پرش به محتوا

بنی معاویة الاکرمین بن حارث: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۲۳: خط ۲۳:


علاوه بر شخصیت‌های یاد شده، از [[حجر بن عدی]] و برادرش [[هانی بن عدی بن معاویة بن جبله کندی]]<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۲؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۴۶۸؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۶۱.</ref>، [[شریح بن مکدد بن مره]]<ref>ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۳۶۷؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۲۷۳ - ۲۷۴.</ref>، [[حارث بن هانی بن ابی شمر بن جبلة بن عدی]]<ref>ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۲۰؛ اصابه۱/۶۹۶</ref>، [[یزید بن کبش بن هانی]]<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۶.</ref>، [[هانی بن حارث بن جبله]]<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۷؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج‌۴، ص۶۰۴ - ۶۰۵؛ ابن حجر عسقلانی، الإصابة فی تمییز الصحابه، ج‌۶، ص۴۰۸.</ref>، [[حارث بن فروة بن شیطان]]<ref>او را بواسطه زیبایی خیره کننده‌اش شیطان می‌‌گفتند. (ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۱۰)</ref> بن خدیج بن امرؤالقیس بن حارث<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۶۱؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۱۰؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۶۸۵.</ref>، [[قیس بن عبدالله بن بکر]]<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۶۱؛ و با اندکی اختلاف در نسب: ابن امین، الاستدراک علی الاستیعاب، ج۱، ص۷۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۱۳۶؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۵، ص۳۷۰.</ref>، [[معدی کرب بن شرحبیل بن شیطان]]<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۶۱؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۴۵۱؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۱۴۰</ref>، [[إیاس بن شرحبیل بن قیس]]<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۶۱؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۸۳.</ref> [[معدی کرب بن حارث بن لحی بن شرحبیل]]<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۷. ابن حجر از او با نسبت معد یکرب بن حارث بن شرحبیل بن حارث کندی یاد کرده است.(ابن حجر عسقلانی، الإصابة فی تمییز الصحابه، ج‌۶، ص۱۳۹)</ref>، [[حارث بن سعید بن قیس بن حارث بن شیبان]]<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۵۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۵۴۴؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۲، ص۲۲۰.</ref>، سعد (سعید) بن شرحبیل بن قیس بن حارث بن شیبان<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۵۹.</ref>، [[أماناة بن قیس بن حارث]]<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۶۰. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۵۴۴؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۲۶۱. ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۳۶ شیبان بن فاتک گفت.</ref> و پسرش یزید<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۵۴۴.</ref>، [[شهاب بن اسماء بن مر]]<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۶۴؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۲۹۳.</ref> [[حارث بن قیس بن حارث]]<ref>ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۱۱؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۶۸۵.</ref>، [[ابوالاسود بن یزید بن معدیکرب]]<ref>ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۱۳؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۱۲.