پرش به محتوا

آیه ابتلا در تفسیر و علوم قرآنی: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۳۳۳: خط ۳۳۳:
از این بیان نتیجه می‌گیریم که مراد از لفظ "[[ظالمین]]" در [[آیه شریفه]] هر کسی است که به گونه‌ای در مدت [[زندگی]] خویش به [[ستم]] - خواه بزرگ یا کوچک و در عمل یا قول یا [[اعتقاد]] - [[آلوده]] گشته و در پرونده اعمالش ثبت گردیده است. این عمومیت به روشنی از جمع "الظالمین" که با الف و لام استغراق ،آمده معلوم می‌شود از این رو [[آیه]] مورد بحث بیانگر این نکته است که فردی که دارای وصف [[ظالم]] است [[شایستگی]] رسیدن به [[مقام امامت]] و [[پیشوایی]] [[مردم]] و رساندن آنان به [[تکامل]] بشری - که نتیجه‌اش [[رستگاری]] [[دنیوی]] و [[سعادت‌مندی]] [[اخروی]] است - را ندارد؛ بلکه این [[منصب]] از ناحیه [[خداوند متعال]] به کسی می‌رسد که از هرگونه ستم در تمام زندگی‌اش به دور باشد و در کوتاه سخن [[پاک]] و [[منزه]] از هرگ ونه گفتار و [[کردار]] و [[رفتار]] و اعتقاد [[ستم آلود]] به هر شکل آن باشد. <ref>عظیمی فر، علیرضا، قرآن و عصمت اهل بیت{{عم}}، ص392-394.</ref>.
از این بیان نتیجه می‌گیریم که مراد از لفظ "[[ظالمین]]" در [[آیه شریفه]] هر کسی است که به گونه‌ای در مدت [[زندگی]] خویش به [[ستم]] - خواه بزرگ یا کوچک و در عمل یا قول یا [[اعتقاد]] - [[آلوده]] گشته و در پرونده اعمالش ثبت گردیده است. این عمومیت به روشنی از جمع "الظالمین" که با الف و لام استغراق ،آمده معلوم می‌شود از این رو [[آیه]] مورد بحث بیانگر این نکته است که فردی که دارای وصف [[ظالم]] است [[شایستگی]] رسیدن به [[مقام امامت]] و [[پیشوایی]] [[مردم]] و رساندن آنان به [[تکامل]] بشری - که نتیجه‌اش [[رستگاری]] [[دنیوی]] و [[سعادت‌مندی]] [[اخروی]] است - را ندارد؛ بلکه این [[منصب]] از ناحیه [[خداوند متعال]] به کسی می‌رسد که از هرگونه ستم در تمام زندگی‌اش به دور باشد و در کوتاه سخن [[پاک]] و [[منزه]] از هرگ ونه گفتار و [[کردار]] و [[رفتار]] و اعتقاد [[ستم آلود]] به هر شکل آن باشد. <ref>عظیمی فر، علیرضا، قرآن و عصمت اهل بیت{{عم}}، ص392-394.</ref>.


== دلالت آیه ==
=== دلالت بر [[عصمت امام]] ===
بر پایه [[آیه]] بالا، از راه‌های متعدد و بیان‌های مختلف، بر [[اثبات عصمت امام]] [[استدلال]] شده که اثبات عصمت امام با توجّه به واژه {{متن قرآن|الظَّالِمِينَ}} از جمله آنهاست.
این استدلال، دو مقدمه دارد:
# [[انسان]] غیر [[معصوم]]، [[ظالم]] است.
# ظالم، برای [[امامت]] [[شایستگی]] ندارد.
نتیجه: غیر معصوم شایستگی امامت ندارد. <ref>فاضل مقداد، اللوامع الالهیه، ص۳۳۲- ۳۳۳؛ سید مرتضی، الشافی فی الامامة، ج۳، ص۱۴۱.</ref>.
'''تبیین مقدمه نخست:''' غیر معصوم از [[حدود الهی]] [[تجاوز]] می‌کند و هر کس که از حدود الهی تجاوز کند، ظالم است: {{متن قرآن|وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ}}<ref>«و آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۲۹.</ref>.
