پرش به محتوا

بنی معاویة الاکرمین بن حارث: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۴۱: خط ۴۱:


[[حجر بن عدی]] هم از دیگر چهره‌های مطرح بنی معاویة الاکرمین در ایام خلافت عثمان بود. در پی [[تبعید]] تنی چند از بزرگان و [[قرّاء]] کوفه به [[شام]] همچون [[مالک اشتر]]، [[زید بن صوحان]] و [[برادر]] او [[صعصعه]]، [[حارث بن عبدالله الاعور]]، [[جندب بن کعب ازدی]]، [[عروة بن جعد]] و [[عمرو بن حمق خزاعی]] و دیگران به [[جرم]] [[انتقاد]] علنی از عملکرد [[سعید بن عاص]] - [[فرماندار]] جدید عثمان در کوفه - <ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۲۳ - ۳۲۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۲۹ - ۵۳۰؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۳۷ - ۱۴۴؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۳۸۶ - ۳۸۷.</ref> [[بزرگان کوفه]] و قرّاء مشهور آنان - از جمله حجر بن عدی - به عثمان [[نامه]] نوشته، ضمن گزارش کردن کارهای خلاف [[سعید بن عاص]] و [[سخت‌گیری]] و [[آزار]] او نسبت به [[اهل]] [[ورع]] و [[دین]] و [[اهل فضل]] و [[عفاف]]، [[اعتراض]] خود را درباره [[بی‌قانونی]] [[حاکم]] بر دربار [[حکومتی]] و شخصی [[خلیفه]] ابراز داشته، سرانجام این کار را خطرناک، و این گونه امور را موجب [[تباهی]] و [[فساد]] [[امت]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} اعلام کردند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۳۰؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۳۹۰؛ امین، أعیان الشیعه، ج۴، ص۵۸۵.</ref>. [[حجر]] سخت به عملکرد عثمان معترض بود و به تقبیح [[انحرافات]] گسترده او در سطح [[نظام اسلامی]] می‌‌پرداخت؛ چندان که سالها بعد، زمانی که در [[اسارت]] معاویه در [[مرج]] [[عذراء]] به سر می‌‌برد، فرستاده‌ای از سوی معاویه نزد وی آمد و نظرش را درباره عثمان پرسید، گفت: «او اولین کسی است که در [[حکومت]] از رویه [[اسلامی]] [[منحرف]] شد و به چیزی جز [[حق]] عمل کرد».<ref>ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۶، ص۲ - ۱۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۱۴۱ - ۱۶۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۲، ص۳۷۰ - ۳۸۱؛ ابن کثیر، تاریخ ابن کثیر، ج۸، ص۴۸ - ۵۵.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]]</ref>
[[حجر بن عدی]] هم از دیگر چهره‌های مطرح بنی معاویة الاکرمین در ایام خلافت عثمان بود. در پی [[تبعید]] تنی چند از بزرگان و [[قرّاء]] کوفه به [[شام]] همچون [[مالک اشتر]]، [[زید بن صوحان]] و [[برادر]] او [[صعصعه]]، [[حارث بن عبدالله الاعور]]، [[جندب بن کعب ازدی]]، [[عروة بن جعد]] و [[عمرو بن حمق خزاعی]] و دیگران به [[جرم]] [[انتقاد]] علنی از عملکرد [[سعید بن عاص]] - [[فرماندار]] جدید عثمان در کوفه - <ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۲۳ - ۳۲۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۲۹ - ۵۳۰؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۳۷ - ۱۴۴؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۳۸۶ - ۳۸۷.