پرش به محتوا

سقیفه بنی ساعده در نهج البلاغه: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
خط ۲۶: خط ۲۶:


== [[واقعه سقیفه]]<ref>نقل‌های مربوط به واقعه سقیفه، اشخاص حاضر در آن جلسه و سخنان ردوبدل شده میان آنان در منابع تاریخی گوناگون و متفاوت آمده است. از آنجا که تاریخ را اهل تسنن و پیروان خلفای غاصب نگاشته‌اند، تأثیر باورهای کلامی و تعصبات مذهبی آنان در نقل وقایع سقیفه کاملاً مشهود است. نگاهی به آنچه ابن قتیبه دینوری، طبری، ابن اثیر و امثال آنها روایت کرده‌اند، دلیل بر این مدعاست. با این حال از مجموع این‌ نقل‌ها می‌توان واقعه سقیفه را به شکل فوق روایت کرد.</ref>==
== [[واقعه سقیفه]]<ref>نقل‌های مربوط به واقعه سقیفه، اشخاص حاضر در آن جلسه و سخنان ردوبدل شده میان آنان در منابع تاریخی گوناگون و متفاوت آمده است. از آنجا که تاریخ را اهل تسنن و پیروان خلفای غاصب نگاشته‌اند، تأثیر باورهای کلامی و تعصبات مذهبی آنان در نقل وقایع سقیفه کاملاً مشهود است. نگاهی به آنچه ابن قتیبه دینوری، طبری، ابن اثیر و امثال آنها روایت کرده‌اند، دلیل بر این مدعاست. با این حال از مجموع این‌ نقل‌ها می‌توان واقعه سقیفه را به شکل فوق روایت کرد.</ref>==
در پی انتشار خبر [[رحلت رسول اکرم]]{{صل}}، گروهی از سرشناسان [[انصار]] (مرکب از [[قبیله]] [[اوس و خزرج]]) در [[سقیفه بنی‌ساعده]]<ref>سقیفه بنی‌ساعده، سایه‌بانی بود که زیر آن می‌نشستند. برخی گفته‌اند "سقیفه"، نوعی سکّوست، از جمله سقیفه بنی‌ساعده. نیز گفته‌ هر بنایی که زدن سقف بر سکویی ایجاد شود، سقیفه است. بنی‌ساعده تیره‌ای از خزرج بودند که سعد بن عباده انصاری رئیس انصار از این تیره بود (نک: معجم البلدان، ۳ / ۲۲۸).</ref> گرد آمدند تا پیرامون [[تعیین جانشین پیامبر]] [[خدا]]{{صل}} از میان خود [[تصمیم‌گیری]] کنند. "[[بنی‌ساعده]]" یکی از تیره‌های [[قبیله خزرج]] بود و [[سقیفه]] (سایه‌بان) در [[دوران پیش از اسلام]] محل تشکیل جلسات محرمانه [[خزرج]] به شمار می‌رفت. پس از [[اجتماع]] انصار در سقیفه، [[سعد بن عباده]] خررجی، [[رئیس]] انصار، به سخن پرداخت. سعد به‌سبب [[بیماری]] [[قادر]] به حضور در [[سپاه اسامه]] نبود و او را که قادر به [[حرکت]] نبود با وسیله‌ای به سقیفه آورده بودند.  
در پی انتشار خبر [[رحلت رسول اکرم]]{{صل}}، گروهی از سرشناسان [[انصار]] (مرکب از [[قبیله]] [[اوس و خزرج]]) در [[سقیفه بنی‌ساعده]]<ref>سقیفه بنی‌ساعده، سایه‌بانی بود که زیر آن می‌نشستند. برخی گفته‌اند "سقیفه"، نوعی سکّوست، از جمله سقیفه بنی‌ساعده. نیز گفته‌ هر بنایی که زدن سقف بر سکویی ایجاد شود، سقیفه است. بنی‌ساعده تیره‌ای از خزرج بودند که سعد بن عباده انصاری رئیس انصار از این تیره بود (نک: معجم البلدان، ۳ / ۲۲۸).</ref> گرد آمدند تا پیرامون تعیین جانشین پیامبر [[خدا]]{{صل}} از میان خود تصمیم‌گیری کنند. "[[بنی‌ساعده]]" یکی از تیره‌های [[قبیله خزرج]] بود و [[سقیفه]] (سایه‌بان) در دوران پیش از اسلام محل تشکیل جلسات محرمانه [[خزرج]] به شمار می‌رفت. پس از [[اجتماع]] انصار در سقیفه، [[سعد بن عباده]] خررجی، [[رئیس]] انصار، به سخن پرداخت. سعد به‌سبب [[بیماری]] قادر به حضور در [[سپاه اسامه]] نبود و او را که قادر به [[حرکت]] نبود با وسیله‌ای به سقیفه آورده بودند.  


سعد بن عباده در [[سخنرانی]] خود بر [[یاری دادن]] [[انصار]] به [[پیامبر]]{{صل}} و [[برتری]] آنان تأکید کرد و یادآور شد که با [[جان‌فشانی]] انصار [[دشمنان پیامبر اکرم]]{{صل}} به زانو درآمدند و [[اعراب]] [[سرکش]]، [[مطیع]] [[فرمان]] آن حضرت شدند. سپس گفت: "چاره کار ([[تعیین خلیفه]]) را باید شما انصار بیندیشید نه دیگران." انصار حاضر، همگی نظر او را [[تأیید]] و وی را شایسته [[جانشینی پیامبر اکرم]]{{صل}} اعلام کردند. در این هنگام یکی از انصار بحث [[مهاجران]] را پیش کشید و گفت: "اگر آنان زیر بار [[خلافت]] ما نرفتند و به‌دلیل [[سبقت]] در [[اسلام]] نسبت به ما و [[خویشاوندی]] با [[پیامبر اکرم]]{{صل}} مدعی [[خلافت]] شدند چه باید کرد؟" گروهی از حاضران در پاسخ گفتند: در این صورت ما می‌گوییم امیری از ما و امیری از شما [[انتخاب]] شود." [[سعد بن عباده]] گفت: "این نخستین [[شکست]] شما خواهد بود." یکی از [[اوسیان]] [[حاضر در سقیفه]] به نام [[معن بن عدی]] یا عدیم بن ساعده (یا هر دوی آنان) که با [[عمر بن خطاب]] روابط نزدیکی داشت، از اینکه خلافت به [[خزرجیان]] برسد بیمناک شد و خود را به عمر رساند و او را در جریان مباحث [[سقیفه]] قرار داد. به روایتی دیگر [[ابوبکر]] از [[سپاه اسامه]] [[تخلف]] ورزیده و از [[مدینه]] به [[خانه]] خود در سُنحْ (منزلی میان مدینه و [[قبا]]) رفته بود. عمر بن خطاب با اطلاع از [[اجتماع سقیفه]] به دو اقدام[[دست]] زد: نخست آن‌که [[رحلت پیامبر اکرم]]{{صل}} را [[انکار]] کرد و هرکس را که از [[ارتحال]] آن حضرت[[سخن]] می‌گفت [[تهدید]] به [[قتل]] می‌کرد و می‌گفت: "[[منافقان]] می‌پندارند پیامبر اکرم{{صل}} از [[دنیا]] رفته است، در حالی‌که چنین نیست، بلکه مانند [[موسی بن عمران]] چهل [[روز]] از چشم [[مردم]] ناپدید شد و سپس بازگشت، به نزد خدای خود رفته است. به‌خدا [[سوگند]] او بازمی‌گردد و دست و پای کسانی را که [[گمان]] می‌کنند وی مُرده است، خواهد بُرید!" وی سخنان ابن [[ام‌کلثوم]] و [[عباس بن عبدالمطلب]] مبنی بر [[تأیید]] رحلت پیامبر اکرم{{صل}} را نمی‌پذیرفت و هم‌چنان [[رحلت]] حضرتش را انکار می‌کرد. دوم اینکه سالم بن عبید، [[غلام]] [[ابوحنیفه]] را به [[سنح]] فرستاد و ابوبکر را از رحلت پیامبر اکرم{{صل}} اگاه ساخت. به [[نقلی]] دیگر [[عایشه]] بود که ابوبکر را از رحلت آن حضرت باخبر کرد! و به روایتی ابوبکر در [[حال]] [[سخن گفتن]] با مردم بود که معین بن عدی خبر اجتماع سقیفه را به عمر داد. به روایتی دیگر ابوبکر در [[خانه پیامبر]]{{صل}} و در حال کمک به [[تجهیز]] [[پیکر مطهر]] آن حضرت بود که [[عمر بن خطاب]] از [[اجتماع]] [[انصار]] در [[سقیفه]] باخبر شد و به [[خانه]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} رفت و کسی را به داخل فرستاد تا فقط [[ابوبکر]] را فراخواند و پس از [[آگاه]] ساختن وی از [[ماجرای سقیفه]] به سرعت راهی آنجا شدند.
