پرش به محتوا

آتش‌زدن خانه حضرت فاطمه: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۱۴: خط ۱۴:
سلطه [[حاکم]] دریافت تا آن‌گاه که [[مخالفت]] [[امام علی]] {{ع}} و یارانش برای [[دولت اسلامی]] خطری داخلی شمرده می‌شود و وجود این [[قبایل]]، حکومت موجود را [[تهدید]] می‌کند، باید این کانون خطر را بر هم زند. [[ابوبکر]] و هوادارانش دانستند که اگر شتابان در پی متوقف کردن این جریان مخالف برنیایند، بر اثر بالا گرفتن موج مخالفت، خطر، حکومتشان را احاطه خواهد کرد. جلوگیری از این خطر، با مجبور ساختن [[علی بن ابی طالب]] به بیعت با ابوبکر میسر بود.
سلطه [[حاکم]] دریافت تا آن‌گاه که [[مخالفت]] [[امام علی]] {{ع}} و یارانش برای [[دولت اسلامی]] خطری داخلی شمرده می‌شود و وجود این [[قبایل]]، حکومت موجود را [[تهدید]] می‌کند، باید این کانون خطر را بر هم زند. [[ابوبکر]] و هوادارانش دانستند که اگر شتابان در پی متوقف کردن این جریان مخالف برنیایند، بر اثر بالا گرفتن موج مخالفت، خطر، حکومتشان را احاطه خواهد کرد. جلوگیری از این خطر، با مجبور ساختن [[علی بن ابی طالب]] به بیعت با ابوبکر میسر بود.


برخی [[تاریخ‌نگاران]] آورده‌اند<ref>مسلم بن قتیبه دینوری، الإمامة والسیاسة، ص۲۹-۳۰.</ref> [[عمر بن خطاب]] نزد [[ابوبكر]] آمد و بدو گفت: «می‌دانی علی با تو [[بیعت]] نکرده است. آیا قصد نداری از او بیعت بگیری؟ فلانی! تا علی با تو بیعت نکند، نباید دست به هیچ کاری بزنی! کسی را نزد او بفرست تا حضور یابد و با تو بیعت نماید». ابوبکر، قنفذ [[غلام]] خود را نزد [[امام]] {{ع}} فرستاد. وی به [[امیرالمؤمنین]] گفت: «[[خلیفه]] شما را خواسته است. از [[فرمان]] [[جانشین رسول خدا]] [[اطاعت]] کن!» على {{ع}} فرمود: «چقدر زود به [[پیامبر گرامی]] {{صل}} [[دروغ]] بستید!» قُنفذ بازگشت و سخن امام {{ع}} را به ابوبکر [[ابلاغ]] کرد. وی مدتی بلند گریست. [[عمر]] بار دوم به ابوبکر گفت: «می‌دانی که این فرد با تو بیعت نکرده است. او را فرصت مده!» ابوبکر به قنفذ گفت: «نزد على بازگرد و به او بگو: جانشین رسول خدا {{صل}} تو را برای بیعت با خود فرا می‌خواند». قنفذ دیگر بار نزد ایشان آمد و سفارش ابوبکر را به امام {{ع}} رساند. امام على {{ع}} این بار با صدای بلند فریاد زد: «سبحان الله! این مرد مدعی چیزی است که [[حق]] او نیست». قنفذ بازگشت و سخنان امام را به [[ابوبکر]] رساند. ابوبکر مدتی بلند [[گریه]] کرد. [[عمر]] این بار به او گفت: «خود به پا خیز تا نزد او برویم»<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا (کتاب)|درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا]]، ص ۱۷۳.</ref>.
برخی تاریخ‌نگاران آورده‌اند<ref>مسلم بن قتیبه دینوری، الإمامة والسیاسة، ص۲۹-۳۰.</ref> [[عمر بن خطاب]] نزد [[ابوبکر]] آمد و بدو گفت: «می‌دانی علی با تو [[بیعت]] نکرده است. آیا قصد نداری از او بیعت بگیری؟ فلانی! تا علی با تو بیعت نکند، نباید دست به هیچ کاری بزنی! کسی را نزد او بفرست تا حضور یابد و با تو بیعت نماید». ابوبکر، قنفذ [[غلام]] خود را نزد [[امام]] {{ع}} فرستاد. وی به [[امیرالمؤمنین]] گفت: «[[خلیفه]] شما را خواسته است. از [[فرمان]] [[جانشین رسول خدا]] [[اطاعت]] کن!» على {{ع}} فرمود: «چقدر زود به [[پیامبر گرامی]] {{صل}} [[دروغ]] بستید!» قُنفذ بازگشت و سخن امام {{ع}} را به ابوبکر [[ابلاغ]] کرد. وی مدتی بلند گریست. [[عمر]] بار دوم به ابوبکر گفت: «می‌دانی که این فرد با تو بیعت نکرده است. او را فرصت مده!» ابوبکر به قنفذ گفت: «نزد على بازگرد و به او بگو: جانشین رسول خدا {{صل}} تو را برای بیعت با خود فرا می‌خواند». قنفذ دیگر بار نزد ایشان آمد و سفارش ابوبکر را به امام {{ع}} رساند. امام على {{ع}} این بار با صدای بلند فریاد زد: «سبحان الله! این مرد مدعی چیزی است که [[حق]] او نیست». قنفذ بازگشت و سخنان امام را به [[ابوبکر]] رساند. ابوبکر مدتی بلند [[گریه]] کرد. [[عمر]] این بار به او گفت: «خود به پا خیز تا نزد او برویم»<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا (کتاب)|درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا]]، ص ۱۷۳.</ref>.


== [[دفاع]] جانانه [[فاطمه زهرا]] {{س}} از علی {{ع}} ==
== [[دفاع]] جانانه [[فاطمه زهرا]] {{س}} از علی {{ع}} ==
۱۱۳٬۰۱۱

ویرایش