حضرت فاطمه در معارف و سیره نبوی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
(←مقدمه) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۹: | خط ۹: | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
[[شناخت]] [[فضایل]] و برتریهای [[حضرت فاطمه]] {{س}} بیش از [[درک]] و فهم [[انسان]] عادی است. [[حضرت زهرا]] {{س}} شخصیتی است که هر اندازه فهم و [[دانش]] [[بشر]]، در شناخت [[حقایق]] [[جهان هستی]] و رازهای ناگشوده آن بیشتر شود، بزرگواریها، برتریها و ویژگیهای وی بیشتر نمایان میشود<ref>[[محمد حسین رحیمیان|رحیمیان، محمد حسین]]، [[اهل بیت از نگاه پیامبر اعظم (کتاب)|اهل بیت از نگاه پیامبر اعظم]] ص۳۸.</ref>. | [[شناخت]] [[فضایل]] و برتریهای [[حضرت فاطمه]] {{س}} بیش از [[درک]] و فهم [[انسان]] عادی است. [[حضرت زهرا]] {{س}} شخصیتی است که هر اندازه فهم و [[دانش]] [[بشر]]، در شناخت [[حقایق]] [[جهان هستی]] و رازهای ناگشوده آن بیشتر شود، بزرگواریها، برتریها و ویژگیهای وی بیشتر نمایان میشود<ref>[[محمد حسین رحیمیان|رحیمیان، محمد حسین]]، [[اهل بیت از نگاه پیامبر اعظم (کتاب)|اهل بیت از نگاه پیامبر اعظم]]، ص۳۸.</ref>. | ||
== [[همراهی]] و رابطه عمیق [[حضرت فاطمه]] {{س}} با [[پیامبر]] {{صل}} == | == [[همراهی]] و رابطه عمیق [[حضرت فاطمه]] {{س}} با [[پیامبر]] {{صل}} == | ||
حضرت فاطمه {{س}} همواره در کنار پیامبر {{صل}} و همراه او بود و به [[گواهی]] گزارشهای [[تاریخی]]، رابطه [[عاطفی]] وی با پدرش، به ویژه در پی فقدان [[حضرت خدیجه]] {{س}}، نظیر نداشته است. این رابطه پس از [[ازدواج فاطمه]] {{س}} نیز کمرنگ نشد و حتی در [[منابع تاریخی]] و [[حدیثی]]، درباره آن مطالب بیشتری از دوره پیش از [[ازدواج]] نقل شده است. [[دیدار]] حضرت فاطمه {{س}} همواره پیامبر {{صل}} را [[خشنود]] میساخت و ایشان دست و روی دخترش را میبوسید<ref>طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ص۴۰۰؛ ابنشهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۱۱۳.</ref>. [[فاطمه]] {{س}} هیچگاه [[راضی]] به جدایی و دوری از پدر نمیشد و در هنگام [[رحلت پیامبر]] {{صل}}، که بسیار [[اندوهگین]] بود، تنها خبری که او را خشنود ساخت، این بود که نخستین کسی است که پس از پیامبر {{صل}}، به او خواهد پیوست<ref>احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۶، ص۱۴۲؛ مسلم نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۷، ص۱۴۲؛ طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ص۴۰۰.</ref>. | حضرت فاطمه {{س}} همواره در کنار پیامبر {{صل}} و همراه او بود و به [[گواهی]] گزارشهای [[تاریخی]]، رابطه [[عاطفی]] وی با پدرش، به ویژه در پی فقدان [[حضرت خدیجه]] {{س}}، نظیر نداشته است. این رابطه پس از [[ازدواج فاطمه]] {{س}} نیز کمرنگ نشد و حتی در [[منابع تاریخی]] و [[حدیثی]]، درباره آن مطالب بیشتری از دوره پیش از [[ازدواج]] نقل شده است. [[دیدار]] حضرت فاطمه {{س}} همواره پیامبر {{صل}} را [[خشنود]] میساخت و ایشان دست و روی دخترش را میبوسید<ref>طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ص۴۰۰؛ ابنشهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۱۱۳.</ref>. [[فاطمه]] {{س}} هیچگاه [[راضی]] به جدایی و دوری از پدر نمیشد و در هنگام [[رحلت پیامبر]] {{صل}}، که بسیار [[اندوهگین]] بود، تنها خبری که او را خشنود ساخت، این بود که نخستین کسی است که پس از پیامبر {{صل}}، به او خواهد پیوست<ref>احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۶، ص۱۴۲؛ مسلم نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۷، ص۱۴۲؛ طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ص۴۰۰.</ref>. | ||
در کتابهای [[سیره]] و [[تاریخ]]، درباره همراهی حضرت فاطمه {{س}} با پیامبر {{صل}} و رابطه عمیق ایشان، مطالب فراوانی وجود دارد، به ویژه کتابهای [[فضایل]] که [[دانشمندان شیعه]] و [[اهل سنت]] نوشتهاند و از مهمترین آنهاست: [[دلائل الامامه (کتاب)|دلائل الامامه]]، [[محمد بن جریر طبری امامی]] (م. قرن ۵)؛ [[حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء (کتاب)|حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء]]، [[ابونعیم اصفهانی]] (م. ۴۳۰ ق.)؛ [[مناقب اهل البیت (کتاب)|مناقب اهل البیت]] {{عم}}، [[ابن مغازلی]] (م. ۴۸۳ ق.)؛ [[شواهد التنزیل (کتاب)|شواهد التنزیل]]، [[حاکم حسکانی]] (م. ۵۰۶ ق.)؛ [[روضة الواعظین (کتاب)|روضة الواعظین]]، [[محمد بن حسن فتال نیشابوری]] (م. ۵۰۸ ق.)؛ [[بشارة المصطفی لشیعة المرتضی (کتاب)|بشارة المصطفی لشیعة المرتضی]] {{ع}}، [[محمد بن ابی قاسم طبری]] (م. ۵۲۵ ق.)؛ الثاقب، فی المناقب، [[ابن حمزه طوسی]] (م. ۵۶۰ ق.)؛ [[المناقب (کتاب)|المناقب]]، [[موفق بن احمد خوارزمی]] (م. ۵۶۸ ق.)؛ [[الخرائج و الجرائح (کتاب)|الخرائج و الجرائح]]، [[قطب الدین راوندی]] (م. ۵۷۳ ق.)؛ [[مناقب آل ابی طالب (کتاب)|مناقب آل ابی طالب]]، [[ابنشهرآشوب]] (م. ۵۸۸ ق.)؛ [[ذخائرالعقبی فی مناقب ذویالقربی (کتاب)|ذخائرالعقبی فی مناقب ذویالقربی]]، [[احمد بن عبدالله طبری]] (م. ۶۹۴ ق.)