پرش به محتوا

عصمت امام در حدیث: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۵۹۹: خط ۵۹۹:


واکنش رسول خدا{{صل}} در برابر بیان امیرالمؤمنین{{ع}} نیز نشان می‌دهد که پیامبر{{صل}} هرگز سخن حضرت را حمل بر اعتراض نکرد؛ بلکه با [[درک]] دغدغه طبیعی [[حضرت علی]]{{ع}}، برای [[آرامش]] و [[اطمینان]] او دست مبارکش را بر سینه آن حضرت گذاشت و برای [[هدایت]] و [[استواری]] او [[دعا]] کرد. سپس به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} خبر داد که هدایت [[قلب]] او بر عهده [[خداوند]] است. نتیجه [[هدایت الهی]] همان بیان [[حضرت امیر]]{{ع}} است که فرمود: «قسم به کسی که جانم در دست اوست، هرگز در [[داوری]] بین دو نفر تردید نکردم»<ref>[[زکیه فلاح یخدانی|فلاح یخدانی، زکیه]]، [[بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام (کتاب)|بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام]]، ص۱۶۵-۱۸۳.</ref>.
واکنش رسول خدا{{صل}} در برابر بیان امیرالمؤمنین{{ع}} نیز نشان می‌دهد که پیامبر{{صل}} هرگز سخن حضرت را حمل بر اعتراض نکرد؛ بلکه با [[درک]] دغدغه طبیعی [[حضرت علی]]{{ع}}، برای [[آرامش]] و [[اطمینان]] او دست مبارکش را بر سینه آن حضرت گذاشت و برای [[هدایت]] و [[استواری]] او [[دعا]] کرد. سپس به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} خبر داد که هدایت [[قلب]] او بر عهده [[خداوند]] است. نتیجه [[هدایت الهی]] همان بیان [[حضرت امیر]]{{ع}} است که فرمود: «قسم به کسی که جانم در دست اوست، هرگز در [[داوری]] بین دو نفر تردید نکردم»<ref>[[زکیه فلاح یخدانی|فلاح یخدانی، زکیه]]، [[بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام (کتاب)|بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام]]، ص۱۶۵-۱۸۳.</ref>.
===مجموعه [[روایات]] دسته دهم: [[مصالحه پیامبر]]{{صل}} بین زهرا{{س}} و علی{{ع}}===
از نظر [[فیصل نور]]، [[مقام]] [[عصمت حضرت زهرا]]{{س}} و [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} ایجاب می‌کند که آنها در همه امور، حتی در [[زندگی]] شخصی‌شان برای [[مردم]] [[الگو]] باشند؛ در حالی که بر اساس روایات [[شیعی]]، آنها نیز در زندگی [[خانوادگی]] خود مانند سایر افراد عادی دچار [[اختلاف]] و [[کشمکش]] می‌شدند؛ طوری که [[رسول خدا]]{{صل}} بارها میان آن دو [[بزرگوار]] [[صلح]] برقرار می‌کرد.
'''بررسی'''
'''[[روایت]] اول'''<ref>فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۴۳ – ۳۴۴.</ref>: {{متن حدیث|ابْنُ عَبْدِ رَبِّهِ الْأُنْدُلُسِيُّ فِي الْعِقْدِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الزُّبَيْرِ فِي خَبَرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ أَبِي سُفْيَانَ قَالَ: دَخَلَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ عَلَى جَدِّهِ{{صل}} وَ هُوَ يَتَعَثَّرُ بِذَيْلِهِ فَأَسَرَّ إِلَى النَّبِيِّ سِرّاً فَرَأَيْتُهُ فَتَغَيَّرَ لَوْنُهُ ثُمَّ قَامَ النَّبِيُّ حَتَّى أَتَى فَاطِمَةَ فَأَخَذَ بِيَدِهَا فَهَزَّهَا إِلَيْهِ هَزّاً قَوِيّاً ثُمَّ قَالَ يَا فَاطِمَةُ إِيَّاكِ وَ غَضَبَ عَلِيٍّ …}}<ref>ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب{{ع}}، ج۳، ص۳۳۴.</ref>.
'''سند''': این روایت به هیچ‌وجه برای ما معتبر نیست؛ زیرا کسی آن را نقل کرده (معاویه) که توهین‌ها، دشنام‌ها و [[دشمنی]] او با علی و اولادش، از [[روز]] روشن‌تر است و [[مهاجرین]] و [[انصار]]، او را به [[خیانت]] و [[سرقت]] می‌شناختند<ref>خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱۸، ص۱۹۸.</ref>.
'''دلالت''': روزی [[امام حسن]]{{ع}} بر جدّش وارد شد و رازی را به او گفت. [[پیامبر]]{{صل}} با [[ناراحتی]] به [[منزل]] [[فاطمه]]{{س}} رفت. دست او را به شدت تکان داد و گفت: ای فاطمه! خود را از [[خشم]] علی بر [[حذر]] دار که [[خداوند]] از خشم او [[خشمگین]]، و با [[رضایت]] او [[راضی]] می‌شود. سپس علی{{ع}} نزد [[نبی]]{{صل}} آمد. پیامبر{{صل}} دست او را به آرامی تکان داد و گفت: ای [[ابوالحسن]]! خود را از [[خشم فاطمه]]{{س}} به دور دار که [[ملائک]] از خشمش خشمگین، و به رضایتش راضی می‌شوند. گفتم: ای رسول خدا! با حالتی خشمگین بیرون رفتی و هنگام آمدن شاد شده‌ای؟ گفت: ای معاویه! چگونه شاد نباشم؛ در حالی که [[اصلاح]] دو نفر کرده‌ام که نزد [[خداوند]] از بزرگ‌ترین [[مردمان]] هستند.
[[حقیقت]] این است که این [[حدیث]] را دشمنانِ [[اهل بیت]] طراحی کردند تا از [[مقام]] آن بزرگواران بکاهند و بر آن همه جنایاتی که بعد از [[پیامبر]] درباره [[حضرت علی]]{{ع}} و [[فاطمه]]{{س}} مرتکب شده بودند، سرپوش بگذارند؛ وگرنه آن دو [[بزرگوار]] بری بودند از اینکه پیامبر{{صل}} بخواهد میان آنها [[آشتی]] برقرار کند.
[[شیخ صدوق]] می‌نویسد:
این خبر نزد من درست نیست و من به آن [[اعتقاد]] ندارم؛ زیرا روش آنان با یکدیگر چنان نبوده است که میان ایشان رنجشی رخ دهد تا نیاز به [[میانجیگری]] پیامبر{{صل}} باشد؛ زیرا علی{{ع}} [[سید]] الوصیین، و زهرا{{س}} [[سیده زنان جهان]] است و در [[خوش‌اخلاقی]] به پیامبر{{صل}} [[اقتدا]] کرده بودند<ref>صدوق، علل الشرائع، ج۱، ص۱۵۶.</ref>.
