پرش به محتوا

فضائل امام حسن مجتبی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۶: خط ۱۶:
# '''[[بردباری]]''': [[حلم]] و بردباری [[امام مجتبی]]{{ع}}، از خصائص نیکوی حضرت بود و کمتر نویسنده‌ای از کنار آن بی‌تفاوت گذشته است. زمانی غلام امام حسن{{ع}} خطایی مستوجب [[تنبیه]] مرتکب شد و خطاب به ایشان عرض کرد: {{متن قرآن|وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ}}<ref>«همان کسان که در شادی و رنج می‌بخشند و فروخورندگان خشم و در گذرندگان از مردم‌اند؛ و خداوند نیکوکاران را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۳۴.</ref>. [[امام]] فرمود: تو را بخشیدم. [[غلام]] عرض کرد: {{متن قرآن|وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ}}<ref>«همان کسان که در شادی و رنج می‌بخشند و فروخورندگان خشم و در گذرندگان از مردم‌اند؛ و خداوند نیکوکاران را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۳۴.</ref>، حضرت او را [[آزاد]] فرمود<ref>خوارزمی، مقتل الحسین{{ع}}، ج۱، ص۱۹۱؛ بحارالأنوار، ج۴۳، ص۳۵۲.</ref>. همچنین یکی از [[غلامان]] حضرت پای گوسفندی را که مورد علاقه حضرت بود، [[شکست]]. از غلام سبب پرسید. گفت: هدفش ناراحت کردن امام بوده است. امام{{ع}} در پاسخ فرمود: اما من تو را با [[آزادی]] در راه خدا خوشحال می‌کنم. بر پایه [[روایت]] دیگری فرمود: با آزادی تو، آن ([[شیطان]]) که تو را [[فرمان]] به این کار داده است [[غمگین]] می‌کنم<ref>خوارزمی، مقتل الحسین، ج۱، ص۱۸۵.</ref>.
# '''[[بردباری]]''': [[حلم]] و بردباری [[امام مجتبی]]{{ع}}، از خصائص نیکوی حضرت بود و کمتر نویسنده‌ای از کنار آن بی‌تفاوت گذشته است. زمانی غلام امام حسن{{ع}} خطایی مستوجب [[تنبیه]] مرتکب شد و خطاب به ایشان عرض کرد: {{متن قرآن|وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ}}<ref>«همان کسان که در شادی و رنج می‌بخشند و فروخورندگان خشم و در گذرندگان از مردم‌اند؛ و خداوند نیکوکاران را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۳۴.</ref>. [[امام]] فرمود: تو را بخشیدم. [[غلام]] عرض کرد: {{متن قرآن|وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ}}<ref>«همان کسان که در شادی و رنج می‌بخشند و فروخورندگان خشم و در گذرندگان از مردم‌اند؛ و خداوند نیکوکاران را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۳۴.</ref>، حضرت او را [[آزاد]] فرمود<ref>خوارزمی، مقتل الحسین{{ع}}، ج۱، ص۱۹۱؛ بحارالأنوار، ج۴۳، ص۳۵۲.</ref>. همچنین یکی از [[غلامان]] حضرت پای گوسفندی را که مورد علاقه حضرت بود، [[شکست]]. از غلام سبب پرسید. گفت: هدفش ناراحت کردن امام بوده است. امام{{ع}} در پاسخ فرمود: اما من تو را با [[آزادی]] در راه خدا خوشحال می‌کنم. بر پایه [[روایت]] دیگری فرمود: با آزادی تو، آن ([[شیطان]]) که تو را [[فرمان]] به این کار داده است [[غمگین]] می‌کنم<ref>خوارزمی، مقتل الحسین، ج۱، ص۱۸۵.</ref>.
# '''پاک‌زبانی''': این [[فضیلت]] از اصول مهم در زندگانی [[امام حسن]]{{ع}} است، تا آنجا که [[معاویه]] گفت: کسی نزد من محبوب‌تر از [[حسن بن علی]]{{ع}} به هنگام [[سخن گفتن]] نبود و مایل نبودم و [[دوست]] نداشتم از سخن گفتن باز ایستد. هیچ‌گاه از او [[ناسزا]] و سخن ناخوشایندی نشنیدم، جز یک بار و آن هنگامی بود که میان او و [[عمر]] و پسر [[عثمان بن عفان]] بر سر قطعه زمینی [[اختلاف]] شد. عمرو از پیشنهاد حسن بن علی{{ع}} در [[حل اختلاف]] [[راضی]] نشد و حسن فرمود: جز آنچه بینی او را به خاک مالد، چیزی نزد ما برای او وجود ندارد! و این تنها سخن ناخوشایندی بود که از وی شنیدم<ref>الطبقات الکبری، الطبقه الخامسه، ج۱، ص۲۸۰؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۲۷؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۳، ص۲۵۲.</ref>.