</ref> [[بزرگان کوفه]] و قرّاء مشهور آنان - از جمله حجر بن عدی - به عثمان [[نامه]] نوشته، ضمن گزارش کردن کارهای خلاف [[سعید بن عاص]] و [[سخت‌گیری]] و [[آزار]] او نسبت به [[اهل]] [[ورع]] و [[دین]] و [[اهل فضل]] و [[عفاف]]، [[اعتراض]] خود را درباره [[بی‌قانونی]] [[حاکم]] بر دربار [[حکومتی]] و شخصی [[خلیفه]] ابراز داشته، سرانجام این کار را خطرناک، و این گونه امور را موجب [[تباهی]] و [[فساد]] [[امت]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} اعلام کردند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۳۰؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۳۹۰؛ امین، أعیان الشیعه، ج۴، ص۵۸۵.</ref>. [[حجر]] سخت به عملکرد عثمان معترض بود و به تقبیح [[انحرافات]] گسترده او در سطح [[نظام اسلامی]] می‌‌پرداخت؛ چندان که سالها بعد، زمانی که در [[اسارت]] معاویه در [[مرج]] [[عذراء]] به سر می‌‌برد، فرستاده‌ای از سوی معاویه نزد وی آمد و نظرش را درباره عثمان پرسید، گفت: «او اولین کسی است که در [[حکومت]] از رویه [[اسلامی]] [[منحرف]] شد و به چیزی جز [[حق]] عمل کرد».<ref>ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۶، ص۲ - ۱۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۱۴۱ - ۱۶۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۲، ص۳۷۰ - ۳۸۱؛ ابن کثیر، تاریخ ابن کثیر، ج۸، ص۴۸ - ۵۵.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]]</ref>
==بنی معاویة الاکرمین و [[حکومت امام علی]]{{ع}}==
بنی معاویة الاکرمین در وقایع و حوادث دوران حکومت امام علی{{ع}} تحت [[زعامت]] دو تن از بزرگان خود یعنی [[حجر بن عدی]] و [[اشعث بن قیس]] نقشی بزرگ و اساسی داشتند. [[حجر]] از بزرگان [[اصحاب امام]] علی{{ع}} بود که در [[نبرد جمل]] نقشی فعال داشت. او پیش از [[جنگ]]، زمانی که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[امام حسن]]{{ع}} و [[عمار]] را جهت فراهم آوردن [[سپاه]]، به [[کوفه]] فرستاده بودند، به [[یاری]] ایشان برخاست و ضمن سخنانی، ضمن [[ستایش]] از [[مقام]] شامخ [[امام علی]]{{ع}}، [[مردم]] را به [[همراهی]] با آن حضرت در نبرد جمل [[تشویق]] کرد، به گونه ای که بعد سخنان او، مردم از هر سو با گفتن سمعا و [[طاعة]] به در خواست فرستادگان امیرالمؤمنین{{ع}}، پاسخ دادند و برای [[نبرد]] آماده شدند<ref>دینوری، الأخبار الطوال، ص۱۴۵؛ مفید، الجمل، ص۳۲۰.</ref>. حجر، خود نیز، در این جنگ حضور یافت و [[فرماندهی]] [[کندیان]] سپاه امام علی{{ع}} را بر عهده گرفت<ref>مفید، الجمل، ص۳۲۰. نیز دینوری، الأخبار الطوال، ص۱۴۶.</ref>. ضمن این که وی فرماندهی جناح ([[تیراندازان]] یا یکی از جناحین) سپاه را نیز در این جنگ عهده دار بود<ref>المناقب، ابن شهرآشوب، ج۲، ص۳۴۰.</ref>.