'''[[روایت]] دوم'''<ref>فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۴۴.</ref>: {{متن حدیث|وَ عَنْهُ، قَالَ: أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ … عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ، قَالَ: أَصْبَحَ عَلِيٌّ{{ع}} ذَاتَ يَوْمَ سَاغِباً، فَقَالَ: يَا فَاطِمَةُ، هَلْ عِنْدَكَ شَيْ‌ءٌ تُطْعِمِينِي... فَلَمَّا نَظَرَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ{{ع}} إِلَى الطَّعَامِ وَ شَمَّ رَائِحَتَهُ، رَمَى فَاطِمَةَ{{س}} بِبَصَرِهِ رَمْياً شَحِيحاً، فَقَالَتْ لَهُ فَاطِمَةُ{{س}}: سُبْحَانَ اللَّهِ، مَا أَشَحَّ نَظَرَكَ وَ أَشَدَّهُ! هَلْ أَذْنَبْتُ فِيمَا بَيْنِي وَ بَيْنَكَ ذَنْباً اسْتَوْجَبْتُ بِهِ السَّخْطَةَ قَالَ: وَ أَيُّ ذَنْبٍ أَعْظَمُ مِنْ ذَنْبٍ أَصَبْتِهِ أَ لَيْسَ عَهْدِي بِكَ الْيَوْمَ الْمَاضِيَ، وَ أَنْتَ تَحْلِفِينَ بِاللَّهِ مُجْتَهِدَةً، مَا طَعِمْتِ طَعَاماً مُذْ يَوْمَيْنِ...}}<ref>طوسی، الأمالی، ص۶۱۵ – ۶۱۶.</ref>.
'''سند''': روایت، [[ضعیف]] و غیر قابل [[اعتماد]] است؛ زیرا بیشتر [[راویان]]، از [[اهل سنت]] هستند و در [[کتب رجالی شیعه]]، نامی از آنها برده نشده است.
'''دلالت''': روزی حضرت علی{{ع}} از فاطمه{{س}} غذا [[طلب]] کرد. [[حضرت زهرا]]{{س}} [[سوگند]] یاد کرد که چیزی در [[خانه]] نیست و دو [[روز]] است که ما چیزی نخورده‌ایم. علی{{ع}} از خانه بیرون رفت و یک دینار [[قرض]] کرد. همان موقع که در نظر داشت برای [[اهل]] و عیالش لوازم [[زندگی]] بخرد، [[مقداد]] را دید که در هوای گرم زیر [[آفتاب]] است. وقتی حضرت متوجه شد که [[مقداد]] نیز به دلیل [[گرسنگی]] خانواده‌اش از [[منزل]] بیرون آمده است، یک دینار را به او داد و به سمت [[مسجد]] رفت. [[پیامبر]]{{صل}} بعد از [[نماز مغرب]] به علی{{ع}} فرمود: «[[یا علی]]! آیا غذایی داری که ما امشب مهمان تو باشیم؟» [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} از [[خجالت]] سر به زیر انداخت. بالاخره با همدیگر به سمت [[خانه علی]]{{ع}} رفتند. زمانی که وارد [[خانه]] شدند، دیدند [[فاطمه]]{{س}} در [[محراب]] [[عبادت]] است و پشت سر او کاسه‌ای پر از غذای داغ است. پیامبر{{صل}} از دخترش [[شام]] درخواست کرد. [[حضرت زهرا]]{{س}} آن کاسه را آورد. وقتی چشم علی{{ع}} به غذا افتاد، با نظری شگفت‌آور به [[فاطمه اطهر]]{{س}} نگریست! [[فاطمه زهرا]]{{س}} گفت: یا علی! [[عجب]] نظر تندی به من می‌افکنی؛ آیا من گناهی کرده‌ام که مستوجب [[غضب]] تو شده باشم؟! علی{{ع}} فرمود: چه گناهی بزرگ‌تر از اینکه تو مرتکب شده‌ای؛ آیا چنین نیست که تو دیروز قسم خوردی و گفتی مدت دو [[روز]] است که من غذا نخورده‌ام؟! فاطمه{{س}} رو به [[آسمان]] کرد و گفت: [[خداوند]] می‌داند که من [[حق]] گفته‌ام. وقتی [[حضرت علی]]{{ع}} از حضرت زهرا{{س}} پرسید که این غذا از کجا آمده است، پیامبر{{صل}} به او فرمود: یا علی! این غذا عوض و جزای آن دیناری است که تو به مقداد دادی....
[[رفتار]] امیرالمؤمنین{{ع}} با حضرت زهرا{{س}} بعد از دیدن ظرف غذا، با [[اخلاق]] کریمانه آن [[بزرگوار]] سازگاری ندارد و چنین سخنانی از او محال است.
اینکه در [[روایت]] آمده: {{متن حدیث|رَمْياً شَحِيحاً}}، [[شح]] به معنای [[بخل]] همراه با [[حرص]] و [[آزمندی]] است و این معنا با [[مقام حضرت زهرا]]{{س}} و علی{{ع}} تناسب ندارد. [[علامه مجلسی]] می‌گوید: «احتمال دارد اصلش سحیحاً به معنای سیلان باشد، کنایه از [[مبالغه]] در دیدن و شدت نگاه کردن»<ref>مجلسی، بحار الأنوار، ج۴۳، ص۶۱.</ref>؛ اما [[سیدهاشم بحرانی]]، این توجیه علامه مجلسی را سودمند نمی‌داند و می‌گوید:
شاید افرادی که نسبت به [[اهل بیت]] [[خیانتکار]] بودند، در روایت دست بردند و آن را [[تحریف]] کردند؛ زیرا بعضی از سخنانی که در [[متن حدیث]] آمده است، با [[اخلاق اهل بیت]] و [[عصمت]] آن بزرگواران منافات دارد؛ در حالی که [[خداوند]] [[آیه تطهیر]] را در [[حق]] آنها نازل کرده است. علاوه بر اینکه، [[سند روایت]] نیز [[ضعیف]] می‌باشد<ref>بحرانی، مدینة معاجز الأئمة الإثنی عشر، ج۱، ص۳۳۲.</ref>.