# '''پاک‌زبانی''': این [[فضیلت]] از اصول مهم در زندگانی [[امام حسن]]{{ع}} است، تا آنجا که [[معاویه]] گفت: کسی نزد من محبوب‌تر از [[حسن بن علی]]{{ع}} به هنگام [[سخن گفتن]] نبود و مایل نبودم و [[دوست]] نداشتم از سخن گفتن باز ایستد. هیچ‌گاه از او [[ناسزا]] و سخن ناخوشایندی نشنیدم، جز یک بار و آن هنگامی بود که میان او و [[عمر]] و پسر [[عثمان بن عفان]] بر سر قطعه زمینی [[اختلاف]] شد. عمرو از پیشنهاد حسن بن علی{{ع}} در [[حل اختلاف]] [[راضی]] نشد و حسن فرمود: جز آنچه بینی او را به خاک مالد، چیزی نزد ما برای او وجود ندارد! و این تنها سخن ناخوشایندی بود که از وی شنیدم<ref>الطبقات الکبری، الطبقه الخامسه، ج۱، ص۲۸۰؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۲۷؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۳، ص۲۵۲.</ref>.
# '''[[خردورزی]]''': [[اندیشه‌ورزی]] از مسائل اساسی در [[سیره]] [[امام حسن]]{{ع}} است و در این باره فرمود: در شگفتم از کسی که در خوراک خود [[اندیشه]] می‌کند، اما تدبری در واردات [[فکری]] خود ندارد، او از آنچه، جسمش را می‌آزارد، پرهیز دارد؛ اما پرهیزی از وارد شدن اندیشه‌های ناسالم به [[قلب]] خود ندارد<ref>راوندی، الدعوات، ص۱۴۴-۱۴۵؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج۱، ص۲۱۸.</ref>. آن کس که [[ادب]] ندارد [[عقل]] ندارد...، سرآمد عقل‌ورزی [[معاشرت]] [[نیک]] با [[مردم]] است. با بهره از عقل است که سعادت دنیا و [[آخرت]] فراهم خواهد شد و کسی که فاقد عقلانیت باشد از هر دو [[محروم]] خواهد بود<ref>اربلی، کشف الغمة، ج۲، ص۱۹۴؛ بحارالأنوار، ج۷۵، ص۱۱۱.</ref>. آن حضرت همه را به مداومت بر [[تفکر]] و اندیشه‌ورزی فراخوانده و تفکر را سرآمد همه [[خوبی‌ها]] دانسته است<ref>ورام، مجموعه ورام، ج۱، ص۵۲.</ref>.
# '''[[خردورزی]]''': [[اندیشه‌ورزی]] از مسائل اساسی در [[سیره]] [[امام حسن]]{{ع}} است و در این باره فرمود: در شگفتم از کسی که در خوراک خود [[اندیشه]] می‌کند، اما تدبری در واردات [[فکری]] خود ندارد، او از آنچه، جسمش را می‌آزارد، پرهیز دارد؛ اما پرهیزی از وارد شدن اندیشه‌های ناسالم به [[قلب]] خود ندارد<ref>راوندی، الدعوات، ص۱۴۴-۱۴۵؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج۱، ص۲۱۸.</ref>. آن کس که [[ادب]] ندارد [[عقل]] ندارد...، سرآمد عقل‌ورزی [[معاشرت]] [[نیک]] با [[مردم]] است. با بهره از عقل است که سعادت دنیا و [[آخرت]] فراهم خواهد شد و کسی که فاقد عقلانیت باشد از هر دو [[محروم]] خواهد بود<ref>اربلی، کشف الغمة، ج۲، ص۱۹۴؛ بحارالأنوار، ج۷۵، ص۱۱۱.</ref>. آن حضرت همه را به مداومت بر [[تفکر]] و اندیشه‌ورزی فراخوانده و تفکر را سرآمد همه خوبی‌ها دانسته است<ref>ورام، مجموعه ورام، ج۱، ص۵۲.</ref>.