وی و دیگر مردم بنی معاویة الاکرمین در [[صفین]] نیز حضوری چشمگیر داشتند. او در این جنگ و پیش از آغاز نبرد، به امام علی{{ع}}عرضه داشت: ای امیرالمؤمنین ما [[اهل]] جنگیم، به تحقیق ما را آزموده‌اند و تعداد زیادی از [[عشیره]] و [[خاندان]] با ما هستند و ما از نظر و [[رأی]] [[تجربه]] شده بهره‌مندیم و استقامتی [[ستوده]] شده داریم، ما منقاد و [[مطیع]] شماییم، بدرخشی ما نیز در پرتو شما می‌درخشیم و اگر دست از جنگ بشویی ما نیز چنین خواهیم کرد و آنچه که به ما دستور دهی با [[جان]] و [[دل]] انجام خواهیم داد<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۱۰۳ - ۱۰۴؛ یوسفی غروی، موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۵، ص۷۹ - ۸۰.</ref>. [[امام]]{{ع}} به حجر بن عدی فرمود: آیا تمام [[قوم]] و [[طایفه]] ات همانند تو نظر دارند؟ حجر گفت: آنچه من از ایشان جز نیکویی و [[حُسن]] چیز دیگری ندیده ام. دست من به [[نمایندگی]] از ایشان برای [[اطاعت]] و شنیدن [[فرمان]] شما به سوی تان دراز شده است. امام{{ع}} نیز برای ایشان [[دعای خیر]] کرد<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۱۰۳ - ۱۰۴؛ یوسفی غروی، موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۵، ص۷۹ - ۸۰.</ref> [[امام علی]]{{ع}} در این [[جنگ]] [[حجر بن عدی]] را به [[فرماندهی]] [[قبیله کنده]]<ref>بنا به نوشته استاد یوسفی غروی وی امیر قبیله کنده یمن گردید. (یوسفی غروی، موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۵، ص۱۲۷.)</ref>و به قول [[نصر بن مزاحم]] فرماندهی نیروهای کنده، حضرموت، [[قضاعه]] و [[مهره]] [[منصوب]] کرد<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۲۰۴ - ۲۰۶؛ امین عاملی، اعیان الشیعة، ج۴، ص۵۷۲؛ یوسفی غروی، موسوعة التاریخ اسلامی، ج۵، ص۱۲۷ - ۱۲۸.</ref>. با آغاز [[نبرد صفین]] او در به میدان همآورد طلبان [[سپاه معاویه]] به میدان رفت و رشادت‌های بسیار برخی از آنان را به خاک [[هلاکت]] انداخت<ref>ر.ک: شهسواری، حسین، مقاله «حجر بن عدی کندی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۷۱ - ۱۷۴.</ref>.
[[اشعث بن قیس]] نیز از دیگر جبله ای‌های حاضر در [[صفین]] بود که همراه با [[مالک اشتر]] [[نخعی]] در آزاد‌سازی [[شریعه]] [[فرات]] نقش مهمی ایفا کرد<ref>نصر بن مزاحم منقری، پیکار صفین، ترجمه، ص۲۲۷ - ۲۲۹ (با اندکی تصرف).</ref>. اشعث بن قیس در صفین با عملکرد ضد و نقیض خود موجب شد تا [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} تصمیم به عزلش از [[ریاست]] [[قوم]] کنده و واگذاری [[پرچم]] او به [[حسان بن مخدوج]] بگیرد. اما به درخواست بزرگان و [[بیم]] از [[تفرقه]] و [[اختلاف]]، بار دیگر آن را به اشعث بازگرداند<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۱۳۷ - ۱۳۹؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۶۸.</ref>و او را به فرماندهی جناح راست [[لشکر]] خود برگزیند<ref>خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۱۱۷؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۰۵؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۴۰.