؛ [[تحفة الابرار فی مناقب الائمة الاطهار (کتاب)|تحفة الابرار فی مناقب الائمة الاطهار]] {{عم}}، [[عمادالدین حسن بن علی طبری]] (م. قرن ۷)<ref>[[غلام حسن محرمی|محرمی، غلام حسن]]، [[فاطمه همراه پیامبر (مقاله)| مقاله «فاطمه همراه پیامبر»]]، [[دانشنامه فاطمی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فاطمی]]، | در کتابهای [[سیره]] و [[تاریخ]]، درباره همراهی حضرت فاطمه {{س}} با پیامبر {{صل}} و رابطه عمیق ایشان، مطالب فراوانی وجود دارد، به ویژه کتابهای [[فضایل]] که [[دانشمندان شیعه]] و [[اهل سنت]] نوشتهاند و از مهمترین آنهاست: [[دلائل الامامه (کتاب)|دلائل الامامه]]، [[محمد بن جریر طبری امامی]] (م. قرن ۵)؛ [[حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء (کتاب)|حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء]]، [[ابونعیم اصفهانی]] (م. ۴۳۰ ق.)؛ [[مناقب اهل البیت (کتاب)|مناقب اهل البیت]] {{عم}}، [[ابن مغازلی]] (م. ۴۸۳ ق.)؛ [[شواهد التنزیل (کتاب)|شواهد التنزیل]]، [[حاکم حسکانی]] (م. ۵۰۶ ق.)؛ [[روضة الواعظین (کتاب)|روضة الواعظین]]، [[محمد بن حسن فتال نیشابوری]] (م. ۵۰۸ ق.)؛ [[بشارة المصطفی لشیعة المرتضی (کتاب)|بشارة المصطفی لشیعة المرتضی]] {{ع}}، [[محمد بن ابی قاسم طبری]] (م. ۵۲۵ ق.)؛ الثاقب، فی المناقب، [[ابن حمزه طوسی]] (م. ۵۶۰ ق.)؛ [[المناقب (کتاب)|المناقب]]، [[موفق بن احمد خوارزمی]] (م. ۵۶۸ ق.)؛ [[الخرائج و الجرائح (کتاب)|الخرائج و الجرائح]]، [[قطب الدین راوندی]] (م. ۵۷۳ ق.)؛ [[مناقب آل ابی طالب (کتاب)|مناقب آل ابی طالب]]، [[ابنشهرآشوب]] (م. ۵۸۸ ق.)؛ [[ذخائرالعقبی فی مناقب ذویالقربی (کتاب)|ذخائرالعقبی فی مناقب ذویالقربی]]، [[احمد بن عبدالله طبری]] (م. ۶۹۴ ق.)؛ [[تحفة الابرار فی مناقب الائمة الاطهار (کتاب)|تحفة الابرار فی مناقب الائمة الاطهار]] {{عم}}، [[عمادالدین حسن بن علی طبری]] (م. قرن ۷)<ref>[[غلام حسن محرمی|محرمی، غلام حسن]]، [[فاطمه همراه پیامبر (مقاله)| مقاله «فاطمه همراه پیامبر»]]، [[دانشنامه فاطمی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فاطمی ج۱]]، ص۱۱۹.</ref>. | ||
=== [[فاطمه]] {{س}} در [[خانه]] پدر === | === [[فاطمه]] {{س}} در [[خانه]] پدر === | ||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
از [[همراهی]] حضرت فاطمه {{س}} با پیامبر {{صل}} و [[پرستاری]] از ایشان در دوران پر ماجرای [[مدینه]] و [[غزوههای پیامبر]] {{صل}}، گزارشهای فراوانی موجود است. در [[جنگ اُحد]] - که بسیاری از مسلمانان و [[حمزه سیدالشهدا]] به [[شهادت]] رسیدند - فاطمه {{س}} [[خون]] را از صورت پدر شست و زخمهای آن [[حضرت]] {{صل}} را بست<ref>مسلم نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۵، ص۱۷۸.</ref>. [[شیخ مفید]]، بعد از نقل این ماجرا، گفته است که وقتی پیامبر {{صل}} از [[احد]] باز میگشت، فاطمه {{س}} با ظرفی پر از آب، جلوی خانه، به استقبال پدر رفت و گرد و [[خاک]] راه را از سر و روی او شست<ref>کلینی ج۱، ص۸۹.</ref>. | از [[همراهی]] حضرت فاطمه {{س}} با پیامبر {{صل}} و [[پرستاری]] از ایشان در دوران پر ماجرای [[مدینه]] و [[غزوههای پیامبر]] {{صل}}، گزارشهای فراوانی موجود است. در [[جنگ اُحد]] - که بسیاری از مسلمانان و [[حمزه سیدالشهدا]] به [[شهادت]] رسیدند - فاطمه {{س}} [[خون]] را از صورت پدر شست و زخمهای آن [[حضرت]] {{صل}} را بست<ref>مسلم نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۵، ص۱۷۸.</ref>. [[شیخ مفید]]، بعد از نقل این ماجرا، گفته است که وقتی پیامبر {{صل}} از [[احد]] باز میگشت، فاطمه {{س}} با ظرفی پر از آب، جلوی خانه، به استقبال پدر رفت و گرد و [[خاک]] راه را از سر و روی او شست<ref>کلینی ج۱، ص۸۹.</ref>. | ||
در [[جنگ احزاب]]، [[مشرکان]] با لشکری انبوه به [[مدینه]] رفتند و در صدد بودند کار [[پیامبر]] {{صل}} و [[مسلمانان]] را یکسره کنند. آنان یک ماه مدینه را محاصره کردند<ref>ر. ک: مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ص۲۱۶؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۰، ص۱۸۶-۲۰۰.</ref>. کمبود [[خوراک]]، فشار شدیدی به مسلمانان آورد. [[حضرت فاطمه]] {{س}} که از [[گرسنگی]] [[پدر]] با خبر شد، مختصر نانی را که برای خود و کودکانش تهیه کرده بود، برای پدرش در کنار [[خندق]] برد<ref>طبری، احمد بن عبدالله، ذخائرالعقبی، ص۴۷.</ref>. حضرت فاطمه {{س}} هنگام [[فتح مکه]] نیز همراه پدر بود و چون پیامبر {{صل}} از [[مقاومت]] مشرکان آسوده شد، به [[خیمه]] [[فاطمه]] {{س}} رفت و نزد زنانی که همراهش آورده بود، نرفت. فاطمه {{س}} وسایل [[نظافت]] و [[غسل]] و [[لباس تمیز]] برای پیامبر {{صل}} فراهم نمود و بر تن پدر [[جامه]] پوشاند<ref>واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۲، ص۸۳۰؛ احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۶، ص۳۴۱، ۳۴۳.</ref>.<ref>[[غلام حسن محرمی|محرمی، غلام حسن]]، [[فاطمه همراه پیامبر (مقاله)| مقاله «فاطمه همراه پیامبر»]]، [[دانشنامه فاطمی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فاطمی]]، | در [[جنگ احزاب]]، [[مشرکان]] با لشکری انبوه به [[مدینه]] رفتند و در صدد بودند کار [[پیامبر]] {{صل}} و [[مسلمانان]] را یکسره کنند. آنان یک ماه مدینه را محاصره کردند<ref>ر. ک: مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ص۲۱۶؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۰، ص۱۸۶-۲۰۰.</ref>. کمبود [[خوراک]]، فشار شدیدی به مسلمانان آورد. [[حضرت فاطمه]] {{س}} که از [[گرسنگی]] [[پدر]] با خبر شد، مختصر نانی را که برای خود و کودکانش تهیه کرده بود، برای پدرش در کنار [[خندق]] برد<ref>طبری، احمد بن عبدالله، ذخائرالعقبی، ص۴۷.