بیمیلی نسبت به رتبه و مقام: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
بیمیلی نسبت به رتبه و | بیمیلی نسبت به رتبه و مقام، ملکهای است که موجب میشود تا [[قلب]] [[انسان]] نسبت به [[ریاست]]، مرتبه و مقام دنیائی، شیفتگی نیافته بدان میل ننماید. در این زمینه تفاوتی میان مرتبه این مقام و [[ریاست]] نیز نمیباشد، چه اگر [[ریاست]] مورد نظر به بالاترین مراتب نیز برسد و از رتبه [[حکومت]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} بر [[قلوب]] [[مردمان]]، و یا [[ریاست]] [[حضرت ولی عصر]] {{ع}} بر تمامی عالم امکان نیز برخوردار شود، باز [[قلب]] افرادی که از این ملکه برخوردارند، بدان تمایل نیافته در پی آن برنخواهند خاست؛ چه [[ریاست]] برای آنان تنها وسیلهای برای بسط [[حق]] و اضمحلال [[باطل]] میباشد، و بیش از این در [[قلب]] آنان جایگاهی نخواهد داشت. | ||
همّت اینچنین کس، تنها به سوی [[حضرت حق]] معطوف است؛ و نفْسش به انجام فرامین او مایل؛ هم از این روست که برای [[ریاست]] نزد او هیچ مرتبتی نیست. | همّت اینچنین کس، تنها به سوی [[حضرت حق]] معطوف است؛ و نفْسش به انجام فرامین او مایل؛ هم از این روست که برای [[ریاست]] نزد او هیچ مرتبتی نیست. | ||
سخن [[امیرمؤمنان]] {{ع}} به [[ابن عبّاس]] - که چون آن | سخن [[امیرمؤمنان]] {{ع}} به [[ابن عبّاس]] - که چون آن حضرت را به تعمیر کفش خود مشغول دید، بر ایشان [[اعتراض]] کرد- حضرت از او باز پرسیدند: "قیمت مادّیِ این کفش چقدر است؟ و او پاسخ داد: این کفش هیچ ارزشی ندارد!؛ حضرت فرمودند: بهخدا قسم این کفش نزد من خواستنیتر از [[امارت]] بر شماست، مگر آنکه بهواسطه آن [[امارت]] بتوانم حقّی را برپا دارم و یا باطلی را مرتفع سازم"<ref>{{متن حدیث|مَا قِيمَةُ هَذَا النَّعْلِ فَقُلْتُ لَا قِيمَةَ لَهَا فَقَالَ {{ع}} وَ اللَّهِ لَهِيَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ إِمْرَتِكُمْ إِلَّا أَنْ أُقِيمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلاً}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۳۳.</ref>. | ||
بنابراین، آنکس که رو به سوی [[ریاست]] ندارد، رغبتی در آن نخواهد داشت و این [[ریاست]] و [[حکومت]] بر [[مردمان]] نمیتواند [[قلب]] او را از یاد [[خداوند]] بازدارد. از این رو همچون مقامپرستان سر در پی آن نخواهد داشت؛ و اگر چنان [[حکومتی]] برای او حاصل گردد، تنها آن را در راه خیر بهکار میبرد؛ و اگر از دستش شود نیز نه تنها قلبش نگران نخواهد شد، که خود همچون برّهای که از گرگ فرار مینماید، از آن فرار خواهد کرد. | بنابراین، آنکس که رو به سوی [[ریاست]] ندارد، رغبتی در آن نخواهد داشت و این [[ریاست]] و [[حکومت]] بر [[مردمان]] نمیتواند [[قلب]] او را از یاد [[خداوند]] بازدارد. از این رو همچون مقامپرستان سر در پی آن نخواهد داشت؛ و اگر چنان [[حکومتی]] برای او حاصل گردد، تنها آن را در راه خیر بهکار میبرد؛ و اگر از دستش شود نیز نه تنها قلبش نگران نخواهد شد، که خود همچون برّهای که از گرگ فرار مینماید، از آن فرار خواهد کرد. | ||
خط ۱۴: | خط ۱۴: | ||
[[قرآن کریم]] این [[فضیلت]] والا را در دو جمله اینچنین بیان فرموده است: {{متن قرآن|لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ}}<ref>«تا بر آنچه از دست شما رفت دریغ نخورید و بر آنچه به شما دهد شادی نکنید و خداوند هیچ خود پسند خویشتن ستایی را دوست نمیدارد» سوره حدید، آیه ۲۳.</ref>. | [[قرآن کریم]] این [[فضیلت]] والا را در دو جمله اینچنین بیان فرموده است: {{متن قرآن|لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ}}<ref>«تا بر آنچه از دست شما رفت دریغ نخورید و بر آنچه به شما دهد شادی نکنید و خداوند هیچ خود پسند خویشتن ستایی را دوست نمیدارد» سوره حدید، آیه ۲۳.</ref>. | ||
