت و در [[زمان]] قحطی به دیگران میبخشید. همین [[طور]] از [[یاران]] تهی دست خویش [[پذیرایی]] میکرد و به آنان که قصد [[هجرت]] داشتند، خرجی راه میداد<ref>بحار الانوار، ج۱۹، ص۶۳.</ref>. | |
|
| |
|
| در عصر [[رسول خدا]]{{صل}} تعدادی از [[اصحاب]] که [[خانه]] نداشتند، در گوشهای از [[مسجد النبی]] به نام «صفه»<ref>صفه به جایی گفته میشود که نسبت به کف مسجد یا منزل، اندکی بلندی داشته باشد و در قدیم رایج بوده که مقداری از کف خانه را بلندتر میساختند.</ref> [[زندگی]] میکردند که به «اصحاب الصفه» معروف شدند. این گروه همیشه به حالت آماده باش قرار داشتند و هرگاه [[جنگی]] پیش میآمد، از همان جا اعزام میشدند. آنها در واقع نیروی آماده باش [[پیامبر]]{{صل}} بودند و از آنجا که چیزی از امکانات مادی نداشتند، [[هزینه]] آنان را پیامبر{{صل}} تأمین میکرد. [[امام سجاد]]{{ع}} فرمود: در [[زمان رسول خدا]]{{صل}} [[مساکین]] و [[محرومان]] بیپناه، شبها را در [[مسجد]] میخوابیدند و پیامبر{{صل}} در مسجد و در کنار [[منبر]] سفره میانداخت و به ایشان غذا میداد و خود نیز در کنار آنها غذا میخورد<ref>{{متن حدیث|عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ{{ع}}: أَنَّ الْمَسَاكِينَ كَانُوا يَبِيتُونَ فِي الْمَسْجِدِ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} فَأَفْطَرَ النَّبِيُّ{{صل}} مَعَ الْمَسَاكِينِ الَّذِينَ فِي الْمَسْجِدِ ذَاتَ لَيْلَةٍ عِنْدَ الْمِنْبَرِ فِي بُرْمَةٍ فَأَكَلَ مِنْهَا ثَلَاثُونَ رَجُلًا ثُمَّ رُدَّتْ إِلَى أَزْوَاجِهِ شِبْعُهُنَّ}}؛ (بحارالانوار، ج۱۶، ص۲۱۹).</ref>.
| | == [[رعایت عدالت]] میان [[اصحاب]] == |
| [[صفوان جمال]] [[روایت]] کرده است: نزد [[امام صادق]]{{ع}} حضور داشتم که مردی از اهالی [[مکه]] وارد شد و از آن حضرت تقاضا کرد که در کرایه وسیله [[سفر]] به او کمک کند. چون این کار به [[حرفه]] من مربوط میشد، [[امام]] فرمود: برخیز و برادرت را [[یاری]] کن. عرض کردم: جانم فدایت! آماده [[همکاری]] هستم. با او رفتم و [[خداوند]] وسیله را مهیا ساخت. دوباره به [[منزل]] امام برگشتم. پرسید: چه کردی؟ پاسخ دادم: نیازش برطرف شد. آنگاه فرمود: {{متن حدیث|أَمَا إِنَّكَ أَنْ تُعِينَ أَخَاكَ الْمُسْلِمَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ طَوَافِ أُسْبُوعٍ بِالْبَيْتِ مُبْتَدِئاً}}<ref>اصول کافی، ج۲، ص۱۵۸.</ref>؛ «این کار از هفت بار [[طواف]] [[کعبه]] نزد من [[برتر]] است». | | [[عدالت]] خواسته هر [[انسان]] است و هر [[انسانی]] [[انتظار]] دارد که به او [[ظلم]] نشود. [[معصومین]]{{عم}} مجریان عدالت در [[جامعه]] بودند. آنان نه تنها در امور مهم زندگی اجتماعی، در نشستهای عمومی با [[یاران]] و گفتوگوی با آنان که حتی در نگاه کردن به آنها نیز عدالت را رعایت میکردند. [[جمیل بن دراج]] از [[امام صادق]]{{ع}} نقل کرده است: «پیامبر{{صل}} نگاهش را بین اصحاب تقسیم مینمود و به [[طور]] مساوی به همه نگاه میکرد»<ref>{{متن حدیث|كَانَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} يَقْسِمُ لَحَظَاتِهِ بَيْنَ أَصْحَابِهِ فَيَنْظُرُ إِلَى ذَا وَ يَنْظُرُ إِلَى ذَا بِالسَّوِيَّةِ}}؛ سنن النبی{{صل}}، ص١٠١.</ref>.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۸۹.</ref> |
|
| |
|