</ref>. حضرت فاطمه {{س}} هنگام [[فتح مکه]] نیز همراه پدر بود و چون پیامبر {{صل}} از [[مقاومت]] مشرکان آسوده شد، به [[خیمه]] [[فاطمه]] {{س}} رفت و نزد زنانی که همراهش آورده بود، نرفت. فاطمه {{س}} وسایل [[نظافت]] و [[غسل]] و [[لباس تمیز]] برای پیامبر {{صل}} فراهم نمود و بر تن پدر [[جامه]] پوشاند<ref>واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۲، ص۸۳۰؛ احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۶، ص۳۴۱، ۳۴۳.</ref>.<ref>[[غلام حسن محرمی|محرمی، غلام حسن]]، [[فاطمه همراه پیامبر (مقاله)| مقاله «فاطمه همراه پیامبر»]]، [[دانشنامه فاطمی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فاطمی ج۱]]، ص۱۲۰.</ref> | ||
=== رفت و آمد پیامبر {{صل}} به [[خانه فاطمه]] {{س}} === | === رفت و آمد پیامبر {{صل}} به [[خانه فاطمه]] {{س}} === | ||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
[[حضرت فاطمه]] {{س}} و [[امیرمؤمنان]] {{ع}} [[دوست]] داشتند [[پیامبر]] {{صل}} برای صرف [[غذا]] در [[منزل]] آنان حضور داشته باشد. [[احمد بن حنبل]] نقل کرده است که علی {{ع}} مهمان داشت و حضرت فاطمه {{س}} گفت بهتر است پیامبر {{صل}} هم با آنان غذا بخورد<ref>ج۵، ص۲۲۰.</ref>. در روایتی آمده است یک روز در خانه امیرمؤمنان {{ع}}، چیزی برای خوردن نبود و در همان روز پیامبر {{صل}} به همراه تعدادی از اصحابش مهمان وی شد. چون به خانه او رفت، حضرت فاطمه {{س}} با غذایی آماده از آنان [[پذیرایی]] کرد و از این رو، پیامبر {{صل}} او را به [[حضرت مریم]] {{س}} - که [[مائده]] آسمانی برایش میآمد – [[تشبیه]] کرد<ref>فرات کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، ص۸۳-۸۵.</ref>. | [[حضرت فاطمه]] {{س}} و [[امیرمؤمنان]] {{ع}} [[دوست]] داشتند [[پیامبر]] {{صل}} برای صرف [[غذا]] در [[منزل]] آنان حضور داشته باشد. [[احمد بن حنبل]] نقل کرده است که علی {{ع}} مهمان داشت و حضرت فاطمه {{س}} گفت بهتر است پیامبر {{صل}} هم با آنان غذا بخورد<ref>ج۵، ص۲۲۰.</ref>. در روایتی آمده است یک روز در خانه امیرمؤمنان {{ع}}، چیزی برای خوردن نبود و در همان روز پیامبر {{صل}} به همراه تعدادی از اصحابش مهمان وی شد. چون به خانه او رفت، حضرت فاطمه {{س}} با غذایی آماده از آنان [[پذیرایی]] کرد و از این رو، پیامبر {{صل}} او را به [[حضرت مریم]] {{س}} - که [[مائده]] آسمانی برایش میآمد – [[تشبیه]] کرد<ref>فرات کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، ص۸۳-۸۵.</ref>. | ||
دیدارهای حضرت فاطمه {{س}} با پیامبر اکرم {{صل}}، آثار [[معنوی]] و نکات [[آموزشی]] نیز داشت که در [[روایات]] ثبت شده است. از آن جمله، [[تسبیح حضرت]] زهرا {{س}} است. بنا بر روایات، فاطمه {{س}} از پیامبر {{صل}}، خادم خواست و پیامبر {{صل}} به جای آن، تسبیحی به او آموخت<ref>ابنشهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۱۲۰.</ref>. همچنین از [[امام صادق]] {{ع}} نقل شده است که روزی [[فاطمه]] {{س}} نزد [[رسول خدا]] {{صل}} رفت و از وضع کار خود [[شکایت]] کرد. رسول خدا {{صل}} قطعه پوستی به او داد و فرمود: «هر چه را که در آن نوشته شده است، یاد بگیر؛ هرکس به [[خدا]] و [[روز جزا]] [[ایمان]] دارد، همسایهاش را نیازارد؛ و هر کس به خدا و روز جزا ایمان دارد، مهمانش را [[اکرام]] کند؛ و هر کس به خدا و روز جزا ایمان دارد، سخن خیری بگوید یا [[سکوت]] [[اختیار]] کند [سخنی که خیری ندارد، بر زبان جاری نسازد]»<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۶۶۷؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۳، ۶۱-۶۲.</ref>. بنا بر [[روایت]] دیگری، [[حضرت فاطمه]] {{س}} هنگام حضور شخصی [[نابینا]]، خود را پوشاند و وقتی [[پیامبر]] {{صل}} دلیل این کار را پرسید، [[حضرت]] {{س}} پاسخ داد: «اگر او مرا نمیبیند، من او را میبینم، و او بو را نیز [[حس]] میکند». پیامبر {{صل}} فرمود: «[[شهادت]] میدهم که تو پارهای از وجود من هستی»<ref>راوندی، سید فضل الله بن علی، النوادر، ص۱۱۹.</ref>.<ref>[[غلام حسن محرمی|محرمی، غلام حسن]]، [[فاطمه همراه پیامبر (مقاله)| مقاله «فاطمه همراه پیامبر»]]، [[دانشنامه فاطمی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فاطمی]]، | دیدارهای حضرت فاطمه {{س}} با پیامبر اکرم {{صل}}، آثار [[معنوی]] و نکات [[آموزشی]] نیز داشت که در [[روایات]] ثبت شده است. از آن جمله، [[تسبیح حضرت]] زهرا {{س}} است. بنا بر روایات، فاطمه {{س}} از پیامبر {{صل}}، خادم خواست و پیامبر {{صل}} به جای آن، تسبیحی به او آموخت<ref>ابنشهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۱۲۰.</ref>. همچنین از [[امام صادق]] {{ع}} نقل شده است که روزی [[فاطمه]] {{س}} نزد [[رسول خدا]] {{صل}} رفت و از وضع کار خود [[شکایت]] کرد. رسول خدا {{صل}} قطعه پوستی به او داد و فرمود: «هر چه را که در آن نوشته شده است، یاد بگیر؛ هرکس به [[خدا]] و [[روز جزا]] [[ایمان]] دارد، همسایهاش را نیازارد؛ و هر کس به خدا و روز جزا ایمان دارد، مهمانش را [[اکرام]] کند؛ و هر کس به خدا و روز جزا ایمان دارد، سخن خیری بگوید یا [[سکوت]] [[اختیار]] کند [سخنی که خیری ندارد، بر زبان جاری نسازد]»<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۶۶۷؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۳، ۶۱-۶۲.</ref>. بنا بر [[روایت]] دیگری، [[حضرت فاطمه]] {{س}} هنگام حضور شخصی [[نابینا]]، خود را پوشاند و وقتی [[پیامبر]] {{صل}} دلیل این کار را پرسید، [[حضرت]] {{س}} پاسخ داد: «اگر او مرا نمیبیند، من او را میبینم، و او بو را نیز [[حس]] میکند». پیامبر {{صل}} فرمود: «[[شهادت]] میدهم که تو پارهای از وجود من هستی»<ref>راوندی، سید فضل الله بن علی، النوادر، ص۱۱۹.</ref>.<ref>[[غلام حسن محرمی|محرمی، غلام حسن]]، [[فاطمه همراه پیامبر (مقاله)| مقاله «فاطمه همراه پیامبر»]]، [[دانشنامه فاطمی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فاطمی ج۱]]، ص۱۲۳.</ref> | ||