هرچند پیش از این، مبحث [[گریز]] از | هرچند پیش از این، مبحث [[گریز]] از مقام دنیائی و نیز [[دوستی]] اینگونه [[مقامات]]، در فصول مربوط به [[زهد]] و [[دنیادوستی]] گذشت، امّا از آنجا که اخلاقپژوهان این دو مبحث را به [[استقلال]] به بحث گرفته و داد سخن در آن دادهاند، ما نیز از روش آنان [[پیروی]] کرده با توجّه به اهمیّت خاصّ این دو [[فضیلت]] و [[رذیلت]] نزد [[اهل دل]]، به گونه مستقل به آن دو میپردازیم. | ||
کوتاه سخن آنکه بحث از فضیلتِ بیاعتنائی و بیمیلی به [[ریاست]]، و عدموابستگی [[قلب]] به آن، در شمار مصادیق [[فضیلت]] [[زهد]] قرار دارد، که پیش از این به تفصیل از آن سخن داشتیم؛ امّا در اینجا بهخاطر اهمیت شگرف آن، باز بدان خواهیم پرداخت": [[پیامبر اکرم]] {{صل}} فرمودهاند: " آخرین چیزی که از [[قلوب]] صدیقان خارج میشود، [[دوستی]] [[ریاست]] و | کوتاه سخن آنکه بحث از فضیلتِ بیاعتنائی و بیمیلی به [[ریاست]]، و عدموابستگی [[قلب]] به آن، در شمار مصادیق [[فضیلت]] [[زهد]] قرار دارد، که پیش از این به تفصیل از آن سخن داشتیم؛ امّا در اینجا بهخاطر اهمیت شگرف آن، باز بدان خواهیم پرداخت": [[پیامبر اکرم]] {{صل}} فرمودهاند: " آخرین چیزی که از [[قلوب]] صدیقان خارج میشود، [[دوستی]] [[ریاست]] و مقام است!"<ref>{{متن حدیث|آخر ما یخرج عن قلوب الصدیقین حب الجاه}}.</ref><ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی ج۲]]، ص۴۵۵ ـ ۴۵۷.</ref>. | ||
== اشاره به دو اشتباه اخلاقپژوهان در این زمینه == | == اشاره به دو اشتباه اخلاقپژوهان در این زمینه == | ||
پیش از ورود در این مبحث، [[شایسته]] است که به اشتباهی که برای اخلاقیان روی داده است، اشاره کنیم. اینان بعد از آنکه از [[رذیلت]] ریاستدوستی سخن داشتهاند، [[گمنامی]] [[دوستی]] و [[گریز]] از | پیش از ورود در این مبحث، [[شایسته]] است که به اشتباهی که برای اخلاقیان روی داده است، اشاره کنیم. اینان بعد از آنکه از [[رذیلت]] ریاستدوستی سخن داشتهاند، [[گمنامی]] [[دوستی]] و [[گریز]] از مقام را همچون فضیلتی برشمرده در مقابل [[رذیلت]] پیشین نهادهاند. اینان چون [[گریز]] از شهرت را فضیلتی مستقل دانستهاند، در دام دو اشتباه گرفتار آمدهاند: | ||
# '''خطای نخست:''' اخلاقیان از آنجا که علاقه به [[گمنامی]] را فضیلتی خاص دانستهاند، به آغوش اشتباه اوّل افتادهاند؛ چه خود این علاقه نیز میتواند [[قلب]] [[انسان]] را از [[حضرت حق]] بازداشته بهسوی خود منعطف نماید. از اینرو آنچه آنان فضیلتش دانستهاند، خود میتواند همچون بتی در کنار حضرت [[حق]] قرار گرفته مورد [[پرستش]] واقع شود. | # '''خطای نخست:''' اخلاقیان از آنجا که علاقه به [[گمنامی]] را فضیلتی خاص دانستهاند، به آغوش اشتباه اوّل افتادهاند؛ چه خود این علاقه نیز میتواند [[قلب]] [[انسان]] را از [[حضرت حق]] بازداشته بهسوی خود منعطف نماید. از اینرو آنچه آنان فضیلتش دانستهاند، خود میتواند همچون بتی در کنار حضرت [[حق]] قرار گرفته مورد [[پرستش]] واقع شود. | ||
# '''خطای دوم:''' آنان از این نکته که "[[ریاست]] دنیائی، تنها، مسیر ممکن برای بسط [[عدالت]] و [[احیاء]] آن، و نیز مقابله با [[باطل]] و ابطال آن میباشد"، [[غفلت]] ورزیده آن را در این [[دانش]] به [[محاسبه]] نگرفتهاند. | # '''خطای دوم:''' آنان از این نکته که "[[ریاست]] دنیائی، تنها، مسیر ممکن برای بسط [[عدالت]] و [[احیاء]] آن، و نیز مقابله با [[باطل]] و ابطال آن میباشد"، [[غفلت]] ورزیده آن را در این [[دانش]] به [[محاسبه]] نگرفتهاند. | ||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
در مقابل امّا، دنیادوستانی همچون [[طلحه]]، [[زبیر]]، [[معاویه]]، [[عمرو بن عاص]] و... [[دین]] به [[دنیا]] فروختند، [[شرافت]] را به [[ریاست]] معاوضه کردند و سرانجام به ضرر بیپایان نائل شدند! | در مقابل امّا، دنیادوستانی همچون [[طلحه]]، [[زبیر]]، [[معاویه]]، [[عمرو بن عاص]] و... [[دین]] به [[دنیا]] فروختند، [[شرافت]] را به [[ریاست]] معاوضه کردند و سرانجام به ضرر بیپایان نائل شدند! | ||
کوتاه سخن آنکه دوستیگمنامی، با [[دوستی]] [[جاه و مقام]] در تضاد نمیباشد، بلکه ایندودر مقابل [[زهد]] در [[ریاست]] و بیرغبتی به آن قرار دارند. از اینرو آنچه در میان اخلاقیان سخت مشهور شده است-که: "[[گریز]] از | کوتاه سخن آنکه دوستیگمنامی، با [[دوستی]] [[جاه و مقام]] در تضاد نمیباشد، بلکه ایندودر مقابل [[زهد]] در [[ریاست]] و بیرغبتی به آن قرار دارند. از اینرو آنچه در میان اخلاقیان سخت مشهور شده است-که: "[[گریز]] از مقام، در مقابل مقامدوستی قرار دارد" - سخنی صحیح نمینماید. | ||
اکنون پس از فراغت از این مقدمه، اضافه میکنیم که [[فضیلت]] بیمیلی به [[ریاست]]، فضیلتی سخت بزرگ است؛ بهگونهای که اگر [[فضل]] ویژه [[حضرت حق]] روی ننماید، هیچکس بدان | اکنون پس از فراغت از این مقدمه، اضافه میکنیم که [[فضیلت]] بیمیلی به [[ریاست]]، فضیلتی سخت بزرگ است؛ بهگونهای که اگر [[فضل]] ویژه [[حضرت حق]] روی ننماید، هیچکس بدان مقام شامخ نخواهد رسید. | ||
این [[فضیلت]]، تنها به [[پیامبران]] {{عم}}، [[اولیاء الهی]] و آنان که پای در جای پای آنان مینهند، مخصوص بوده؛ دیگران تنها از مراتبی از آن برخوردارند. با این همه اما، با توجّه به اهمیت والای آن، [[خداوند]] بر این [[فضیلت]] سخت پایفشرده [[بندگان]] خود را بر آن رغبت فرموده است. [[برتر]] از این، [[بهشت]] را [[پاداش]] آنان که این [[خوی]] [[نیکو]] را در خود پدید آوردهاند، قرار داده است: {{متن قرآن|تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ}}<ref>«آنک سرای واپسین! آن را برای کسانی مینهیم که بر آنند تا در روی زمین، نه گردنکشی کنند و نه تباهی؛ و سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره قصص، آیه ۸۳.</ref>. | این [[فضیلت]]، تنها به [[پیامبران]] {{عم}}، [[اولیاء الهی]] و آنان که پای در جای پای آنان مینهند، مخصوص بوده؛ دیگران تنها از مراتبی از آن برخوردارند. با این همه اما، با توجّه به اهمیت والای آن، [[خداوند]] بر این [[فضیلت]] سخت پایفشرده [[بندگان]] خود را بر آن رغبت فرموده است. [[برتر]] از این، [[بهشت]] را [[پاداش]] آنان که این [[خوی]] [[نیکو]] را در خود پدید آوردهاند، قرار داده است: {{متن قرآن|تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ}}<ref>«آنک سرای واپسین! آن را برای کسانی مینهیم که بر آنند تا در روی زمین، نه گردنکشی کنند و نه تباهی؛ و سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره قصص، آیه ۸۳.</ref>. | ||
خط ۴۱: | خط ۴۱: | ||
از آثار این [[فضیلت]]، میتوان به این مطلب اشاره نمود که ریاستگریزان، از [[زندگی]] عادیِ دیگر [[مردمان]] برخوردارند، اینان در منزل، [[لباس]]، [[غذا]] و دیگر نواحی [[زندگی مادی]] همچون عموم [[مردم]]، بلکه در مرتبهای پائینتر از آنان قرار دارند. نمونه را به [[سیره پیامبر اکرم]] {{صل}} مینگریم که هیچگاه خشتی بر خشتی و آجری بر آجری ننهاد و اطاقهای همسرانش از برگ بافته شده خرما و حصیر، ساخته شده بود؛ [[لباس]] ایشان سخت ارزان قیمت بود، بهگونهای که بنا بر بعضی از [[اخبار]]، چون پیراهنی ارزان را به قیمت چهار درهم برای ایشان تهیّه کردند، با این توجیه که "بهایش گران است"، از پذیرش آن خودداری فرمود، آنگاه پیراهنی به دو درهم خریدند و دو درهم دیگر را در [[راه خدا]] [[انفاق]] فرمودند!. پیراهنی با قیمت دو درهم را حتّی پائینترین طبقات [[جامعه اسلامی]] نیز نمیپوشیدند؛ و تنها بردگان از چنین لباسهائی استفاده میکردند. ایشان در تمامی [[عمر]] تنها و تنها بهاندازهای که [[حاجت]] جسمیشان برآورده شود، از ارزانترین غذاها - همچون خرما و جو ۔ ارتزاق کردند، و هیچگاه غذائی چرب و پربُها میل ننمودند. | از آثار این [[فضیلت]]، میتوان به این مطلب اشاره نمود که ریاستگریزان، از [[زندگی]] عادیِ دیگر [[مردمان]] برخوردارند، اینان در منزل، [[لباس]]، [[غذا]] و دیگر نواحی [[زندگی مادی]] همچون عموم [[مردم]]، بلکه در مرتبهای پائینتر از آنان قرار دارند. نمونه را به [[سیره پیامبر اکرم]] {{صل}} مینگریم که هیچگاه خشتی بر خشتی و آجری بر آجری ننهاد و اطاقهای همسرانش از برگ بافته شده خرما و حصیر، ساخته شده بود؛ [[لباس]] ایشان سخت ارزان قیمت بود، بهگونهای که بنا بر بعضی از [[اخبار]]، چون پیراهنی ارزان را به قیمت چهار درهم برای ایشان تهیّه کردند، با این توجیه که "بهایش گران است"، از پذیرش آن خودداری فرمود، آنگاه پیراهنی به دو درهم خریدند و دو درهم دیگر را در [[راه خدا]] [[انفاق]] فرمودند!. پیراهنی با قیمت دو درهم را حتّی پائینترین طبقات [[جامعه اسلامی]] نیز نمیپوشیدند؛ و تنها بردگان از چنین لباسهائی استفاده میکردند. ایشان در تمامی [[عمر]] تنها و تنها بهاندازهای که [[حاجت]] جسمیشان برآورده شود، از ارزانترین غذاها - همچون خرما و جو ۔ ارتزاق کردند، و هیچگاه غذائی چرب و پربُها میل ننمودند. | ||
جهیزیه [[حضرت زهرا]] {{س}} نیز در این زمینه آیتی است و حکایتی!. این جهیزیه تنها از هفده قطعه تشکیل شده بود، که اکثر آن قطعات نیز گِلی بود. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} چون این جهیزیه ساده را نگریست، به [[گریه]] فرو شد و دست به [[دعا]] برداشت که: "خدایا! این جهیزیّه را [[مبارک]] گردان!"، مِهر آن | جهیزیه [[حضرت زهرا]] {{س}} نیز در این زمینه آیتی است و حکایتی!. این جهیزیه تنها از هفده قطعه تشکیل شده بود، که اکثر آن قطعات نیز گِلی بود. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} چون این جهیزیه ساده را نگریست، به [[گریه]] فرو شد و دست به [[دعا]] برداشت که: "خدایا! این جهیزیّه را [[مبارک]] گردان!"، مِهر آن حضرت نیز تنها پانصد درهم بود! | ||
آوردهاند که [[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[یاران]] خود را امر میفرمود که بهصورت دائره بنشینند، تا نقطه خاصّی از مجلس بهعنوان بخش مهمتر آن بهحساب نیاید، بهگونهای که چون کسی به آن مجلس وارد میشد، نمیتوانست ایشان را بازشناسد، چه ایشان نه از امتیازی در [[لباس]] برخوردار بود، و نه از امتیازی در محلّ نشستن. آری! [[پیامبر اکرم]] {{صل}} از فضیلتی بیش از تمامی [[مردم]] روزگاران برخوردار بودند. | آوردهاند که [[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[یاران]] خود را امر میفرمود که بهصورت دائره بنشینند، تا نقطه خاصّی از مجلس بهعنوان بخش مهمتر آن بهحساب نیاید، بهگونهای که چون کسی به آن مجلس وارد میشد، نمیتوانست ایشان را بازشناسد، چه ایشان نه از امتیازی در [[لباس]] برخوردار بود، و نه از امتیازی در محلّ نشستن. آری! [[پیامبر اکرم]] {{صل}} از فضیلتی بیش از تمامی [[مردم]] روزگاران برخوردار بودند. | ||