| هرگاه اصحاب به دست [[دشمنان اسلام]] [[شکنجه]] میشدند، [[معصومین]]{{عم}} برای [[رهایی]] آنها چارهاندیشی میکردند و راه حل ارائه میدادند. درباره [[عمار یاسر]] که از [[یاران فداکار]] [[پیامبر]]{{صل}} بود، آمده است: وی به دست [[مشرکان]] به شدت [[شکنجه]] میشد و [[اذیت]] و [[آزار]] آنان طولانی شد. در اثر شدت شکنجه، زبانش ناخودآگاه به [[مدح]] [[آلهه]] [[قریش]] گشوده شد. [[عمار]]، ناراحت به سوی پیامبر{{صل}} آمد، در حالی که بسیار گریان بود. پیامبر{{صل}} دستش را بر سر او کشید و چشمان او را [[پاک]] کرد و فرمود: در [[حال]] گفتن آن سخن، قلبت چگونه بود؟ عرض کرد: مملو از [[ایمان]]. فرمود: اگر آنها بر تو سخت گرفتند، باز آن [[کلام]] را بگو<ref>در همین رابطه آیه ۱۰۶ نحل نازل شده است: {{متن قرآن|مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ}} «بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند- نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شدهاند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره نحل، آیه ۱۰۶.</ref> تا از شکنجه آنان [[آزاد]] گردی<ref>السیرة النبویة، ص۳۴۳.</ref>.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۸۷.</ref>.
| | == توجه به مسائل [[خانوادگی]] اصحاب == |
| | گاه [[اختلاف]] خانوادگی برای اصحاب پیش میآمد و خدمت پیامبر{{صل}} میرسیدند تا از آن حضرت، [[راهنمایی]] بخواهند، پیامبر{{صل}} همواره به سازگاری با همسر و رعایت [[تقوای الهی]] توصیه میکرد؛ چنان که درباره [[زید بن حارثه]] نقل شده است که بارها نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آمد و از همسرش، [[زینب]] [[شکایت]] کرد و هر بار [[پیامبر]]{{صل}} به او میفرمود: [[تقوا]] پیشه کن و با [[همسر]] خود بساز<ref>المیزان، ج۱۶، ص۲۲۷.</ref>. [[زندگی]] [[خانوادگی]] جز با [[سازش]] و گذشت دوام نمیآورد. برای استمرار زندگی [[زناشویی]] [[زن]] و شوهر باید با هم بسازند و خطاهای یکدیگر را نادیده انگارند و با [[سعه صدر]] برخورد نمایند. پیامبر{{صل}} نیز بر همین اساس، همواره [[زید بن حارثه]] را به سازگاری و [[خوشرفتاری]] با همسرش [[دعوت]] میکرد و به او میفرمود: «با همسرت زینب بساز تا مبادا زندگیات از هم بپاشد»<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۹۰.</ref>. |
|
| |
|
| ===[[رعایت عدالت]] میان [[اصحاب]]=== | | == ایجاد [[وحدت]] میان [[اصحاب]] == |
| [[عدالت]] خواسته هر [[انسان]] است و هر [[انسانی]] [[انتظار]] دارد که به او [[ظلم]] نشود. [[معصومین]]{{عم}} مجریان عدالت در [[جامعه]] بودند. آنان نه تنها در امور مهم [[زندگی اجتماعی]]، در نشستهای عمومی با [[یاران]] و گفتوگوی با آنان که حتی در نگاه کردن به آنها نیز عدالت را رعایت میکردند. [[جمیل بن دراج]] از [[امام صادق]]{{ع}} نقل کرده است: {{متن حدیث|كَانَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} يَقْسِمُ لَحَظَاتِهِ بَيْنَ أَصْحَابِهِ فَيَنْظُرُ إِلَى ذَا وَ يَنْظُرُ إِلَى ذَا بِالسَّوِيَّةِ}}<ref>سنن النبی{{صل}}، ص١٠١.</ref>؛ «پیامبر{{صل}} نگاهش را بین اصحاب تقسیم مینمود و به [[طور]] مساوی به همه نگاه میکرد».<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۸۹.</ref>. | | یکی از کارهای مهم پیامبر{{صل}} در [[مدینه]]، ایجاد [[اخوت]] و [[برادری]] میان اصحاب و به خصوص دو طایفه [[اوس و خزرج]] و [[مهاجر]] و [[انصار]] بود. [[علی بن ابراهیم]] در تفسیرش آورده است: رسول خدا{{صل}} میان اصحاب، ایجاد اخوت کرد. از آن پس اگر یکی از اصحاب در [[جنگ]] شرکت میکرد، کلید خانهاش را به [[برادر دینی]] خود میداد و میفرمود: هر چه میخواهی بردار و استفاده کن. اما اصحاب چون به آن کار [[عادت]] نکرده بودند، حاضر به استفاده از [[خانه]] برادرشان نبودند تا آنجا که غذای موجود در خانه، [[فاسد]] میشد. آنگاه [[آیه]] نازل شد و [[خداوند]] فرمود: عیبی بر شما نیست در این که دسته جمعی غذا بخورید یا به صورت پراکنده و [[تنهایی]]. [[شیخ حر عاملی]] در [[تفسیر]] این آیه میگوید: وقتی کلید در [[اختیار]] داشتید، چه صاحب خانه حاضر باشد یا نباشد، میتوانید از خوراکیهای موجود استفاده کنید<ref>وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۵۳۱.</ref>.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۹۰.</ref> |