=== [[همراهی]] فاطمه {{س}} با پیامبر {{صل}} در آخرین روزها === | === [[همراهی]] فاطمه {{س}} با پیامبر {{صل}} در آخرین روزها === | ||
بنا بر [[منابع تاریخی]] و [[حدیثی]]، حضرت فاطمه {{س}} در آخرین روزها و ساعات [[عمر پیامبر]] {{صل}}، از جمله همراهان آن حضرت {{صل}} بود. پیامبر {{صل}} در [[خانه]] [[ام سلمه]] در بستر [[بیماری]] بود که حضرت فاطمه {{س}} را به بالینش فراخواند و او را از پایان [[عمر]] خویش [[آگاه]] ساخت<ref>صدوق، محمد بن علی، الخصال، ص۷۳۵؛ فتال نیشابوری، محمد بن حسن، روضة الواعظین، ص۷۴.</ref>. حضرت فاطمه {{س}} از [[ترس]] فقدان [[پدر]] به شدت [[اندوهگین]] بود. در گزارشی آمده است که [[امیرمؤمنان]] سر پیامبر {{صل}} را در آغوش داشت که آن حضرت {{صل}} به اغما رفت و فاطمه {{س}} به صورت ایشان نگریست و [[گریه]] کرد و [[شعر]] معروف [[ابوطالب]] را خواند: «سفیدرویی که ابرها به [[برکت]] روی او میبارند، [[پناهگاه]] [[یتیمان]] و بیوهزنان». در همین هنگام پیامبر {{صل}} [[چشم]] گشود و با صدایی [[ضعیف]] فرمود که [[آیه]] ۱۴۴ [[سوره آل عمران]] را بخواند. [[فاطمه]] {{س}} فقط زمانی از [[گریستن]] باز ایستاد که [[پیامبر]] {{صل}} آهسته به او چیزی گفت و خوشحالش کرد<ref>مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۱، ص۱۸۶-۱۸۷.</ref>. بعدها وقتی از [[حضرت فاطمه]] {{س}} درباره آن [[سخن پیامبر]] {{صل}} پرسیدند، پاسخ داد: «پیامبر گفت که من نخستین کسی هستم که به ایشان میپیوندم»<ref>احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۶، ص۲۴۰؛ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۱، ص۱۸۷؛ ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۲۰.</ref>.<ref>[[غلام حسن محرمی|محرمی، غلام حسن]]، [[فاطمه همراه پیامبر (مقاله)| مقاله «فاطمه همراه پیامبر»]]، [[دانشنامه فاطمی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فاطمی]]، | بنا بر [[منابع تاریخی]] و [[حدیثی]]، حضرت فاطمه {{س}} در آخرین روزها و ساعات [[عمر پیامبر]] {{صل}}، از جمله همراهان آن حضرت {{صل}} بود. پیامبر {{صل}} در [[خانه]] [[ام سلمه]] در بستر [[بیماری]] بود که حضرت فاطمه {{س}} را به بالینش فراخواند و او را از پایان [[عمر]] خویش [[آگاه]] ساخت<ref>صدوق، محمد بن علی، الخصال، ص۷۳۵؛ فتال نیشابوری، محمد بن حسن، روضة الواعظین، ص۷۴.</ref>. حضرت فاطمه {{س}} از [[ترس]] فقدان [[پدر]] به شدت [[اندوهگین]] بود. در گزارشی آمده است که [[امیرمؤمنان]] سر پیامبر {{صل}} را در آغوش داشت که آن حضرت {{صل}} به اغما رفت و فاطمه {{س}} به صورت ایشان نگریست و [[گریه]] کرد و [[شعر]] معروف [[ابوطالب]] را خواند: «سفیدرویی که ابرها به [[برکت]] روی او میبارند، [[پناهگاه]] [[یتیمان]] و بیوهزنان». در همین هنگام پیامبر {{صل}} [[چشم]] گشود و با صدایی [[ضعیف]] فرمود که [[آیه]] ۱۴۴ [[سوره آل عمران]] را بخواند. [[فاطمه]] {{س}} فقط زمانی از [[گریستن]] باز ایستاد که [[پیامبر]] {{صل}} آهسته به او چیزی گفت و خوشحالش کرد<ref>مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۱، ص۱۸۶-۱۸۷.</ref>. بعدها وقتی از [[حضرت فاطمه]] {{س}} درباره آن [[سخن پیامبر]] {{صل}} پرسیدند، پاسخ داد: «پیامبر گفت که من نخستین کسی هستم که به ایشان میپیوندم»<ref>احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۶، ص۲۴۰؛ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۱، ص۱۸۷؛ ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۲۰.</ref>.<ref>[[غلام حسن محرمی|محرمی، غلام حسن]]، [[فاطمه همراه پیامبر (مقاله)| مقاله «فاطمه همراه پیامبر»]]، [[دانشنامه فاطمی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فاطمی ج۱]]، ص۱۲۵.</ref> | ||
== فاطمه {{س}}، [[پاره تن پیامبر اکرم]] {{صل}} == | == فاطمه {{س}}، [[پاره تن پیامبر اکرم]] {{صل}} == | ||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