</ref>. اشعث بن قیس در یکی از [[مواقف]] جنگ، با [[هماهنگی]] کامل با [[عمرو بن عاص]]<ref>عمرو بن عاص در پاسخ به معاویة بن ابوسفیان که از او خواسته بود تا چاره ای بیندیشد از هماهنگی‌های به عمل آمده با اشعث بن قیس گفت و با این سخن که ما خود اشعث بن قیس و بعضی دیگر از شجاعان لشکر علی را فریب داده‌ایم و آنها منتظر چنین حیله‌ای هستند.«(نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ترجمه، ص۵۵۹؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ترجمه، ج۲، ص۶۵۲؛ دینوری، الاخبار الطوال، ترجمه، ص۲۳۲) از او خواست که قرآنها را بر سر نیزه کنند.</ref>، پس از یک [[روز]] [[نبرد]] خونین، در جمع [[مردم]] [[قبیله]] خود به [[سخنرانی]] پرداخت و ادامه [[جنگ]] را موجب نابودی [[عرب]] برشمرد<ref>دینوری، الاخبار الطوال، ترجمه، ص۲۳۲؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۵۲.</ref>. [[عمرو بن عاص]] نیز فوراً دستور به بر سر نیزه‌ها قرآنها داد و آنها را در برابر [[لشکر علی]]{{ع}} برافراشتند. در پی این [[حرکت]]، [[اشعث بن قیس]] [[خدمت]] [[امیر المؤمنین]]{{ع}} رفت و با [[تهدید]] ایشان را از ادامه جنگ بازداشته مجبور به پذیرش [[حکمیت]] کرد<ref>ابن اعثم کوفی، الفتوح، ترجمه، ج۲، ص۶۷۰؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۵۴.</ref>. بدین ترتیب علی{{ع}}، مجبور به توقف جنگ شد و [[مالک اشتر]] از میدان جنگ ـ در حالی که اندکی تا [[پیروزی]] باقی مانده بود ـ نزد خود خواند<ref>محمد تقی افشار، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص۳۴۲.</ref> همچنین با [[اصرار]] اشعث، علی{{ع}} مجبور به پذیرش حکمیت [[ابوموسی]] شده، او را از نواحی [[شام]] فرا خواند و بدین ترتیب، به مدت یک سال، [[پیمان]] صلحی تحت شرایطی خاص تنظیم گردید<ref>برای اطلاع یافتن از متن صلح نامه، ر.ک: ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۷، ص۲۷۶ - ۲۷۷.</ref> که اشعث بن قیس از [[شهود]] و [[امضا]] کنندگان آن بودند<ref>عمر بن احمد ابی جواده، بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج۱، ص۳۱۶؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۷، ص۳۷۸.</ref>. به هنگام انعقاد این [[صلح نامه]]، با [[اعتراض]] عمرو بن عاص - [[نماینده]] معاویه - و با اصرار اشعث، [[لقب]]» [[امیرالمؤمنین]]«از کنار نام [[مبارک]] [[امام علی]]{{ع}} حذف گردید<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۵۰۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۵۲.</ref>. پس از امضاء این [[قرارداد]]، اشعث آن را به هر دو [[لشکر]] نشان داده، مفاد این [[عهدنامه]] را برای شان قرائت نمود<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۷، ص۳۷۸.</ref>.
عبدالرّحمان بن حارث بن محرز بن مرّة بن شمّاس بن جفنة بن حارث بن طمح را نیز از دیگر شرکت کنندگان در [[پیکار]] [[صفین]] گفته‌اند<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۶۵.</ref>. عبدالرّحمان و فروه [[پسران]] [[إیاس بن سلمة بن حجر]]<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۵۶.</ref>و نیز [[نهیک]] بن غریر بن هانی بن حجر<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۷.</ref> هم دیگر مردان بنی معاویة الاکرمین بودند که در [[دفاع]] از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در [[واقعه صفین]] بودند حضور یافتند و در این [[جنگ]] به [[شهادت]] رسیدند.