|
| |
|
| ===توجه به مسائل [[خانوادگی]] اصحاب=== | | == عزتبخشی به [[اصحاب]] == |
| گاه [[اختلاف]] خانوادگی برای اصحاب پیش میآمد و [[خدمت]] پیامبر{{صل}} میرسیدند تا از آن حضرت، [[راهنمایی]] بخواهند، پیامبر{{صل}} همواره به [[سازگاری با همسر]] و رعایت [[تقوای الهی]] توصیه میکرد؛ چنان که درباره [[زید بن حارثه]] نقل شده است که بارها نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آمد و از همسرش، [[زینب]] [[شکایت]] کرد و هر بار [[پیامبر]]{{صل}} به او میفرمود: [[تقوا]] پیشه کن و با [[همسر]] خود بساز<ref>المیزان، ج۱۶، ص۲۲۷.</ref>. [[زندگی]] [[خانوادگی]] جز با [[سازش]] و گذشت دوام نمیآورد. برای استمرار زندگی [[زناشویی]] [[زن]] و شوهر باید با هم بسازند و خطاهای یکدیگر را نادیده انگارند و با [[سعه صدر]] برخورد نمایند. پیامبر{{صل}} نیز بر همین اساس، همواره [[زید بن حارثه]] را به سازگاری و [[خوشرفتاری]] با همسرش [[دعوت]] میکرد و به او میفرمود: «با همسرت زینب بساز تا مبادا زندگیات از هم بپاشد».<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۹۰.</ref>.
| | امام صادق{{ع}} فرمود: یکی از [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} دچار تنگنای [[مالی]] شدیدی شد. نزد [[پیامبر]]{{صل}} رفت تا از او کمک بخواهد؛ اما پیش از ابراز نیاز، [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: «هر کس از ما چیزی بخواهد، عطا خواهیم کرد ولی اگر [[عزت نفس]] پیشه کند، [[خدا]] بینیازش میسازد»<ref>{{متن حدیث|مَنْ سَأَلَنَا أَعْطَيْنَاهُ وَ مَنِ اسْتَغْنَى أَغْنَاهُ اللَّهُ}}؛ اصول کافی، ج۲، ص۱۱۲.</ref>. آن مرد خود را مخاطب پیامبر{{صل}} [[احساس]] کرد و نیازش را ابراز نکرد. [[روز]] دوم و سوم نیز این اتفاق تکرار شد. [[برخورد پیامبر]]{{صل}} او را به [[فکر]] [[کسب و کار]] انداخت و با [[قرض]] کردن تیشهای به هیزمشکنی مشغول شد و کمکم زندگیاش را سروسامان داد. روزی حضور پیامبر{{صل}} آمد و داستان خود را تعریف کرد. حضرت نیز سخن آن روز خود را تکرار کرد<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۹۱.</ref>. |
|
| |
|
| ===ایجاد [[وحدت]] میان [[اصحاب]]=== | | == زمینهسازی [[ازدواج]] اصحاب == |
| یکی از کارهای مهم پیامبر{{صل}} در [[مدینه]]، ایجاد [[اخوت]] و [[برادری]] میان اصحاب و به خصوص دو [[طایفه]] [[اوس و خزرج]] و [[مهاجر]] و [[انصار]] بود. [[علی بن ابراهیم]] در تفسیرش آورده است: رسول خدا{{صل}} میان اصحاب، ایجاد اخوت کرد. از آن پس اگر یکی از اصحاب در [[جنگ]] شرکت میکرد، کلید خانهاش را به [[برادر دینی]] خود میداد و میفرمود: هر چه میخواهی بردار و استفاده کن. اما اصحاب چون به آن کار [[عادت]] نکرده بودند، حاضر به استفاده از [[خانه]] برادرشان نبودند تا آنجا که غذای موجود در خانه، [[فاسد]] میشد. آنگاه [[آیه]] نازل شد و [[خداوند]] فرمود: عیبی بر شما نیست در این که دسته جمعی غذا بخورید یا به صورت پراکنده و [[تنهایی]]. [[شیخ حر عاملی]] در [[تفسیر]] این آیه میگوید: وقتی کلید در [[اختیار]] داشتید، چه صاحب خانه حاضر باشد یا نباشد، میتوانید از خوراکیهای موجود استفاده کنید<ref>وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۵۳۱.</ref>.
