پرش به محتوا

بنی عدی بن ربیعه: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۵۱: خط ۵۱:
وی و دیگر [[مردم]] بنی عدی در [[صفین]] نیز حضوری چشمگیر داشت. او در این جنگ و پیش از آغاز [[نبرد]]، به [[امام علی]]{{ع}}عرضه داشت: «ای [[امیرالمؤمنین]]؛ ما [[اهل]] جنگیم، به تحقیق ما را آزموده‌اند و تعداد زیادی از [[عشیره]] و [[خاندان]] با ما هستند و ما از نظر و [[رأی]] [[تجربه]] شده بهره‌مندیم و استقامتی [[ستوده]] شده داریم، ما منقاد و [[مطیع]] شماییم، بدرخشی ما نیز در پرتو شما می‌درخشیم و اگر دست از جنگ بشویی ما نیز چنین خواهیم کرد و آنچه که به ما دستور دهی با [[جان]] و [[دل]] انجام خواهیم داد»<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۱۰۳-۱۰۴؛ یوسفی غروی، موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۵، ص۷۹-۸۰.</ref>. [[امام]]{{ع}} به [[حجر بن عدی]] فرمود: «آیا تمام [[قوم]] و [[طایفه]] ات همانند تو نظر دارند؟ [[حجر]] گفت: آنچه من از ایشان جز نیکویی و [[حُسن]] چیز دیگری ندیده ام. دست من به [[نمایندگی]] از ایشان برای [[اطاعت]] و شنیدن [[فرمان]] شما به سوی تان دراز شده است». امام{{ع}} نیز برای ایشان [[دعای خیر]] کرد<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۱۰۳-۱۰۴؛ یوسفی غروی، موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۵، ص۷۹-۸۰.</ref> امام علی{{ع}} در این جنگ حجر بن عدی را به [[فرماندهی]] [[قبیله کنده]]<ref>بنا به نوشته استاد یوسفی غروی وی امیر قبیله کنده یمن گردید. (یوسفی غروی، موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۵، ص۱۲۷.)</ref>و به قول [[نصر بن مزاحم]] فرماندهی نیروهای کنده، حضرموت، [[قضاعه]] و [[مهره]] [[منصوب]] کرد<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۲۰۴-۲۰۶؛ امین عاملی، اعیان الشیعة، ج۴، ص۵۷۲؛ یوسفی غروی، موسوعة التاریخ اسلامی، ج۵، ص۱۲۷-۱۲۸.</ref>. با آغاز [[نبرد صفین]] او در به میدان همآورد طلبان [[سپاه معاویه]] به میدان رفت و رشادت‌های بسیار برخی از آنان را به خاک [[هلاکت]] انداخت<ref>ر.ک: شهسواری، حسین، مقاله «حجر بن عدی کندی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۷۱-۱۷۴.</ref>.