'''[[روایت]] سوم'''<ref>فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۴۴.</ref>: {{متن حدیث|وَ مِنْ كِتَابِ الْمَنَاقِبِ، الْمَذْكُورِ عَنْ أَبِي الْفَرَجِ... عَنْ مُجَالِدٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ خَرَجَ أَعْرَابِيٌّ مِنْ بَنِي سُلَيْمٍ يَتَبَدَّى فِي الْبَرِّيَّةِ فَإِذَا هُوَ بِضَبٍّ قَدْ نَفَرَ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ فَسَعَى وَرَاءَهُ حَتَّى اصْطَادَهُ...ثُمَّ أَتَتْ بِهَا إِلَى النَّبِيِّ{{صل}} وَ عَلِيٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ فَلَمَّا أَنْ نَظَرَ إِلَيْهَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ{{ع}} قَالَ لَهَا يَا فَاطِمَةُ مِنْ أَيْنَ لَكِ هَذَا وَ لَمْ يَكُنْ عَهِدَ عِنْدَهَا شَيْئاً فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ{{صل}} كُلْ يَا أَبَا الْحَسَنِ وَ لَا تَسْأَلْ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يُمِتْنِي حَتَّى رَزَقَنِي وَلَداً مَثَلُهَا مَثَلُ مَرْيَمَ بِنْتِ عِمْرَانَ {{متن قرآن|كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ}}<ref>«پس خداوند آن (دختر) را به نیکی پذیرفت و به نیکی (پروراند و) برآورد و زکریّا را سرپرست او کرد و هرگاه زکریّا در محراب (عبادت) نزد وی می‌رفت کنار او، رزقی می‌یافت و می‌پرسید: ای مریم! این از کجا برای تو آمده است؟ و او می‌گفت: از نزد خداوند؛ (آری) خداوند به هر که بخواهد بی‌حساب (و شمار) روزی می‌دهد» سوره آل عمران، آیه ۳۷.</ref>}}<ref>مجلسی، بحار الأنوار، ج۴۳، ص۶۹ - ۷۴.</ref>.
'''سند''': مجالد بن سعید مورد [[تضعیف]] علمای رجالی [[اهل سنت]] قرار گرفته است. [[بخاری]] درباره او می‌گوید: «همواره [[یحیی بن سعید]]، مجالد را تضعیف می‌کرد و [[ابن مهدی]] نیز از او روایت نقل نمی‌کرد»<ref>بخاری، التاریخ الصغیر، ج۲، ص۷۹؛ همو، التاریخ الکبیر، ج۸، ص۹.</ref>.
[[ذهبی]] می‌گوید: «مجالد شخصیتی مشهور و دارای [[احادیث ضعیف]] است. ابن معین و دیگران گفته‌اند: به مجالد استناد نمی‌شود. احمد می‌گوید: هیچ‌کس به اندازه مجالد، [[احادیث]] مرفوع نقل نمی‌کند»<ref>ذهبی، میزان الاعتدال، ج۳، ص۴۳۸.</ref>.
[[نسائی]]<ref>نسائی، الضعفاء والمتروکین، ج۱، ص۹۵.</ref> و [[مزی]]<ref>مزی، تهذیب الکمال، ج۲، ص</ref>، مجالد را [[ضعیف]] دانسته‌اند. [[دارقطنی]] نیز می‌گوید: «مجالد، [[قوی]] نیست»<ref>دارقطنی، الضعفاء والمتروکین، ج۱، ص۲۳.</ref>.
علاوه بر مجالد بن سعید، اکثر [[راویان]] این [[روایت]]، [[مجهول الحال]] هستند و در معجم رجالی [[شیعه]] ذکر نشده‌اند؛ از این رو روایت ضعیف است و برای ما [[حجت]] نیست.
'''دلالت''': روایت، داستان [[مرد]] [[اعرابی]] را بیان می‌کند که بعد از دیدن [[معجزه]] از [[پیامبر]]{{صل}}، [[ایمان]] آورد و [[مسلمان]] شد. وقتی [[رسول خدا]]{{صل}} به اصحابش فرمود: چه کسی به این مرد [[توشه]] راه می‌دهد تا [[خداوند]] به او توشه [[تقوا]] عطا کند، [[سلمان]] به [[خانه فاطمه]]{{س}} رفت و داستان را تعریف کرد. [[حضرت زهرا]]{{س}} [[سوگند]] خورد که ما سه [[روز]] است غذا نخورده‌ایم؛ اما این پیراهن را نزد [[شمعون]] [[رهن]] بگذار و در مقابل آن، یک مَن خرما و جو بگیر. سلمان طبق فرمایش [[فاطمه]]{{س}} عمل کرد. حضرت با آن جو نان پخت و به سلمان داد تا به پیامبر{{صل}} تحویل دهد. وقتی سلمان ماجرا را بازگو کرد، رسول خدا{{صل}} به سوی [[خانه]] دخترش رفت. وقتی پیامبر از علت زردی چهره دخترش پرسید، فاطمه{{س}} فرمود: ای پدر! مدت سه روز است که طعامی نخورده‌ایم و [[حسنین]]{{عم}} از شدت [[گرسنگی]] بهانه‌گیری کردند و اکنون به [[خواب]] رفته‌اند. رسول خدا{{صل}} متأثر شد و آنها را از خواب [[بیدار]] کرد و روی زانوهای خود نشاند و فاطمه{{س}} را در آغوش گرفت. در این [[حال]]، علی{{ع}} نیز وارد شد و کنار پیامبر{{صل}} نشست. پیامبر{{صل}} به سوی [[آسمان]] نگریست و فرمود: خدایا! اینان [[اهل]] بیتِ من هستند. از تو می‌خواهم هرگونه [[زشتی]] و [[پلیدی]] را از آنها دور کنی و ایشان را [[تطهیر]] و [[پاکیزه]] گردانی. سپس فاطمه{{س}} داخل [[اتاق]] مخصوص خود شد و پس از به جا آوردن دو رکعت [[نماز]]، از خداوند غذای آسمانی خواست. [[ابن عباس]] می‌گوید: [[سوگند]] به [[خداوند]]! هنوز دعای [[فاطمه]]{{س}} به آخر نرسیده بود که کاسه‌ای پُر از غذای داغ فرود آمد و از آن بویی مانند [[مشک]] متصاعد گشت. فاطمه{{س}} آن غذا را در مقابل [[پیامبر]]{{صل}}، علی{{ع}} و فرزندانش گذاشت وقتی چشم علی{{ع}} به آن غذا افتاد، از فاطمه{{س}} پرسید: این غذا را از کجا آوردی؟ پیامبر{{صل}} فرمود: ای علی! بخور و جست‌وجو مکن. [[سپاس]] خدایی را که مرا زنده نگاه داشت تا ببینم که چگونه از دخترم همان معجزه‌ای صادر می‌شود که از [[مریم دختر عمران]] صادر شده بود؛ همان مریمی که هرگاه [[زکریا]] در [[محراب]] [[عبادت]] نزد او می‌رفت، طعامی می‌یافت....