[[رسول خدا]] {{صل}} به دختر گرامیاش، [[فاطمه زهرا]] {{س}} بسیار علاقه و [[محبت]] داشت. این علاقه فراتر از محبت پدر به فرزند بود. [[محبت]] حضرت [[رسول]] با [[احترام]] و [[اکرام]] به وجود آن حضرت همراه بود. فاطمه {{س}}، در دامان [[نبوت]]، پرورش و در [[پناه]] [[امامت]] [[رشد]] یافت و از هر گونه [[ناپاکی]] و [[پلیدی]] به دور بود. [[احمد بن حنبل]] در [[مسند]] خود به نقل از [[مسور]] از رسول خدا {{صل}} مینویسد: «فاطمه، پاره تن من است؛ هر که او را به [[خشم]] آورد، مرا به خشم آورده و هر که او را شاد کند، مرا شاد کرده است...»<ref>{{متن حدیث|فَاطِمَةُ بَضْعَةُ مِنِّي يَغْضَبُنِي مَا يَغْضَبُهَا وَ يَبْسُطُنِي مَا يَبْسُطُهَا...}}، مسند احمد، ج۵، ص۴۲۳، ح۱۸۴۲۸؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۷۲، ح۴۷۴۷، کنزالعمال، ج۱۲، ص۱۰۸، ح۳۴۲۲۳؛ ینابیع الموده، ص۳۷۱.</ref>. | [[رسول خدا]] {{صل}} به دختر گرامیاش، [[فاطمه زهرا]] {{س}} بسیار علاقه و [[محبت]] داشت. این علاقه فراتر از محبت پدر به فرزند بود. [[محبت]] حضرت [[رسول]] با [[احترام]] و [[اکرام]] به وجود آن حضرت همراه بود. فاطمه {{س}}، در دامان [[نبوت]]، پرورش و در [[پناه]] [[امامت]] [[رشد]] یافت و از هر گونه [[ناپاکی]] و [[پلیدی]] به دور بود. [[احمد بن حنبل]] در [[مسند]] خود به نقل از [[مسور]] از رسول خدا {{صل}} مینویسد: «فاطمه، پاره تن من است؛ هر که او را به [[خشم]] آورد، مرا به خشم آورده و هر که او را شاد کند، مرا شاد کرده است...»<ref>{{متن حدیث|فَاطِمَةُ بَضْعَةُ مِنِّي يَغْضَبُنِي مَا يَغْضَبُهَا وَ يَبْسُطُنِي مَا يَبْسُطُهَا...}}، مسند احمد، ج۵، ص۴۲۳، ح۱۸۴۲۸؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۷۲، ح۴۷۴۷، کنزالعمال، ج۱۲، ص۱۰۸، ح۳۴۲۲۳؛ ینابیع الموده، ص۳۷۱.</ref>. | ||
[[پیامبر خدا]] در [[کلام]] دیگری خطاب به فاطمه {{س}} فرمود: {{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ يَغْضَبُ لِغَضَبِكِ وَ يَرْضَى لِرِضَاكِ}}؛ «ای فاطمه! همانا [[خدا]] به خشم تو، [[خشمگین]] و به [[خشنودی]] تو، [[خشنود]] میشود»<ref>امالی شیخ صدوق، ص۳۱۴، ح۱؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۶۷، ح۳۲۸ و ۴۷۳؛ کنزالعمال، ج۱۲، ص۱۱۱ و ج۱۹، ص۵۴؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۰، ح۸؛ ینابیع الموده، ص۲۰۳.</ref>. [[ابن زبیر]] نیز از رسول خدا {{صل}} نقل میکند: «به [[راستی]]، فاطمه، پاره تن من است. آنچه او را بیازارد، مرا آزرده است و آنچه وی را [[رنج]] دهد، مرا رنج میدهد»<ref>{{متن حدیث|إِنَّمَا فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي يُؤْذِينِي مَا آذَاهَا وَ يُنْصِبُنِي مَا أَنْصَبَهَا}}، سنن ترمذی، ح۳۸۶۹؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۵۹؛ حلیة الأولیاء، ج۲، ص۴۰.</ref>.<ref>[[محمد حسین رحیمیان|رحیمیان، محمد حسین]]، [[اهل بیت از نگاه پیامبر اعظم (کتاب)|اهل بیت از نگاه پیامبر اعظم]] ص۳۸.</ref> | [[پیامبر خدا]] در [[کلام]] دیگری خطاب به فاطمه {{س}} فرمود: {{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ يَغْضَبُ لِغَضَبِكِ وَ يَرْضَى لِرِضَاكِ}}؛ «ای فاطمه! همانا [[خدا]] به خشم تو، [[خشمگین]] و به [[خشنودی]] تو، [[خشنود]] میشود»<ref>امالی شیخ صدوق، ص۳۱۴، ح۱؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۶۷، ح۳۲۸ و ۴۷۳؛ کنزالعمال، ج۱۲، ص۱۱۱ و ج۱۹، ص۵۴؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۰، ح۸؛ ینابیع الموده، ص۲۰۳.</ref>. [[ابن زبیر]] نیز از رسول خدا {{صل}} نقل میکند: «به [[راستی]]، فاطمه، پاره تن من است. آنچه او را بیازارد، مرا آزرده است و آنچه وی را [[رنج]] دهد، مرا رنج میدهد»<ref>{{متن حدیث|إِنَّمَا فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي يُؤْذِينِي مَا آذَاهَا وَ يُنْصِبُنِي مَا أَنْصَبَهَا}}، سنن ترمذی، ح۳۸۶۹؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۵۹؛ حلیة الأولیاء، ج۲، ص۴۰.</ref>.<ref>[[محمد حسین رحیمیان|رحیمیان، محمد حسین]]، [[اهل بیت از نگاه پیامبر اعظم (کتاب)|اهل بیت از نگاه پیامبر اعظم]]، ص۳۸.</ref> | ||
== فاطمه {{س}}، محبوبترین فرد نزد [[پیامبر]] == | == فاطمه {{س}}، محبوبترین فرد نزد [[پیامبر]] == | ||
خط ۶۱: | خط ۶۱: | ||
جایگاه و [[منزلت فاطمه زهرا]] {{س}} در روز رستاخیز [[دیدنی]] است. [[ابوایوب]] از [[حضرت محمد]] {{صل}} در این باره نقل میکند: «روز رستاخیز، منادی [[خدا]] از [[عرش الهی]] ندا سر میدهد: ای محشریان! سرهایتان را به پایین اندازید و چشمانتان را ببندید تا فاطمه، [[دختر رسول خدا]] {{صل}} از [[صراط]] بگذرد. آنگاه حضرت [زهرا {{س}}]، با هفتاد هزار [[کنیز]] از حوریان بهشتی، مانند برق از صراط میگذرد»<ref>{{متن حدیث|إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَادَى مُنَادٍ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ: ِغُضُّوا أَبْصَارَكُمْ حَتَّى تَمُرَّ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ رَسُولُ اللهِ {{صل}} عَلَى الصِّراطِ فَتَمُرُّ مَعَ سَبْعِينَ أَلْفَ جَارِيَةٍ مِنَ الْحُورِ الْعِينِ كَمَرِّ الْبَرْقِ}}، ابوالقاسم فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات، تحقیق: محمد کاظم، ص۴۳۸، ح۵۷۸؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۶۶، ح۴۷۲۷؛ امالی شیخ مفید، ص۱۳۰، ح۶؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، ج۱، ص۴۵۰ و ۴۵۷؛ کنز العمال، ج۱۲، ص۱۰۵، ح۳۴۲۰۹؛ ینابیع الموده، ص۳۷۲.</ref>. | جایگاه و [[منزلت فاطمه زهرا]] {{س}} در روز رستاخیز [[دیدنی]] است. [[ابوایوب]] از [[حضرت محمد]] {{صل}} در این باره نقل میکند: «روز رستاخیز، منادی [[خدا]] از [[عرش الهی]] ندا سر میدهد: ای محشریان! سرهایتان را به پایین اندازید و چشمانتان را ببندید تا فاطمه، [[دختر رسول خدا]] {{صل}} از [[صراط]] بگذرد. آنگاه حضرت [زهرا {{س}}]، با هفتاد هزار [[کنیز]] از حوریان بهشتی، مانند برق از صراط میگذرد»<ref>{{متن حدیث|إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَادَى مُنَادٍ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ: ِغُضُّوا أَبْصَارَكُمْ حَتَّى تَمُرَّ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ رَسُولُ اللهِ {{صل}} عَلَى الصِّراطِ فَتَمُرُّ مَعَ سَبْعِينَ أَلْفَ جَارِيَةٍ مِنَ الْحُورِ الْعِينِ كَمَرِّ الْبَرْقِ}}، ابوالقاسم فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات، تحقیق: محمد کاظم، ص۴۳۸، ح۵۷۸؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۶۶، ح۴۷۲۷؛ امالی شیخ مفید، ص۱۳۰، ح۶؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، ج۱، ص۴۵۰ و ۴۵۷؛ کنز العمال، ج۱۲، ص۱۰۵، ح۳۴۲۰۹؛ ینابیع الموده، ص۳۷۲.</ref>. | ||