سعد بن عباده در [[سخنرانی]] خود بر [[یاری دادن]] [[انصار]] به [[پیامبر]]{{صل}} و [[برتری]] آنان تأکید کرد و یادآور شد که با [[جان‌فشانی]] انصار [[دشمنان پیامبر اکرم]]{{صل}} به زانو درآمدند و [[اعراب]] [[سرکش]]، [[مطیع]] [[فرمان]] آن حضرت شدند. سپس گفت: "چاره کار ([[تعیین خلیفه]]) را باید شما انصار بیندیشید نه دیگران." انصار حاضر، همگی نظر او را [[تأیید]] و وی را شایسته [[جانشینی پیامبر اکرم]]{{صل}} اعلام کردند. در این هنگام یکی از انصار بحث [[مهاجران]] را پیش کشید و گفت: "اگر آنان زیر بار [[خلافت]] ما نرفتند و به‌دلیل [[سبقت]] در [[اسلام]] نسبت به ما و [[خویشاوندی]] با [[پیامبر اکرم]]{{صل}} مدعی [[خلافت]] شدند چه باید کرد؟" گروهی از حاضران در پاسخ گفتند: در این صورت ما می‌گوییم امیری از ما و امیری از شما [[انتخاب]] شود." [[سعد بن عباده]] گفت: "این نخستین [[شکست]] شما خواهد بود." یکی از [[اوسیان]] [[حاضر در سقیفه]] به نام [[معن بن عدی]] یا عدیم بن ساعده (یا هر دوی آنان) که با [[عمر بن خطاب]] روابط نزدیکی داشت، از اینکه خلافت به [[خزرجیان]] برسد بیمناک شد و خود را به عمر رساند و او را در جریان مباحث [[سقیفه]] قرار داد. به روایتی دیگر [[ابوبکر]] از [[سپاه اسامه]] [[تخلف]] ورزیده و از [[مدینه]] به [[خانه]] خود در سُنحْ (منزلی میان مدینه و [[قبا]]) رفته بود. عمر بن خطاب با اطلاع از [[اجتماع سقیفه]] به دو اقدام[[دست]] زد: نخست آن‌که [[رحلت پیامبر اکرم]]{{صل}} را [[انکار]] کرد و هرکس را که از [[ارتحال]] آن حضرت[[سخن]] می‌گفت [[تهدید]] به [[قتل]] می‌کرد و می‌گفت: "[[منافقان]] می‌پندارند پیامبر اکرم{{صل}} از [[دنیا]] رفته است، در حالی‌که چنین نیست، بلکه مانند [[موسی بن عمران]] چهل [[روز]] از چشم [[مردم]] ناپدید شد و سپس بازگشت، به نزد خدای خود رفته است. به‌خدا [[سوگند]] او بازمی‌گردد و دست و پای کسانی را که [[گمان]] می‌کنند وی مُرده است، خواهد بُرید!" وی سخنان ابن [[ام‌کلثوم]] و [[عباس بن عبدالمطلب]] مبنی بر [[تأیید]] رحلت پیامبر اکرم{{صل}} را نمی‌پذیرفت و هم‌چنان [[رحلت]] حضرتش را انکار می‌کرد. دوم اینکه سالم بن عبید، [[غلام]] [[ابوحنیفه]] را به [[سنح]] فرستاد و ابوبکر را از رحلت پیامبر اکرم{{صل}} اگاه ساخت. به [[نقلی]] دیگر [[عایشه]] بود که ابوبکر را از رحلت آن حضرت باخبر کرد! و به روایتی ابوبکر در [[حال]] [[سخن گفتن]] با مردم بود که معین بن عدی خبر اجتماع سقیفه را به عمر داد. به روایتی دیگر ابوبکر در [[خانه پیامبر]]{{صل}} و در حال کمک به [[تجهیز]] [[پیکر مطهر]] آن حضرت بود که [[عمر بن خطاب]] از [[اجتماع]] [[انصار]] در [[سقیفه]] باخبر شد و به [[خانه]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} رفت و کسی را به داخل فرستاد تا فقط [[ابوبکر]] را فراخواند و پس از [[آگاه]] ساختن وی از [[ماجرای سقیفه]] به سرعت راهی آنجا شدند.
۱۱۸٬۳۵۶

ویرایش