مقدمه دوم نیاز به تبیین ندارد؛ چرا که [[خدای متعال]] فرموده است، امامت به [[ظالمان]] نمی‌رسد: {{متن قرآن|لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}.
[[فخر رازی]] از جمله: {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}}، بر [[عصمت ابراهیم]] {{ع}} به عنوان [[امام]] چنین [[استدلال]] کرده که امام کسی است که به او [[اقتدا]] می‌شود، اگر از او گناهی سر زند، [[پیروی]] از او در آن [[گناه]] [[واجب]] می‌شود، ولی این [[باطل]] است؛ زیرا لازمه [[معصیت]] بودن فعل، [[حرمت]] آن است، و از طرفی چون [[پیروی از امام]] واجب است، انجام آن واجب خواهد شد، و جمع میان حرمت و [[وجوب]] در یک فعل و یک [[زمان]] محال است<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۴، ص۴۰.</ref>.
گفته شده ظالم کسی است که اوّلاً، مرتکب گناه [[کبیره]] شود و ثانیاً، از گناه خود [[توبه]] نکند، اما بر [[گناهکاری]] که توبه نماید، عنوان ظالم [[صدق]] نمی‌کند<ref>جرجانی، میرسید شریف، شرح المواقف، ج۸، ص۳۵۱؛ همدانی، عبدالجبار، المغنی، ج۲۰، ص۱۹۴؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۴، ص۴۲؛ تفتازانی، سعدالدین، شرح العقائد النسفیه، ص۱۱۳.</ref>.
دو پاسخ به این ادعا می توان داد:
اولا [[نفی]] در آیه {{متن قرآن|لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}} اطلاق دارد، و مفادش این است که بر هر کس در لحظه‌ای از [[زندگی]] خود عنوان ظالم منطبق گردد، از [[عهد امامت]] بهره‌ای نخواهد داشت، و تقیید این اطلاق به دلیل دیگری نیاز دارد که چنین دلیلی در دست نیست<ref>طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۴۹؛ سید مرتضی، الشافی فی الامامة، ج۳، ص۱۳۷-۱۳۹؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱، ص۲۰۲.</ref>.
ثانیا در این جا به دلیل وجود قرینه‌ای [[قطعی]]، کسانی که [[مرتکب گناه]] گردند و سپس [[توبه]] کنند از [[عهد امامت]] بهره‌ای نخواهند داشت و آن این است که [[ذریه ابراهیم]] {{ع}} را در یک تقسیم‌بندی کلی به چهار دسته می‌توان تقسیم کرد:
# کسانی که در آغاز [[زندگی]] [[ظالم]] بوده، سپس توبه می‌کنند و تا پایان زندگی راه صواب را می‌پویند؛
# کسانی که در آغاز زندگی ظالم نیستند، ولی در ادامه ظالم می‌شوند و این رویه تا پایان زندگی آنان ادامه می‌یابد؛
# کسانی که از آغاز تا پایان زندگی راه [[ظلم]] را می‌پویند؛
# کسانی که هیچ گاه مصداق ظالم واقع نمی‌شوند.
بدون [[شک]]، [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} برای دسته دوم و سوم از ذریّه خود از [[خداوند]] درخواست [[امامت]] نکرده است، آنچه مورد سؤال او قرار گرفته باشد دسته اول وچهارم است، از سوی دیگر، جمله {{متن قرآن|لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}} بیانگر آن است که گروه نخست از عهد امامت بهره‌ای ندارند. بنابراین، تنها گروه چهارم بهره‌مند از امامت می‌باشند، یعنی کسانی که هیچ‌گاه مرتکب کاری نمی‌شوند که مصداق ظالم باشند<ref>طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱، ص۲۷۴.</ref>.