# '''خدمت به [[بندگان]] [[خداوند]]''': [[امام]]{{ع}} هم خود به یاری‌رسانی به دیگران توجه داشت و هم به [[دوستان]] و شیعیانش توجه می‌داد. [[ابن عباس]] گوید: حسن بن علی{{ع}} به [[طواف]] مشغول بود که مردی از [[شیعیان]] برای پرداخت [[قرض]] خود [[یاری]] خواست. [[امام]] فرمود: [[مالی]] نزد خود ندارم. مرد گفت: بدهکار با دیدن شما مرا مهلت خواهد داد و از [[زندانی]] شدن رها خواهم شد. امام{{ع}} [[طواف]] خود را قطع کرد و به همراه مرد رفت. گفتند: فراموش کرده‌اید که در حال طواف هستید؟ فرمود: از پدرم از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که فرمود: کسی که در پی برآورده کردن مشکل [[برادر]] [[مؤمن]] خود باشد، مانند کسی است که نُه هزار سال [[خداوند]] را [[عبادت]] کرده است، در حالی که روزهایش را [[روزه‌داری]] کرده و شب‌هایش را به عبادت برخاسته است<ref>صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۱۹۰؛ ابن فهد حلی، عده الداعی و نجاح الساعی، ص۱۷۹؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۳، ص۲۴۸.</ref>.
# '''خدمت به [[بندگان]] [[خداوند]]''': [[امام]]{{ع}} هم خود به یاری‌رسانی به دیگران توجه داشت و هم به [[دوستان]] و شیعیانش توجه می‌داد. [[ابن عباس]] گوید: حسن بن علی{{ع}} به [[طواف]] مشغول بود که مردی از [[شیعیان]] برای پرداخت [[قرض]] خود [[یاری]] خواست. [[امام]] فرمود: [[مالی]] نزد خود ندارم. مرد گفت: بدهکار با دیدن شما مرا مهلت خواهد داد و از [[زندانی]] شدن رها خواهم شد. امام{{ع}} [[طواف]] خود را قطع کرد و به همراه مرد رفت. گفتند: فراموش کرده‌اید که در حال طواف هستید؟ فرمود: از پدرم از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که فرمود: کسی که در پی برآورده کردن مشکل [[برادر]] [[مؤمن]] خود باشد، مانند کسی است که نُه هزار سال [[خداوند]] را [[عبادت]] کرده است، در حالی که روزهایش را [[روزه‌داری]] کرده و شب‌هایش را به عبادت برخاسته است<ref>صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۱۹۰؛ ابن فهد حلی، عده الداعی و نجاح الساعی، ص۱۷۹؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۳، ص۲۴۸.</ref>.
# '''[[فروتنی]] و [[ساده‌زیستی]]''': امام{{ع}} با وجود بهره‌مندی از امکانات بسیار، [[فروتن]] و [[ساده‌زیست]] بود. روزی در مسیر حضرت تعدادی از [[فقرا]] بودند که نان روی [[زمین]] گذاشته در حال خوردن بودند. آنان از حضرت خواستند هم غذا شود. حضرت با بیان [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِينَ}}<ref>«ناگزیر خداوند آنچه پنهان می‌دارند و آنچه آشکار می‌کنند می‌داند؛ بی‌گمان او سرکشان را دوست نمی‌دارد» سوره نحل، آیه ۲۳.</ref> از مرکب پایین آمد و با آنان مشغول خوردن نان شد. سپس آنان را به [[خانه]] خود [[دعوت]] کرد، از آنان [[پذیرایی]] نمود و لباس‌هایی را به آنان بخشید<ref>ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج۳، ص۱۸۷.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص ۸۳.</ref>
# '''[[فروتنی]] و [[ساده‌زیستی]]''': امام{{ع}} با وجود بهره‌مندی از امکانات بسیار، [[فروتن]] و [[ساده‌زیست]] بود. روزی در مسیر حضرت تعدادی از [[فقرا]] بودند که نان روی [[زمین]] گذاشته در حال خوردن بودند. آنان از حضرت خواستند هم غذا شود. حضرت با بیان [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِينَ}}<ref>«ناگزیر خداوند آنچه پنهان می‌دارند و آنچه آشکار می‌کنند می‌داند؛ بی‌گمان او سرکشان را دوست نمی‌دارد» سوره نحل، آیه ۲۳.</ref> از مرکب پایین آمد و با آنان مشغول خوردن نان شد. سپس آنان را به [[خانه]] خود [[دعوت]] کرد، از آنان [[پذیرایی]] نمود و لباس‌هایی را به آنان بخشید<ref>ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج۳، ص۱۸۷.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص ۸۳.</ref>
۱۱۲٬۶۳۷

ویرایش