[[ابوهریره]] در [[روایت]] دیگری از [[رسول گرامی اسلام]] نقل میکند: «روز رستاخیز، منادی از عرش الهی فریاد میزند: ای [[مردم]]! چشمانتان را ببندید تا فاطمه به سوی [[بهشت]] برود»<ref>{{متن حدیث|إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ يُنَادِي مُنَادٍ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ: غُضُّوا أَبْصَارَكُمْ- حَتَّى تَجُوزَ فَاطِمَةُ إِلَی الْجَنَّةِ}}، کنزالعمال، ج۱۲، ص۱۰۶، ح۳۴۲۱۰.</ref>.<ref>[[محمد حسین رحیمیان|رحیمیان، محمد حسین]]، [[اهل بیت از نگاه پیامبر اعظم (کتاب)|اهل بیت از نگاه پیامبر اعظم]] ص۴۴.</ref> | [[ابوهریره]] در [[روایت]] دیگری از [[رسول گرامی اسلام]] نقل میکند: «روز رستاخیز، منادی از عرش الهی فریاد میزند: ای [[مردم]]! چشمانتان را ببندید تا فاطمه به سوی [[بهشت]] برود»<ref>{{متن حدیث|إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ يُنَادِي مُنَادٍ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ: غُضُّوا أَبْصَارَكُمْ- حَتَّى تَجُوزَ فَاطِمَةُ إِلَی الْجَنَّةِ}}، کنزالعمال، ج۱۲، ص۱۰۶، ح۳۴۲۱۰.</ref>.<ref>[[محمد حسین رحیمیان|رحیمیان، محمد حسین]]، [[اهل بیت از نگاه پیامبر اعظم (کتاب)|اهل بیت از نگاه پیامبر اعظم]]، ص۴۴.</ref> | ||
== سفارش [[پیامبر]] {{صل}} به [[فاطمه]] == | == سفارش [[پیامبر]] {{صل}} به [[فاطمه]] == | ||
خط ۷۴: | خط ۷۴: | ||
فاطمه {{س}} چنان در راه جلب [[رضایت]] شوهر [[زحمت]] میکشید که حتی در [[واپسین لحظات عمر]]، به شوهرش گفت: [[پسر عمو]]! تو مرا [[دروغگو]] و [[خیانتپیشه]] نیافتی و میدانی که من در سراسر [[زندگی]] مشترکمان نسبت به تو [[نافرمانی]] نداشتهام؛ حلالم کن. | فاطمه {{س}} چنان در راه جلب [[رضایت]] شوهر [[زحمت]] میکشید که حتی در [[واپسین لحظات عمر]]، به شوهرش گفت: [[پسر عمو]]! تو مرا [[دروغگو]] و [[خیانتپیشه]] نیافتی و میدانی که من در سراسر [[زندگی]] مشترکمان نسبت به تو [[نافرمانی]] نداشتهام؛ حلالم کن. | ||
[[امام علی]] {{ع}} فرمود: [[پناه]] بر [[خدا]]! تو بانوی [[بزرگواری]] هستی و آگاهتر، پرهیزگارتر، وارستهتر و خدا ترستر از آنی که سرزنشت کنم یا از نافرمانیات آزرده شوم<ref>روضة الواعظین، ص۱۳۰.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص۱۰۸.</ref> | [[امام علی]] {{ع}} فرمود: [[پناه]] بر [[خدا]]! تو بانوی [[بزرگواری]] هستی و آگاهتر، پرهیزگارتر، وارستهتر و خدا ترستر از آنی که سرزنشت کنم یا از نافرمانیات آزرده شوم<ref>روضة الواعظین، ص۱۳۰.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]]، ص۱۰۸.</ref> | ||
== رفتار پیامبر خاتم با حضرت فاطمه == | == رفتار پیامبر خاتم با حضرت فاطمه == | ||
خط ۸۵: | خط ۸۵: | ||
آنچه در این زمینه [[اولیاء]] خدا را از سایر [[مردم]] ممتاز میسازد، آن است که عاطفه خویش را محور [[انتخاب]] قرار نمیدهند. ایشان در [[مقام]] [[بندگی]] میتوانند شدیدترین درجه عاطفه را نادیده انگاشته، [[فرزندی]] دلبند یا [[برادری]] [[عزیز]] را در راه خدا تقدیم کنند. آن چنانکه حضرت ابراهیم بر آن میشود که با دست خود فرزندش را سر ببرد و [[حضرت]] [[سیدالشهداء]] در کمتر از یک [[روز]] همه عزیزان خود را در پای [[معبود]] قربان میکند. آنان میتوانند کسی از اعضای [[خانواده]] خویش را از خود برانند و از وجود او چشم پوشند؛ مانند [[حضرت نوح]] {{ع}} که از فرزند [[ناشایست]] خویش چشم پوشید. | آنچه در این زمینه [[اولیاء]] خدا را از سایر [[مردم]] ممتاز میسازد، آن است که عاطفه خویش را محور [[انتخاب]] قرار نمیدهند. ایشان در [[مقام]] [[بندگی]] میتوانند شدیدترین درجه عاطفه را نادیده انگاشته، [[فرزندی]] دلبند یا [[برادری]] [[عزیز]] را در راه خدا تقدیم کنند. آن چنانکه حضرت ابراهیم بر آن میشود که با دست خود فرزندش را سر ببرد و [[حضرت]] [[سیدالشهداء]] در کمتر از یک [[روز]] همه عزیزان خود را در پای [[معبود]] قربان میکند. آنان میتوانند کسی از اعضای [[خانواده]] خویش را از خود برانند و از وجود او چشم پوشند؛ مانند [[حضرت نوح]] {{ع}} که از فرزند [[ناشایست]] خویش چشم پوشید. | ||
از طرف دیگر اگر [[فرزندی]] آن چنان که | از طرف دیگر اگر [[فرزندی]] آن چنان که شایسته مقام [[بندگی]] است، خود را با معیارهای [[الهی]] تطبیق دهد [[عاطفه]] پدری به [[مهر الهی]] آمیخته میشود و [[اسطوره]] میآفریند. گریههای [[یعقوب پیامبر]] در طول سالیان متمادی و تا سر حد [[کوری]]، تنها برگرفته از عاطفه پدری برای از دست دادن فرزند نبود، بلکه چون وی پسری را از دست داده بود که تا افق وجود [[پدر]] بالا آمده و شانه به شانه او، مسیر [[تکامل]] [[انسانی]] را طی کرده بود. | ||