[[فیصل نور]] فقط قسمت پایانی [[روایت]] را بیان کرده است؛ آنجا که علی{{ع}} از [[حضرت زهرا]]{{س}} می‌پرسد: این غذا را از کجا آورده‌ای؟ گویا فیصل نور از این قسمت روایت نتیجه گرفته است که بین آن دو [[بزرگوار]] دعوایی صورت گرفته و پیامبر{{صل}} به آن دعوا پایان داده است. جای بسی [[تعجب]] است که چطور فیصل نور از این روایت چنین برداشتی کرده است؟! از فضای [[حاکم]] بر روایت، به خوبی استفاده می‌شود که وقتی [[حضرت علی]]{{ع}}، آن غذای آسمانی را می‌بیند، از روی تعجب از همسرش می‌پرسد که این غذا از کجا آمده است. آن حضرت از روی [[عصبانیت]] و با لحن تند با حضرت زهرا{{س}} [[رفتار]] نکردند تا شبهه‌ای پیش بیاید. باید از فیصل نور پرسید: آیا [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} با سؤال کردن از حضرت زهرا{{س}} مرتکب گناهی شده بود که شما این روایت را در رد [[عصمت]] آن حضرت آوردید؟! جالب است که شما روایتی را در [[نفی]] عصمت آورده‌اید که کاملاً بر عصمت و [[فضیلت]] آن بزرگواران دلالت می‌کند؛ زیرا پیامبر{{صل}} بعد از [[انفاق]] و [[ایثار]] حضرت علی{{ع}} و زهرا{{س}} در [[حق]] آن دو و [[حسنین]]{{عم}} [[دعا]] می‌کند و می‌فرماید: {{متن حدیث|إِلَهِي وَ سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي اللَّهُمَّ أَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِيراً}}، و ما قبلاً در بحث از [[آیه تطهیر]] [[اثبات]] کردیم که این [[دعای پیامبر]]{{صل}}، بیانگر [[عصمت اهل بیت]]{{عم}} است. به علاوه، آن‌قدر [[مقام حضرت زهرا]]{{س}} والاست که از او همانند [[معجزه]] [[حضرت مریم]] صادر می‌شود و [[پیامبر]]{{صل}} به این معجزه دخترش [[مباهات]] می‌کند.
'''[[روایت]] چهارم'''<ref>فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۴۴.</ref>: {{متن حدیث|السِّنْدِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي الْبَخْتَرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ{{ع}} قَالَ: تَقَاضَى عَلِيٌّ وَ فَاطِمَةُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} فِي الْخِدْمَةِ فَقَضَى عَلَى فَاطِمَةَ بِخِدْمَةِ مَا دُونَ الْبَابِ وَ قَضَى عَلَى عَلِيٍّ بِمَا خَلْفَهُ قَالَ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ فَلَا يَعْلَمُ مَا دَاخَلَنِي مِنَ السُّرُورِ إِلَّا اللَّهُ بِإِكْفَائِي رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} تَحَمُّلَ رِقَابِ الرِّجَالِ}}<ref>حمیری، قرب الإسناد، ص۵۲.</ref>؛ «علی و [[فاطمه]]{{عم}} از [[رسول خدا]]{{صل}} تقاضا کردند که کارها را بین آنها تقسیم کند. وقتی پیامبر{{صل}} انجام کارهای داخل [[خانه]] را به فاطمه{{س}}، و امور خارج از [[منزل]] را به علی{{ع}} سپرد، فاطمه{{س}} فرمود: هیچ‌کس جز [[خداوند]] نمی‌داند که من چقدر خوشحال شدم از اینکه رسول خدا{{صل}} کارهای بیرون از خانه را به عهده من قرار نداد و مرا از مراوده با مردان [[نجات]] داد».
'''دلالت''': روایت به هیچ‌وجه با [[عصمت علی]]{{ع}} و زهرا{{س}} منافات ندارد؛ زیرا آن دو [[بزرگوار]] گناهی مرتکب نشده بودند و بین آنها کدورتی پیش نیامده بود که پیامبر{{صل}} بخواهد بین آنها [[آشتی]] برقرار کند؛ بلکه آنها برای [[تقسیم کار]] از پیامبر{{صل}} [[مشورت]] خواستند. به علاوه، واکنش [[حضرت زهرا]]{{س}} به تقسیم کار پدرش، بیانگر فضیلتی برای آن بانوی بزرگوار است؛ زیرا نشان می‌دهد که آن حضرت تا چه اندازه به ارتباط با نامحرم حساس و [[مقید]] بوده و این درسی است برای تمام [[دختران]] و [[زنان]] [[جهان]] که بکوشند برای [[حفظ]] جایگاه و [[کرامت انسانی]] خود، جز در موارد ضروری، با مردان مراوده نداشته باشند.
'''روایت پنجم'''<ref>فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۴۴.</ref>: {{متن حدیث|حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ... عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ قَالَ: صَلَّى بِنَا رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} الْفَجْرَ ثُمَّ قَامَ بِوَجْهٍ كَئِيبٍ وَ قُمْنَا مَعَهُ حَتَّى صَارَ إِلَى مَنْزِلِ فَاطِمَةَ{{س}}... فَقُلْنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ دَخَلْتَ بِوَجْهٍ كَئِيبٍ وَ خَرَجْتَ بِخِلَافِهِ فَقَالَ كَيْفَ لَا أَفْرَحُ وَ قَدْ أَصْلَحْتُ بَيْنَ اثْنَيْنِ أَحَبِّ أَهْلِ الْأَرْضِ إِلَى أَهْلِ السَّمَاءِ}}<ref>صدوق، علل الشرائع، ج۱، ص۱۵۵ – ۱۵۶.</ref>.
'''سند''': در [[ضعف]] [[سند روایت]]، همین بس که از طریق [[ابوهریره]] نقل شده است. ابوهریره [[کذّاب]]، صحابه‌ای است که [[عمر خطاب]]، او را از [[نقل حدیث]] منع کرد و به او گفت: «اگر از نقل [[حدیث پیامبر]]{{صل}} دست برنداری، تو را به قبیله‌ات ([[دوس]]) [[تبعید]] خواهم کرد یا به [[سرزمین]] [[قرده]] خواهم فرستاد»<ref>ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۶۰۰ – ۶۰۱.</ref>. از [[امام صادق]]{{ع}} نقل شده است که می‌فرمود: «سه نفر بر [[رسول خدا]]{{صل}} [[دروغ]] می‌بندند: ابوهریره، [[انس بن مالک]] و یک [[زن]]»<ref>صدوق، الخصال، ج۱، ص۱۹۰.</ref>.
'''دلالت''': روزی [[پیامبر]]{{صل}} بعد از [[نماز صبح]] با چهره‌ای اندوهناک برخاست و به سوی [[منزل]] [[فاطمه]]{{س}} رفت و [[حضرت علی]]{{ع}} را دید که جلوی در، روی خاک‌ها خوابیده است. [[پیغمبر]]{{صل}} خاک‌ها را از پشت [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[پاک]] کرد و فرمود: برخیز پدر و مادرم به فدای تو ای [[ابوتراب]]! سپس با علی{{ع}} داخل منزل [[حضرت زهرا]]{{س}} شدند. بعد از چند لحظه، صدای خنده‌ای به گوش ما رسید. سپس [[پیامبر خدا]]{{صل}} با صورتی خندان و درخشان از [[خانه فاطمه]]{{س}} خارج شد. گفتیم: یا [[رسول الله]]! اندوهناک وارد شدی ولی با چهره‌ای شاد بازگشتی؟! فرمود: چرا خوشحال نباشم؛ در حالی که بین دو نفر که نزد [[اهل آسمان]] محبوب‌ترین [[مردم]] [[زمین]] هستند، [[صلح]] و [[سازش]] دادم.