</ref>، [[عدی بن همام بن مره]]<ref>ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۰۶۱؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۵۱۵؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۴، ص۳۹۶.</ref> [[شرحبیل بن معدیکرب بن معاویه]]، - [[پسر عمو]] یا به [[نقلی]] عموی [[اشعث بن قیس]] - معروف به «[[عفیف کندی]]»<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۰؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۳۶۴؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۳۴۱. او را به جهت تحریم شراب بر خود در جاهلیت «عفیف» لقب دادند. (هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۰)</ref> - <ref>از عفیف کندی روایت شده که: در زمان جاهلیت که تجارت می‌کردم یک بار برای خرید عطر و سایر لوازم به مکه رفتم و به خانه عباس بن عبدالمطلب وارد شدم. روزی در مسجد نشسته بودیم که ناگاه مردی را دیدیم که از باب صفا وارد شد؛ رنگ رویش به سرخی می‌گرائید و موهایی مجعد داشت و بینی‌اش بلند و کشیده، دندان‌هایش براق و پسندیده، چشم هایش سیاه و گشاده، کف دست‌ها و رویش بسیار زیبا بود و با او جوانی بسیار زیبا بود که تقریبا در سن بلوغ به سر می‌برد. پس از آن دو، زنی وارد شد که زیبایی‌هایش را در پوشش قرار داده بود. آن سه کنار حجرالاسود آمدند و اول آن مرد بر حجر دست کشید و بعد آن جوان و سپس آن زن نیز چنین کردند. سپس خانه را هفت شوط طواف کردند و همین که ظهر شد، مردان در مقابل کعبه به نماز ایستادند و سپس آن زن نیز آمد و پشت سرشان به نماز ایستاد. آن جوان رکوع کرد و پسر هم رکوع کرد و زن هم از آنها پیروی کرد. وقتی آن جوان به سجده رفت، آن پسر و زن هم سجده کردند و به این گونه نماز را به جا آوردند. از عباس پرسیدم: ایشان کیستند و این چه کار شگفتی است که انجام می‌دهند؟ عباس گفت: «آن جوان، برادر زاده‌ام فرزند عبدالله بن عبدالمطلب است و معتقد است که پروردگارش که آفریننده آسمانها و زمین است او را به این آیین فرمان داده و این دین، در روی زمین، جز این سه نفر پیرو ندارد و آن پسر نیز برادر زاده‌ام فرزند ابوطالب است و آن زن خدیجه دختر خویلد همسر آن جوان است که دعوی پیامبری می‌کند». عفیف پس از مسلمان شدن، افسوس می‌خورد که چرا آن روز به او نگرویدم وگرنه دومین مردی بودم که مسلمان می‌شدم. (شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۲۹؛ طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۱۰۵؛ قاضی نعمان مغربی، شرح الاخبار، ج۱، ص۱۷۹)</ref> [[هانی بن حجر بن معاویة بن جبلة بن عدی<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۴۰۹.</ref>، [[إبراهیم بن حجر بن معدی کرب]] أعرج - خواهرزاده [[اشعث بن قیس]] - <ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۱. ابن حجر از او با نام و نسب «ابراهیم بن قیس بن حجر بن معدیکرب کندی» یاد کرده است. (ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۲۶)</ref> [[ابراهیم بن قیس کندی]] - [[برادر]] [[اشعث بن قیس]] - <ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۱۶۰.</ref> [[سیف بن قیس بن معدی کرب]]<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۱؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۶۹۲: ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۱۰.</ref> و [[بشیر بن أودج بن أبی کرب بن جبله]] و برادرش [[قیس بن أودج]]<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۳.</ref> هم، به عنوان دیگر وفود کنندگان بر [[پیامبر]]{{صل}} و احتمالاً از همراهان اشعث بن قیس در [[وفد]] به [[مدینه]] نام برده شده است. [[سلمة بن اسود بن شجرة بن معاویه کندی]]<ref>ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۲۷۱.</ref> و [[عبدالله بن ابی کرب بن اسود بن شجرة بن معاویه کندی]] مکنی به «ابولینه»<ref>ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۲۶۷؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۴، ص۱۸۶.