پرش به محتوا

قاسم بن حسن بن علی بن ابی‌طالب: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۸۳: خط ۸۳:


== کیفیت [[شهادت]] قاسم ==
== کیفیت [[شهادت]] قاسم ==
برخی از مورخان چون [[شیخ مفید]] و [[ابوالفرج اصفهانی]] از [[حمید بن مسلم]] کیفیت حضور [[امام حسین]] {{ع}} بر بالین جسد بی‌رمق قاسم را این‌گونه نقل کرده‌اند. حمید می‌‌گوید: «من در میان [[سپاه]] عمرسعد ایستاده بودم نوجوانی را دیدم که به جانب ما آمد، صورتش گویا قرص [[قمر]] بود و شمشیری در دست و [[قبا]] و پیراهن در بر و نعلینی به پا داشت اما بند یکی از نعلین او پاره شد و فراموش نمی‌کنم که بند نعلین پای چپ او بود، وارد معرکه [[کارزار]] شد. [[عمرو بن سعد ازدی]] به من گفت: به خدا سوگند به او حمله خواهم کرد و او را به هلاکت می‌‌رسانم!
برخی از مورخان چون [[شیخ مفید]] و [[ابوالفرج اصفهانی]] از [[حمید بن مسلم]] کیفیت حضور [[امام حسین]] {{ع}} بر بالین جسد بی‌رمق قاسم را این‌گونه نقل کرده‌اند. حمید می‌‌گوید: «من در میان [[سپاه]] عمرسعد ایستاده بودم نوجوانی را دیدم که به جانب ما آمد، صورتش گویا قرص قمر بود و شمشیری در دست و [[قبا]] و پیراهن در بر و نعلینی به پا داشت اما بند یکی از نعلین او پاره شد و فراموش نمی‌کنم که بند نعلین پای چپ او بود، وارد معرکه [[کارزار]] شد. [[عمرو بن سعد ازدی]] به من گفت: به خدا سوگند به او حمله خواهم کرد و او را به هلاکت می‌‌رسانم!


به او گفتم: سبحان الله چه منظوری داری؟ این گروه که اطراف او را گرفته‌اند او را بس است، پاسخ داد: چنین نیست، به خدا بر او حمله خواهم کرد و او را خواهم کُشت، این را گفت و به قاسم {{ع}} حمله کرد شمشیری بر فرق او زد که سرش شکافته شد و به صورت به روی [[زمین]] افتاد و فریاد برآورد: ای عموجان به فریادم برس، حسین {{ع}} چون باز شکاری خود را بر بالین قاسم رسانید و مانند شیر [[خشمگین]] به [[قاتل]] او حمله کرد و ضربتی با [[شمشیر]] بر قاتل او، (عمر بن سعد ازدی) زد تا او را بکشد اما او دست خود را پیش آورد که دستش از مرفق جدا شد، در این حال فریاد زد و کمک‌ طلبید، سپاه کوفه برای [[نجات]] او شتافتند و [[جنگ]] [[سختی]] درگرفت در این میان [[عمرو بن سعد]]، نجات یافت، اما بدن حضرت قاسم زیر سم اسبان [[خرد]] شد». البته در نقلی دیگر گفته شده: "سواران [[کوفه]]، یورش آوردند تا عمرو را از دست حسین {{ع}} بِرَهانند؛ امّا عمرو در جلوی سینه مَرکب‌ها