[[یعقوب]] یوسف را میطلبید چون تنها یوسف او را میفهمید و بوی آشنا را از وی استشمام میکرد. همان بویی که چون از | [[یعقوب]] یوسف را میطلبید چون تنها یوسف او را میفهمید و بوی آشنا را از وی استشمام میکرد. همان بویی که چون از پیراهن یوسف متصاعد شد، از دروازه [[مصر]] کلبه احزان پدر را در کنعان [[معطر]] کرد. | ||
با توجه به این مقدمه به ذکر پارهای از اظهار علاقههای وجود [[مقدس]] [[نبوی]] نسبت به دخت گرانقدرش میپردازیم. | با توجه به این مقدمه به ذکر پارهای از اظهار علاقههای وجود [[مقدس]] [[نبوی]] نسبت به دخت گرانقدرش میپردازیم. | ||
خط ۱۰۱: | خط ۱۰۱: | ||
=== دلسوزی بر [[فاطمه]] {{س}} === | === دلسوزی بر [[فاطمه]] {{س}} === | ||
در [[روایات]] زیادی وارد شده که آن حضرت با مشاهده [[سختی]] حال دختر عزیزش، به شدت میگریست. آری، [[پیامبر مکرم اسلام]] عمیقترین [[احساسات]] پدرانه خویش را نثار [[حضرت فاطمه]] {{س}} مینمود و این برخوردها ناشی از احساسات و [[عواطف]] محض نبوده است وگرنه میبایست با [[دختران]] دیگر خویش هم به همین شیوه برخورد میکرد. از همین رو در مییابیم که این شدت علاقه، ناشی از اوج کمال فاطمه {{س}} و [[محبوبیت]] او نزد خداست. در [[حقیقت]] پیامبر در این همه اظهار علاقه، از [[خداوند متعال]] [[متابعت]] میکرده است. گویی پیامبر [[وظیفه]] دارد موضع [[قرآن]] را در این زمینه [[تفسیر]] کند و [[مردم]] [[زمان]] خویش را به این موضعگیری آشنا نماید<ref>[[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[فرهنگنامه فاطمی ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه فاطمی]]، | در [[روایات]] زیادی وارد شده که آن حضرت با مشاهده [[سختی]] حال دختر عزیزش، به شدت میگریست. آری، [[پیامبر مکرم اسلام]] عمیقترین [[احساسات]] پدرانه خویش را نثار [[حضرت فاطمه]] {{س}} مینمود و این برخوردها ناشی از احساسات و [[عواطف]] محض نبوده است وگرنه میبایست با [[دختران]] دیگر خویش هم به همین شیوه برخورد میکرد. از همین رو در مییابیم که این شدت علاقه، ناشی از اوج کمال فاطمه {{س}} و [[محبوبیت]] او نزد خداست. در [[حقیقت]] پیامبر در این همه اظهار علاقه، از [[خداوند متعال]] [[متابعت]] میکرده است. گویی پیامبر [[وظیفه]] دارد موضع [[قرآن]] را در این زمینه [[تفسیر]] کند و [[مردم]] [[زمان]] خویش را به این موضعگیری آشنا نماید<ref>[[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[فرهنگنامه فاطمی ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه فاطمی ج۱]]، ص۱۹۹.</ref>. | ||
== فاطمه {{س}} در کنار بستر [[پیامبر اعظم]] {{صل}} == | == فاطمه {{س}} در کنار بستر [[پیامبر اعظم]] {{صل}} == | ||
خط ۱۱۸: | خط ۱۱۸: | ||
وقتی [[مولای متقیان]] علی {{ع}} این [[سخنان پیامبر]] [[خدا]] را شنید، فرمود: {{متن حدیث|الْحَمْدُ لِلَّهِ شُكْراً عَلَى نَعْمَائِهِ وَ صَبْراً عَلَى بَلَائِهِ}}؛ «[[سپاس]] و [[حمد]] بر [[خداوند]]، به سبب نعمتهایش و [[بردباری]] به سبب [[بلاها]] و امتحانش»<ref>بحارالانوار، ج۲۸، ص۵۲، ح۲۱؛ شیخ عبدالله بن نورالله بحرانی اصفهانی، عوالم العلوم، ج۱۱، ص۳۷۹.</ref>. | وقتی [[مولای متقیان]] علی {{ع}} این [[سخنان پیامبر]] [[خدا]] را شنید، فرمود: {{متن حدیث|الْحَمْدُ لِلَّهِ شُكْراً عَلَى نَعْمَائِهِ وَ صَبْراً عَلَى بَلَائِهِ}}؛ «[[سپاس]] و [[حمد]] بر [[خداوند]]، به سبب نعمتهایش و [[بردباری]] به سبب [[بلاها]] و امتحانش»<ref>بحارالانوار، ج۲۸، ص۵۲، ح۲۱؛ شیخ عبدالله بن نورالله بحرانی اصفهانی، عوالم العلوم، ج۱۱، ص۳۷۹.</ref>. | ||
گفتار [[پیامبر اسلام]] در آخرین لحظههای [[زندگی]] و در حضور | گفتار [[پیامبر اسلام]] در آخرین لحظههای [[زندگی]] و در حضور خاندان مطهرش، صریح و گویا و از هر [[شبهه]] و ابهامی به دور و از هر گونه توضیح و تشریحی [[بینیاز]] است. آخرین لحظههای [[زندگی پیامبر]] که با ارتحال ایشان، دفتر [[وحی]] و [[پیامبری]] برای همیشه بسته میشد، زمانی مهم و حساس بود. از اینرو، [[یاران خاص]] و نزدیک آن حضرت، تا پایان عمر [[مبارک]] ایشان، در کنار بسترش بودند تا از آخرین سخنان پیامبر [[رحمت]] بهره برند و آخرین کلمات هدایتگرانه خاتم [[رسولان الهی]] را به گوش همه آیندگان برسانند. | ||
[[پیامبر]] در آخرین سخنان خود، به حیاتیترین، مهمترین و سازندهترین مسائل [[دینی]] و راههای [[هدایت]] [[بشر]] اشاره فرمود و با دختر عزیزش [[فاطمه زهرا]] {{س}} به [[گفتوگو]] نشست<ref>[[محمد حسین رحیمیان|رحیمیان، محمد حسین]]، [[اهل بیت از نگاه پیامبر اعظم (کتاب)|اهل بیت از نگاه پیامبر اعظم]] ص۳۹.</ref>. | [[پیامبر]] در آخرین سخنان خود، به حیاتیترین، مهمترین و سازندهترین مسائل [[دینی]] و راههای [[هدایت]] [[بشر]] اشاره فرمود و با دختر عزیزش [[فاطمه زهرا]] {{س}} به [[گفتوگو]] نشست<ref>[[محمد حسین رحیمیان|رحیمیان، محمد حسین]]، [[اهل بیت از نگاه پیامبر اعظم (کتاب)|اهل بیت از نگاه پیامبر اعظم]]، ص۳۹.</ref>. | ||
== نگرانیهای پیامبر خاتم {{صل}} نسبت به [[فاطمه زهرا]] {{س}} == | == نگرانیهای پیامبر خاتم {{صل}} نسبت به [[فاطمه زهرا]] {{س}} == | ||
خط ۱۳۳: | خط ۱۳۳: | ||
