سقیفه بنی ساعده: تفاوت میان نسخهها
←واقعه سقیفه
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
در پی انتشار خبر رحلت [[رسول اکرم]] {{صل}}، گروهی از سرشناسان [[انصار]] (مرکب از [[قبیله]] [[اوس]] و [[خزرج]]) در [[سقیفه بنیساعده]]<ref>سقیفه بنیساعده، سایهبانی بود که زیر آن مینشستند. برخی گفتهاند "سقیفه"، نوعی سکّوست، از جمله سقیفه بنیساعده. نیز گفته هر بنایی که زدن سقف بر سکویی ایجاد شود، سقیفه است. بنیساعده تیرهای از خزرج بودند که سعد بن عباده انصاری رئیس انصار از این تیره بود (نک: معجم البلدان، ۳ / ۲۲۸).</ref> گرد آمدند تا پیرامون تعیین [[جانشین پیامبر]] [[خدا]] {{صل}} از میان خود تصمیمگیری کنند. پس از اجتماع [[انصار]] در [[سقیفه]]، [[سعد بن عباده]] خررجی، [[رئیس]] [[انصار]]، به سخن پرداخت. سعد بهسبب [[بیماری]] قادر به حضور در [[سپاه اسامه]] نبود و او را که قادر به حرکت نبود با وسیلهای به [[سقیفه]] آورده بودند. | در پی انتشار خبر رحلت [[رسول اکرم]] {{صل}}، گروهی از سرشناسان [[انصار]] (مرکب از [[قبیله]] [[اوس]] و [[خزرج]]) در [[سقیفه بنیساعده]]<ref>سقیفه بنیساعده، سایهبانی بود که زیر آن مینشستند. برخی گفتهاند "سقیفه"، نوعی سکّوست، از جمله سقیفه بنیساعده. نیز گفته هر بنایی که زدن سقف بر سکویی ایجاد شود، سقیفه است. بنیساعده تیرهای از خزرج بودند که سعد بن عباده انصاری رئیس انصار از این تیره بود (نک: معجم البلدان، ۳ / ۲۲۸).</ref> گرد آمدند تا پیرامون تعیین [[جانشین پیامبر]] [[خدا]] {{صل}} از میان خود تصمیمگیری کنند. پس از اجتماع [[انصار]] در [[سقیفه]]، [[سعد بن عباده]] خررجی، [[رئیس]] [[انصار]]، به سخن پرداخت. سعد بهسبب [[بیماری]] قادر به حضور در [[سپاه اسامه]] نبود و او را که قادر به حرکت نبود با وسیلهای به [[سقیفه]] آورده بودند. | ||
[[سعد بن عباده]] در سخنرانی خود بر [[یاری]] دادن [[انصار]] به [[پیامبر]] {{صل}} و [[برتری]] آنان تأکید کرد و یادآور شد که با جانفشانی [[انصار]] [[دشمنان]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} به زانو درآمدند و [[اعراب]] [[سرکش]]، [[مطیع]] [[فرمان]] آن حضرت شدند. سپس گفت: "چاره کار (تعیین [[خلیفه]]) را باید شما [[انصار]] بیندیشید نه دیگران." [[انصار]] حاضر، همگی نظر او را تأیید و وی را شایسته [[جانشینی پیامبر اکرم]] {{صل}} اعلام کردند. در این هنگام یکی از [[انصار]] بحث [[مهاجران]] را پیش کشید و گفت: "اگر آنان زیر بار [[خلافت]] ما نرفتند و بهدلیل [[سبقت]] در [[اسلام]] نسبت به ما و [[خویشاوندی]] با [[پیامبر اکرم]] {{صل}} مدعی [[خلافت]] شدند چه باید کرد؟" گروهی از حاضران در پاسخ گفتند: در این صورت ما میگوییم امیری از ما و امیری از شما [[انتخاب]] شود." [[سعد بن عباده]] گفت: "این نخستین [[شکست]] شما خواهد بود." یکی از اوسیان حاضر در سقیفه به نام معن بن عدی یا [[عویم بن ساعده]] (یا هر دوی آنان) که با [[عمر بن خطاب]] روابط نزدیکی داشت، از اینکه [[خلافت]] به خزرجیان برسد بیمناک شد و خود را به [[عمر]] رساند و او را در جریان مباحث [[سقیفه]] قرار داد. به روایتی دیگر [[ابوبکر]] از [[سپاه اسامه]] تخلف ورزیده و از [[مدینه]] به خانه خود در سُنحْ (منزلی میان [[مدینه]] و قبا) رفته بود. [[عمر بن خطاب]] با اطلاع از [[اجتماع سقیفه]] به دو [[اقدام]] دست زد: نخست آنکه [[رحلت پیامبر اکرم]] {{صل}} را [[انکار]] کرد و هرکس را که از ارتحال آن حضرت سخن میگفت تهدید به [[قتل]] میکرد و میگفت: "[[منافقان]] میپندارند [[پیامبر اکرم]] {{صل}} از [[دنیا]] رفته است، در حالیکه چنین نیست، بلکه مانند [[موسی بن عمران]] [[چهل]] روز از چشم [[مردم]] ناپدید شد و سپس بازگشت، به نزد خدای خود رفته است. بهخدا [[سوگند]] او بازمیگردد و دست و پای کسانی را که [[گمان]] میکنند وی مُرده است، خواهد بُرید!" دوم اینکه [[سالم بن عبید]]، [[غلام]] [[ابوحنیفه]] را به سنح فرستاد و [[ابوبکر]] را از [[رحلت پیامبر اکرم]] {{صل}} اگاه ساخت. به [[نقلی]] دیگر [[عایشه]] بود که [[ابوبکر]] را از رحلت آن حضرت باخبر کرد! و به روایتی [[ابوبکر]] در حال سخن گفتن با [[مردم]] بود که | [[سعد بن عباده]] در سخنرانی خود بر [[یاری]] دادن [[انصار]] به [[پیامبر]] {{صل}} و [[برتری]] آنان تأکید کرد و یادآور شد که با جانفشانی [[انصار]] [[دشمنان]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} به زانو درآمدند و [[اعراب]] [[سرکش]]، [[مطیع]] [[فرمان]] آن حضرت شدند. سپس گفت: "چاره کار (تعیین [[خلیفه]]) را باید شما [[انصار]] بیندیشید نه دیگران." [[انصار]] حاضر، همگی نظر او را تأیید و وی را شایسته [[جانشینی پیامبر اکرم]] {{صل}} اعلام کردند. در این هنگام یکی از [[انصار]] بحث [[مهاجران]] را پیش کشید و گفت: "اگر آنان زیر بار [[خلافت]] ما نرفتند و بهدلیل [[سبقت]] در [[اسلام]] نسبت به ما و [[خویشاوندی]] با [[پیامبر اکرم]] {{صل}} مدعی [[خلافت]] شدند چه باید کرد؟" گروهی از حاضران در پاسخ گفتند: در این صورت ما میگوییم امیری از ما و امیری از شما [[انتخاب]] شود." [[سعد بن عباده]] گفت: "این نخستین [[شکست]] شما خواهد بود." یکی از اوسیان حاضر در سقیفه به نام معن بن عدی یا [[عویم بن ساعده]] (یا هر دوی آنان) که با [[عمر بن خطاب]] روابط نزدیکی داشت، از اینکه [[خلافت]] به خزرجیان برسد بیمناک شد و خود را به [[عمر]] رساند و او را در جریان مباحث [[سقیفه]] قرار داد. به روایتی دیگر [[ابوبکر]] از [[سپاه اسامه]] تخلف ورزیده و از [[مدینه]] به خانه خود در سُنحْ (منزلی میان [[مدینه]] و قبا) رفته بود. [[عمر بن خطاب]] با اطلاع از [[اجتماع سقیفه]] به دو [[اقدام]] دست زد: نخست آنکه [[رحلت پیامبر اکرم]] {{صل}} را [[انکار]] کرد و هرکس را که از ارتحال آن حضرت سخن میگفت تهدید به [[قتل]] میکرد و میگفت: "[[منافقان]] میپندارند [[پیامبر اکرم]] {{صل}} از [[دنیا]] رفته است، در حالیکه چنین نیست، بلکه مانند [[موسی بن عمران]] [[چهل]] روز از چشم [[مردم]] ناپدید شد و سپس بازگشت، به نزد خدای خود رفته است. بهخدا [[سوگند]] او بازمیگردد و دست و پای کسانی را که [[گمان]] میکنند وی مُرده است، خواهد بُرید!" دوم اینکه [[سالم بن عبید]]، [[غلام]] [[ابوحنیفه]] را به سنح فرستاد و [[ابوبکر]] را از [[رحلت پیامبر اکرم]] {{صل}} اگاه ساخت. به [[نقلی]] دیگر [[عایشه]] بود که [[ابوبکر]] را از رحلت آن حضرت باخبر کرد! و به روایتی [[ابوبکر]] در حال سخن گفتن با [[مردم]] بود که معین بن عدی خبر [[اجتماع سقیفه]] را به [[عمر]] داد. به روایتی دیگر [[ابوبکر]] در خانه [[پیامبر]] {{صل}} و در حال کمک به تجهیز پیکر مطهر آن حضرت بود که [[عمر بن خطاب]] از اجتماع [[انصار]] در [[سقیفه]] باخبر شد و به خانه [[پیامبر اکرم]] {{صل}} رفت و کسی را به داخل فرستاد تا فقط [[ابوبکر]] را فراخواند و پس از [[آگاه]] ساختن وی از [[ماجرای سقیفه]] به سرعت راهی آنجا شدند. | ||