| | روزی [[مقداد]] با [[عبدالرحمان بن عوف]]، کنار هم نشسته بودند. عبدالرحمان گفت: ای مقداد! چرا ازدواج نمیکنی؟ مقداد پاسخ داد: تو دختر خود را به [[عقد]] من درآور. عبدالرحمان [[غضبناک]] شد و با او [[خشونت]] و [[درشتی]] کرد. سپس [[شکایت]] او را نزد [[پیامبر]]{{صل}} برد. حضرت فرمود: ای مقداد! نگران نباش، من خودم به تو میدهم. آنگاه دختر عموی خود، «ضباعه»، دختر [[زبیر بن عبدالمطلب]] را به [[ازدواج]] او درآورد<ref>مکارم الاخلاق، ص۱۹۷.</ref>. [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|إن رسول الله{{صل}} زوج [[المقداد]] بن [[الاسود]] ضباعة إبنة الزبير ابن [[عبد المطلب]]}}<ref>وسائل الشیعه، ج۱۴، ص۴۵.</ref>؛ «[[رسول خدا]]{{صل}} ضباعه دختر زبیر بن عبدالمطلب را به [[عقد]] [[مقداد]] [[اسود]] درآورد»<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۹۳.</ref>. |
|
| |
|
| یکی از اصحاب با طایفهای [[نزاع]] داشت. با هم نزد [[امام صادق]]{{ع}} آمدند. آن حضرت پس از شنیدن دعوای ایشان به [[نصیحت]] آنها پرداخت و فرمود: «[[آگاه]] باشید که [[آدمی]] آنچه بکارد، همان را برداشت میکند و هیچ کس از دانه تلخ، میوه شیرین و از دانه شیرین، میوه تلخ برداشت نخواهد کرد»<ref>بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۲۸.</ref>. آنان با شنیدن این سخنان با هم [[آشتی]] کردند.
| | == [[مشورت]] با اصحاب == |
| فرد دیگری [[خدمت]] [[امام صادق]]{{ع}} آمد و گفت: من با گروهی بر سر یک موضوع دعوا داریم و من دوست دارم که از آن بگذرم، ولی دیگران به من میگویند که اگر کوتاه بیایم، [[خوار]] میشوم. [[امام]] فرمود: «تنها [[ستمگر]] خوار و [[ذلیل]] است»<ref>کشف الغمه، ج۲، ص۳۵۷.</ref>.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۹۰.</ref>.
| | مشورت، [[انسان]] را در یافتن راه مناسب کمک میکند و در [[موفقیت]] انسان مؤثر است. [[سیره معصومین]]{{عم}} همواره بر مشورت و نظرخواهی از اصحاب و همراهان بوده است؛ همانگونه که [[پیامبر اسلام]]{{صل}} در برخی از [[جنگها]] مانند [[جنگ احد]]، [[خندق]]، [[بنیقریظه]] و [[بنینضیر]] با اصحاب مشورت کرد و سپس تصمیم گرفت<ref>مغازی، ج۲، ص۳۵۸.</ref>. پس از [[فتح مکه]]، قبل از آنکه [[سپاهیان اسلام]] وارد [[شهر]] شوند، خبر آوردند که [[ابوسفیان]] تقاضای [[ملاقات]] با رسول خدا{{صل}} را دارد. پیامبر{{صل}} اصحاب و اطرافیان نزدیک را جمع کرد و با آنها پیرامون این ملاقات به مشورت و گفتوگو پرداخت<ref>شورا در قرآن و حدیث، به نقل از صحیح مسلم، ج۵، ص۱۷۰.</ref>.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۹۴.</ref> |
|
| |
|
| ===عزتبخشی به [[اصحاب]]=== | | == [[عیادت]] از [[اصحاب]] == |
| امام صادق{{ع}} فرمود: یکی از [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} دچار تنگنای [[مالی]] شدیدی شد. نزد [[پیامبر]]{{صل}} رفت تا از او کمک بخواهد؛ اما پیش از ابراز نیاز، [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|مَنْ سَأَلَنَا أَعْطَيْنَاهُ وَ مَنِ اسْتَغْنَى أَغْنَاهُ اللَّهُ}}<ref>اصول کافی، ج۲، ص۱۱۲.</ref>؛ «هر کس از ما چیزی بخواهد، عطا خواهیم کرد ولی اگر [[عزت نفس]] پیشه کند، [[خدا]] بینیازش میسازد». آن مرد خود را مخاطب پیامبر{{صل}} [[احساس]] کرد و نیازش را ابراز نکرد. [[روز]] دوم و سوم نیز این اتفاق تکرار شد. [[برخورد پیامبر]]{{صل}} او را به [[فکر]] [[کسب و کار]] انداخت و با [[قرض]] کردن تیشهای به هیزمشکنی مشغول شد و کمکم زندگیاش را سروسامان داد. روزی حضور پیامبر{{صل}} آمد و داستان خود را تعریف کرد. حضرت نیز سخن آن روز خود را تکرار کرد.