وی و دیگر [[مردم]] بنی عدی در [[صفین]] نیز حضوری چشمگیر داشت. او در این جنگ و پیش از آغاز [[نبرد]]، به [[امام علی]]{{ع}}عرضه داشت: «ای [[امیرالمؤمنین]]؛ ما [[اهل]] جنگیم، به تحقیق ما را آزموده‌اند و تعداد زیادی از [[عشیره]] و [[خاندان]] با ما هستند و ما از نظر و [[رأی]] [[تجربه]] شده بهره‌مندیم و استقامتی [[ستوده]] شده داریم، ما منقاد و [[مطیع]] شماییم، بدرخشی ما نیز در پرتو شما می‌درخشیم و اگر دست از جنگ بشویی ما نیز چنین خواهیم کرد و آنچه که به ما دستور دهی با [[جان]] و [[دل]] انجام خواهیم داد»<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۱۰۳-۱۰۴؛ یوسفی غروی، موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۵، ص۷۹-۸۰.</ref>. [[امام]]{{ع}} به [[حجر بن عدی]] فرمود: «آیا تمام [[قوم]] و [[طایفه]] ات همانند تو نظر دارند؟ [[حجر]] گفت: آنچه من از ایشان جز نیکویی و [[حُسن]] چیز دیگری ندیده ام. دست من به [[نمایندگی]] از ایشان برای [[اطاعت]] و شنیدن [[فرمان]] شما به سوی تان دراز شده است». امام{{ع}} نیز برای ایشان [[دعای خیر]] کرد<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۱۰۳-۱۰۴؛ یوسفی غروی، موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۵، ص۷۹-۸۰.</ref> امام علی{{ع}} در این جنگ حجر بن عدی را به [[فرماندهی]] [[قبیله کنده]]<ref>بنا به نوشته استاد یوسفی غروی وی امیر قبیله کنده یمن گردید. (یوسفی غروی، موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۵، ص۱۲۷.)</ref>و به قول [[نصر بن مزاحم]] فرماندهی نیروهای کنده، حضرموت، [[قضاعه]] و [[مهره]] [[منصوب]] کرد<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۲۰۴-۲۰۶؛ امین عاملی، اعیان الشیعة، ج۴، ص۵۷۲؛ یوسفی غروی، موسوعة التاریخ اسلامی، ج۵، ص۱۲۷-۱۲۸.</ref>. با آغاز [[نبرد صفین]] او در به میدان همآورد طلبان [[سپاه معاویه]] به میدان رفت و رشادت‌های بسیار برخی از آنان را به خاک [[هلاکت]] انداخت<ref>ر.ک: شهسواری، حسین، مقاله «حجر بن عدی کندی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۷۱-۱۷۴.</ref>.


[[اشعث بن قیس]] نیز از دیگر جبله‌ای‌های حاضر در صفین بود که همراه با [[مالک اشتر]] [[نخعی]] در آزاد‌سازی [[شریعه]] [[فرات]] نقش مهمی ایفا کرد<ref>نصر بن مزاحم منقری، پیکار صفین، ترجمه، ص۲۲۷-۲۲۹ (با اندکی تصرف).</ref>. اشعث بن قیس در صفین با عملکرد ضد و نقیض خود موجب شد تا [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} تصمیم به عزلش از [[ریاست]] [[قوم]] کنده و واگذاری [[پرچم]] او به [[حسان بن مخدوج]] بگیرد. اما به درخواست بزرگان و [[بیم]] از [[تفرقه]] و [[اختلاف]]، بار دیگر آن را به اشعث بازگرداند<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۱۳۷-۱۳۹؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۶۸.</ref>و او را به [[فرماندهی]] جناح راست [[لشکر]] خود برگزیند<ref>خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۱۱۷؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۰۵؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۴۰.</ref>. [[اشعث بن قیس]] در یکی از [[مواقف]] [[جنگ]]، با [[هماهنگی]] کامل با [[عمرو بن عاص]]<ref>عمرو بن عاص در پاسخ به معاویة بن ابوسفیان که از او خواسته بود تا چاره ای بیندیشد از هماهنگی‌های به عمل آمده با اشعث بن قیس گفت و با این سخن که ما خود اشعث بن قیس و بعضی دیگر از شجاعان لشکر علی را فریب داده‌ایم و آنها منتظر چنین حیله‌ای هستند.