بدین ترتیب [[ابوبکر]] و [[عمر]] به همراه [[ابوعبیده جرّاح]] و معن بن عدی (یا [[عویم بن ساعده]] یا هر دوی آنان) خود را به [[سقیفه]] رساندند و در بحث [[انصار]] وارد شدند. [[عمر]] پرسید: "برای چه اجتماع کردهاید؟" یکی از [[انصار]] گفت: "میخواهیم برای خود [[امیر]] برگزینیم، چرا که ما [[دین]] [[پیامبر]] {{صل}} را [[یاری]] و دشمنانش را سرکوب کردهایم. از اینرو باید [[رهبری]] برای خود [[انتخاب]] کنیم که حافظ [[حقوق]] ما و برطرف کننده شرّ دشمنانمان باشد. شما [[مهاجران]] را در امر [[خلافت]] حقی نیست، زیرا مهمان ما هستید و در جوار ما و تحت حمایت ما قرار دارید." [[ابوبکر]] پس از ساکت کردن [[عمر]]، در سخنانی گفت: [[خدا]] [[پیامبر]] خود را از میان [[قریش]] برگزید و [[مهاجران]] اولیه به او [[ایمان]] آوردند و در همه ناملایمات با آن حضرت [[پایداری]] کردند. بنابراین [[مهاجران]] و [[قریش]] برای [[خلافت]] اولویت دارند. ما [[مهاجران]] به [[فضل]] و منقبت شما [[انصار]] اعتراف داریم. شهر شما محل [[هجرت پیامبر اکرم]] {{صل}} است. شما [[یاران]] [[دین خدا]] هستید و به ما [[مهاجران]] پناه دادهاید. از اینرو [[مهاجران]] در صف اول و [[انصار]] در صف دوم قرار گرفتهاند، پس باید [[امارت]] از [[مهاجران]] باشد و شما [[وزیر]] و مشاور ما باشید که بدون رأی و [[مشورت]] شما کاری نخواهیم کرد". | بدین ترتیب [[ابوبکر]] و [[عمر]] به همراه [[ابوعبیده جرّاح]] و معن بن عدی (یا [[عویم بن ساعده]] یا هر دوی آنان) خود را به [[سقیفه]] رساندند و در بحث [[انصار]] وارد شدند. [[عمر]] پرسید: "برای چه اجتماع کردهاید؟" یکی از [[انصار]] گفت: "میخواهیم برای خود [[امیر]] برگزینیم، چرا که ما [[دین]] [[پیامبر]] {{صل}} را [[یاری]] و دشمنانش را سرکوب کردهایم. از اینرو باید [[رهبری]] برای خود [[انتخاب]] کنیم که حافظ [[حقوق]] ما و برطرف کننده شرّ دشمنانمان باشد. شما [[مهاجران]] را در امر [[خلافت]] حقی نیست، زیرا مهمان ما هستید و در جوار ما و تحت حمایت ما قرار دارید." [[ابوبکر]] پس از ساکت کردن [[عمر]]، در سخنانی گفت: [[خدا]] [[پیامبر]] خود را از میان [[قریش]] برگزید و [[مهاجران]] اولیه به او [[ایمان]] آوردند و در همه ناملایمات با آن حضرت [[پایداری]] کردند. بنابراین [[مهاجران]] و [[قریش]] برای [[خلافت]] اولویت دارند. ما [[مهاجران]] به [[فضل]] و منقبت شما [[انصار]] اعتراف داریم. شهر شما محل [[هجرت پیامبر اکرم]] {{صل}} است. شما [[یاران]] [[دین خدا]] هستید و به ما [[مهاجران]] پناه دادهاید. از اینرو [[مهاجران]] در صف اول و [[انصار]] در صف دوم قرار گرفتهاند، پس باید [[امارت]] از [[مهاجران]] باشد و شما [[وزیر]] و مشاور ما باشید که بدون رأی و [[مشورت]] شما کاری نخواهیم کرد". |