| | [[رسول خدا]]{{صل}} از [[سلمان فارسی]] عیادت کرد و هنگام برخاستن به او فرمود: «ای [[سلمان]]! خداوند [[بیماری]] را از تو بردارد و [[گناهان]] تو را ببخشد، [[دین]] تو را [[حفظ]] کند و [[جسم]] تو را تا پایان [[عمر]] سالم نگه دارد»<ref>{{متن حدیث|يَا سَلْمَانُ كَشَفَ اللَّهُ ضُرَّكَ وَ غَفَرَ ذَنْبَكَ وَ حَفِظَكَ فِي دِينِكَ وَ بَدَنِكَ إِلَى مُنْتَهَى أَجَلِكَ}}؛ مکارم الاخلاق، ص۳۴۶.</ref>. [[صعصعة بن صوحان]] میگوید: [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} از من عیادت کرد و به من فرمود: «توجه داشته باش، نباید عیادتم را مایه [[فخر]] و [[مباهات]] بر قومت قرار دهی و اگر طایفهات را بر امری [[متحد]] دیدی، نباید از آن خارج گردی؛ چراکه هیچ کس از قومش بینیاز نیست و هرگاه فردی از طایفه خود کنار گیرد، دیگران از آن [[سوء استفاده]] میکنند و به [[اختلاف]] میان آنها دامن میزنند»<ref>{{متن حدیث|انْظُرْ فَلَا تَجْعَلَنَّ عِيَادَتِي إِيَّاكَ فَخْراً عَلَى قَوْمِكَ وَ إِذَا رَأَيْتَهُمْ فِي أَمْرٍ فَلَا تَخْرُجْ مِنْهُ فَإِنَّهُ لَيْسَ بِالرَّجُلِ غِنًى عَنْ قَوْمِهِ إِذَا خَلَعَ مِنْهُمْ يَداً وَاحِدَةً يَخْلَعُونَ مِنْهُ أَيْدِيَ كَثِيرَةٍ}}؛ بحار الانوار، ج۷۴، ص۱۴۸.</ref>.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۹۵.</ref> |
| [[اسحاق بن عمار]] میگوید: [[حضرت صادق]]{{ع}} از من پرسید: هنگام [[پرداخت زکات]] مالت چه میکنی؟ گفتم: [[فقرا]] به منزلم میآیند و آن را دریافت میکنند. فرمود:ای [[اسحاق]]! میبینم که [[مؤمنان]] را خوار میکنی! از این کار بپرهیز؛ زیرا [[خداوند]] میفرماید: «هر کس یکی از [[دوستان]] مرا خوار سازد، به [[جنگ]] با من برخاسته است»<ref>وسایل الشیعه، ج۶، ص۲۱۹.</ref>.
| |
| در یکی از سفرها وقتی کاروان پیامبر{{صل}} و یارانش توقف کرد، همگی به سوی آب رفتند تا برای [[نماز]] آماده شوند. اصحاب پس از چند قدم، متوجه شدند که پیامبر{{صل}} برگشت و به سوی مرکب خود رفت و زانوی آن را بست و بازگشت. گفتند: ای پیامبر{{صل}}! چرا [[فرمان]] ندادی تا ما این کار را انجام دهیم؟ حضرت در پاسخ فرمود: «هرگز از دیگران در کارهای خود کمک نخواهید و به دیگران اتکا نکنید؛ هر چند برای یک قطعه چوب [[مسواک]] باشد»<ref>وسایل الشیعه، ج۶، ص۹۷، به نقل از داستان و راستان، شهید مطهری، شماره ۴.</ref>.