در آن سوی میدان و در [[جبهه]] [[شام]]، نیز مردمانی از بنی معاویة الاکرمین حضور داشتند که از جمله آنان می‌‌توان از [[ابو یزید]] [[شرحبیل بن سمط بن شرحبیل بن اسود بن جبله ابوسمط کندی]] یاد کرد. وی - که در [[صحابی]] بودنش [[اختلاف]] است، - <ref>ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۲۲، ص۴۵۵؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۱۲، ص۴۱۸.</ref> از ساکنان [[حمص]] بود که به هواداری از معاویه خود را به صفین رسانده بود. او در این جنگ، [[فرماندهی]] بخشی از [[سپاه معاویه]] را بر عهده داشت<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۲۲، ص۴۵۵.</ref>. [[حجر بن یزید بن سلمة بن مرة بن حجر بن عدی]] معروف به» [[حجر الشر]]«نیز از دیگر شخصیت‌های معروف [[بنی معاویه]] در این پیکار به شمار رفته است. او را از اشراف کنده گفته‌اند<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۲، ص۲۳۵؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۳۴.</ref>. منابع با استناد به این که وی فردی [[شرور]] بوده است<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۲، ص۲۳۵؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۶۳.</ref>، جهت [[تمییز]] او از پسر عمویش حجر بن عدی معروف، ([[شهید]] [[مرج]] [[عذراء]]) - که به» حجر بن ادبر«و» [[حجر الخیر]]«ملقب بود، - به او [[لقب]]» [[حجر الشر]]«داده‌اند<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۲، ص۲۳۵؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۶۳؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۳۲.</ref>. در یکی از گزارشات [[واقعه صفین]]،»دینوری«از خروج [[جوانی]] شامی به نام حجر الشر از [[سپاه معاویه]] و هماورد‌طلبیدن او از [[سپاه عراق]] خبر داده، آورده است: [[حجر بن عدی]] به ندای او پاسخ داد و آن دو با نیزه به [[جنگ]] با یکدیگر پرداختند. در این هنگام، حجر الشر نیزه ای بر حجر بن عدی زد و او را از اسب به [[زمین]] انداخت. ولی [[یاران امام]]{{ع}} از او [[حمایت]] کردند و آن دو را از هم جدا کردند. سپس، [[حکم بن ازهر]] - از [[اشراف کوفه]] - به [[نبرد]] حجر الشر رفت که به دست [[حجر]] کشته شد. پس از او، پسر عموی حکم بن ازهر به نام [[رفاعة بن طلیق]] به نبرد او رفت که حجر او را هم به [[شهادت]] رساند<ref>دینوری، الاخبار الطوال، ص۱۷۵.</ref>. «منقری» هم در گزارشی کاملتر، از حجر الشر به عنوان یکی از [[کندیان]] سپاه معاویه و از پسرعموهای حجر بن عدی یاد کرده، آورده است که وی در [[صفین]] حجر بن عدی را به هماوردی‌طلبید. حجر پذیرفت و با نیزه با همدیگر به نبرد پرداختند. مردی از [[بنی اسد]] - که با معاویه بود، - میان آن دو در آمد و نیزه ای بر [[حجر الخیر]] زد. یاران امام{{ع}} [[هجوم]] آوردند و آن [[مرد]] [[اسدی]] را کشتند؛<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۴۳.</ref> اما حجر الشر از دست شان گریخت. حجر الشر در هماورد‌طلبی دیگر، حکم بن ازهر - از اشراف کوفه - را به شهادت رساند و اشعاری در این باب سرود. بعد شهادت حکم بن ازهر، پسر عمویش [[رفاعة بن ظالم حمیری]] به سوی حجر الشر تاخت و او را کشت. [[امام علی]]{{ع}} که نظاره گر این [[مبارزه]] بود، فرمود: [[سپاس]] خدای را که [[حجر الشر]] را به خونبهای [[حکم بن ازهر]] کشت<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۴۴.</ref>. علاوه بر این افراد، گروهی از بنی حارثی‌های ساکن رهاء<ref>شهری است در جزیره بین موصل و شام. (یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۱۰۶)</ref> در کنار [[بنی وهب بن ربیعه]] و بنی ارقمی‌های آن [[دیار]]، در پی آغاز [[نبرد صفین]]، به [[فرماندهی]] عدی بن عمیره به صف [[یاران]] معاویه پیوستند و همراه با او در [[صفین]] علیه [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} وارد [[پیکار]] شدند<ref>ر.