«(نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ترجمه، ص۵۵۹؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ترجمه، ج۲، ص۶۵۲؛ دینوری، الاخبار الطوال، ترجمه، ص۲۳۲) از او خواست که قرآنها را بر سر نیزه کنند.</ref>، پس از یک [[روز]] [[نبرد]] خونین، در جمع [[مردم]] [[قبیله]] خود به [[سخنرانی]] پرداخت و ادامه جنگ را موجب نابودی [[عرب]] برشمرد<ref>دینوری، الاخبار الطوال، ترجمه، ص۲۳۲؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۵۲.</ref> عمرو بن عاص نیز فوراً دستور به بر سر نیزه‌ها قرآنها داد و آنها را در برابر [[لشکر علی]]{{ع}} برافراشتند. در پی این [[حرکت]]، اشعث بن قیس [[خدمت]] [[امیر المؤمنین]]{{ع}} رفت و با [[تهدید]] ایشان را از ادامه جنگ بازداشته مجبور به پذیرش [[حکمیت]] کرد<ref>ابن اعثم کوفی، الفتوح، ترجمه، ج۲، ص۶۷۰؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۵۴.</ref>. بدین ترتیب علی{{ع}}، مجبور به توقف جنگ شد و [[مالک اشتر]] از میدان جنگ ـ در حالی که اندکی تا [[پیروزی]] باقی مانده بود ـ نزد خود خواند. پس از توقف [[جنگ]]، [[اشعث بن قیس]] شادمانه به استقبال معاویه رفت و گفت: «خواهش شما را [[اجابت]] کردم و جنگ را متوقف نمودم»<ref>ابن اعثم کوفی الفتوح، ترجمه، ج۲، ص۶۸۳..</ref>-<ref>محمد تقی افشار، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص۳۴۲.</ref> همچنین با [[اصرار]] اشعث، علی{{ع}} مجبور به پذیرش [[حکمیت]] [[ابوموسی]] شده، او را از نواحی [[شام]] فرا خواند و بدین ترتیب، به مدت یک سال، [[پیمان]] صلحی تحت شرایطی خاص تنظیم گردید<ref>برای اطلاع یافتن از متن صلح نامه، ر. ک: ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۷، ص۲۷۶-۲۷۷.</ref> که اشعث بن قیس از [[شهود]] و [[امضا]] کنندگان آن بودند<ref>عمر بن احمد ابی جواده، بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج۱، ص۳۱۶؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۷، ص۳۷۸.</ref>. به هنگام انعقاد این [[صلح نامه]]، با [[اعتراض]] [[عمرو بن عاص]] -[[نماینده]] معاویه- و با اصرار اشعث، [[لقب]]» [[امیرالمؤمنین]]«از کنار نام [[مبارک]] [[امام علی]]{{ع}} حذف گردید<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۵۰۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۵۲.</ref>. پس از امضاء این [[قرارداد]]، اشعث آن را به هر دو [[لشکر]] نشان داده، مفاد این [[عهدنامه]] را برای شان قرائت نمود<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۷، ص۳۷۸.</ref>.
[[اشعث بن قیس]] نیز از دیگر جبله‌ای‌های حاضر در صفین بود که همراه با [[مالک اشتر]] [[نخعی]] در آزاد‌سازی [[شریعه]] [[فرات]] نقش مهمی ایفا کرد<ref>نصر بن مزاحم منقری، پیکار صفین، ترجمه، ص۲۲۷-۲۲۹ (با اندکی تصرف).</ref>. اشعث بن قیس در صفین با عملکرد ضد و نقیض خود موجب شد تا [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} تصمیم به عزلش از [[ریاست]] [[قوم]] کنده و واگذاری [[پرچم]] او به [[حسان بن مخدوج]] بگیرد. اما به درخواست بزرگان و [[بیم]] از [[تفرقه]] و [[اختلاف]]، بار دیگر آن را به اشعث بازگرداند<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۱۳۷-۱۳۹؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۶۸.