</ref> هم از دیگر [[رجال]] این [[قوم]] در وفد [[کندیان]] به مدینه بودند<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۵۱.</ref>. این در حالی است که [[ابن کلبی]] (م ۲۰۴) در تشریح [[طوایف]] و شاخه‌های [[بنی کنده]]، [[پسران]] [[عبداللّه بن سلمة بن اسود بن شجره]]، [[محصن بن علس بن شجرة]]، [[شجره]] و علس پسران اسود بن شجره و أبو لینه عبداللّه بن أبی کرب بن اسود بن شجره را در شمار هفتاد مردی ذکر کرده است که همراه با اشعث بن قیس در وفد کنده شرکت داشتند<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۵۱ - ۱۵۲.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]]</ref>
علاوه بر شخصیت‌های یاد شده، از [[حجر بن عدی]] و برادرش [[هانی بن عدی بن معاویة بن جبله کندی]]<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۲؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۴۶۸؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۶۱.</ref>، [[شریح بن مکدد بن مره]]<ref>ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۳۶۷؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۲۷۳ - ۲۷۴.</ref>، [[حارث بن هانی بن ابی شمر بن جبلة بن عدی]]<ref>ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۲۰؛ اصابه۱/۶۹۶</ref>، [[یزید بن کبش بن هانی]]<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۶.</ref>، [[هانی بن حارث بن جبله]]<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۷؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج‌۴، ص۶۰۴ - ۶۰۵؛ ابن حجر عسقلانی، الإصابة فی تمییز الصحابه، ج‌۶، ص۴۰۸.</ref>، [[حارث بن فروة بن شیطان]]<ref>او را بواسطه زیبایی خیره کننده‌اش شیطان می‌‌گفتند. (ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۱۰)</ref> بن خدیج بن امرؤالقیس بن حارث<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۶۱؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۱۰؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۶۸۵.</ref>، [[قیس بن عبدالله بن بکر]]<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۶۱؛ و با اندکی اختلاف در نسب: ابن امین، الاستدراک علی الاستیعاب، ج۱، ص۷۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۱۳۶؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۵، ص۳۷۰.</ref>، [[معدی کرب بن شرحبیل بن شیطان]]<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۶۱؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۴۵۱؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۱۴۰</ref>، [[إیاس بن شرحبیل بن قیس]]<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۶۱؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۸۳.</ref> [[معدی کرب بن حارث بن لحی بن شرحبیل]]<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۷. ابن حجر از او با نسبت معد یکرب بن حارث بن شرحبیل بن حارث کندی یاد کرده است.(ابن حجر عسقلانی، الإصابة فی تمییز الصحابه، ج‌۶، ص۱۳۹)</ref>، [[حارث بن سعید بن قیس بن حارث بن شیبان]]<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۵۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۵۴۴؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۲، ص۲۲۰.</ref>، سعد (سعید) بن شرحبیل بن قیس بن حارث بن شیبان<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۵۹.</ref>، [[أماناة بن قیس بن حارث]]<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۶۰. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۵۴۴؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۲۶۱. ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۳۶ شیبان بن فاتک گفت.</ref> و پسرش یزید<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۵۴۴.