ک: هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۹؛ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۲۹۵؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۱، ص۴۴.</ref>. این افراد عثمانی‌هایی بودند که پس از ورود امیرالمؤمنین{{ع}} به [[کوفه]]، به سبب [[شماتت]] و [[بدگویی]] برخی از [[اصحاب]] ایشان از عثمان، رنجیده خاطر شدند و گفتند ما در سرزمینی که به عثمان بد گفته می‌‌شود ساکن نخواهیم شد برای همین همراه با جمعی دیگر از [[مردم]] کنده از جمله بنی الارقم به [[رهبری]] عدی بن عمیره - از [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} - در [[اعتراض]] به این امر از کوفه کوچ کرده به [[شام]] نزد معاویه رفتند. آنان بر معاویه وارد شدند و عدی بن عمیره - به عنوان بزرگ این جمع - به سخن پرداخت و خروج این جمع بزرگ از [[قبیله کنده]] را در راستای [[سرزنش]] علی{{ع}} ذکر کرد<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۹. نیز ر.ک: ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۴۲۶.</ref> معاویه نیز، آنان را ابتدا در جزیره و سپس در رهاء [[منزل]] داد<ref>ر.ک: هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۹؛ ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۴۲۶؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۵۱۳. ابن کلبی و ابن اثیر در شرح چگونگی این سکونت نوشته‌اند: «هر گاه مردم عراق بر معاویه وارد می‌‌شدند از ترس این که افکارشان بر مردم عراق تأثیر بگذارد، آنها را در جزیره ساکن می‌‌کرد. بر این اساس، پس از ورود بنی ارقم به شام، معاویه آنها را در نصیبین منزل داد و اقطاعاتی برای آنها در نظر گرفت. سپس نامه ای به آنها نوشت با این دلیل که من از جان شما به جهت عقرب های(یا سرما و سختی‌های زیاد) منطقه بیم دارم در رها منزل داد و اقطاعاتی برای ایشان انجام داد». (هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۹؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۵۱۳)</ref>. گفته شده که عدی بن عمیره در این [[جنگ]] دستش را از دست داد<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۵۰؛ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۲۹۵.</ref>.
[[نبرد با خوارج]] [[نهروان]] نیز از دیگر مواضعی است که نقش برجسته [[فرزندان]] معاویة الاکرمین در آن بروز و ظهور یافته است. [[حجر بن عدی]] از جمله این بنی معاویه‌ها بود که در این [[نبرد]]، [[فرماندهی]] جناح راست [[لشکر]] [[امام]]{{ع}}را به عهده داشت<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۸۵ - ۸۶؛ ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ص۱۶۹؛ دینوری، الأخبار الطوال، ص۲۱۰.</ref>. همچنین از [[صلت بن قتادة بن سلمة بن أبی خلاد]] هم به عنوان یکی از شرکت کنندگان در این جنگ و از شهدای این [[روز]] نام برده شده است<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۶۵.</ref>. [[اشعث بن قیس]] نیز در این جنگ حضور داشت و پس از پایان نبرد، زمانی که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} از [[یاران]] خود خواست تا برای نبرد با [[شامیان]] آماده شوند، اشعث و جمعی دیگر با این امر [[مخالفت]] کردند و گفتند: ای امیرالمؤمنین، تیرهایمان تمام شد و شمشیرهایمان کند و سرنیزه هایمان کند و خراب شده است، ما را به [[شهر]] خودمان برگردان تا با بهترین ساز و برگ و [[سلاح]] آماده شویم. بدین ترتیب، لشکر آماده رزم به [[کوفه]] بازگشت و همچنان در شهر ماندند تا این که امیرالمؤمنین{{ع}} به [[شهادت]] رسید<ref>دینوری، الأخبار الطوال، ص۲۱۰.</ref>.