</ref>و او را به [[فرماندهی]] جناح راست [[لشکر]] خود برگزیند<ref>خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۱۱۷؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۰۵؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۴۰.</ref>. [[اشعث بن قیس]] در یکی از [[مواقف]] [[جنگ]]، با [[هماهنگی]] کامل با [[عمرو بن عاص]]<ref>عمرو بن عاص در پاسخ به معاویة بن ابوسفیان که از او خواسته بود تا چاره ای بیندیشد از هماهنگی‌های به عمل آمده با اشعث بن قیس گفت و با این سخن که ما خود اشعث بن قیس و بعضی دیگر از شجاعان لشکر علی را فریب داده‌ایم و آنها منتظر چنین حیله‌ای هستند. «(نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ترجمه، ص۵۵۹؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ترجمه، ج۲، ص۶۵۲؛ دینوری، الاخبار الطوال، ترجمه، ص۲۳۲) از او خواست که قرآنها را بر سر نیزه کنند.</ref>، پس از یک [[روز]] [[نبرد]] خونین، در جمع [[مردم]] [[قبیله]] خود به [[سخنرانی]] پرداخت و ادامه جنگ را موجب نابودی [[عرب]] برشمرد<ref>دینوری، الاخبار الطوال، ترجمه، ص۲۳۲؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۵۲.</ref> عمرو بن عاص نیز فوراً دستور به بر سر نیزه‌ها قرآنها داد و آنها را در برابر [[لشکر علی]]{{ع}} برافراشتند. در پی این [[حرکت]]، اشعث بن قیس [[خدمت]] [[امیر المؤمنین]]{{ع}} رفت و با [[تهدید]] ایشان را از ادامه جنگ بازداشته مجبور به پذیرش [[حکمیت]] کرد<ref>ابن اعثم کوفی، الفتوح، ترجمه، ج۲، ص۶۷۰؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۵۴.</ref>. بدین ترتیب علی{{ع}}، مجبور به توقف جنگ شد و [[مالک اشتر]] از میدان جنگ ـ در حالی که اندکی تا [[پیروزی]] باقی مانده بود ـ نزد خود خواند. پس از توقف [[جنگ]]، [[اشعث بن قیس]] شادمانه به استقبال معاویه رفت و گفت: «خواهش شما را [[اجابت]] کردم و جنگ را متوقف نمودم»<ref>ابن اعثم کوفی الفتوح، ترجمه، ج۲، ص۶۸۳..</ref>-<ref>محمد تقی افشار، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص۳۴۲.</ref> همچنین با [[اصرار]] اشعث، علی{{ع}} مجبور به پذیرش [[حکمیت]] [[ابوموسی]] شده، او را از نواحی [[شام]] فرا خواند و بدین ترتیب، به مدت یک سال، [[پیمان]] صلحی تحت شرایطی خاص تنظیم گردید<ref>برای اطلاع یافتن از متن صلح نامه، ر. ک: ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۷، ص۲۷۶-۲۷۷.</ref> که اشعث بن قیس از [[شهود]] و [[امضا]] کنندگان آن بودند<ref>عمر بن احمد ابی جواده، بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج۱، ص۳۱۶؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۷، ص۳۷۸.</ref>. به هنگام انعقاد این [[صلح نامه]]، با [[اعتراض]] [[عمرو بن عاص]] -[[نماینده]] معاویه- و با اصرار اشعث، [[لقب]]» [[امیرالمؤمنین]] «از کنار نام [[مبارک]] [[امام علی]]{{ع}} حذف گردید<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۵۰۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۵۲.</ref>. پس از امضاء این [[قرارداد]]، اشعث آن را به هر دو [[لشکر]] نشان داده، مفاد این [[عهدنامه]] را برای شان قرائت نمود<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۷، ص۳۷۸.</ref>.


