آتشزدن خانه حضرت فاطمه: تفاوت میان نسخهها
←حضور مجدد فاطمه {{س}} و نجات على {{ع}} از دست دژخیمان
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
== حضور مجدد [[فاطمه]] {{س}} و [[نجات]] على {{ع}} از دست دژخیمان == | == حضور مجدد [[فاطمه]] {{س}} و [[نجات]] على {{ع}} از دست دژخیمان == | ||
در این میانه، [[فاطمه زهرا]] {{س}} که دست فرزندانش حسن و حسین را گرفته بود و همه [[زنان]] [[بنیهاشم]] وی را [[همراهی]] میکردند، از راه رسید. با دیدن آن منظره، صدای ناله و فریاد آنان بلند شد. فاطمه {{س}} فرمود: {{متن حدیث|خلوا عن بعلي! خلوا عن ابن عمي! والله لأكشفن رأسي و لأضعن قميص ابي على رأسي و لأدعون عليكم، فما ناقة صالح بأكرم على الله مني و لا فصيلها بأكرم على الله من ولدي}}؛ دست از همسرم بردارید! دست از پسرعمویم بردارید! به خدا [[سوگند]]! سرم را برهنه میکنم و پیراهن پدرم رسول خدا {{صل}} را بر سر افکنده، شما را [[نفرین]] خواهم کرد! | در این میانه، [[فاطمه زهرا]] {{س}} که دست فرزندانش حسن و حسین را گرفته بود و همه [[زنان]] [[بنیهاشم]] وی را [[همراهی]] میکردند، از راه رسید. با دیدن آن منظره، صدای ناله و فریاد آنان بلند شد. فاطمه {{س}} فرمود: {{متن حدیث|خلوا عن بعلي! خلوا عن ابن عمي! والله لأكشفن رأسي و لأضعن قميص ابي على رأسي و لأدعون عليكم، فما ناقة صالح بأكرم على الله مني و لا فصيلها بأكرم على الله من ولدي}}؛ دست از همسرم بردارید! دست از پسرعمویم بردارید! به خدا [[سوگند]]! سرم را برهنه میکنم و پیراهن پدرم رسول خدا {{صل}} را بر سر افکنده، شما را [[نفرین]] خواهم کرد! ناقه صالح و بچهاش از من و فرزندانم در پیشگاه خدا عزیزتر نبودند [که خدا به خاطر آنها بر [[قوم صالح]] [[عذاب]] فرستاد]<ref>طبرسی، احتجاج، ج۱، ص۲۲۲.</ref>. | ||
فاطمه {{س}} رو به سوی مرقد پاک رسول خدا {{صل}} نهاد و از آن عزیز [[یاری]] خواست و گفت: «پدر! ای رسول خدا! پس از تو ما از پسر خطاب و [[پسر ابوقحافه]] چهها کشیدیم!» با هر کلمه که [[زهرا]] بر زبان جاری میساخت، [[دلها]] پر از [[اندوه]] و [[چشمها]] اشکبار میشد. | فاطمه {{س}} رو به سوی مرقد پاک رسول خدا {{صل}} نهاد و از آن عزیز [[یاری]] خواست و گفت: «پدر! ای رسول خدا! پس از تو ما از پسر خطاب و [[پسر ابوقحافه]] چهها کشیدیم!» با هر کلمه که [[زهرا]] بر زبان جاری میساخت، [[دلها]] پر از [[اندوه]] و [[چشمها]] اشکبار میشد. | ||
با افزایش [[احساسات]] و [[عواطف]] [[مردم]]، و فریاد [[اعتراض]] برخی از مردم، | با افزایش [[احساسات]] و [[عواطف]] [[مردم]]، و فریاد [[اعتراض]] برخی از مردم، ابوبكر [[احساس]] خطر کرد و دستور داد تا على {{ع}} را [[آزاد]] کنند. در این لحظه [[فاطمه]] خود را به علی رساند، حسن و حسین خود را به آغوش پدر افکندند و [[صدیقه طاهره]] {{س}} رو به على {{ع}} كرد و گفت: {{متن حدیث|روحي لروحك الفداء، و نفسي لنفسك الوقاء، يا أبا الحسن! إن كنت في خير كنت معك و إن كنت في شر كنت معك}}<ref>کوکب الدری، ص۱۹۶.</ref>؛ روحم فدای [[روح]] تو و جانم سپر بلای تو، ای ابالحسن! در خوشیها و [[سختیها]] در کنار تو خواهم بود. | ||
مرحوم [[کلینی]] پایان ماجرا را اینگونه نقل میکند که: {{متن حدیث|ثُمَّ أَخَذَتْ بِيَدِهِ فَانْطَلَقَتْ}} سپس دست علی را گرفت و با خود برد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۸، ص۲۳۸.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا (کتاب)|درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا]]، ص۱۷۷.</ref> | مرحوم [[کلینی]] پایان ماجرا را اینگونه نقل میکند که: {{متن حدیث|ثُمَّ أَخَذَتْ بِيَدِهِ فَانْطَلَقَتْ}} سپس دست علی را گرفت و با خود برد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۸، ص۲۳۸.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا (کتاب)|درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا]]، ص۱۷۷.</ref> |