[[امیرمؤمنان]] {{ع}} نیز چون از مجلس [[بیعت]] [[مردمان]] با خود فارغ شد، بیدرنگ به نخلستان شتافت تا [[چاه]] حفر کند و نخل بنشاند تا [[فقیران]] [[امّت]] از آن بهره برند!. پس از آن نیز هیچگاه [[دنیا]] نتوانست او را بیالاید؛ بهگونهای که یکی از یارانش - ضَمُره نام - با یادآوری روش آن | [[امیرمؤمنان]] {{ع}} نیز چون از مجلس [[بیعت]] [[مردمان]] با خود فارغ شد، بیدرنگ به نخلستان شتافت تا [[چاه]] حفر کند و نخل بنشاند تا [[فقیران]] [[امّت]] از آن بهره برند!. پس از آن نیز هیچگاه [[دنیا]] نتوانست او را بیالاید؛ بهگونهای که یکی از یارانش - ضَمُره نام - با یادآوری روش آن حضرت، سخت گریست و گفت: "افطار آن حضرت را دیدم، که تنها از نان جوین خشک و نمک تشکیل شده بود!". | ||
این روش، آنچنان در تمامی زندگانی آنحضرت جریان داشت، که چون ایشان شب آخر [[عمر]] در منزل دخترش بیتوته نمود و در سفره، نان و شیر و نمک دید، تعجّب کرده فرمود:"آیا هیچگاه در سفره من جز خورشی یگانه دیدهای؟!"<ref>{{متن حدیث|هل رأیت فی أدیمی غیر إدام واحد قط}}.</ref> و چون دخترش بر آن شد که نمک را از سفره برگیرد، فرمانش داد تا شیر را برگیرد و نمک را به عنوان خورش غذای او بر جای نهد. | این روش، آنچنان در تمامی زندگانی آنحضرت جریان داشت، که چون ایشان شب آخر [[عمر]] در منزل دخترش بیتوته نمود و در سفره، نان و شیر و نمک دید، تعجّب کرده فرمود:"آیا هیچگاه در سفره من جز خورشی یگانه دیدهای؟!"<ref>{{متن حدیث|هل رأیت فی أدیمی غیر إدام واحد قط}}.</ref> و چون دخترش بر آن شد که نمک را از سفره برگیرد، فرمانش داد تا شیر را برگیرد و نمک را به عنوان خورش غذای او بر جای نهد. | ||
در این زمینه، نام آن | در این زمینه، نام آن حضرت به [[عثمان بن حُنَیف]] - که به عنوان [[حاکم]] به سوی بصرهاش گسیل داشته بود- سخت قابل تأمّل است و روحفزا. ایشان در این [[نامه]]، اندکی از [[سیره]] خود میگوید، و آنگاه [[حاکمان]] را به اقتدای به [[سنّت]] خود فرامی خوانَد:"[[آگاه]] باشید که پیشوای شما از دنیای خود به دولباس کهنه، و از خوراکش به دو قرص نان اکتفا کرده است؛ و شما بر چنین [[رفتاری]] [[طاقت]] ندارید ولی مرا بهپرهیزگاری و کوشش و [[پاکدامنی]] و درستکاری [[یاری]] کنید. بهخدا قسم از دنیای شما طلا نیندوخته و از غنیمتهای آن [[مال]] فراوانی [[ذخیره]] نکرده، و با لباسی کهنه که در بردارم جام کهنه دیگری آماده ننمودهام... در حالی که اگر بخواهم میتوانم به عسل [[پاکیزه]] و مغز نان گندم و لباسهای بافته از ابریشم دست یابم؛ ولی چه دور است که هوا و خواهش بر من [[غلبه]] کند، و بسیاری [[حرص]] مرا به [[برگزیدن]] طعامها وادارد، و حال آنکه شاید در [[حجاز]] و یا یمامه کسی باشد که [[طمع]] در قرص نان هم نداشته و سیر شدن را هم به یاد نداشته باشد... آیا [[قناعت]] میکنم که به من بگویند [[زمامدار]] و سردار [[مؤمنین]]، در حالی که بهسختیهای روزگار با آنان همدرد نبوده یا در تلخکامی جلو ایشان نباشم!"<ref>{{متن حدیث|أَلَا ... وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ فَوَاللَّهِ مَا كَنَزْتُ مِنْ دُنْيَاكُمْ تِبْراً وَ لَا ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً وَ لَا أَعْدَدْتُ لِبَالِي ثَوْبِي طِمْراً... وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَيْتُ الطَّرِيقَ إِلَى مُصَفَّى هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ وَ لَكِنْ هَيْهَاتَ أَنْ يَغْلِبَنِي هَوَايَ وَ يَقُودَنِي جَشَعِي إِلَى تَخَيُّرِ الْأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْيَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ... أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِي بِأَنْ يُقَالَ هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَا أُشَارِكُهُمْ فِي مَكَارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَكُونَ أُسْوَةً لَهُمْ ْ فِي جُشُوبَةِ الْعَيْشِ}}؛ نهج البلاغة، صبحی صالح، کتاب ۴۵.</ref>. | ||