[[نهیک بن غریر بن هانی بن حجر]] نیز از دیگر مردان [[عدوی]] حاضر در میدان [[صفین]] بود که در این جنگ در رکاب امیرالمؤمنین{{ع}} به [[شهادت]] رسید<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۷.</ref>
[[نهیک بن غریر بن هانی بن حجر]] نیز از دیگر مردان [[عدوی]] حاضر در میدان [[صفین]] بود که در این جنگ در رکاب امیرالمؤمنین{{ع}} به [[شهادت]] رسید<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۷.</ref>
در آن سوی میدان و در [[جبهه]] شام، نیز مردمانی از بنی عدی بن ربیعه حضور داشتند که از جمله آنان می‌‌توان از [[ابو یزید]] [[شرحبیل بن سمط بن شرحبیل بن اسود بن جبله ابوسمط کندی]] یاد کرد. وی -که در [[صحابی]] بودن او [[اختلاف]] است،-<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۲۲، ص۴۵۵؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۱۲، ص۴۱۸.</ref> از ساکنان [[حمص]] بود که به هواداری از معاویه خود را به صفین رسانده بود. او در این جنگ، [[فرماندهی]] بخشی از [[سپاه معاویه]] را بر عهده داشت<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۲۲، ص۴۵۵.</ref>. [[حجر بن یزید بن سلمة بن مرة بن حجر بن عدی]] معروف به «[[حجر الشر]]» نیز از دیگر شخصیت‌های معروف بنی عدی در این [[پیکار]] به شمار رفته است. او را از اشراف کنده گفته‌اند<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۲، ص۲۳۵؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۳۴.</ref>. منابع با استناد به این که وی فردی [[شرور]] بوده است<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۲، ص۲۳۵؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۶۳.</ref>، جهت [[تمییز]] او از پسر عمویش حجر بن عدی معروف، ([[شهید]] [[مرج]] [[عذراء]]) -که به «حجر بن ادبر»و «[[حجر الخیر]]» ملقب بود،- به او [[لقب]] «حجر الشر» داده‌اند<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۲، ص۲۳۵؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۶۳؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۳۲.</ref>. در یکی از گزارشات [[واقعه صفین]]،»دینوری«از خروج [[جوانی]] شامی به نام حجر الشر از [[سپاه معاویه]] و هماورد‌طلبیدن او از [[سپاه عراق]] خبر داده، آورده است: حجر بن عدی به ندای او پاسخ داد و آن دو با نیزه به [[جنگ]] با یکدیگر پرداختند. در این هنگام، حجر الشر نیزه ای بر حجر بن عدی زد و او را از اسب به [[زمین]] انداخت. ولی [[یاران امام]]{{ع}} از او [[حمایت]] کردند و آن دو را از هم جدا کردند. سپس، [[حکم بن ازهر]] - از [[اشراف کوفه]] - به [[نبرد]] حجر الشر رفت که به دست حجر کشته شد. پس از او، پسر عموی حکم بن ازهر به نام [[رفاعة بن طلیق]] به نبرد او رفت که حجر او را هم به [[شهادت]] رساند<ref>دینوری، الاخبار الطوال، ص۱۷۵.</ref>. «منقری» هم در گزارشی کاملتر، از حجر الشر به عنوان یکی از [[کندیان]] سپاه معاویه و از پسرعموهای حجر بن عدی یاد کرده، آورده است که وی در [[صفین]] حجر بن عدی را به هماوردی‌طلبید. حجر پذیرفت و با نیزه با همدیگر به [[نبرد]] پرداختند. مردی از [[بنی اسد]] -که با معاویه بود،- میان آن دو در آمد و نیزه ای بر [[حجر الخیر]] زد. [[یاران امام]]{{ع}} [[هجوم]] آوردند و آن [[مرد]] [[اسدی]] را کشتند؛<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۴۳.</ref> اما [[حجر الشر]] از دست شان گریخت. حجر الشر در هماورد‌طلبی دیگر، [[حکم بن ازهر]] - از [[اشراف کوفه]] - را به [[شهادت]] رساند و اشعاری در این باب سرود. بعد شهادت حکم بن ازهر، پسر عمویش [[رفاعة بن ظالم حمیری]] به سوی حجر الشر تاخت و او را کشت. [[امام علی]]{{ع}} که نظاره گر این [[مبارزه]] بود، فرمود: [[سپاس]] خدای را که حجر الشر را به خونبهای حکم بن ازهر کشت<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۴۴.