همچنین گفته شده است [[استدلال]] مزبور در صورتی [[لزوم عصمت امام]] را نتیجه می‌دهد که [[عصمت]] به [[خلق]] نکردن [[گناه]] در [[مکلف]] [[تفسیر]] شود چنان که [[اشاعره]] می‌گویند ولی اگر عصمت به [[ملکه]] [[ترک گناه]] تعریف شود، از استدلال یاد شده نمی‌توان چنین نتیجه‌ای گرفت؛ زیرا مرتکب نشدن گناه دلیل بر وجود این ملکه در [[انسان]] نیست، چون ممکن است به [[دلایل]] دیگری از گناه دوری کند<ref>تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۵۱؛ حافظ محمد، عبدالعزیز، النبراس، ص۵۳۳.</ref>.
در پاسخ گفته می‌شود: اولاً، هرگاه فردی در طول زندگی خود، در [[نهان]] و آشکار از [[گناه]] دوری کند، می‌توان فهمید که او دارای [[ملکه عصمت]] است. ثانیاً، [[اشاعره]] که [[عصمت]] را به عدم [[خلق]] گناه در [[انسان]] تعریف کرده‌اند، باید دلالت [[آیه]] را بر عصمت بپذیرند. ثالثاً، از نظر [[متکلمان]] [[عدلیه]] عصمت [[لطف الهی]] در [[حق]] [[مکلف]] است که [[داعی]] و [[انگیزه]] گناه در او پدید نیامده و [[صدور گناه]] از وی ممتنع می‌شود<ref>فاضل مقداد، اللوامع الالهیه، ص۲۴۳.</ref>؛ زیرا صدور گناه با نبودن داعی آن، تحقق معلول بدون علت تامه آن بوده و محال است، از طرفی، تحقق نیافتن معلول، دلیل عدم تحقق علت تامه آن است، و چون علت تامه گناه [[قدرت]] مکلف و داعی او بر انجام گناه بوده و قدرت بر انجام آن وجود دارد، معلوم می‌شود عدم صدور گناه از وی به دلیل عدم وجود داعی در او بوده و در نتیجه وی [[معصوم]] است<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[آیه ابتلای ابراهیم (مقاله)|مقاله «آیه ابتلای ابراهیم»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص۸۲.</ref>.
=== دلالت بر برتری مقام امامت بر نبوت ===
با نگاهی به [[شأن نزول]] آیه و تاریخ آن روشن می‌‌شود اعطای [[امامت]] به [[حضرت ابراهیم]] بعد از اعطای [[نبوت]] و در اواخر [[عمر]] شریفش و بعد از آزمایش و امتحان های متعدد انجام گرفته است. از آن برمی‌ آید که مام [[امامت]] با [[مقام امامت]] متفاوت و متمایز و از آن [[برتر]] و بالاتر نیز است؛ چراکه اعطای [[امامت]] بعد از [[مقام امامت]] بوده است و اگر عین [[نبوت]] بود سخن از اعطای آن و تفرع آن بر ابتلاء به کلمات الهی لازم و وجهی نداشت.
از اینجا روشن می‌‌شود دیدگاه [[امامیه]] در [[برتری]] [[مقام امامت]] بر [[مقام امامت]] بر [[قرآن کریم]] مستند است.
.<ref>[[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]، ص۹۳ - ۹۷.</ref>.
=== دلالت بر نصب الهی امام ===
{{اصلی|نصب الهی امام}}
[[امامت]] مقامی است که باید از جانب [[خداوند]] معین و وضع گردد و به [[اختیار]] [[مردم]] نهاده نشده است. «اصل [[انتصابی]] بودن [[مقام امامت]] از سوی خداوند» به قدری از طریق [[ادله]] قطعیه، ثابت و حتمی است که محکم‌ترین دلیل بر [[امامت ائمه اطهار]] {{عم}} از سوی [[پیروان]] [[مکتب]] [[اهل]] بیت‌{{عم}} می‌باشد و با [[اعتقادات]] و نظریات [[مذهب امامیه]] که منشأ امامت را [[وحی]] و مؤید به تأییدات الهی می‌دانند، همخوان است.