[[ابوذر]] گفت: وارد شدم بر [[پیامبر]] {{صل}} در آن [[بیماری]] که از [[دنیا]] رحلت فرمود. پیامبر {{صل}} فرمود: ای [[اباذر]] دخترم [[فاطمه]] را خبر کن بیاید! ابوذر گفت: برخاستم رفتم خدمت فاطمه، گفتم: پدرت تو را فراخوانده است. برخاست وارد شد بر پیامبر، همین که پدرش را دید خود را روی پدر افکند و گریست از [[گریه]] او پیامبر هم به گریه افتاد و او را به سینه چسبانید. سپس فرمود: {{متن حدیث|يَا فَاطِمَةُ لَا تَبْكِي فِدَاكِ أَبُوكِ}} ای فاطمه پدرت به قربانت گریه مکن. {{متن حدیث|فَأَنْتِ أَوَّلُ مَنْ تَلْحَقِينَ بِي مَظْلُومَةً مَغْصُوبَةً}} تو اول کسی هستی که به من ملحق میشوی در حالی که به تو [[ستم]] شده و حقت را [[غصب]] نمودهاند، {{متن حدیث|وَ سَوْفَ تَظْهَرُ بَعْدِي حَسِيكَةُ النِّفَاقِ وَ يَسْمُلُ جِلْبَابُ الدِّينِ}} و به زودی بعد از من [[کینه]] و [[دشمنی]] [[منافقان]] آشکار و پرده [[دین]] را فرسوده کرده و میدرند<ref>کفایة الاثر، ص۲۹۲؛ بحارالانوار، ج۳۶، ص۲۸۹.</ref>. | [[ابوذر]] گفت: وارد شدم بر [[پیامبر]] {{صل}} در آن [[بیماری]] که از [[دنیا]] رحلت فرمود. پیامبر {{صل}} فرمود: ای [[اباذر]] دخترم [[فاطمه]] را خبر کن بیاید! ابوذر گفت: برخاستم رفتم خدمت فاطمه، گفتم: پدرت تو را فراخوانده است. برخاست وارد شد بر پیامبر، همین که پدرش را دید خود را روی پدر افکند و گریست از [[گریه]] او پیامبر هم به گریه افتاد و او را به سینه چسبانید. سپس فرمود: {{متن حدیث|يَا فَاطِمَةُ لَا تَبْكِي فِدَاكِ أَبُوكِ}} ای فاطمه پدرت به قربانت گریه مکن. {{متن حدیث|فَأَنْتِ أَوَّلُ مَنْ تَلْحَقِينَ بِي مَظْلُومَةً مَغْصُوبَةً}} تو اول کسی هستی که به من ملحق میشوی در حالی که به تو [[ستم]] شده و حقت را [[غصب]] نمودهاند، {{متن حدیث|وَ سَوْفَ تَظْهَرُ بَعْدِي حَسِيكَةُ النِّفَاقِ وَ يَسْمُلُ جِلْبَابُ الدِّينِ}} و به زودی بعد از من [[کینه]] و [[دشمنی]] [[منافقان]] آشکار و پرده [[دین]] را فرسوده کرده و میدرند<ref>کفایة الاثر، ص۲۹۲؛ بحارالانوار، ج۳۶، ص۲۸۹.</ref>. | ||
پیامبر {{صل}} فرمود: دخترم فاطمه [[سیده زنان]] عالمیان است از اولین و آخرین و او پاره جگر من است و او [[نور]] چشم من است و او میوه [[دل]] من است و او [[روحی]] است که در [[بدن]] من است و او [[حوراء]] [[انسیه]] است که چون در [[محراب]] [[عبادت]] در حضور [[پروردگار]] خود بایستد، نور او [[ملائکه]] [[آسمانها]] را [[روشنایی]] دهد چنانکه نور [[ستارگان]] [[اهل]] [[زمین]] را روشنایی دهد و [[حق تعالی]] به ملائکه خود فرماید: ای ملائکه من نظر کنید به سوی کنیزک من [[فاطمه]]، [[سیده]] | پیامبر {{صل}} فرمود: دخترم فاطمه [[سیده زنان]] عالمیان است از اولین و آخرین و او پاره جگر من است و او [[نور]] چشم من است و او میوه [[دل]] من است و او [[روحی]] است که در [[بدن]] من است و او [[حوراء]] [[انسیه]] است که چون در [[محراب]] [[عبادت]] در حضور [[پروردگار]] خود بایستد، نور او [[ملائکه]] [[آسمانها]] را [[روشنایی]] دهد چنانکه نور [[ستارگان]] [[اهل]] [[زمین]] را روشنایی دهد و [[حق تعالی]] به ملائکه خود فرماید: ای ملائکه من نظر کنید به سوی کنیزک من [[فاطمه]]، [[سیده]] کنیزان من که در حضور من ایستاده و بند بند اعضای او از [[خوف]] من لرزانست و به [[بندگی]] و عبادت به من رو آورده است. | ||
شما را [[گواه]] میگیرم که [[شیعیان]] او را از [[آتش]] ایمن گردانیدم. حضرت فرمود: چون فاطمه را دیدم یادم آمد بعد از من [[رفتار]] و [[کردار]] است با او، گویا به چشم خود میبینم که او را [[ذلیل]] کردهاند و [[هتک حرمت]] او نموده و [[حق]] او را به [[غصب]] از دستش گرفتهاند و [[ارث]] او را مانع شدهاند و پهلوی او را شکستهاند و طفل او را سقط کردهاند و او فریاد میکند وا محمداه و جواب نمیشنود و | شما را [[گواه]] میگیرم که [[شیعیان]] او را از [[آتش]] ایمن گردانیدم. حضرت فرمود: چون فاطمه را دیدم یادم آمد بعد از من [[رفتار]] و [[کردار]] است با او، گویا به چشم خود میبینم که او را [[ذلیل]] کردهاند و [[هتک حرمت]] او نموده و [[حق]] او را به [[غصب]] از دستش گرفتهاند و [[ارث]] او را مانع شدهاند و پهلوی او را شکستهاند و طفل او را سقط کردهاند و او فریاد میکند وا محمداه و جواب نمیشنود و طلب فریادرسی میکند و کسی به فریادش نمیرسد و پیوسته بعد از من محزون و مهموم و گریان خواهد بود. | ||
گاهی به یاد میآورد [[انقطاع وحی]] را از [[خانه]] خود و گاهی مرا به خاطر میآورد و چون شب میشود [[وحشت]] میکند و مضطرب گردد از اینکه آواز مرا مثل شبهای گذشته نمیشنود که پیوسته او [[تهجد]] و [[تلاوت قرآن]] مرا میشنید و خود را ذلیل میبیند بعد از آنکه در ایام پدرش [[عزیز]] بود. پس در این هنگام [[خداوند]] ملائکه را انیس و مونس او گرداند و ملائکه او را ندا کنند به ندائی که [[مریم دختر عمران]] را به آن ندا کردند و میگویند: {{متن حدیث|يَا فَاطِمَةُ}} {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ}}<ref>«خداوند تو را برگزید و پاکیزه داشت و بر زنان جهان برتری داد» سوره آل عمران، آیه ۴۲.</ref><ref>کفایة الخصام، ص۱۰۰.</ref>. | گاهی به یاد میآورد [[انقطاع وحی]] را از [[خانه]] خود و گاهی مرا به خاطر میآورد و چون شب میشود [[وحشت]] میکند و مضطرب گردد از اینکه آواز مرا مثل شبهای گذشته نمیشنود که پیوسته او [[تهجد]] و [[تلاوت قرآن]] مرا میشنید و خود را ذلیل میبیند بعد از آنکه در ایام پدرش [[عزیز]] بود. پس در این هنگام [[خداوند]] ملائکه را انیس و مونس او گرداند و ملائکه او را ندا کنند به ندائی که [[مریم دختر عمران]] را به آن ندا کردند و میگویند: {{متن حدیث|يَا فَاطِمَةُ}} {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ}}<ref>«خداوند تو را برگزید و پاکیزه داشت و بر زنان جهان برتری داد» سوره آل عمران، آیه ۴۲.</ref><ref>کفایة الخصام، ص۱۰۰.</ref>. |