</ref>. علاوه بر این افراد، به نظر می‌‌رسد گروهی از بنی حارثی‌های ساکن رهاء<ref>شهری است در جزیره بین موصل و شام. (یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۱۰۶)</ref> نیز در پی آغاز [[نبرد صفین]]، به صف [[یاران]] معاویه پیوسته باشند و همراه با او در [[صفین]]، علیه [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} وارد [[پیکار]] شده باشند<ref>ر.ک: هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۹؛ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۲۹۵؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۱، ص۴۴.</ref>. این افراد عثمانی‌هایی بودند که پس از ورود امیرالمؤمنین{{ع}} به [[کوفه]]، به سبب [[شماتت]] و [[بدگویی]] برخی از [[اصحاب]] ایشان از عثمان، رنجیده خاطر شدند و گفتند ما در سرزمینی که به عثمان بد گفته می‌‌شود ساکن نخواهیم شد. برای همین همراه با جمعی دیگر از [[مردم]] کنده از جمله بنی الارقم به [[رهبری]] عدی بن عمیره - از [[اصحاب پیامبر]]{{صل}}- در [[اعتراض]] به این امر از کوفه کوچ کرده به [[شام]] نزد معاویه رفتند. آنان بر معاویه وارد شدند و عدی بن عمیره - به عنوان بزرگ این جمع - به سخن پرداخت و خروج این جمع بزرگ از [[قبیله کنده]] را در راستای [[سرزنش]] علی{{ع}} ذکر کرد<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۹. نیز ر.ک: ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۴۲۶.</ref>. معاویه نیز، آنان را ابتدا در جزیره و سپس در رهاء [[منزل]] داد<ref>ر.ک: هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۹؛ ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۴۲۶؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۵۱۳. ابن کلبی و ابن اثیر در شرح چگونگی این سکونت نوشته اند: «هر گاه مردم عراق بر معاویه وارد می‌‌شدند از ترس این که افکارشان بر مردم عراق تأثیر بگذارد، آنها را در جزیره ساکن می‌‌کرد. بر این اساس، پس از ورود بنی ارقم به شام، معاویه آنها را در نصیبین منزل داد و اقطاعاتی برای آنها در نظر گرفت. سپس نامه ای به آنها نوشت با این دلیل که من از جان شما به جهت عقرب های(یا سرما و سختی‌های زیاد) منطقه بیم دارم در رها منزل داد و اقطاعاتی برای ایشان انجام داد». (هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۹؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۵۱۳)</ref>.
در آن سوی میدان و در [[جبهه]] شام، نیز مردمانی از بنی عدی بن ربیعه حضور داشتند که از جمله آنان می‌‌توان از [[ابو یزید]] [[شرحبیل بن سمط بن شرحبیل بن اسود بن جبله ابوسمط کندی]] یاد کرد. وی -که در [[صحابی]] بودن او [[اختلاف]] است،-<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۲۲، ص۴۵۵؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۱۲، ص۴۱۸.</ref> از ساکنان [[حمص]] بود که به هواداری از معاویه خود را به صفین رسانده بود. او در این جنگ، [[فرماندهی]] بخشی از [[سپاه معاویه]] را بر عهده داشت<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۲۲، ص۴۵۵.</ref>. [[حجر بن یزید بن سلمة بن مرة بن حجر بن عدی]] معروف به «[[حجر الشر]]» نیز از دیگر شخصیت‌های معروف بنی عدی در این [[پیکار]] به شمار رفته است. او را از اشراف کنده گفته‌اند<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۲، ص۲۳۵؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۳۴.</ref>. منابع با استناد به این که وی فردی [[شرور]] بوده است<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۲، ص۲۳۵؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۶۳.</ref>، جهت [[تمییز]] او از پسر عمویش حجر بن عدی معروف، ([[شهید]] [[مرج]] [[عذراء]]) -که به «حجر بن ادبر» و «[[حجر الخیر]]» ملقب بود،- به او [[لقب]] «حجر الشر» داده‌اند<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۲، ص۲۳۵؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۶۳؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۳۲.