در این راستا [[آیه ابتلا]]، یکی از ادله مطرح در باب [[لزوم]] [[انتصاب امام]] از سوی خداوند دارای اهمیت فراوانی بوده و می‌توان با استناد به آن افزون بر [[نفی]] عملکرد «[[سقیفه]]» و «[[شورا]]»، جانشینی بلافصل علی {{ع}} را نیز به [[اثبات]] رساند؛ چراکه تنها [[شیعه]] به [[انتصاب]] [[امامان]] خویش به وسیله [[نص]] و [[نصب از سوی خداوند]] [[معتقد]] است<ref>افزون بر آیه مورد بحث، [[آیات]] دیگری نیز بر انتصابی بودن مقام امامت از جانب خداوند دلالت می‌کند از جمله: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا...}} «و آنان را پیشوایانی کردیم که به [[فرمان]] ما راهبری می‌کردند» [[سوره انبیاء]]، آیه ۷۳؛ {{متن قرآن|يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ...}} «ای [[داود]]! ما تو را در [[زمین]] [[خلیفه]] (خویش) کرده‌ایم» [[سوره ص]]، آیه ۲۶.</ref>. قرائن و شواهد موجود در [[آیه شریفه]] بر لزوم انتصاب امام از سوی خداوند، به اختصار چنین است<ref>[[محمد ساعدی|ساعدی، محمد]]، [[آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار (کتاب)|آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار]]، ص ۹۴.</ref>.
'''یکم: دلالت منطوق آیه شریفه'''
دلالت منطوق و بیان صریح [[آیه امامت]]، دلیلی محکم و غیر قابل رد بر لزوم انتصاب امام از سوی خداوند است آنجا که خداوند به [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} می‌فرماید: {{متن قرآن|...إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا...}}<ref>«من تو را پیشوای مردم می‌گمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>. در این آیه خداوند آشکارا اعطا و جعل مقام امامت را از جانب خود به [[خلیل]] {{ع}} یادآور شده و به خود نسبت می‌دهد و آن را امری انحصاری از جانب خویش بیان می‌کند. بنابراین [[منصب امامت]]، مقامی انتصابی از سوی خداوند است.
این دلالت حتی نزد افراد غیر متخصص در [[علوم قرآنی]] نیز به قدری روشن است که اساساً نیازی به تشریح ندارد. در حالی که خلفای سه‌گانه پس از [[پیامبر]] {{صل}} از جانب [[خداوند]] ـ و از طریق [[رسول خدا]] {{صل}} ـ به [[خلافت]] برگزیده و نصب نشدند<ref>محمد الصادقی، الفرقان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۱۲۶ و ۱۳۲.</ref>.<ref>[[محمد ساعدی|ساعدی، محمد]]، [[آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار (کتاب)|آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار]]، ص ۹۵.</ref>
'''دوم: نسبت دادن [[عهد]] به خداوند در [[آیه شریفه]]'''
خداوند در آیه شریفه [[امامت]] را عهد و [[پیمان]] خویش بیان می‌کند. آنجا که می‌فرماید: {{متن قرآن|لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>. این معنا به خوبی از سیاق و منطوق [[آیه]] استفاده می‌شود که امامت [[پیمان الهی]] است و به [[اختیار]] [[مردم]] واگذار نشده است؛ زیرا خداوند در آیه یاد شده مقام امامت را عهد و پیمان خویش خوانده است. بنابراین [[امام]] را باید خداوند تعیین کند؛ چراکه خداوند است که طرف پیمان با امام است<ref>الامامة و الولایة فی القرآن الکریم، ص۳۴.</ref>.