| |
| | |
| [[حضرت علی]]{{ع}} در مسیر رفتن به [[شام]] با [[اصحاب]] خود به محلی در [[عراق]] رسیدند و با دهقانان آنجا برخورد کردند. آنها با رسم [[جاهلیت]] از [[مهمانان]] [[پذیرایی]] کردند و عدهای از اهالی، در پیشاپیش آن حضرت میدویدند. [[امام]] متوجه شد و پرسید: این چه کاری است که انجام میدهید؟ گفتند: رسم ما چنین است که از بزرگانمان اینگونه [[تجلیل]] کنیم. حضرت فرمود: «به [[خدا]] [[سوگند]]! بزرگانتان از چنین کاری [[سود]] نمیبرند و تنها شما خودتان را به [[سختی]] و در [[آخرت]] به [[بدبختی]] میاندازید»<ref>نهج البلاغه، حکمت ۳۶.</ref>.
| |
| علی{{ع}} نیز تعدادی از کسانی را که مدعی [[پیروی]] از او بودند، ولی در [[رفتار]] و عمل با آن حضرت فاصله زیاد داشتند، متوجه [[اشتباه]] خود ساخت تا از [[جهل]] و خود فریبی بیرون آیند. آن حضرت سوار بر مرکب به جایی میرفت. ناگاه عدهای پیاده با او همراه شدند و حضرت به آنها فرمود: {{متن حدیث|أَ مَا عَلِمْتُمْ أَنَّ مَشْيَ الْمَاشِي مَعَ الرَّاكِبِ مَفْسَدَةٌ لِلرَّاكِبِ وَ مَذَلَّةٌ لِلْمَاشِي انْصَرِفُوا}}<ref>تحف العقول، ص۳۲۴.</ref>؛ «مگر نمیدانید که پیاده در رکاب کسی رفتن، سواره را تباه و پیاده را [[زبون]] میسازد، برگردید». آن عده در واقع خود را از [[شیعیان علی]]{{ع}} تلقی میکردند، ولی با [[اندیشه]] آن حضرت آشنایی نداشتند و شاید برای [[چاپلوسی]] به دنبال ایشان راه افتادند. از این رو، رفتار آنان مورد [[نکوهش]] حضرت قرار گرفت و حضرت، آنها را از ادامه راه منع کرد.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۹۱.</ref>.
| |
| | |
| ===زمینهسازی [[ازدواج]] اصحاب===
| |
| روزی [[مقداد]] با [[عبدالرحمان بن عوف]]، کنار هم نشسته بودند. عبدالرحمان گفت: ای مقداد! چرا ازدواج نمیکنی؟ مقداد پاسخ داد: تو دختر خود را به [[عقد]] من درآور. عبدالرحمان [[غضبناک]] شد و با او [[خشونت]] و [[درشتی]] کرد. سپس [[شکایت]] او را نزد [[پیامبر]]{{صل}} برد. حضرت فرمود: ای مقداد! نگران نباش، من خودم به تو میدهم. آنگاه دختر عموی خود، «ضباعه»، دختر [[زبیر بن عبدالمطلب]] را به [[ازدواج]] او درآورد<ref>مکارم الاخلاق، ص۱۹۷.</ref>. [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|إن رسول الله{{صل}} زوج [[المقداد]] بن [[الاسود]] ضباعة إبنة الزبير ابن [[عبد المطلب]]}}<ref>وسائل الشیعه، ج۱۴، ص۴۵.</ref>؛ «[[رسول خدا]]{{صل}} ضباعه دختر زبیر بن عبدالمطلب را به [[عقد]] [[مقداد]] [[اسود]] درآورد».
| |
| همچنین در روایتی آمده است که رسول خدا{{صل}} زمینه ازدواج [[اصحاب]] را فراهم میکرد؛ چنان که [[زینب دختر جحش]] را به عقد [[زید بن حارثه]] درآورد. [[پیامبر]]{{صل}} در بیان [[فلسفه]] این ازدواجها فرمود: {{متن حدیث|أَنْكَحْتُ زَيْدَ بْنَ حَارِثَةَ زَيْنَبَ بِنْتَ جَحْشٍ وَ أَنْكَحْتُ الْمِقْدَادَ ضُبَاعَةَ بِنْتَ الزُّبَيْرِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ لِيَعْلَمُوا أَنَّ أَشْرَفَ الشَّرَفِ الْإِسْلَامُ}}<ref>مکارم الاخلاق، ص۱۹۸.</ref>؛ «[[زینب]]، دختر [[جحش]] را به ازدواج زید بن حارثه و ضباعه، دختر [[زبیر]] را به ازدواج مقداد در آوردم تا [[مردم]] بدانند که [[برترین]] [[شرافت]]، [[اسلام]] است، نه [[قوم]] و نژاد».<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۹۳.</ref>.