</ref>. در یکی از گزارشات [[واقعه صفین]]،» دینوری «از خروج [[جوانی]] شامی به نام حجر الشر از [[سپاه معاویه]] و هماورد‌طلبیدن او از [[سپاه عراق]] خبر داده، آورده است: حجر بن عدی به ندای او پاسخ داد و آن دو با نیزه به [[جنگ]] با یکدیگر پرداختند. در این هنگام، حجر الشر نیزه ای بر حجر بن عدی زد و او را از اسب به [[زمین]] انداخت. ولی [[یاران امام]]{{ع}} از او [[حمایت]] کردند و آن دو را از هم جدا کردند. سپس، [[حکم بن ازهر]] - از [[اشراف کوفه]] - به [[نبرد]] حجر الشر رفت که به دست حجر کشته شد. پس از او، پسر عموی حکم بن ازهر به نام [[رفاعة بن طلیق]] به نبرد او رفت که حجر او را هم به [[شهادت]] رساند<ref>دینوری، الاخبار الطوال، ص۱۷۵.</ref>. «منقری» هم در گزارشی کاملتر، از حجر الشر به عنوان یکی از [[کندیان]] سپاه معاویه و از پسرعموهای حجر بن عدی یاد کرده، آورده است که وی در [[صفین]] حجر بن عدی را به هماوردی‌طلبید. حجر پذیرفت و با نیزه با همدیگر به [[نبرد]] پرداختند. مردی از [[بنی اسد]] -که با معاویه بود،- میان آن دو در آمد و نیزه ای بر [[حجر الخیر]] زد. [[یاران امام]]{{ع}} [[هجوم]] آوردند و آن [[مرد]] [[اسدی]] را کشتند؛<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۴۳.</ref> اما [[حجر الشر]] از دست شان گریخت. حجر الشر در هماورد‌طلبی دیگر، [[حکم بن ازهر]] - از [[اشراف کوفه]] - را به [[شهادت]] رساند و اشعاری در این باب سرود. بعد شهادت حکم بن ازهر، پسر عمویش [[رفاعة بن ظالم حمیری]] به سوی حجر الشر تاخت و او را کشت. [[امام علی]]{{ع}} که نظاره گر این [[مبارزه]] بود، فرمود: [[سپاس]] خدای را که حجر الشر را به خونبهای حکم بن ازهر کشت<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۴۴.</ref>. علاوه بر این افراد، به نظر می‌‌رسد گروهی از بنی حارثی‌های ساکن رهاء<ref>شهری است در جزیره بین موصل و شام. (یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۱۰۶)</ref> نیز در پی آغاز [[نبرد صفین]]، به صف [[یاران]] معاویه پیوسته باشند و همراه با او در [[صفین]]، علیه [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} وارد [[پیکار]] شده باشند<ref>ر.ک: هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۹؛ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۲۹۵؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۱، ص۴۴.</ref>. این افراد عثمانی‌هایی بودند که پس از ورود امیرالمؤمنین{{ع}} به [[کوفه]]، به سبب [[شماتت]] و [[بدگویی]] برخی از [[اصحاب]] ایشان از عثمان، رنجیده خاطر شدند و گفتند ما در سرزمینی که به عثمان بد گفته می‌‌شود ساکن نخواهیم شد. برای همین همراه با جمعی دیگر از [[مردم]] کنده از جمله بنی الارقم به [[رهبری]] عدی بن عمیره - از [[اصحاب پیامبر]]{{صل}}- در [[اعتراض]] به این امر از کوفه کوچ کرده به [[شام]] نزد معاویه رفتند. آنان بر معاویه وارد شدند و عدی بن عمیره - به عنوان بزرگ این جمع - به سخن پرداخت و خروج این جمع بزرگ از [[قبیله کنده]] را در راستای [[سرزنش]] علی{{ع}} ذکر کرد<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۹. نیز ر.ک: ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۴۲۶.</ref>. معاویه نیز، آنان را ابتدا در جزیره و سپس در رهاء [[منزل]] داد<ref>ر.ک: هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۹؛ ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۴۲۶؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۵۱۳. ابن کلبی و ابن اثیر در شرح چگونگی این سکونت نوشته اند: «هر گاه مردم عراق بر معاویه وارد می‌‌شدند از ترس این که افکارشان بر مردم عراق تأثیر بگذارد، آنها را در جزیره ساکن می‌‌کرد. بر این اساس، پس از ورود بنی ارقم به شام، معاویه آنها را در نصیبین منزل داد و اقطاعاتی برای آنها در نظر گرفت. سپس نامه ای به آنها نوشت با این دلیل که من از جان شما به جهت عقرب های(یا سرما و سختی‌های زیاد) منطقه بیم دارم در رها منزل داد و اقطاعاتی برای ایشان انجام داد». (هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۹؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۵۱۳)</ref>.