قرار گرفت و سواران، با اسب بر روی او رفتند و وی را لگدمال کردند تا مُرد<ref>{{متن حدیث|خَرَجَ إلَيْنَا غُلَامٌ كَأَنَّ وَجْهَهُ شِقَّةُ قَمَرٍ، فِي يَدِهِ السَّيْفُ، عَلَيْهِ قَمِيصٌ وَ إزَارٌ وَ نَعْلَانِ قَدِ انْقَطَعَ شِسْعُ أحَدِهِمَا - مَا أَنْسَى أَنَّهَا اليُسْرى - فَقَالَ لِي عَمْرُو بْنُ سَعْدِ بْنِ نُفَيلٍ الأَزدِيُّ: وَاللّهِ لَأَشُدَّنَّ عَلَيْهِ! فَقُلْتُ لَهُ: سُبْحَانَ اللّهِ! وَ مَا تُرِيدُ إِلَى ذَلِكَ؟! يَكْفِيكَ قَتْلُ هَؤُلاءِ الَّذِينَ تَرَاهُمْ قَدِ احْتَوَلُوهُمْ. قَالَ: فَقَالَ: وَاللّهِ لَأَشُدَّنَّ عَلَيْهِ؛ فَشَدَّ عَلَيْهِ، فَمَا وَلَّى حَتَّى ضَرَبَ رَأْسَهُ بِالسَّيْفِ، فَوَقَعَ الغُلامُ لِوَجْهِهِ، فَقَالَ: يَا عَمَّاهْ! قَالَ: فَجَلَّى الحُسَيْنُ {{ع}} كَمَا يُجَلِّي الصَّقْرُ، ثُمَّ شَدَّ شِدَّةَ لَيْثٍ غُضُبٍّ، فَضَرَبَ عَمْراً بِالسَّيْفِ، فَاتَّقَاهُ بِالسَّاعِدِ، فَأَطَنَّهَا مِنْ لَدُنِ المِرْفَقِ، فَصَاحَ، ثُمَّ تَنَحَّى عَنْهُ وَ حَمَلَتْ خَيْلٌ لِأَهْلِ الكُوفَةِ لِيَسْتَنْقِذُوا عَمْراً مِنْ حُسَيْنٍ {{ع}}، فَاسْتَقْبَلَتْ عَمْراً بِصُدُورِهَا، فَحَرَّكَتْ حَوَافِرَهَا وَجَالَتِ الخَيْلُ بِفُرْسَانِهَا عَلَيْهِ فَوَطِئَتْهُ حَتَّى مَاتَ. وَانْجَلَتِ الغَبْرَةُ، فَإِذَا أنَا بِالحُسَيْنِ {{ع}} قَائِمٌ عَلَى رَأْسِ الغُلَامِ، وَالغُلامُ يَفْحَصُ بِرِجْلَيهِ؛ وَ حُسَيْنٌ {{ع}} يَقُولُ: بُعْدَاً لِقَومٍ قَتَلُوكَ، وَ مَنْ خَصْمُهُمْ يَوْمَ القِيَامَةِ فِيكَ جَدُّكَ! ثُمَّ قَالَ: عَزَّ وَاللّهِ عَلَى عَمِّكَ أَنْ تَدْعُوَهُ فَلَا يُجِيبَكَ، أَوْ يُجِيبَكَ ثُمَّ لَا يَنْفَعَكَ! صَوْتٌ وَاللّهِ كَثُرَ وَاتِرُهُ وَ قَلَّ نَاصِرُهُ. ثُمَّ احْتَمَلَهُ، فَكَأَنِّي أنْظُرُ إِلَى رِجْلَيِ الغُلَامِ يَخُطّانِ فِي الْأَرْضِ، وَ قَدْ وَضَعَ حُسَيْنٌ صَدْرَهُ عَلَى صَدْرِهِ، قَالَ: فَقُلْتُ فِي نَفْسِي: مَا يَصْنَعُ بِهِ؟ فَجَاءَ بِهِ حَتَّى أَلْقَاهُ مَعَ ابْنِهِ عَلِيِّ بْنِ الحُسَيْنِ وَقَتْلِى قَدْ قُتِلَتْ حَوْلَهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ، فَسَأَلْتُ عَنِ الغُلَامِ، فَقِيلَ: هُوَ القَاسِمُ بْنُ الحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ}}(تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۴۷؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۷۰).</ref>.