حال برخی چگونه و بر چه اساس و مدرکی، عهد و [[وظیفه]] خداوند در جعل امام را به [[بندگان]] واگذار کرده و به [[حکم خداوند]] گردن ننهاده‌اند. این پرسشی است که خداوند به آن پاسخ داده است: {{متن قرآن|...مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ}}<ref>«و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند کافرند» سوره مائده، آیه ۴۴.</ref>، {{متن قرآن|...بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ...}}<ref>«و به پیمان با خداوند وفا کنید؛ این است آنچه شما را بدان سفارش کرده است» سوره انعام، آیه ۱۵۲.</ref>، {{متن قرآن|كَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْئُولًا}}<ref>«و بی‌گمان اینان پیش‌تر با خداوند پیمان بسته بودند که (در جنگ به دشمن) پشت نکنند و پیمان خداوند بازخواست می‌گردد» سوره احزاب، آیه ۱۵.</ref>.<ref>[[محمد ساعدی|ساعدی، محمد]]، [[آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار (کتاب)|آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار]]، ص ۹۶.</ref>
'''سوم: [[علم]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} به [[انتصابی]] بودن مقام امامت'''
از آنجایی که حضرت ابراهیم {{ع}} در آیه شریفه از خداوند برای [[ذریه]] خویش درخواست مقام امامت می‌کند: {{متن قرآن|قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي}}<ref>«(ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref> در می‌یابیم که حضرت ابراهیم {{ع}} علم به انحصاری بودن جعل [[مقام امامت]] از جانب [[خداوند]] داشته و آن را متوقف به [[اختیار]] خداوند می‌داند نه اختیار [[مردم]]؛ زیرا اگر جعل مقام امامت به اختیار دیگران سپرده شده بود، [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} آن را از [[خدا]] نمی‌خواست و خود از [[ذریه]] خویش امامی را برمی‌گزید.
بنابراین در حالی که حضرت ابراهیم {{ع}} با آن همه امتیازات برجسته در جعل امام اختیار نداشت، پس چگونه می‌توان جعل امام را از سوی دیگر [[انسان‌ها]] [[مشروع]] دانست؛ پس [[امامت]] جز با [[نص]] و [[نصب]] خداوند محقق نمی‌شود<ref>[[محمد ساعدی|ساعدی، محمد]]، [[آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار (کتاب)|آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار]]، ص ۹۶.</ref>.
'''چهارم: اختصاص خداوند به [[آگاهی]] از [[عصمت]] افراد'''
این مطلب از دلالت [[آیه شریفه]] بر [[لزوم عصمت امام]] و دلالت جمله {{متن قرآن|لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}} استفاده می‌شود. مراد آیه شریفه از عدم [[ظلم]]، عصمت می‌باشد؛ زیرا افزون بر اینکه خداوند به دلیل [[آیه]] یاد شده جعل [[منصب امامت]] را در [[حق]] [[ظالمان]] [[نفی]] می‌کند، مطلق بودن کلمه {{متن قرآن|الظَّالِمِينَ}} در آیه شریفه، انجام ندادن هر گناهی هر چند کوچک را اقتضا می‌کند. از این رو تنها شخص [[معصوم]] که پیراسته و به دور از ظلم است و شایستگی امامت را دارد.
ویژگی‌هایی مانند عصمت ـ و [[علم]] مخصوص ـ در [[امام]] شدن معتبر است و کسی جز خدا از آن [[آگاه]] نیست، از این‌رو اجماع امت یا [[انتصاب]] از سوی افراد عادی در رسیدن انسان‌ها به مقام امامت نقشی ندارد. در واقع پس از [[اثبات]] لزوم عصمت امام، اختصاص انتصاب وی از سوی خداوند گریزناپذیر بوده و راهی برای [[تعیین امام]] جز از طریق [[انتصاب الهی]] باقی نخواهد ماند؛ زیرا تنها خداوند است که آگاه به عصمت اشخاص می‌باشد<ref>بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۹۹-۲۰۰.</ref>.