[[نبرد با خوارج]] [[نهروان]] نیز از دیگر مواضعی است که نقش [[فرزندان]] عدی بن ربیعه در آن بروز و ظهور یافته است. [[حجر بن عدی]] از جمله این بنی عدوی‌ها بود که در این [[نبرد]]، [[فرماندهی]] جناح راست [[لشکر]] [[امام]]{{ع}}را به عهده داشت<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۸۵-۸۶؛ ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ص۱۶۹؛ دینوری، الأخبار الطوال، ص۲۱۰.</ref>. [[اشعث بن قیس]] نیز در این [[جنگ]] حضور داشت و پس از پایان نبرد، زمانی که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} از [[یاران]] خود خواست تا برای نبرد با [[شامیان]] آماده شوند، اشعث و جمعی دیگر با این امر [[مخالفت]] کردند و گفتند: ای امیرالمؤمنین، تیرهایمان تمام شد و شمشیرهایمان کند و سرنیزه‌های مان کند و خراب شده است، ما را به [[شهر]] خودمان برگردان تا با بهترین ساز و برگ و [[سلاح]] آماده شویم. بدین ترتیب، لشکر آماده رزم به [[کوفه]] بازگشت و همچنان در [[شهر]] ماندند تا این که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به [[شهادت]] رسید<ref>دینوری، الأخبار الطوال، ص۲۱۰.</ref>.
[[نبرد با خوارج]] [[نهروان]] نیز از دیگر مواضعی است که نقش [[فرزندان]] عدی بن ربیعه در آن بروز و ظهور یافته است. [[حجر بن عدی]] از جمله این بنی عدوی‌ها بود که در این [[نبرد]]، [[فرماندهی]] جناح راست [[لشکر]] [[امام]]{{ع}}را به عهده داشت<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۸۵-۸۶؛ ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ص۱۶۹؛ دینوری، الأخبار الطوال، ص۲۱۰.</ref>. [[اشعث بن قیس]] نیز در این [[جنگ]] حضور داشت و پس از پایان نبرد، زمانی که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} از [[یاران]] خود خواست تا برای نبرد با [[شامیان]] آماده شوند، اشعث و جمعی دیگر با این امر [[مخالفت]] کردند و گفتند: ای امیرالمؤمنین، تیرهایمان تمام شد و شمشیرهایمان کند و سرنیزه‌های مان کند و خراب شده است، ما را به [[شهر]] خودمان برگردان تا با بهترین ساز و برگ و [[سلاح]] آماده شویم. بدین ترتیب، لشکر آماده رزم به [[کوفه]] بازگشت و همچنان در [[شهر]] ماندند تا این که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به [[شهادت]] رسید<ref>دینوری، الأخبار الطوال، ص۲۱۰.</ref>.
۷۳٬۰۱۷

ویرایش