به او گفتم: سبحان الله چه منظوری داری؟ این گروه که اطراف او را گرفته‌اند او را بس است، پاسخ داد: چنین نیست، به خدا بر او حمله خواهم کرد و او را خواهم کُشت، این را گفت و به قاسم {{ع}} حمله کرد شمشیری بر فرق او زد که سرش شکافته شد و به صورت به روی [[زمین]] افتاد و فریاد برآورد: ای عموجان به فریادم برس، حسین {{ع}} چون باز شکاری خود را بر بالین قاسم رسانید و مانند شیر [[خشمگین]] به [[قاتل]] او حمله کرد و ضربتی با [[شمشیر]] بر قاتل او، (عمر بن سعد ازدی) زد تا او را بکشد اما او دست خود را پیش آورد که دستش از مرفق جدا شد، در این حال فریاد زد و کمک‌ طلبید، سپاه کوفه برای [[نجات]] او شتافتند و [[جنگ]] [[سختی]] درگرفت در این میان [[عمرو بن سعد]]، نجات یافت، اما بدن حضرت قاسم زیر سم اسبان [[خرد]] شد». البته در نقلی دیگر گفته شده: "سواران [[کوفه]]، یورش آوردند تا عمرو را از دست حسین {{ع}} بِرَهانند؛ امّا عمرو در جلوی سینه مَرکب‌ها قرار گرفت و سواران، با اسب بر روی او رفتند و وی را لگدمال کردند تا مُرد<ref>{{متن حدیث|خَرَجَ إلَيْنَا غُلَامٌ كَأَنَّ وَجْهَهُ شِقَّةُ قَمَرٍ، فِي يَدِهِ السَّيْفُ، عَلَيْهِ قَمِيصٌ وَ إزَارٌ وَ نَعْلَانِ قَدِ انْقَطَعَ شِسْعُ أحَدِهِمَا - مَا أَنْسَى أَنَّهَا اليُسْرى - فَقَالَ لِي عَمْرُو بْنُ سَعْدِ بْنِ نُفَيلٍ الأَزدِيُّ: وَاللّهِ لَأَشُدَّنَّ عَلَيْهِ! فَقُلْتُ لَهُ: سُبْحَانَ اللّهِ! وَ مَا تُرِيدُ إِلَى ذَلِكَ؟! يَكْفِيكَ قَتْلُ هَؤُلاءِ الَّذِينَ تَرَاهُمْ قَدِ احْتَوَلُوهُمْ. قَالَ: فَقَالَ: وَاللّهِ لَأَشُدَّنَّ عَلَيْهِ؛ فَشَدَّ عَلَيْهِ، فَمَا وَلَّى حَتَّى ضَرَبَ رَأْسَهُ بِالسَّيْفِ، فَوَقَعَ الغُلامُ لِوَجْهِهِ، فَقَالَ: يَا عَمَّاهْ! قَالَ: فَجَلَّى الحُسَيْنُ {{ع}} كَمَا يُجَلِّي الصَّقْرُ، ثُمَّ شَدَّ شِدَّةَ لَيْثٍ غُضُبٍّ، فَضَرَبَ عَمْراً بِالسَّيْفِ، فَاتَّقَاهُ بِالسَّاعِدِ، فَأَطَنَّهَا مِنْ لَدُنِ المِرْفَقِ، فَصَاحَ، ثُمَّ تَنَحَّى عَنْهُ وَ حَمَلَتْ خَيْلٌ لِأَهْلِ الكُوفَةِ لِيَسْتَنْقِذُوا عَمْراً مِنْ حُسَيْنٍ {{ع}}، فَاسْتَقْبَلَتْ عَمْراً بِصُدُورِهَا، فَحَرَّكَتْ حَوَافِرَهَا وَجَالَتِ الخَيْلُ بِفُرْسَانِهَا عَلَيْهِ فَوَطِئَتْهُ حَتَّى مَاتَ. وَانْجَلَتِ الغَبْرَةُ، فَإِذَا أنَا بِالحُسَيْنِ {{ع}} قَائِمٌ عَلَى رَأْسِ الغُلَامِ، وَالغُلامُ يَفْحَصُ بِرِجْلَيهِ؛ وَ حُسَيْنٌ {{ع}} يَقُولُ: بُعْدَاً لِقَومٍ قَتَلُوكَ، وَ مَنْ خَصْمُهُمْ يَوْمَ القِيَامَةِ فِيكَ جَدُّكَ! ثُمَّ قَالَ: عَزَّ وَاللّهِ عَلَى عَمِّكَ أَنْ تَدْعُوَهُ فَلَا يُجِيبَكَ، أَوْ يُجِيبَكَ ثُمَّ لَا يَنْفَعَكَ! صَوْتٌ وَاللّهِ كَثُرَ وَاتِرُهُ وَ قَلَّ نَاصِرُهُ. ثُمَّ احْتَمَلَهُ، فَكَأَنِّي أنْظُرُ إِلَى رِجْلَيِ الغُلَامِ يَخُطّانِ فِي الْأَرْضِ، وَ قَدْ وَضَعَ حُسَيْنٌ صَدْرَهُ عَلَى صَدْرِهِ، قَالَ: فَقُلْتُ فِي نَفْسِي: مَا يَصْنَعُ بِهِ؟ فَجَاءَ بِهِ حَتَّى أَلْقَاهُ مَعَ ابْنِهِ عَلِيِّ بْنِ الحُسَيْنِ وَقَتْلِى قَدْ قُتِلَتْ حَوْلَهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ، فَسَأَلْتُ عَنِ الغُلَامِ، فَقِيلَ: هُوَ القَاسِمُ بْنُ الحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ}}(تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۴۷؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۷۰).</ref>.
۱۱۳٬۰۷۵

ویرایش