| |
| | |
| ===[[مشورت]] با اصحاب===
| |
| مشورت، [[انسان]] را در یافتن راه مناسب کمک میکند و در [[موفقیت]] انسان مؤثر است. [[سیره معصومین]]{{عم}} همواره بر مشورت و نظرخواهی از اصحاب و همراهان بوده است؛ همانگونه که [[پیامبر اسلام]]{{صل}} در برخی از [[جنگها]] مانند [[جنگ احد]]، [[خندق]]، [[بنیقریظه]] و [[بنینضیر]] با اصحاب مشورت کرد و سپس تصمیم گرفت<ref>مغازی، ج۲، ص۳۵۸.</ref>. پس از [[فتح مکه]]، قبل از آنکه [[سپاهیان اسلام]] وارد [[شهر]] شوند، خبر آوردند که [[ابوسفیان]] تقاضای [[ملاقات]] با رسول خدا{{صل}} را دارد. پیامبر{{صل}} اصحاب و اطرافیان نزدیک را جمع کرد و با آنها پیرامون این ملاقات به مشورت و [[گفتوگو]] پرداخت<ref>شورا در قرآن و حدیث، به نقل از صحیح مسلم، ج۵، ص۱۷۰.</ref>.
| |
| | |
| علی{{ع}} هنگامی که شنید [[طلحه]] و زبیر به همراه [[عایشه]] به [[بصره]] رفتهاند تا به بهانه [[خونخواهی عثمان]] [[قیام]] کنند، [[ابن عباس]]، [[محمد بن ابی بکر]]، [[عمار یاسر]] و [[سهل بن حنیف]] را خواست و آنان را در جریان امر قرار داد و فرمود: {{متن حدیث|أَشِيرُوا عَلَيَّ بِمَا أَسْمَعُ مِنْكُمُ الْقَوْلَ فِيهِ}}<ref>الجمل، ص۱۲۸.</ref>؛ «بگویید بدانم نظر شما در این مورد چیست؟».
| |
| [[حسن بن جهم]] میگوید: نزد [[امام رضا]]{{ع}} بودم که از پدر بزرگوارشان [[موسی بن جعفر]]{{ع}} یاد شد. آن حضرت فرمود: {{متن حدیث|كَانَ عَقْلُهُ لَا تُوَازَنُ بِهِ الْعُقُولُ وَ رُبَّمَا شَاوَرَ الْأَسْوَدَ مِنْ سُودَانِهِ}}؛ «پدرم [[عقلی]] داشت که [[عقل]] هیچکس با آن برابر نبود؛ با این [[حال]]، گاهی اتفاق میافتاد که با [[غلام]] سیاهی از [[غلامان]] خود [[مشورت]] میکرد و از او نظر میخواست». تا جایی که به وی [[اعتراض]] شد و آن حضرت فرمود: {{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى رُبَّمَا فَتَحَ عَلَى لِسَانِهِ}}<ref>وسایل، ج۸، ص۴۲۸.</ref>؛ «چه بسا [[خداوند]] فتح و [[گشایش]] را بر زبان وی جاری کند».<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۹۴.</ref>.
| |
| | |
| ===[[عیادت]] از [[اصحاب]]===
| |
| [[رسول خدا]]{{صل}} از [[سلمان فارسی]] عیادت کرد و هنگام برخاستن به او فرمود: {{متن حدیث|يَا سَلْمَانُ كَشَفَ اللَّهُ ضُرَّكَ وَ غَفَرَ ذَنْبَكَ وَ حَفِظَكَ فِي دِينِكَ وَ بَدَنِكَ إِلَى مُنْتَهَى أَجَلِكَ}}<ref>مکارم الاخلاق، ص۳۴۶.</ref>؛ «ای [[سلمان]]! خداوند [[بیماری]] را از تو بردارد و [[گناهان]] تو را ببخشد، [[دین]] تو را [[حفظ]] کند و [[جسم]] تو را تا پایان [[عمر]] سالم نگه دارد».