[[علامه حلی]] در این زمینه می‌نویسد: «آشکار گردید که عصمت در امام [[واجب]] است و عصمت امری پنهان است و کسی غیر از خدا به آن آگاهی ندارد. پس واجب است [[نصب امام]] از سوی خداوند باشد؛ زیرا تنها اوست که آگاه به شرط عصمت است و نه دیگری»<ref>کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۹۲-۳۹۳.</ref>.<ref>[[محمد ساعدی|ساعدی، محمد]]، [[آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار (کتاب)|آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار]]، ص ۹۷.</ref>
=== دلیل کلامی قرآنی نصب الهی امام ===
==== تقریر اول ====
[[خداوند]] در [[آیات]] آغازین [[سوره بقره]]، به یک اصل مسلم و مشترک میان همه [[انسان‌ها]] اشاره می‌نماید؛ اینکه همه انسان‌ها، مانند سایر خلایق، دائماً طالب رسیدن به کمال خود هستند و اگر در این باره اختلافی دارند، در سه بخش تعریف کمال، مصداق کمال انسانی و راه نائل شدن به آن است. خداوند با عباراتی کوتاه و پرمغز، چنان که روش همیشگی [[قرآن]] است، در [[آیه]] دوم، کمال انسانی را [[تقوا]] معرفی می‌کند و می‌فرماید: {{متن قرآن|ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ}}<ref>«این (آن) کتاب (است که) هیچ تردیدی در آن نیست، رهنمودی برای پرهیزگاران است» سوره بقره، آیه ۲.</ref>. بنابراین، سیر به سوی کمال، با تحصیل [[تقوی]] حاصل می‌شود. خداوند سپس [[متقین]] را با بیان سه صفت بارز آنان توصیف می‌فرماید که عبارت است از: [[ایمان به غیب]]، [[امتثال]] [[فرامین الهی]] در [[عبادت]] و نیز حساسیت نسبت به امور اجتماعی، یعنی رسیگی به [[فقرا]]: {{متن قرآن|الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ}}<ref>«همان کسانی که «غیب» را باور و نماز را برپا می‌دارند و از آنچه به آنان روزی داده‌ایم می‌بخشند» سوره بقره، آیه ۳.</ref>.
خداوند در آیه بعد، راه نائل شدن به کمال تقوا را [[ایمان]] و [[عمل به قرآن]] و [[کتب آسمانی]] که در حقانیت آنها هیچ [[عقل]] سلیمی تردید ندارد و نیز [[یقین]] به [[آخرت]] و [[عوالم غیب]] بیان می‌فرماید: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ}}<ref>«و کسانی که به آنچه بر تو و به آنچه پیش از تو فرو فرستاده‌اند، ایمان و به جهان واپسین، یقین دارند» سوره بقره، آیه ۴.</ref>.
در عین حال، سیاق آیه اخیر اشاره به نکته ظریف دیگری نیز دارد و آن، شرط لازم برای بهره‌مندی از [[تعالیم]] [[الهی]] و [[هدایت]] خداوند به تقوی است و اینکه قرآن، هدایت برای کسانی است که [[حریم]] [[حدود الهی]] را با [[ادب]] [[بندگی]] [[حفظ]] نمایند.
سیر [[برهان]] در چهار آیه اول، قیاسی منطقی را تشکیل می‌دهد؛ به این ترتیب که:
اولاً، همه [[انسان‌ها]] به لحاظ [[فطری]] طالب کمال خویش هستند.
ثانیاً، [[کمال انسانی]] منحصر در [[ایمان به غیب]] و عمل به [[فرامین الهی]] است.
نتیجه آنکه، در فرهنگ قرآن، همه انسان‌ها از جهت فطری، طالب [[آگاهی]] و ایمان به غیب و [[عمل صالح]] هستند.
[[آیه]] پنجم اشاره به نتیجه قیاس دومی دارد که صغرای آن، نتیجه قیاس اول است که از چهار آیه اول [[سوره بقره]] به دست آمد؛ به این ترتیب که: اگر همه انسان‌ها طالب آگاهی از عالم غیب و [[ایمان]] به آن هستند و راه رسیدن به آن نیز از طریق [[علم]] و آگاهی از [[کتب آسمانی]] و عمل به آنها است، [[کشف]] این امور، منحصر در برخورداری از [[هدایت]] هادیان الهی {{عم}} است: {{متن قرآن|أُولَئِكَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ}}<ref>«آنان از (سوی) پروردگارشان به رهنمودی رسیده‌اند و آنانند که رستگارند» سوره بقره، آیه ۵.</ref>.
نکات آیه پنجم، با ظرافت خاصی، بیانگر [[سیر]] برهانی است که [[ضرورت]] وجود دائمی هادیان الهی {{عم}} را در طی مقدمات ذکر شده بیان می‌دارد؛ به این ترتیب که:
اولاً، حکمت بالغه [[پروردگار]] ایجاب می‌کند که همه انسان‌ها دائماً از [[فیض]] [[رحمت]] هدایت الهی (رحمت رحیمیه [[خداوند]]) برخوردار باشند.