</ref>، [[شهاب بن اسماء بن مر]]<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۶۴؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۲۹۳.</ref> [[حارث بن قیس بن حارث]]<ref>ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۱۱؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۶۸۵.</ref>، [[ابوالاسود بن یزید بن معدیکرب]]<ref>ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۱۳؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۱۲.</ref>، [[عدی بن همام بن مره]]<ref>ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۰۶۱؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۵۱۵؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۴، ص۳۹۶.</ref> [[شرحبیل بن معدیکرب بن معاویه]]، - [[پسر عمو]] یا به [[نقلی]] عموی [[اشعث بن قیس]] - معروف به «[[عفیف کندی]]»<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۰؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۳۶۴؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۳۴۱. او را به جهت تحریم شراب بر خود در جاهلیت «عفیف» لقب دادند. (هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۰)</ref> - <ref>از عفیف کندی روایت شده که: در زمان جاهلیت که تجارت می‌کردم یک بار برای خرید عطر و سایر لوازم به مکه رفتم و به خانه عباس بن عبدالمطلب وارد شدم. روزی در مسجد نشسته بودیم که ناگاه مردی را دیدیم که از باب صفا وارد شد؛ رنگ رویش به سرخی می‌گرائید و موهایی مجعد داشت و بینی‌اش بلند و کشیده، دندان‌هایش براق و پسندیده، چشم هایش سیاه و گشاده، کف دست‌ها و رویش بسیار زیبا بود و با او جوانی بسیار زیبا بود که تقریبا در سن بلوغ به سر می‌برد. پس از آن دو، زنی وارد شد که زیبایی‌هایش را در پوشش قرار داده بود. آن سه کنار حجرالاسود آمدند و اول آن مرد بر حجر دست کشید و بعد آن جوان و سپس آن زن نیز چنین کردند. سپس خانه را هفت شوط طواف کردند و همین که ظهر شد، مردان در مقابل کعبه به نماز ایستادند و سپس آن زن نیز آمد و پشت سرشان به نماز ایستاد. آن جوان رکوع کرد و پسر هم رکوع کرد و زن هم از آنها پیروی کرد. وقتی آن جوان به سجده رفت، آن پسر و زن هم سجده کردند و به این گونه نماز را به جا آوردند. از عباس پرسیدم: ایشان کیستند و این چه کار شگفتی است که انجام می‌دهند؟ عباس گفت: «آن جوان، برادر زاده‌ام فرزند عبدالله بن عبدالمطلب است و معتقد است که پروردگارش که آفریننده آسمانها و زمین است او را به این آیین فرمان داده و این دین، در روی زمین، جز این سه نفر پیرو ندارد و آن پسر نیز برادر زاده‌ام فرزند ابوطالب است و آن زن خدیجه دختر خویلد همسر آن جوان است که دعوی پیامبری می‌کند». عفیف پس از مسلمان شدن، افسوس می‌خورد که چرا آن روز به او نگرویدم وگرنه دومین مردی بودم که مسلمان می‌شدم. (شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۲۹؛ طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۱۰۵؛ قاضی نعمان مغربی، شرح الاخبار، ج۱، ص۱۷۹)</ref> [[هانی بن حجر بن معاویة بن جبلة بن عدی<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۴۰۹.</ref>، [[إبراهیم بن حجر بن معدی کرب]] أعرج - خواهرزاده [[اشعث بن قیس]] - <ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۱. ابن حجر از او با نام و نسب «ابراهیم بن قیس بن حجر بن معدیکرب کندی» یاد کرده است. (ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۲۶)</ref> [[ابراهیم بن قیس کندی]] - [[برادر]] [[اشعث بن قیس]] - <ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۱۶۰.</ref> [[سیف بن قیس بن معدی کرب]]<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۱؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۶۹۲: ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۱۰.</ref> و [[بشیر بن أودج بن أبی کرب بن جبله]] و برادرش [[قیس بن أودج]]<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۳.