| |
| صعصه بن [[صوحان]] میگوید: [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} از من عیادت کرد و به من فرمود: {{متن حدیث|انْظُرْ فَلَا تَجْعَلَنَّ عِيَادَتِي إِيَّاكَ فَخْراً عَلَى قَوْمِكَ وَ إِذَا رَأَيْتَهُمْ فِي أَمْرٍ فَلَا تَخْرُجْ مِنْهُ فَإِنَّهُ لَيْسَ بِالرَّجُلِ غِنًى عَنْ قَوْمِهِ إِذَا خَلَعَ مِنْهُمْ يَداً وَاحِدَةً يَخْلَعُونَ مِنْهُ أَيْدِيَ كَثِيرَةٍ}}<ref>بحار الانوار، ج۷۴، ص۱۴۸.</ref>؛ «توجه داشته باش، نباید عیادتم را مایه [[فخر]] و [[مباهات]] بر قومت قرار دهی و اگر طایفهات را بر امری [[متحد]] دیدی، نباید از آن خارج گردی؛ چراکه هیچ کس از قومش [[بینیاز]] نیست و هرگاه فردی از طایفه خود کنار گیرد، دیگران از آن سوء استفاده میکنند و به [[اختلاف]] میان آنها دامن میزنند».
| |
| | |
| نظیر این روایت از [[امام کاظم]]{{ع}} نیز نقل شده است که علی{{ع}} از [[صعصعه بن صوحان]] عیادت کرد و به او فرمود: {{متن حدیث|يَا صَعْصَعَةُ! لَا تَفْخَرْ عَلَى إِخْوَانِكَ بِعِيَادَتِي إِيَّاكَ وَ انْظُرْ لِنَفْسِكَ فَكَأَنَّ الْأَمْرَ قَدْ وَصَلَ إِلَيْكَ وَ لَا يُلْهِيَنَّكَ الْأَمَلُ}}<ref>بحار الانوار، ج۷۸، ص۲۲۶.</ref>؛ «مبادا از این که به عیادتت آمدم بر دیگران [[فخر]] بفروشی. به این توجه کن که گویی مرگت فرا رسیده و [[آرزوهای دراز]] فریبت ندهد».
| |
| گاهی [[اهل بیت]]{{عم}} به [[عیادت]] [[اصحاب]] میرفتند و آنها را نسبت به بدهیهایی که داشتند، نگران میدیدند و برای رفع [[نگرانی]] آنان بدهیشان را به عهده میگرفتند تا اگر از [[دنیا]] رفتند، آنان بدهیشان را پرداخت کنند. [[امام حسین]]{{ع}} بدهی [[اسامه بن زید]] را برگردن گرفت تا بپردازد. [[عمرو بن دینار]] میگوید: حسین{{ع}} به عیادت اسامه بن زید رفت، در حالی که وی [[آه]] و ناله سرداده بود.
| |
| | |
| [[امام]] فرمود: از چه ناراحت هستی؟ عرض کرد: شصت هزار درهم بدهکارم. حضرت فرمود: بدهکاریات را میپردازم. گفت: میترسم که مدیون از دنیا بروم. امام فرمود: دینت را پیش از مرگت خواهم پرداخت. عمرو گفت: حسین{{ع}} [[قرض]] [[اسامه]] را پیش از مرگش ادا کرد<ref>بحارالانوار، ج۴۴، ص۱۸۹.</ref>.
| |
| علی{{ع}} از [[زید بن ارقم]] عیادت کرد. زید گفت: خوش آمدی و عیادتم کردی در حالی که از من دلگیر بودی. حضرت فرمود: {{متن حدیث|إِنَّ ذَلِكَ لَمْ يَكُنْ يَمْنَعُنِي عَنْ عِيَادَتِكَ إِنَّهُ مَنْ عَادَ مَرِيضاً الْتِمَاسَ رَحْمَةِ اللَّهِ}}<ref>بحار الانوار، ج۷۸، ص۲۲۸.</ref>؛ «آن، مانع عیادتم نمیشود؛ زیرا هر کس از [[بیماری]] عیادت کند، یک درخواست [[رحمت خدا]] برای اوست».
| |
| [[امام عسکری]]{{ع}} فرمود: [[امام صادق]]{{ع}} در جلسهای سراغ یکی از دوستانش را گرفت. گفتند: مریض است. حضرت بیدرنگ به عیادت او رفت و در کنارش نشست و به وی [[دلداری]] داد<ref>بحار الانوار، ج۷۸، ص۲۳۵.</ref>.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۹۵.</ref>.
| |
|
| |
|
| == منابع == | | == منابع == |