همان‌طور که [[شیخ صدوق]] فرمودند<ref>ر.ک: همو، علل الشرائع، ج۱، ص۱۵۶.</ref>، این‌گونه [[روایات]] که بیانگر [[نزاع]] بین [[حضرت امیر]]{{ع}} و فاطمه{{س}} است، مورد [[اعتماد]] ما نیست؛ زیرا [[امام علی]]{{ع}}، [[سید]] الوصیین و [[فاطمه زهرا]]{{س}}، [[سیده زنان عالم]] هستند و از نظر [[اخلاقی]] به رسول خدا{{صل}} [[اقتدا]] می‌کردند؛ از این رو، دلیلی وجود ندارد بین آنها [[اختلاف]] پیش آید؛ آن هم در حدی که نیاز به واسطه‌گری پیامبر{{صل}} باشد. [[علامه مجلسی]] نیز ذیل [[روایت]] می‌نویسد: «باید این‌گونه [[اخبار]] را [[تأویل]] و [[تفسیر]] نمود؛ از قبیل اینکه منظور، اظهار [[فضایل]] و [[مناقب]] آن بزرگواران است و امثال آنکه برای ما معلوم نیست»<ref>مجلسی، بحار الأنوار، ج۴۳، ص۱۴۶.</ref>.
'''روایت ششم'''<ref>فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۴۵.</ref>: {{متن حدیث|أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ{{ع}} قَالَ: خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} حِينَ حَجَّ حِجَّةَ الْوَدَاعِ... وَ أَقْبَلَ عَلِيٌّ{{ع}} مِنَ الْيَمَنِ حَتَّى وَافَى الْحَجَ فَوَجَدَ فَاطِمَةَ{{س}} قَدْ أَحَلَّتْ وَ وَجَدَ رِيحَ الطِّيبِ فَانْطَلَقَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} مُسْتَفْتِياً وَ مُحَرِّشاً عَلَى فَاطِمَةَ{{س}}...}}<ref>صدوق، علل الشرائع، ج۲، ص۴۱۲.</ref>.
'''سند''': صحیح است.
'''دلالت''': زمانی که [[پیامبر]]{{صل}} برای [[اعمال]] [[حج]] به [[مکه]] مشرف شده بود، علی{{ع}} به [[یمن]] رفته بود. وقتی او از یمن برگشت، [[فاطمه]]{{س}} را دید که محلّ شده است. علتش را از او پرسید. فاطمه{{س}} فرمود: پدرم دستور داده است. سپس [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} برای پرسیدن [[حکم الهی]] نزد [[رسول خدا]]{{صل}} رفت؛ در حالی که از دست فاطمه{{س}} [[غضبناک]] بود.
محل بحث، عبارت {{متن حدیث|مُحَرِّشاً عَلَى فَاطِمَةَ{{س}}}} است. [[ابن اثیر جزری]] می‌گوید: «منظور از تحریش در اینجا، [[عتاب]] علی{{ع}} درباره زهرا{{س}} است»<ref>ابن اثیر جزری، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج۱، ص۳۶۸.</ref>. برای بررسی روایت باید به چند نکته توجه کرد:
#این روایت در [[کتاب کافی]] با اندک تفاوتی ذکر شده است و سلسله سندش نیز به [[محمد بن ابی‌عمیر]]، [[حماد]] و [[حلبی]] ختم می‌شود<ref>کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۴۸ - ۲۴۹.</ref>. جالب اینجاست که در کافی، عبارت «محرشا علی فاطمة» نیست. احتمال دارد که [[اهل سنت]] این عبارت را اضافه کرده باشند؛ زیرا شبیه این روایت در کتب معتبر [[حدیثی]] آنها از جمله [[صحیح مسلم]]<ref>قشیری نیشابوری، صحیح مسلم، ج۲، ص۸۸۶.</ref>، [[سنن]] ابی داوود<ref>سجستانی، سنن ابی داود، ج۱، ص۵۸۵.</ref> و [[ابن ماجه]]<ref>ابن ماجه، سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۰۲۲.</ref> آمده است و در آن [[روایات]]، قید {{متن حدیث|مُحَرِّشاً عَلَى فَاطِمَةَ{{س}}}} وجود دارد. مرحوم [[فیض کاشانی]] در این باره می‌گوید: عبارت {{متن حدیث|مُحَرِّشاً عَلَى فَاطِمَةَ{{س}}}} از اضافات [[اهل سنت]] است؛ زیرا علی{{ع}} می‌دانست که زهرا{{س}} کاری را انجام نمی‌دهد مگر به امر پدرش و زهرا{{س}} [[معصوم]] است. امکان دارد اشکال پیش بیاید که چطور اهل سنت، عبارت فوق را اضافه کرده‌اند؛ در حالی که همه [[راویان حدیث]]، [[شیعه امامیه]] هستند. در جواب باید گفت که احتمال دارد بعضی [[راویان شیعه]]، سهواً کلمه‌ای از [[روایات اهل سنت]] را وارد [[حدیث]] ما کرده‌اند. دلیل بر این ادعا این است که [[روایت]] از طرق آنها از [[امام صادق]]{{ع}} از پدرش از جابر روایت شده است و در آنجا این کلمه وجود دارد<ref>فیض کاشانی، الوافی، ج۱۲، ص۱۷۵.</ref>.
# امام صادق{{ع}} در روایتی، قاعده‌ای کلی را بیان می‌کند: «هرگاه با دو [[حدیث مختلف]] روبه رو شدید، آن دو را به [[قرآن]] عرضه کنید. هر یک با قرآن هماهنگ بود، بگیرید و دیگری را رد کنید؛ اما اگر آن دو را در [[کتاب خدا]] نیافتی، بر روایات اهل سنت عرضه کنید. هر روایتی که با [[اخبار]] اهل سنت موافق بود، رها کنید و هر روایتی که با اخبار آنها مخالف بود، بگیرید»<ref>حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۲۷، ص۱۱۸.</ref>.
با توجه به این نکات، باید بگوییم روایتی که در آن، لفظ «محرشا» آمده، با روایات اهل سنت موافق است. درنتیجه، طبق قاعده‌ای که امام صادق{{ع}} فرمود، این روایت از درجه اعتبار ساقط می‌شود.
'''روایت هفتم'''<ref>فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۴۹ - ۳۵۰.</ref>: {{متن حدیث|حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِي الْمِقْدَامِ وَ زِيَادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالا أَتَى رَجُلٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ{{ع}}... ثُمَّ قَالَ إِنَّهُ جَاءَ شَقِيٌّ مِنَ الْأَشْقِيَاءِ إِلَى فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} فَقَالَ لَهَا أَ مَا عَلِمْتِ أَنَّ عَلِيّاً قَدْ خَطَبَ بِنْتَ أَبِي جَهْلٍ فَقَالَتْ حَقّاً مَا تَقُولُ فَقَالَ حَقّاً مَا أَقُولُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَدَخَلَهَا مِنَ الْغَيْرَةِ مَا لَا تَمْلِكُ نَفْسَهَا... فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} يَا عَلِيُّ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْهَا فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي...}}<ref>صدوق، علل الشرائع، ج۱، ص۱۸۵ - ۱۸۶.</ref>.