در جریان غارات معاویه به سرزمین‌های تحت [[سلطه]] [[حضرت علی]]{{ع}} هم، بنی معاویة الاکرمین و در رأس شان [[حجر بن عدی]] نقش چشمگیری در تعقیب [[سپاهیان معاویه]] و بیرون راندن آنها از قلمرو [[امام علی]]{{ع}} ایفا نمودند. در سال ۳۹ [[هجری]]، معاویه، [[ضحاک بن قیس فهری]] را جهت بر هم زدن [[امنیت روانی]] و [[اجتماعی]] [[مردم]] بلاد سرزمین‌های تحت امر [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}، به برخی از مناطق [[عراق]] فرستاد. ضحاک به این مناطق [[هجوم]] برد و برخی را کشت و اموالی را به [[غارت]] برد. چون خبر [[غارتگری]] و [[جنایت]] [[ضحاک بن قیس]] به امام علی{{ع}} رسید، بر فراز [[منبر]] رفت و مردم را به [[یاری]] [[عمرو بن عمیس]] فراخواند؛ ولی ایشان واکنش چشمگیری از خود نشان ندادند، حضرت از [[بی‌تفاوتی]] [[کوفیان]] سخت [[شکوه]] کرد و از فراز منبر فرود آمد. سپس [[حجر بن عدی کندی]] را فراخواند و با چهار هزار نفر در پی ضحاک فرستاد. حجر بن عدی به دنبال ضحاک [[حرکت]] کرد تا این که در تدمر بدو دست یافت. در [[نبرد]] [[سختی]] که بین ایشان درگرفت، نوزده تن از نیروهای ضحاک کشته شدند. ضحاک بن قیس و یارانش در پی فرا رسیدن شب، از معرکه گریختند و [[حجر]]، با ضربه‌ای که بر [[لشکریان]] ضحاک وارد کرده بود به [[کوفه]] بازگشت<ref>ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۴۱۸ - ۴۲۶. و نیز ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۹۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۱۰۴؛، ج۵، ص۱۳۵؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۱۱۱ - ۱۲۵.</ref>.
نقل است که در واپسین روزهای [[حیات]] امیرالمؤمنین{{ع}}، حضرت، سران کوفه و بزرگان [[شیعه]] را به حضور‌طلبید و ضمن [[خطبه]] ای از [[عزم]] خود جهت نبرد با معاویه گفت و از مردم خواست تا بار دیگر برای [[جنگ]] با [[شامیان]] آماده شوند. مردم هر کدام سخنی در این باره گفتند؛ چندان که حضرت ناراحت شده با [[حال]] [[غضب]] از منبر پایین آمدند. حجر بن عدی و سعید برخاستند و گفتند: «ای [[امیر مؤمنان]]؛ از این سخنان ناراحت نگردید ما را [[فرمان]] ده تا [[اطاعت]] کنیم به [[خدا]] [[سوگند]] اگر [[اموال]] ما تمام شود [[بی‌تابی]] نخواهیم کرد و اگر [[مردم]] [[طوایف]] ما در راه شما کشته شوند باز هم ناراحت نخواهیم شد». حضرت به آنها فرمود تا آماده شوند و به سوی [[دشمن]] [[حرکت]] کنند. سپس از [[مسجد]] به [[منزل]] رفتند. بزرگان و [[یاران]] حضرت، در منزل ایشان گرد آمدند و در این باره به [[گفتگو]] پرداختند<ref>ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۴۸۱ - ۴۸۲. ثقفی کوفی در ادامه، گزارشی متفاوت دیگری نیز از این واقعه از سعید بن قیس و دیگران نقل کرده است. (ر.ک: ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۶۳۷) دینوری هم، ضمن گزارشی در این باره می‌‌نویسد: علی{{ع}} در اواخر حکومت خود از مردم خواست تا بار دیگر جهت جنگ با شامیان آماده شوند. اما چون تعداد کم حاضران در اردوگاه را مشاهده کردند، بسیار ناراحت شدند چندان که این ناراحتی تا دو روز در چهره ایشان نمایان بود. حجر بن عدی و سعید بن قیس از ایشان خواستند تا مردم را مجبور به حرکت نماید و متخلفان را تنبیه کند. پس حضرت دستور داد تا منادی مردم را برای نبرد ندا دهد و هیچ کس نباید در این امر تخطی نماید. (دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۱۳)</ref>.