ثانیاً، چون [[انسان]] موجودی [[عاقل]] است، رحمت هدایت الهی از طریق دو [[حجت]] [[باطن]] و ظاهر بر او سرازیر می‌گردد. مراد از حجت باطن، [[عقل انسان]] است که راه [[صلاح]] و [[فساد]] و [[خیر و شر]] را به طور کلی ابراز می‌دارد؛ اما این [[حجّت]]، در عین ضرورت و نیازی که به آن است، دو [[نقص]] در هدایت [[آدمی]] دارد: اولاً، تنها می‌تواند در حد کلّی [[هدایت‌گر]] انسان به [[فلاح]] و [[رستگاری]] باشد؛ ثانیاً، همیشه احتمال [[خطا]] در هدایت او وجود دارد. در نتیجه، برای تکمیل نقص [[حجت باطنی]]، همه انسان‌ها دائماً نیازمند حجت ظاهر و [[منصوص]] از طرف خداوند هستند.
از این دو مقدمه روشن می‌گردد که هادیان الهی {{عم}} کسانی هستند که اولاً، هدایت آنان مستقیماً از طرف [[پروردگار]] است و ثانیاً، امکان [[خطا]] و [[جهل]] و [[نسیان]] در آنان وجود ندارد. از این رو، ایشان می‌توانند از یک سو، نقص [[عقل]] را در خطاها جبران نمایند و از سوی دیگر، جزئیات [[راه هدایت]] وفلاح [[انسانی]] را به طور کامل و جامع، برای [[انسان‌ها]] بیان نمایند.
نتیجه آنکه: [[فلاح]] و [[رستگاری]] [[حقیقی]] [[انسان]]، به معنای شکافتن و عبور از ظاهر [[حیات]] [[دنیا]] و وصول به [[باطن]] عالم است و به تعبیر [[قرآن]]، [[درک]] [[حقیقت]] آیات آفاقی و [[معرفت]] به [[توحید]] است. در [[سیر]] آیات انفسی نیز، فلاح به معنای عبور از [[حجاب]] جسمانیت و مرتبه مادی انسان و معرفت به مقام [[ولایت]] و [[خلافت]] انسانی است. بر این اساس، هر چند مراتبی از این [[هدایت]] به مدد عقل امکان‌پذیر است، ولی طیّ همه راه، منحصر در هدایت [[هادیان الهی]] {{عم}} است؛ آنان که هدایت‌شان مستقیماً از طرف [[خداوند]] است؛ چنان‌که این سیر برهانی در [[سوره مبارکه بقره]]، در [[سوره لقمان]] نیز بیان شده است: {{متن قرآن|الم * تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ * هُدًى وَرَحْمَةً لِلْمُحْسِنِينَ * الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ * أُولَئِكَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ}}<ref>«الف، لام، میم * این آیات کتاب حکیم است * در حالی که رهنمود و بخشایشی است برای نیکوکاران * آنان که نماز را برپا می‌دارند و زکات می‌پردازند و به جهان واپسین یقین دارند * آنان از (سوی) پروردگارشان به رهنمودی رسیده‌اند و آنانند که رستگارند» سوره لقمان، آیه ۱-۵</ref>.<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۳ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۳]]، ص ۲۲.</ref>
==== تقریر دوم ====
اگر [[هادی]] [[معصوم]] و برخوردار از [[علم الهی]] است، لازم است [[منصوص]] از جانب [[خداوند]] باشد؛ چرا که [[مردم]] نمی‌توانند این دو صفت را تشخیص دهند. از سوی دیگر نیز، می‌توان گفت که پیامبرِ [[هادی]]، از جانب [[خداوند]] مأموریت دارد که به [[هدایت مردم]] بپردازد. به دیگر سخن، [[رسالت]] او برای [[هدایت]] انسان‌هاست. [[قرآن کریم]] بارها بر این نکته تأکید کرده است؛ چنان‌که راجع به [[پیامبران الهی]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ}}<ref>«و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.</ref>.