'''سند''': منظور از [[احمد بن محمد بن یحیی]]، [[احمد بن یحیی بن زکریا القطان]] است. او و [[زیاد بن عبدالله]]، مجهول هستند و نام آنها در [[کتب رجالی شیعه]] موجود نیست؛ از این رو، [[سند روایت]]، [[ضعیف]] است.
'''دلالت''': در روایتی از [[امام صادق]]{{ع}} آمده است که آن حضرت فرمود: یکی از افراد [[شقی]] و [[پست فطرت]] نزد [[فاطمه زهرا]]{{س}} آمد و به او گفت: آیا می‌دانی که [[حضرت امیر]] از دختر [[ابوجهل]] [[خواستگاری]] کرده است؟ [[حضرت فاطمه]]{{س}} فرمود: این سخنی که تو می‌گویی، [[حقیقت]] دارد؟ سه مرتبه گفت: آری حقیقت دارد. [[غیرت]] [[حضرت زهرا]]{{س}} از این ماجرا به [[جوش]] آمد و بسیار [[اندوهگین]] شد تا اینکه شب به همراه فرزندانش به [[خانه]] پدرش رفت. وقتی [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} وارد خانه شد، [[فاطمه]]{{س}} را ندید. به شدت اندوهگین شد؛ در حالی که نمی‌دانست داستان از چه قرار است... وقتی [[پیامبر]]{{صل}} [[اندوه]] فاطمه را دید، مقداری آب به او داد و سپس برای [[عبادت]] به [[مسجد]] رفت. او بعد از هر دو رکعت [[نماز]] از [[خدا]] می‌خواست که اندوه فاطمه{{س}} را برطرف کند. وقتی پیامبر{{صل}} [[بی‌قراری]] دخترش را دید، از او خواست تا با هم نزد علی{{ع}} بروند. در آن لحظه، [[امام علی]]{{ع}} [[خواب]] بود. پیامبر{{صل}} با پای [[مبارک]] خود پای علی{{ع}} را فشار داد و به او فرمود: [[ابوبکر]] را از خانه‌اش و عمر را از مجلسش و نیز [[طلحه]] را صدا بزن. علی{{ع}} آنها را از منزل‌هایشان صدا زد و همگی نزد [[رسول خدا]]{{صل}} گرد آمدند. پیامبر{{صل}} فرمود: ای علی! آیا نمی‌دانی که فاطمه پاره تن من است و من از او هستم؟ هر کس او را [[اذیت]] کند، مرا اذیت کرده است و هر کس مرا اذیت کند، خدا را اذیت کرده است و هر کس او را پس از [[مرگ]] من [[اذیت]] کند، مانند این است که در [[حال]] [[حیات]] من اذیت کرده است و هر کس او را در حال حیات من اذیت کند، مانند این است که او را پس از مرگ من اذیت کرده است. علی{{ع}} گفت: آری. [[پیامبر]]{{صل}} گفت: پس چه چیز باعث شد که تو این عمل را انجام دهی؟ علی{{ع}} فرمود: [[سوگند]] به آن خدایی که تو را به [[پیغمبری]] [[مبعوث]] نموده، آنچه به [[گوش]] [[فاطمه]]{{س}} رسیده، هرگز از من سر نزده است و حتی [[فکر]] آن را هم به خود راه نداده‌ام. پیامبر{{صل}} فرمود: فاطمه{{س}} راست گفت. تو نیز راست گفتی. پس فاطمه خوشحال شد و تبسمی کرد؛ طوری که دندان‌هایش دیده شد. سپس یکی از آن دو نفر به رفیقش گفت: عجیب است که پیامبر{{صل}} ما را در این [[ساعت]] خواست....
[[فیصل نور]] [[روایت]] را به بهانه طولانی بودن، تقطیع کرده و فقط آن قسمت‌هایی از داستان را ذکر کرده که با [[اعتقاد]] و [[هدف]] او مطابق است<ref>فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۴۹ - ۳۵۰.</ref>. ما برای روشن‌تر شدن مطلب، نکاتی را بیان می‌کنیم:
در صدر روایت، [[امام صادق]]{{ع}} کسی که خبر [[خواستگاری علی]]{{ع}} از دختر [[ابوجهل]] را به [[حضرت زهرا]]{{س}} داده بود، از افراد [[شقی]] و [[پست‌فطرت]] معرفی می‌کند و می‌فرماید: {{متن حدیث| إنه جاء شق من الأشقياء إلى فاطمة بنت رسول الله}}. فیصل نور این عبارت را ذکر نکرده است؛ در حالی که این عبارت حضرت، نشان می‌دهد که آن فرد به [[دروغ]] نزد حضرت زهرا{{س}} [[شهادت]] داده بود و ماجرای [[خواستگاری]] [[صحت]] نداشت؛ بلکه عده‌ای می‌خواستند میان زهرا{{س}} و علی{{ع}} [[اختلاف]] بیندازند؛ از این رو، وقتی [[حضرت امیر]]{{ع}} در جواب پیامبر{{صل}} و در حضور سه [[شاهد]] می‌گوید: «به [[خدا]] قسم، آنچه به گوش فاطمه{{س}} رسیده، هرگز از من سر نزده است و حتی فکر آن را هم به خود راه نداده‌ام»، پیامبر{{صل}} حرف او را [[تصدیق]] می‌کند. در [[حقیقت]]، [[پیامبر]]{{صل}} می‌دانست که بعدها [[دشمنان اهل بیت]]، به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[تهمت]] می‌زنند و برای مخدوش کردن چهره او، ماجرای [[خواستگاری]] او از دختر [[ابوجهل]] را مطرح می‌کنند؛ از این رو، [[ابوبکر]] و عمر و [[طلحه]] را [[دعوت]] کرد تا [[شاهد]] بی‌گناهی علی{{ع}} باشند.
با این توضیح، [[دروغ]] بودن جریان خواستگاری از خود [[روایت]] به دست می‌آید. همچنین اشکالات موجود در متن روایت، نشان می‌دهد که نه فقط داستان خواستگاری افسانه‌ای بیش نیست؛ بلکه اصل روایت نیز جعلی است. ما در اینجا به مهم‌ترین اشکالات دلالی روایت می‌پردازیم:
# اقدام [[حضرت زهرا]]{{س}} خلاف [[آیه نبأ]]<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ}} «ای مؤمنان! اگر بزهکاری برایتان خبری آورد بررسی کنید مبادا نادانسته به گروهی زیان رسانید، آنگاه از آنچه کرده‌اید پشیمان گردید» سوره حجرات، آیه ۶.</ref> است؛ زیرا طبق [[آیه شریفه]] نبا، اگر شخص فاسقی خبر آورد، باید درباره آن خبر تحقیق کرد؛ اما [[فاطمه زهرا]]{{س}} بدون اینکه [[صحت]] و سقم ماجرای [[خواستگاری امیرالمؤمنین]]{{ع}} از دختر ابوجهل را بررسی کند، به خبر آن فرد [[شقی]] [[اطمینان]] حاصل کرد و از شدت [[حزن]] و [[ناراحتی]]، بی‌درنگ [[خانه]] را ترک کرد.