</ref> هم، به عنوان دیگر وفود کنندگان بر [[پیامبر]]{{صل}} و احتمالاً از همراهان اشعث بن قیس در [[وفد]] به [[مدینه]] نام برده شده است. [[سلمة بن اسود بن شجرة بن معاویه کندی]]<ref>ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۲۷۱.</ref> و [[عبدالله بن ابی کرب بن اسود بن شجرة بن معاویه کندی]] مکنی به «ابولینه»<ref>ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۲۶۷؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۴، ص۱۸۶.</ref> هم از دیگر [[رجال]] این [[قوم]] در وفد [[کندیان]] به مدینه بودند<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۵۱.</ref>. این در حالی است که [[ابن کلبی]] (م ۲۰۴) در تشریح [[طوایف]] و شاخه‌های [[بنی کنده]]، [[پسران]] [[عبداللّه بن سلمة بن اسود بن شجره]]، [[محصن بن علس بن شجرة]]، [[شجره]] و علس پسران اسود بن شجره و أبو لینه عبداللّه بن أبی کرب بن اسود بن شجره را در شمار هفتاد مردی ذکر کرده است که همراه با اشعث بن قیس در وفد کنده شرکت داشتند<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۵۱ - ۱۵۲.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]]</ref>
==بنی معاویة الاکرمین و جریان موسوم به رده==
پس از [[به خلافت رسیدن ابوبکر]]، [[مسلمانان]] منطقه حَضَرمَوت [[یمن]] ([[قبیله]] [[کِنده]] و [[طوایف]] آن) به دو گروه تقسیم شدند. برخی علاوه بر [[پذیرش اسلام]] و [[اقامه نماز]]، [[زکات]] می‌‌پرداختند، اما عده ای دیگر از [[پرداخت زکات]] خودداری کردند<ref>دانشنامه جهان اسلام، مقاله «رِدَّه»، محمدرضا ناجی و محترم وکیلی سحر.</ref>. با اعلام دریافت زکات از سوی زیاد بن لَبید که از سوی [[پیامبر]]{{صل}} و سپس [[ابوبکر]]، عامل [[جمع‌آوری زکات]] در این منطقه بود، [[مردم]]، برخی با [[خشنودی]] و برخی با [[ناخشنودی]]، زکات [[اموال]] خود را تحویل می‌‌دادند. نقل است روزی [[جوانی]] یکی از شتران مورد علاقه خود را به عنوان «زکات» تحویل داد، اما چندی بعد با [[توسّل]] به یکی از بزرگان کنده، به نام [[حارثه بن سراقه]]، از زیاد خواست که آن را پس دهد و شتر دیگری بگیرد<ref>واقدی، کتاب الردّه، ص۱۶۹ - ۱۷۰.</ref>. [[حارثه]] تقاضای [[جوان]] را به زیاد رساند، اما زیاد با ردّ درخواست وی، او را متّهم به [[کفر]] نمود<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۳، ص۳۳۲.</ref>. او وقتی [[سرسختی]] زیاد را دید، خود شتر را گرفت و به جوان برگرداند و به او گفت: «اگر کسی با تو سخنی گفت، بینی او را با [[شمشیر]] بزن» حارثه انگیزه خود را از [[مخالفت]] آشکار کرد و با صراحت گفت: ما در [[زمان حیات پیامبر]]{{صل}}، فرمانبر او بودیم. امروز نیز اگر مردی از [[اهل بیت]] او جانشینش گردد، از او [[فرمان]] خواهیم برد. اما [[ابن ابی قحافه]] (ابوبکر) بر عهده ما هیچ [[بیعت]] و طاعتی ندارد. او با سرودن اشعاری، [[نافرمانی]] خود و قبیله‌اش را به ابوبکر اعلام کرد: {{عربی|اَطَعْنا رسولَ اللّهِ اذ كانَ وسطَنا فيا عجباً ممّن يُطيع ابابكر *** و ما لبني تيم بن مُرّة اِمرَةٌ علينا و لاتلكَ القبائلُ من الأسر *** لِانَّ رسولَ اللّهِ اَوْجَبَ طاعةً و اولي بمااستولي عليهِم من الأمر}}<ref>واقدی، کتاب الردّه، ص۱۷۰؛ ابن اعثم، الفتوح، ج۱، ص۴۶؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۰۷.</ref>
اشعث نیز [[قبیله]] خود را به [[وحدت]] و [[یکپارچگی]] فرا خواند و گفت: از دادن [[زکات]] خودداری کنید؛ زیرا من می‌‌دانم [[عرب]] از قبیله «[[بنی تیم]]» ([[ابوبکر]]) [[پیروی]] نخواهد کرد و [[بنی هاشم]] را رها نمی‌کند. سپس ضمن اشعاری بر این نکته تأکید کرد که: اگر [[قریش]] [[آل محمد]]{{صل}} را کنار بگذارد و [[فرمانروایی]] را به ابوبکر بدهد، ما [[قبیله کنده]] از او به فرمانروایی شایسته [[تریم]]<ref>واقدی، کتاب الردّه، ص۱۷۱ - ۱۷۶؛ ابن اعثم، الفتوح، ج۱، ص۴۷ - ۴۸.</ref><ref>سامانه نشریات مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)(معرفت)، مقاله «جنگ‌های ارتداد و بحران جانشینی پس از پیامبر{{صل}}»، علی غلامی دهقی، ص۳۴.</ref>