در [[آیه]] مزبور، بر این نکته تأکید شده است که [[پیامبران]] به [[فرمان خداوند]] متعال [[هدایت]] می‌کنند<ref>شایان ذکر است، راجع به اینکه مقصود از {{متن قرآن|بِأَمْرِنَا}} در آیه مذبور چیست، اختلافاتی وجود دارد. در قسمت‌های پیشین و به هنگام بحث از مفهوم «امام»، دلیل خود را بر اینکه مقصود از «امر» همان امر تشریعی است، بیان کردیم. روایتی نیز در این باره وجود دارد. ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۲؛ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج۲، ص۱۷۱-۱۷۲؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۱۶. گفتنی است، برخی از مفسران نیز ظاهر از «امر» در آیه مزبور را امر تشریعی دانسته‌اند؛ برای نمونه، ر.ک: ملا فتح‌الله کاشانی، منهج الصادقین، ج۷، ص۲۴۳؛ ملا محسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۴، ص۱۶۰؛ محمد بن مرتضی کاشانی، تفسیر المعین، ج۲، ص۱۱۰۴؛ محمد بن علی شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۳، ص۶۰۳؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۱۶۷.</ref>. [[قرآن کریم]] راجع به [[حضرت موسی]] و [[هارون]] {{عم}} نیز می‌فرماید: {{متن قرآن|فَأْتِيَاهُ فَقُولَا إِنَّا رَسُولَا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْنَاكَ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكَ وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى}}<ref>«بنابراین نزد او بروید و بگویید که ما فرستادگان پروردگار توایم پس، بنی اسرائیل را با ما گسیل دار و عذابشان مکن، ما برای تو نشانه‌ای از سوی پروردگارت آورده‌ایم و درود بر کسی که از رهنمود (خداوند) پیروی کند» سوره طه، آیه ۴۷.</ref>. در این [[آیه]] نیز بر [[منصوص بودن]] [[پیامبران]] [[هدایت‌گر]] تأکید شده است. از آنجا که [[خداوند]]، ایشان را برای [[مقام رسالت]] برگزید، مخاطبان لجوج آنها، ایشان را نپذیرفتند و فرستاده شدن بشری مانند خودشان از جانب [[خداوند]] را برنتابیدند. [[قرآن کریم]] در این باره می‌فرماید: {{متن قرآن|وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَى إِلَّا أَنْ قَالُوا أَبَعَثَ اللَّهُ بَشَرًا رَسُولًا}}<ref>«و مردم را هنگامی که برای آنان رهنمود آمد هیچ چیز از ایمان آوردن باز نداشت مگر همین که گفتند: آیا خداوند بشری را به پیامبری برانگیخته است؟!» سوره اسراء، آیه ۹۴.</ref>.
[[خداوند متعال]] بارها با اشاره به اینکه [[پیامبران]]، [[رسولان]] او به سوی مردم‌اند، بر [[منصوص بودن]] آنها تأکید کرده است: {{متن قرآن|وَلَمَّا جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ كِتَابَ اللَّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«و چون فرستاده‌ای از سوی خدا نزدشان آمد که آنچه را آنان با خود داشتند راست می‌شمرد، گروهی از اهل کتاب، کتاب خداوند را پس پشت افکندند گویی (چیزی) نمی‌دانند» سوره بقره، آیه ۱۰۱.</ref>. افزون بر آن، [[خداوند متعال]] در آیه‌ای دیگر به صراحت بر این آموزه تأکید کرده است: {{متن قرآن|اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ}}<ref>«خداوند از فرشتگان و از مردم فرستادگانی برمی‌گزیند؛ به راستی خداوند شنوایی بیناست» سوره حج، آیه ۷۵.</ref>.
با توجه به آنچه گذشت، روشن می‌شود که [[هادی]]، آن‌گاه که بر [[پیامبر]] اطلاق می‌شود، کسی است که از سوی [[خداوند]] به [[هدایت مردم]] [[مأمور]] است؛ مأموریت او بر [[انذار]] و [[تبشیر]] مشتمل است؛ ضمن آنکه وی برخوردار از [[علم]] و [[عصمت الهی]]، و [[منصوص]] از جانب [[خداوند]] است<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان]]، ص ۲۴۹.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
۱۱٬۱۷۰

ویرایش