#طبق روایت، حضرت زهرا{{س}} آن‌گاه که اطمینان یافت خواستگاری صورت گرفته است، [[غیرت]] زنانه، او را فراگرفت و به حدی ناراحت شد که به همراه فرزندانش به [[منزل]] پیامبر{{صل}} رفت. این در حالی است که در [[روایات]]، غیرت و [[حسادت]] زنانه، به شدت [[نکوهش]] شده و از آن به [[کفر]] تعبیر شده است: {{متن حدیث|غَيْرَةُ الْمَرْأَةِ كُفْرٌ وَ غَيْرَةُ الرَّجُلِ إِيمَانٌ‌}}<ref>نهج البلاغه، حکمت ۱۲۴.</ref>؛ «غیرت [[زن]]، کفر و غیرت مرد، [[ایمان]] است».
#در [[قرآن]] به [[حلیت]] و جواز [[تعدد زوجات]] (البته با [[رعایت عدالت]]) تصریح شده است: {{متن قرآن|فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ}}<ref>«و اگر می‌هراسید که در مورد یتیمان دادگری نکنید (با آنان ازدواج نکنید و) از زنانی که می‌پسندید، دو دو، و سه سه، و چهار چهار همسر گیرید و اگر بیم دارید که داد نورزید یک زن را و یا کنیز خود را (به همسری گزینید)؛ این کار به آنکه ستم نورزید نزدیک‌تر است» سوره نساء، آیه ۳.</ref>. [[حال]] چگونه ممکن است [[حضرت زهرا]]{{س}} که [[بنده]] [[مطیع]] خداست و به تصریح [[پیامبر]] [[برترین]] [[زنان]] عالم<ref>برای نمونه ر.ک: نسائی، السنن الکبری، ج۶، ص۳۸۰ و ج۷، ص۴۵۷؛ نعمانی، کتاب الغیبة، ص۵۷؛ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۱۷۹؛ نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۶۸ و ۱۷۰؛ خزاز رازی، کفایة الأثر فی النص علی الأئمة الإثنی عشر، ص۳۷.</ref>، و کسی است که [[خداوند]] با [[غضب]] او [[غضبناک]]، و با [[خشنودی]] او [[خشنود]] می‌شود<ref>برای نمونه ر.ک: طبرانی، المعجم الکبیر، ج۱، ص۱۰۸ و ج۲۲، ص۴۰۱؛ صدوق، الأمالی، ص۳۸۴؛ نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۶۷؛ طوسی، الامالی، ص۴۲۷؛ طبری آملی، بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، ص۲۰۸.</ref>، در برابر [[حلال]] [[الهی]] [[مقاومت]] نشان دهد و با [[غیرت‌ورزی]] و [[حسادت]] زنانه مانع [[ازدواج]] دوم همسرش شود؟!
#طبق [[روایت]]، پیامبر{{صل}} نیز تحت تأثیر [[ناراحتی]] دخترش، به گونه‌ای [[رفتار]] می‌کند که گویا [[همسر]] دوم [[اختیار]] کردن برای دامادش [[حرام]] است؛ در حالی که هیچ دلیلی بر استثنای [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} از این [[حکم]] وجود ندارد و [[رسول اکرم]]{{صل}} نیز با آن عظمتش نمی‌تواند حلال الهی را حرام کند. ضمن آنکه اساساً اختیار کردن همسر دوم در آن دوران، حتی به لحاظ [[عرفی]] نیز کار قبیحی به شمار نمی‌رفت تا [[پیامبر خدا]]{{صل}} در صدد [[محاکمه]] [[امام علی]]{{ع}} برآمده باشد؛ چنان‌که [[حضرت علی]]{{ع}}، خود پس از [[شهادت حضرت زهرا]]{{س}} چندین ازدواج داشت. همچنین [[عبدالله بن جعفر]]، داماد وی و شوهر [[حضرت زینب]]{{س}} در دوران [[حیات]] آن بانوی بزرگ، ازدواج دیگری هم داشت<ref>ر.ک: ابن قتیبه دینوری، المعارف، ص۲۰۷؛ بلاذری، أنساب الأشراف، ج۲، ص۶۷ - ۶۸.</ref> و اعتراضی از ناحیه امیرالمؤمنین{{ع}} به عبدالله بن جعفر گزارش نشده است.
# روایت در صدد القای این مطلب به مخاطب است که [[زندگی فاطمه زهرا]]{{س}} و علی{{ع}} نیز مانند [[زندگی]] سایر [[مردم]]، با اختلافاتی همراه بوده است؛ طوری که آنها نیز گاه از یکدیگر ناراحت می‌شدند و در برخی موارد، [[پیامبر]]{{صل}} میان آن دو [[مصالحه]] می‌کرد؛ در حالی که مطالعه [[سیره]] و زندگی آن دو [[بزرگوار]] نشان می‌دهد که آنها هرگز در طول زندگی مشترکشان موجبات [[ناراحتی]] همدیگر را فراهم نکردند؛ چه برسد به اینکه پیامبر{{صل}} میان آن دو [[آشتی]] برقرار کرده و به علی{{ع}} درباره [[اذیت]] کردن پاره [[تنش]] هشدار داده باشد. در روایتی از [[امام علی]]{{ع}} نقل شده است که آن حضرت می‌فرماید: به [[خداوند]] [[سوگند]]! من هیچ‌گاه [[فاطمه]] را [[خشمگین]] نکردم و او را بر کاری مجبور ننمودم تا از [[دنیا]] [[رحلت]] کرد. فاطمه هم هرگز مرا [[غضبناک]] نکرد و از من [[نافرمانی]] ننمود. هرگاه من به چهره فاطمه نگاه می‌کردم، تمام غم‌ها و ناراحتی‌هایم برطرف می‌شد<ref>اربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج۱، ص۳۶۳.</ref>.
بنابراین، تمام شواهد موجود حاکی از جعلی بودن [[روایت]] مورد استناد [[فیصل نور]] است و در [[حقیقت]]، نشان می‌دهد که [[دشمنان اهل بیت]]{{عم}} برای تنقیص و پایین آوردن جایگاه والای آن حضرات، از هیچ کوششی دریغ نمی‌کنند. شبهه‌پراکنانی مانند فیصل نور نیز دقیقاً همین [[هدف]] شوم را دنبال می‌کنند. از همین روست که او در کتاب خود، آن قسمت از روایت را که پیامبر{{صل}} از علی{{ع}} می‌خواهد به دنبال [[ابوبکر]]، عمر و [[طلحه]] رود، حذف کرده است! همچنین [[سخن پیامبر]]{{صل}} در مورد [[حضرت زهرا]]{{س}} را تقطیع کرده و فقط این عبارت را آورده: {{متن حدیث|يَا عَلِيُّ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْهَا فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي وَ مَنْ آذَانِي فَقَدْ آذَى اللَّهَ}} و ادامه سخن پیامبر{{صل}} را ذکر نکرده است که حضرت فرمود: {{متن حدیث|وَ مَنْ آذَاهَا بَعْدَ مَوْتِي كَانَ كَمَنْ آذَاهَا فِي حَيَاتِي وَ مَنْ آذَاهَا فِي حَيَاتِي كَانَ كَمَنْ آذَاهَا بَعْدَ مَوْتِي}}! او با [[ذبح]] کردن [[روایت]] می‌خواهد به خواننده [[القا]] کند که مخاطب {{متن حدیث|مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي‌}} [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} است! در حالی که هر فرد منصفی که روایت را به [[طور]] کامل بخواند، به [[حقیقت]] پی می‌برد.