از دیگر آثار این [[فضیلت]]، آن است که [[دل]] نابستگان به | از دیگر آثار این [[فضیلت]]، آن است که [[دل]] نابستگان به مقام، برای دیگر [[مردمان]] [[تواضع]] میکنند، آنان را چون خود میبینند، و بهویژه [[فقیران]] و فرودستان [[جامعه]] را در مقام، همچون خود مییابند؛ چه [[مقامات]] [[دنیوی]] نمیتواند آنان را فریفته در نظر خویش [[برتر]] از دیگران جلوه دهد. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} - که جامع تمامی [[فضائل]] بود، و هیچ فضیلتی نبود مگر آنکه ایشان آن را در [[برترین]] مراتب ممکنش تحصیل فرموده بود- در [[مجلسی]]، چون مردی ثروتمند را دیدند که بر فقیری کور کِبر میورزد، آنچنان در [[خشم]] شدند که آثار و [[علائم]] آن [[غضب]] بر چهره مبارکشان آشکار شد؛ زان پس [[آیات]] ابتدای سورة عبس نازل شد: {{متن قرآن|عَبَسَ وَتَوَلَّى * أَنْ جَاءَهُ الْأَعْمَى * وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى * أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرَى}}<ref>«روی ترش کرد و رخ بگردانید * که آن نابینا نزد وی آمد * و تو چه دانی، بسا او پاکیزگی یابد * یا در یاد گیرد و آن یادکرد، او را سود رساند» سوره عبس، آیه ۱-۴.</ref>. | ||
روش [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} نیز در این زمینه سخت مشهور است؛ ایشان به [[کمک]] [[ضعیفان]] و [[فقیران]] میشتافت، بهگونهای که بار آنان را بر پشت مینهاد و تا منزل همراهیشان میکرد. | روش [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} نیز در این زمینه سخت مشهور است؛ ایشان به [[کمک]] [[ضعیفان]] و [[فقیران]] میشتافت، بهگونهای که بار آنان را بر پشت مینهاد و تا منزل همراهیشان میکرد. | ||
در شمار دیگر آثار این [[فضیلت]] [[اخلاقی]]، آن است که [[دل]] نابستگان به | در شمار دیگر آثار این [[فضیلت]] [[اخلاقی]]، آن است که [[دل]] نابستگان به مقام، [[آخرت]] خود را به [[دنیا]] نمیفروشند، و [[بهائی]] دنیائی برای [[شرافت]] خود قائل نمیشوند تا آن را در مقابل [[ریاست]] بفروش رسانند. اینان [[ریاست]] را وسیلهای برای رسیدن به [[آخرت]] میدانند؛ از این رو دست به [[حیله]] نمیبرند تا [[ریاست]] را بهدست آورند، بلکه پای در میان مینهند تا از آن بگریزند. در [[سیره پیامبر اکرم]] {{صل}} آوردهاند که طائفه بنیعامر، قومی بود که از جمعیتی بسیار برخوردار بود، و از این رو پیوستن آنان به [[اسلام]] میتوانست [[یاریدهنده]] این [[دین]] و [[پیامبر]] آن باشد. [[رئیس]] این طائفه، زمانی به محضر [[پیامبر اکرم]] {{صل}} رسید، و [[وعده]] داد که خود و تمامی قومش به [[اسلام]] گروند؛ امّا در مقابل، [[پیامبر]] [[ریاست]] این طائفه را در [[خاندان]] او نهد، و آنان را به [[امارت]] جاودانه [[قوم]] خود نائل فرماید. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در همان زمان که [[مسلمین]] سخت اندک بودند و به آنان محتاج، امّا این شرط را نپذیرفت و [[ریاست]] دائمیِ او بر آن طائفه را تأئید نفرمود، هرچند از [[حمایت]] او و طائفهاش بیبهره مانَد! | ||