واقعه [[شهادت امام علی]]{{ع}} نیز از دیگر حوادث بزرگ [[تاریخ]] است که در آن از برخی شخصیت‌های بنی معاویة الاکرمین ذکری به میان آمده است. نقل است که [[عبدالرحمن بن ملجم]] به همراه [[وردان بن مجالد]] و [[شبیب بن بجره]] و فرد دیگری در شب چهارشنبه نوزدهم [[ماه رمضان]] سال چهلم [[هجرت]] شمشیرهای خود را بر کمر بسته و در برابر درب ورودی مسجد که [[امام علی]]{{ع}} از طرف آن به [[نماز]] می‌آمد نشسته، [[منتظر]] [[فرصت]] بودند، [[اشعث بن قیس]] نیز به کمک ایشان آمد. [[حجر بن عدی]] که از [[یاران با وفای امام]] علی{{ع}} بود آن شب را به عنوان بیتوته در مسجد مانده بود، شنید که اشعث به [[ابن ملجم]] می‌گوید: هر چه زودتر خود را آماده کن، که صبح می‌دمد و [[رسوا]] می‌شویم. [[حجر]] از [[نیت]] شوم ایشان [[آگاه]] شده، گفت: ای [[اعور]] بی‌آبرو، قصد کشتن علی{{ع}}را داری! [[بلا]] درنگ از [[مسجد]] بیرون رفته تا حضرت را از [[اراده]] بی‌شرمانه آنان با خبر سازد، اتفاقاً آن شب امیرالمؤمنین علی{{ع}} از راه دیگری وارد مسجد شد. پسر مرادی موقع را مغتنم شمرده [[شمشیر]] زهرآلود خود را بر فرق آن جناب فرود آورد. هنگامی که [[حجر]] وارد مسجد شد خبر ضربت خوردن [[امام علی]]{{ع}}را شنید<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۲۳ (فصل پنج در سبب شهادت حضرت). لازم به ذکر است که مرحوم شیخ مفید در حدیث بعدی شهادت حضرت را در نماز ذکر می‌کند و علاوه بر او دیگران این مطلب را ذکر کرده‌اند. نیز ر.ک: شیخ طوسی، الامالی، جزء سیزده، ص۵۴۳، ح۲۰؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۴۷؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۴۲۴ و....</ref>. پس نگاهی به اشعث کرده و گفت: دیدم تو با او نجوی می‌کردی و او را [[تشویق]] به این کار نمودی، به [[خدا]] [[سوگند]] اگر این موضوع را آن موقع می‌دانستم گردنتان را می‌زدم. اشعث ضمن [[انکار]] این [[همدستی]]، او را به خرفتی متهم کرد<ref>یوسفی غروی، موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۵، ص۴۱۸.</ref> - <ref>شهسواری، حسین، مقاله «حجر بن عدی کندی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۷۸.</ref>
در کنار حضور در میادین نظامی، در عرصه‌های [[کارگزاری]] حضرت نیز، برخی از [[مردم]] بنی معاویة الاکرمین حضور داشتند که از جمله ایشان می‌‌توان به نام [[عبداللّه بن سلمة بن مره]] از شاخه [[بنی وهب بن ربیعه]] اشاره کرد. عبدالله را از [[اشراف بصره]] گفته‌اند<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۵، ص۷۰.</ref>. وی از [[اصحاب امام علی]]{{ع}} بود و از [[والیان]] حضرت بر بلاد سواد بود<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۵۲؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۵، ص۷۰.</ref>. او یکی از بیست نفری بود که در ایام امام علی{{ع}} [[شاهد]] [[پیمان]] [[نامه]] [[یمن]] و ربیعه در [[کوفه]] بودند<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۵۲؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۵، ص۷۰.</ref>. از [[عیاض بن ابی لینه عبدالله بن ابی کرب بن اسود]] از [[کارگزاران امام علی]]{{ع}} در برخی ولایات<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۵۱؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۲۶۷؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۴، ص۱۸۶. به نقل از ابن شاهین.</ref> و عبدالرّحمان بن حارث بن محرز بن مرّة بن شمّاس بن جفنة بن حارث بن طمح [[رییس]] پلیس ([[شرطه]]) [[کوفه]] در دوران [[حکومت]] آن حضرت هم، از دیگر [[کارگزاران]] و عمّال آن حضرت برشمرده شده‌اند<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۶۵.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]]</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۷۳٬۳۴۳

ویرایش