زیاد بن لَبید با [[مشاهده]] این وضعیت، نزد قبیله [[بنی ذهل بن معاویه]] از [[قبایل]] کنده رفت و آنها را به پیروی از ابوبکر [[دعوت]] نمود. یکی از بزرگان آنها به نام [[حارث بن معاویه]] در جواب او گفت: تو ما را به سوی مردی (ابوبکر) دعوت می‌‌کنی که هیچ عهدی بر ما یا شما ندارد. چرا شما [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} را کنار گذاشتید، درحالی که به [[خلافت]] سزاوارترند، در حالی که [[قرآن]] می‌‌فرماید: «وَ اُولوا الْاَرحامِ بَعضُهم اولی ببعض فی کتابِ اللهّ»<ref>سوره انفال، آیه ۷۵.</ref>شما خلافت را از اهل بیت پیامبر{{صل}} دور نکردید، مگر به خاطر حسادتی که به آنها داشتید. من نمی‌توانم [[باور]] کنم که [[پیامبر]]{{صل}} از [[دنیا]] برود و کسی را برای پیروی [[منصوب]] نکرده باشد. از پیش ما برو؛ زیرا تو به چیزی دعوت می‌‌کنی که [[رضای خدا]] در آن نیست. او در اشعاری، [[اعتقادات]] خود را به صراحت بیان کرد. علاوه بر حارث، [[عرفجه بن عبدالله]] نیز سخنانی مشابه او بیان کرد و گفت: زیاد را بیرون کنید؛ زیرا صاحب او (ابوبکر) شایسته خلافت نیست و [[مهاجران]] و [[انصار]] به امور [[امّت]] از خود پیامبر{{صل}} آگاه‌تر نیستند. ابوبکر خلافت را به [[ستم]] تصاحب کرده، چون از [[نزدیکان پیامبر]]{{صل}} نیست و باید آن را رها کند<ref>واقدی، کتاب الردّه، ص۱۷۱ - ۱۷۶.</ref><ref>سامانه نشریات مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)(معرفت)، مقاله «جنگ‌های ارتداد و بحران جانشینی پس از پیامبر{{صل}}»، علی غلامی دهقی، ص۳۴. نیز ر.ک: الکورانی، قراءة الجدیده لحروب الرده، ص۲۲۷ - ۲۳۰.</ref>
[[کندیان]] با مواضع روشن خود، زیاد را بیرون کردند و او به هر [[قبیله]] ای از [[قبایل]] کنده می‌‌رسید، آنان را به [[پیروی]] از [[خلیفه]] [[دعوت]] می‌‌کرد، اما همگان دعوت او را ردّ می‌‌کردند. [[زیاد بن لبید]] به [[مدینه]] رفت و [[ابوبکر]] با [[تجهیز]] سپاهی چهارهزار نفره او را بار دیگر به حضرموت فرستاد. در پی آن، برخی از تیره‌های [[قبیله کنده]]، به [[ریاست]] [[اشعث بن قیس]]، اظهار [[پشیمانی]] کردند و حاضر به [[پرداخت زکات]] شدند؛ زیرا از [[هجوم]] [[دشمن]] دیرینه شان، [[قبیله مَذحِج]]، [[واهمه]] داشتند و نمی‌توانستند هم [[زمان]] در دو [[جبهه]] بجنگند. اما خبر [[سرکوب]] برخی از تیره‌های کنده به دست زیاد بن لبید، باعث [[خشم]] اشعث بن قیس شد و وی به همراه برخی تیره‌ها، نزدیک [[شهر]] «تَریم» با زیاد به مقابله برخاست. سپس زیاد و [[مهاجر بن امیه مخزومی]] را، که با لشکری به [[یاری]] وی شتافته بود، در [[تریم]] محاصره کرد. ابوبکر ناگزیر [[نامه]] ای به اشعث نوشت و کوشید با او [[سازش]] کند و حتی برای [[دلجویی]] آنان گفت، عامل خود (زیاد) را برکنار می‌‌کند. در [[اجتماع]] [[کندی‌ها]] و در گفتگویی که در جمع کندیان در این باره صورت گرفت، یکی از کندیان شمشیری بر سر فرستاده ابوبکر زد و او را به [[هلاکت]] رساند. این امر، ابوقرده حجری را به خشم آورد و وی، ضمن [[شماتت]] اشعث، کشتن فرستاده بی‌گناه را امری [[زشت]] و [[قبیح]] برشمرد و سپس برخاسته، [[قوم]] خویش را خطاب قرار داد و گفت: «برگردید و اینجا نمانید که [[رأی]] درست از نظر من، ترک این مرد است و گرنه [[منتظر]] [[عقوبت]] باشید». سپس راه خویش گرفت و رفت<ref>واقدی، الرده، ص۱۹۲؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۱، ص۵۴ - ۵۵.</ref>. برخی دیگر از منابع، در بیانی متناقض، خبر از [[همراهی]] ابوقرده با [[شورشیان]] داده، آورده‌اند: پس از [[قتل]] فرستاده [[ابوبکر]]، بعضی از [[کندیان]] خطاب به بعض دیگر از محاصره پسرعموهایمان در قلعه نجیر گفتند و [[تسلیم]] کردن شان را ننگی بزرگ برای خود دانستند. در پی این سخنان، [[قبایل]] کنده آماده [[نبرد]] با [[مسلمانان]] شدند. از جمله آنها [[ابوقره]] کندی بود. او در حالی که ابیاتی را انشاد می‌‌کرد، همراه با قومش به جمع کندیان معترض پیوست<ref>واقدی، الرده، ص۲۰۶؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۱، ص۶۴.