نیز در خبر است که چون [[عبدالرّحمن بن عوف]]، در مجلس واگذاری [[خلافت]]، از [[امیرمؤمنان]] {{ع}} درخواست نمود که بهشرط تمسّک به [[قرآن]]، [[سنّت]] [[نبوی]] و روش [[دو خلیفه]] پیشین، به [[مقام خلافت]] رسد، ایشان این قرارداد را نپذیرفتند؛ [[عثمان]] امّا نخست این [[عهد]] را پذیرفت، و چون به [[خلافت]] رسید بدان پشت پا زد، تا آنجا که [[مسلمانان]] بر او شوریدند و او را به درستی به تخلّف از این هرسه متّهم نمودند. | نیز در خبر است که چون [[عبدالرّحمن بن عوف]]، در مجلس واگذاری [[خلافت]]، از [[امیرمؤمنان]] {{ع}} درخواست نمود که بهشرط تمسّک به [[قرآن]]، [[سنّت]] [[نبوی]] و روش [[دو خلیفه]] پیشین، به [[مقام خلافت]] رسد، ایشان این قرارداد را نپذیرفتند؛ [[عثمان]] امّا نخست این [[عهد]] را پذیرفت، و چون به [[خلافت]] رسید بدان پشت پا زد، تا آنجا که [[مسلمانان]] بر او شوریدند و او را به درستی به تخلّف از این هرسه متّهم نمودند. | ||
خط ۶۳: | خط ۶۳: | ||
گروهی از [[صحابه]]، ایشان را گفتند: "[[معاویه]] را بر [[حکومت]] [[شام]] باقی دار"؛ و ایشان پاسخ دادند: "آیا [[ریاست]] را بهواسطه [[ظلم و جور]] برای خود طلب کنم؟!"<ref>{{متن حدیث|أ أطلب الرئاسة بالجور؟!}}.</ref>؛ و چون ایشان را به [[سرزنش]] گرفتند که: "در شمار سیاستورزان نیست"، باز فرمود: "اگر مسأله [[تقوا]] در میان نبود، من سیاستبازترین همه [[مردم]] [[عرب]] بودم!"<ref>{{متن حدیث|لَوْ لَا التُّقَى لَكُنْتُ أَدْهَى الْعَرَبِ}}.</ref>. | گروهی از [[صحابه]]، ایشان را گفتند: "[[معاویه]] را بر [[حکومت]] [[شام]] باقی دار"؛ و ایشان پاسخ دادند: "آیا [[ریاست]] را بهواسطه [[ظلم و جور]] برای خود طلب کنم؟!"<ref>{{متن حدیث|أ أطلب الرئاسة بالجور؟!}}.</ref>؛ و چون ایشان را به [[سرزنش]] گرفتند که: "در شمار سیاستورزان نیست"، باز فرمود: "اگر مسأله [[تقوا]] در میان نبود، من سیاستبازترین همه [[مردم]] [[عرب]] بودم!"<ref>{{متن حدیث|لَوْ لَا التُّقَى لَكُنْتُ أَدْهَى الْعَرَبِ}}.</ref>. | ||
کوتاه سخن آنکه این [[فضیلت]] [[اخلاقی]]، با بسیاری از دیگر [[فضائل]] تلازم داشته، حسناتی بسیار و برکاتی بیشمار بر آن مترتّب میشود. حال اگر کسی سَر آن دارد که دریابد "آیا به این مکرمت [[اخلاقی]] نائل شده، و یا از آن بیبهره است؟"، میباید به جستوجوی آثار و [[علائم]] آن در خود بپردازد، تا دریابد که آیا به آن | کوتاه سخن آنکه این [[فضیلت]] [[اخلاقی]]، با بسیاری از دیگر [[فضائل]] تلازم داشته، حسناتی بسیار و برکاتی بیشمار بر آن مترتّب میشود. حال اگر کسی سَر آن دارد که دریابد "آیا به این مکرمت [[اخلاقی]] نائل شده، و یا از آن بیبهره است؟"، میباید به جستوجوی آثار و [[علائم]] آن در خود بپردازد، تا دریابد که آیا به آن مقام والا رسیده، و یا در این وادی حیران مانده است. | ||
پیراستن [[نفس]] از [[رذیلت]] حبّ [[ریاست]] و آراستن آن به [[فضیلت]] [[گریز]] از آن، به [[جهاد]] با [[نفس]] و تلاشهائی دامنگیر احتیاج دارد؛ همانگونه که بههمراه این [[جهاد]]، به [[رحمت خداوند متعال]] و [[عنایت]] او نیز محتاج است. | پیراستن [[نفس]] از [[رذیلت]] حبّ [[ریاست]] و آراستن آن به [[فضیلت]] [[گریز]] از آن، به [[جهاد]] با [[نفس]] و تلاشهائی دامنگیر احتیاج دارد؛ همانگونه که بههمراه این [[جهاد]]، به [[رحمت خداوند متعال]] و [[عنایت]] او نیز محتاج است. | ||
خط ۶۹: | خط ۶۹: | ||
و سرانجام در این میدان، تنها انگشتشماری از مردمانند که در هر عصر به [[پیروزی]] میرسند. اینان دیگر از رذائل [[غضب]]، [[جدل]]، فخرفروشی، خودنمائی و... پیراسته میشوند و زنگاری از این رذائل بر [[جان]] پاکشان نخواهد نشست. از این رو است که [[پیامبر اکرم]] {{صل}} بهوضوح میفرمایند:"آخرین رذیلتی که از [[قلوب]] صدّیقان خارج میشود، مقامدوستی است" <ref>{{متن حدیث|آخر ما یخرج عن قلوب الصدیقین حب الجاه}}.</ref>. | و سرانجام در این میدان، تنها انگشتشماری از مردمانند که در هر عصر به [[پیروزی]] میرسند. اینان دیگر از رذائل [[غضب]]، [[جدل]]، فخرفروشی، خودنمائی و... پیراسته میشوند و زنگاری از این رذائل بر [[جان]] پاکشان نخواهد نشست. از این رو است که [[پیامبر اکرم]] {{صل}} بهوضوح میفرمایند:"آخرین رذیلتی که از [[قلوب]] صدّیقان خارج میشود، مقامدوستی است" <ref>{{متن حدیث|آخر ما یخرج عن قلوب الصدیقین حب الجاه}}.</ref>. | ||