'''روایت هشتم'''<ref>فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۵۳.</ref>: {{متن حدیث|أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَرَفَةَ بِسُرَّ مَنْ رَأَى قَالَ حَدَّثَنَا وَكِيعٌ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْرَائِيلَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو صَالِحٍ عَنْ أَبِي ذَرٍّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ: كُنْتُ أَنَا وَ جَعْفَرُ بْنُ أَبِي طَالِبٍ مُهَاجِرَيْنِ إِلَى بِلَادِ الْحَبَشَةِ... فَدَخَلَتْ فَاطِمَةُ{{س}} يَوْماً فَنَظَرَتْ إِلَى رَأْسِ عَلِيٍّ‌{{ع}} فِي حَجْرِ الْجَارِيَةِ فَقَالَتْ يَا أَبَا الْحَسَنِ فَعَلْتَهَا فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ مَا فَعَلْتُ شَيْئاً فَمَا الَّذِي تُرِيدِينَ قَالَتْ تَأْذَنُ لِي فِي الْمَصِيرِ إِلَى مَنْزِلِ أَبِي رَسُولِ اللَّهِ{{صل}}...}}<ref>صدوق، علل الشرائع، ج۱، ص۱۶۳ – ۱۶۴.</ref>.
'''سند''': در زمره [[راویان]] این [[حدیث]]، گروهی سنی‌مشرب وجود دارند که [[وثاقت]] آنها از ناحیه [[شیعه]] ثابت نشده است؛ همانند حسن بن [[عرفه]]، [[وکیع بن جراح]]، محمد بن [[اسرائیل]] و [[ابو صالح]]؛ از این رو، روایت از حیث سندی برای ما پذیرفته شده نیست.
'''دلالت''': بعد از [[فتح خیبر]]، جعفر از [[حبشه]] کنیزی آورده بود که او را به علی{{ع}} بخشید. روزی [[حضرت زهرا]]{{س}}، علی{{ع}} را دید، در حالی که سرش بر دامن آن [[کنیز]] بود. از روی [[غیرت]] زنانه‌اش، پیش [[رسول خدا]]{{صل}} رفت تا از علی{{ع}} [[شکایت]] کند. [[پیامبر]]{{صل}} از طریق [[جبرئیل]] [[مأمور]] می‌شود تا شکایت [[فاطمه]]{{س}} را نپذیرد. وقتی فاطمه{{س}} جریان را به علی{{ع}} گفت، علی{{ع}} فرمود: وای بر من، تو شکایت مرا نزد پیامبر{{صل}} بردی؛ من از رسول خدا{{صل}} [[شرم]] می‌کنم. سپس برای جلب [[رضایت فاطمه]]{{س}}، آن کنیز را در [[راه خدا]] [[آزاد]] کرد. همچنین چهارصد درهمی که نزد او بود، به [[فقرا]] [[صدقه]] داد. بعد از این کار، جبرئیل به پیامبر{{صل}} خبر داد که [[خداوند]] در مقابل آزاد کردن [[بنده]]، [[بهشت]] را و در برابر [[صدقه دادن]] به [[فقرا]]، [[جهنم]] را به علی{{ع}} بخشید و او در [[روز قیامت]]، [[تقسیم کننده بهشت و جهنم]] است.
در نقد این [[روایت]]، چند نکته را بیان می‌کنیم:
# [[راوی حدیث]]، [[ابوذر]] است و چنان‌که از روایت به دست می‌آید، او در [[هجرت]] [[مسلمانان]] به [[حبشه]] حضور داشته است؛ در حالی که در [[تاریخ]] [[زندگی]] ابوذر، چنین چیزی به [[اثبات]] نرسیده است.
#طبق روایت، [[حضرت علی]]{{ع}} سر [[مبارک]] خود را در دامن کنیزش گذاشته بود. اگرچه آن حضرت گناهی مرتکب نشده؛ زیرا [[قرآن]] بهره‌وری از [[کنیز]] را [[حلال]] دانسته است؛ اما باید توجه داشت که این مسئله از دو [[حال]] خارج نیست یا خود [[راوی]] [[شاهد]] ماجرا بوده است که در این صورت باید [[امام]] [[معصوم]]{{ع}} در مقابل فردی نامحرم چنین [[رفتاری]] را انجام داده باشد که مسلماً پذیرفتنی نیست یا اینکه [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} ماجرا را برای راوی بازگو کرده است که این امر، نه تنها برای آن حضرت، بلکه میان همه مردان امری [[قبیح]] است؛ بنابراین، هر دو حالت درخور [[شأن علی]]{{ع}} نیست.
#طبق روایت، [[حضرت زهرا]]{{س}} به دلیل [[غیرت]] زنانگی‌اش، از امری ناراحت شد که [[خداوند]] آن را حلال کرده بود و چنین رفتاری، دور از [[شأن]] آن بانوی [[بزرگوار]] است.
در بطلان چنین افترایی، [[آیه تطهیر]] برای ما کفایت می‌کند. به علاوه، چنین روایاتی در [[اسناد]] [[اهل سنت]] ریشه دارد. به قول [[علامه امینی]]، [[دشمنان]] [[کینه‌توز]] [[اهل بیت]]{{عم}} برای [[آلوده]] کردن [[قداست]] امیرالمؤمنین{{ع}} و کدر کردن روابط [[پسندیده]] آن حضرت با [[زهرای مرضیه]]{{س}}، چنین داستان‌هایی را [[جعل]] کردند تا از [[مقام]] والای آن بزرگواران بکاهند<ref>ر.ک: امینی، الغدیر، ج۶، ص۴۷۵.</ref> و به [[مردم]] چنین وانمود کنند که آنها نیز مانند سایر زوجین، در روابط خانوادگی‌شان دچار [[اختلاف]] و [[کشمکش]] می‌شدند.<ref>[[زکیه فلاح یخدانی|فلاح یخدانی، زکیه]]، [[بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام (کتاب)|بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام]]، ص ۱۸۳-۲۰۱</ref>.


== پرسش‌های وابسته ==
== پرسش‌های وابسته ==
۷۳٬۳۶۴

ویرایش