</ref>. پس از کشته شدن فرستاده ابوبکر، [[تریم]] همچنان در محاصره اشعث ماند. برخی [[صحابه]] پیشنهاد کردند که یک سال آنها را از [[پرداخت زکات]] معاف دارد، اما ابوبکر [[مخالفت]] کرد و گفت: می‌‌خواهد علی{{ع}} را به [[جنگ]] با آنان اعزام کند. این مسأله با مخالفت عمر روبه رو شد و در نهایت، [[عکرمة بن ابی جهل]] به همراه دو هزار نفر به کمک زیاد فرستاده شد<ref>واقدی، کتاب الردّه، ص۱۹۶ - ۱۹۸؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۱، ص۵۶ - ۵۷.</ref>. [[عکرمه]]، اشعث را [[شکست]] داد و پس از [[اسارت]]، او را به [[مدینه]] فرستاد. در مدینه، اشعث [[عصیان]] خود را نه به انگیزه [[ارتداد]] و خودداری از پرداخت زکات، بلکه بر اثر اقدام زیاد به [[ستم]] و قتل دانست و تقاضا کرد برای [[رهایی]] خود و دیگر اسرای [[یمنی]] فدیه بپردازد؛ همچنین، کسانی را که در [[یمن]] [[اسیر]] بودند، [[آزاد]] کند و [[یاور]] مسلمانان باشد. در مقابل، ابوبکر، خواهرش امّ فَروه را به همسری وی درآورد. ابوبکر نیز خواستهای وی را پذیرفت و به او [[احسان]] نمود<ref>واقدی، کتاب الرِّدَّة، ص۱۷۸ـ۲۱۳؛ بَلاذری، کتاب فتوح البلدان، ص۱۰۱؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۱، ص۴۹ـ۶۸.</ref><ref>دانشنامه جهان اسلام، مقاله «رِدَّه»، محمدرضا ناجی و محترم وکیلی سحر. نیز ر.ک: الکورانی، قراءة الجدیده لحروب الرده، ص۲۲۲ - ۲۲۳.</ref>
علاوه بر آن از [[معروف بن قیس بن شرحبیل]]<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۶۰؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۲۳۹.</ref>، [[یزید بن أماناة]]<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۶۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۵۴۵؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۲۶۱.</ref>، [[بشیر بن أودج بن أبی کرب بن جبله]] و برادرش قیس بن أودج هم در شمار دیگر معترضان [[حکومت ابوبکر]] و از [[تحصن]] کنندگان و کشته شدگان [[یوم]] النّجیر<ref>النّجیر دژی است در یمن نزدیک حضرموت. (یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۲۷۲.)</ref> نام برده شده است<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۳ و ۱۶۰.</ref>. اعشی [[شاعر]] و دخترش عمرده هم از دیگر مخالفان و معترضان [[دولت]] [[ابوبکر]] به شمار رفته‌اند<ref>ابن خلدون، تاریخ خلدون، ج۲، ص۳۳۲.</ref>. همچنین در این واقعه جمعی از [[زنان]] کنده را به جهت ابراز [[شادی]] از [[وفات پیامبر]]{{صل}} دست بریدند که ملکه بنت اماناة بن قیس بن حارث از جمله آنان بود. این زنان پس از دریافت خبر [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} ضمن شاد شدن از این واقعه، [[حنا]] بستند و به زدن دف پرداختند. بر این زنان که تعدادشان شش نفر گزارش شده، بیست و اندی دیگر از زنان حضرموت از مناطق مختلف هم اضافه شدند و به دنبال آنان چنین کردند<ref>ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۱۸۴ - ۱۸۵.</ref>. [[امرؤالقیس بن عابس بن کندی]] خبر آنان را در ضمن [[اخبار]] دیگر کنده به ابوبکر رساند و [[ابو بکر]] طی [[نامه]] ای دستور قطع دستان این زنان را صادر کرد و آنان نیز با [[حمله]] به [[اجتماع]] این زنان، چنین کردند<ref>ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۱۸۶ - ۱۸۸. و با اختلاف بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۰۶ - ۱۰۷.</ref>. بر اثر این واقعه، بیشتر این زنان کشته شدند و برخی از آنان به [[کوفه]] [[مهاجرت]] کردند<ref>ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۱۸۸.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]]</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۷۳٬۱۸۵

ویرایش