ما خود بسیاری از [[مردمان]] متّقی و [[مقید]] به [[شرع]] را دیدهایم، که هرچند در بالاترین مراتب [[تقوی]] قرار داشتهاند، امّا چون در [[امتحان]] | ما خود بسیاری از [[مردمان]] متّقی و [[مقید]] به [[شرع]] را دیدهایم، که هرچند در بالاترین مراتب [[تقوی]] قرار داشتهاند، امّا چون در [[امتحان]] مقام و مرتبه واقع شدند، نتوانستند از آن سرافراز بیرون آیند. سرافرازان امّا در مقام [[تبعیت]] از [[پیامبران]] {{عم}}، غل و زنجیر [[دنیا]] را از دست خودگشودهاند، و بدون رغبت به آن به [[زندگی]] پرداختهاند؛ چه [[ارسال پیامبران]] و کتب [[الهی]] تنها برای گشودن همین زنجیرها از دست و پای [[انسانها]] بوده است: {{متن قرآن|الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ}}<ref>همان کسان که از فرستاده پیامآور درس ناخوانده پیروی میکنند، همان که (نام) او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته مییابند؛ آنان را به نیکی فرمان میدهد و از بدی باز میدارد و چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام میگرداند و بار؛ سوره اعراف، آیه ۱۵۷.</ref>. | ||
توضیح آنکه: [[انسان]] را گمشدهای است که دائماً او را میجوید، و بدون خستگی سر در پی او دارد. این گمشده تنها و تنها [[خداوند متعال]] است؛ در عین حال بیشتر - بلکه تمامی [[مردمان]]! –بهجز عده انگشتشماری از آنان، میپندارند که گمشده آنان دنیای مادّی است؛ اینان بهجای [[حضرت حق]] [[دنیا]] را میجویند، اما آن را نمییابند، از این رو سرانجام در [[اندوه]] و [[غم]] آن از این سرای فانی میگذرند. اینان در [[جهان آخرت]] اگر بهشتی باشند، در آن سرا غل و زنجیر را از پای مینهند و آنچه طالبش بودند را بهدست میآورند؛ [[حضرت حق]] درباره آنان میفرماید: {{متن قرآن|وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَذَا وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ}}<ref>«و هر کینهای که در سینه آنهاست میزداییم؛ از بن (جایگاه) آنان جویبارها روان است و میگویند: سپاس خداوند را که ما را به این (پاداش بزرگ) رهنمون شد و اگر خداوند ما را راهبر نمیشد ما خود راه نمییافتیم» سوره اعراف، آیه ۴۳.</ref>. | توضیح آنکه: [[انسان]] را گمشدهای است که دائماً او را میجوید، و بدون خستگی سر در پی او دارد. این گمشده تنها و تنها [[خداوند متعال]] است؛ در عین حال بیشتر - بلکه تمامی [[مردمان]]! –بهجز عده انگشتشماری از آنان، میپندارند که گمشده آنان دنیای مادّی است؛ اینان بهجای [[حضرت حق]] [[دنیا]] را میجویند، اما آن را نمییابند، از این رو سرانجام در [[اندوه]] و [[غم]] آن از این سرای فانی میگذرند. اینان در [[جهان آخرت]] اگر بهشتی باشند، در آن سرا غل و زنجیر را از پای مینهند و آنچه طالبش بودند را بهدست میآورند؛ [[حضرت حق]] درباره آنان میفرماید: {{متن قرآن|وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَذَا وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ}}<ref>«و هر کینهای که در سینه آنهاست میزداییم؛ از بن (جایگاه) آنان جویبارها روان است و میگویند: سپاس خداوند را که ما را به این (پاداش بزرگ) رهنمون شد و اگر خداوند ما را راهبر نمیشد ما خود راه نمییافتیم» سوره اعراف، آیه ۴۳.</ref>. |